چیستی و چرایی شکل گیری جریانهای تکفیری و دلایل قدرت یابی آنها در دهه اخیر
چکیده
با ورود فرهنگ غرب به جهان اسلام و فروپاشی امپراتوری عثمانی در 1925، اهل سنت برای احیای مجدد خلافت اسلامی تلاش فراوانی کردند و بدین منظور گروهها و احزاب متعددی در جهان اسلام شکل گرفت. از جنبش خلافت هند و اخوان المسلمین مصر گرفته تا گروههای جهادی در نیم قرن اخیر، همگی به دنبال احیای خلافت اسلامی بودهاند؛ اما حضور آمریکا پس از یازدهم سپتامبر 2001 و لشکرکشی آنها به منطقه، نه تنها باعث از بین رفتن تروریسم در منطقه نشد، بلکه گروههای تکفیری گسترش یافت؛ این گروهها نه تنها در جهان اسلام بلکه در جهان غرب هم ظهور یافتند. متأسفانه حضور آمریکا – به عمد یا به سهو – باعث گسترش جریانهای تکفیری شد و همان هدفی که برای آن به منطقه لشکر کشیدند به ضد خود تبدیل شد.
کلیدواژگان: وهابیت، سپاه صحابه، القاعده، آمریکا، جهاد.
مقدمه
ورود فرهنگ غرب به جهان اسلام و فروپاشی امپراتوری عثمانی، بازتاب فراوانی در جامعه اسلامی داشت. خلافت از اساسیترین مسائلی است که در یک صد سال گذشته، ذهن و فکر مسلمانان اهل سنت را به خود مشغول کرد. در همین زمینه، متفکران اسلامی صدها کتاب نگاشتند و دهها حزب و گروه سیاسی تشکیل شد. خلافت اسلامی از دست رفته بود؛ جهان اسلام گرفتار فرهنگ غرب شده بود و هیچ بارقه امیدی دیده نمیشد.
تعدادی از متفکران اهل سنت مصری، راهکار اصلی برای برون رفت از این وضعیت اسفناک را، بازگشت به سلف میدانستند. (2) عدهای که دغدغه دین داشتند و نمیخواستند فرهنگ غرب بر تار و پود مسلمین سایه افکند خود را سلفی نامیدند. بازگشت به سلف نخستین بار در مصر طنین انداز شد و محمد عبده، عبدالرحمان کواکبی، محب الدین خطیب و سید محمدرشید رضا نخستین افرادی بودند که شعار بازگشت به سلف را مطرح کردند، اما وهابیان از این شعار سوء استفاده کردند و خود را سلفی نامیدند و افکار ابن تیمیه را به عنوان افکار سلف ترویج کردند؛ و این چنین عدهای از دردمندان مسلمان به دام افکار ابن تیمیه افتادند و خشونت و تکفیر برگرفته از افکار ابن تیمیه را تبلیغ کردند. (3)
این گروهها برای احیای خلافت اسلامی یا دست کم، تأسیس حکومت اسلامی به فتواهای ابن تیمیه تمسک کرده، (4) گاه با حکم جهاد، تکفیر را در جهان اسلام نهادینه میکردند. (5) بنابراین، میتوان با قاطعیت گفت که همه جریانهای تکفیری از دل گرایشهای فکری سلفیه بیرون آمدهاند و همه سلفیان تحت تأثیر ابن تیمیهاند. به عبارتی، امروزه جهان اسلام با پدیدهای به نام ابن تیمیه روبه روست که به اسم سلف و سلفیگری، خشونت را ترویج میکند و به کفر دیگر مسلمانان فتوا میدهد.
بنابراین، در این نوشته در پی آنیم تا با بیانی کوتاه از چیستی جریانهای تکفیری، به علل گسترش آنها پرداخته، نشان دهیم که لشکرکشی آمریکا به منطقه برای از بین بردن تکفیریها، نه تنها به هدف خود نزدیک نشد، بلکه به ضد خود تبدیل شد و پایگاه مردمی تکفیریها را دو چندان کرد.
چیستی جریانهای تکفیری
از آن جایی که تمام جریانهای تکفیری از دل سلفیه بیرون آمده اند، بنابراین شناخت جریانهای تکفیری بدون شناخت سلفیه امکان پذیر نیست و از آن جهت که تمام افکار سلفیگری وابستگی تام به آرا و افکار ابن تیمیه دارد، به همین جهت ابتدا باید تفکرات ابن تیمیه را شناخت و سپس درباره جریانهای تکفیری سخن گفت.
ابن تیمیه رهبر علی الاطلاق تکفیریها:
یقیناً رهبر علی الاطلاق تمام جریانهای تکفیری ابن تیمیه است و سلفیگری و تکفیر بدون ابن تیمیه بیمعناست. وی در 664 ق. در خانوادهای حنبلی – اصحاب حدیثی متولد شد. او در خاندانی بزرگ شد که از قدیم الایام مخالف متکلمان، فلاسفه، عرفا و صوفیان بودند و تاریخ اصحاب حدیث، پر است از کشمکشهای آنها با اشاعره و صوفیان. (6) بنابراین، مخالفت ابن تیمیه با آنها تازگی نداشت؛ بلکه آنچه تازگی داشت اجتهادهای جدید ابن تیمیه بود. او با تضییق در مفهوم «سلف» و تفسیر جدید از حدیث «خیرالقرون»، مکتب سلفیه را تأسیس کرد.
ابن تیمیه با توسعه مفهوم عبادت، بسیاری از عقاید و اعمال مسلمین، به ویژه احترام به قبور، را از مصادیق شرک دانست و فاعلان آن را از مسلمانی خارج و آنها را متهم به کفر و شرک کرد. (7) ابن تیمیه در آثار خود صدها بار بلکه هزاران بار از الفاظ تداعی کننده تکفیر استفاده کرد. بر اساس بررسی لوح فشرده مجموعه آثار ابن تیمیه، وی در آثار خود 917 بار از لفظ «کافر»، 892 بار از لفظ «یقتل»، 829 بار از لفظ «مرتد»، 219 بار از لفظ «یستتاب»، 97 بار از لفظ «حلال الدم» و 97 بار از لفظ «وجب توبته و الا قتل» استفاده کرده است و اگر به صورت دستی جست و جو شود یقیناً موارد بیشتری یافت میشود. (8)
وی هم چنین با حرام دانستن تقلید از ائمه اربعه و اعتقاد به انفتاح باب اجتهاد، خود را مجتهد مطلق دانست و حتی فتوا داد که تقلید از ائمه اربعه کفر و ارتداد است. (9) همین مسئله باعث شد امروزه، در نگاه پیروان ایشان تقلید حرام باشد و افرادی مثل اسامه بن لادن و زرقاوی ظهور کنند که از اسلام چیزی نمیدانند، اما به راحتی فتوا به کفر و قتل و ترور میدهند. در کنار حرمت تقلید، فتاوای شاذ دیگری از ایشان صادر شد که باعث تفرقه در جهان امروز است. یکی از فتاوای شاذ ایشان، جواز مقابله با غازان خان حاکم مغول مسلمان شده بود که با اندیشه سیاسی اهل سنت ناسازگار است؛ اما همین فتوا امروزه مستمسک گروههای جهادی برای مقابله با حاکمان سرزمینهای اسلامی و ترور مخالفان شده است. (10) به عبارت دیگر، نخستین فردی که مجوز جهاد علیه حاکم مسلمان را صادر کرد، ابن تیمیه است و امروزه جهادیها با تمسک به فتواهای جهادی ابن تیمیه به قتل و کشتار مسلمانان دست میزنند.
کالبدشکافی مفهوم سلفیگری:
منظور از «سلفیگری» در کاربرد امروزی آنان چیست و به چه چیزی اشاره دارد؟ سلف در لغت به معنای پیشینیان و گذشتگان است. (11) به عبارت دیگر، سلف به افرادی که در مکتب و اندیشه، با ما مشترک بودند و اکنون در قید حیات نیستند، اطلاق میشود؛ اما در اصطلاح ابن تیمیه و پیروانش به معنای بازگشت به فهم صحابه، تابعان و علمای مورد اعتماد اصحاب حدیث در سه قرن اول اسلام و برتر دانستن فهم و اندیشه آنهاست. (12)
به قول جاعل و مبدع اصطلاح «سلفیه»، یعنی ابن تیمیه، سلفیگری به این معناست که فهم سلف قرون فاضله از کتاب و سنت را از فهم خلف برتر بدانیم. فهم سلف یعنی فهم صحابه، تابعین، تابعین تابعین و علمای مورد قبول اصحاب اثر و اصحاب حدیث، و فهم خلف یعنی فهم اشاعره، ماتریدیه، فلاسفه و عرفا. بنابراین، از نگاه ابن تیمیه، فهم اشاعره، ماتریدیه، فلاسفه، عرفا و صوفیه، فهم دارای انحراف، بدعت، ضالّ، غیر حق و باطل است. (13)
به نظر ابن تیمیه، هر کس معتقد باشد فهم اصحاب حدیث سه قرن اول اسلام در باب صفات خداوند، از فهم بعدیها (قرن چهارم به بعد) برتر است او سلفی است و مکتبش سلفیه. دلیل ابن تیمیه روایتی از پیامبر است که چهار بار در صحیح بخاری با مضامین نزدیک به هم تکرار شده است. پیامبر میفرماید: «خیرالقرون قرنی ثم یلونی ثم یلونی»؛ بهترین قرن، قرن من است، سپس قرن بعدی و سپس قرن بعدی. (14) در برخی از روایات آمده است که پیامبر فرمود: «بعد از این سه قرن خیری نیست». (15) ابن تیمیه با استناد به خیریت در این روایت که عام و مطلق است، همه چیز این سه قرن را بهتر از سدههای دیگر دانسته و نام آنها را «قرون فاضله» نامیده است. (16) در نگاه ابن تیمیه و پیروانش، براساس این روایت فهم برتر و به عبارتی بهترین فهم، از آن علمای قرون نخستین است. بنابراین، وظیفه هر مسلمانی، بازگشت به فهم سلف صالح است، زیرا آنان اسلام را از همه بهتر فهمیدهاند و از آن جهت که ابن تیمیه در سلک اصحاب حدیث است، مصادره به مطلوب کرده، با تمسک به این روایت، فهم ظاهرگرا، ضد تأویلی و ضد عقل اصحاب حدیث را به عنوان مشارالیه این حدیث معرفی کرده است.
اما امروزه مفهوم «سلفیگری» در جهان اسلام، انطباق دقیقی با تعریف ابن تیمیه ندارد. یعنی سلفیگری در جهان اسلام بیشتر از این که طرفدار برتری فهم سلف باشد، معتقد به عقاید تکفیری ابن تیمیه است. لذا بهتر است جریانهای سلفی در جهان اسلام را، بیشتر از آن که سلفی به معنای برتر دانستن فهم سلف بدانیم، در زمره جریانهای ابن تیمیهای محسوب کنیم، زیرا بیشتر جریانهای مهم سلفی در عصر حاضر با تعریفی که ابن تیمیه از سلفیگری ارائه داده، ارتباطی ندارند و بیتوجه به آن تعریف، خود را سلفی مینامند. بنابراین، در واقع این جریانها را سلفی به مفهوم دقیق کلمه نمیتوان دانست و از آن جهت سلف نامیده میشوند که همه یا برخی از عقاید ابن تیمیه را پذیرفتهاند. بنابراین، باید به جای جریانهای سلفی بگوییم «جریانهای ابن تیمیهای».
تاریخچه سلفیگری
سلف گرایی به مثابه یک روش:
تا قبل از ظهور ابن تیمیه در قرن هشتم، توجه به آرای سلف، به مثابه یکی از روشهای فکری اصحاب حدیث، در میان محدثان اهل سنت مطرح بود و طیفی از بزرگان اصحاب حدیث مقید بودند تا از افکار سلف خود عدول نکنند. فقهای اثرگرای مدینه در دو قرن اول هجری را میتوان پیش قراولان رویکرد سلفی گرایی در سدههای پیش از احمدبن حنبل دانست. خود احمدبن حنبل بسیار مقید بود عقاید خود را بر اساس فکر اصحاب اثر مدینه تنظیم کند و حتی الامکان از آن عدول نکند. در زمان محدثان قرون سوم تا هشتم، سلفی گرایی معنایی به غیر از معنای لغوی نداشت؛ یعنی توجه به افکار گذشتگان و این توجه، مقید به زمانی نبود و هیچ کس از محدثان به حدیث خیرالقرون تمسک نمیکرد. بنابراین، با توجه به معنای لغوی کلمه «سلف»، هر روز به تعداد افرادی که تحت پوشش مفهوم «سلف» قرار میگرفتند، افزوده میشد. (17)
سلف گرایی به عنوان یک مکتب:
با ظهور ابن تیمیه و استدلال به حدیث خیرالقرون، محدوده زمانی سلف مقید به قرون فاضله (قرن اول تا سوم) شد و مفهوم سلف از معنای لغوی به معنای اصطلاحی تغییر معناشناختی یافت. در این نگاه، فهم ظاهرگرای سلف (صحابه، تابعین و تابعین تابعین و ائمه اربعه) از فهم تأویل گرای خلف (اشاعره و ماتریدیه) برتر شد. در این زمان، دیگر سلف گرایی یک رویکرد نبود، بلکه کم کم خود را به عنوان یک مکتب در مقابل اشاعره، اصحاب حدیث و ماتریدیه معرفی میکرد. تمام این تحولات به دست ابن تیمیه در حال انجام بود. وی در کتاب الفتوی الحمویه الکبری برای نخستین بار از مکتبی به نام سلفیه نام برد و این چنین مکتبی با عنوان سلفیه در جهان اسلام تأسیس شد. (18) با بررسی تمام آثار ملل و نحل، از جمله مقالات الاسلامیین ابوالحسن اشعری، الفرق بین الفرق بغدادی، الفصل ابن حزم، الملل و النحل شهرستانی و دیگر آثار، به این نتیجه میرسیم که هیچ یک از این نویسندگان از مکتبی به نام سلفیه یاد نکردهاند.
جالب است بدانیم که یوسف قرضاوی – که خود یک سلفی تمام عیار است – در کتاب الصحوة الاسلامیة من المراهقه الی الرشد تصریح دارد که کلمه سلفیه، لفظی جدید است و به تازگی در ادبیات جهان اسلام وارد شده است. وی میگوید: عین عبارت یوسف قرضاوی چنین است:
تعبیر سلفیون (سلفیها) تعبیر جدیدی است. نمیدانم از چه زمانی در جهان اسلام شایع شده است. قبلاً به سلفیها، اهل حدیث، اهل اثر یا حنابله میگفتند که در مقابل اهل کلام در عقاید و اهل رأی در فقه به کار میرفت. دعواها و مشاجرات علمی و عملی زیادی میان حنابله و اشاعره و ماتریدیه در طول تاریخ اتفاق افتاده است. (19)
دیدگاه یوسف قرضاوی بسیار دقیق و منطبق با واقع است، زیرا با به محاق رفتن فکر ابن تیمیه از قرن هشتم تا عصر حاضر، هیچ کس از مکتب سلفیه خبری نداشت و نخستین بار لفظ «سلفیه» را در شمال آفریقا، محب الدین خطیب و سید محمدرشید رضا مطرح کردند. وهابیت در این هشتاد سال گذشته از این اسم به نفع خود استفاده کرد و خود را به عنوان سلفی و مکتب خود را مکتب سلفیه نام نهاد. شاید به همین علت است که نویسنده مدخل «سلفیة» دائرة المعارف اسلام (encyclopedia of Islam) چاپ لندن، سلفیه را نه به وهابیت بلکه به جریانهای سلفی شمال آفریقا اطلاق کرده است. (20)
جریانهای تکفیری در عصر حاضر
در سی سال اخیر، گروههای متعدد و متنوعی از جریانهای تکفیری در کشورهای اسلامی به وجود آمدهاند که دکمجیان در کتاب جنبشهای اسلامی در جهان عرب، به صورت گسترده، به صدها گروه از این جریانها اشاره کرده است که غالباً به یکی از سه جریان اصلی تکفیری وهابیت، سپاه صحابه و طالبان، و سلفیه جهادی (القاعده) وابسته اند. اکثر این گروهها تابع شرایط و مقتضیات زمان به سلفیه جهادی پیوسته، اگر چه قبلاً از طیفهای دیگر بودهاند و گاه اصلاً سلفی نبودهاند. بنابراین، مهمترین گروه سلفیه جهادی است که جهاد را واجب دانسته، صدها گروه به آن متعلق است.
وهابیت و تکفیر مسلمانان
وهابیت تحت تأثیر آرا و افکار ابن تیمیه، تمام مسلمانان را به خاطر توسل به ارواح بزرگان و احترام به قبور اولیای الهی، مشرک به شرک جلی و کافر به کفر اکبر میداند و معتقد است شرک مسلمانان در عصر حاضر از شرک مشرکان زمان رسول خدا بیشتر و بزرگتر است. بنابراین، مسلمانان باید دوباره اسلام بیاورند، شهادتین را به زبان جاری کنند و از آبا و اجداد خود تبرّی بجویند. در غیر این صورت، مهدورالدم بوده، جان و مالشان احترام ندارد و کشتن آنها در صورت امتناع از پذیرش دوباره اسلام واجب است و اموال و زنان و فرزندانشان به عنوان غنیمت جنگی اخذ میشود. (21) در نگاه وهابیت، یک میلیارد و پانصد میلیون مسلمان – به غیر از هم مسلکان ایشان – همگی کافر و مشرک و مهدورالدم هستند و حتی سلفیانی مثل اخوان المسلمین و طالبان اگر چه مشرک نیستند، بدعت گذارند و باید از بدعت دست بردارند. (22)
با مراجعه به تاریخ وهابیت به این نتیجه میرسیم که این فرقه حتی به هم کیشان فقهی و هم مسلکان اعتقادی خود هم رحم نکرده و بیشتر مقتولان دوره اول وهابیت، که با فتاوای محمدبن عبدالوهاب به قتل رسیدهاند، اهل سنت حنبلی مذهب با رویکرد اصحاب حدیث بودهاند. (23) تکفیر مسلمانان، هم در آثار محمدبن عبدالوهاب به وضوح دیده میشود و هم در رفتار وهابیان در دوره پیدایش و دوره ظهور مجدد دیده میشود که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
محمدبن عبدالوهاب در رساله نواقض الاسلام، ده چیز را ناقض اسلام دانسته، به کفر مرتکب آن فتوا داده است: یکم؛ شرک در عبادت خدا، مانند ذبح کردن برای غیرخداوند که به عقیده او بسیاری از مسلمانان مشمول آن هستند! و حال آن که تمام مسلمانان نذر را مخصوص خدا میدانند و ثواب آن را به اولیای الهی هدیه میکنند. دوم؛ کسی که میان خود و خداوند واسطهای قرار دهد و آن واسطه را بخواند و از وی طلب شفاعت کند، به اجماع علما کافر است! البته معلوم نیست مراد محمدبن عبدالوهاب از اجماع یاد شده، اتفاق نظر فقهای اسلامی است یا فقط خودش منظور است! چرا که تکفیر مسلمانان به خاطر شفاعت از اولیای الهی، به هیچ وجه مورد اتفاق و اجماع فقهای اسلام نیست، بلکه قول به عدم تکفیر و جواز آن، صدها برابر بیشتر از نظر محمدبن عبدالوهاب شهرت دارد. سوم؛ کسی که مشرکان را تکفیر نکند یا در کفرشان تردید کند یا عقیده آنها را درست بپندارد، کافر است! بنابراین، مثلاً کسی که در کفر توسل کنندگان به رسول خدا تردید داشته باشد، خودش هم کافر خواهد بود!… هشتم؛ کمک به مشرکان و یاری رساندن به آنها علیه مسلمانان، کفر است. البته ظاهراً منظور محمدبن عبدالوهاب از مشرکان، مسلمانان غیر وهابی، به ویژه صوفیان و شیعیان، است که به پیامبر توسل میکنند!… او در همه این موارد تنها به مسلمانان نظر داشته است! (24)
ابن بشر، یکی از نویسندگان وهابی درباره رفتار تکفیری وهابیان در حمله وهابیت به کربلا مینویسد:
“وقتی سال 1216 هجری آغاز شد، عبدالعزیز لشکری گران از تمام اطراف نجد و جنوب حجاز به قصد تصرف سرزمین کربلا حرکت داد. این سپاه بر اهالی شهر کربلا وارد شد و بیشتر آنها را در بازارها و خانهها کشت و گنبدی را که بر روی قبر حسین بود، خراب کرد و آنچه را در ضریح و حوالی آن بود، غارت کرد و اشیائی را که با زمرد و یاقوت و جواهرات، زینت شده بود و دیگر چیزهایی را که قابل شمارش نیست، همه را برداشتند. آنها در آن جا زیاد درنگ نکردند و حدود ظهر با تمام اموالی که برداشته بودند گریختند، در حالی که حدود دو هزار نفر از اهالی کربلا را کشتند. (25)”
جمیل صدقی زهاوی درباره حمله وهابیان به طائف مینویسد:
“از قبیحترین کارهای وهابیان این بود که هنگام وارد شدن به شهر طائف، مردم را به صورت دسته جمعی کشتند و به کوچک و بزرگ رحم نکردند و همگی را به یکسان از دم تیغ شمشیر و نیزه گذراندند و حتی طفلهای شیرخوار را بر سینههای مادرانشان سر بریدند. همچنین عدهای را که مشغول فراگیری قرآن بودند نیز به قتل رساندند و وقتی همه افرادی را که درون خانه بودند به بیرون و به کاروان سراها و مساجد بردند، همه را به قتل رساندند. حتی کسانی را که در مساجد در حال رکوع و سجود بودند نیز کشتند، به حدی که به جز بیست و چند نفر از اهالی آن شهر، دیگر کسی باقی نماند… و نحوهی کشتن این طور بود که در روز اول عدهای را به قتل رساندند، و عدهای دیگر را تا وادی «وجّ» امان دادند و آن گاه در سرما برهنه و عریان و بدون هیچ لباسی آنها را رها کردند و اموال و پولهای نقد و اثاث منزلشان را به غارت بردند. حتی کتابها را روی زمین و کوچه و بازار ریختند که بادها آنها را ورق ورق میکرد؛ کتابهایی که در بینشان قرآنها و نسخههای بخاری و مسلم و بقیه کتابهای حدیث و فقه و دیگر علوم وجود داشت که به هزاران تألیف میرسید. این کتابها تا چند روز روی زمین بود و آنها بر روی کتابها راه میرفتند و کسی جرئت نداشت ورقهای از آنها را از زیر پا بردارد. سپس خانهها را خراب و با خاک یکسان کردند. این عمل فجیع در 217 قمری به وقوع پیوست. (26)”
آن فتاوای محمدبن عبدالوهاب با کمک سیاسی آل سعود در دوره اول ظهور وهابیت عینیت یافت و قتل بسیاری از مسلمانان را رقم زد. همین روش و سیره، شیوه و روش وهابیت در عصر حاضر است که در آثار بن باز و ابن عثیمین و بن جبرین از علمای بزرگ وهابیت در دهه اخیر دیده میشود، اما به خاطر مقتضیات زمان و مکان توانایی انجام این روش را ندارند و خشونت و تکفیر را به بیرون از عربستان برده، افکار تکفیری را در جوامع دیگر پخش میکنند و در موقع مقتضی مثل مسئله سوریه، از آن استفاده میکنند.
سپاه صحابه و تکفیر شیعه
پیشینه فکری سپاه صحابه به جریان فکری دیوبندیه (27) باز میگردد. در قرن دوازده هجری در هند فردی ظهور کرد که حامل برخی از افکار ابن تیمیه بود. شاه ولی الله دهلوی با تلفیق تصوف و ماتریدیه با سلفیت، مکتبی ایجاد کرد که بعدها با عنوان مکتب «دیوبندیه» شناخته شد. دیوبندیه را به هیچ وجه نمیتوان سلفی یا یکی از جریانهای سلفی دانست، زیرا این فرقه هیچ گاه به برتر بودن فهم سلف بر فهم خلف معتقد نیست، اما از آن جهت که برخی از افکار تکفیری ابن تیمیه را قبول دارد، از روی تسامح از دیوبندیه به عنوان یکی از جریانهای سلفی یاد میشود.
در 1985 جریان تکفیری سپاه صحابه در پاکستان به وجود آمد که به تکفیر شیعه میپردازد و کاری به غیر شیعه ندارد، زیرا بزرگان دیوبندی قائل به تکفیر مسلمانان نبودند و شاه ولی الله دهلوی در عین اعتقاد به شرک بودن برخی اعمال مسلمانان، برخلاف وهابیت آنها را به خاطر این اعمال کافر ندانسته و بر مسلمان بودن مسلمین تأکید دارد، ولی برخی از فتواهای بزرگان دیوبندیه مبنی بر کفر شیعه، مستمسکی برای سپاه صحابه بر تکفیر شیعیان و به شهادت رساندن شیعیان شده است. (28) در بیانیههای سپاه صحابه آمده است که پاکستان باید از حضور شیعیان خالی شود و پاکستان بدون شیعه میخواهیم. لذا در ایام عزاداری اباعبدالله الحسین به دسته جات عزاداری حمله کرده، شیعیان را به شهادت میرسانند. (29) در سه دهه اخیر در کنار سپاه صحابه، چندین گروه افراطی و تکفیری دیگر نیز در پاکستان شکل گرفته است. لشکر جهنگوی، لشکر طیبه و جیش محمد از مهمترین گروههای تکفیری در پاکستان هستند که لشکر جهنگوی از بقیه نسبت به شیعیان سخت گیرتر و تندتر است. (30)
یکی از عوامل گسترش گروههای تکفیری علیه شیعه در پاکستان و کشورهای دیگر، رفتار برخی از شیعیان در توهین و اهانت به مقدسات و بزرگان اهل سنت است؛ مثل آقای اللهیاری در شبکه اهل بیت، آقای یاسر الحبیب در لندن و آیت الله سید صادق شیرازی در شبکههای ماهوارهای متعدد. آیت الله خامنهای سخنی به این مضمون داشتند که تشیع آمریکایی و لندنی، تشیع واقعی نیست. این سخن اشاره به شبکههای ماهوارهای پخش شونده از آمریکا و لندن است که مصداق اتم آن شبکه اهل بیت آقای اللهیاری است که توهین را به حد اعلای خود رسانده و کسی دیگر، اعم از شیعه و سنی، نمانده که مورد اهانت ایشان قرار نگیرد. بهترین تعبیر برای این گونه شبکهها این است که آنها را «طبلهای جنگ مذهبی» بنامیم که به این مسائل دامن میزنند و کاری به عواقب آن ندارند.
سلفیه جهادی و گسترش خشونت و قتل به اسم اسلام
سومین و مهمترین جریان تکفیری، جریان سلفیهی جهادی است که از دل آن، القاعده و داعش بیرون آمد. پیدایش سلفیه جهادی به کتابی از سید قطب به نام معالم فی الطریق باز میگردد. سید قطب با نگارش این کتاب بیان داشت که ما در دوران جاهلیت قرن بیستم، که بدتر از جاهلیت زمان پیامبر است، زندگی میکنیم و باید این جاهلیت را که همان فرهنگ غرب است از بین ببریم. تا این جای سخنان سید قطب اشکالی نداشت، اما دومین مسئلهای که ایشان در این کتاب مطرح کرد، جهان اسلام را به تلاطم انداخت. وی بیان داشت که هر کس به این جاهلیت راضی باشد او هم کافر است و تمام شهرهای اسلامی، شهرهای جاهلی است و این چنین تمام مسلمانان و شهرهای آنها به حکم سید قطب کافر شدند. سید قطب به پیروان خود توصیه کرد که همچون پیامبر از مکه جاهلی به مدینة النبی هجرت کنند و یک شهر اسلامی تشکیل دهند و سپس با جهاد برای تشکیل حکومت اسلامی بکوشند. (31)
در همان زمان، تعدادی از جوانان تندرو و افراطی اخوان المسلمین به تفکرات سید قطب پیوستند و گروههای تکفیری متعددی را در مصر و کشورهای عربی تأسیس کردند. مهمترین گروهها عبارتاند از: جماعه المسلمین یا گروه التکفیر و الهجره به رهبری شکری مصطفی و گروه الجهاد به رهبری محمد عبدالسلام فرج. عبدالسلام فرج مؤلف کتابی است که یکی از تأثیرگذارترین کتابها در گسترش تفکر جهادی در میان جوانان مصر است. وی در کتاب الفریضة الغائبه، جهاد را فریضهای میداند که مسلمانان قرنها آن را فراموش کردهاند، لذا باید آن را دوباره احیا کرد. ایشان جهاد را مثل نماز، واجب عینی برای هر مسلمان، اعم از زن و مرد، دانسته، تمام حاکمان اسلامی را به حکم آیه (وَ مَن لَّم یَحکُم بِمَا أَنزَلَ اللهُ فَأولِئَکَ هُمُ الکافِرون) کافر معرفی میکند و جهاد علیه آنان را واجب میداند. به نظر وی، جنگ و جهاد علیه دشمنان داخلی، یعنی حکّام مسلمان، بر دشمنان خارجی، یعنی غرب و استکبار جهانی، مقدم است و تا مدافعان تفکر غرب را در داخل از بین نبریم، پرداختن به دشمن خارجی بیمعناست. بدین ترتیب فضای مخالفت با غرب، به داخل جهان اسلام برگشت و جنگ میان مسلمانان شکل گرفت. (32) ژیل کوپل در کتاب پیامبر و فرعون به خوبی این فضا را ترسیم کرده، با گزارش از کتاب معالم فی الطریق، اثر آن را در گسترش سلفیه جهادی نشان داده است.
جنگ افغانستان فرصت خوبی برای سلفیان جهادی بود. شوروی کافر به کشوری اسلامی حمله کرد و دفاع از اسلام و مسلمانان با فتواهای جهادی علمای اهل سنت و وهابیت واجب شد. این تحلیل باعث شد بسیاری از سلفیان جهادی به افغانستان رفته، با عنوان «افغان العرب» یا «عرب – افغان» مشغول جهاد علیه شوروی شوند. فتاوای جهاد علمای وهابیت و دیوبندیه در این زمینه، رغبت این افراد را دو چندان کرد و اسامه بن لادن پس از آشنایی با عبدالله عَزّام، رهبر افغان العربها و حکم جهاد علمای وهابی، راهی افغانستان شد و در آن جا به عنوان معاون عبدالله عزام مشغول به کار شد و رشادتهایی از خود نشان داد. (33)
بعد از جنگ افغانستان و ترور عبدالله عزّام به دست سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، افغان العربها پراکنده شدند و اسامه بن لادن به سودان رفت. در 1994 بار دیگر سلفیان جهادی دور هم جمع شدند و اسامه بن لادن را به عنوان رهبر خود انتخاب کردند. بدین ترتیب گروه تکفیری القاعده در پیشاور پاکستان تأسیس شد؛ البته برخی تأسیس القاعده را به سال 1988، یعنی بعد از اتمام جنگ افغانستان، باز میگردانند که شواهد کافی برای آن وجود ندارد. (34) با تأسیس القاعده، که مهمترین هدفش مبارزه با آمریکا بود، پایگاهها و سفارت خانههای آمریکا در آفریقا مورد حمله موشکی و انتحاری القاعده قرار گرفت و دهها نفر از نظامیان آمریکایی به دست القاعده به قتل رسیدند. با بمب گذاری در سفارت خانههای آمریکا در کنیا و تانزانیا و حمله به کشتی آمریکایی در خلیج عدن، القاعده به عنوان گروه تروریستی از سوی آمریکا معرفی شد. در این زمان طالبان در افغانستان ظهور کرد و از بن لادن برای حضور در افغانستان دعوت به عمل آورد و اسامه بن لادن از سودان به افغانستان عزیمت کرد. آمریکا، اسامه بن لادن را به عنوان رهبر گروه تروریستی القاعده از طالبان درخواست کرد که با مخالفت طالبان مواجه شد. یازده سپتامبر 2001 اتفاق افتاد و حمله به برجهای دوقلوی تجارت جهانی به اسم القاعده تمام شد و آمریکا به افغانستان و سپس عراق حمله کرد. آمریکا تا 2010 موفق به کشتن بن لادن نشد. زیرا اسامه بن لادن پنج سال تحت حمایت اطلاعات ارتش پاکستان در منطقه نظامی ابوت آباد اسلام آباد زندگی میکرد و کسی از این مسئله خبر نداشت. با اطلاعات به دست آمده، در 2010 آمریکا شبانه به ابوت آباد حمله کرد و اسامه بن لادن کشته شد و بعد از وی، ایمن الظواهری، پزشک جراح مصری و رهبر گروه الجهاد مصر، رهبر القاعده شد.(35)
با حضور آمریکا در خلیج فارس و حمله به عراق، گروه جدیدی در عراق شکل گرفت که رهبری آن را ابومصعب زرقاوی بر عهده داشت. زرقاوی بیشترین حملات خود را به سمت شیعیان نشانه گرفت و در بیانیههای خود استدلال میکرد که از آن جهت که شیعهی کافرِ مشرک با آمریکای کافر هم دست شده و به قتل مسلمانان پرداخته و برای نهادینه کردن فرهنگ جاهلی در کشور عراق میکوشد، لذا بیشترین حملات ما باید متوجه حکومت شیعه در عراق باشد تا نه آمریکا به هدفش برسد و نه شیعه بتواند در عراق جای پایی پیدا کند. (36)
با ظهور بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی و اتفاقات سوریه، القاعده سوریه با عنوان جبهة النصرة اعلام موجودیت کرد و دیگر پیروان القاعده را به کمک طلبید. القاعده عراق به رهبری ابوبکر البغدادی به سوریه رفت و در کنار جبهه النصره به جنگ علیه دولت سوریه پرداخت. اختلافات داخلی گروههای مختلف القاعده در سوریه باعث شد ابوبکر البغدادی از فرامین رهبر القاعده سوریه، یعنی محمد جولانی، سرباز زند و اختلافات به قتل میان اعضای جبهه النصره و القاعده عراق منجر شود. مسئله به ایمن الظواهری، رهبر القاعده، گزارش شد و وی دستور داد ابوبکر البغدادی به فرامین محمد جولانی رهبر جبهة النصرة گوش فرا دهد، اما ابوبکر البغدادی از بیعت ایمن الظواهری خارج شد و داعش (دولت اسلامی عراق و شام) را تأسیس کرد. بنابراین، در این زمان گروه تکفیری جدیدی به وجود آمد که مهمترین هدفش تشکیل حکومت در عراق و شام است و مهمترین مخالفان خود را شیعیان عراق و شام میداند و با دولت سوریه و عراق در جنگ است. (37)
این سه جریان، مهمترین جریانهای تکفیری جهان اسلام هستند که خود هر کدام به صدها گروه کوچکتر تقسیم شدهاند و در هر کشوری با نام خاصی ظهور یافته اند.هم چنین بسیاری از افراد یک گروه به گروههای دیگر پیوسته، تفکیک یکی از دیگری را دشوار ساختهاند. برای نمونه، با حمله آمریکا به افغانستان، گروههای تکفیری سپاه صحابه و طالبان به القاعده نزدیک شدند و القاعده یارگیری خود را از جوانان افراطی طالبان در کنار یارگیری از جوانان تند اخوان المسلمین انجام میدهد.
چرایی شکل گیری جریانهای سلفی
شاید مهمترین بستر رشد سلفیگری، فقدان یک تفکر اسلام گرای بدیل در صحنه جهان اسلام باشد. بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، جهان اهل سنت به دنبال ایجاد بدیلی برای امپراتوری عثمانی بود و در این زمینه تلاش فراوانی کرد. از راه اندازی جنبش خلافت در هند، پیشنهاد رشید رضا مبنی بر پذیرش خلافت حاکم قریشی و زیدی مذهب یمن از سوی مسلمانان تا تأسیس اخوان المسلمین و حزب التحریر همگی در راستای احیای خلافت اسلامی بود. حمید عنایت در دو اثر معروفش درباره اندیشه سیاسی مسلمانان و تلاش متفکران و مصلحان اهل سنت برای راه اندازی مجدد امپراتوری اسلامی، به خوبی نشان داده است که علمای اهل سنت در زمینه اندیشه سیاسی با وضعیت فعلی جهان اسلام چه راه حلهایی ارائه دادهاند؛ اما مسائل جهان اسلام پیچیدهتر از آن بود که این راه حلها جواب دهد و همه تلاشهای عالمان اهل سنت به شکست انجامید و روزنه امیدها به یأس تبدیل شد.
حال باید جهان اسلام چه میکرد؟ جریانهای فکری متعددی در جهان اسلام شکل گرفت تا عقب ماندگی و تحقیر مسلمانان را جبران کند، اما هیچ یک از جریانها کاری از پیش نبردند. جریان روشنفکری که اکثر افکار و فرهنگ غرب را پذیرفته بود، به جای این که فکری برای اسلام کند، خود جذب مدرنیته شد و اصول اومانیسم را پذیرفت و اسلام را به نفع غرب تفسیر کرد. جریان اصلاح طلبی با فروکاستن مسائل جهان اسلام به مسائل فقهی، عملاً کاری از پیش نبرد و جهان اسلام فروماندهتر از قبل به راه خود ادامه داد.
در این جا بود که شعار بازگشت به سلف، که سید جمال و محمد عبده آن را در جهان طنین انداز کرده بودند، از سوی عدهای مثل وهابیت و سید محمد رشید رضا به نفع ابن تیمیه مصادره شد و بازگشت به سلف تفسیری ابن تیمیهای یافت و چرخش فکر جهان اسلام، که میرفت به سمت اصلاح گری محمد عبده سرعت بگیرد، به وسیله شاگردش رشید رضا به سمت ابن تیمیه چرخید و اتفاقی که نباید بیفتد افتاد و جهان اسلام در دام افکار ابن تیمیه به عنوان تنها روش خروج جهان اسلام از بن بست به وجود آمده، افتاد.
در این زمان برخی از مسائل سیاسی و فکری جهان اسلام به وهابیت (برای گسترش فکر ابن تیمیه) کمک کرد. پنج کشور مهم عربی، یعنی مصر، سوریه، اردن، عراق و لیبی، به سمت بلوک شرق گرایش یافتند و جریان چپ در کشورهای اسلامی گسترش یافت. عربستان و شاه ایران با کمک آمریکا برای جلوگیری از گسترش جریان چپ در کشورهای خاورمیانه، کنفرانس اسلامی را تأسیس کردند و آمریکا دست عربستان را برای گسترش وهابیت و سلفیگری در جهان اسلام باز گذاشت. بدین ترتیب سیاست آمریکا برای مقابله با کمونیسم در خدمت وهابیت قرار گرفت و موجب گسترش سلفیگری در جهان اسلام شد. (38)
عامل دیگر گسترش سلفیگری در جهان اسلام، خود شعار بازگشت به سلف بود. نزد اهل سنت، کلمه «سلف» قداست خاصی دارد و یادآور دوران خلافت خلفا و صحابه و اوج قدرت خلافت آنهاست. در نگاه اهل سنت، دو چیز در قدرت سیاسی مهم است؛ نخست امپراتوری و اقتدار خلافت؛ و دیگری گسترش سرزمینهای اسلامی و فتح کشورهای مشترک و تبدیل آن به کشور توحیدی. مهم نیست که حاکم ظالم باشد یا نه، بلکه مهم ابهت و اقتدار خلافت است. حال اگر خود خلیفه هم کارهای نباشد و بازیچه دست دیگران باشد مهم نیست، مهم اقتدار خلافت است که باید باقی باشد. اگر قریشی باشد بهتر و اگر نباشد مهم نیست؛ اقتدار امپراتوری وجود داشته باشد، کافی است. در نگاه اهل سنت، این اقتدار در دوره خلفا و سپس در دوره بنی امیه بیش از دیگر خلافتها تجلی یافته است. لذا بازگشت به سلف، یعنی بازگشت به اقتدار گذشته. (39)
دلیل دیگر گسترش تفکر سلفی، رویکرد توحیدی سلفیان است که با دستگاه فکری اهل سنت سازگار است. تمام اهل سنت، اعم از اشاعره، ماتریدیه و اصحاب حدیث، قائل به نظریه خلق افعال عباد یا کسب هستند. یعنی تمام اهل سنتی که تحت تأثیر تصوف نیستند، قائلاند که تمام افعال اختیاری اولیاءالله، خلق خدا و کسب عبد است. با این تفسیر، پیامبری که نمیتواند حتی افعال اختیاری خود را بیافریند، چگونه میتواند مرده را زنده کند و مریض را شفا دهد؟ بنابراین، بر اساس تمام مکاتب اهل سنت، آیاتی که خلق و شفاء را به اولیاءالله نسبت میدهند، مَجاز است نه حقیقت و آیه «خلق کل شیء» بر تمام آیات قرآن، حاکم است. لذا استغاثه به ارواح اولیای الهی، بنا بر نظریه کسب نزد همه اهل سنت، بوی شرک میدهد مگر این که رویکرد صوفیانه داشته باشد و ولایت تکوینی اولیاءالله را بپذیرد. (40)
رویکرد نفی هر گونه توسل به غیر خدا، نه تنها برای بسیاری از روشنفکران اهل سنت، بلکه برای روشنفکران شیعه هم جاذبه دارد و این رویکرد را در افرادی مثل محمد عبده میبینیم که این گونه توسلات و تضرعات را نه از مقوله مصادیق شرک، بلکه از مقوله خرافات جایز نمیداند و در این زمینه با وهابیت و سلفیگری هم نوا میشود. عقل گرایی برخاسته از غرب، نه از باب شرک، بلکه از باب خرافات به وهابیت و سلفیگری کمک میکند. شاید روشنفکران با تخریب قبور مخالف باشند، اما با این نوع توسلات مردم عوام به قبور اولیاءالله هم مخالفاند. بنابراین، تفکر تاریخی خلق افعال عباد و جریان روشنفکری، تسهیل کننده است و زمینه مساعدی را برای پذیرش افکار سلفی به وجود میآورد، مگر آن که فرد تفکر صوفیانه داشته باشد و مبحث انسان کامل و ولایت تکوینی مانع پذیرش افکار سلفی باشد. بنابراین، تفکر اهل سنت ظرفیتهای فراوانی برای پذیرش افکار سلفیگری دارد، ولی به شرط آن که با رویکرد نرم و ملایم و ضد تکفیری باشد.
عامل دیگر گسترش سلفیگری، حضور تفکر اموی گری در سلفیان است که بر تاریخ و رجال و حدیث و فکر و کلام اهل سنت سایه افکنده است و اگر جریان تصوف از اهل سنت رخت بربندد، یقیناً رویکردهای عثمانی در اهل سنت رشد میکند. رفتار اشتباه طیف مخالفان تقریب در شیعه، مثل آیت الله شیرازی و وابستگان به این طیف فکری، در اهانت به مقدسات و بزرگان اهل سنت، به شدت در گسترش تفکر عثمانی – اموی تأثیرگذار است. گسترش تفکر اموی، باعث گسترش تفکر ناصبی گری در جهان اسلام است که نشانههایی از ناصبی گری در جهان دیده میشود. دعوای شیعه – سنی به شدت میتواند بر گسترش سلفیگری در میان اهل سنت تأثیر بگذارد.
دیگر عامل مساعد در گسترش سلفیگری، به قدرت رسیدن شیعه در ایران و سپس در دیگر کشورهاست. خلافت اسلامی، نزد اهل سنت به مراتب بیشتر از شیعیان اهمیت دارد. اهل سنت در طول تاریخ همیشه امپراتوری و خلافت داشته اند. اکنون که از نظر خود میبینند که شیعهی بدعت گذار به حکومت رسیده، اما سنیای که حق است نتوانسته به حکومت برسد، این پرسش برای آنها طرح میشود که مشکل از کجاست که خدا از اهل سنت روی گردان شده و شیعه بدعت گذار و کافر را قدرت داده است. در نگاه آنها، مهمترین دلیل روی گردان شدن خدا از اهل سنت، دور شدن آنها از ایمان و عمل سلف است. لذا بازگشت به سلف که فقط از سوی سلفیها مطرح میشود و به شدت تحت تأثیر ابن تیمیه است، تنها راه حل برون رفت جهان اسلام از این وضعیت مطرح میشود که جوانان نیز آن را میپذیرند. (41)
به عبارت دیگر، اکنون همه عوامل سیاسی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی آمادهاند تا تفکر سلفیگری در جهان اسلام گسترش پیدا کند و به احتمال زیاد هر روز گسترش سلفیها زیادتر خواهد شد، مگر آن که جریانی معتدل از دل اهل سنت به قدرت برسد و فضای تکفیر در جهان اسلام فروکش کند.
دلایل قدرت یابی جریانهای تکفیری در یک دهه اخیر
مهمترین عامل قدرت یابی جریانهای تکفیری، بدون هیچ شک و شبههای، حضور نظامی آمریکا در منطقه در یک دهه اخیر است. بر اساس تفکر سید قطب، همه مشکلات ما از جاهلیت قرن بیستم است و جاهلیت قرن بیستم چیزی به غیر از فرهنگ غرب و دموکراسی و اومانیسم نیست. (42) حال یک دهه است که آمریکا با تمام توان – حتی به صورت نظامی – آمده است تا این فرهنگ را در منطقه نهادینه کند. در این صورت وظیفه یک مسلمان متدین غیرتمند چیست؟ جنگ و جهاد علیه آنها و مسببان و کمک کنندگان به آنها در منطقه.
در نگاه القاعده، آل سعود هم مثل بقیه حاکمان اسلامی، کافر است و فرقی میان آل سعود و دیگر حکومتها نیست؛ (43) اما حکومت شیعه عراق رسماً با کمک آمریکا بر سر کار آمده و باید با او مخالفت کرد. هم چنین در طول تاریخ همیشه حکومت عراق در دست اهل سنت بوده و امروز، همچون زمان حمله هلاکوخان مغول به بغداد به همراهی خواجه نصیرالدین طوسی شیعه، یک بار دیگر آمریکا کافر با هم دستی شیعه کافر و مشرک به فتح بغداد دست زده و وظیفه هر مسلمانی است که نگذارد این پیمان میان شیعه و آمریکا تحقق عملی پیدا کند، لذا همه مسلمانان – حتی با عملیات انتحاری – باید جلوی این هم پیمانی را گرفته، از تکرار تاریخ جلوگیری کنند.
حضور آمریکا در افغانستان باعث شد بسیاری از جوانان جماعة التبلیغ، که به تبلیغ مذهب دیوبندی مشغول بودند و کاری به سیاست نداشتند، جذب گروههای تکفیری شوند و احساس کنند امروز دیگر با تبلیغ نمیتوان جهان اسلام را از ورطه سقوط نجات داد. لذا به جریانهای تکفیری پیوستند و وزنه این جریانها را سنگینتر کردند.
سقوط «محمد مرسی» از حکومت در مصر باعث شد گروههای جهادی عزم خود را بیشتر جزم کرده، تصور کنند تنها راه باقی مانده برای احقاق حق خود، فقط جهاد و مبارزه مسلحانه است. یقیناً سقوط مرسی به گسترش افکار سلفیه جهادی و گروههای تکفیری کمک کرد. اگر این اتفاقات در کشورهای دیگر، مثل تونس و لیبی، هم بیفتد و افراد سکولار در رأس امور قرار گیرند، یقیناً به قدرت یابی جریانهای سلفی کمک خواهد کرد.
مسئله سوریه از دیگر اموری است که باعث گسترش تفکر تکفیریها شد. با فتوای جهاد از سوی افرادی مثل یوسف قرضاوی، که به رهبر معنوی اخوان المسلمین یا فقیه اخوان معروف است، بسیاری از جوانان تند اخوانی و غیر اخوانی به سوریه رفتند و جذب گروههای تکفیری در سوریه شدند و بعد از اختلاف داعش با جبهه النصره، عدهای از همین جوانان، اکنون در کنار داعش به مبارزه مسلحانه با حکومت عراق میپردازند و نمیدانند که به جنگ مذهبی دامن زده و در زمین آمریکا بازی میکنند. بنابراین، میتوان به صراحت بیان کرد که علت اصلی قدرت یابی جریانهای تکفیری در یک دهه اخیر، حضور آمریکا در منطقه است و هر چه این حضور پر رنگتر شود و حکومت اسلام گرایان در مصر و الجزایر به کمک آمریکا با کودتای نظامی از میان برداشته شود، تعداد تکفیریها در جهان گسترش خواهد یافت.
نتیجه گیری
از مجموع مطالب ارائه شده به دست آمد که با توجه به ورود فرهنگ غرب به کشورهای اسلامی و فروپاشی امپراتوری عثمانی، جریانهای مختلفی برای احیا یا بازسازی فکر سیاسی اهل سنت در جهان اسلام ظهور یافتند که تفکر سلفی مصر یکی از این جریانها بود. تفکر سلفی اصلاحی مصر، با کمک پولهای عربستان و سیاستهای مهار سوسیالیسم از سوی آمریکا، به تفکر سلفی وهابی نزدیک شد، اما از دل جریان سلفی اصلاحی اخوان المسلمین، جریان سلفیه جهادی بیرون آمد که تمام مسلمانان را به علت پذیرش یا سکوت در مقابل جاهلیت قرن بیستم، کافر میدانست. این جریان بعد از یازدهم سپتامبر 2001 و حمله آمریکا به افغانستان و عراق توانست از پایگاه مردمی بیشتری برخوردار شود و جوانان بسیاری از سراسر جهان به این تفکر روی آوردند و به القاعده و سپس داعش پیوستند. حضور آمریکا و ساقط کردن حکومت اسلام گرایان در الجزایر و مصر از مهمترین عوامل گسترش تکفیریها در دهه اخیر است. هم چنین حضور آمریکا در عراق باعث شد برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس با سوء استفاده از تکفیریها فضا را به سمت جنگ شیعه و سنی سوق دهند و داعش را به جنگ با شیعه ترغیب کنند که ظرافت و هوشیاری مسئولان در عدم ورود به جنگ مذهبی را میطلبد.
پینوشتها:
1. استادیار و رئیس دانشکده مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
2. البته سه جریان مطرح در جهان اسلام شکل گرفت که عبارتند از: اصول گرایان (بنیادگرایان یا سلفیان)، اصلاح طلبان (جمع بین سنت و تجدد) و روشنفکران (پذیرنده بیشتر مبانی غرب و تفسیر دین بر اساس فرهنگ مدرنیته)، اما از آن جهت که این مقاله به تکفیریها اختصاص دارد از جریانهای دیگر ذکری به میان نمیآید.
3. نک: محمد سعید رمضان البوطی، سلفیه: بدعت یا مذهب، ص 248 به بعد.
4. نک: سید محمد رشید رضا، الخلافة و الامامة العظمی، تمام کتاب.
5. نک: محمد عبدالسلام فرج، الفریضة الغائبه، تمام کتاب.
6. یوسف قرضاوی، الصحوة الاسلامیة، ص 201.
7. نک: ابن تیمیه، زیارة القبور، تمام کتاب: همو، قاعدة جلیلة فی التوسل و الوسیلة، تمام کتاب.
8. نک: عبدالحکیم ابواللوز، الحرکات السلفیه فی المغرب، ص 113. وی در این کتاب با بررسی لوح فشرده آثار ابن تیمیه به این اعداد رسیده است و فقط جست وجوی کلمهای کرده است. اگر جست و جوی محتوایی شود به مراتب بیش از این یافت میشود. شایان ذکر است که تناقضات در آرای ابن تیمیه آن قدر زیاد است که هم تکفیریون و هم ضد تکفیریها به فتاوای ابن تیمیه استناد میکنند و آن را از خود میدانند: نک: اباذر نصر اصفهانی، کتاب شناسی تکفیر، مجموعه آثار کنگره جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام. سرتاسر کتاب پر است از آثاری که له و علیه تکفیریهاست و هر دو به فتاوای ابن تیمیه استناد میکنند.
9. ابن تیمیه، مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج4، ص 124.
10. نک: محمدعبدالسلام فرج، الفریضة الغائبه، ص 21. در این کتاب با استناد به فتوای ابن تیمیه، جنگ علیه تمام حاکمان اسلامی، نه تنها مجاز، بلکه واجب دانسته شده است.
11. ابن منظور، لسان العرب، ج6، ص 330-331؛ المعجم الوسیط، ج1، ذیل ماده سلف.
12. نک: مهدی فرمانیان، درس نامه فرق و مذاهب کلامی اهل سنت، ص 269-285؛ علی الله بداشتی، بررسی و نقد آرای سلفیه درباره توحید، ص 35-73، بحثی مبسوط در باب معنای مفهوم سلفیه.
13. مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج4، ص 126؛ همو، الفتوی الحمویة الکبری، ص 43.
14. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، حدیث 473؛ ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج4، ص 346.
15. بخاری، همان، حدیث 4365.
16. ابن تیمیه، همان، ج4، ص 321.
17. مهدی فرمانیان، آشنایی با فرق تسنن، درس سلفیه؛ همو، «گرایشهای فکری سلفیه در جهان معاصر»، مجله مشکات، ش 104.
18. ابن تیمیه، فتوی الحمویة الکبری، ص 34-40.
19. یوسف قرضاوی، الصحوة الاسلامیة من المراهقة الی الرشد، ص 201.
20. دائرة المعارف اسلام، ج9، ص 976-987.
21. در این زمینه بنگرید به آثار متعددی که در نقد وهابیت نوشته شده است: سید محسن امین، کشف الارتیاب؛ جعفر سبحانی، آیین وهابیت؛ نجم الدین طبسی، رویکرد عقلانی به باورهای وهابیت؛ علی اصغر فقیهی، وهابیان؛ علی اصغر رضوانی، پاسخ به شبهات وهابیت و سلفیگری.
22. نک: نورة بنت حسن غاوی، اضواء السلفیة علی الجماعة الاخوانیة، تمام کتاب و مقدمه ربیع مدخلی بر آن. در این زمینه میتوان به آثار ربیع مدخلی، از بزرگان وهابیت، مراجعه کرد که همه را مشرک و کافر یا دست کم بدعت گذار میداند.
23. نک: حسین ابن غنام، تاریخ نجد؛ عثمان نجدی، المجد فی تاریخ النجد؛ که هر دو را وهابیان طرفدار محمدبن عبدالوهاب و هم عصر او نوشتهاند.
24. محمدبن عبدالوهاب، مجموعة الرسائل، رساله نواقض الاسلام، ج1، ص 231-243.
25. عثمان نجدی، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص 257 و 258.
26. جمیل صدقی زهاوی، الفجر الصادق فی الرد علی الفرقة الوهابیة المارقة، ص 19-20؛ نیز نک: علی اصغر رضوانی، وهابیان را بهتر بشناسیم، ص 3؛ سیدمحسن امین، کشف الارتیاب، ص 47-55.
27. درباره دیوبندیه نک: مهدی فرمانیان، «دیوبندیه»، طلوع، ش 13، سید مهدی علیزاده موسوی، مکتب دیوبند؛ محمدطاهر رفیعی، نقد و بررسی اندیشههای کلامی دیوبندیه، پایان نامه کارشناسی ارشد مؤسسه امام خمینی.
28. نک: علیرضا میرزایی، «سپاه صحابه نماینده افراط گرایی دیوبندیه»، سراج منیر، ش 11.
29. نک.: محمد طاهر رفیعی، نقد و بررسی اندیشههای کلامی دیوبندیه، فصل آخر.
30. جواد جمالی، افراط گرایی در پاکستان، فصل لشکر جهنگوی و طیبه.
31. نک: محمد مسجد جامعی، زمینههای سیاسی حکومت اسلامی در تشیع و تسنن، ص 160-169.
32. نک: محمد عماره، الفریضه الغائبه عرض و نقد، تمام کتاب.
33. درباره افغان العربها نک: ابوولید مصری، بر بام جهان؛ سلسله مقالات وحید مژده (بیست مقاله) در خبرگزاری آوای افغان.
34. درباره القاعده آثار فراوانی نوشته شده است. یکی از این آثار کتاب مفید القاعده و اخواتها است که کمیل طویل، نویسنده آن، با بیش از بیست نفر از سران القاعده مصاحبه کرده و سپس این اثر را تألیف کرده است.
35. در این زمینه نک: خبرگزاری جمهوری اسلامی و دیگر خبرگزاریها در زمان قتل اسامه بن لادن در 2010.
36. نک: مهدی فرمانیان، سلفیه: حال و آینده، بخش القاعده عراق (در دست چاپ).
37. نک: حمزه مصطفی مصطفی، «جبهه النصره لاهل الشام من التأسیس الی الانقسام»، مجله دراسات السیاسیة، مرکز العربی للابحاث و دراسات السیاسات، ش 5، نوامبر 2013م.
38. نک: حسن اسکندری، «نقش سازمان کنفرانس اسلامی در گسترش وهابیت»، سراج منیر، ش2.
39. نک: محمدسعید رمضان البوطی، سلفیه: بدعت یا مذهب، ص 247.
40. نک: مهدی فرمانیان، درس نامه فرق و مذاهب کلامی اهل سنت، درس اشاعره و ماتریدیه، نظریه کسب و نقدهای وارده به محتوای آن.
41. نک: سالم بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ص 165-198.
42. نک: سید قطب، معالم فی الطریق، ص 143.
43. نک: جمعی از محققان، عقیدة الطاعة و تبدیع المختلف السلفیة الجامیة که به نقد تفکرات سلفیه جهادی درباره آل سعود پرداخته است. هم چنین نامههای ابوولید مصری به محقق استرالیایی درباره القاعده و جواب ایشان درباره حاکمان عربستان و ایران در اینترنت.
منابع تحقیق :
1. ابواللوز، عبدالحکیم، الحرکات السلفیه فی المغرب، مرکز دراسات الوحدة العربیه، مغرب 2009 م.
2. ابوولید مصری، حامد مصطفی، غوغایی بر بام جهان، ترجمه: مرتضوی، [بی نا، بیجا، بیتا].
3. اسکندری، حسن، «نقش سازمان کنفرانس اسلامی در گسترش وهابیت»، در: سراج منیر، س 1، ش2، 1389 ش.
4. بهنساوی، سالم، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه: سالم افسری، چاپ اول، نشر احسان، تهران 1388 ش.
5. جمالی، جواد، افراط گرایی در پاکستان: مبانی، عملکرد و چشم انداز، چاپ اول، مؤسسه اندیشه سازان نور، تهران، 1390 ش.
6. دکمجیان، هرایر، جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب: بررسی پدیده بنیاد گرایی اسلامی، ترجمه: حمید احمدی، چاپ پنجم، انتشارات کیهان، تهران، 1388 ش.
7. رضوانی، علی اصغر، وهابیان را بهتر بشناسیم، چاپ اول، دلیل ما، قم، 1387 ش.
8. رفیعی، محمد طاهر، نقد و بررسی اندیشههای کلامی دیوبندیه، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: مهدی فرمانیان، استاد مشاور: حسن یوسفیان، مؤسسه امام خمینی، قم 1390 ش.
9. رمضان البوطی، محمد سعید، سلفیه بدعت یا مذهب: نقدی بر مبانی وهابیت، تقریظ: واعظ زاده خراسانی، ترجمه: حسین صابری، چاپ چهارم، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد 1389 ش.
10. زهاوی، جمیل صدقی، الفجر الصادق فی الرد علی الفرقه الوهابیه المارقه، طبع بغداد، 2004 م.
11. طویل، کمیل، القاعده و خواهرانش، ترجمه: محمدعلی پوشی و محمدرضا بلوردی، چاپ اول، مؤسسه اندیشه سازان نور، تهران 1391 ش.
12. عبدالسلام فرج، محمد، الفریضه الغائبه، مصر [بی نا، بیجا، بیتا].
13. علیزاده موسوی، سیدمهدی، مکتب دیوبند و جنبش جماعه التبلیغ، چاپ اول، دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1392 ش.
14. عماره، محمد، الفریضة الغائبه: عرض و نقد، دارالبیضاء، قاهره 1433 ق.
15. فرمانیان، مهدی، «شبه قاره هند، دیوبندیه و رابطه آن با وهابیت»، در: طلوع، ش 13، 1382 ش.
16. ـــــــــــــ ، «گرایشهای فکری سلفیه در جهان معاصر»، در: مشکات، ش 104، 1388 ش.
17. ـــــــــــــ ، آشنایی با فرق تسنن، چاپ دوم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم 1388 ش.
18. ـــــــــــــ ، درس نامه فرق و مذاهب کلامی اهل سنت، چاپ اول، مؤسسه آموزشی و پژوهشی مذاهب اسلامی، قم 1390 ش.
19. الله بداشتی، علی، بررسی و نقد آرای سلفیه درباره توحید از دیدگاه قرآن، سنت و برهان، چاپ اول، نشر تحسین، قم 1392 ش.
20. مسجد جامعی، محمد، زمینههای سیاسی حکومت اسلامی در تشیع و تسنن، چاپ اول، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب 1387 ش.
21. مصطفی مصطفی، حمزه، «جبهه النصره لاهل الشام من التأسیس الی الانقسام»، مجله دراسات السیاسیه، مرکز العربی للابحاث و دراسات السیاسات، ش 5، نوامبر 2013 م.
22. میرزایی، علیرضا، «سپاه صحابه نماینده افراط گرایی دیوبندیه»، در: سراج منیر، ش 11، 1392 ش.
23. نجدی، عثمان، المجد فی تاریخ النجد، [بی نا، بیجا، بیتا]
24. نصر اصفهانی، اباذر، کتاب شناسی تکفیر، مجموعه آثار کنگره جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام.
25. avapress.com
منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، چاپ اول.