طلسمات

خانه » همه » مذهبی » کاربرد علم بلاغت در تفسير قرآن

کاربرد علم بلاغت در تفسير قرآن

کاربرد علم بلاغت در تفسير قرآن

بلاغت در کلام به معني مطابقت آن با مقتضاي حال خطاب همراه با فصاحت الفاظ مفرد و مرکب آن مي باشد. بدين ترتيب بلاغت در متکلم عبارتست از ملکه اي که دارنده آن قادر است در ارتباط با هر معنايي که قصد کرده کلامي بليغ

02338 - کاربرد علم بلاغت در تفسير قرآن
02338 - کاربرد علم بلاغت در تفسير قرآن

 

نويسنده: ابراهيم فتح اللهي

 


بلاغت در کلام به معني مطابقت آن با مقتضاي حال خطاب همراه با فصاحت الفاظ مفرد و مرکب آن مي باشد. بدين ترتيب بلاغت در متکلم عبارتست از ملکه اي که دارنده آن قادر است در ارتباط با هر معنايي که قصد کرده کلامي بليغ مطابق با مقتضاي حال همراه با فصاحت آن بيان کند.
قرآن کريم فصيحترين و بليغ ترين کلام عرب است به گونه اي که بسياري از علماي تفسير و علوم قرآن وجه اعجاز قرآن کريم را در اسلوب بديع و بي نظيري که در سراسر قرآن و در تمامي سوره هاي آن به چشم مي خورد. دانسته اند، چرا که از طرفي براهين عقلي و نقلي دلالت بر آن دارد که معجزه ي انبياء گذشته با پيشرفته ترين علوم و فنون عصر نبوت ايشان شباهت داشته و از طرفي تحدي قرآن کريم به آوردن يک سوره انجام شده است. (1)
بدين ترتيب وجه اعجاز قرآن کريم بايد چيزي باشد که هم متناسب با پيشرفته ترين علوم و فنون رايج در عصر جاهليت باشد و هم در همه ي سوره هاي قرآن مجيد وجود داشته باشد و آن چيزي جز اسلوب فصيح و بليغ اين کتاب آسماني که در حد اعجاز و مافوق قدرت بشري است چيز ديگري نمي تواند باشد. (2)
بنابراين مفسر قرآن کريم در صدد تفسير آياتي است که در اوج فصاحت و بلاغت است و بديهي است که جز با آگاهي از علوم بلاغي از درک اسرار معجزه آساي آيات و رموز شکف انگيز ادبي که از ربط بديع الفاظ با يکديگر همراه با رعايت مقتضيات حال ايجاد شده، عاجز خواهد بود. علوم بلاغت به طور عمده در سه علم « معاني »، « بيان » و « بديع » دسته بندي شده است.
الف) علم معاني
در تعريف علم معاني گفته اند: علم معاني عبارت از دانشي است که توسط آن حالات گوناگون الفاظ عربي که کلام به واسطه آنها مطابق با مقتضاي حال مي گردد، شناخته مي شود. (3)
اصولاً ظاهر کلام به هر نحو که باشد مادامي که با مقامي که در آن بيان مي شود تناسب نداشته باشد، بليغ نخواهد بود و لذا گفته اند: « لکل مقام مقال » احياناً يک خبر نياز به تأکيد دارد و گاه بدون تأکيد بيان مي گردد و اين به حالات گوناگون شنونده بستگي دارد که نسبت به مضمون خبر جاهل، متردد و يا منکر باشد.
نکته ديگر اين است که با هر فرد به اندازه استعداد وي در فهم بايد سخن گفت. پس با يک فرد عامي نمي توان همان گونه که با اديبي توانا و مسلط بر زبان عرب و اسرار آن سخن گفته مي شود، صحبت کرد.
براي ايجاز و اطناب نيز مواضع خاصي وجود دارد. لذا در قرآن کريم آياتي که خطاب به اقوام عرب است، بسيار کوتاه و اشاره گونه مي باشد. اما هنگامي که بني اسرائيل را مورد خطاب قرار مي دهد يا درباره ي احوال ايشان سخن مي گويد، آيات را به طور مفصل بيان مي فرمايد.
مطلب مهم ديگر در علم معاني، بحث و تحقيق پيرامون اموري است که به کمک قرائن، به طور ضمني از کلام فهميده مي شود. مثلاً گاهي جمله خبريه بر غم و اندوه و يا امر و عاجز ساختن مخاطب دلالت مي کند و جمله نهي بر دعا و همچنين جمله استفهامي بر نهي دلالت مي کند لذا در تفسير قرآن بايد به اين موارد دقت کرد.
از مطالب مهم ديگر در اين علم، بحث از فصل و وصل است. و اينکه از جمله ي اغراض آن تثبيت معني در ذهن شنونده مي باشد که اين معني در « فصل » به وسيله ي عطف با حروف عاطفه و در « وصل » با اتصال کلام با ما قبل خود حاصل مي شود.
ب) علم بيان
علم بيان عبارت از علمي است که به واسطه ي آن يک معني به راههاي گوناگون از جهت وضوح و رسايي دلالت آنها بر آن معني، شناخته مي شود. در نتيجه با آگاهي از علم بيان مي توان براي اداء يک معني از راهها و روشهاي متعدد و گوناگوني مانند تشبيه، استعاره، مجاز مرسل، مجاز عقلي و کنايه و … استفاده کرد.
مثلاً در آيه « أَ لَمْ تَرَ کَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ » (4) دو تشبيه وجود دارد، که هر دو تشبيهه از نوع مرسل و مجملند زيرا در آن دو ادوات تشبيه ذکر شده اما وجه شبه ذکر نگرديده است.
ج) علم بديع
علمي است که به واسطه ي آن راههاي زيباسازي سخن پس از رعايت مطابقت آن با مقتضاي حال و روشني مفاد معني آن، شناخته مي شود. البته اين وجوه علاوه بر لفظ، معني را نيز در بر مي گيرد. به عنوان نمونه از محسنات لفظي که اصطلاحاً آرايه هاي لفظي ناميده مي شوند مي توان به جناس، سجع، طباق، مقابله و … اشاره کرد.
بعنوان مثال در آيه « وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ » (5) بين « ساعه » به معين روز قيامت و « ساعه » به معني بخشي از زمان، جناس تام برقرار است. و مثلاً در دو آيه ي « مَا لَکُمْ لاَ تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَاراً ، وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَاراً ». (6) سجع وجود دارد.

1. وجوه زيبايي شناختي قرآن

يکي از مباحث مهم در شناخت قرآن، توجه به ساختار زيباشناختي و هنري قرآن است. از اين منظر مي توان قرآن را يک کتاب هنري ناميد. در طول تاريخ همه ي کساني که درباره ي اعجاز قرآن سخن گفته اند، به اين جنبه مهم و اساسي قرآن نيز پرداخته اند. حتي مي توان گفت: نخستين آثاري که در صدر فهرست منابع قرآن شناسي قرار گرفته اند، موضوعي جز اين ندارند.
در عصر حاضر نيز مهم ترين تفاوت قرآن پژوهي جديد در غرب با سنت گذشته قرآن پژوهي در اين است که پرسشهاي قديمي مستشرقان قرن نوزدهمي جاي خود را به مسائلي جديد و متفاوت داده است. و مسائلي چون وجوه ادبي قرآن و زيبا شناسي اسلوبي و بلاغي قرآن در قرن جديد مورد توجه قرآن پژوهان غربي قرار گرفته است. بسياري از غربيان به جاي پاسخگويي به پرسشهاي قديمي در باب منشأ و خاستگاه قرآن، ارتباط قرآن با متون ديني پيش از خود، تقويم و تاريخ گذاري آيات و سور قرآن، مسأله قرائات و تاريخ جمع و تدوين قرآن، اکنون ترجيح مي دهند با همين قرآن- آنگونه که در ذهن و ضمير مسلمانان طي قرون متمادي حضور داشته است- سروکار داشته باشند. بنابراين سعي مي کند با رويکرد ادبي به قرآن و تلقي آن به مثابه ي يک متن ادبي به جنبه هاي زيبا شناختي آن توجه کنند.
بسياري از پژوهشگران قرآني مسلمان نيز در قرن اخير کوشيده اند جنبه زيبا شناختي قرآن را در مورد مطالعه قرار داده و به جنبه هاي شعري، ويژگي هاي خاص زباني قرآن، وجود متعدد معنايي، جنبه موسيقايي آيات قرآن، ويژگي هاي سياقي اين متن مقدس و جايگاه متن و زبان قرآن در تحول و تکامل دانش هاي زباني و بلاغي و بررسي نيروي تأثير گذار و استثنايي موسيقي قرآن بر شنوندگان و همچنين تأثير شفاهي و شنيداري آن بر وجوه مختلف فرهنگ و دين مسلمانان جهان و .. بپردازند. (7)
لازم به ذکر است که بحث درباره ي زيباييهاي هنري قرآن از دو منظر قابل بررسي است. ديدگاه اول اين است که جنبه زيبايي شناختي آيات قرآن را بعنوان معجزه تلقي کنيم. در اينصورت نگاه ما نگاهي درون ديني خواهد بود. حداکثر کارکردي که براي اين نوع ديدگاه قابل تصور است اسکات خصم و اثبات حقانيت اورنده ي قرآن است. اما ديدگاه دوم اين است که قرآن را فارغ از اينکه کتاب ديني مسلمانان است به مثابه ي يک آفرينش هنري در چشم انداز محققين اعم از مسلمان و غير مسلمان قرار دهيم. فايده رويکرد دوم به ساختار و متن قرآن اين است که مي تواند مخاطبان زيادي را به سوي خود بخواند. در منابع تاريخي و روايات ديني، حکايات و وقايع بسياري نقل شده است که مردمان سخت دلي، در مواجهه با الفاظ و فصاحت قرآن مغلوب شده اند و بدان دل باخته اند. (8) بسيارند کساني که به قصد اعلام مخالفت يا نشان دادن عکس العملي تند و خشن، به سراغ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يا يکي از اصحاب ايشان رفته اند، اما شنيدن آياتي چند، آنان را منقلب کرده و از راه خود بازگشته اند.
مصطفي صادق رافعي نويسنده ي مصري درباره ي اين ويژگي قرآن مي گويد:
« هر کسي آياتي از قرآن را مي شنيد، جز تسليم شدن در برابر آن راهي نداشت. صداي خالص قرآن، همه اجزاي مغز شنونده را لمس مي کند و اين همانند متني که بر او خوانده شود، نبود، بلکه همچون چيزي بود که در روح او، ذوب و آميخته شود. » (9)
بسياري از گزارش هايي که درباره ي گرويدن اشخاص به اسلام است، مربوط به شاعران و يا کساني است که از موهبت بلاغت برخوردار بوده اند، از اين گروه مي توان وليد بن مغيره، طفيل بن عمرو حسان بن ثابت، لبيدبن ربيعه، کعب بن مالک و سويد بن صامت را نام برد.
بي شک، يکي از عوامل اصلي در گسترش و ماندگاري دين اسلام، همين ظاهر زيبا و جاذبه هاي هنري آن است.
اين تأثيرگذاري، موقوف و محصور به تاريخ صدر اسلام نيست و هم اکنون نيز يکي از مهمترين عوامل تأثير گذار و جذب ساير ملل به دين اسلام تلاوت قرآن بر آنهاست. و چنين تجربه اي اختصاص به قرآن دارد و درباره ي هيچ يک از کتب اديان ديگر تکرار نشده است. تغيير مذهب و گرويدن به اسلام، نوعاً با شنيدن آياتي از قرآن همراه بوده است، حال آنکه تغيير مذهب در ميان پيروان اديان ديگر، چنين ويژگي و خصلتي نداشته است. بنابراين مي توان جاذبه هاي زيباشناختي قرآن را از ارکان ديانت اسلامي و عنصر اساسي در پيشرفت و استمرار حيات ديني در ميان مسلمانان شمرد. نقشي که اين عنصر، يعني ويژگي هاي هنري و ادبي قرآن، در تولد و نضج اسلام بازي کرد، حيرت آور است.
براي روشن شدن مطلب و چگونگي تأثير گذاري جنبه هاي هنري و زيباشناختي قرآن در جذب مخاطبان خود بايد بدانيم که پديده هاي هرني، عناصر و خصلت هاي فراواني را در خود گرد مي آورند که برخي از آنها در همه ي پديده هاي هنري مشترک است. اين مؤلفه ها و عناصر در قرآن، در حد اعلام و تکامل يافته قابل مشاهده است. چرا که خداوند، خود جمال مطلق است، و سخن خود را نيز زيبا فرو فرستاده است. زيبايي هاي زبان وحي و کلام قرآني، سطحي آشکار و چشم نواز از مجموعه ي زيبايي هاي اين کتاب مقدس است. هر زبان، افزون بر خلق معاني، قادر به آفرينش زيبايي نيز هست، و زبان قرآن چنين است. فهميدن زيبايي ها و برتري هاي لفظي قرآن به راحتي امکان پذير است، چرا که اين زيبايي ها در ذات اسلوب بياني قرآن نهفته است. فهم و درک آنها اختصاص به گروه مؤمنان ندارد و هر سخن شناس زبان داني اين خصلت زباني قرآن را مي بيند. نقل هاي تاريخي نشان مي دهد که دشمنان سخن شناسي مثل وليد بن مغيره، اخنس بن شريق و ابوجهل نيز از آواي دلرباي قرآن استراق سمع مي کردند. (10) همچنانکه در آيه 47 سوره ي اسراء به اين گونه گوش دادنهاي دزدکي اشاره شده است.
از خاورشناسان، رژي بلاشر (11) و پتوشفسکي (12) هر دو از شور و شيفتگي مسلمانان نسبت به زبان قرآن سخن گفته اند.
گلدزيهر مي نويسد: « هيچ اثر ادبي در جهان، در اعجاب عظيم بي نظيري که قرآن برانگيخت، به پاي آن نمي رسد. » (13)
آرثر. ج. آربري که ترجمه ي او از قرآن جزء آثار کلاسيک دانشگاه انگلستان شده است، قرآن را برتر از هر گونه شاهکار ادبي شمرده است. (14)
زيبايي شناسي قرآن از ابتدا در سخنان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليه السلام) و صحابه و تابعان و عالمان صدر اول در دو قرن نخست هجري مطرح شده است و کم و بيش در قرنهاي بعدي توسط دانشمندان اسلامي ادامه يافته است. اما آنچه که براي ما اهميت دارد شناسايي وجوه زيبا شناختي قرآن مي باشد که ذيلاً به مواردي از آن اشاره مي شود.
الف) زيبايي هاي هنري در بيان قرآن
هر پديده ي هنري، سر آن دارد که معني، حس يا شعوري خاص را به خواننده يا شنونده ي خود منتقل کند و همين کارکرد، او را از غير خود متمايز مي سازد. مثلاً در مقوله ي « کلام » گاه، اراده اي غير از اطلاع رساني و تفهيم در کار نيست و گوينده، قصدي جز مطلع کردن مخاطب خود ندارد. ولي وقتي سخن و کلام در قالب هاي هنري مانند شعر در مي آيد غير از انتقال پيام، ايجاد حس زيبا دوستي و تحريک احساس زيباگرايانه مخاطب نيز مدنظر است. در عرصه ي سخن و سخنوري گاه نويسنده يا گوينده، جز کنار هم گذاشتن چند کلمه و ساختن جمله اي مفهوم و گويا، مقصودي ندارد، اما گاه مانند شاعران، سخن خود را به ظرافت ها و آرايه ها نيز مي آرايد و از پديده اي ماندگار مي سازد. تفاوت اين دو گونه ساخت و ساز کلامي در آن است که نوع نخست را براي يک بار شنيدن يا خواندن مي سازند و پس از آن، نيازي به بازخواني و بازشنوايي آن نيست. اما ساخته هاي هنرمندانه در جهان سخن را بارها و بارها مي توان خواند و هر بار معناي تازه يافت. در نوع اول سخن، همين قدر که جمله مفهوم و گويا باشد، نياز مخاطب برآورده مي شود اما در نوع دوم سخن علاوه بر عمق باطن، زيبايي ظاهري و آراستگي آن به انواع صنايع لفظي و معنوي نيز ضرورت مي يابد. درباره ي قرآن به راحتي مي توان مدعي شد که آيات آن از نوع دوم سخن است، زيرا هم خواندن مکرر آن ملال نمي آورد، و هم آراستگي آن به انواع آرايه ها مشهود است.
قرآن کريم، همه تلاش خود را صرف پيام رساني و مخابره ي خبر نکرده است. اين کتاب شگفت حاوي پيام هاي بزرگ و ارزشمندي است اما همين پيام ها در زيباترين قالبهاي هنري ريخته شده است. صبحي صالح معتقد است که قرآن بيش از هر کتاب ديگري بر تناسب و هماهنگي هنري ميان کلمات و عباراتش اصرار ورزيده است، و دانشمندان محقق ما نيز بيش از همه ي محققان کوشيده اند تا رازهاي اين هماهنگي را يکايک بگشايند. (15)
آيات مربوط به قيامت و معاد بهترين شاهد براي اين ادعاست. چرا که رد اين آيات تنها با پديده ي اطلاع رساني يا پيشگويي ساده مواجه نيستيم، بلکه لحن و طنين آيات، و گزينش بسيار شگفت حروف و کلمات، به گونه اي است که بسيار تأثير گذار و تأثيرانگيز است.
مثلاً در سوره ي تکوير، انقلاب آفرينش در سرآغاز سوره به صورت هولناک و وحشتزايي خود را نشان مي دهد. خورشيد جهان تاب را مي بينيم که سرد شده و شعله هاي آتشينش فرو مرده است. ستارگان را مي بينيم که پراکنده شده اند و روشنايي آنها به تيرگي رفته است. کوهها را مي نگريم که متلاشي شده اند و چون گرد و غبار به هوا رفته اند. درياها را مي بينيم که آنچنان التهاب پيدا کرده اند که از دل درياها شعله هاي آتش بلند شده است. اين انقلابات جهاني آفرينش، همچنين، منتشر شدن نامه هاي عمل انسانها را نيز شامل مي شود، و آنروز است که هر کس مي فهمد که چه پيش فرستاده است و چه توشه اي به همراه آورده است که بتواند از عذاب او چيزي بکاهد. (16)
به راحتي مي توان دريافت کلماتي که در بيان حقايق قيامت در اين سوره به کار رفته اند کلمات زباندار و انتخاب شده اي هستند که گاهي نواي موسيقي در حرفهاي بي صداي آنها و گاهي در حرفهاي باصداي آنها جريان دارد. فاصله هاي موزون و قافيه دار آيات با ريتم شگفتي که دارند و همچنين تشخيص بخشيدن به جمادات و نسبت دادن حرکت و حيات به موجودات بي زبان، مناظر ترسيم شده در اين سوره ها را به تابلوهاي هنري برخوردار از آب و رنگهاي زنده و با نشاط تبديل کرده اند.
به همين دليل نيز سيد قطب بهترين روش استفاده از قرآن را تأکيد بر جنبه ي ادبي و هنري قرآن مي داند. وي در کتاب مشاهد القيامه في القرآن چنين مي گويد:
« کار اصلي من در مکتب قرآن همين است که جنبه هنري و ويژگي هاي ادبي قرآن جلوه گر شود و انديشه ها، زيبايي هاي نهفته ي او را درک کنند. به نظر من، در آغاز نيز اعراب از همين طريق، در حوزه ي کشش و جاذبه ي شکوه هنر قرآني قرار گرفتند و همين بيان زيبا بود که تا عمق احساس آنها نفوذ کرد و نفوسشان را برانگيخت. چرا که هنوز هنر بياني قرآن، در پشت حجاب ضخيمي از تفسيرها و تأويل ها، دشوار و پيچيده نگرديده بود. » (17)
ب) آهنگ و موسيقي قرآن
از همان آغاز نزول وحي، مسلمانان به علم قرائت و تجويد اهميت دادند و از نخستين علوم قرآن، همين علم قرائت و تجويد است. از صدر اسلام تاکنون، قرآن با ويژگي قرائت شناخته مي شده است، همانگونه که واژه ي « قرآن » نيز به همين معني است. قرآن قبل از آنکه برکاغذها نوشته شود، در صداها خود را آشکار کرد و هنوز زيبايي هاي قرآن در صورت و لحن، آشکارتر از فصاحتي است که در نوشتن آن مي توان ديد. قرآن، به قرائت آهنگين و ترتيب وار خود تأکيد دارد.
قرائت موسيقيايي قرآن، همواره معقول و مقبول بوده است. استعداد و پذيرايي موسيقي در قرآن، بي نظير است. هر آيه از قرآن مي تواند متن تصنيف زيبايي باشد که هم توليد موسيقي کند و هر در قالب يکي از الحان و دستگاههاي موسيقي بگنجد. لحن و آهنگ برخي از آيات، چنان قدرتمند و مؤثرند که شنونده را پيش از توجه به لحن و آهنگ برخي از آيات، چنان قدرتمند و مؤثرند که شنونده را پيش از توجه به معنا، تحت تأثير قرار مي دهند. به عنوان مثال با شنيدن آيات سوره ي زلزال مي توان متوجه شد که سخن از واقعه اي هولناک و عظيم است. بدين رو مي توان گفت که آيات پيش از معاني خود به آهنگ خود سخن مي گويند و موسيقي در قرآن، نه از باب تفنن، که از مقوله ي رسانه و ابزارهاي زبان وري و ماوراي زباني است. ضرباهنگ و کوبندگي آيات جهاد را نيز مي توان نمونه اي ديگر براي اين شگرد زباني در قرآن آورد. انسان با شنيدن آيه « وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ » (18) گويي که صداي طبل و شيپور جنگ را نيز مي شنود.
عبدالله دراز مي گويد: وقتي آدمي مي بيند که از اين مخرج هاي سخت جوش، چنين گوهرهاي تابناکي با اين ترتيب حروف و چنان آذين بندي بيرون آمده، التذاذي بي حساب مي برد و وجدي بي انتها به او دست مي دهد. در اين حروف گويي يکي مي نوازد، ديگري طنين انداز، سومين نجواگر است و چهارمين بانگ برآورنده، پنجمين نفس را مي لغزاند و ششمين راه نفس را مي بندد و شما زييايي آهنگ را در دسترس خود مي يابيد، مجموعه اي گوناگون و هم ساز، نه تکرار مکرر و نه ياوه دار، نه سستي و نه غلظت، نه تنافري در حروف و آواها. (19)
سيد قطب مي گويد: در هنگام تلاوت قرآن، آهنگ دروني آن کاملاً حس مي شود. اين آهنگ در سوره هاي کوتاه، با فاصله هاي نزديکش و به طور کلي در تصويرها و ترسيم ها بيشتر نمايان است و در سوره هاي بلند کمتر، اما همواره نظام آهنگ آن ملحوظ است. وي سوره ي نجم را بعنوان مثال انتخاب کرده و مي گويد: فاصله ها در اين سوره تقريباً وزني مساوي دارند- اما نه بر اساس نظام عروض عرب- و قافيه نيز در آن رعايت شده است. و اين هر دو به علاوه ي ويژگي ديگري است که مانند وزن و قافيه ظاهر نيست و از هم سازي حروف واژگان و هماهنگي کلمات در درون جمله ها يک ريتم موسيقيايي پديد آورده است. (20)
ج) نظم آهنگ دروني قرآن
موسيقي بيروني دست آورد صنايعي مانند قافيه، سجع، و تجزيه يا تقسيم سخن منظور به مصراع هاي مساوي و اوزان و بحور قراردادي است که همگي قالب هاي مجرد لفظي و پيوسته به شمار مي آيند. اما نظم آهنگ دروني دست آورد جلالت تعبير و ابهت بيان پديد آمده از مغز کلام و کنه آن است.
مصطفي محمود با اشاره به راز شگفت معماري قرآن معتقد است که اين راز يکي از عميقترين رازهاي ساختار کلامي قرآن است. قرآن نه شعر است و نه نثر و نه کلامي مسجع، بلکه قسمي معماري سخن است که موسيقي دروني را آشکار مي سازد. (21)
سيد قطب نيز معتقد است که علوه بر موسيقي کلام يک نوع موسيقي دروني نيز در کلام قرآن وجود دارد که احساس شدني است، اما تن به تشريح نمي دهد. اين موسيقي در تاروپود الفاظ و در ترکيب درون جمله ها نهفته است و فقط با احساس ناپيدا و با قدرت متعال ادراک مي شود. (22)
د) انسجام و رواني آواها در قرآن
تکواژه ها، هجاها، و واج ها در قرآن، صرفنظر از معاني، به ترتيب و آميزه هايي آمده و واژگاني را ساخته که صداهاي کوتاه و بلند آن، سکون و تشديد و مد آن، و آواهاي يک يک حروفش نوا و موسيقي و الحاني را براي مؤمنان تداعي مي کند.
اساساً علم تجويد که در بين مسلمين شکل گرفته است منبع اصلي تحقيقات مربوط به آواشناسي زبان قرآن به حساب مي آيد.
در علم تجويد حروف با ويژگي هاي زير شناخته مي شوند:
– حروف مهموسه ( حروفي که جوهر صورت از آنها برنمي آيد ) مثل: ح
– حروف مجهوره ( حروفي که با صدا به تندي و درشتي بر مي آيد ) مثل: ج
– حروف شديده ( حروفي که با شدت ادا مي شوند ) مثل: د
– جروف رخوه ( حروفي که با سستي و کندي تلفظ مي شوند ) مثل: ذ
– حروف مستعليه ( حروفي که رد آنها صدا به بلندي مي گرايد و با تفخيم ادا مي شود ) مثل: ص
– حروف مستفله ( حروفي که در آن صدا فرود مي آيد و با ترقيق تلفظ مي گردد ) مثل: س
– حروفي مطبقه ( حروفي که با گرفتگي صدا همراهند ) مثل: ط
– حروفي منفتحه ( حروفي که براي اداي آنها از بن باز مي شود و صدا به آزادي بيرون مي آيد ) مثل: ت
– حروف مذلقه ( حروفي که از کناره هاي لب و زبان به سبکي و خفت ادا مي شوند ) مثل: ل
– حروف مصمته ( حروفي که نوعي سنگيني در مخرج حرف آنها به هم مي رسد ) مثل: ب
علاوه بر اين، تلفظ بعضي حروف با قلقله و اضطراب است ( مثل ق )، و برخي با صفير ( مثل ص )، پاره اي با پاشيدگي زبان ( مثل ش )، بعضي با لرزش و ارتعاش آن ( مثل ر )، در برخي گويي زبان از جاي خود کنده مي شود ( مثل ض )، پاره اي با نيرو و بلندي و تيز ادا مي شود ( مثل همزه )، بعضي با غنه و درهم پيچيدن صدا در بيني ( مثل ن )، و پاره اي با لين و نرمي و کشش ( مثل ي )، و برخي با نفث و فشاري که به نوک دندانهاي ثناياي بالا و پايين وارد مي شود ( مثل ث )، و سرانجام بعضي با نفخ و دمش ( مثل ف ). (23)
همچنين در ترتيب حروف و کلمات گاهي ادغام و گاهي اظهار و گاهي قلب و ميم رخ مي دهد که تفصيل آن در کتابهاي مربوطه آمده است. (24) آنچه به اختصار ذکر شد، نمونه اي از ريزه کاري هايي است که در کتب تجويد و قرائت و آثار ادبي دانشمندان مسلمان به تفصيل مورد بحص و بررسي و تدقيق قرار گرفته است. بي گمان امروز دانش زبان شناسي و آواشناسي با يافته ها و تئوري هاي جديد و نيز ابزارهاي اندازه گيري الکترونيکي دقيق، مي تواند جزئي ترين ارتعاشات تارهاي صوتي و نامحسوس ترين تغييرات فيزيولوژيک به هنگام سخن گفتن را سنجيده و نشان دهد. علاوه بر آن حتي مي تواند در بافتهاي آوايي و حتي در مرکز توليد و ادارک گفتار و پردازش نتهاي موسيقيايي در مغز، تحقيق علمي نمايد. اما همين دانش، با چنين مشخصات و پيشرفتها، به آن همه نبوغ اسلوگراف، فتوگراف و آواسنج به ياري پژوهشهاي علمي آمده، ويژگي هاي آکوستيکي صداها را مشخص مي کند. از رهگذر چنين تحقيقات مدرن و ابزارهاي دقيق، آشکار شده است که واج هاي عبارات قرآن، در انسجام و همکاري شگفتي با يکديگرند. يکايک کلمات و جملات قرآن، سازوارگي و هماوازي مرموزي دارند و آشکارترين ظهور اين صنعت در عبارات و الفاظ قرآن، آن است که اين حروف و اصوات از هم نمي رمند و ذره اي تنافر در ميانشان نيست. بدين روست که در قرآن، کلمه خشن و گوش خراش به چشم نمي خورد و به گوش نمي رسد. جز نرمي و ملايمت و گوش نوازي در آن نيست. زمخشري در جاي جاي تفسيرش از اين هنر قرآن سخن گفته است و مثلاً توضيح مي دهد که چرا در آيه 36 سوره ي احقاف به جاي « ما » از « ان » براي نفي استفاده شده است ( و لقد مکناهم فيما ان مکنا کم فيه ). زيرا توالي « ما » و تکرار آن از شکوه و زيبايي آيه مي کاست. (25) همچنين ديگر دانشمندان اسلامي در خصوص رواني آواها و سهولت اداي کلمات قرآني مثالهاي بي شمار ديگري را نيز آورده اند. دقت در آيات زير که با داشتن حروف زياد و تکرار نزديک برخي حروف در کنار يکديگر، گرفتار تنافر يا خشونت در کلام نشده اند مؤيد مطلب است.
– فسکيفيکهم ( بقره- 137 )
– ليستخلفنهم ( نور- 55 )
– علي امم ممن معک ( هود- 48 )
نرمش واج ها و هجاها در ترکيبات قرآني و حسن تلفيق و آميزه هاي مناسب آنها سمفونيهاي گوش نواز پرشکوهي مي سازد و در ساحت زيبايي شناسي شنيداري غوغا برپا مي کند. مثلاً در عبارت قرآني لا اله الا الله ( صافات، 35 و … 9 آواي دلکش از خاستگاه ( لا ) اوج مي گيرد و با توالي حروف (ل) و تموج هجايي جذابي، طنين مي افکند و در پايان با ( الله ) استقرار مي يابد. بدين ترتيب مي توان نتيجه گرفت که در عبارتهاي قرآني، سخن در اوج فصاحت و سلاست بوده و از گره خوردگي و پيچيدگي و تعقيد خالي است. به گونه اي که حروف و الفاظ از هم نمي رمند و دست به دست هم داده و به نرمي ادا شده و مثل آب، روان مي شوند.
هـ ) آرايه هاي ادبي در زبان قرآن
بافت زبان قرآن، فضايي مستعد و پخته براي استخدام انواع آرايه هاست. از قبيل جناس، اشتقاق، طباق، تقابل، تناسب، مشاکله، عکس و تبديل، تصويرگري، مراعات النظير، ايهام، لف و نشر؛ هماوايي، حس آميزي و. … يکي از آرايه هايي که قرآن آنرا به خدمت گرفته است فن تصويرگري است. قرآن به کمک تصاويري که در قالب الفاظ ارائه مي دهد، پيروان خود را بر مي انگيزاند، گاهي آنها را مي ترساند، گاهي نويد مي دهد، گاهي به صواب ترغيب مي کند يا به ثواب رهنمون مي گردد و … سيوطي معتقد است که يکي از هدفهاي تمثيل هاي قرآن، تصوير کردن مقصود به شکل محسوس است. ابن ابي الاصبع درباره ي تصوير سازي آيه « ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ » (26) معتقد است که در اين آيه استعاره اي به کار گرفته شده است که شنونده با شنيدن ان، پادشاهي در خيال خويش تصور مي کند که از اداره ي قلمرو حکومت خويش فارغ شده است و … هر چند براي خدا نه تختي است و نه جلوسي. (27) طيبي از قرآن شناسان سده ي هشتم هجري درباره ي آيه « فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ » (28) نکته لطيفي را يادآوري مي کند که مربوط به تصويرگري قرآن است. به گفته او با وجود کلمه ي « سقف » نيازي به قيد ( من فوقهم ) نبود، زيرا روشن است که سقف در بالاي سر قرار مي گيرد. اما اين ترکيب و قيد که به نظر اطناب مي آيد به شنونده کمک مي کند که وضع وحشتناک و هراس آوري را که گروهي به آن گرفتار شدند، بهتر و روشن تر تصور کند. (29)
نمونه ديگر از تصويرگري قرآن را مي توان در آيه « فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ » (30) ديد. خداوند در اين ايه مي فرمايد که جامه گرسنگي و ترس را به آنان چشاند. در اين آيه علاوه بر حس آميزي غريبي که وجود دارد، تصويري گويا و روشن از وضع کافران نيز آمده است. تصويري که از اين آيه در ذهن شنونده ساخته مي شود، لباس هايي از جنس گرسنگي و بيم است که بر تن کافران کرده اند. اين تصوير بسي گوياتر از بيان صريح و مستقيم درباره ي ترس و گرسنگي کافران است. نمونه ي ديگر از تصويرگري قرآن را مي توان در سوره « قارعه » ديد. قرآن در اين سوره در يک سلسله ايات پرطنين و هول انگيز که دل ها را از ترس و وحشت آکنده مي گرداند، يکي از مناظر قيامت را ترسيم مي کند و بلافاصله، منظره پاداش و حساب را در برابر ديدگاه انسان مي آورد. هول و هراس قيامت همه چيز را درهم مي کوبد و کار به جايي مي رسد که مردم در گيرودار محشر آنچنان سرگردان مي شوند و پاي در هوا و بي ارزش و بي مقدار، مانند پروانه هاي سر به هوايي که نه مي دانند چرا پرواز مي کنند و نه مي دانند که اين پرواز به کجا مي انجامد « يَوْمَ يَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ‌ » (31) کوههاي استوار در آنروز به ذرات گرد و غبار تبديل مي شوند که با وزش باد همانند پشم حلاجي شده به اين سو و آن سوي پراکنده مي شوند. « وَ تَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ‌ » (32) همچنين در سوره ي « مرسلات » با يک سبک اختصاصي و بي نظير مواجه مي شويم که خداوند در اين سوره زيباترين صحنه هاي دنيا و خشن ترين و هولناک ترين صحنه هاي آخرت را در کنار هم به تصوير کشانيده است. البته هنر تصويرگري قرآن، بسي بيش از نمونه هاي فوق و امثال آنهاست. صبحي صالح در خصوص فن تصويرگري قرآن چنين مي گويد: « ما وقتي با قرآن سروکار داريم، متني را پيش روي داريم که مافوق قواعد و ادبيات زبان عربي است طيف تعبير در قرآن و تصويرهاي رنگي داستانها و تابلوها و اسلايدهايش، واقعيت هاي جاندار خارجي را با همه ي رخدادهايش به تمامي بر مي تابد، تو گويي قهرمانان تاريخ، از ميدان حيات به در نرفته و هنوز زندگي مي کنند… علوم لغت و بلاغت نارساتر از آنند که بتوانند طنين شيرين و گواراي کلمات و ايات قرآن را در گوش ها بيفکنند، چه جاي آنکه بخواهند فهم انسان را در زمينه کشف حقايق ياري دهند. » (33)
کوتاه سخن آنکه، زبان قرآن براي اهل آن زنده، احساس برانگيز، تخيل آميز، ترسيم گر و تجسم پرواز است.

2. جوهر ادبي قرآن

سوالي که در اينجا پيش مي آيد در مورد جوهر ادبي قرآن است. بدين معني که عناصر اصلي در بيان قرآني چيست؟ و جوهر تمام اين زيبايي ها کدام است؟
علوم معاني و بيان، بيشتر به توانايي ها و زيبايي هاي آيات در بيان محتوا و پيام خود توجه مي کنند. اما مي توان اين بحث را نيز پيش کشيد که هسته مرکزي اين زيباييها و توانايي ها چيست؟ به عبارت ديگر محسنات لفظي قرآن به چه جوهري تکيه دارند؟ اينجاست که بايد به نقاط اصلي و کانوني بلاغت قرآني نظر افکنيم.
ديدگاههاي گوناگوني در پاسخ به اين سوال مطرح شده است که ذيلاً به چهار مورد از آنها اشاره مي شود:
الف) جمع ميان سادگي و ژرفايي در آيات قرآن
برخي معتقدند که تاناقض نمايي (Paradox) که در صنايع ادبي از آن به « طباق » ياد مي کنند از عمده ترين وجوه زيباسازي در کلام است و اين صنعت به لطيف ترين و شگفت ترين شکل در وحي قرآني مصداق پيدا کرده است و تناقض نمايي و نشاندن دو ضد در کنار يکديگر گرانيگاه اصلي فصاحت اين کتاب الهي است. (34)
نمونه اي از صنعت طباق را در آيات زير مي توان ديد:
« فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى‌ . وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى‌ . فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى‌ . وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى‌ . وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنَى‌. فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى‌ » (35)
کلمات « اعطاء »، « بخل »، « تصديق »، « تکذيب »، « يسر » و « عسر » ضد يکديگر و در عين حال در ايه همراه هم هستند.
البته آنچه به عنوان صنعت طباق در آيات فوق ارائه شد نوعي ساده از اين صنعت است که فقط در سطح بيروني و ظاهري کلمات، از کنار هم نشاندن کلمات ناهمساز بدست مي آيد. نوع ديگر از صنعت طباق آن است که در لايه هاي دروني سخن حضور دارد و بهترين مصداق صنعت طباق ناميده مي شود چرا که اين تضاد، هر قدر دروني تر و پيچيده تر شود، بر لطف و غناي سخن مي افزايد. از اين نوع صنعت طباق به وفور در بيان قرآني يافت مي شود. به عنوان مثال « سادگي » و « ژرفايي » در آيات قرآن جمع شده است که مي تواند آنرا از مهمترين وجوه اعجاز ادبي قرآن دانست. براي توضيح بيشتر، بايد گفت که: عمق و ژرفاي پاره اي از مفاهيم، با سادگي آنها منافاتي ندارد. يعني سخن عميق، در مواجهه نخست چيزي را به شنونده مي دهد. اما چنانچه مخاطب خواهان معاني و لطايف بيشتري باشد، بايد در همان سخن ساده و ظاهراً معمولي، غور کند و ژرفاي آنرا بپيمايد. بر اين اساس هنر کلامي قرآن را بايد بيشتر در آياتي جستجو کرد که به نظر ساده و سهل مي آيند، اما مکعبي از سطح هاي گوناگون اند و نبايد فريب سادگي و سهولت آنها را خورد. بعنوان مثال آيه ي « لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ » (36)، با همه سادگي و روشني، ژرفايي دارد که مي تواند در جهات ديد يک محقق قرار گيرد و از هر زاويه، معنايي و اصلي را بازگو نمايد. مثلاً اگر از منظر هستي شناسي به اين آيه بنگريم بي همتايي خداوند را نسبت به همه ي مخلوقات درک خواهيم کرد و اگر از منظر مسائل اجتماعي به ايه نگاه کنيم ضعف همه قدرتمندان و حاکمان جهان را در برابر قدرت الهي در مي يابيم و قس عليهذا. بنابراين عبارت ( لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ ) قابل انحلال به جملات بسياري است و هر کدام از معاني زير مي تواند بعنوان مصداق آن تلقي شود:
( ليس کمثله موجود، ليس کمثله حاکم، ليس کمثله محبوب، ليس کمثله معضوق، ليس کمثله سلطان، ليس کمثله ناصر، ليس کمثله ذوحق، ليس کمثله مقدس، و…. )
مثال ديگري که در اين مورد مي توان بکار برد عبارت « قال لا احب الافلين » است که بخشي از آيه 76 سوره ي انعام است. مفهوم اصلي اين جمله آن است که: آنچه پايدار نيست شايسته دل بستن نيست. قرآن با همين عبارت کوتاه و ساده و بي نقش و نگار، تکليف بسياري از امور، مسائل، رخدادها و دلدادگي ها را روشن کرده است.
هيچ پيچيدگي و مغلق گويي در اين جمله کوتاه و شگفت نيست اما تا ابد مي توان درباره ي آن انديشيد و آنرا سرلوحه ي فعاليتهاي بيروني و انقلابهاي دروني قرار داد. مي توان در پرتو اين آيه همه ي رخدادهاي زندگي و سرنوشت ساز زندگي را حل کرد.
چنين جملاتي در قرآن در عين سادگي، راز آلودگي و شگفتي دارند و به همين خاطر پذيراي هزاران نقش در طول تاريخ هستند. اما اين رواني، سادگي و سهولت پاره اي از آيات قرآن، نبايد محقق را به اين گمان اندازد که راه را تا پايان پيموده است، بلکه هر آيه همچون سقف آسمان است که در عين ساده بودن، پرنقش است (37) و اين خصيصه و فضليت هر کلام هنرمندانه اي است. بنابراين هنر کلامي قرآن، تنها در فصاحت الفاظ و بلاغت بيان آن نيست، و غير از اين دو ويژگي، دقت زيادي بايد به خرج داد تا معلوم شود يک آيه را از چندين منظر مي توان نگريست؟ اکثر آيات قرآن، در قرائت نخست مفهوم مي شود و پيچيدگي چنداني در فهم آنها نيست، اما همان آيات به ظاهر ساده و بي گره، تموجي از لايه هاي گوناگون معنايي و زيبا شناختي است. در کتب مربوط اعم از بياني، بلاغي و بديع در اين باره به تفصيل سخن گفته شده است. در روايات بسياري نيز به ذوبطون بودن قرآن اشاره شده است و اين که قرآن ظاهري دارد و باطني و هر باطني، خود ظاهري است براي باطني ديگر. چنانکه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود: « ان للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً الي سعبه ابطن ) (38) همچنين از امام علي (عليه السلام) روايت شده است که فرمود: ( القرآن حمال ذو وجوه ) (39) يعني قرآن معاني گوناگوني را پذيرا است.
آري، آيات قرآن کشش معاني مختلف را داراست لذا بايد انديشيد تا راه درست را براي رسيدن به معاني صحيح يافت.
ب) ذو وجوه بودن آيات قرآن
واژه وجوه درباره ي محتملات معاني به کار مي رود. يعني اگر در لفظ يا عبارتي چند معني احتمال رود، اين معاني را وجوه گويند. بدين معنا که عبارت مذکور را بتوان
بر چند وجه تعبير کرد و هر وجهي را تفسير شمرد. لذا شناخت وجوه معاني محتمله الفاظ قرآني يک ضرورت تفسيري به شمار مي رود. جلال الدين سيوطي در تعريف وجوه گفته است: وجوه لفظ مشترکي را گويند که در چند معني بکار مي رود مانند لفظ امت که به سه معني آمده: ملت، طريقت و مدت. (40) و سپس مثالهاي زير را ذکر مي کند:
– امت به معني ملت در آيه « وَ کَذ?لِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً » (41)
– امت به معني طريقت در آيه « إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ‌ » (42)
– امت به معني مدت در آيه « وَ قَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ » (43)
وجوه محتمله در معاني الفاظ و عبارات قرآن، به ويژه در جمله هاي ترکيبي فراوان است و تا کسي اين وجوه محتمله را نداند، درست را از نادرست تشخيص نخواهد داد و بر حقيقت تفسير آيه آگاه نخواهد شد. به عبارت ديگر در قرآن اين ويژگي وجود دارد که در بسياري از تعابير آن راه احتمالات باز است و براي روشن شدن معني بايد راه احتمالات سد شود. و همچنانکه قبلاً گفته شد هر يک از آيات قرآني کشش معاني مختلفي را دارد لذا بايد انديشيد تا راه درست را براي رسيدن به معاني صحيح يافت.
پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: « القرآن ذلول دو وجوه، فاحملوه علي احسن الوجوه ) (44) قرآن همچون شتر رام به هر طرف مي توان او را برد، ولي آنرا به بهترين وجه بريد.
ذکر اين نکته نيز ضروري است که وجوه محتملات معاني گاه در کلمات افرادي است و گاه در جمله هاي کلامي مي باشد. مثلاً در آيه ي « وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْ لاَ أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ » (45) واژه ي « برهان » بصورت انفرادي داراي وجوه گوناگوني از معاني محتمله است. اما در آيه ي « وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ » (46) جمله « يحول بين المرء و قلبه » از جمله عبارت هايي است که مورد گفتگو قرار گرفته و درباره ي آن سخن بسيار گفته اند و وجوه محتمله در تفسير و تأويل آن تا شش گفتار رسيده است. اشاعره با استفاده از اين ايه گمان کرده اند که مقصود سلب اختيار مردم در انتخاب راه حق و باطل است. فخر رازي نيز در تفسير خود با استناد به اين ايه نتيجه گرفته است که کافري که خداوند ايمان او را نخواهد، نمي تواند ايمان بياورد و مؤمني که خداوند کفر او را نخواسته، نمي تواند کفر بورزد. (47)
ج) نحوه ي گزينش کلمات در آيات قرآن
گزينش واژه هاي قرآني به گونه اي انجام شده که اولاً، تناسب آواي حروف کلمات هم رديف آن رعايت گرديده، آخرين حرف از هر کلمه ي پيشين با اولين حرف از کلمه ي پسين هم آوا و هم آهنگ شده است، تا بدين سبب تلاوت قرآن روان و آسان صورت گيرد. ثانياً، تناسب معنوي کلمات با يکديگر رعايت شده تا از لحاظ مفهومي نيز بافت منسجمي به وجود آيد. به علاوه، مسأله فصاحت کلمات طبق شرايطي که در علم « معاني بيان » قيد کرده اند کاملاً لحاظ شده است. که اين رعايت هاي سه گانه با ملاحظه و دقت در ويژگي هاي هر کلمه انجام گرفته است. در مجموع هر يک از واژه ها در جايگاه مخصوص خود به گونه اي قرار گرفته است که قابل تغيير و تبديل نخواهد بود.
ابو سليمان بستي معتقد است که پايه اصلي بلاغت قرآن بر اين اساس است که هر نوع لفظي را درست به جاي خود به کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است به گونه اي که اگر به جاي آن، کلمه ديگري را به کار برند، يا معني به کلي تغيير مي کند يا از درجه بلاغت مطلوب ساقط مي گردد. (48)
عبدالقاهر جرجاني نيز معتقد است که ادبا و بلغا از دقت در چينش و گزينش کلمات قرآني، کاملاً فريفته و مجذوب گرديدند، زيرا هرگز کلمه اي را نيافتند که متناسب جاي خود نباشد، يا واژه اي را که در جايي بيگانه قرار گرفته باشد، يا کلمه دگري شايسته تر يا مناسب تر يا سزاوارتر باشد. بلکه ان را با چنان انسجام و دقت نظمي يافتند که مايه حيرت صاحب خردان و عجز همگان گرديده است. (49)
د) سبک و شيوه ي بيان در آيات قرآن
اسلوب و شيوه ي بيان قرآن با هيچ يک از اسلوب و شيوه هاي متداول زبان عربي شباهت و قرابتي ندارد. قرآن سبکي نو و روشي تازه در بيان ارائه داد که براي عرب بي سابقه بود و بعداً هم نتوانستند در چنين سبکي سخني بسرايند.
اين از شگفتي هاي سخن وري است که سخنور سبکي بيافريند که مورد پذيرش و پسند شنوندگان قرار گيرد، با آنکه از شيوه هاي سخن متعارف آنان بيرون است.
شيوه هاي سه گانه سخن ( شعر، نثر و سجع ) هر يک محاسني و معايبي دارند، سبک قرآني، جاذبيت و ظرافت شعر، آزادي مطلق نر و لطافت سجع را داراست، بي انکه در تنگناي قافيه و وزن دچار گردد، يا پراکنده گويي کند يا تکليف و تحمل دشواري به خود راه دهد. بدين ترتيب مي توان گفت قرآن جامع محاسن انواع کلام و فاقد تمامي معايب آنها گرديده است.
سيد قطب معتقد است که قرآن، هم ويژگي نثر و هم خصوصيات شعر با توأماً دارد، با اين برتري که معاني و بيان در قرآن، آن را از قيد و بندهاي قافيه و افاعيل بي نياز ساخته و آزادي کامل بيان را ميسر ساخته است. در همين حال از خصوصيات شعر، موسيقي دروني آنرا گرفته و فاصله هايي که نوعي وزن را پديد مي آورند. اين خصوصيات، قرآن را از افاعيل و قوافي بي نياز ساخته و در عين حال شؤون نظم و نثر، هر دو را داراست. (50)

پي‌نوشت‌ها:

1- سيد ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن ( قم: المطبعه العلميه، 1394 ق ) صص (51-48).
2- سيد ابوالفضل ميرمحمدي، بحوث في تاريخ القرآن و علوئمه ( بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1400 ق) صص (216-214).
3- محمد بن عبدالرحمن خطيب قزويني، تلخيص المفتاح ( قم: منشورات رضي، 1363 ش ) ص 24.
4- ابراهيم: 24.
5- روم: 55.
6- نوح: 13 و 14.
7- ر.ک: نويد کرماني، خداوند زيباست: تجربه و زيباشناسي قرآن کريم ( مونيخ: انتشارات بک، 1999 م ).
8- ر.ک: محمود راميار، تاريخ قرآن ( تهران: انتشارات اميرکبير، 1369 ش ) صص (218-213).
9- مصطفي صادق رافعي، اعجاز القرآن و بلاغه النبويه ( مصر: مکتبه التجحاريه الکبري، 1381 ق ) ص 16.
10- ر.ک: امين الاسلام طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج5 ( بيروت: چاپ 1379 ق ) ص 387.
11- ر.ک: رژي بلاشر، در آستانه ي قرآن، ترجمه محمود راميار، ( تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1365 ش ) ص 27 و 46.
12- ر.ک: پتروشفسکي، اسلام در ايران، ترجمه کريم کشاورز ( تهران: نشر پيام، 1354 ش ) ص 111.
13- گلدزيهر، محمد يوسف موسي و ديگران، العقيده و الشريعه في الاسلام ( مصر، بي تا ) ص 41.
14- سيد محمود طالقاني، پرتوي از قرآن، ( تهران: شرکت سهامي انتشار، 1348 ش ) قسمت دوم، جزء سي ام، ص 24.
15- ر.ک: صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن، ( بيروت: دارالعلم للملايين، چاپ نهم، 977 م ) ص 238.
16- بنگريد به آيات (14-1) سوره ي تکوير.
17- سيد قطب، مشاهد القيامه في القرآن ( مصر: دار المعارف، بي تا ) ص 10.
18- بقره: 193.
19- عبدالله دراز، النبأ العظيم ( مطبعه السعاده، 1389 ق ) صص (99-94).
20- سيد قطب، التصوير الفني في القرآن ( بيروت: دارالکتب العربي، 1393 ق ) صص (83-80).
21- ر.ک: مصطفي محمود، محاوله لفهم عصري للقرآن ( مصر: دارالمعارف، بي تا ) ص 445.
22- ر.ک: سيد قطب، پيشين.
23- ر.ک: مقصود فراستخواه، زبان قرآن ( تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1376 ش ) ص 128.
24- ر.ک: داود العطار، التجويد و آداب التلاوه ( تهران: انتشارات بعثت، 1365 ش ).
25- ر.ک: محمود بن عمر جارالله زمخشري، الکشاف عن حقايق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، ج4 ( بيروت: دارالکتب العربي، چاپ سوم، 1407 ق ).
26- فرقان: 59.
27- ر.ک: ابن ابي الصبع، بديع القرآن ( مصر: چاپ اول 1377 ق) ص 24.
28- نحل: 26.
29- ر.ک: ابوجعفر محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج ( قم: جامعه مدرسين، 1413 ق ) ص 159.
30- نحل: 112.
31- قارعه: 4.
32- قارعه: 5.
33- صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن ( بيورت: دار العلم للملايين، چاپ نهم، 1977 م ) ص 129.
34- ر.ک: رضا بابايي، نگاهي به اعجاز بياني قرآن ( تهران: کانون انديشه جوان، 1385 ش ) ص 48.
35- اليل: (10-5).
36- شوري: 11.
37- حافظ گويد:

چيست اين سقف بلند ساده ي بسيار نقش * * * زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست

38- فيض کاشاني، الصافي في تفسير القرآن، ج1 ( تهران: کتابفروشي اسلاميه، 1386 ش ) مقدمه هشتم.
39- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ( بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، 1385 ق ) ص 71.
40- جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج2 ( قم: منشورات رضي، 1363 ش ) ص 121.
41- بقره: 143.
42- زخرف: 23.
43- يوسف: 45.
44- فيض کاشاني، الصافي في تفسير القرآن، ج1 ( تهران: کتابفروشي اسلاميه، 1386 ق ) مقدمه پنجم، ص 21.
45- يوسف: 24.
46- انفال: 24.
47- ر.ک: فخررازي، تفسري کبير، ج15 ( تهران: دارالکتب العلميه، چاپ دوم، بي تا ) ص 147.
48- محمد خلف الله، محمد زغلول، ثلاث رسائل في اعجاز القرآن للرمان، و الخطابي، و الجرجاني، ( قاهره: دارالمعارف، 1968 م ) ص 29.
49- عبدالقاهر جرجاني، دلائل الاعجاز، ترجمه سيد محمد رادمنش، ( مشهد: استان قدس رضوي، 1368 ش ) ص 28.
50- سيد قطب، التصوير الفني في القرآن ( بيروت: دارالکتب العربي، 1393 ق ) صص (83-80).

منبع مقاله :
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد