خانه » همه » مذهبی » چگونگی شکل‌گیری علم دینی

چگونگی شکل‌گیری علم دینی

چگونگی شکل‌گیری علم دینی

همه علوم نقلی و همه علوم عقلی، اعم از عقل تجربی (مثل زیست، فیزیک، شیمی‌و…) و عقل تجریدی، مثل فلسفه، ریاضیات و عقل ناب (مثل عرفان و…) در زیرمجموعه دین قرار می‌گیرند و به بیانی علم غیراسلامی‌ نداریم.

olgoo511111111 - چگونگی شکل‌گیری علم دینی
بیان تمایز و تفاوت میان علم دینی و علم الحادی
 
چکیده
همه علوم نقلی و همه علوم عقلی، اعم از عقل تجربی (مثل زیست، فیزیک، شیمی‌و…) و عقل تجریدی، مثل فلسفه، ریاضیات و عقل ناب (مثل عرفان و…) در زیرمجموعه دین قرار می‌گیرند و به بیانی علم غیراسلامی‌ نداریم. «همه علوم، اسلامی‌است و علم غیراسلامی‌ نداریم تا گفته شود تفاوت فیزیک اسلامی ‌با غیراسلامی‌ چیست. فلسفه مطلق با پذیرش تفکر الهی، باعث دینی شدن علوم تجربی و انسانی می‌شود و علم دینی شکل می‌گیرد.

تعداد کلمات 1577/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه

%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%DA%AF%DB%8C%20%D8%B4%DA%A9%D9%84%20%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%20%D8%B9%D9%84%D9%85%20%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C - چگونگی شکل‌گیری علم دینی

چگونگی شکل گیری علم ‌دینی

در مبحث علم دینی، دو مسأله اساسی وجود دارد: الف) امکان و عدم امکان علم دینی؛ ب) راه‌کارهای تحقق علم دینی.
 

امکان و عدم امکان علم دینی

١. دیدگاه معتقد به عدم امکان علم دینی: گروهی از دانشمندان علوم تجربی، علم دینی را بی‌معنا تلقی می‌کنند. همچنین برخی از روشنفکران، همچون: دکتر سروش، مصطفی ملکیان و علی پایا این دیدگاه را پذیرفته‌اند. این گروه «علم دینی را نه ممکن می‌دانند و نه ضروری و بر این عقیده‌اند که مفهوم علم دینی منطق پارادوکسیکال است».[1]۲. دیدگاه معتقدان به علم دینی: این گروه امکان علم دینی را می‌پذیرند و بر آن‌اند که علم دینی معنادار و تحقق پذیر است. از جمله معتقدان به علم دینی، آیت‌الله جوادی آملی است.
 

دو روش امکان علم دینی

آیت‌الله جوادی آملی درباره نحوه امکان علم دینی، از دو روش استفاده می‌کنند: روش تفسیری و روش فلسفی. این مسئله را می‌شود از دو منظر ثابت کرد: ۱. از منظر تفسیری که صبغه کلامی‌دارد. ۲. از منظر فلسفی، که یک مقدار فنی‌تر و پیچیده‌تر است».[2]  

روش تفسیری با صبغه کلامی

خداوند متعال بر اساس براهین کلامی، واجب‌الوجود بالذات و غیر او، یعنی جمیع عالم، ممکن‌الوجود بالذات‌اند. خصوصیت ممکن بالذات در این است که او مساوی به وجود و عدم است و هیچ‌کدام از وجود و عدم برای او ضروری نیست: «لا یکون الوجود ضروریة ولا العدم ضروریة له و هو الامکان». وجود و عدم هیچ‌کدام برای او ضروری نیست و آن امکان است.[3] لذا هنگامی ‌ممکن می‌تواند وجود پیدا کند که اولا واجبی به او وجود را اعطا نماید؛ ثانیا همان‌گونه که ممکن بالذات در ابتدای پیدایش نیازمند علت است، طبق قانون علیت و دلیل نقلی که مبین خالق بودن خداوند متعال است، ثابت می‌شود علت فاعلی جهان، خداوند متعال است و علت غایی نیز به خداوند بر می‌گردد. «هو الاول والاخر»، لذا هر آنچه در این عالم است، یا قول خداوند متعال می‌باشد و کتاب تشریع اوست و یا فعل خداوند و کتاب تکوین اوست. مبین و کاشف قول خداوند دلیل نقلی است که در کتب آسمانی و روایات عنوان شده است و کاشف فعل خداوند متعال (همانند آسمان و زمین و هر آنچه در آن است) دلیل عقلی است و همه علوم که به وسیله عقل حاصل می‌شوند، در واقع پرده بردار اسرار خلقت و مبین فعل خداوند متعال می‌باشند. در نتیجه همه علوم نقلی و همه علوم عقلی، اعم از عقل تجربی (مثل زیست، فیزیک، شیمی ‌و…) و عقل تجریدی، مثل فلسفه، ریاضیات و عقل ناب (مثل عرفان و…) در زیرمجموعه دین قرار می‌گیرند و به بیانی علم غیراسلامی ‌نداریم.در بقا نیز نیازمند علت است؛ چراکه وجود او از نوع وجود ربطی است و وجود رابطی گونه‌ای از وجود است که از خود استقلالی ندارد و حدوث و بقائش وابسته به واجب است. با توجه به این مطلب، روشن می‌شود هرآنچه در جهان هستی غیر از خداوند متعال است، وجود ممکن و وجود فقری است: «یا ایها الناس انتم الفقراء إلى الله و الله هو الغنى الحمید: ای مردم شما همگی نیازمند خداوند هستید. تنها خداوند است که بی‌نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است»[4]، و برای تحقق و تکون نیازمند خالق می‌باشند و نمی‌توانند مستقلا یا از طریق ممکن دیگری به وجود بیایند؛ چراکه در‌این‌صورت دچار دور یا تسلسل می‌شوند، و خداوند متعال، خالق جهان هستی و همه موجودات است. همچنین قرآن کریم در آیات متعددی به خالق بودن خداوند متعال اشاره می‌کند؛ همانند «قل الله خالق کل شی و هو الواحد القهار»: بگو خدا خالق همه‌چیز است و اوست یکتا و پیروز.[5] «الله خالق کل شی و هو على کل شی وکیل»: خداوند خالق همه‌چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیاست.[6] «ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شی فاعبدوه»[7] … این است خدای یکتا که پروردگار شماست؛ خدایی جز او نیست؛ آفریننده هر چیزی؛ پس او را بپرستد «فتبارک الله احسن الخالقین»[8]: بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است.
طبق قانون علیت و دلیل نقلی که مبین خالق بودن خداوند متعال است، ثابت می‌شود علت فاعلی جهان، خداوند متعال است و علت غایی نیز به خداوند بر می‌گردد. «هو الاول والاخر»[9]، لذا هر آنچه در این عالم است، یا قول خداوند متعال می‌باشد و کتاب تشریع اوست و یا فعل خداوند و کتاب تکوین اوست. مبین و کاشف قول خداوند دلیل نقلی است که در کتب آسمانی و روایات عنوان شده است و کاشف فعل خداوند متعال (همانند آسمان و زمین و هر آنچه در آن است) دلیل عقلی است و همه علوم که به وسیله عقل حاصل می‌شوند، در واقع پرده بردار اسرار خلقت و مبین فعل خداوند متعال می‌باشند. در نتیجه همه علوم نقلی و همه علوم عقلی، اعم از عقل تجربی (مثل زیست، فیزیک، شیمی ‌و…) و عقل تجریدی، مثل فلسفه، ریاضیات و عقل ناب (مثل عرفان و…) در زیرمجموعه دین قرار می‌گیرند و به بیانی علم غیراسلامی ‌نداریم.
«همه علوم، اسلامی ‌است و علم غیراسلامی‌ نداریم تا گفته شود تفاوت فیزیک اسلامی ‌با غیراسلامی ‌چیست».[10]

 

بیشتر بخوانید: چگونگی تحقق علم دینی

آیت‌الله جوادی آملی با روش تفسیری – کلامی، علاوه بر تبیین امکان علم دینی، به تبیین مرحله اول شکل‌گیری علم دینی (قراردادن عقل در هندسه معرفت دینی) که در بحث بعدی به آن اشاره خواهد شد نیز پرداختند: «از منظر تفسیر و کلام چون کل هستی صحنه خلقت است، همه علوم رایج دانشگاهی به خلقت‌شناسی بر می‌گردد و تبیین فعل خداست و چون تبیین فعل خداست، پس اسلامی ‌می‌باشند».[11] اشکال: عده ای پنداشته‌اند رابطه علوم دینی همانند فیزیک اسلامی ‌و شیمی‌اسلامی ‌با علوم طبیعی همانند رابطه فرش دستباف با فرش ماشینی است. با وجود آنکه هر دو فرش‌اند، اما محتوا و ماهیتی کاملا مغایر دارند؛ علوم دینی نیز محتوایی کاملا مغایر با علوم طبیعی دارند. در پاسخ باید گفت: علم دینی مثل فیزیک‌اسلامی ‌و شیمی‌‌اسلامی ‌تافته‌ای جدابافته از علوم طبیعی نیست، بلکه رابطه و ارتباط دوسویه میان آن دو، وجود دارد؛ به گونه‌ای که علم دینی مثل فیزیک اسلامی، علل قوام (صورت و ماده) را از طبیعت می‌گیرد و علل وجودی (علت فاعلی و علت غائی) را از دین می‌گیرد، و با اصلاح نگاه معرفت‌شناسی و رفع غفلت از جایگاه عقل در هندسه معرفت دینی، زمینه پیدایش علم دینی فراهم می‌شود.
 

روش فلسفی

فلسفه مطلق در مقایسه با سایر علوم، دو تفاوت عمده دارد: اول اینکه موضوع فلسفه، مطلق‌الوجود است و درباره کل جهان هستی و موجود مطلق، بحث می‌کند؛ اما علوم دیگر هر کدام بخشی از جهان را می‌نگرند و موضوعشان خاص است. دوم اینکه علوم نمی‌توانند جهان‌بینی ارائه بدهند؛ چراکه ارائه جهان بینی از حیطه کاری علوم بیرون است: «علم نمی‌تواند جهان‌بینی ارائه کند. هیچ علمی ‌بحث نمی‌کند که جهان آغازی دارد یا نه، انجامی ‌دارد یا نه».[12] فقط فلسفه مطلق به ارائه جهان‌بینی و اصول موضوعه می‌پردازد.
با تبیین تفاوت دوم روشن می‌شود علم در ابتدای پیدایش، سکولار نیست؛ هرچند عالم می‌تواند سکولار باشد، اما علم چون تفسیر خلقت است، فقط اسلامی ‌است: «علم اگر علم است (نه وهم و فرضیه) نمی‌تواند غیراسلامی‌ باشد؛ زیرا علم صائب، تفسیر خلقت و فعل الهی است و تبیین کار خدا حتما اسلامی‌است؛ گرچه فهمنده، این حقیقت را درنیابد و خلقت خدا را طبیعت بپندارد».[13] لذا علوم در بدو پیدایش، فقط اسلامی ‌می‌باشند؛ اما در بقا و ادامه مسیر چون اصول موضوعه هر علمی ‌تعیین کننده الهی یا الحادی بودن آن علم است، زمینه الهی یا الحادی بودن علوم فراهم می‌شود و به بیانی دیگر همه علوم، اصول موضوعه و پیش فرض‌هایش را از فلسفه مضاف می‌گیرند و فلسفه‌های مضاف نیز اصول موضوعه و پیش فرض‌ها را از فلسفه مطلق می‌گیرند و فلسفة مطلق در بدو پیدایش آزاد است و از هر قیدی رهاست و نسبت آن به الهی یا الحادی بودن یکسان است؛ اما هیچ مطلقی بدون قید نیست؛ لذا فلسفه در ادامه مسیر با قید و حدودی مشخص می‌شود، و قید آن یا الهی است که باعث می‌شود فلسفه رنگ دینی بگیرد، در نتیجه فلسفه مضاف و به تبع علوم نیز اسلامی ‌و الهی بشوند، و یا الحادی است و به نفی مبدأ فاعلی و مبدأ غائی جهان می‌پردازد و برای عالم خالقی در نظر نمی‌گیرد، در نتیجه فلسفه مضاف نیز الحادی می‌شود و به تبع علوم نیز رنگ الحادی خواهند گرفت.»[14] بر این اساس «اگر کسی تفکر الهی داشت، فلسفه علم او نیز الهی شده و در نتیجه علم زیست‌محیطی او همانند سایر علوم تجربی دیگر نیز الهی می‌شود».[15] به طور خلاصه در روش دوم، فلسفه مطلق با پذیرش تفکر الهی، باعث دینی شدن علوم تجربی و انسانی می‌شود و علم دینی شکل می‌گیرد. تفاوت میان این دو روش در این است که در روش تفسیری با پذیرش پیش فرض اسلامی‌ بودن فلسفه مطلق به اثبات علم دینی می‌پردازیم؛ اما در روش دوم ابتدا این پیش‌فرض را اثبات نموده، سپس به اثبات علم دینی می‌پردازیم. به بیان دیگر روش فلسفی یک مرحله قبل از روش تفسیری است، اما در نتیجه هر دو از یک مسیر و یک شیوه برای اسلامی ‌نمودن علوم بهره می‌گیرند؛ چراکه در روش دوم بعد از پذیرش فلسفه الهی بستر برای دینی نمودن کلیه علوم فراهم می‌شود و سپس در توجیه چگونگی اسلامی ‌بودن علوم، از طریق صحنه خلقت و به همان روش پرداخته می‌شود که در روش تفسیری عنوان شد: «فلسفه علوم و همه علوم، اگر خدا داشت هم خود الهی می‌شود هم فلسفه علوم و هم علوم؛ بنابراین چون فلسفه ما، فلسفه الهی است و قرآن ما، قران الهی است. صحنه، صحنه خلقت است».

 

نمایش پی نوشت ها:

[1] سید حمیدرضا حسنی، مهدی علی پور و محمد تقی موحد ابطحی؛ علم دینی دیدگاه‌ها و ملاحظات؛ ص۷.
[2] رک: محمد نئانی اشکوری؛ «تحلیل و بررسی دیدگاه آیت الله جوادی آملی درباره منزلت عقل در هندسه معرفت دینی»، ص ۲۹.
[3] محمد حسین طباطبائی و نهایه الحکمه، ص ۵۵
[4] فاطر: ۱۵
[5] همان.
[6] رعد: 19.
[7] انعام: 101.
[8] مومنون: 14.
[9] حدید: 3.
[10] عبدالله جوادی آملی؛ اسلام و محیط زیست؛ ص۱۱۷.
[11] عبدالله جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی؛ ص51.
[12] همان.
[13] همان؛ ص۱۴۴
[14] همان، حس ۷۰-۱۶۷ (نقل با تلخیص).
[15] همو، اسلام و محیط زیست؛ ص ۱۰۸. نیز: ص ۵۱.

منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، ایران، تهران، نشر معارف، 1392 شمسی.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد