طلسمات

خانه » همه » مذهبی » گاهي احساس تنهايي و بي ياوري مي كنم و رغبتي به حرف زدن با كسي را ندارم و اغلب اوقات به ياد آخرت و معاد هستم، احساس بي حالي و ا ظهار ندامت دارم. با اين روحيات معنوي چگونه كنار بيايم كه به اعتقاداتم ضربه اي وارد نشود؟

گاهي احساس تنهايي و بي ياوري مي كنم و رغبتي به حرف زدن با كسي را ندارم و اغلب اوقات به ياد آخرت و معاد هستم، احساس بي حالي و ا ظهار ندامت دارم. با اين روحيات معنوي چگونه كنار بيايم كه به اعتقاداتم ضربه اي وارد نشود؟

مقدمه: دوست صميمي به طور طبيعي قلب داراي حالات متغيّري است.[1] گاهي احساس نشاط و سرحالي دارد و گاهي ممكن است احساس گرفتگي داشته باشد. در روايت داريم كه در حالت گرفتگي و بي‌ميلي به واجبات اكتفا كنيد و در حال نشاط اعمال مستحب را هم انجام دهيد و يا اينكه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ براي كنترل حالات نفس فرمودند، براي اينكه موفق شويد و احساس ملالت و خستگي پيدا نكنيد، كارها را كم و پيوسته انجام دهيد، درذيل به نكاتي براي كنترل حالات قبل اشاره مي‌كنيم:
درون‌گرايي يا برون‌گرايي: در روان شناسي در تقسيمي، انسانها را از لحاظ شخصيت به دو قسم درون‌گرا و برون‌گرا تقسيم مي‌كنند كه هر دسته صفات خاص خود را دارند. افراد درون‌گرا معمولا ساكت، اهل تفكر،‌آرام، كم تحرك، پرهيزگر از جنجال فكري و رفتاري و… هستند و در مقابل افراد برون‌گرا، پرحرف، ماجراجو، پرجنب و جوش و فعال و… هستند.[2] اين تقسيم بندي ممكن است از نظر اسلامي تا حدودي صحيح باشد. ولي ما هيچ فردي را سراغ نداريم كه از نظر مسئوليت شرعي بتواند يكي از اينها باشد، يعني اگر چه ممكن است يك فرد ميل زيادي به يكي از اين دو دسته داشته باشد ولي از آنجايي كه اسلام ابعاد مختلفي دارد (اجتماعي و فردي) گاهي ايجاب مي‌كند كه فردي كه ميل به درون‌گرايي دارد برحسب وظيفه و خلاف ميل خودش وارد اجتماع شود (مثل وظايف ديني واجب و مستحب: جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، ازدواج، عيادت مريض، تشيع جنازه، انتخاب دوست، مهمان نوازي، صله رحم، شاد نمودن برادران ديني، حج، نماز جماعت، سلام به برادران ديني، اهتمام به امور مسلمين به ‌فرياد مظلوم رسيدن و…) از طرف ديگر فرد برون‌گرا بايد بررفتارهاي خود کنترل داشته باشد و تقواي الهي را رعايت كند، خلاف دستورات خدا حرفي نزند، تقواي سياسي را رعايت كند.بدون علت شرعي دل کسي را نشكند. از تفكر كه از هفتاد سال نماز مستحبي برتر است غافل نشودو محاسبه روزانه نفس را مثل فرد درون‌گرا بايد انجام دهد.
احساس تنهايي بهنجار و نابهنجار: احساس تنهايي گاهي طبيعي (بهنجار) و گاهي غيرطبيعي (نابهنجار) است. انسانها به طور معمول گاهي احساس تنهايي مي‌كنند و اين بخاطر آن است كه قلب داراي حالات متغير و دگرگون شونده است.گاه شرايط محيطي وپيشامدهاي زندگي انچنان انسان رامي آزارد که حتي برونگرا ترين افرادافسرده وگوشه گير مي شوند؛ اين قسم مدت كوتاهي دارد و گذراست كه البته مفيد است، چون انسان مي‌تواند در آن لحظه توجهي به اعمال روزانه و گذشتة خود كند، بر تفكرات خود مروري داشته باشد و با محاسبة آنها افكار و اعمال غيرصحيح را براي اعمال و افكار بعدي تصحيح كند. قسم دوم تنهايي نابهنجار و مرضي است كه اين قسم طولاني است، گاهي ناراحت كننده است و گاهي حتي براي فرد احساس خوشايندي دارد چرا كه فرد در اعماق خود فرو مي‌رود و ناكامي‌ها و مشكلات خود را كه در بيرون نتوانسته حل كند (و يا خواسته‌هايي كه به آنها نرسيده است)، در عالم خيال پردازي و آرزوهاي طولاني حل مي كند و به آن مي‌رسد[3]؛به عبارت ديگربه افسردگي خو مي کند. اين قسم بايد درمان شود و اگر مدت آن طولاني شود مشكلات زياد رواني و جسماني (اقتصادي، اجتماعي، شغلي، اخلاقي، شخصيتي و…) به بار مي‌آورد. فرد بايد ياد بگيرد چگونه با تفكر، استفاده از كمك و تجربه ديگران، مشاوره با متخصصان، توكل به خدا و راضي شدن به رضاي الهي مشكلات خود را حل كند. بنابراين ما بايد از اوقات خلوت، فراغت و تنهايي خود به نحو مطلوب استفاده كنيم.

برخي علل احساس تنهايي
احساس تنهايي مي‌تواند علل مختلفي داشته باشد: 1. حالات قلبي (همگاني، زودگذر)؛ 2. مشكلات و ناكامي؛ 3. احساس پوچي و بي‌هدفي در زندگي؛ 4. اوقات زياد فراغت و عدم برنامه‌ريزي؛ 5. خود كم بيني، عدم اعتماد به نفس، خجالت و جمع‌گريزي؛ 6. عدم ارتباط با خداوند (نيايش، توسل، دعا، نماز و…) حتي برخي روان شناسان غربي ارتباط با پروردگار را باعث اميد، نشاط رفع نگراني و اضطراب مي‌دانند، آنها مي‌گويند انسان مؤمن با بيان مشكلات و حرفهاي درون سينة خود براي خداي خود احساس رضايت و سبكي مي‌كند؛[4] 7. عدم ارتباط با ديگران (خودي‌ها و اقوام و مردم) بخاطر خود برتر بيني و تكبر، ندانستن آداب معاشرت، برخورد ناسالم با ديگران (تحقير، مسخره كردن، بي‌ادبي در رفتار و كلام و…)؛بالارفتن هزينه هاي رفت وآمد 8. احساس گنهكاري و عذاب وجدان؛ 9. بيكاري؛ 10. توهم و تنهايي و… .
فكر منفي: محتوا و مضمون آن نامطلوب، فاقد ارزش و عقيم است، اين فكر ثمره‌اي جز تخريب سازمان رواني و فكري سالم ندارد. نشانه‌ها: بي‌هدفي، سردرگمي، فقدان هويت، فقدان انگيزه براي ادامه زندگي، عدم آگاهي نسبت به اولويت‌هاي زندگي، توهم خود بيمار پنداري، بدبيني، احساس بي‌ارزشي، غرق شدن در گذشته و زياد از گذشته حرف زدن.[5]تفكر: تفكر در صورتي سازنده است كه انسان را از رشد باز ندارد و جلوي حركت او را نگيرد. تفكري كه با آينده‌نگري (عقل معاد و عقل معاش و زندگي) انسان را به حركت وادارد. از گذشته و تجارب خود و ديگران، عبرت بگيرد و سالم‌تر و صحيح‌تر براي آينده برنامه‌ريزي داشته باشد. علت مشكلات را ريشه‌يابي كند و با رفع موانع خود را به هدف مطلوب برساند.

تفكر معطوف به گذشته:
برخي از تفكراتِ مربوط به گذشته انسان را از حركت و رشد باز مي‌دارند. ما بايد از آنها پرهيز كنيم تا آينده و حال بهتري داشته باشيم:
1. رجعت:[6] مرور خاطرات خوش گذشته در مشكلات فعلي براي كاهش رنج. اين امر يك حالت دفاعي است در مقابل مشكلات. ما بايد از اين حالت كه به طور موقتي رنج را كاهش مي دهد بگذريم و مشكلات را واقع بينانه نگاه كنيم (تفكر، مشاوره، استفاده از دين وآموزه‌هاي آن).
2. حسرت بر فرصت‌هاي گذشته:[7] (تكرار، بي‌حاصلي، ضايع كردن وقت حاضر و زياد شدن نگراني) بنابراين بايد در فكر فرصت فعلي باشيم كه آن را از دست ندهيم و اوقات شاد فعلي را خراب نكنيم، با تجربه و عبرت از گذشته.
3. ندامت:[8] توجه به نوعي عملكرد در گذشته كه به نوعي حريم شكني (خدا، خود، خلق خدا) محسوب مي‌شود. (گناه) و انسان از آن رنج مي‌برد. احساس گناه مفيد است البته اگر در آن اعتدال باشد چون در اين صورت انسان مي‌تواند گذشته را جبران كند و توبه كند (در روايات عنايت‌هاي خيلي زيادي به توبه‌كار مخصوصاً جوان شده است و او را مثل كسي مي‌داند كه بازگشتش باعث شادي، افتخار خدا و پاك شدن از همه گناهان مي‌شود و …. البته احساس (افراطي و تفريطي) از گناه بسيار خطرناك است كه باعث نااميدي از رحمت خدا (گناه كبيره)، تشديد موقعيت و احساس تغييرناپذيري در آلودگي و عدم بازگشت به فطرت مي‌گردد و سرانجام باعث عادي شدن گناه مي‌گردد.

كنار آمدن با روحيات معنوي
حالات انسان بسيار ظريف و دقيق است. گاهي انسان احساس حال خوشي دارد، به خاطر اينكه عبادت خوبي انجام مي‌دهد و نسبت به ديگران برتر است، ولي در واقع دچار مرض عُجب شده است، گاهي به خيال خود عرفاني شده است ولي برخلاف نظر اسلام در صحنه اجتماع (معاشرت با دوستان، صله رحم، كمك به ديگران، سلام، نماز جماعت، حج، امر به معروف و…) وارد نمي‌شود. پيامبر اسلام(ص) متوجه شدند برخي از مردم گوشه‌نشين شده‌اند و در كنج خانه‌ها مشغول عبادت شده‌اند، سريع مردم را به مسجد فراخواندند و فرمودند: مردم، من كه پيامبر شما هستم اين كار را نمي‌كنم من وارد صحنه اجتماع مي‌شوم، كار مي‌كنم، با همسر و فرزندان خود مهرباني و معاشرت دارم، و عبادت مي‌كنم. اسلام در همه ابعاد خود به اعتدال (عبادت، كار، اقتصاد، معاشرت و تفكر) توجه دارد و سعي دارد فرد را در صحنه اجتماع نيز تربيت كند. اسلام در خصوصي‌ترين عبادت‌ها مثل نماز شب توجه به ديگران و دعاي به مؤمنين را امري بسيار پسنديده مي‌شمارد. اسلام مخالف حالتهاي معنوي‌اي است كه انسان را از تكاپو و نشاط بازدارد. كسي كه با عبادت و فكر به مرگ و معاد و… دچار بي‌حالي و بي‌نشاطي شود درك ديني صحيحي از حقيقت معاد، انس با خدا ندارد و بايد عقيدة خود (با مشورت با متخصص ديني) را اصلاح كند.
دوست: انسان موجودي است كه فطرتاً اجتماعي است بنابراين نياز به دوست دارد. در روايت‌هاي زيادي به معاشرت، حسن خلق، (تداوم دوستيها و جلب مؤمنين و مردم به خود) صله رحم، مهمان نوازي، يتيم و فقير نوازي، توصيه شده‌ايم. و كسي كه نتواند دوستي براي خود برگزيند، عاجزترين مردم معرفي شده و عاجزتر از آن كسي است كه با برخورد بد، دوست خوب خود را از دست بدهد.
دوستي با خدا: خداوند خالق هستي است هر كار او از روي حكمت و آگاهي است. او از مادر به ما مهربان‌تر است. و در پنهان و پيدا به افكار و اعمال بندگانش آگاه است. او دوستي است كه تنها فايده مي‌رساند و هيچ توقع و نيازي از انسان ندارد و عبادت‌هاي انسانها و بندگانش در واقع براي تكامل خود آنهاست. انساني كه مي‌داند خدا دائماً با اوست احساس تنهايي نمي‌كند، پس بايد كاري كرد كه فكر به خدا در زندگي و كارهاي ما حضور داشته باشد، مثل ذكرهاي مختلف، دعا، دوستي با مؤمنين واقعي، شنيدن پند، يتيم نوازي، صله رحم، امام سجاد ـ عليه السلام ـ مي‌فرمايند كه مؤمن بايد حالت خوف (ترس از اعمال بد و عذاب خدا) و رجاء (اميد به بخشش، پذيرش توبه، رحمت خدا و…) داشته باشد. اين عمل باعث انجام واجبات وترك محرمات و در نتيجه خشنودي خداوند و ورود به بهشت مي‌شود.[9] امام سجاد مي‌فرمايند اگر در جهان هيچ كسي نداشته باشم، چون خدا و قرآن را دارم اصلا احساس وحشت و تنهايي نخواهم كرد.
اصل تعادل: يكي از خصوصيات دين مبين اسلام،توجه ان به همة ابعاد وجودي انسان است. اسلام سعي دارد با تمام دستورات خود در انسان رشد متعادلي ايجاد كند. بنابراين افرادي كه تنها به برخي از فرامين اسلام توجه دارند تك بعدي خواهند بود. پس براي اين كه انسان كاملي باشيم بايد به اسوه‌هاي ديني نگاه كنيم تا از رشد يك بعدي (كه منشأ همه بدبختي‌ها، انحراف، بيماري‌هاي رواني و جسمي است)[10] مصون باشيم. بنابراين بندگي خدا كردن نياز به برنامه‌اي حساب شده و محاسبة روزانه براي كنترل به روند سير حركتي و رشد دارد در اسلام نيت جايگاه والايي دارد. انسان با نيت خالص مي‌تواند به همة كارهاي خود رنگ عبادت بزند (معاشرت، كار، آموزش، تحصيل، ورزش، خدمت به مردم، عيادت مريض و…).
نكته پاياني: اسلام ديني است كه به جنبة فردي (تفكر، عبادت فردي، و محاسبه نفس و…) و جنبة اجتماعي (معاشرت، نماز جمعه، سلام به ديگران و…) توجه دارد. اسلام به تعادل در همة كارها توجه مخصوصي دارد. بنابراين توصيه كرده است هر روز كارها و اعمال خود را بررسي كنيد و جلوي تك روي‌ها و رشد يك بعدي خودتان را بگيريد. نصيحت ديگران و خيرخواهي آنها را بپذيريد و ديگران را نيز به خير توصيه كنيد. با خوشرويي، تقوا، سلام، عذرخواهي، هديه. ترك خود خواهي و توقع و طمع، عفو، ديد و بازديد، نرمي در سخن، تواضع، انصاف، كرم، صداقت[11] دل ديگران را به خود جلب كنيد. در ضمن اگر احساسي تنهايي و… ادامه پيدا كرد و طوري شد كه به كارهاي روزمره شما آسيب مي زند به يك مركز مشاوره مراجعه كنيد تا مسئله دقيق تر بررسي شود.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. انسان كامل، شهيد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا.
2. مسائل تربيتي اسلام، سيد محمد باقر حجتي، نشر فرهنگ اسلامي.

پي نوشت ها:
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، اخلاق در قرآن، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، ج 1، ص 245.
[2] . جزوة زينتي روان شناسي عمومي، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، ‌بحث شخصيت، يونگ، 1379.
[3] . هيلگارد، زمينه روان شناسي، مشهد، آستان قدس رضوي، ج 2، ص 173 ـ 182، فصل چهاردهم، اقتباس.
[4] . ديل كارنگي، آيين زندگي، جهانگير افخمي، ارمغان، ص 192 ـ 194، اقتباس.
[5] . شرفي، محمد رضا، تفكر برتر، تهران، سروش، 1381، ص 282.
[6] . همان، ص 213 ـ 226، اقتباس.
[7] . همان.
[8] . همان.
[9] . مصباح يزدي، محمد تقي، پندهاي امام صادق، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، ص 98.
[10] . شخصيت اسلامي، ترجمه محمد سپهري، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، ص 82.
[11] . محمدي ري شهري، دوستي در قرآن و حديث، ترجمه سيد حسن اسلامي، قم، دار الحديث، ص 81.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد