کارآيي روش نقد ادبي در علوم قرآن
قدمت نقد متون تقريباً به اندازه ي خلق متون است، هر متن تقريباً بدون فاصله از تأليف و ايجاد خودش، نقد شده است. اما روشمند شدن نقد متون و بازشناسي شيوه هاي مؤثر و همچنين پايه گذاري شيوه هاي جديد، قدمت چنداني ندارد. روشمند شدن نقد متون و استفاده ي صحيح از آن ما را به همان جايي مي برد که مؤلف در آنجا به تأليف دست زده است و همان ديدگاهي را به ما مي دهد که مؤلف از آن زاويه به کار نگريسته است. دانشي که بيش از همه درنقد متون به کار مي آيد، نقد ادبي (Literary Criticisism) است.
1. نقد ادبي
در تعريف نقد ادبي گفته اند: نقد ادبي به امر خوانش، تأويل و تفسير متن يا متن هايي خاص مي پردازد که از برچسب ادبيات برخوردارند. (1)
در تعريف نقد ادبي، متن و ساختارهاي شکل گيري آن با در نظر گرفتن همه ي اجزاء شامل زمينه (Seting) ، طرح (Plot) ، فضا (Atmosphere) ، درون مايه (theme) ، شخصيت (character) ، ساختار (structure) و سبک (style) و ارتباط بين آنها، بررسي مي شود. (2)
هر نقد روش مخصوص به خود دارد و طبعاً از ديدگاهي خاص متن را نقد مي کند و ثمره ي هر نقد متناسب با رويکردش، متفاوت خواهد بود. يک متن مي تواند در روش نقد ادبي خاصي، يک جواب، يک فضا و يک پيام را منتقل کند، که در روش نقد ادبي ديگري فضا و پيام ديگري را، يعني نوع انتخاب روش، رويکرد و استفاده از آن در نقد، ما را به نتايج متنوعي مي رساند.
2. روش هاي نقد ادبي
1. نقد مولف محور
2. نقد متن محور ( نقد زبان و فم متن )
3. نقد خواننده محور ( بررسي فرآيند خوانش و نقد خواننده )
در نقد مؤلف محور اعتقاد بر اين است که هر قدر در زمينه ي زندگي شخصي يک مولف اطلاعات بيشتري بدست آيد به همان ميزان ادراک ما نسبت به اثر ادبي او افزايش مي يابد، يعني ادبيات از صاحب اثر جدا نيست. ولي برخي مخالف اين نظريه بوده و معتقدند که زندگينامه با نقد ادبي تفاوت دارد. رولاند بارت نظريه پرداز ادبي فرانسه (1980-1915 م) در اثر خود بنام مرگ مؤلف به مغالطه زندگي نامه اي حمله کرده و مي گويد: زبان است که سخن مي گويد نه مولف. همچنين وي معتقد است که نقش اصلي در تکثير معناهاي سازنده يک متن بر دوش خواننده است نه مولف و تولد خواننده بايستي به بهاي مرگ مؤلف به دست آيد. (3)
ميشل فوکو فيلسوف و مورخ فرانسوي ( 1984-1926 م) معتقد است که برچسب نام مؤلف بر اثر او را مي توان مانعي در چرخه ي آزاد معرفت به حساب آورد که به واسطه ي آن، آثار را از قبل در يک نظام معرفتي و ارزش گذاري، که مفاهيم قراردادي و تأليف زندگي نامه بر آن حاکم است، جاي مي دهد. (4)
در نقد متن محور، دغدغه منتقد، زبان و فرم متناست و اعتقاد بر اين است که توليد معني به زبان متن مربوط است نه مؤلف. از نظر رولاند بارت اثر غير از متن است. اثر هنوز ارتباطش با مؤلف برقرار است، و يا متن کاملاً از مؤلف جدا مي شود. در اثر، رابطه ميان آفريده يا محصول، و هنرمند و نويسنده مورد بررسي است در حاليکه متن منفک از آن است. رولاند بارت در دو پژوهش خود به نام هاي مرگ مؤلف و از اثر تا متن به اين موضوع اشاره دارد (5) البته، زاويه ديد نگرش نقاد در نقد متن مي تواند از دو زاويه يا در دو سطح باشد: (6)
1. نقد بيروني يا ظاهرنگر (style criticism)
2. نقد دروني يا باطن نگر (semantic criticism)
نقد بيروني بيشتر به نماي متن مي نگرد و ارتباط بين اجزاي بيروني متن در سطح ارتباط بين واژگان، آواها، چينش اجزاي متن و ارتباط و کنش متقابل بين آنها را بررسي مي کند.
در نقد دروني بيشتر حوزه معاني و ساختارها و شبکه هاي معنايي متن و درون مايه ي آن مورد مداقه و جستجو قرار مي گيرد.
اما در نقد خواننده محور، بر اساس اين ديدگاه عامل اساسي در فرآيند و خوانش و نقد، خواننده است. با بروز نقش مهم خواننده در نظريه هاي ادبي و نقد، يک جابجايي در عرصه نقد و تأويل صورت گرفته و درنتيجه به جاي مؤلف و رويکرد متن محور، به ادبيات توجه نشان داده اند. علاوه بر آن آزادي عمل در زمينه ي واکنش هاي تکثرگرايانه نسبت به متن بدست آمده است اين نظريه در پي تجديد حيات متن و تجربه خوانش است لذا مي توان از روند معنا و تأويل هاي مختلف سر در آورد.
اينک به ذکر نمونه ها و ديدگاههايي در مورد کارايي شيوه هاي نقد ادبي در مطالعات قرآني و تفسير قرآني مي پردازيم:
3. کاربرد روش نقد ادبي در مطالعات قرآني
جان ونز برو ( استاد مطالعات سامي در مدرسه مطالعات شرقي آفريقايي و دانشگاه لندن؛ ) در سال 1997 کتابي را با عنوان « مطالعات قرآني » انتشار داد. وي در اين کتاب، با بکارگيري روشهاي نقد ادبي و تحليل ادبي رايج در مطالعات توراتي و انجيلي، و تطبيق آنها بر قرآن، سعي کرد نشان دهد که تمامي اين متون قديمي صرفاً تاريخ نجات (Salvation History) به معني مسيحي آنند. تاريخ نجات اصطلاحي متداول در پژوهشهاي مربوط به تورات و انجيل است. امروزه از نظر محققان يهوديت و مسيحيت، تاريخ اين اديان و به ويژه کتاب آسماني آنها، بيان کننده حوادث تاريخ صرف نيست، بلکه اين متون بيشتر در صدد بيان نقش نجات بخش خداوند در حوادث تاريخ است. از نظر جان ونز برو مجموعه تمام مستندات اسلامي در دوره هاي نخست را بايد « تاريخ نجات » به شمار آورد. آنچه قرآن بر آن گواهي مي دهد، و آنچه تفسير، سيره نبوي و مکتوبات کلامي درصدد بيان آن هستند، اين است که خداوند چگونه سلسله حوادثي اين جهاني را حول محور زمان و مکان محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) هدايت کرده است. تمامي اجزاي سازنده اين تاريخ نجات اسلامي، به قصد بيان يک نکته عقيدتي تبيين شده اند و آن عبارتست از: فهم و شناختي از تاريخ که نقش خداوند را در هدايت امور بشر نشان مي دهد. (7)
تماس تامپسون مساله « تاريخ نجات » را از منظري توراتي- انجيلي تحليل کرده و درباره ي آن مي گويد: بايد بگوييم که « تاريخ نجات »، روايتي تاريخي از حوادث ثبت شده براي بررسي مورخان نيست. تاريخ نجات اتفاق نيافتاده است، تاريخ نجات شکلي ادبي با بافت تاريخي خاص خود است. تاريخ نجات با شکل و صورتي ادبي به دست ما مي رسد و بايد با ابزاري مناسب خودش، آن را رهيابي و پژوهش کرد. و آن ابزار، تحليل ادبي است. (8)
جان ونز برو براي حل کردن معظلاتي که در راه شناخت تاريخ صدر اسلام وجود دارد، کوششي نظام مند کرده است. وي در دو کتاب خود بنام هاي مطالعات قرآني و محيط فرقه اي بر ارزيابي انتقادي منابع از نقطه نظري ادبي (Literary point) استدلال مي آورد. استدلال ونز برو اين است که ما نمي دانيم واقعاً چه روي داده است، همه آنچه مقدور ماست اين است که بدانيم به اعتقاد نسل هاي متأخر- آن چنان که درتاريخ ثبت شده- چه اتفاق افتاده است. تحليل ادبي چنين منابعي بر ما آشکار مي کند که آن مردم با چه مؤلفه ها و عناصري گزارشهاي خود را تهيه مي کردند، و دقيقاً نشان مي دهند که آنان بر سر چه مطلبي استدلال و برهان اقامه مي کردند. ونز برو معتقد بود که قرآن به مثابه منبعي که قابليت تحليل با ابزارها و فنون نقد توراتي و انجيلي را دارد بايد مورد پژوهش قرار گيرد. به نظر ونز برو، قرآن سندي تشکيل يافته از فقراتي رجوعي به شمار مي آيد که در چارچوب مجادلات فرقه اي يهودي- مسيحي شکل گرفته اند و با کمک قواعدي ادبي در کنار هم گرد آمده اند. ونز برو در تجريه و تحليل خود راجع به قرآن روشهاي خاص متعددي مانند تحليل صورت و تحليل قالب شفاهي را به کار مي گيرد. جالب توجه آنکه تحليل ونز برو آشکار مي کند که قرآن صرفاً گرته برداري از قالبهاي معين گذشته نيست، يعني قرآن تنها در صدد بيان تورات و انجيل به زبان عربي، و سازگار شده با محيط عربستان نيست. زيرا در قدم اول، قرآن از درون مايه حاضر و آماده که سنت و رويه انجيل شده، و نيز از به کارگيري انجيل از متن عبري تورات تبعيت نمي کند، بلکه در واقع به دليل موضعي جدلي که خاستگاه قرآن است، تلاش روشني صورت مي گرد که قرآن از وحي و آئين موسي جدا گردد. اين کار با توسل به روش هايي از قبيل تفاوت در نحوه وحي و تأکيد بر عربي بودن زبان قرآن انجام مي پذيرد. (9) بدين ترتيب مي بينيم که عليرغم ديدگاه اغلب مستشرقين پيشين که ريشه قرآن را در تورات و انجيل مي دانستند سبک نگاه ونز برو به اين مساله کاملا متفاوت است. همچنانکه رژي بلاشر نيز فرضيه ريشه يهودي و مسيحي داشتن قرآن را نپذيرفته و مي گويد: « آنچه اصالت الهي بودن قرآن را تأييد مي کند اين است که کتاب بر کسي که خواندن نمي دانسته الهام شده، و بدين ترتيب او نمي توانسته از مطالعه مستقيم نوشته هاي يهودي و مسيحي بهره گيرد » (10) همچنين بلاشر با ذکر آيه « وَ مَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَ لاَ تَخُطُّهُ بِيَمِينِکَ » (11) معتقد است که غرض اين آيه مطلقاً اين است که حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) کتب يهودي و مسيحي را از حفظ نداشته و يا رونويسي نکرده است. و از اين عبارت نمي توان فهميد که او بر خواندن و نوشتن قادر بوده يا نه؟ (12)
در خصوص روش ونز بور ديدگاههاي متفاوتي مطرح شده است از جمله فضل الرحمن در کتاب خويش مضامين اساسي قرآن مي گويد: « مخالفتهاي من با ونز وبر آن اندازه زياد است که شمار آنها را تنها با خواندن کتاب من و او شايد بتوان دريافت. اما من دست کم با يکي از نقطه نظرات وي هم عقيده هستم: « روشي که در تحليل مورد قبول قرار مي گيرد، تا حد زيادي تعيين کننده نتايج خواهد بود » من به جد معتقدم که اين نوع پژوهش قرآني ( يعني تطبيق و مقايسه با يهوديت و مسيحيت ) مي تواند بي اندازه سودمند باشد » (13)
در وجه تفاوت روش کار فضل الرحمن باونز برو بايد گفت: روشهاي فضل الرحمن و تقريباً تمام قرآن پژوهان ديگر در مطالعاتشان، بيشتر روشهاي سنتي تاريخي- کلامي است، ولي ونز برو روشهاي ادبي را در پژوهش خود به کار مي برد.
در بين نويسندگان مسلمان، امين الخولي استاد علوم قرآن در دانشگاه الازهرمصر از اولين کساني است که از قرآن به عنوان بزرگترين کتاب عربي و برترين اثر ادب عرب ياد نمود و قرآن را به عنوان عامل جاودانگي زبان و ادبيات عرب مطرح کرد. وي در مقاله اي که براي تفسير در دائره المعارف الاسلاميه نوشت و بعدها در کتابي به نام مناهج التجديد في النحو و البلاغه و التفسير گردآوري شد تأکيد مي کند که قرآن مقدس ترين کتاب هنري عرب است. خواه بدان از منظر ديني بنگريم و يا صرفاً آن را يک اثر ادبي به شمار آوريم. در هر حال پژوهش ادبي قرآن بايد هدف اصلي و نهايي براي ما و همه ملت هاي عرب به حساب آيد. هر کس مي تواند با هر مقصد و نيتي به سراغ اين کتاب برود و آنچه مي طلبد از آن برگيرد، مسأله مورد علاقه او خواه فقه و خواه قانون باشد جز از طريق يک پژوهش کامل و رساي ادبي در اين يگانه کتاب عربي امکان پذير نيست. (14)
امين الخولي در اين نگاه ناسيوناليستي به قرآن درصدد رد نظريه شيخ محمد عبده بود که وي در کتاب تفسير سوره فاتحه هرگونه نگرش تک بعدي در قرآن را محکوم مي نمود و مباحث ادبي و اعجاز لفظي قرآن را يک هدف ثانوي مي دانست و زياده روي در تک بعدي نگري را موجب فراموش شدن مقاصد نهايي قرآن که همانا هدايت ديني است مي شمرد و هر نوع نگاه پژوهشي به قرآن را وراي فهم ديني، نگاه فرعي و ابزاري تلقي مي نمود. (15)
امين الخولي معتقد بود که قرآن به مثابه بزرگترين کتاب عربي و با شکوه ترين اثر هنري و جاودانه ترين بازمانده دوران تمدن عربي و بالاخره مقدس ترين کتاب هنر عربي است و پژوهش اصلي در قرآن تحت اين عنوان که يک اثر فرهنگ و تمدن عربي است بايد انجام پذيرد و آنگاه ديگران هرچه مي خواهند از قرآن بگيرند که در اين صورت پژوهش هاي ثانوي در زمينه مسائل کلامي، فقهي، علمي، اخلاقي، اجتماعي و غيره قرآن، جز از طريق پژوهش اصلي که مربوط به زبان و فرهنگ عرب است ميسر نمي تواند باشد. (16)
عليرغم اخراج امين الخولي از دانشگاه الازهر شاگردان وي راه او را ادامه دادند و سرانجام نظريه شاهکار ادبي بودن قرآن به تفسير هرمنوتيک منجر گرديد. گرايش تعدادي از متفکران و شاگردان وي از جمله نصر حامد ابوزيد در کتاب نقد الخطاب الديني و کتاب مفهوم النص به روشني موجب گرديد به نص قرآني به عنوان يک متن ادبي و با شيوه هاي پژوهشي زبان شناسي نگريسته شود و مقاصد و مفاهيم قرآن تنها در حوزه تحقيقات ابدي و متن زباني استخراج گردد.
برخي از منتقدين اين نظريه معتقدند که نقش وحي و جايگاه الهي قرآن در فهم محتوا بيش از زبان شناسي و خصوصيات ادبي در فهم آن تأثير دارد. قرآن همانطور که متن زبان عربي است، متن زبان وحي نيز هست و اگر زبان شناسي در فهم آن مؤثر است بدون زبان شناسي وحي نيز نمي توان قرآن را درک نمود. به عبارت ديگر اگر چه يکي از ويژگي هايي که قرآن پژوهي مؤثر است زبان ابدي قرآن است، لکن اين خصوصيت همه چيز قرآن نيست. قرآن درکنار اين ويژگي خصوصيات ديگري نيز دارد که هر کدام به نوبه خود در فهم صحيح مقاصد قرآن مؤثر و مفيدند. همه قرآن پژوهان در قديم و امروز به دنبال فهم قرآن به مثابه زبان وحي هستند تا مقاصد وحي را از لابلاي آيات قرآن که زبان عربي است دريابند. (17)
زبان وحي، يا زبان قرآن بالخصوص، حکايت ازآن دارد که قرآن در افاده مقاصد خود روش بخصوصي دارد، جدا از روشهاي معمولي. و در تعبيرات خود، از اصطلاحاتي استفاده مي کند که صرفاً از جانب خود او استفسار و استيضاح گردد. و به همين دليل نيز علامه طباطبايي براي يافتن آن روش، رجوع به خود قرآن را پيشنهاد مي کند. (18)
پينوشتها:
1- ر.ک: راجر وبستر، درآمدي بر پژوهش نظريه ادبي، ترجمه: مجتبي ويسي ( تهران: انتشارات سپيده سحر، چاپ اول، 1380 ش ) ص 16.
2- Guerin W. L. 8…, A Handbook of critical Approaches to Literrature Edition, N. Y. 1978. PP. 9-16.
3- Roland brathes, the death of the author ( London: fontana, 1997 ) p. 143.
4- See: michef foucalt, what is an author? ( london. methuen, 1980 ) pp. 141-160.
5- See: roland barthes. from work to text, p. 161.
6- Cristal D. encyclopedia of Language, (cambridge: 1987) p. 100.
7- see: andrew rippin, literary analysis of Quran, tafsir, andsira: the methodologies of jann wansbrough (tucson: university of arizona press 1985 ). pp. 151-163.
8- see: thoms l. thompson, The Historicityhistory of the patriarchal narrative: the quest for the historical abiraham (berlin and new york: 1974 ) p. 328.
9- Andrew rippin. the own.
10- ر.ک: رژي بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمه: دکتر محمود راميار ( تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1376 ش ) ص (24-23).
11- عنکبوت: 48.
12- ر.ک: رژي بلاشر، پيشين.
13- Fazlur rahman, major themes of the Quran ( chicago: bebliotheca islamica, 1980 ) p. xiv.
14- ر.ک: عباسعلي عميد زنجاني، مباني و روشهاي تفسير قرآن ( تهران: انتشارات وزارت ارشاد، چاپ چهارم، 1379 ش ) ص 270.
15- ر.ک: محمد عبده، تفسير سوره فاتحه الکتاب ( قاهره: چاپ 1945 م ) صص 10 و 19.
16- ر.ک: امين الخولي، « مقاله تفسير »، دائره المعارف الاسلاميه ( تهران: انتشارات جهان، بي تا ) ص 347.
17- ر.ک: عباسعلي عميد زنجاني، مباني و روشهاي تفسير قرآن ( تهران: انتشارات وزارت ارشاد، چاپ چهارم، 1379 ش) صص (14-13).
18- ر.ک: سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج3 ( قم: اسماعيليات، 1412 ق ) ص 79.
منبع مقاله :
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول