چگونگی مواجهه امام رضا (ع) با فرقههای انحرافی
عالیه روحالله زاده اندواری (2)
چکیده
پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و با توسعه سرزمینهای اسلامی، مسلمانان به فرقههای گوناگونی تقسیم شدند و به تدریج انحرافاتی در عقاید آنها پدیدار شد. ائمه (علیه السلام)که جانشینان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان امت اسلا میهستند، به مقابله با این انحرافات پرداختند و در زمانهای مناسب، عقاید نادرست ایشان را بیان فرموده، مطلب حق را ادا میکردند. امام رضا (علیه السلام) که در دوران خلافت مأمون (از طرفداران مکتب اعتزال) در پایتخت زندگی میکردند، با فرقههای مختلف مواجه بودند.
از مسائل مهم در دوره امام رضا (علیه السلام) بیان سیاستهای آن امام در برخورد با فرق انحرافی است. اهمیت این بحث از آن جا روشن میشود که در نظر بگیریم عصر آن بزرگوار، عصر ظهور نحلههای گوناگون فکری در عرصههای مختلف بوده است. در این زمان گروههای الحادی واقفیه، غلات شیعه، مفوّضه، تناسخیه، متصوّفه و … در جامعه حضور داشتند و هر یک به سهم خود در تحریف عقاید شیعیان کوشش میکردند و در این مسیر حتی از تفسیر به رأی یا جعل و تحریف حدیث نیز ابایی نداشتهاند. حفظ شیعیان از تأثیرات این فرق، از مسئولیتهای امام رضا (علیه السلام) بود. آن حضرت سیاستهایی را اتخاذ نمودند تا اثرات سوء این گروهها بر شیعیان را به حداقل ممکن، تنزّل دهند. البته آن بزرگوار هرگز در مقام ایجاد تشنّج و یا اختلاف در سطح جامعه نبودند، اما با این حال در بین گروههای فوق، تندترین مواضع را نسبت به واقفیه، غلات و … داشتند.
مقاله حاضر بر آن است تا به بررسی تاریخچه پیدایش این فرقهها، عوامل پیدایش و تأثیرات منفی آنها بر جامعه مسلمین بپردازد و موضعگیری امام رضا (علیه السلام) را درباره گروههای منحرف، منعکس نماید.
1. مقدمه
خداوند متعال برای هدایت بندگانش به سعادت و خوشبختی، برنامه و قانونی قرار داده که به نام دین شناخته میشود. او انبیا و اوصیا را به نمایندگی خود برگزید تا مردم را به صراط مستقیم هدایت و از انحرافات و خرافات و اشتباهات اعتقادی و عملی در ابعاد مختلف فردی و اجتماعی ممانعت کنند و حقایق و احکام را به آنان تعلیم فرمایند. رفتار هر یک از اولیای دین در موارد مختلف، مبیّن حق و درس صحیح زندگی است. موضعگیری آنها در برابر افراد و گروههای منحرف، یکی از آموزههای عملی و رفتاری برای عموم مسلمانان است.
پروردگار عالم به حکم ربوبیتش مسیر هدایت را به دست همین شخصیّتهای عظیم، روشن و واضح گردانید، تا آن جا که امروز بعد از 1400 سال به وضوح میبینیم که اگر ائمه هادی (علیه السلام) نبودند و اگر مجاهدتهای این بزرگواران در مسیر عقاید صحیح اسلا میو شیعی و روشن کردن مسیرهای انحرافی نبود، دین خدا همانند ادیان پیشین، دست خوش دگرگونی و تحریف میگشت و تجدید شرایع الهی یک بار دیگر ضرورت مییافت.
گسترش فتوحات اسلا میباعث ارتباط نزدیک و برخورد مسلمانان با فرقههای گوناگون و دانشمندان مذاهب دیگر شد و در نتیجه، بحثهای مربوط به عقاید مذهبی و کلا میدر میان آنها شایع گردید. از طرف دیگر، فلسفه یونان که در اواخر قرن اول و دوره امویان و بعدها در عهد خلفای عباسی – به ویژه در زمان مأمون – به عربی ترجمه شده بود، دامنه بحثهای عقلی و فلسفی را وسعت داد. مقارن با همین زمان، جمعی به فکر افتادند عقاید دینی را فقط از راه قیاس و تفکر تحصیل کنند که به سبب حمایت خلیفه و گرایش او به اعتزال، در این امر دچار افراط شدند. برخی به سبب جهل و دوری از تعالیم اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد ذات باری تعالی به بیراهه رفتند و قائل به تشبیه و حلول گردیدند. گروهی مقام الوهیت را با امامت خلط نموده، درباره ائمه (علیه السلام)، تا حد خدایی، غلو کردند. عدهای به سبب تمایلات مادی و هواپرستی، در امامت امام قبل توقف نمودند. دستهای تنها راه وصول به حقایق دین را عزلت از خلق و گرایش به خالق تصور کردند و بالاخره، برخی نیز مرز افعال الهی و افعال انسان را درک نکرده، دچار جبر یا تفویض گردیدند. این جهات چندگانه، دست در دست هم داد و طوفان شدیدی از اختلافات مذهبی در میان مسلمانان برپا ساخت.
در این شرایط که عصر اختلافات فرقهای بود، امام رضا (علیه السلام) در ترسیم فرهنگ ناب اسلا میشیعی، دور کردن تشیّع از افکار انحرافی و تصحیح و تبیین عقاید تشیّع نقش به سزا و تأثیر شگرفی داشتند. علی بن موسی (علیه السلام) با شیوههایی مانند مناظرههای علمی، تربیت شاگردان و … با این فرقهها مواجه و نادرستی افکار آنها را یادآور شدند.
نویسنده در این مقاله در پی آن است که به بیان شیوههای کلّی مقابله امام (علیه السلام) با افکار منحرف بپردازد و در نهایت به سؤالات ذیل پاسخ دهد:
1. عوامل پیدایش فرقههای انحرافی چه بود؟
2. مکاتب و فرقههای کجاندیش، چه شبهاتی را در زمان علی بن موسی (علیه السلام) مطرح کردند؟
3. موضعگیری امام رضا (علیه السلام) در برخورد با مکاتب و فرق منحرف چگونه بود؟
2. شرایط فرهنگی زمان امام رضا (علیه السلام)
شناخت اوضاع فرهنگی دوران امام رضا (علیه السلام) اهمیت خاصی دارد و کمک میکند ضمن آگاهی از جو فکری و نوع تفکرات مطرح در آن دوران، با مواضع امام (علیه السلام) در رویارویی با جریانات انحرافی و زمینههای بروز دیدگاهها و اندیشههای تابناک آن حضرت، بیش از پیش آشنا شویم.
در دوران امام رضا (علیه السلام) فرهنگ و معارف شیعی در شکل کامل و گستردهای در میان شیعه روشن شده بود و انحرافات جزئی، تأثیری در اصل تشیّع نداشت؛ چرا که در زمان امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) شمار فراوانی از شیعیان توسط آن بزرگواران چنان پرورش یافتند که هر کدام استوانهای در فقه و کلام شیعی به حساب میآمدند. (3) دوران امام هشتم (علیه السلام) به سبب ویژگیهایی که داشت، به عصر طلایی معروف شد، (4) به گونهای که جامعه اسلا میآن زمان، به دلیل آماده بودن بستر فرهنگی وعلمی، به موقعیت ویژهای رسید.
طبیعت علمدوستی اسلام سبب شد به موازات پیشرفتهای سیاسی و عقیدتی در کشورهای مختلف جهان، علوم و دانشهای آن کشورها به محیط جامعه اسلا میراه یابد و کتب عل میدیگران از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و رم به زبان عربی – که زبان جامعه اسلا میبود-، ترجمه شود. (5) مأمون در ترجمه کتابهای یونانی کوشش بسیار نمود و پول بسیاری در این راه خرج کرد، به طوری که میگویند: مأمون در مقابل وزن کتابهای ترجمه شده، طلا میداد و به قدری به ترجمه کتابها توجه داشت که روی هر کتابی که به نام او ترجمه میشد، علامتی میگذاشت و مردم را به خواندن و فراگرفتن آن علوم تشویق میکرد. (6)
مأمون پس از آوردن امام رضا (علیه السلام) به مرو، جلسات عل میمتعددی با حضور آن حضرت و دانشمندان گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذاکرات بسیاری میان امام (علیه السلام) و دیگران صورت میگرفت که به طور عمده، حول و حوش مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب خود فراهم آورده است. (7)
از مباحث و مناظرات کلا میروشن میشود مهمترین عامل ایجاد فرقههای کلامی، آشنایی مسلمانان با ادیان و جنبشهای دیگر بود، به ویژه نهضت ترجمه در دوره عباسیان که بعضاً دستخوش غرض ورزیهای مترجمان گردید و زمینه مساعدی را در این زمینه فراهم آورد. البته عوامل دیگری چون برداشتهای مختلف از معارف دینی نیز تأثیر به سزایی در رواج فرق کلا میداشت. (8)
تشکیل محافل عل میتوسط مأمون، نشان از علم دوستی او یا تظاهر به آن داشت. در اصل باید وی را از این زاویه، متمایز از دیگر خلفای عباسی دانست، به ویژه که مذاق عقلی او و همراهیاش با معتزله، او را بر آن میداشت در برابر اهل حدیث ایستادگی کرده، آنان را منکوب سازد. با این حال مسئله در این جا خاتمه نمییافت. مأمون از تشکیل چنین جلساتی هدف دیگری نیز داشت. او میخواست با کشاندن امام (علیه السلام) به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت (علیه السلام) داشتند و آنان را صاحب علم خاص (مثلاً از نوع علم لدنی میدانستند) از بین ببرد. (9)
شیخ صدوق در این باره مینویسد:
مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام (علیه السلام) قرار میداد تا حجت آن حضرت را به وسیله آن از اعتبار بیندازد و این، به جهت حسد او به امام و منزلت علمیو اجتماعی او بود؛ اما هیچ کس با آن حضرت روبه رو نمیشد، جز آن که به فضل او اقرار کرده، به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه میشد، ملتزم میگردید. (10)
مأمون علما را برای مناظره با امام رضا (علیه السلام) احضار میکرد و خاطرنشان میساخت که میخواهد مردم را از فضل و معلوماتش آگاه گرداند. او این امید را در سر میپروراند که حتی یک بار هم که شده، آن حضرت در مسئلهای دچار لغزش و اشتباه شوند و این لغزش را وسیله و دستآویزی برای فروهشتن کرامت و تحقیر آن جناب در برابر مردم و شیعیانشان قرار دهد و مردم از این رهگذر، از ولاء و دوستی آن حضرت روی گردان شوند.
مأمون هم چنین درصدد آن بود که با تحمیل مقام ولایت عهدی به امام رضا (علیه السلام)، از مقام و منزلت ایشان بکاهد و چنین وانمود سازد که اگر امام رضا (علیه السلام) نسبت به دنیا بیاعتنا بود، ولایت عهدی را نمیپذیرفت. اما کارها برخلاف محاسبات مأمون جریان یافت؛ زیرا همین مناظرات موجب رفعت مقام علمیآن حضرت در دیدگاه مردم گشت و سبب شد همگی آگاه گردند که باید کلیدهای کار را به دست چه کسانی بسپارند.
3. دلایل پیدایش فرقهها
وظیفه تبلیغی انبیا و اوصیا آن است که تکلیف شرعی مردم عصر خود را برای آنان بیان کنند و از آنجا که مسلمانان حاضر در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیازمند آن بودند که امام پس از پیامبر خود را بشناسند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها و در موقعیتهای مختلف، علی (علیه السلام) را به عنوان وصی خود معرفی کرد. هم چنین ایشان در راستای معرفی اوصیای خود پس از علی بن ابی طالب (علیه السلام) تا روز قیامت، نامهای دوازده امام را به طرق مختلف اعلام فرمود. (11) بر این اساس، آغاز فرقهگرایی در اسلام را باید از آن روزی دانست که مسلمانان در صفبندی کاملاً متمایزی، به مناقشه بر سر موضوع امامت و رهبری جامعه پرداختند. آنان نه تنها اختلاف خویش را درباره مصادیق امام و جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ظهور و بروز دادند، بلکه در شأن و ویژگیهای آن نیز به مشاجره میپرداختند و هر کدام به سیره و سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تکیه میکردند. (12)
پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز هر یک از امامان برای آن دسته از شیعیان که امامت ایشان را پذیرفته و نیازمند شناخت امام بعدی بودند، امام بعد از خود را معرفی مینمودند و نیز بشارت به ظهور مهدی (عج) میدادند و برای برخی از اصحاب خود، از سایر ائمه نیز سخن میگفتند. حال با وجود این همه نصوص فراوان از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که دلالت بر امامت ائمه اثنی عشر دارد، راز پیدایش فرق مختلف شیعه که در کتب مختلف آمده، سؤال برانگیز است. دلایل زیر پاسخ این سؤال را روشن میکند:
1. مدعیانی که پس از وفات هر امام، ادعای امامت میکردند، تا مدتها عدهای را به دنبال خود کشیده، سرگردان مینمودند. (13)
2. در پیش گرفتن روش تقیه از جانب ائمه (ع) به جهت اعمال کشتار و شکنجه نسبت به ایشان و پیروانشان – مگر در دوران کوتاهی که در اواخر عمر حضرت باقر (علیه السلام) و اول عصر حضرت صادق (علیه السلام) فراهم آمد – موجب گردید آن حضرت نتوانند سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را که نزد ایشان به ودیعت نهاده شده بود، به طور کامل نشر دهند. (14)
3. وجود تمایلات مادی و انگیزههای دنیوی در برخی از اصحاب ائمه (علیه السلام) موجب شد امامت ایشان را انکار کنند. این مسئله را میتوان به خصوص در مورد سران «واقفیه» مشاهده کرد. از احمدبن حماد روایت است که گفت:
یکی از کارگزاران امام کاظم (علیه السلام)، عثمان بن عیسی است که در مصر بود و اموال بسیاری از جمله شش کنیز در نزد او بود. ابوالحسن الرضا (علیه السلام) درباره اموال و کنیزان به او پیغام فرستاد. در پاسخ نوشت: پدرت نمرده است. امام (علیه السلام) او را پاسخ داد که مرده و میراث او را تقسیم کردهایم. عثمان بن عیسی در جواب نوشت: اگر پدر تو نمرده، تو را در این اموال حقی نیست و اگر چنان که میگویی مرده است، او به من دستوری نداده که چیزی از این اموال را به تو بدهم. من کنیزکان را آزاده کرده، به شوی دادم. (15)
4. ناآگاهی و کاستی معرفت نسبت به وصی امام موجب میشد بعضی از شیعیان، وفات امام بعدی را باور نکنند. از این رو در امامت همان امام توقف مینمودند تا امر بر ایشان روشن شود. در این باره شواهد متعددی وجود دارد، از جمله حسن بن حسن میگوید:
به امام موسی بن جعفر (علیه السلام) عرض کردم: از شما سؤال کنم؟ فرمود: «از امامت بپرس.» عرض کردم: مقصودتان چیست؟ من امامی جز شما نمیشناسم. حضرت فرمود: «فرزندم علی که کنیه خود را به او بخشیدهام.» (16) به امام عرض کردم: سرورم مرا از آتش برهان، زیرا امام صادق (علیه السلام) فرمود: شما قائم به این امر هستید. که امام فرمود: «آیا من قائم به این امر نبودهام؟» سپس فرمود: «ای حسن! هر امامیکه در میان امت قائم و زنده است، قائم آن امت است و چون درگذشت، جانشین او قائم و حجت است، تا این که از آنها غائب شود. همه ما قائم هستیم، پس همه آنچه را که به من رجوع میکنی، به فرزندم مراجعه کن. به خدا قسم، به خدا قسم من با او چنین نکردم، بلکه خدا به سبب دوستی با او چنین کرده [و او را برگزیده است].» (17)
وجود مدعیان امامت و تمایلات مادی برخی از اصحاب امام موسی کاظم (علیه السلام) به خوبی در دوران امام رضا (علیه السلام) نمایان است و همین امر، موجب به وجود آمدن فرقههایی درون مذهب شد.
4. امام رضا (علیه السلام) و واقفیه
واقفیه، اسمی عام برای هر گروهی است که در یکی از مسائل امامت بر خلاف رأی اکثریت، توقف میکردند، (18) به گونهای که شهرستانی «باقریه» و «جعفریه» را واقفه میخواند و واقفیه را کسانی میداند که بر امامت این دو امام (علیه السلام) توقف کردند. (19) این اصطلاح به صورت خاص، نام فرقهای از شیعه است که منکر رحلت امام کاظم (علیه السلام) شدند و امامت را به آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) قطع نمودند و اظهار کردند او زنده است و «قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)» اوست و غیبت او مانند غیبت موسی بن عمران از بنی اسرائیل است، (20) یا این که آن حضرت رجعتی شبیه به حضرت عیسی (علیه السلام) دارد، به گونهای که خداوند او را بالا برده و به هنگام قیامش باز خواهد گرداند. (21) «موسیه»، «مفضلیه» و «ممطوره» نامهای دیگر این فرقه است. (22)
این فتنه در آغاز امامت علی بن موسی (علیه السلام) پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) در سال 183 ق رخ نمود و این با وجود ادله روایی گسترده و هم چنین مقبولیت علمی و اخلاقی علی بن موسی (علیه السلام) نزد شیعیان بود. کشی در مورد واقفیه میگوید:
ایده واقفیگری از زمانی شروع شد که سی هزار دینار از زکات و اموال مردم جمع شد. این اموال را نزد دو نفر از وکلای امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در کوفه بودند که یکی از آن دو حیان سرّاج بود. این امر در حالی رخ داده بود که امام (علیه السلام) در زندان هارون محبوس بود. این دو نفر با آن پول خانههایی خریدند، پیمانهایی بستند و غلات خریداری کردند. وقتی امام (علیه السلام) از دنیا رفت، این دو نفر مرگ ایشان را انکار کردند و در میان شیعیان شایعه پراکندند که وی نمرده و او همان«قائم» است. گروهی از شیعیان اینان را باور کردند و به نشر و گسترش این سخن پرداختند، تا این که آن دو نفر در زمان مرگ خود وصیت کردند که این اموال به وارثان حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) به دلیل حرص شدید اینان به حفظ این اموال بوده است. (23)
برخی دیگر، علت ظهور این فرقه را چنین تبیین میکنند:
این فتنه از آن جا ناشی گردید که جمعی از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) با برداشت غیر صحیح از روایاتی که به آن حضرت نسبت قائمیت میداد، معتقد به مهدویت آن جناب و توقف در حضرتش گردیدند. آنها به دلیل اعتقاد به حضرت مهدی (علیه السلام) و نشناختن مصداق واقعی آن، دچار این کجروی و انحراف گردیدند. (24)
الف – شیوههای مبارزاتی واقفیه
واقفیه برای رسیدن به اهداف شوم خود، با ایجاد شبهات فراون، در امامت حضرت رضا (علیه السلام) تردید وارد کردند که مهمترین آنها عبارتند از: فرزند نداشتن امام (علیه السلام)، عدم شرکت امام (علیه السلام) در تجهیز تدفین پدرش و اختلاف شیوه زندگی امام رضا (علیه السلام) با ائمه قبل.
از مسائلی که واقفیه آن را دستآویزی برای انکار امامت امام رضا (علیه السلام) قرار داده بودند، این بود که حضرت رضا (علیه السلام) در اوایل امامت، فرزندی نداشت. آنها میگفتند: چون حضرت رضا (علیه السلام) عقیم است و فرزندی ندارد، بنابراین نمیتواند امام باشد. امام (علیه السلام) در پاسخ حسین بن قیاما فرمود: «من خدا را شاهد میگیرم که زمان زیادی نخواهد گذشت که خداوند به من پسری عطا خواهد کرد.» (25) این مسئله باعث شده بود عده زیادی از امامت امام (علیه السلام) منحرف شوند؛ زیرا امام صادق (علیه السلام) فرموده بود امام نباید عقیم باشد، اما با دنیا آمدن امام جواد (علیه السلام) این شبهه واشکال آنها مرتفع شد. (26)
شبهه دیگری که واقفیه وارد ساختند، مربوط به عدم شرکت امام رضا (علیه السلام) در تجهیز پدرش بود. به اعتقاد شیعه، هرگاه امامیاز دنیا برود، امور مربوط به غسل، کفن و نماز او را باید امام بعدی انجام دهد. در جوامع حدیثی شیعی، بابی است به عنوان «ان الامام لا یغسله الا امام من الائمه». (27) چیزی که شبهه را تقویت میکرد، این بود که امام رضا (علیه السلام) در مدینه بود و امام کاظم (علیه السلام) در بغداد شهید شد و برای غسل پدر بزرگوارش به بغداد نرفت، بنابراین امام نیست.
امام رضا (علیه السلام) با این طرز تفکر واقفیه به مقابله پرداخت و در پاسخ به آنها فرمود خودش امام کاظم (علیه السلام) را غسل نموده است. امام رضا (علیه السلام) به علی بن ابی حمزه در این زمینه فرمود:
اگر علی بن حسین (علیه السلام) با این که زندانی بود و تحت نظر، میتواند از کوفه خارج شود و به کربلا برود و پدرش را تجهیز کند و برگردد، بدون این که کسی بفهمد، من که زندانی و تحت نظر نبودم، آسانتر میتوانستم به بغداد بروم و تجهیز پدرم را انجام بدهم، بدون این که کسی مطّلع شود. (28)
در نهایت شبهه دیگر به شیوه زندگی اجتماعی امام (علیه السلام) وارد آمد؛ به این صورت که حضرت رضا (علیه السلام) آشکارا امامت خود را اعلام فرمود، در حالی که ائمه قبل (علیه السلام) در این زمینه تقیه مینمودند. واقفیه این مسئله را دستآویزی برای انکار امامت حضرت قرار دادند و امامت ایشان را منکر شدند. علی بن ابی حمزه بطائنی از جمله کسانی بود که در امر اظهار امامت انتقاداتی وارد ساخت، اما امام در پاسخ وی فرمود: «اولین نشانه امامت من، این است که از جانب هارون به من آسیبی نمیرسد، وگرنه من دروغگو هستم.» (29) همانگونه که امام (علیه السلام) پیشبینی کرده بود، هارون به ایشان آسیبی نرساند و آن حضرت در زمان هارون الرشید با کمال صحت به تبلیغ دین پرداخت.
ب- روش مواجهه با واقفیه
امام کاظم (علیه السلام) با تصریح مکرر به این که امام پس از او، فرزندش علی (علیه السلام) است، بر اندیشه وقف، مهر باطل زد. افزون بر این، امام گروهی از اصحاب و خاندان خود را بر این انتخاب، گواه گرفت و امامت پس از خویش را به سران واقفیه گوش زد نمود، چنان که از زیاد بن مروان قندی که خود از واقفیه بود، نقل شده است:
خدمت ابوابراهیم رسیدم. پسرش ابوالحسن رضا (علیه السلام) نزد او بود. فرمود: «این پسرم فلانی (علی (علیه السلام) ) است. نامه او، نامه من و سخن او، سخن من و فرستاده او، فرستاده من است و هر چه گوید درست است.» (30)
شیخ صدوق مجموع روایاتی را که موضوع تعیین امام رضا (علیه السلام) به عنوان جانشین را اثبات میکند، ذکر کرده است. (31) علاوه بر این امام هشتم (علیه السلام) با سخنان خویش به پردهبرداری از توطئه پلید برخی از سران واقفیه مبنی بر جعل حدیث و ایجاد شبهه برای اثبات ادعای خود، دست یازید و هویت آنها را نمایان ساخت. ایشان با فریب خوردگان این جریان ارتباط برقرار ساخت و در جهت هدایت آنها با سعه صدر اهتمام ورزید، اما در مقابل سران این جریان، موضع قهرآمیز و تندی در پیش گرفت، آنها را مورد لعن و تکفیر قرار داد، اعتقاد آنها را به آمیزهای از کفر و الحاد تشبیه نمود و شیعیان را از پرداخت زکات به آنان منع کرد و از هر گونه رفت و آمد با آنان برحذر داشت.
اکنون پس از بیان سیر پیدایش واقفیه و نیز مهمترین آموزه انحرافی آنان مبنی بر ادعای مهدویت برای امام هفتم (علیه السلام) مناسب است به موضع امام رضا (علیه السلام) در برابر این جریان بپردازیم.
یک. مذّمت و لعن سران واقفیه:
علاوه بر امام رضا (علیه السلام) حتی خود امام کاظم (علیه السلام) نیز ادعای واقفیه را پیشبینی کرده و آنها را مذمّت نموده است. از علی بن حمزه بطائنی – که از بزرگان واقفیه است – نقل شده: قال لی ابوابراهیم (موسی بن جعفر (علیه السلام) ): «انما انت و اصحابک یا علی اشباه الحمیر»؛ (32) هم چنین از عثمان بن عیسی رواسی و زیادقندی و دو نفر از بزرگان واقفیه نقل شده است که ما نزد امام کاظم (علیه السلام) بودیم. آن حضرت به ما فرمود:
إن جحدتماه حقه فعلیکما لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین؛ (33)
اگر شما دونفر، او (امام رضا) را انکار نمایید یا بر او خیانت کنید، لعنت خدا و فرشتگاه و همه مردمان بر شما باد.
علاوه بر مذمّتهای امام کاظم (علیه السلام)، عبارات تند و صریحی از امام رضا (علیه السلام) درباره واقفیه نقل شده است. محمّدبن سنان گوید:
نزد امام رضا (علیه السلام) بودم که سخن از علی بن ابی حمزه به میان آمد. امام او را لعن فرموده، گفت: «او میخواست خداوند در زمین و آسمان عبادت نشود؛ اما خداوند نور خود را تمام نمود، هر چند ملعون مشرک ناپسند دارد… ابن ابی حمزه و امثال او کسانی هستند که میخواهند نور خدا را خاموش کنند.» (34)
محمّدبن فضیل میگوید:
به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کردم: فدایت گردم! حال گروهی که بر پدرت امام کاظم (علیه السلام) توقف کردهاند، چگونه است؟ فرمود: «خداوند آنها را لعنت کند. چه دروغ بزرگی گفتند… .» (35)
و در احادیث دیگری امام رضا (علیه السلام) واقفیان را کافر و مشرک و زندیق میخواند؛ از جمله یونس بن یعقوب میگوید:
به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کردم: به این گروه (واقفیه) که معتقد به زنده بودن پدرت هستند، چیزی از زکات بدهیم؟ امام رضا (علیه السلام) فرمود: «به آنها زکات نده؛ چون آنها کافر و مشرک و زندیقاند.»
دو. خبر از آینده اندوهناک برخی از واقفیان:
در برخی از روایات، امام با کافر خواندن واقفه، خبر از رفتن آنها از این دنیا در حال بیدینی و عاقبت ناگوار داده است که در این جا به تعدادی از آنها اشاره میکنیم.
محمّدبن اسماعیل میگوید:
امام رضا (علیه السلام) درباره جایگاه امامت و در مذمت اندیشه واقفه نسبت به آن فرمود:
«کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.» پرسیدم: هر کس که بمیرد و امام نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده؟ فرمود: «بله و کسی که بر امامی توقف کند، کافر و ناصب و مشرک است.» (36)
از ابراهیم بن یحیی بن ابی البلاد نیز نقل شده است:
امام رضا (علیه السلام) پرسید: «حمزة بن بزیع شقاوتمند (یکی از واقفه) در چه حال است؟» گفتم: او همانند سابق، در شک و دودلی است. امام فرمود: «او گمان میکند پدرم موسی بن جعفر (علیه السلام) زنده است.» در ادامه فرمود: «آنان [واقفیها] امروز در حال شک هستند و جز زیدیق و بی دین از دنیا نمیروند». پس از این گفتار امام، احوال حمزة بن بزیع را پیجویی میکردم تا این که از یکی از همفکران او شنیدم که گفت: «هنگام مرگ خود، در حالت انکار خداوند از دنیا رفت. (37)
هم چنین درباره زیاد قندی از حسن بن محجوب نقل شده است: «او زندیق و در حالت کفر به خداوند، از دنیا رفت». (38) شبیه این روایت از ابن فضال درباره احمدبن ابی بشر سراج نقل شد که هنگام مرگ خود، فریاد میزد: «شما را به خدا مرا از آتش نجات دهید!» (39)
از حسن بن علی وشاء نقل شده که امام رضا (علیه السلام) درباره علی بن ابی حمزه بطائنی فرمود:
«آتشی در قبرش افروخته شد که تا قیامت خاموش نمیشود.» (40)
هم چنین امام رضا (علیه السلام) در نامهای در مورد واقفیان میفرماید: «آنها به حق پشت کردهاند و اهل جهنّم هستند».
علی بن عبدالله زهری میگوید:
نامهای به امام رضا (علیه السلام) نوشتم و درباره واقفیه سؤال کردم. در پاسخ نوشت: واقف به حق پشت کرده است و بر باطل روی آورده. بر گناهی مقیم شده که اگر با آن بمیرد، جایگاهش در جهنّم خواهد بود که بد جایگاهی است». (41)
سه. مناظره با برخی از واقفه:
یکی از راهبردهای امام رضا (علیه السلام) در برابر واقفه، رویارویی و مناظرات علمی بود که در حضور افراد دیگر انجام میگرفت. ابن حازم میگوید:
روزی جماعتی از واقفه نزد امام رضا (علیه السلام) آمدند و از آن حضرت درباره پدرش پرسیدند. امام فرمود: «پدرم از دنیا رفت و من جانشین او هستم.» ابن مهران گفت: اگر چنین است، چرا این مطلب را آشکارا بیان نمیکنی؟ امام فرمود: «آیا منظورت این است که نزد هارون رفته، به او بگویم من امامم و تو هیچ کارهای؟ بدان که سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز رسالتش اینگونه نبود، بلکه ابتدا رسالت خود را تنها با اهل و افراد مورد اطمینان خود در میان گذاشت. من هم اگر با شما از امامت خود سخن میگویم، به سبب این است که شما امامت امامان پیش از من را قبول دارید که همه پدران من هستند و [نیز برای این است که] شما در حق من نگویید که علی بن موسی درباره پدرش تقیه کرده، میگوید: او زنده نیست. من نزد شما درباره خودم تقیه نمیکنم و میگویم: من امام هستم. پس چگونه درباره پدرم تقیه کنم؟!» (42)
در گفت و گوی دیگر امام با واقفه، وقتی حضرت شنید که آنها مدعیاند موسی بن جعفر رحلت نکرده است، فرمود:
سبحانالله امات رسولالله ولم یمت موسی بن جعفر؟ بلی والله لقد مات و قسمت أمواله. (43)
چهار. نامهنگاری با برخی از واقفه:
روش دیگر امام در مبارزه با واقفه و نفی و ابطال ادعای مهدویّت، نامهنگاریهایی است که به عنوان سند مکتوب میان امام و بعضی از واقفیان مبادله میشد. به احتمال قوی، نخستین نامه از جانب امام رضا (علیه السلام) به سه نفر از سران واقفه درباره مطالبه اموال امام کاظم (علیه السلام) ارسال شده است. در نامه امام به علی بن ابی حمزه و زیادقندی و عثمان بن عیسی آمده است:
آنچه از اموال و کنیزان در زمان پدرم، نزد شما جمعآوری شده است، اکنون پس از رحلت او به من تحویل دهید؛ زیرا من جانشین و وارث او هستم و ما میراث پدرم را تقسیم کردیم. برای شما عذری نیست که آن اموال را بیش از این نزد خود نگه دارید.
پس از رسیدن نامه امام به آن سه نفر، علی بن ابی حمزه و زیادقندی در جواب نامه امام، بدون این که نامی از اموال ببرند، رحلت امام کاظم (علیه السلام) را انکار نموده، مهدویّت او را مطرح میکنند.
عثمان بن عیسی نیز در جواب نامه به امام مینگارد:
امّا بدان که پدرت موسی بن جعفر رحلت نکرده و او زنده و پابرجاست و هر کس ذکر کند که او مرده، خود باطل گفته است. بدان که اگر بنابر ادعای تو رحلت هم کرده باشد، باز هم از این اموال، چیزی به تو داده نمیشود؛ زیرا پدرت در این رابطه به من چیزی نگفته بود. (44)
گاهی افرادی از واقفه برای امام نامه نوشته، از آن حضرت جواب میخواستند. در این باره از احمدبن ابی نصر بزنطی نقل شده است:
من در موسی بن جعفر توقف نموده، امامت امام رضا (علیه السلام) را قبول نداشتم، تا این که نامهای به امام هشتم (علیه السلام) نوشتم و مسائلی را از او پرسیدم. در این میان، یکی از مسائل مهم را فراموش کردم، امّا هنگامی که جواب امام را دریافت نمودم، دیدم جواب همه مسائل و از جمله آن مسئله که فراموش کرده بودم، از جانب امام به دستم رسید. من از این جریان به خود آمده، از ادعای مهدویّت دوباره موسی بن جعفر بازگشتم و امامت امام رضا (علیه السلام) را پذیرفتم. پس از آن از امام تقاضای ملاقات نمودم و امام در آخر همان روز مرا پذیرفت. (45)
پنج. استدلال به روایات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیه السلام):
یکی دیگر از رویکردهای مبارزاتی امام رضا (علیه السلام) در برابر ادعای واقفیه، بازگفتن و استدلال به روایات از اجدادش درباره امامت دوازده امام و تبیین و تطبیق مصداق مهدی موعود به دوازدهمین امام است که بر این اساس، مهدی موعود مورد ادعای واقفیه، برخلاف روایات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیه السلام) است.
در روایتی از حسین بن خالد نقل شده است که امام رضا (علیه السلام) در روایتی از پدر و اجدادش تا به امیرالمؤمنین و آن حضرت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
هر کس دوست دارد به دین من تمسک جوید، باید به علی بن ابی طالب که وصی و جانشین من است، اقتدا کند و پس از امیرالمؤمنین، دو فرزندم حسن و حسین و پس از آن به فرزندان حسین و از فرزندان حسین نه امام خواهد آمد که نهمین آنها، قائم از فرزندان من است. (46)
شش. معرفی مصداق مهدی منتظر:
تعیین مصداق مهدی منتظر، از صریحترین و روشنگرانهترین موضعگیریهای امام برابر واقفه بوده است که ادعای آنان را باطل کرده است. اکنون به شواهدی در این باره اشاره میکنیم:
در روایتی از حسین بن خالد نقل شده که امام رضا (علیه السلام) دربارهی مصداق قائم فرمود:
روزی جدّم امیرالمؤمنین به فرزندش امام حسین فرمود: یا حسین! نهمین فرزند تو قیام کننده به حق، یاری کنندهی دین و گسترش دهنده عدالت است. (47)
نیز در معرفی قائم فرمود:
بأبی و امی سمی جدّی رسولالله و شبیه موسی بن عمران یتوقد من شعاع ضیاء القدس؛ (48)
پدر و مادرم فدای هم نام جدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و شبیه به موسی بنعمران که از روشنایی انوار قدس روشنی میگیرد. (49)
بنابر روایت دیگر در زمان امامت امام رضا (ع) مردم درباره مصداق قائم به تشویش خاطر افتاده بودند و حتی بعضی شیعیان مانند ایوب بن نوح، خود آن حضرت را قیام کننده به عدل میدانستند. امام رضا (علیه السلام) برای برطرف شدن شبهات فرمود:
یبعث الله لهذا الأمر غلاماً منا خفی الولادة و المنشأ غیر خفی نسبه؛
خداوند برای این امر (بر پا داشتن عدل) یکی از فرزندان ما را بر میگزیند، در حالی که ولادت و حمل زندگی او مخفی است، اما نسبش آشکار است.
هفت. منع شیعیان از ارتباط با واقفه:
این راهکار در کنار سایر انواع مقابله امام رضا (علیه السلام) با واقفه که در روایات قبلی به آنها اشاره شد، نوعی پاسخ به جنگ روانی وقفه بود؛ به این ترتیب که حضرت میخواست با منزوی کردن واقفه، صف آنان را از صف شیعیان خود جدا نماید. در این نوع از مبارزه، امام به شیعیان خود دستور میداد که از مجالست و همراهی با واقفه دوری کنند.
در بعضی منابع آمده است که آن حضرت شیعه را از همنشینی و آمیختن با واقفه نهی میکرد. (50) براساس همین ارشاد امام رضا (علیه السلام) بود که درباره رفتار شیعیان با واقفه نقل شده است:
فإن الامامیه کانوا فی غایة الاجتناب و التباعد عنهم، حتّی انهم کانوا یسمونهم الممطورة أی الکلاب التی أصابها المطر؛ (51)
در اثر همین روشنگریهای امام رضا (علیه السلام) بود که بعضی از شیعیان از جمله یونس بن عبدالرحمن با جان و دل، در کنار امام خود با واقفه مبارزه کردند. (52)
محمدبن عاصم میگوید:
علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به من فرمود: «شنیدهام که تو با واقفیه همنشینی میکنی.» عرض کردم: قربانت گردم! همین طور است که میفرمایید؛ ولی با افکار و اعتقاد آنها مخالفم. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «با آنها مجلست نداشته باش؛ زیرا خداوند میفرماید: با کسانی که آیات خداوند را شنیدهاند و به آن کفر میورزند و به مسخره میگیرند، ننشینید: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَ الْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً » (53) واقفیه جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را که بارزترین آیات الهی هستند، انکار نموده و به آنها کفر ورزیدهاند». (54)
بنابر این عواملی را که سبب شکست واقفیان گردید، میتوان بدین ترتیب برشمرد:
1. تلاشها و بیانات روشنگر امامان معصوم (علیه السلام) علیه واقفیه که به سه دسته تقسیم میشود:
الف – سخنانی که در نکوهش و مذمّت واقفیه بیان گردیده است؛ مانند سخن امام رضا (علیه السلام) در ضمن روایات متعدد، که میفرماید:
اینها معاند حق و بر پا کننده گناه هستند و برگشتشان به طرف جهنم خواهد بود؛ سرگردان زندگی میکنند و بیدین میمیرند. لعنت خدا بر آنان باد که بسیار دروغ میگویند. آنانی که گفتند دست خدا بسته است، واقفیاناند. (55)
ب – تأکید بر ادامه داشتن امامت تا حضرت مهدی (عج) که این مطلب را در زیارتنامه هر یک از ائمه مشاهده مینماییم. تأکیدهای فراوان بر زیارت قبر علی بن موسی الرضا (ع) نیز خود اعلام مبارزهای آشکار علیه واقفیه است.
ج- نبرد مالی و اقتصادی با واقفیان، به گونهای که شیعیان را از پرداخت زکات به واقفیه منع کردند.
2. تلاش شیعیان که بخشی از آن به صورت مناظره با بزرگان واقفیه بود؛ هم چون مناظره علی بن اسماعیل میثمیو یونس بن عبدالرحمن با بعضی از آنان و بخشی نیز در قالب تألیف کتاب در رد واقفیه صورت پذیرفت. (56)
نجاشی، رجالی بزرگ شیعه، کتابهای زیادی تحت عنوان «الرد علی الواقفة» بر میشمرد که از سوی اصحاب ائمه (علیه السلام) تألیف شدهاند.
3. سنّت الهی بر احقاق حق و ابطال باطل است، هر چند که باطل چند روزی جولان دهد، اما پیروزی از آن حق است. بطلان و بیاساس بودن واقفیان را با توجّه به عوامل پیدایش آنان و روشهای کاربردی این گروه میتوان دریافت؛ چرا که ابزار آنان در پیشبرد اهداف خود عبارت بود از: تطمیع، تحریف و کتمان حقایق که هر یک با توجه به حقایق تاریخی اثبات میگردد.
5. امام رضا (علیه السلام) و غلات
واژه «غلات» جمع «غالی» و به معنای گزافهگویان و یاوه سرایان است. غلات، فرقههایی از شیعه هستند که در تشیع افراط نموده، درباره ائمه خود گزافهگویی کردند و قائل به خدایی ایشان و یا حلول جوهر نورانی الهی در ائمه و پیروانشان شدند. (57) شاید بتوان گفت این پدیده، یکی از تأثیرگذارترین پدیدهها در تاریخ تشیع است که در زمان حضور ائمه (علیه السلام) و مشخصاً از عصر هویتبخشی به تشیع در دوره صادقین (علیه السلام) رشد خود را آغاز کرد و ضربههای محکمی بر جریان اصیل تشیع وارد ساخت. این پدیده توانست چهره وارونه و کریهی از شیعه در جامعه اسلامی آن روز به نمایش بگذارد و دستآویزی مناسب برای مخالفان تشیع فراهم آورد تا با معرفی غلات به عنوان شیعیان ائمه، و مطرح کردن عقاید مسخره غالیان و جا زدن این عقاید به نام کل جریان تشیع، جامعه ناآگاه آن روز را از شیعه منزجر سازند و از آن مهمتر، جامعه اسلامی را از دریای بیکران اهل بیت (علیه السلام) محروم کنند.
غلات شیعه را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1. کسانی که درباره علی (علیه السلام) غلو میکنند و او را خدا میدانند که به «علی اللهیها» مشهورند؛
2. گروهی که درباره اهل بیت (علیه السلام) غلو میکنند و درباره ایشان معتقد به صفات و خصوصیاتی هستند که خود معصومین (علیه السلام) چنین اعتقادی ندارند؛
3. دستهای که معتقدند شناخت امام، انسان را از همگی عبادات و واجبات بینیاز میسازد و از این رو طهارت، نماز، روزه، حج و زکات را به دلیل دوستی و ولایت اهل بیت (علیه السلام) ترک میکنند.
بر این اساس میتوان پس از بررسی غلو و غالیان، آنها را به دو بخش غلات ملحد و غلات درون گروهی تقسیم نمود. «غلات ملحد» گروهی بودند که ائمه (علیه السلام) را در عرض خداو در درجه او میدانستند و از آنها در کتب شیعی با عناوینی هم چون غلات طیاره، فاسد المذهب، فاسد الاعتقاد و اهل تخلیط یاد میشود. «غلات درون گروهی» نیز که از آنها با عناوینی هم چون مفوّضه و اهل الارتفاع یاد میشود، کسانی بودند که با نسبت دادن علم و قدرت نامحدود و معجزات و نظایر آن، ائمه را موجوداتی فوق بشری و غیر طبیعی معرفی میکردند. (58)
در ادامه به مهمترین فرقههای غلات و شیوههای مقابله امام رضا (علیه السلام) با آنان خواهیم پرداخت.
الف- انحرافات غلات
یک. اعتقادات باطل:
در زمان امام رضا (علیه السلام) گروهی از غلات درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه از حد خارج میشدند و آنان را بالاتر و فراتر از حق و مقام خود تصور میکردند؛ چنان که یونس بنظبیان از پیروان ابوالخطاب (بنیانگذار فرقه غالی خطابیه) قائل به الوهیّت امام رضا (علیه السلام) بود و چون این سخن و اعتقاد او به اطلاع امام رسید، بسیار خشمگین شد و او را نفرین کرد. (59)
پارهای از غلات نیز ائمه را موجوداتی فوق بشری و غیر طبیعی میدانستند که خداوند کار جهان، اعم از خلق و رزق را به آنان تفویض کرده است (60) و آنان را به این سبب، مفوّضه نامیدهاند. (61) برخی از مفوّضه نیز ائمه را پیامبرانی میدانستند که بر آنان وحی نازل میشود، لکن امام رضا (علیه السلام) در سخنان خود، چنین اعتقاداتی را قاطعانه نفی کرد. (62)
امام رضا (علیه السلام) هم چون پدران خود، با اندیشه غلو سخت مبارزه میکرد و از غلات بیزاری میجست تا جامعه شیعه به سبب عقاید باطل آنان، آسیب نبیند و چهره تشیع خدشهدار نشود. آن حضرت با استناد به آیات قرآن و احادیث اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) میفرمود که خداوند رسول خود را پیش از آن که پیغمبر قرار دهد، بنده خود قرار داده است و کسانی که درباره علی (علیه السلام) به حد افراط دوستی ورزیدهاند، هم چون کسانی که با وی به حد افراط دشمنی میکنند، به هلاکت و نیستی افتادهاند.
امام پارهای از احادیثی را که درباره فضائل ائمه از منظر غلو بیان میشد، برساخته دست مخالفانی میدانست که میخواستند مردم را به تکفیر شیعه وادارند و چنین تصوری را ایجاد کنند که اصحاب ائمه، پیشوایان خود را پروردگار خویش گرفتهاند. (63) بنابراین یکی از دشواریهای امام رضا (علیه السلام) در عصر و زمان خود، مواجهه با غالیها بود. غلات که به ظاهر خود را شیعیان و دوستداران ائمه اهل بیت (علیه السلام) میپنداشتند، در مقام و منزلت آنان دچار زیاده روی و غلو شدند، تا جایی که برای امامان (علیه السلام) الوهیت قائل شدند و این چیزی بود که با روح اسلام سازگاری ندارد؛ زیرا از نظر تمام مذاهب اسلامی، توحید در تمام جهات، از اصول مسلّم و انکارناپذیر دین مبین اسلام است.
امام رضا (علیه السلام) به عنوان پیشوای حقیقی مسلمانان، علاوه بر نقد و ابطال مبانی فکری و اعتقادی غلات، افرادی را نیز که در پی اشاعه این تفکّر بودند، مورد سرزنش و ملامت قرار میداد و آنان را به مردم معرفی میکرد تا دیگران از شرّ آنان درامان بمانند. از آن امام همام نقل شده که در مورد غلو و پی آمدهای اعتقادی و اجتماعی خطرناک آن فرمودند:
مخالفان و دشمنان ما سه دسته اخبار و روایات در فضایل ما جعل کردند: غلو درباره ما، کوتاهی و نارسایی در امر (امامت) ما و بدگویی آشکار از دشمنان ما. پس هرگاه مردم مطالبی آمیخته با غلو درباره ما بشنوند، شیعیان ما را تکفیر کرده، آنان را معتقد به الوهیّت ما خواهند خواند و چون روایات تفسیر و کوتاهی را ببینند، آن کوتاهی را از ما خواهند دانست و زمانی که بدگویی صریح و بیپرده همراه با ذکر نام دشمنان ما بشوند، ما را با ذکر نام به بدی یاد خواهند کرد. (64)
از این حدیث چند نکته به خوبی قابل فهم است: نکته اول این که غلو، ریشه در دشمنی با خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد و یا حداقل دشمنان ائمه (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمینه اشاعه و نشر بیشتر غلو، نقش داشتهاند؛ نکته دوم این که منشأ اندیشه غلو هر چه بوده، نتیجه آن جز ضرر برای جامعه اسلامی و مسلمانان، نبوده است و نکته آخر این که در هر عصر و زمانی فرمانروایان و حاکمان اصلی مسلمانان، ائمه اهل بیت (علیه السلام) بودهاند، هر چند که حکومت و خلافت ظاهری هیچگاه به ایشان نرسید. به همین دلیل دشمنان همواره کوشیدهاند تا موقعیّت آنان را نزد مسلمانان متزلزل سازند، ولی هیچ گاه موفق نشدند.
دو. جعل احادیث:
از دیگر مصادیق انحراف فکری، انبوه احادیث جعلی و ساختگی بود که دشمنان اسلام به منظور ایجاد فتنه و جدال بر سرِ مسائل کلامی، فقهی، تفسیری و … ساخته و پرداخته بودند و آنها را با مهارت خاصی در میان احادیث و روایات نبوی تعبیه کرده بودند، به گونهای که تشخیص حدیث صحیح از غلط و سره از ناسرهکاری دشوار بود. در زمان خلافت مأمون با توجّه به فضای نسبتاً بازی که به وجود آمد، احادیث جعلی به شدّت زیاد شد، خصوصاً احادیث جعلی در باب عقاید، مانند تجسیم و رؤیت به وفور یافت میشد.
یکی از این احادیث ساختگی که به دست دشمنان اسلام ساخته و پرداخته و به پیامبر عظیمالشأن اسلام نسبت داده شد، این بود که «خداوند در هر شب جمعه به آسمان دنیا پایین میآید.» امام رضا (علیه السلام) در پاسخ به سؤال ابراهیم بن محمود درباره این حدیث، فرمود:
خداوند لعنت کند کسانی را که کلمات را از جای خود بر میگردانند. به خدا سوگند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین چیزی نگفت، بلکه فرمود: «در ثلث آخرین هر شب و از آغاز هر شب جمعه، خداوند فرشتهای به آسمان دنیا میفرستد و بدو فرمان میدهد تا بانگ برآورد: آیا درخواست کنندهای هست تا بدو عطا کنیم؟ آیا توجهکنندهای هست تا توبه او را بپذیریم؟ آیا استغفار کنندهای هست تا از او درگذرم؟ …» این حدیث را پدرم از پدرانش نقل کرد و آنان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردهاند. (65)
امام رضا (علیه السلام) نام بسیاری افراد را که در جعل احادیث و نسبت دادن آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا یکی از ائمه دست داشتند، فاش کرد تا مردم دیگر به گفتههای آنان اعتماد نکنند؛ مانند «یونس» غلام آزاد شده علی بنیقطین که حضرت دربارهاش فرمود: «خدایش لعنت کند که بر پدرم دروغ بست.» (66)
زمانی یکی از پیروان امام رضا (علیه السلام) احادیثی را که از جزوههایی از اصحاب امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) در عراق رونویسی کرده بود، نزد امام رضا (علیه السلام) عرضه کرد. امام رضا (علیه السلام) به شدّت صحّت انتساب بسیاری از این احادیث را به امام صادق (علیه السلام) تکذیب کرد و فرمود:
ابوالخطاب و پیروانش این احادیث را در نوشتههای اصحاب امام صادق (علیه السلام) جای دادهاند. شما حدیثی را که از قول ما نقل میشود و مخالف قرآن است، نپذیرید. اگر ما حدیثی بگوییم، با قرآن و سنّت موافقت دارد. ما از خدا و رسول او حدیث میگوییم، نه از قول فلان تا در سخنان ما تناقض پدید آید. همانا گفتار آخرین ما مانند گفتار نخستین ما و سخن نخستین ما همسان و مؤید سخن آخرین ماست… (67)
بنابراین امام قرآن را معیار حق میدانست و با جعل حدیث در هر شکلی و با هر انگیزهای، سخت مخالفت میکرد؛ چرا که آن را خطری برای اساس دین میشمرد.
مبارزه امام با اندیشههای غالیان، تبعیض بردار نبود. گفته شده است در یکی از جلسات امام در خراسان، برادرش زیدبن موسی (زیدالنار) در گفت و گو با عدّهای از جمع حاضر، فخر میفروخت و پیوسته میگفت: «ما چنین و ما چنان» و گمان میکرد که اهل بیت (علیه السلام) به جهت انتساب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وضع استثنایی و امتیازات خاصی دارند. امام به وی رو کرد و فرمود:
ای زید! روایت محدّثان کوفه تو را نفریبد که فاطمه (علیه السلام) پاک دامن بود و خداوند جهنم را بر فرزندان او حرام کرده است. این مطلب تنها برای حسن و حسین (علیه السلام) و دیگر اولاد بیواسطه فاطمه است. در غیر این صورت باید از پدرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نزد خداوند گرامیتر باشی؛ زیرا موسی بن جعفر (علیه السلام) از خدا اطاعت میکرد، روزها روزه میگرفت و شبها نماز میگزارد و تو خدا را نافرمانی میکنی؛ آن گاه روز قیامت هر دو یکسان نزد خدا بیایید؟! علی بن حسین زین العابدین (علیه السلام) فرمود: «نیکوکار از ما اهل بیت (علیه السلام) دو چندان پاداش دارد و بدکار از ما دو چندان عذاب.»
سپس حضرت رضا (علیه السلام) به حسن بن موسی و شاء بغدادی، از یاران خود که در آن جا حضور داشت، فرمود:
خداوند پسر نوح را چون نافرمانی نمود، از پدرش نفی کرد. هم چنین هر کسی از ما (اهل بیت) از خدا اطاعت نکند، از ما نیست و اگر تو [که از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیستی] از خدا اطاعت کنی، از اهل بیت خواهی بود. (68)
ب- چگونگی مقابله امام رضا (علیه السلام) با غلات
از قراین تاریخی بر میآید که پدیده غلو از دوره صادقین (علیه السلام) وسعت قابل توجهی یافت، به طوری که ضربات سختی را بر پیکره جریان تشیّع وارد ساخت. غلات، اندیشه دینی را دستآویز اغراض سیاسی کرده، در این مسیر از قرآن و حدیث و حتّی امامان نیز استفاده نامطلوب میکردند.
در مقابل دسایس و مکاید غلات، مبارزات وسیعی از ناحیه امامان شیعه صورت گرفت که در مجموع موجب شناسایی غلات و خنثی شدن حیلههای آنان گردید. در واقع ائمه (علیه السلام) در برابر این جریان، حساسیت فوقالعادهای از خود نشان دادند، تا آن جا که خطر غلات را برای اسلام از خطر یهود، نصارا، مجوسیان و مشرکان بیشتر دانستند و در نهایت با تلاشهای پیگیر خود، توانستند این فرقه را به نابودی بکشانند.
انحراف غلو، انحراف عمیقی بود که اساس دین را تخطئه میکرد؛ زیرا از درون سبب ایجاد آشفتگی در عقاید شیعه شده بود و از طرف دیگر، شیعه را در نظر دیگران، بیقید و بند نسبت به فروعات دین نشان میداد. (69) از این رو ائمه (علیه السلام) به شدت در برابر این انحراف ایستادگی کردند و مرز تشیع را از افکار انحرافی غالیان جدا ساختند. امام رضا (علیه السلام) نیز با اتخاذ موضعی صریح، شفاف و علمی، به رویارویی و برخورد با اندیشههای غلات پرداخت که در این قسمت تنها به ذکر مهمترین اقدامات امام رضا (علیه السلام) در این زمینه میپردازیم:
یک. معرفی سیمای غلات و پرهیز دادن شیعیان از ارتباط آنان:
نخستین اقدام امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در مبارزات با غلات، معرفی شخصیت آنان و پرهیز دادن شیعیان از مجالست با آنان بود. در روایتی از آن حضرت نقل شده است:
الغلاةُ کفارٌ و الموفضه مشرکون. من جالَسَهُم أو خالطهم أو آکلهم أو شاربهم او واصلهم أو زَوَّجهم أو تزوّج منهم أو آمَنَهم أو ائتمَنَهُم علی أمانةٍ أو صدَّقَ حدیثَهم أو أعانهم بشطر کلمةٍ، خرج من ولایة الله عزَّ و جلَّ و ولایَة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ ولایتنا أهل البیتِ؛ (70)
غلات، کفّار و مفوّضه، مشرک هستند. کسی که با آنان معاشرت کند، بیاشامد، ارتباط داشته باشد، به آنان همسر دهد، از آنان همسر برگزیند، امین آنان شود، آنان را برامانتی امین گرداند، حدیثشان را تصدیق کند یا به نصف کلمهای آنان را یاری کند، از ولایت خداوند عزوجلّ، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ما اهل بیت خارج شده است.
هم چنین امام رضا (علیه السلام) خطر همنشینی و مصاحبت با غلات را به شیعیان گوشزد نمود، چنان که فرمود:
من قال بالتناسخ فهو کافر. ثمَّ قالَ (علیه السلام): لعن الله الغلاة؛ أَلّا کانوا یهوداً، الاّ کانوا مجوساً، الاّ کانوا نصاری، الّا کانوا قدریّة، الّا کانوا مرجئة، الّا کانوا حروریّة. ثم قال (علیه السلام): لا تقاعدوهُم و لا تصادقوهُم و ابرَؤا منهم، بَرِیءَ الله منهم؛ (71)
هر کس معتقد به تناسخ باشد، کافر است. خداوند غلات را از رحمتش دور گرداند؛ کاش یهودی بودند، ای کاش مجوس بودند، ای کاش نصرانی بودند، ای کاش قدری مذهب بودند، کاش از مرجئه بودند. با اینان (غلات) همنشینی نکنید، رفاقت و دوستی ننمایید و از آنان بیزاری جویید که خداوند از آنان بیزاری جسته است.
آن حضرت در حدیثی خطاب به حسین بن خالد نیز میفرماید:
کسی که قائل به جبر و تشبیه باشد، کافر و مشرک است و ما از او در دنیا و آخرت بیزار هستیم.
ای پسر خالد! اخباری که درباره جبر وتشبیه به نام ما شایع شده است، ما نگفتهایم، بلکه غلات یا کوچک کردن عظمت خدا، به ما نسبت دادهاند. کسی که آنها را دوست بدارد، ما را دشمن داشته و کسی که آنان را دشمن دارد، ما را دوست داشته است. کسی که با آنان ارتباط داشته باشد، از ما بریده است و کسی که از آنان بریده باشد، با ما ارتباط پیدا کرده است. کسی که آنان را تصدیق کند، ما را تکذیب کرده و کسی که آنان را تکذیب کند، ما را تصدیق کرده است. کسی که به آنها بدهد، از ما دریغ داشته و کسی که از آنان دریغ دارد، به ما داده است. ای ابن خالد! شیعیان ما آنان را ولی و یاور خود نمیگیرند. (72)
دو. معرفی سردمداران غالیگری:
امام رضا (علیه السلام) چند نفر را به عنوان غالی و دروغپرداز در زمان خود معرفی کردند. مصادیق متعددی در کتب حدیث وجود دارد که امام، بزرگان غلات از جمله یونس بن ظبیان و محمدبن فرات را لعن و نفرین نموده است .
آن حضرت در روایتی درباره یونس بن ظبیان، ابوالخطاب و پیروانش میفرماید:
شهادت میدهم شیطان به او (یونس بن ظبیان) ندا داد. آگاه باش! یونس با ابوالخطاب و اصحابش با فرعون و آل فرعون به شدّت در عذاباند؛ آن را از پدرم شنیدم. (73)
امام رضا (علیه السلام) در مورد محمد بن فرات نیز فرمود:
خداوند گرمی آهن را به او چشاند، همانطوری که آن را به دیگرانی که قبل از او بودند، و بر ما دروغ بستند، چشاند. ای یونس! همانا این را گفتم تا اصحابم را از او بیم داری و آنان را به لعن و بیزاری از او، دستور دهی. به راستی خداوند از او بیزار است. (74)
سه. نفرین صریح و اظهار برائت از غلات:
مطابق پارهای از روایات، امام رضا (علیه السلام) جهت طرد غلات از اجتماع شیعیان، آنان را صراحتاً نفرین کردند و برائت خود را از ایشان اظهار داشتند.
مأمون به امام رضا (علیه السلام) گفت: «به من خبر رسید که شماری در مورد شما غلو کردهاند و از حد، تجاوز نمودهاند». امام رضا (علیه السلام) فرمود:
ما از کسانی که درباره ما غلو میکنند و بیش از حد، ما را بالا میبرند، مانند بیزاری عیسی بن مریم (علیه السلام) از نصارا بیزاری میجوییم… کسی که برای ائمه ادعای ربوبیت و نبوت کند و یا برای غیر آنان ادعای امامت کند، ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم. (75)
در حدیثی دیگر از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است:
محمدبن فرات مرا آزار داد. خداوند او را آزار دهد و گرمی آهن را به او بچشاند! خداوند او را لعنت کند! مرا طوری اذیت کرد که ابوالخطاب، جعفربن محمد (علیه السلام) را مانند آن آزار نداده بود. هیچ خطابی مانند محمد بن فرات بر ما دروغ نبست. قسم به خدا، کسی بر ما دروغ بست، مگر این که خدا گر میآهن را به او چشانید. (76)
چهار. تکذیب عقاید غلات و تصحیح عقاید شیعیان:
تأکیدات مکرّر امام رضا (علیه السلام) بر عمل صالح، اقدامی در نفی موضع غلات و اندیشههای فاسد آنان بوده است.
محمدبن زید طبری میگوید:
نزد رضا علی بن موسی (علیه السلام) در خراسان بودم و گروهی از بنیهاشم که اسحاق عباس بن موسی در میانشان بود، حضور داشتند. حضرت (علیه السلام) به او فرمود: «ای اسحاق! به من خبر رسیده که میگویند: مردم بندگان ما هستند. نه، قسم به خویشاوندی من به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، من هرگز این را نگفتم و از پدرانم نیز نشنیدم و از هیچ یک آنان چنین مطلبی به من نرسیده است. ما میگوییم: مردم در اطاعت، بندگان [خدا] و در دین، موالی ما هستند. پس شاهد به غایب برساند.» (77)
هروی نیز میگوید:
به امام رضا (علیه السلام) گفتم: ای پسر رسول خدا! مردم چه چیزی را از شما حکایت میکنند؟ فرمود: «آن چیست؟» گفتم: میگویند: شما ادّعا میکنید که تمام مردم، بندگان شما هستند. فرمود: «خدایا! ای خالق آسمانها و زمین و دانای نهان و آشکار! تو شاهدی که من هرگز این را نگفتم و از پدرانم نیز نشنیدهام. تو آگاهی که این امّت چه ستمهایی بر ما روا داشت که همانا این، یکی از آنهاست. (78)
هم چنین در روایت دیگری آمده است که امام رضا (علیه السلام) در مجلسی هنگام شنیدن مطالب غلوآمیز، لرزید، عرق کرد و فرمود:
خداوند منزّه است. خداوند از آنچه ظالمان و کافران میگویند، بسیار منزّه است. آیا علی (علیه السلام) نمیخورد، نمیپوشید، ازدواج نمیکرد و صحبت نمیکرد؟ او در برابر خداوند، نمازگزار، خاضع، خاشع، گریان و بسیار دعاگو بود. آیا کسی که چنین صفتی را داشته باشد، پروردگار است؟ اگر او پروردگار بود، پس هر یک از شما نیز پروردگارید، زیرا با او در این صفات – که بر حدث هر چه به آنها موصوف است، دلالت دارد- شریک است.
به این گمراهان کافر، به مقدار جهلشان داده شده است، تا این که از آنها (معجزات و امور عجیبه) به شدّت تعجب کردند و به دلیل اموری که از آنان (ائمه) پدید آمد، ایشان را بسیار بزرگ شمردند. بر نظرهای فاسدشان اصرار ورزیدند و بر عقلهایشان – که به راه ناصواب، رهنمودشان میساخت – اکتفا کردند، به طوری که قدرت خداوند را کوچک انگاشتند و امرش را اندک دانستند و شأن عظیمش را سست پنداشتند؛ زیرا نمیدانستند او قادر بنفسه و غنی بذاته است و قدرتش عاریهای و غنایش اکتسابی است. او کسی است که هر که را بخواهد، فقر و غنی میکند و هر که را بخواهد، بعد از قدرتش، عاجز و بعد از غنایش، فقیر میگرداند. (79)
از واکنش صریح حضرت رضا (علیه السلام) به افکار غالیان، موارد زیر را میتوان استفاده نمود:
1. نقش امام معصوم (علیه السلام) در جامعه، منحصر به امور عبادی و دینی نیست. لذا مسائل فرهنگی، اساسیترین فعالیت معصومان را تشکیل میداد. این حرکت از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا دوازدهمین امام (علیه السلام) ادامه داشت و آن بزرگواران در هر مناسبتی با ارائه نظرهای فرهنگی خود، معارف اسلامی را به گوش طالبان علم میرساندند؛ به عنوان مثال حضرت علی (علیه السلام) با بیان ماجرای حضرت عیسی (علیه السلام)، به تبیین منزلت امامت و جایگاه رفیع آن پرداخت و با اعلام بندگی خود در مقابل خداوند (عجل الله) از غلات بیزاری جست. (80) امام موسی کاظم (علیه السلام) نیز غلات را افرادی پلید و نجس قلمداد کرد که همواره ائمه را آزار میدادند و از خداوند خواست تا او را از آنان خلاصی دهد.
2. شناساندن افرادی مانند یونس بن ظبیان، ابوالخطاب و محمدبن فرات توسط امام رضا (علیه السلام) در حقیقت خنثی کردن فعّالیّتهای آنان بود. به همین دلیل عدّهی زیادی از طرفداران این حرکت، دست از پیروی آنان برداشتند و اطاعت از امام معصوم (علیه السلام) را تنها شرط هدایت در این مسیر دانستند.
3. امام رضا (علیه السلام) تنها به معرفی توطئهگران بسنده نکرد، بلکه با روشهای مختلف، مردم را علیه آنان شوراند و به اصحاب دستور داد تا حد امکان در این مبارزه وارد شوند. البته در اکثر احادیث به لعن و نفرین غلات پرداخته شده، ولی در برخی موارد دستور مبارزه مسلحانه نیز به اصحاب داده شده است.
ج- مهمترین فرقههای غلات
یک. مشبّهه:
تشبیه در لغت به معنای همانند کردن چیزی به چیز دیگر و در اصطلاح علم کلام، عبارت است از مانند کردن خداوند به موجودات محسوس. این گروه معتقد است خداوند همانند انسانی زیبا و دلرباست که هر کس او را ببیند، همه عمر حیران و سرگردان او میشود: «ان لله صورةً بهیمةً، له الطیرة و الحاجبان والعینان کصورة الانسان». (81)
شهرستانی نیز چنین آورده کرده:
عدهای از مجسّمه، ملامسه و مصافحه با پروردگار را جایز شمرده، گفتهاند: مسلمان خالص و واقعی چنانچه در اثر ریاضت به مراتب اخلاص و اتحاد محض نایل شود، میتواند در دنیا و آخرت با او معانقه نماید. (82)
طرفداران این دیدگاه، توصیف واجب تعالی را جایز میدانند و به استناد پارهای از آیات و روایات متشابه، صفات و افعال موجودات مادی (مانند غم، شادی، آمدن، رفتن و …) را نیز به او نسبت میدهند و به همین دلیل به مجسّمه (قائلان به صفات جسمانی برای واجب تعالی) و مشبّهه (تشبیه کنندگان واجب تعالی به مخلوقات) معروف شدهاند. این گروه برای اثبات مدعای خود به آیاتی مانند «وَ جَاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً » (83) و «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ » (84) استناد کردهاند.
امام رضا (علیه السلام) نیز با تفسیر و تبیین صحیح آیات مورد استناد اهل تشبیه، برداشت اشتباه و نادرست آنها از این آیات را بیان میفرمود و به ردّ این دیدگاه و نتیجه شرکآمیز آن اشاره میکرد. آن حضرت در پاسخ به سوال کسی که از ایشان در مورد آیه «و جاءَ رَبُّک و المَلَک صَفَّا صَفَّا» پرسیده بود، فرمود:
ان الله تعالی لا یوصف بالمجیء و الذهاب، تعالی عن انتقال. انما یعنی بذلک و جاء امر ربک و الملک صفاً صفاً؛
همانا خدای تعالی به آمدن و رفتن توصیف نمیشود و از انتقال [از مکانی به مکان دیگر] متعالی و مبراست. منظور از آن [آمدن پروردگار] این است که در روز قیامت، امر پروردگار تو و فرشتگان در حالی که در صفوف مرتب قرار دارند، میآیند.
هم چنین در تفسیر «وُجُوه یومَئذٍ ناضِرَة الی رَبّها ناظرة» میفرماید:
یعنی مشرقة ینظر ثواب ربها؛ (85)
منظور این است که [در روز قیامت، چهره و رخساره گروهی از مردم] نورانی است و منتظر ثواب پروردگارشان هستند.
حضرت هم چنین در سخنی دیگر، با رد هر گونه مشابهت بین آفریدگار هستی و مخلوقاتش، میفرماید:
کل ما فی الخلق من اثر، غیر موجود فی خالقه و کل ما امکن فیه، ممتنع من صانعه…؛ (86)
هر اثر و صفتی که در مخلوقات است، در خالق آنها وجود ندارد و هر آنچه در مورد مخلوقات امکانپذیر است، از صانع آنها ممتنع است.
در روایتی دیگر نیز در مورد کسی که خداوند را به مخلوقاتش تشبیه میکند و صفات مخلوقات را به او نسبت میدهد، میفرماید:
من شبه الله بخلقه، فهو مشرک…؛
کسی که خدا را به مخلوقاتش تشبیه کند، مشرک است.
دو. مفوّضه:
گروه دیگری از غلات، مفوّضه هستند آنها معتقدند خداوند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را آفرید و آفرینش جهان و تدبیر آن را به وی واگذار کرد. سپس آن حضرت، تدبیر عالم را به علی بن ابی طالب (علیه السلام) تفویض کرد. (87) برخی از آنان نیز معتقدند خداوند، روح علی (علیه السلام) و فرزندان او را آفرید و خلق و تدبیر عالم را به آنها واگذار کرد و آنان آسمانها و زمین را آفریدند. (88) بنابراین تفویضی که غلات قائلاند، به این معناست که خداوند پس از خلقت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیه السلام)، همه امور عالم از جمله خلق و تدبیر و روزی دادن و … را به آنها سپرده است که این عقیده، خود غلو است.
موضوع تفویض با گستره خاص خود، مفاهیم و اموری را تحت پوشش قرار میدهد؛ هم چون رزاقیت، امامت و تدبیر کائنات، بیان علوم و احکام و معارف دینی، سیاست و تأدیب و تربیت اشخاص، اعطا و بخشش ثروتهای زمین (انفال) و نیز ممنوعیت از اعطای آن (انفال)، چگونگی کیفیت پرداخت خمس، زکات، صدقات و نذورات و نظایر آن و نیز تفویض امور اخروی و مباحثی از قبیل شفاعت و جداسازی نیکان از مجرمان. برای تبیین این گستره باید با نگاهی همه جانبه و فراگیر، به زوایای مختلف تفویض نگریست، زیرا دخل و تصرف اهل بیت (علیه السلام) در طبیعت و کائنات به اذان الهی، مفهومی صحیح از تفویض است؛ اما تدبیر امور بندگان بدون دخالت خالق هستی، عقیدهای ناصواب و فاسد است و با سخنان ائمه (علیه السلام) منافات دارد.
امام رضا (علیه السلام) در رد این فرقه چنین میفرماید:
کسی که گمان کند خداوند (عجل الله) کار آفرینش و روزی را به حجتهای خود (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیه السلام) واگذار کرده است، قائل به تفویض و مشرک شده است. (89)
هم چنین امام (علیه السلام) در حدیثی، ضمن رد این که مردم بندگان ائمه (علیه السلام) باشند، فرموده است:
مراد ما این است که مردم، بندگان ما در لزوم اطاعت از ما هستند [نه این که آنان را خلق کرده باشیم] و دوستداران و ولایتپذیران ما در امور دینی هستند… این سخن را حاضران به غایبان برساند. (90)
ایشان در جای دیگری میفرماید:
غلات، کافر هستند و مفوّضه، مشرک. کسی که با آنها بنشیند یا با آنها اختلاط نماید یا با آنها بخورد یا بیاشامد یا با آنها وصلت کند… یا گفتارشان را تصدیق کند، از ولایت خداوند، پیامبر و ما اهل بیت خارج شده است. (91)
سه . حلولیه:
منظور از «حلول» آن است که خداوند سبحان در انسان و اجزای دیگر جهان هستی حلول کرده است. هنگامی که آدمی از همه آثار جهان مادی و مجرد و از جمیع صفات بشری، عاری و جسمانیت او منتفی شود و جز آنچه در او حلول کرده، باقی نماند، در این موقع دارای صفات خالق میشود و خود او میگردد. در این مرحله است که خداوند عز و جل با او متحد میشود، به گونهای که دوگانگی از بین میرود و آن دو (خدا و انسان) یکی میشوند و هیچ فرقی میان آنها وجود ندارد، تا آن جا که دو واژه «الله» و «انسان» از یک معنا حکایت میکنند. (92)
برخی نیز مصداق بارز این حلول و اتحاد را حلول خداوند در پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیه السلام) میدانند. (93) البته ریشه این عقیده را میتوان در آیین تحریف شده مسیحیت یافت که قائل به حلول روح خدایی در حضرت عیسی (علیه السلام) شده است.
در برخی از کتب از فرقهای به نام حلولیه یاد شده که معتقدند قلب انسان، خانه خداست و هرگاه قلب انسان از غیر خدا و صفات رذیله خالی شد، خداوند در آن حلول میکند. (94) پیروان این فرقه تا جایی پیش رفتند که قائل به حلول جوهر نورانی در ائمه و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدند که سرانجام منجر به درنظر گرفتن مقام ربوبی و الوهی برای ائمه (علیه السلام) شد. (95)
امام رضا (علیه السلام) که تأثیر این تفکر را در جامعه اسلامی درک میکردند، موضعگیری قهرآمیز خویش را در خصوص این فرقه اعمال نمودند، چنان که یونس بن عبدالرحمن طی نامهای از امام رضا (علیه السلام) میپرسد: «آیا در حضرت آدم (علیه السلام) چیزی از جوهر پروردگار بود؟» امام (علیه السلام) در جواب میفرماید:
صاحب این اعتقاد چیزی از سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد و او زندیق است. (96)
6. امام رضا (علیه السلام) و تناسخیه
«نسخ» در لغت یعنی از بین چیزی به وسیله چیزی که در پی آن چیز اول در میآید؛
مثل این که خورشید فرا میرسد و سایه را از بین میبرد (97) و در اصطلاح یعنی انتقال روح از بدنی به بدن دیگر در همین جهان. (98)
صاحبان فرقه تناسخیه معتقدند چون آدمی عمرش به پایان میرسد و جان از بدنش جدا میشود، اگر نیکوکار باشد، به صورتی مناسب حال او، در بدنهای دیگر وارد میشود و نزد مردم عزیز میگردد. اگر گنه کار و بدکار باشد، روحش به تناسب حال خود، وارد صورت زشتی خواهد شد و مورد لعن و نفرین قرار خواهد گرفت. (99)
اعتقاد به تناسخ، ریشه در ادیان و مذاهب کهن پیش از اسلام دارد. شکل ابتدایی تناسخ، و جزو اعتقادات برخی مردم بوده و برای اولین بار به شکل و صورت پیشرفتهتر، در هندیان ظاهر شده است؛ بدین ترتیب که هرگاه روح در این بدن تصفیه نشود و صاحب بدن از دنیا برود، روح ناقص به بدنهای دیگر که در آینده میآیند، منتقل میشود تا با تحمل رنجها و سختیها به مرحله تصفیه برسد و کامل گردد. (100)
از فرقههایی که در اسلام به تناسخ اعتقاد دارند، «خابطیه» و «حماریه» هستند. خابطیه پیروان احمدبن خابط معتزلی بودند که شاگرد نظام از رهبران معتزله بود. حماریه از خابطیه جدا شدند و اعتقاد داشتند وقتی فرد ظالمی بمیرد، روح او به بدن چهار پا یا موش یا کرم منتقل میشود و اگر فرد نیکوسیرتی بمیرد، روح به کالبد پرهیزگار و متقی داخل میشود. (101)
علاوه بر ادله عقلی و آیات قرآن مجید در بطلان اعتقاد به تناسخ، احادیثی از معصومان (علیه السلام) نقل شده است که در آنها ائمه به شدت با اعتقاد به تناسخ مخالفت ورزیده، معتقدان به آن را تکفیر کردهاند. نتیجهای که از اعتقاد به تناسخ حاصل میشود – همانطور که از سخنان معتقدان به آن بر میآید – انکار روز رستاخیز و حسابرسی به اعمال انسان است که در آیات زیادی بر وقوع آن تأکید شده است. (102) امام رضا (علیه السلام) نیز با آگاهی از آسیب نفوذ این فرقه در جامعه اسلامی، به صورت قاطعانه با آن برخورد نمود، چنان که از ایشان نقل شده است:
من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم، یکذب بالجنة و النار؛ (103)
هرکس به تناسخ قائل شود، به خداوند بزرگ کفر ورزیده و بهشت و دوزخ را تکذیب نموده است.
7. امام رضا (علیه السلام) و متصوّفه
اواخر قرون دوم هجری، گروهی در میان مسلمانان ظهور کردند که ظواهر و حالات آنها شباهتی با مسلمانان نداشت و چون لباس پشمینه دهاتی خشنی میپوشیدند، نام «صوفی» گرفتند. بعضی از آنها در نقاط دور از جمعیت، صومعهای برای خود ساخته، در آن جا زندگی میکردند. برخی از آنها نیز در غارها گوشهنشین شدند و دستهای در صحراها میگردیدند. (104) دکتر طه حسین درباره پیدایش تصوف در جامعه اسلامی مینویسد:
تصوف در آغاز به صورت ترک دنیا و زهدی بود که طرفداران آن زیاده روی کردند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را ناروا شمرد. تصوف منحصر به اسلام نیست و در کیش مسیحی نیز شناخته شده است، لکن متصوّفه اسلام بر خود و سپس بر مردم زیادهروی و ستم کردند. کار تصوف پس از شیوع نادانی و خفتگی به انواعی از حقهبازی و دروغ کشید و شر بسیاری از آن به عموم رسید؛ شری که اگر پیشوایان اولیه تصوف میدیدند، سخت از آن به تنگ میآمدند و آن را به شدت انکار مینمودند. (105)
برخی از عقاید صوفیه عبارت است از: اسقاط تکالیف هنگام رسیدن به مراحل بالا، رسیدن به مقام امامت از طریق ریاضت، بیاعتباری عبادات، اعتقاد به جبر، ادعای علم غیب، حرام دانستن دعا برای دفع قضا و بلا و مذمت غنی بودن و ترک دنیا. (106) آنان هم چنین در مورد اسقاط تکالیف معتقدند:
چون کسی به ریاضت، دل خود را معالجه کند و صحت یابد و به حقیقت رسد که امور عقاید بر او منکشف گردد، که از برای او یقین به آنها حاصل شود… جمیع تکالیف شرعیه و احکام شریعت از وی ساقط گردد و جمیع محرمات مثل زنا و لواط و شراب و بنگ و غیر اینها بر او حلال شود. (107)
با تتبع در سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیه السلام) میبینیم که آنان با این جریان به شدت برخورد مینمودند و این طرز تفکر را منافی با قرآن کریم میدانستند. امام رضا (علیه السلام) نیز بر اساس چنین بینشی با آنها برخورد مینمودند، چنان که روایت کردهاند که عدهای از صوفیان در خراسان به محضر امام رضا (علیه السلام) رسیدند و به آن حضرت اعتراض کردند و گفتند:
امیرالمؤمنین مأمون، امامت و ولایت را به تو داد و آن حق کسی است که غذای زبر بخورد و پشم بپوشد و بر الاغ سوار شود و به عیادت مریض رود، ولی شما لباس فاخر پوشیدهای.
حضرت فرمود:
یوسف پیامبر غذای مرغوب و قبای دیباج مطلّا میپوشید و بر مسند آل فرعون تکیه میکرد. وای بر شما! از امام توقع عدالت و درستی است که راستگو باشد و به عدالت رفتار کند و چون وعده دهد، وفا کند. خداوند که لباس و طعام را حرام نکرده است.
سپس حضرت آیه (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ » (108) را قرائت فرمود. (109)
هم چنین بزنطی از حضرت رضا (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
هر کس در نزد او از صوفیه ذکر بشود و به زبان و دل، انکارشان ننماید، چنین کسی از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار کند، مانند کسی است که در راه خدا و در حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با کفار جهاد کرده باشد. (110)
در روایتی دیگر از حسین به سعید روایت شده:
از حضرت رضا (علیه السلام) درباره حال صوفیه سؤال کردم. آن حضرت فرمود: «کسی قائل به تصوف نمیشود، مگر از روی خدعه و مکر یا جهالت و حماقت، لکن اگر کسی خود را صوفی نامد تا از شر آنها در امان باشد، بر او گناهی نیست، به شرط آن که از عقاید باطلشان چیزی نیاموزد». (111)
8. امام رضا (علیه السلام) و معتزله
معتزله به عنوان فرقهای کلامی در اوایل قرن دوم هجری در عصر اموی ظهور یافت. رئیس این مکتب واصل بن عطا بود که در بصره سکونت داشت. این فرقه به دلیل گرایش عباسیان در اوایل حکومت خود، به ویژه مأمون که خود از عالمان آنها محسوب میشد و از مروجان این مشرب فکری بود، از فعالترین فرقههای کلامی این دوره بود و تا حد زیادی تحت تأثیر امامان شیعه نیز قرار گرفته بود.
اصول و مبانی اعتقادات معتزله عبارتاند از: توحید صفاتی، عدل، معاد، منزلة بین المنزلتین و اصل امر به معروف نهی از منکر. معتزله به اعتبار بعضی از اصول عقایدشان، به نامهای مختلفی مانند اهل توحید، اصحاب عدل، قدریه، مفوّضه و عدلیه نیز خوانده شده اند. (112)
از میان گروههایی که بیشترین مناظرات را با امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) داشتند، معتزله بودند و افراد زیادی از این فرقه با امام رضا (علیه السلام) مناظره میکردند که از آن جمله میتوان به سلیمان مروزی و یحیی بن ضحاک سمرقندی اشاره کرد. هم چنین در این میان مأمون عباسی از جمله کسانی بود که به نمایندگی از این مکتب در این مناظرات شرکت میجست. (113) مهمترین محورهای مناظره معتزله با امام رضا (علیه السلام) عبارت بود از: توحید صفاتی، گناهان کبیره، مخلوق بودن قرآن، بداء، عصمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و … اینک به جهت رعایت اختصار به چند مورد از این محورها میپردازیم:
یک. تفویض:
مفوّضه معتقدند خداوند تدبیر، قدرت، قضا و قدر خود را از بندگانش برداشته و هیچگونه دخالتی در اعمال آنها ندارد و انسانها در تقدیر و سرنوشت خود کاملاً اختیار دارند. (114) این تفکر به نوعی خلع قدرت از خداست و با توحید افعالی و فاعلیت واجب تعالی منافات دارد. این گروه، فرقهای از قدریه بودند (115) که به لحاظ ماهیتی، با مفوّضه از غلات تفاوت دارند.
این در حالی است که شیعه با استناد به فرمایشهای اهل بیت (علیه السلام) معتقد است تمامی پدیدههای جهان از جمله افعال انسان، ممکن الوجودند و نیاز به پدیده آورنده و واجب الوجودی دارند تا به آنها وجود دهد. یگانه واجبالوجود بالذات که تمامی موجودات در وجود خویش قائم به او هستند، خدای متعال است. پس تمامی پدیدههای عالم اگر چه در سطحی پایینتر، معلول علل قریب خویش تلقی میشوند، اما در سطحی بالاتر همگی معلول واجب تعالی بوده، عین ربط، فقر، نیاز و وابستگی به او هستند. علل قریب نیز هیچگونه استقلالی از خود در ایجاد معلولاتشان ندارند و تنها نقش مجرا و معدّ بودن را بر عهده دارند و همین نقش نیز از سوی آفریدگاشان به آنها اعطا شده است. در واقع اراده واجب تعالی بر این تعلق گرفته که انسان با اختیار خود کارهایش را انجام دهد. پس اراده او با اراده انسان لغو نمیشود و اختیار انسان نیز به حال خود باقی است. در نتیجه انتساب افعال به انسان و خداوند، قابل جمع است و فاعلیت خداوند و انسان در طول یکدیگر قرار دارند، نه در عرض هم. (116)
امام هشتم (علیه السلام) در پاسخ به سؤال حسن بن علی الوشاء که درباره مفوّضه پرسیده بود، به رد این دیدگاه میپردازد. حسن در این مورد چنین نقل میکند: «سألته فقلت له: الله فوض الامر الی العباد؟ قال: الله اعز من ذلک…»
حضرت در سخنی دیگر میفرمایند:
… و لم یعص بغلبه و لم یهمل العباد فی ملکه و هو المالک لما ملکهم و القادر علی ما أقدر علیه…؛ (117)
خدای تعالی با غلبه مورد عصیان و نافرمانی قرار نمیگیرد و بندگانش را در ملک خویش به حال خود وا نمیگذارد. او مالک و صاحب اختیار هر چیزی است که به تملک بندگانش در آورده است و قادر بر هر چیزی است که بندگانش را بر انجام آن توانایی داده است.
دو. توحید صفاتی:
در باب توحید، معتزله قائل به توحید صفاتی و منکر توحید افعالی هستند و در توحید صفاتی، فقط ذات حضرت حق را قدیم میدانند؛ یعنی صفات خداوند را عین ذات او ن میدانند و معتقدند قدیم بودن، خاصترین صفات ذاتی حق تعالی است و او صفات قدیم ندارد. در نتیجه او عالم، قادر و زنده است به علم، قدرت و حیاتی که عین ذات اوست. (118) در اخبار رسیده از امام رضا (ع) در باب توحید، به احادیثی میرسیم که دلالت دارد بر این که صفات الهی، عین ذات خداوند متعال است و محال است صفات خداوند، غیر از ذات او باشد.
حسین بن خالد میگوید:
شنیدم از حضرت رضا (علیه السلام) که چنین فرمود: «خداوند همیشه عالم، قادر، حی، قدیم، شنوا و بینا بوده است». پرسیدم: بعضی میگویند: خداوند همیشه با علم، عالم بوده و با قدرت، قادر بوده و با حیات، زنده بوده و با قدم، قدیم بوده و با شنوایی، شنوا بوده و با بینایی، بینا بوده است. حضرت فرمود: «هرکس چنین حرفی بزند و به آن معتقد باشد، در واقع به همراه خدا به خدایان دیگری قائل شده است و چنین شخصی از دوستان ما محسوب نمیشود.» سپس فرمود: «خداوند همیشه به ذات خود، عالم، قادر، حی، قدیم، شنوا و بینا بوده است. خداوند بالاتر و والاتر از آن است که مشرکان و تشبیهکنندگان میگویند.» (119)
سه. گناهان کبیره:
معتزله در مورد گناهان کبیره معتقد بودند مرتکبان کبایر، نه مؤمناند و نه کافر، بلکه فاسقاند؛ زیرا فسق، حد وسط میان ایمان و کفر است و اگر بدون توبه از دنیا بروند، اهل دوزخاند. این نظریه به عنوان «منزلة بینالمنزلتین» شهرت یافت. (120)
هنگا میکه این قول معتزله نزد امام (علیه السلام) مطرح شد که گناهان کبیره بخشوده نمیشوند، فرمود:
قد نزل القرآن بخلاف قول المعتزله: « وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ » (121) (122)
چهار. مخلوق بودن قرآن:
از دیگر معتقدات معتزله، اعتقاد به مخلوق بودن یا حادث بودن قرآن است. این مسئله در مقطعی از عصر عباسیان، به بحث اعتقادی – سیاسی روز تبدیل شده بود، تا آن جا که برخی به دلیل مخالفت با آن، محکوم به مرگ، تبعید و زندان شدند و از این رویداد به «محنت» یاد شده است. هم چنان که اشاره شد، از جمله کسانی که به نمایندگی از این مکتب در این مناظرات شرکت میجست، مأمون عباسی بود. او چنان به درستی معتزلیان ایمان داشت که آن عقاید را برای رعایای خود اجباری قرار داد و برای امتحان مردم در این باره، سؤالی را مطرح کرد تا از هر کس بپرسند «آیات قرآن مخلوق است یا خیر؟» و هر کس منکر مخلوق بودن قرآن بود، مجازات کنند. (123)
از آن جا که مکتب اعتزال، صفات خداوند را قدیم نمیداند، بنابراین معتقد است کلام الهی که از صفات خداوند است، قدیم نیست و حادث است. (124) یاسر خادم از امام رضا (علیه السلام) نقل کرده است:
خدا لعنت کند مرجئه را و لعنت کند ابوحنیفه را. قرآن کلام خداست و مخلوق نیست، به طوری که تکلم میشود و قرائت میشود. پس قرآن، کلام و خبر و قصص است. (125)
9. امام رضا (علیه السلام) و جبریون
منظور از «جبر»، ایمان به این مسئله است که هر خیر و شری، کار خداوند است و خداوند آن را هم چنان که واقع میشود، مقدر فرموده است. نتیجه این عقیده، ایمان به جبر است. در مکتب خلفا به خصوص بنیامیه، این عقیده را ایمان به «قدر» مینامند. (126) این گروه معتقدند افعال بنده را قدرت ثابت نمیکند و اگر چه انسان بر انجام کار قدرت دارد، اما آن قدرت تأثیری ندارد. در واقع خداوند آفریننده اعمال بندگان است و انسان فقط کسب کننده اعمال است. (127)
دیدگاه فوق در حالی است که شیعه به واسطه بیانات اهل بیت (علیه السلام) معتقد است انسان پدیده آورنده افعال خویش است، لکن این افعال را با قدرتی که خداوند در او به ودیعت نهاده، انجام میدهد. با همین قدرت، هر فعلی پس از وجود انگیزهها و منتفی شدن موانع آن، از فاعل صادر میگردد و فاعل درحال وقوع فعل، مجبور نیست، زیرا قدرت او نسبت به دو طرف وجود و عدم، مساوی است. به همین دلیل درست نیست به صرف این که خداوند قدرت انجام دادن و ترک کاری را در انسان آفریده است، فعل صادر شده از انسان را به او نسبت داد، زیرا قدرت بر انجام دادن فعل یا ترک آن، سبب تام در ایجاد فعل نیست. (128)
امام رضا (علیه السلام) در یکی از سخنان خویش پرده از افکار این گروه برداشته، میفرماید:
من زعم اَنّ الله یفعل افعالنا ثم یعذبنا علیها، فقد قال بالجبر…؛ (129)
کسی که گمان میکند خداوند افعال ما را انجام میدهد، سپس به سبب آنها ما را عذاب میکند، او قائل به جبر است.
آن حضرت در سخنی دیگر، ضمن پاسخ به سؤالات ابراهیم بن ابی محمود که در مورد مجبور بودن انسان در تمام افعالش پرسیده بود، به ردّ دیدگاه جبر پرداخته، به شدت آن را تخطئه میکند. ابراهیم در این زمینه از حضرت سؤال نمود: «آیا خداوند بندگانش را بر معاصی و گناهان اجبار میکند؟» امام (علیه السلام) فرمود: «نه، بلکه آنها را مخیر میکند و به آنها مهلت میدهد تا توبه کنند». ابراهیم پرسید: «آیا خداوند بندگانش را به آنچه نمیتوانند، مکلف میکند؟» امام (علیه السلام) فرمود: «چگونه ممکن است، در حالی که خداوند میفرماید: « وَ مَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ » (130) امام رضا (علیه السلام) در ادامه با استناد به سخن حضرت علی (علیه السلام) فرمود:
کسی که گمان کند خداوند بندگانش را بر گناهان اجبار مینماید و آنها را به آنچه نمیتوانند مکلف میکند، از قربانی او نخورید و شهادتش را نپذیرید و پشت سرش نماز نخوانید و چیزی از زکات به او ندهید. (131)
امام (علیه السلام) هم چنین درباره کسانی که معتقد به این دیدگاه هستند، فرمود: «کسی که قائل به جبر باشد، کافر است.» آن گاه اضافه کرد: «به کسی که قائل به جبر است، زکات ندهید و هرگز شهادت او را قبول نکنید.» (132)
از احمدبن ابی نصر بزنطی نقل شده است: «به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کردم بعضی از شیعیان قائل به جبر و بعضی قائل به تفویض شده اند.» حضرت فرمود:
خداوند میفرماید: ای فرزند آدم! این تو هستی که به مشیت و خواسته من میتوانی اراده کنی و به نیرو و قدرت من واجباتت را انجام میدهی… هر آنچه نیکی به تو رسد، از ماست و هرآنچه سختی به تو رسد، از خودت است… من در مورد کارهایم مورد سؤال و بازخواست نیستم، ولی از تو درباره کارهایت سؤال خواهد شد… (133)
امام رضا (علیه السلام) در زمینه عقیده جبر و تفویض تأکید دارند که مکتب اهل بیت نه جبر است و نه تفویض، بلکه «أمر بینالأمرین» است، چنان که از زیدبن عمر بن معاویه نقل شده است:
در مرو به خدمت امام رضا (علیه السلام) رسیدم و از آن حضرت سؤال نمودم که از امام صادق (علیه السلام) روایتی برای ما نقل شده که فرمود: «لا جبر و لا تفویض، بل أمر بین أمرین.» معنای این حدیث چیست؟ امام (علیه السلام) فرمود: «کسی که گمان کند خداوند کارهای ما را انجام میدهد و سپس به سبب آنها ما را عذاب میکند، قائل به جبر شده است و کسی که گمان کند خداوند مسئله خلق و رزق و روزی دادن به مخلوقات را به ائمه (علیه السلام) واگذار نموده، قائل به تفویض شده است و قائل به جبر، کافر است و قائل به تفویض، مشرک.» پرسیدم: پس أمر بینالامرین یعنی چه؟ فرمود: «یعنی راه باز است تا آنچه را که خدا دستور داده، انجام دهند و آنچه را نهی فرموده، ترک کند.» سؤال کردم: آیا در مورد اعمال بندگان مشیت و اراده خداوند ساری و جاری نیست؟
حضرت (علیه السلام) فرمود: «اراده و مشیت خداوند در مورد طاعات، عبارت است از دستور خداوند به آن و کمک نمودن بندگان در انجام آن و مشیت خداوند در مورد معاصی عبارت است از نهی و خشمگین شدن از آن عمل و یاری نکردن بندگان در انجام آن و …» (134)
امامیه نیز بر این باور است که نه دیدگاه جبریه – که به جبر مطلق در عالم قائل شده و راه افراط را در پیش گرفتهاند – درست است و نه دیدگاه مفوّضه – که به اختیار صرف روی آورده و راه تفریط را طی کردهاند – ، بلکه انسان را موجودی دارای اختیار میداند که اراده او در طول اراده خدا قرار دارد، نه در عرض آن و معتقد است: راه حق، بین این دو دیدگاه قرار دارد. از این رو از دیدگاه خود، تحت عنوان «امر بینالأمرین» یاد کرده و همواره با دلایلی محکم از آن دفاع کرده است. (135)
10. سیره کلی امام رضا (علیه السلام) در برخورد با فرقههای منحرف
به طور کلّی سیره عملی امام رضا (علیه السلام) در مواجهه با افکار منحرف فرقههای مختلف، در دو محور کلی، قابل بررسی است: محور اول برخورد هدایتی از طریق بحث و مناظرات علمی، تربیت شاگردان و مکتوبههای حدیثی بود. محور دوم نیز برخورد دفعی از طریق تحریم مجالست، تکذیب عقاید و تکفیر مخالفان بود. نتیجه این سیاستها، ایجاد حریم امنی برای شیعیان و دور نگه داشتن آنان از تأثیرات سوء نحلههای فکری انحرافی بود.
الف – برخورد هدایتی و جذب مخالفان
این نحوه مواجهه امام با فریب خوردگان فرقه های انحرافی از سه طریق صورت میگرفت:
یک. مناظرات علمی:
از آن جا که فضای حاکم بر جامعه اسلامی در زمان حکومت مأمون، مملو از آرا و نظریات کلامی گروههای گوناگون بود، طبیعتاً نقش امام رضا (علیه السلام) در برابر این امواج فکری، بسیار خطیر و حساس بود. از این رو بخش عمده روایاتی که از آن حضرت نقل شده، در موضوعات کلامی و آن هم در شکل پرسش و پاسخ و احیاناً مناظرات است. (136)
امام رضا (علیه السلام) در مناظراتی که مأمون به صورت تحمیلی تشکیل میداد، با پیروان مذاهب ومکاتب مختلف جهان گفت و گو و مناظره میکرد. این مناظرات از نگاه برون دینی هم چون همایشهای بینالمللی بین ادیان بود و از نگاه درون دینی چنین گفت و گوهایی بین فرقههای گوناگون با شیعه دوازده اما میدر تاریخ اسلام نظیر ندارد. هنگامی که مناظره کنندگان به مقام والای علمی حضرت رضا (علیه السلام) پی میبردند، به آگاهی تمام و کمال ایشان اقرار میکردند و حتی خود مأمون چندین مرتبه بیان داشت: «هذا أعلم هاشمی.» (137)
البته بعید نیست مامون در عین این که میخواسته برتری حضرت بر سایر علویان معلوم شود، ایشان از بعضی علمای ادیان و مذاهب دیگر شکست بخورد تا هم شکستی برای آن حضرت باشد و هم سرشکستگی برای کل اولاد ابوطالب. لذا به سلیمان مروزی که از متکلمان بود، گفت: « میخواهم در یک مسئله او را مجاب کنی.» (138)
در حقیقت مناظراتی که مأمون برای امام رضا (علیه السلام) ترتیب میداد، مبارزاتی بود که میان بزرگترین دانشمندان زمان از فرق و مذاهب مختلف وامام رضا (علیه السلام) انجام میشد و در این مجالس اگر مدافع اسلام، شخصی غیر از امام رضا (علیه السلام) بود، شکست میخورد. علم امام به گونهای بود که اکثر علمای آن زمان هم به علم حضرت اعتراف داشتند.
ابوصلت هروی میگوید:
از حضرت رضا (علیه السلام) داناتر ندیدم. مأمون در مجلس خود، دانشمندان بزرگ ادیان و فقها را جمع میکرد و حضرت رضا (علیه السلام) بر همه پیروز میشد. کسی در میان آنها باقی نمیماند که به مقام آن جناب، اعتراف نکند و خود را در مقابلش کوچک به شمار نیاورد. (139)
از ابراهیم بن صولی نیز نقل شده است:
هرگز ندیدم از علی بن موسی الرضا (علیه السلام) سؤالی شود مگر این که پاسخ آن را میدانست. وی مطلعترین شخص در زمینه تاریخ از ابتدای زمان تا روزگار خویش بود. مأمون با هر سؤال از هر چیز، مرتب وی را امتحان میکرد و ایشان پاسخ میفرمود. علاوه بر این، تمام گفتار و شواهد ایشان از قرآن بود. (140)
امام رضا (علیه السلام) در مناظراتی که با سران ادیان و مکاتب داشت، پاسخ خود را بر مبنای اعتماد شخص مخاطب بیان میفرمود و این مظهر دیگری از توانمندی امام بود. لذا هنگا میکه مأمون از بزرگ مسیحیان (جاثلیق) خواست با امام (علیه السلام) مناظره کند، او گفت: «چگونه با کسی بحث کنم که به کتابی استدلال میکند که من آن را قبول ندارم و به گفتار پیامبری احتجاج میکند که من به او ایمان ندارم؟» اما حضرت در پاسخ او فرمود: «ای مرد مسیحی! اگر از انجیل برایت دلیل بیاورم میپذیری؟» جاثلیق گفت: «آری.» (141) در واقع امام (علیه السلام) بر اساس مشترکات با وی مناظره نمود، به گونهای که جاثلیق پس از مناظره با ایشان گفت: «به حقِ مسیح، گمان نمیکردم در میان مسلمانان کسی مانند تو باشد». (142)
نکته مهم دیگر مناظرات امام رضا (علیه السلام)، نقش این مناظرات در شناسایی مکتب تشیع است. با توجه به این که رهبران ادیان، ادّعای برتری آیین خود را داشتند و هر کدام به هدف غلبه بر امام (علیه السلام) آمده بودند، شکست آنان توسط آن حضرت، پیروزی بزرگی برای اسلام و مسلمانان بود و به پیروان آنان ثابت کرد که با وجود اسلام، هیچ آیینی قابل پیروی نیست و در میان مذاهب اسلامی نیز مکتبی برتر از تشیع نیست.
عمران صابئی متکلّم بزرگ زمان امام (علیه السلام) ادعا داشت که کسی نتوانسته او را در مناظره شکست دهد. وی بعد از مناظره با امام رضا (علیه السلام) مسلمان شد. (143) رأس الجالوت نیز خطاب به امام رضا (علیه السلام) عرض کرد:
ای پسر محمد! به خدا قسم اگر ریاستی که بر تمام یهود پیدا کردهام مانع نمیشد، دستور تو را پیروی میکردم. به خدایی که تورات را بر موسی و زبور را بر داوود نازل کرده، کسی را ندیدهام که تورات و انجیل را بهتر از شما تلاوت کند و بهتر و شیرینتر از شما تفسیر نماید. (144)
برخی از مناظرهکنندگان مانند مأمون مروزی و عمران صابئی برای ویران کردن بنای حجّت خصم و از بین بردن قوت استدلال او، به مغالطه و جدل پناه میبردند؛ اما امام رضا (علیه السلام) به سبب در اختیار داشتن نیروی عظیم علمی و بدون ورود به این گونه مقولات، در تمام مجالس بر حریفان پیروز بود. (145)
دو. تربیت شاگردان:
یکی از شیوههایی که امامان (علیه السلام) برای تثبیت عقاید صحیح اسلام و انتشار آن به کار میبستند، پرورش اصحاب و شاگردان بود تا با جریانات منحرف جامعه، با آمادگی کامل مقابله نماید. در ادامه به نمونههایی از شاگردپروری امام رضا (علیه السلام) اشاره میشود:
سلیمان بن جعفر جعفری میگوید:
در محضر امام رضا (علیه السلام) درباره جبر و تفویض صحبت شد. حضرت فرمود: «آیا میخواهید در این مورد، اصلی را به شما آموزش دهم که هیچ زمان دچار اختلاف نشوید و با هر کس بحث کردید، پیروز شوید؟» گفتیم: اگر صلاح است بفرمایید. فرمود: «خداوند با مجبوری بندگان اطاعت نمیشود (همه مختارند) و اگر انسانها نیز نافرمانی میکنند، از این بابت نیست که برخداوند غلبه پیدا کردهاند و در عین حال او بندگان خود را نیز به حال خویش رها نکرده است. او خود مالک همان چیزهایی است که به آنان عطا فرمود و نیز نسبت به آنچه آنان را در آن مورد، توانا ساخته، قادر و تواناست. اگر مردم تصمیم به اطاعت خدا گیرند، خداوند مانع آنها نخواهد شد و اگر تصمیم به معصیت و نافرمانی بگیرند، اگر بخواهد از کار آنان جلوگیری میکند. ولی اگر از کار آنان جلوگیری نکرد و آنان مرتکب معصیت شدند، او آنها را به گناه و معصیت نینداخته است.» سپس فرمود: «هر که حدود این گفتار را دریابد و مراعات نماید، بر هر فردی که در این مورد با او مخالفت کند، پیروز است.» (146)
در روایت دیگر، احمدبن محمد بن ابی نصر بزنطی میگوید:
به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کردم: بعضی از شیعیان قائل به جبر و بعضی قائل به تفویض شدهاند. حضرت فرمود: «بنویس خداوند میفرماید: ای فرزند آدم! این تو هستی که به مشیت و خواسته من، میتوانی اراده کنی. هر آنچه نیکی به تو رسد، از ماست و هر آنچه سختی به تو رسد، از خودت است… من در مورد کارهایم مورد سؤال و بازخواست نیستم، ولی از تو درباره کارهایت سؤال خواهد شد.» (147)
از مهمترین اصحاب و شاگردان امام میتوان به احمدبن محمد بن ابی نصر بزنطی، محمدبن فضیل ازدی کوفی، حسن بن علی خزاز معروف به وشاء، خلف بصری، محمدبن سنان، حماد بن عثمان الناب، حسن بن سعید اهوازی، محمدبن سلیمان دیلمی بصری و عبدالله بن مبارک نهاوندی اشاره نمود. (148)
سه. مکتوبات حدیثی:
مکتوبات حدیثی، یعنی نامهها، دستورالعملها و پیغامهای امام رضا (علیه السلام) و پاسخ ایشان به سؤالات نمایندگان یا شیعیان ساکن در نواحی دیگر که حضرت برای آنها ارسال میفرمود. امام (علیه السلام) در آن نامهها، وظایف آنان را در مقابل پیشآمدهای سیاسی و اجتماعی روشن میساخت. (149) موضوع برخی از این مکتوبات در زمان امام رضا (علیه السلام) مسائل آزمونی و شرعی بود، به گونهای که نقل کردهاند مجموع مسائل شرعی در زمان امام بالغ بر پانزده هزار مسئله شرعی بود. (150) این مکاتبات که در زمینههای گوناگون فقهی سیاسی، اعتقادی و … نگارش شده است، دویست مکاتبه است که در کتابی به نام مکاتب الامام الرضا (علیه السلام) به چاپ رسیده است.
چنان که گفته شد، پس از شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام) دو گرایش عمده «قطعیه» و «واقفیه» پدید آمدند که در امر امامت امام هشتم (علیه السلام) اختلاف داشتند. (151) این امر سبب تردید در امامت ایشان و در نتیجه بروز سؤالاتی گردید، چنان که محمد بن عیسی بن عبید یقطینی نقل کرده است:
چون مردم در امر امامت حضرت رضا (علیه السلام) دچار اختلاف شدند [و ناچار با طرح سؤالاتی، امامت وی را به آزمونی گذاشتند] من از سؤالات مردم و پاسخهای آن حضرت، پانزده هزار مسئله را گردآوری کردم و نام آن مسائل مجرّبه گذاشتم. (152)
ب- برخورد دفعی و طرد معاندان
به طور خلاصه این سیاست عبارت بوده است از سفارش شیعیان به قطع ارتباط با معاندان، افشای ماهیّت و تکذیب عقاید منحرفان و نفرین معاندان و برائت از آنان. امامان معمولاً این اشخاص را به حضور نمیپذیرفتند و علاوه بر آن به شیعیان توصیه میکردند که با آنان نشست و برخاست نکنند. گاه نیز به طور صریح آنان را مورد لعن قرار داده، به افشای نیات و ماهیاتشان اقدام میکردند. در این میان جریانی که بیش از دیگران مورد انتقاد امام رضا (علیه السلام) واقع گردید، جریان واقفیه و غلات بودند که نمونههایی از آن را در صفحات قبل بیان نمودیم.
نتیجهگیری
چنان که ملاحظه شد، بررسی اندیشههای انحرافی در صدر اسلام تا عصر حاضر، میتواند رهگشای بسیاری از شبههها و انحرافها باشد. لذا این بحث را نباید به عنوان واقعهای تاریخی قلمداد کرد، بلکه لازم است به بهترین شیوه با آن مواجه شد و از این راه، علاوه بر کسب اطلاعات تاریخی، راههای انحراف را مشخص ساخت تا دیگران در گرداب آن هلاک نشوند.
گسترش فتوحات اسلامی پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سبب آشنایی مسلمانان با عقاید و فرقههای مختلف گردید. به دلیل فاصله گرفتن از سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان مطهرش، کم کم عقاید انحرافی که اوج آن در زمان حکومت عباسیان و به ویژه مأمون بود، در جامعه اسلامی رایج شد. امام رضا (علیه السلام) در این زمان به عنوان ولی امر مسلمین، رسالتی بزرگ به دوش داشت و با فرقههای مختلف مواجه گردید. آن حضرت در این مسیر، روشهایی چون مناظره، تربیت شاگردان و مکتوبات حدیثی را برای برخورد با افکار منحرف به کار بست و واقفیه، غلات و مفوّضه مهمترین گروههایی بودند که ایشان به ارشاد آنان اهتمام ورزید.
با مرور و تأمل بر روایات، به خوبی آشکار میشود که امام با موضعگیری و روشنگری در برابر اهم عقاید کلامی غالیان و نفی اندیشههای آنان، هیچ نسبت و ارتباطی بین عقاید مستقل شیعه اثناعشری با اندیشههای غالیان قائل نیست. بدینسان تعالیم امام رضا (علیه السلام) بر جریانات عصری تأثیر داشته و ضمن اصالت بخشیدن به کلام شیعه، انحراف عقیدتی جریان غلو را نشان داده است.
امام رضا (علیه السلام) در برابر گروه واقفیه نیز موضعگیری کرد و با روشهای مناسب با آنها به مبارزه برخاست که در مسیر این مبارزه، بعضی از اصحاب و یاران امام نیز نقش داشتند.
در مجموع، روش مبارزه امام، بیدارسازی افکار شیعیان در برابر واقفه و دیگر فرقهها بود که در اثر آن، افراد زیادی از پیروان واقفیه به امام پیوسته، از واقفیگری توبه کردند.
علی بن موسی (علیه السلام) هم چنین از راه بیان عقاید صحیح و غیرافراطی، افشاگری درباره رؤسای واقفه و غلات و اهداف و توطئههای آنها، دستور به مبارزه علمی و عملی با آنان و … تلاش عظیم و پرثمری را در راه اضمحلال این پدیده آغاز نمود. آن حضرت میدانست که بدون برنامهریزی و کار علمی نمیتوان با این اندیشهها برخوردی داشت. بنابراین با برنامهریزی دقیق و علو همّت وارد بحثها و مبارزات علمی با اندیشههای انحرافی شد تا به آنها بفهماند که در مسیری غیر از مسیر اسلام ناب محمّدی (صلی الله علیه و آله و سلم) قدم بر میدادند.
امام رضا (علیه السلام) به عنوان وظیفه اصلی رهبری و حفظ اساس اسلام و مسلمانان، برخود فرض میدید که هم با بیداد دربار مقابله کند و هم امت را از کژیهای فکری، اخلاقی و فرهنگی در امان نگه دارد. از این رو در دو جبهه همزمان به مبارزه پرداخت. مسئولیت مهم امام رضا (علیه السلام) در درجه اوّل حفظ مکتب اسلام، دفاع از حریم آن، دعوت به این آیین حیاتبخش و گسترش اصول و ارزشهای آن بود.
علت برخورد شدید آن حضرت با این فرقه ها و تعابیر مختلف در مورد آنها، همان ایجاد انحراف، اختلاف و تفرقه در صف مؤمنان است. هرگاه معرفت به حجت خدا حاصل باشد، راه عبادت و اطاعت خداوند، روشن و محور اتحاد امت اسلام، شناخته میشود و اگر چنین نباشد، اسباب تفرقه و سردرگمی مردم فراهم میشود. لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة؛
هر کس بدون شناخت امام برحق زمان خویش بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است. شاید بتوان علت تعابیر تند امام رضا (علیه السلام) درباره واقفیه را نیز در همین امر جست.
پینوشتها:
1. استادیار دانشگاه مازندران.
2. کارشناس ارشد دانشگاه مازندران.
3. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص 430.
4. باقر شریف قرشی، حیاة الامام الرضا (ع)، ج2، ص 181.
5. جواد قیومی، صحیفة الرضا (ع)، ص 29.
6. جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج3، ص 216.
7. طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج2، ص 237-171؛ و صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص 167-126.
8. جعفر سبحانی، الملل و النحل، ج1، ص 41.
9. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص 442.
10. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص 152.
11. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 179؛ همو، معانی الاخبار، ص 95 و 91؛ سیدمرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ص 49.
12. حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ص 5-1.
13. همان، ص 2.
14. سیدمرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ص 51.
15. صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج1، ص 113.
16. شیخ طوسی، الغیبة، ص 41؛ بحار الانوار، ج49، ص 25.
17. همان.
18. محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 454.
19. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 193.
20. شریف یحیی امین، فرهنگنامه فرقههای اسلام، ج1، ص 300.
21. ر.ک: حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه.
22. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 197.
23. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 454.
24. همو، الغیبة، ص 41.
25. عزیزالله عطاردی، مسند الامام الرضا (ع)، ج1، ص 167.
26. الکافی، ج1، ص 320 و شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 553.
27. الکافی، ج1، ص 385.
28. عزیزالله عطاردی، مسند الامام الرضا (ع)، ج1، ص 167.
29. صدوق، عیون أخبار الرضا، ج1، ص 516.
30. الکافی، ج1، ص 319.
31. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص 117-127.
32. شیخ طوسی، الغیبة، ص 67.
33. همان، ص 68.
34. بحارالانوار، ج48، ص 258؛ شیخ طوسی، الغیبة، ص 50.
35. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص 85.
36. صدوق، الامالی، ص 66.
37. شیخ طوسی، الغیبة، ص 69؛ ابن شهر آشوب، المناقب، ج4، ص 364.
38. بحارالانوار، ج48، ص 256.
39. شیخ طوسی، الغیبة، ص 48.
40. ابن شهر آشوب، المناقب، ج4، ص 366.
41. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 464.
42. صدوق، الامالی، ج1، ص 231.
43. همان، ج2، ص 98.
44. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ص 75؛ همو، علل الشرائع، ص 236.
45. قطبالدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 662.
46. شیخ صدوق، الأمالی، ص 206.
47. همان، ص 203.
48. علی بن بابویه قمی، الإمامة و التبصرة، ص 114.
49 . سید حسن صدر، نهایة الدرایة، ص 440.
50. سیدحسن صدر، نهایة الداریة، ص 440.
51. وسائل الشیعة، ج20، ص 69.
52. صدوق، علل الشرائع، ص 65؛ شیخ طوسی، الغیبة، ص 64؛ و سید حسین بروجردی، جامع احادیث الشیعة، ج14، ص 451.
53. نساء، آیه 140.
54. شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 457.
55. همان، ص 432.
56. شیخ طوسی، الغیبة، ص 56؛ بحار الانوار، ج48، ص 266.
57. محمد جواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقههای اسلام تا قرن چهارم، ص 151.
58. حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص 36-23.
59. شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 363؛ بحارالانوار، ج25، ص 264.
60. ابن تفویض، غیر از تفویض در باب جبر و اختیار است.
61. حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص 84.
62. ابن شهر آشوب، المناقب، ج4، ص 348.
63. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 302؛ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ص 286 و 287.
64. همان.
65. صدوق، الأمالی، ص 228.
66. بحارالانوار، ج49، ص 261.
67. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 334؛ صدوق، الاعتقادات فی دین الإمامیة، ص 110-115.
68. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص 217.
69. محمدتقی شوشتری، اخبار الدخیلة، ص 217-212؛ هاشم معروف الحسنی، الموضوعات فی الاخبار و ص 151.
70. صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ص 490؛ بحارالانوار، ج25، ص 273.
71. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ص 486 و 487.
72. همان، ص 490؛ بحارالانوار، ج25، ص 266.
73. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 325؛ بحار الانوار، ج25، ص 264؛ محمدبن علی استرآبادی، منهج المقال فی تحقیقی احوال الرجال، ص 377.
74. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 358؛ محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج8، ص 335.
75. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ص 483؛ بحارالانوار، ج25، ص 271 و 272.
76. محمدبن علی استرآبادی، منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال، ص 314؛ بحارالانوار، ج25، ص 249؛ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 359.
77. بحارالانوار، ج25، ص 279؛ صدوق، الامالی، ص 148.
78. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ص 480؛ بحارالانوار، ج25، ص 268.
79. فضل بن حسن طبرسی، احتجاج، ص 234-231؛ بحارالانوار، ج25، ص 278-273.
80. بحارالانوار، ج25، ص 342.
81. محمدبن الحسین العلوی، بیان الأدیان، ص 465.
82. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 129.
83. فجر، آیه 22.
84. قیامت، آیه 22 و 23.
85. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص 426.
86. مفید، الأمالی، ص 257.
87. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص 69.
88. محمدجواد مشکور، هفتاد و سه ملت یا اعتقادات مذاهب، ص 59.
89. بحارالانوار، ج25، ص 239.
90. همان، ص 218.
91. همان.
92. هاشم معروف الحسنی، تصوف و تشیع، ترجمه: سیدمحمدصادق عارف، ص 89.
93. محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 165.
94. محمدجواد مشکور، هفتاد و سه ملت یا اعتقادات مذاهب، ص 25.
95. همو، تاریخ شیعه و فرقههای اسلام تا قرن چهارم، ص 151.
96. بحارالانوار، ج25، ص 293.
97. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 801.
98. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 203.
99. محمدجواد مشکور، هفتاد و سه ملت یا اعتقادات مذاهب، ص 30.
100. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 229 و 230.
101. همان، ص 76.
102. جاثیه، آیه 26-30.
103. بحارالانوار، ج4، ص 230 و ج25، ص 273.
104. عبدالکریم قشیری، رساله قشیریه فی علم التصوف، ص 7.
105. طه حسین، آیینه اسلام، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، ج1، ص 230.
106. عبدالرحمن ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ترجمه: علی رضا ذکاوتی قراگوزلو، ص 139.
107.محمدعلی کرمانشاهی (بهبهانی)، خیراتیه، ج2، ص 4.
108. اعراف، آیهی 32.
109. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج2، ص 57.
110. همان؛ شیخ حر عاملی، الاثنا عشریه فی الرد علی الصوفیة، ص 32.
111. همان، ص 58؛ شیخ حر عاملی، همان، ص 31.
112. عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 68؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 57-65.
113. سیدمحمد مرتضوی، نهضت کلامی در عصر امام رضا (ع)، ص 253.
114. شهرستانی، الملل والنحل، ج1، ص 61.
115. محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 424.
116. علامه طباطبایی، نهایه الحکمة، ص 302.
117. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص 362.
118. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 64.
119. صدوق، عیون أخبار الرضا (عل)، ج1، ص 115.
120. علی ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، ص 253.
121. رعد، آیه 6.
122. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 180.
123. سیدمحمد مرتضوی، نهضت کلامی در عصر امام رضا (ع)، ص 253.
124. عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 68.
125. محمدبن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، ج1، ص 8.
126. سیدمرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج13، ص 74.
127. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 97.
128. هاشم معروف الحسنی، الموضوعات فی الاخبار و الآثار، ص 258.
129. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص 114.
130. فصلت، آیه 46.
131. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص 113.
132. همان، ص 114.
133. همان، ص 293.
134. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ترجمه: علی اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، ج1.
135. سیدمرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج13، ص 48.
136. عزیزالله عطاردی، مسند الامام الرضا (ع)، ج1، ص 370 و 371؛ رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، (ع) ص 450.
137. صدوق، الامالی، ص 386.
138. همو، صدوق،أخبار الرضا (ع)، ترجمه: علی اکبر غفاری و حمیدرضا مستفیدی، ج1، ص 487.
139. طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص 62.
140. صدوق، الامالی، ص 525؛ محمدجواد فضلالله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ترجمه محمدصادق عارف، ص 202.
141. همو، من لا یحضره الفقیه، تصحیح علی اکبر غفاری، ص 338.
142. همو، صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ترجمه: علی اکبر غفاری و حمیدرضا مستفیدی، ج1، ص 485؛ محمد جواد فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ترجمه: محمدصادق عارف، ص 202.
143. صدوق، همان، ص 530؛ محمدجواد فضلالله، همان، ص 203.
144. بحارالانوار، ج49، ص 77 و 78.
145. محمدجواد فضلالله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ترجمه محمدصادق عارف، ص 200.
146. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ترجمه علی اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، ج1، ص 430.
147. همان، ص 441.
148. سیدمحسن امین، اعیان الشیعة، تحقیق: حسن امین، ج2، ص 26.
149. مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث، ص 316.
150. همان، ص 315.
151. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص 429.
152. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 44.
منابع تحقیق :
1. ابن اثیر، معزالدین، الکامل فیالتاریخ، دارصادر، بیروت 1402 ق.
2. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلبیس ابلیس، ترجمه: علیرضا ذکاوتی قراگزلو، دانشگاه تهران، تهران 1368 ش.
3. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمدبن علی، المناقب آل ابی طالب، تصحیح: سید هاشم رسولی، مطبعه علمیه، قم، بی تا.
4. استرآبادی، محمدبن علی، منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال، تعلیق: علامه بهبهانی، مطبعه محمدحسین تهرانی، تهران 1300 ق.
5. اسفندیاری، اسکندر، پژوهشی در طوایف غلات، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران 1374 ش.
6. اشعری قمی، سعدبن عبدالله، المقالات و الفرق، تحقیق: محمدجواد مشکور، انتشارات عل میو فرهنگی، تهران 1361 ش.
7. امین، احمد، ضحی الاسلام، دارالکتاب العربی، بیروت، بیتا.
8. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، تحقیق: حسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت 1403 ق.
9. امین، شریف یحیی، فرهنگنامه فرقههای اسلام، ترجمه: مرتضی موحدی، باز، تهران 1378 ق.
10. بروجردی، سیدحسین، جامع احادیث الشیعه، مطبعة العلمیة، قم 1366 ق.
11. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، مکتب نشر الثقافة الاسلامیة، مصر 1367 ق.
12. تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، مؤسسة النشر الاسلامی، قم 1410 ق، چاپ دوم.
13. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیه السلام)، انصاریان، قم 1383 ش.
14. حر عاملی، محمدبن حسن، الاثناعشریة فی الرد علی الصوفیة، اسماعیلیان، قم 1400 ق.
15. وسائل الشیعه، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1409 ق.
16. حسین، طه، آیینه اسلام، ترجمه: محمدابراهیم آیتی، شرکت سهامی انتشار، تهران 1346 ش.
17. حلبی، علی اصغر، تاریخ علم کلام، اساطیر، تهران 1373 ش.
18. خالقداد هاشمی، مصطفی، توضیح الملل، اقبال، تهران، بیتا.
19. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دارالعلم الدار الشامیة، بیروت 1412 ق.
20. راوندی، قطبالدین، الخرائج و الجرائح؛ مؤسسه امام مهدی، قم 1409 ق.
21. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، دفتر تحقیقات و تدوین کتب درسی، قم 1377 ش.
22. زیدان، جرجی، تاریخ التمدن اسلامی، دارالهلال، قاهره، بیتا.
23. سبحانی، جعفر، الملل و النحل، لجنة الادارة الحوزة العلمیة، قم، 1411 ق.
24. شوشتری، محمدتقی، اخبارالدخلیة، مکتبة الصدوق، تهران 1401 ق.
25. شریف القرشی، باقر، حیاة الامام الرضا (علیه السلام)، منتشورات سعیدبن جبیر، بیروت، بیتا.
26. شهرستانی، ابوالفتوح محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق: عبدالأمیر علی مهنا و علی حسن فاعور، دارالمعرفة، بیروت 1410 ق.
27. صدر، سیدحسن، نهایة الدرایة، نشر مشعر، قم، بیتا.
28. صدوق، ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن بابویه قمی، الأمالی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، بیتا.
29. ــــــــــــ ، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ترجمه: علی اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، صدوق، تهران 1372 ش.
30. ــــــــــــ ، معانی الأخبار، تصحیح علی اکبر غفاری، اسلامی، قم 1338 ش.
31. ــــــــــــ ، من لا یحضره الفقیه، تصحیح: علی اکبر غفاری، جماعة المدرسین، قم، بیتا، چاپ دوم.
32. الاعتقادات فی دین الامامیة، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1374 ش.
33. ــــــــــــ ، عللالشرائع، تحقیق: سیدمحمدصادق بحرالعلوم، مکتبةالحیدریة، نجف 1385.
34. ــــــــــــ ، کمالالدین و تمام النعمة، جامعه مدرسین، قم 1405 ق.
35. ــــــــــــ ، التوحید مؤسسه نشر الاسلامی، قم، بیتا.
36. طباطبایی، سیدمحمد حسین، نهایة الحکمة، مؤسسة النشر الاسلامی، قم 1404 ق.
37. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم 1417 ق.
38. طبرسی، فضل بن حسن، احتجاج، الطبعة المرتضویة، نجف 1350 ق.
39. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تحقیق: سید احمد حسینی، المرتضویة، تهران 1386 ق، چاپ اول.
40. طوسی، ابوجعفر محمدبن الحسن، اختیار معرفة الرجال، تصحیح: حسن مصطفوی، دانشگاه فردوسی، مشهد 1348 ش.
41. ــــــــــــ ، الغیبة، مؤسسه معارف الاسلامیة، قم 1411 ق.
42. عسکری، سیدمرتضی، نقش ائمه در احیاء دین، مجمع علمی اسلامی، تهران 1374 ش.
43. عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام الرضا (علیه السلام)، آستان قدس رضوی، مشهد 1406 ق.
44. عیاشی، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، تصحیح: سیدهاشم رسولی محلاتی، مکتب العلمیةالاسلامیة، تهران، بیتا.
45. العلوی، محمدبن الحسین، بیان الأدیان، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، تهران 1342 ش.
46. فضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ترجمه: محمدصادق عارف، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد 1383، چاپ هشتم.
47. قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه فی علم التصوف، ترجمه: بدیع الزمان فروزانفر، علمی و فرهنگی، تهران 1374 ش.
48. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، اسوه، تهران 1414 ق.
49. قمی، علی بن بابویه، الامامة و التصبرة، تحقیق: مدرسة الامام المهدی، قم 1363 ش.
50. قیومی، جواد، صحیفة الرضا، ج8، دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1373.
51. کرمانشاهی (بهبهانی)، محمدعلی، خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، تحقیق: مهدی رجائی، انصاریان، قم 1412 ق.
52. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، دارصعب و دارالتعارف، بیروت، بیتا.
53. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، مکتبة الاسلامیة، تهران 1375 ق.
54. مدرسی، حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه: هاشم ایزدپناه، داروین، نیوجرسی 1374 ش.
55. مرتضوی، سیدمحمد، نهضت کلامی در عصر امام رضا (علیه السلام)، آستان قدس رضوی، مشهد 1375 ش.
56. مشکور، محمدجواد، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، اشراقی تهران 1368 ش.
57. ــــــــــــ ، فرهنگ فرق اسلامی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد، 1375 ش.
58. ــــــــــــ ، هفتاد و سه ملت یا اعتقادات مذاهب، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، تهران، بیتا.
59. مظفر، محمدحسین، تاریخ شیعه، ترجمه و نگارش: سید محمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374 ش، چاپ دوم.
60. معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث، کویر، تهران 1377 ش.
61. معروف الحسنی، هاشم، الموضوعات فیالأخبار و الآثار، دارالکتب العلمیة، بیروت 1412 ق.
62. مفید، محمدبن نعمان، الأمالی، مؤسسةالنشر الاسلامی، قم، بیتا.
63. ــــــــــــ ، تصوّف و تشیّع، ترجمه: سیدمحمدصادق عارف، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد 1369 ش.
64. ــــــــــــ ، شیعه در برابر معتزله، ترجمه: سید محمدصادق عارف، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد 1371 ش.
65. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، مطبعة الحیدریة، نجف 1355 ق.
منبع مقاله :
جمعی از پژوهشگران؛ (1394)، مجموعه مقالات همایش ملّی «حدیث رضوی» (جلد دوم)، مشهد: انتشارات بنیاد بینالمللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.