خانه » همه » مذهبی » گتو، راز همبستگی شخصیت یهود در بستر زمان

گتو، راز همبستگی شخصیت یهود در بستر زمان

گتو، راز همبستگی شخصیت یهود در بستر زمان

زمان در گذر است و با گذر زمان ملتها و فرهنگ ها متحول و دگرگون می شوند. خصوصیاتی را از دست می دهند، و خصوصیاتی را کسب می کنند. سنت های قدیمی را کنار می گذارند و به آداب و رسومی جدید روی می آورند. اما به

0033344 - گتو، راز همبستگی شخصیت یهود در بستر زمان
0033344 - گتو، راز همبستگی شخصیت یهود در بستر زمان
نویسنده: سلمان قاسمی

 

زمان در گذر است و با گذر زمان ملتها و فرهنگ ها متحول و دگرگون می شوند. خصوصیاتی را از دست می دهند، و خصوصیاتی را کسب می کنند. سنت های قدیمی را کنار می گذارند و به آداب و رسومی جدید روی می آورند. اما به گواه تاریخ این گونه تغییر و تحولات به طور کامل در مورد یهودیان صادق نیست. چرا که همبستگی (1) بین صفات شخصیتی در بین یهودیان نسبت به سایر اقوام و جوامع تا حد زیادی بالاست.

حکایت

برای روشن تر شدن مطلب ابتدا حکایتی قدیمی را از ابوحیان توحیدی از رجال برجسته ادب، فقه و فلسفه قرن چهارم می آوریم. وی از قول ابوالحسن علی ابن هارون زنجانی غازی می نویسد (2): دو نفر یکی مجوسی و دیگری یهودی در راهی همسفر شدند. فرد مجوسی بر قاطرش سوار بود و توشه و خرجی راه و غیره با خود داشت و آسوده خاطر حرکت می کرد. در حالی که آن یهودی زاد و توشه و خرجی راه با خود نداشت. در حالی که با هم صحبت می کردند مجوسی به یهودی گفت: مذهب و عقیده تو چیست؟ یهودی گفت من عقیده دارم در این آسمان خدایی وجود دارد که خدای بنی اسرائیل است و من او را می پرستم و تقدیسش می کنم و دست نیاز و التماس به سویش برمی دارم. از حضرت او روزی بسیار و عمر دراز و تندرستی و محفوظ ماندن از آفات و بلایات و پیروزی بر دشمنم را می طلبم و برای خود و همدینان و هم مذهبان خود از او خیر و نیکی مسئلت می کنم و به مخالفانم اهمیتی نمی دهم بلکه معتقدم که مخالف من ریختن خونش بر من روا و یاری دادن او و دلسوزی و ترحم نسبت به وی بر من حرام است.
آنگاه شخص یهودی به مجوسی گفت من تو را از مذهب و عقیده و ما فی الضمیر خود آگاه ساختم حالا تو بگو که عقیده و دینت چیست؟ مجوسی پاسخ داد: مذهب و عقیده من این است که من خواهان خیر و خوبی برای خود و هم نوعانم هستم و برای هیچ یک از بندگان خدا چه هم عقیده من باشد یا مخالف عقیده من آرزوی بدی و زیان نمی کنم. یهودی گفت: هر چند که به تو ستم و تعدی روا دارد؟ مجوسی گفت: آری زیرا من می دانم که در این آسمان خدایی آگاه و عالم و حکیم وجود دارد که هیچ چیز بر او پوشیده نیست و نیکوکار را پاداش و بدکار را کیفر می دهد. یهودی گفت: گمان نمی کنم که مذهب خود را یاری رسانده و عقیده ات را تحقق بخشیده باشی. مجوسی پرسید چه طور مگر؟ یهودی گفت: زیرا من هم مثل تو بشر و هم نوع تو هستم در حالی که خسته و گرسنه پیاده راه می روم و تو سوار بر مرکب و شکمت هم سیر است مجوسی گفت: راست می گویی حالا چه می خواهی؟ یهودی گفت: از غذایت به من بده و ساعتی مرا بر مرکبت سوار کن چون خسته و ناتوان شدم. مجوسی گفت: با کمال میل آنگاه از استر خود پیاده شد و سفره اش را پهن کرد و به یهودی غذا داد تا سیر شد. سپس او را بر قاطرش سوار کرد و خود ساعتی پیاده با او رفت و با هم صحبت می کردند وقتی یهودی استر را در اختیار گرفت و فهمید که مجوسی خسته شده است قاطر را هی زد و از مجوسی پیشی گرفت. مجوسی در پی او پیاده می رفت اما به وی نمی رسید. صدا زد که قاطر را نگه دار و پیاده شو که از نفس افتادم. یهودی گفت: مگر نه این که ما همدیگر را از عقیده و مذهب خود آگاه کردیم و توطبق مذهبت عمل کردی و آن را تحقق بخشیدی حالا من نیز می خواهم مذهب خود را جامه عمل بپوشانم و نظر و اعتقاد خود را یاری رسانم. او همچنان قاطر را می راند و مجوسی خسته و مانده در پی او می رفت و صدا می زد با تو هستم بایست و مرا سوار کن و مرا در این جا رها مکن که طعمه درندگان می شوم. به من رحم کن چنان که به تو رحم کردم. تا آنجا که یهودی از برابر چشمان وی ناپدید شد. مجوسی وقتی از یهودی ناامید شد و در آستانه مرگ قرار گرفت از عقیده خود، و توصیف اش از خدا یادش آمد. پس رو به آسمان کرد و گفت: الهی تو می دانی من به مذهی عقیده دارم و طبق آن رفتار کردم و تو را آنگونه که شایسته آنی وصف کردم و تو شنیدی و آگاه شدی پس خدا صفتی را که تو را به آن ستودم درباره این مرد بی رحم جامه عمل بپوشان تا به حقیقت گفته من آگاه شود. مجوسی این دعا را کرد و راه افتاد. بعد از مدتی طی طریق دید که قاطر، آن یهودی را زمین زده و گردنش شکسته و در گوشه ای منتظر صاحبش ایستاده است. مجوسی قاطر خود را سوار شد راه افتاد و یهودی را در پنجه مرگ رها کرد. در این هنگام یهودی صدا زد که به من رحم کن و مرا بر استرت بنشان و در این بیابان رهایم نکن که از گرسنگی و تشنگی هلاک می شوم. مذهبت را یاری رسان و به عقیده ات جامه عمل بپوشان. مجوسی گفت: من این کار را دو بار کرده اما تو گفته های مرا فهم نکردی یهودی پرسید چگونه؟ مجوسی گفت: چون من مذهبم را برای تو توضیح دادم لکن تو سخنم را باور نکردی تا جایی که آن را عملاً تحقق بخشیدم چرا که گفتم در این آسمان خدایی آگاه و عادل وجود دارد. هیچ چیز بر او پوشیده نیست او نیکوکار را پاداش و بدکار را کیفر می دهد یهودی گفت: من سخنان تو را فهمیدم و آن چه را توصیف کردی دانستم مجوسی پرسید: پس چرا از آنچه شنیدی پند نگرفتی؟ یهودی گفت به سبب اعتقادی که براساس آن پرورش یافته ام و مذهبی که در آن تربیت شده ام. این عقیده و مذهب در وجود من به صورت یک عادت استوار و فطرت درآمده است و به پیروی از پدران و نیاکان و معلّمان همدین و هم کیش خود این عقیده و مذهب چون بنیانی استوار و ریشه ای مستحکم شده است و رها ساختن و دور انداختن و از میان بردن یک چنین عقیده ای دشوار است.
مجوسی با شنیدن این سخنان به او ترحم کرد و او را تا شهر با خود برد و به همکیشانش سپرد. نکته ای که در این حکایت پندآموز برای ما اهمیت دارد توجیه خیانت یهودی در برابر کمک و خیرخواهی مجوسی است. همان طور که گذشت یهودی در جواب این که چرا در جواب ترحم وی، خیانت کرد. می گوید که این به خاطر عقیده و مذهبی است که ما آن را قبول مرده و بر اساس آن تربیت و پرورش یافته ام و همچنین این شیوه پرورش نسل به نسل از پدرانمان به ما منتقل شده است.
در این موقعیت که یهودی جانش در معرض خطر است و به خاطر خیانتی که کرده است دیگر به سادگی نمی تواند نظر مجوسی را جلب کند ناچاراً پرده از حقیقتی پنهان برمی دارد و تمام مسئولیت این خیانت و عمل غیر انسانی را متوجه منبع تربیت و پرورش خود می کند و با زبان بی زبانی می گوید در خانواده ای که من بزرگ شدم اصول تربیت و پرورش بر معیار خودخواهی و خودپرستی و غیر ستیزی است و همچنین جامعه ای که من با هم کیشانم در آن زندگی می کنم نیز کاملاً همراه با این عقاید است و پدران و اجداد من هم با همین اخلاق و شیوه تربیت بزرگ شده اند و مانند این است که این اخلاق در خون و گوشت و پوست ما وارد شده و جدا شدن از آن تقریباً غیر ممکن است.
البته اینجا بحث بر سر پیوستگی صفات شخصیتی و یکسانی خصوصیات یهودیان در طول تاریخ است، صفات مشهور و معینی که همیشه و در همه حال در شخصیت قومی آنان بوده و در هر جایی که زمینه های آن فراهم شده است به آن تحقّق بخشیده اند. مثلاً صفت نافرمانی و بهانه تراشی که هر دو از خصایص ضد اجتماعی نیز می باشد از زمان اولین پیامبران این قوم در بین آن ها رواج داشته و در قرآن هم نمونه هایی از این صفت بیان شده است. همان جایی که خداوند متعال در قضیه قتل یک یهودی برای روشن شدن موضوع و یافتن قاتل به حضرت موسی علیه السلام وحی می فرستد که باید گاوی را کشته و به بدن فرد مقتول بزنی. در این جا همان طور که در قرآن کریم هم بیان شده قوم بنای نافرمانی و بهانه گیری را می گذارند و البته برای این که شاید بتوانند زیر بار این دستور نروند. این در طول تاریخ پیوسته تکرار شده و می شود تکرار شده و می شود اما این که این خصوصیات عقاید و حتی بعد از گذشت قرنها در شخصیت اخلاقی و اجتماعی آنها وجود دارد بسیار قابل توجه است.
محیط زندگی و محیط خانواده ای که کودک یهودی در آن رشد می کند، محیطی است آکنده از مسائل اسطوره ای و قهرمان سازی، القای برتر بودن نسبت به دیگران و برتری جویی تهاجمی، اما هنگامی که کودک از این محیط خارج می شود برخلاف تربیتها و القاهای برتری جویانه پیشین، خود را در محیطی می بیند که هیچ کدام از آموخته هایش واقعیت بیرونی ندارند و حتی در مواردی کاملاً در تضاد با حقایق بیرونی می باشد. به همین خاطر احساس حقارت می کند و این تناقض ایجاد شده در ذهن و عالم واقع وی را به سوی نوعی پرخاشگری می کشاند چرا که آنچه بنا بر تربیت آموخته هم مقدم تر و هم ریشه دارتر از آن چیزی است که بعداً در عالم خارج برایش ظاهر شده است. این گونه تضادها کودکان و سپس افراد بالغ را به رقابتهای سختی سوق می دهد، تا بدین طریق بتوانند خود را اثبات کرده و آنچه را تربیت خانوادگی به آنها القا کرده است به منصه ظهور برسانند.
در این مرحله از رقابتها و درگیریها، فرد یهودی حتی به یهودیان دیگر نیز به چشم رقیب و عوامل رنج و تلخ کامی خود می نگرد. این رقابتها در دوران تحصیل، در میان کودکان یهودی به صورت رقابتهای درسی مشاهده می شود و به زمینه ای برای درگیری و اثبات خود در میان آنها تبدیل می گردد. مطالعه این رقابتها از دیدگاه روانشناسی نشان می دهد که کودک یهودی با احساس حقارت در جامعه می کوشد تا از هویت خود دفاع کند. وی به علت شیوه تربیتی که بر وی اعمال شده است حاضر نیست بدون تعرض به دیگران از هویت خود دفاع کند چرا که تعرض به حقوق دیگران را به عنوان راهی برای تحقق اهداف خود می داند. پس به ناچار به دشمنی و ستیزه آشکار در صورت امکان و در صورت عدم وجود شرایط به گونه پنهانی با جامعه ای که او را تحقیر کرده است برمی خیزد.
بنابر فرهنگ یهودی که کودک براساس آن تربیت شده کوتاه ترین و آسان ترین راه برای موفق شدن در این ستیزه جویی، ثروت اندوزی است. زیرا سرمایه، قدرتی موازی با قدرت حاکم بر جامعه به شمار می آید که می توان با آن در حاکمیت نفوذ کرد، و آن را تضعیف نمود. امّا در مورد کودک وضعیت درسی جایگزین ثروت است و به او کمک می کند دست به سرکشی بزند. یهودیان ثروت اندوزی یا اقدامات جایگزین آن را بدون توجه به شیوه ها و مسائل اخلاقی مربوط به روش ثروت اندوزی دنبال می کنند. مشوق آنان در این کار اسطوره ای دینی است که می گوید همه ثروتهای روی زمین از آن یهودیان است. از این رو حتی اگر برخی از یهودیان از شمولیت این قاعده خارج شود و به دنبال کارهایی غیر از مال اندوزی بروند با این ذهنیت آن را دنبال می کنند که بتوانند آن را جایگزین قدرت حاصل از مال اندوزی کنند. (3) همان طور که یهودیانی که امروزه در صنعت سینما، مطبوعات یا صنعت چاپ سرمایه گذاری می کنند در حالی که هر کدام از اینها نوعی کار فرهنگی است امّا آنان با انگیزه ایجاد ثروت و قدرت و نفوذ در حاکمیت ها به دنبال آن می روند. بنابراین می توانیم چنین نتیجه گیری کنیم که محرک اصلی جاه طلبیهای یهودیان نگرانیهای روانی آنان و عامل این نگرانی ها شیوه تربیتی آنها در محیط خانواده و محیط زندگی است، و این محیط نقش بسزایی در استمرار این صفات بازی می کند.

استمرار صفات در گستره نسلها

نکته دیگر در مورد یکسانی و همبستگی صفات شخصیتی یهودیان در سالهای طولانی گذشته از عامل محیط عامل وراثت می باشد. در اثبات استمرار خصوصیات خود جمعی یا شخصیت قومی یهود در طول اعصار و زمان ها و انتقال آن به نسل های بعدی، امروزه با پیشرفت علوم و ایجاد علوم بین رشته ای مسائل زیادی برای بشر آشکار شده است. از جمله این علوم جدید که دارای پیشینه بسیار طولانی است، مباحث مربوط به علم قوم شناسی و رابطه آن با علم ژنتیک می باشد. در مورد پیشینه این علوم در میان فرهنگ و تمدن های قدیمی اطلاعات فراوانی وجود دارد. همچنین در ادیان الهی خصوصاً در بحث ارتباطات انسانی اعم از ازدواج یا روابط دیگر اشاره هایی هر چند سربسته و کوتاه اما عمیق به این مسائل وجود دارد. در یک نمونه می توان به بحث ازدواج اشاره کرد که مردان برای انتخاب زوج مناسب همیشه به سراغ نسبت شناسان می رفتند و از آنان می خواستند تا قوم یا طایفه ای را به آنان معرفی کنند که صفات مورد نظر آنها در میان افراد آن قوم وجود داشته باشد.
با وجود چنین مسائلی می توان فهمید که بعضی از خصوصیات و ویژگی های انسانی گذشته از بروز و ظهور آن در گستره چند ساله زندگی قابل انتقال به نسل بعد و نسل های بعدی هم می باشد. (4) با این رویکرد می توان وحدت رفتاری و یکسانی بعضی انحرافات و اختلالات شخصیت قومی یهود را در گستره ی زمانی چندین ساله توجیه کرد. البته براساس رویکرد تأثیر موازی محیط و وراثت این انتقال فقط نیمی از خصوصیات و ویژگیهای مشترک را منتقل می کند و نیمی دیگر را باید بر اثر آموزش و تربیت و الگوپذیری از محیط پیرامون توجیه کرد که البته به خاطر تدابیر خاص قومی یهود و شیوه منحصر به فرد زندگی آنان می توان برای آنان یک خود جمعی (شخصیت قومی) با خصوصیات تقریباً یکسان در طول چندین نسل مشخص کرد. با توجه به مطالب بالا می توان این گونه برداشت کرد که احتمال اینکه بعضی از رفتارهای انحرافی در شخصیت قومی یهود اعم از اعتقادی، ‌اخلاقی و اجتماعی در طی اعصار و قرون متمادی نسل به نسل منتقل شده باشد، بسیار بالاست.
یهودیان متناسب با نوع تربیت که از تعالیم دینی و الگوهای تاریخی خود یا بهتر بگوییم اسطوره های تاریخی خود نشأت گرفته است در زندگی روزمره نیز نگرشی خاص به ارزشها و قوانین بشری داشتند تا جایی که آنان ایمان خاصی را مدنظر داشته و براساس همان ایمان که می توان آن را ایمان یهودی نام گذاری کرد عمل می کردند. از وجه مشخصه های اصلی این ایمان، اعتقاد به برگزیده بودن قوم یهود می باشد که در ایمان آنان تأثیراتی این برگزیدگی تا جهان پس از مرگ هم ادامه دارد.
بر طبق ایمان آنان اگر یک یهودی در حق یهودی دیگر ظلمی مرتکب شود گناه کرده و باید پاسخگو باشد اما در مورد غیر یهودیان بدون اینکه در پیشگاه خدا مسئول باشد می تواند آنان را فریب داده یا حتی آنان را به قتل برساند. چنین نگرشی به زندگی و عالم هستی باعث شده است که یهودیان طبقه اجتماعی ای را تأسیس کنند که متناسب با نگرش آنان به دین باشد. این نگرش و ایجاد طبقه خاص، آنان را به سویی کشیده است که در جوامع ذوب نشوند و همین اعتقاد به برتر بودن یکی از دلایلی اساسی است که موجب شده با وضع قوانین خاص برای خود تا حدود زیادی بتوانند از رنگ باختن فرهنگ خود و ذوب شدن آن در فرهنگ های مجاور جلوگیری کنند. زندگی در گتو محصول همین نگرش خاص می باشد. یکی از دلایل اصلی زندگی یهودیان در گتو محافظت از همین طبقه اجتماعی و نگرشها و ایمان خاص می باشد.
محققان خصوصیات منحصر به فردی را برای این قوم در مراودات اجتماعی بیان می کنند که می تواند به روشن تر شدن بحث کمک نماید.
* یهودیان به خاطر اینکه خود را نژادی برتر و مقرب تر به خداوند می دانند تقریباً در آمیزش و ازدواج هیچگاه با غیر یهودی ازدواج نمی کنند و به قول خودشان از آمیزشهایی که باعث از بین رفتن برگزیدگی و برتر بودن آنها می شود پرهیز می کنند. البته به استثنای ازدواج زنان آنها با مسیحیان یا مسلمانان، آن هم در صورتی که بتوانند دین او را بگیرند یا ثروتی برای یهود به ارمغان بیاورند.
* به خاطر همان عقاید قومی، آنان تا حد ممکن سعی می کنند محل زندگی خود را جدا از دیگران انتخاب کنند. همان طور که در طول تاریخ می توان مشاهده کرد در هر شهر یا منطقه ای خیابان ها و محله های اختصاصی برای خود انتخاب می کنند که این اولاً به خاطر ایجاد محیط کاملاً یهودی برای کودکان و فرزندانشان می باشد و دیگر آن که به راحتی و دور از چشم غیر یهودیان بتوانند آداب و رسوم عقاید خاص خود را به نسل بعدشان منتقل کنند که در ادامه به توضیح مختصری در مورد همین مناطق که گتو نامیده می شده خواهیم پرداخت.
* سومین دلیل را می توان اهتمام آنان در پیروی از نیاکان و پدران خود و تسلیم محض بودن آنان در برابر برنامه های ابلاغ شده از طرف حاخام ها و بزرگان دینی شان دانست.
* و آخرین دلیل که به عبارتی زمینه ساز و منبع مشروعیت بخشی به علل و دلایل بالا نیز می باشد متون دینی و احکام و دستوراتی است که هر یهودی ملزم به پای بندی به آن می باشد. چرا که هر گونه تعدی از آن عواقب وخیمی را برای شخص تعدی کننده به همراه دارد این متون که تورات نیز جزئی از آن می باشد، به عنوان منبعی قوی در انسجام بخشیدن به عقاید و سنت های قوم یهود شناخته می شود. برای تکمیل بحث و آشکارتر شدن دلایل این پیوستگی و یکسانی صفات شخصیتی نمونه ای گویا و علمی را از کتاب “صهیونیسم” نوشته پژوهشگر روسی یوری ایوانف ذکر می کنیم. در صفحه 57-58 این کتاب می خوانیم:
چندی پیش دانشمند آمریکایی جورج ر. تامارین که سالیان دراز در اسرائیل زیسته بود به تجربه ای اقدام کرد که نتایجی گویا دارد. وی پاسخ کتبی 1066 پرسشنامه ای درباره “صحیفه یوشع بن نون” را که در کلاسهای چهارم تا هشتم اسرائیل تدریس می شود با هم مقایسه کرد. این پرسشنامه را 563 پسر و 503 دختر پر کرده بودند که در کلاسهای مدارس گوناگون تحصیل می کردند. پرسشنامه می گفت:
شما با قطعه های زیر از صحیفه یوشع بن نون خوب آشنا هستید.
«آن گاه قوم را صدا زدند و کرناها را نواختند و چون قوم آواز کرنا را شنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند حصار شهر به زمین افتاد و قوم یعنی هر کس پیش روی خود به شهر برآمد و شهر را گرفتند و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند (5) و در آن روز یوشع بن نوح مقیّده را گرفت.
و مَلِکَش را به دم شمشیر زده و هر نفوسی را که در آن بود هلاک کرد و کسی را باقی نگذاشت و به طوری که با مَلِک اریحا رفتار نموده بود با ملک مقیّده نیز رفتار کرد. (6)
اینک خواهشمند است به دو سؤال زیر پاسخ دهید؟
* به نظر شما آیا این عمل یوشع و اسرائیلی ها درست بود یا نه؟ در باب نظری که می دهید توضیح دهید.
* فرض کنید که ارتش اسرائیل یک دِهِ عرب را تصرف کند، فکر می کنید بهتر باشد با ساکنان آن همان عملی را بکند که یوشع با مردم اریحا (و مقیّده) کرد و یا نباید چنان عملی را بکند چرا؟
(جورج تامارین اضافه می کند که) قتل عام یوشع در نوع خود تنها موردی نیست که از آن در کتاب مقدس سخن رفته باشد ما این نمونه خاص را صرفاً به سبب موقعیت ویژه ای که صحیفه یوشع بن نون در نظام آموزشی اسرائیل دارد برگزیدیم. این پرسش نامه در مدارس تل آویو و حوالی رام الله و شارون و نیز کیبوتس (7) موچاد و سایر مکان ها توزیع شد و نتیجه برخی از پاسخ ها چنین است:
یکی از دانش آموزان (منطقه) شارون نوشته بود هدف این جنگ ها تسخیر زمین برای اسرائیلی ها بود بنابراین عمل اسرائیلی ها در تسخیر شهرها و ساکنان آنها عملی درست بوده چون وجود یک سرزمین بیگانه در اسرائیل مطلوب نیست زیرا مردم مذاهب مختلف می توانند بر اسرائیلی ها تأثیر بگذارند.
دختر دانش آموزی از کیبوس موچاد نوشته بود:
چون او (یوشع) هنوز می باید همه کشور را فتح می کرد بنابراین فرصتی نداشت که صرف اُسرا کند.
لحن 66 تا 59 درصد پاسخ ها بسته به ده یا شهر یا کیبوس، مشابه دو مورد بالا بود که آورده شده است. 30 درصد پاسخ های سؤال دوم به روشنی به نابودی ساکنان روستای عرب نظر داده بودند. چیزهایی که دانش آموزان نوشته بودند از این قرار است:
دانش آموزی از کلاس هفتم: به نظر من این عمل خوب بوده است چون ما می خواهیم دشمنانمان را مغلوب کنیم و مرزهایمان را توسعه دهیم. ما هم اعراب را همان طور می کشیم که یوشع دشمنانش را کشت.
و دانش آموزی از کلاس هشتم: به نظر من ارتش اسرائیل در ده عرب باید همان کاری را بکند که یوشع کرد. چون اعراب دشمنان ذاتی ما هستند بنابراین ولو در اسارت باشند پی فرصت خواهند گشت که نگهبانانشان را به قتل برسانند.
در همین کتاب (صهیونیسم) از قول زورمسکی می نویسد: کودکان اسرائیلی طی هشت سال دوره آموزشی اجباری خود باید 1500 ساعت از اوقات سالیان تحصیلی را به تحصیل میشناه (8)، تانک (9) و… تَلمود به سر آورند در حالی که فقط بیست 20 ساعت صرف آموزش جغرافیایی جهان می شود ایوانف در ارائه شواهد زیاد برای این ادعا در ادامه می افزاید آیا چیزی بی آزارتر از رفتن و دیدار از باغ وحش می توان سراغ داشت با این وجود جریان، بستگی به زمان و مکان دارد…؛ چون باغ وحش بخش اسرائیلی بیت المقدس فقط حیواناتی را به معرض نمایش می گذارد که تورات به ایشان افتخار داده و از ایشان یاد کرده است در ضمن در هر قفس علاوه بر نام حیوانات کاغذ باریکی است که بر آن آیه مناسبی از تورات در شأن حیوان نوشته شده و از بیننده انتظار می رود ضمن گشتن و تماشا، این شواهد را نیز به خاطر بسپارد.
ایوانف نمونه ای دیگر نقل را می کند که قابل توجه است و آن اینکه در همه جای اسرائیل، این کلمات را که از تورات نقل شده است می بینیم:
«این سرزمین را من به ایشان می دهم حتی به فرزندان اسرائیل»
هر دانش آموزی که تورات را از شش سالگی می آموزد می داند که این سرزمین از «رود مصر تا شط عظیم یعنی نهر فرات» امتداد می یابد و این سخنان هم متضمن فکر «اسرائیل بزرگ» و هم توجیه تصرف و ضبط اراضی عرب در حال و در آینده است.
اصولاً صهیونیسم و حرکت صهیونیستی از ابتدا برای تعلیم و تربیت اهمیت فراوانی قائل بوده است و این در راستای این هدف می باشد که این تعالیم نژادپرستانه، در آینده ای نه چندان دور که هر یک از دانش آموزان به منزله پشتیبان و سربازی برای دفاع از اسرائیل می شوند باعث قوت قلب و اعتماد به نفس آنان در قتل عام زنان و کودکان می شود همان طور که این برنامه الان اجرا شده نتیجه آن را بعینه می توان در قتل عامهای دیر یاسین، کفر قاسم، قانا و… مشاهده کرد.

گتو

برای تکمیل بحث و به خاطر اهمیتی که این مسئله دارد توضیحی را در مورد محله های یهودی نشین یا گتو می آوریم. چرا که این محله ها نقش بسیار مهم و اثربخشی در انسجام روح یهودیت و انتقال نسل به نسل آن ایفا می کرده است.
گتو (10) به محله های متحدالشکلی اطلاق می شده است که مجموعه ای از مردم به سبب رنگ پوست یا وضع اجتماعی ویژه یا به دلیل اجرای سیاست تبعیض نژادی، در انزوا از دیگر افراد جامعه در آن زندگی می کرده اند اما بعدها این واژه به کوچه ها و محله هایی که به طور پراکنده، به ویژه در اروپای شرقی وجود داشته و ساکنان آن یهودی بوده اند اطلاق شده است اما این نکته لازم به ذکر است که جهان اسلام به دلیل شرایط تاریخی، دینی و اجتماعی و موضع گیری مثبت اسلام به اقلیت های دینی، هرگز شاهد پدیده ای به نام گتو نبوده است.
در مورد گتو دو بحث وجود دارد یکی اینکه دولت ها یهودیان را مجبور به زندگی در گتو می کردند که این محله ها معمولاً در حاشیه شهر و بدون امکانات بوده و از نظر مساحت نسبت به جمعیت آن هم بسیار نامتناسب بوده اند و هم چنین، حکومت هم مقررات خاصی برای اهالی گتو وضع می کرد و با حصار آنها را از دیگران جدا کرده و حتی نگهبانانی برای درهای ورودی و خروجی تعیین کرده و یهودیان مکلف به دادن حقوق پاسبانان بوده اند. در بعضی از شهرها توسعه افقی خانه ها ممنوع بوده و کلاً یهودیان از این پدیده به عنوان ظلمی که حاکمان در حق یهودیان روا داشته اند نام می برند و از آن به عنوان یکی از ابزارهای مظلوم نمایی، مثل تراژدی آوارگی یا هولوکاست نام می برند اما از نگاهی دیگر که اغلب نگاه انتقادی به این مسئله می باشد نظر بر این است که نه تنها یهودیان بالاجبار در گتو زندگی نمی کردند و نه تنها از زندگی در آن محله های کثیف، تنگ و باریک احساس ناراحتی نمی کردند بلکه خود این روش زندگی را انتخاب کرده بودند اما همواره تلاش می کردند تا وانمود کنند که زندگی آنان در گتو معلول سیاستهای ستمگرانه دشمنانشان بوده است در حالی که دلایل روشن و قانع کننده ای نشان می دهد که این قوم به علت داشتن روحیه انزوا طلبی که بر خواسته از مناسک تحریف شده دینی آنان بود به اختیار کامل زندگی دور از اجتماع را انتخاب می کردند.
آنان به خاطر همان تعالیم متمایز کننده خود که آنان را به عنوان برگزیدگان روی زمین و دیگران را به عنوان حیواناتی که به شکل انسان خلق شده اند و باید در خدمت آنان باشند تقسیم می کرد همیشه به دیگران با دید تحقیر می نگریستند و همیشه به گونه ای از آنان وحشت داشتند و به همین خاطر هیچ گاه نمی توانستند در میان آنان به راحتی زندگی کنند. اما نکته ای که شاید اهمیت آن بیشتر از مسائل دیگر باشد التزام آنان به آنچه که از آن به نام حفظ اصالت نژادی خویش نام می بردند می باشد. آنان به عنوان قوم برتر و ملت برگزیده خدا به وهم خود هیچگاه نمی خواستند این موهبت عظیم را با وارد شدن در جامعه غیر یهودیان آلوده کننده و باید این اصالت یا بهتر بگوییم این توهم با همین شدت و حدّت به فرزندان آنان نیز منتقل می شد پس باید یک محیط کاملاً عاری از مزاحمت ها و آلودگی ها فراهم می شد تا تعلیم این توهمات عجیب و غریب و کاملاً بی اساس در نهایت دقت به نسل بعدی انجام شود و چه جای بهتر و مناسب تری به غیر از گتو می توانست این شرایط را فراهم کند. (11)
و در بسیاری از تعلیمات یهودیان از تحریم اختلاط با گوییم (12) سخن گفته شده است واضح است که چنین تعلیمات خودبینانه و نژادپرستانه را که آشکار در صدد توهین به دیگر ملل جهان است نمی توان در ملأ عام تعلیم داد. پس بهترین محلی که در آن آزادانه می توانستند تمامی تعالیم خود را بی کم و کاست و بدون مزاحمت دشمنان خود به نسل بعدی منتقل کنند محله های گتو بود که دور از چشم و گوش دشمنان قرار داشت. آنان در گتو قوانین و دستورات نژادپرستانه تلمودی را در دل و جان فرزندان و کودکان خود قرار می دادند. در حقیقت آنچه یهود را به زندگی در گتو علاقمند می کرد پایبندی به اجرای مجموعه ای از آداب و رسوم ویژه یهودی بود که در حریم امن گتو به راحتی اجرا می شد. از جمله این آداب و رسوم که در خارج از گتو با موانع فراوانی روبه رو بود عبارت بودند از رعایت احکام خوراکی ها، حرمت ازدواج با غیر یهودیان، حرمت نوشیدن شراب محصول اجانب، ختنه، دستیابی به حد نصاب لازم برای انجام عبادات جمعی، آداب دفن اموات و اجرای قوانین مربوط به روز شنبه و… آنان حتی در مواقعی از اعطای آزادی و حتی تساوی حقوقی با دیگران و خارج شدن از حالت پناهندگی و مهاجر بودن امتناع می ورزیدند و به قول حاخام برگر، صهیونیسم بر این مبنا تأسیس یافته است که یهودیان بتوانند به شیوه گتویی زندگی کنند و شعار شکنجه شدن را به نفع صهیونیسم به کار گیرند. (13)
آنان به موجب همین تلقینات بر این باور بودند که رنج ها و آلامی را که در گتو و خارج از آن می دیدند به نفع آنهاست و تشدید آزارهای مزبور را موجب نزدیک شدن زمان نجات و گشایش خود می دانستند. (14)
می توان با اطمینان گفت که استمرار ناخودآگاه یهود بدون گتو غیر ممکن است. در واقع گتو توانسته است یهودیان را از تأثیر عناصر فرهنگی مربوط به به محیطهای اجتماعی گوناگون، حفظ کند و پافشاری آنان بر انزواطلبی و حفظ استقلال محله های خاص خود، در پرتو همین رویکرد قابل توجیه می باشد. چنانکه وحشت یهودیان از صلح و اختلاط با سایر جوامع و ذوب شدن در محیط نیز بر همین اساس تعبیر می شود.
به خاطر همین دوری از محیط خارجی و بی اثر کردن تأثیر اندیشه ها و اثرات جوامع غیر یهود بر کودکان یهودی، بسیاری از اقلیت یهود بچه هایشان را به مدارس یهودی می فرستند، اگرچه که این امر برای کاستن از تأثیرات محیط بیگانه، تقویت ارتباط اجتماعی با هم کیشان یهودی، کم کردن احتمال ازدواج های خارجی و فراهم آوردن حداقلی از تعلیم و تربیت یهودی لازم به نظر می آید، اما مدارس یهودی هم مشکلات خاص خود را به بار می آورند. چرا که احساس بیزاری و بی اعتنایی به دیگران را در کودکان یهودی تقویت می کنند و دیوارهای نامرئی گتویی فرهنگی را که ایشان را از جهان دیگران جدا نگه می دارد ستبرتر می نمایند.
با این حساب یهود برای حفظ و انتقال روحیه یهودیت با تمام خصوصیات آن اعم از خود بزرگ بینی و اندیشه برتری نژاد و حفظ آداب و رسوم و دستورات دینی حاخامی و همه چیزهایی را که آنها را به عنوان یک اقلیت متمایز با روحیات خاص از دیگران جدا می کرد، از هر وسیله ای استفاده می کرد. اما در شگردی خاص برای از دست ندادن این ابزار قدرتمند با ظاهرسازی و دسیسه های فراوان همان وسیله موجود را به گونه ای تبلیغ می کرد که انگار سندی بر مظلومیت و ستمدیدگی آنان است و با این شگرد موجبات بقای هرچه بیشتر خود را فراهم می کرد.
گتو یکی از این ابزارها بود که سالیان دراز یهودیان از آن در راستای منافع خود از آن سود می بردند در حالی که از نظر سایرین نشانه ای بر ستمدیدگی این قوم به حساب می آمد.
دلیل بر این مدعا هم اوضاع یهودیان بعد از برچیده شدن گتوها می باشد. چرا که در زمان معاصر با برچیده شدن گتوها یهودیان خود را در جمع دیگران یافتند اما آنان بواسطه همان اهداف و تعالیم مشخص، بلافاصله در تشکل ها و اتحادیه های یهودی کوچک تری گرد هم آمدند تا باز هم در پناه هم بتوانند آنچه را که از پدران خود فراگرفته بودند به فرزندان خود منتقل کنند بدون اینکه کوچکترین تغییری در آن ها ایجاد کنند و بدین گونه با کمترین تعرض در بهترین شرایط استمرار آنچه را که روح یهودیت می نامیدند را تحقق بخشند.

پی نوشت ها :

1. یک مفهوم آماری است، که می تواند مثبت یا منفی باشد. در این جا مفهوم دقیق آماری آن مدنظر نمی باشد و به معنای یکسان بودن تقریبی صفات شخصیتی قوم یهود در طول تاریخ قمی آن استعمال شده است.
2. به نقل از عجاج نویهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، ص 611.
3. روان شناسی سیاسی اسرائیل، ص 46.
4. در همین زمینه در بخش انحرافات اجتماعی مطالبی آوردیم.
5. باب 6، جمله های 20-21.
6. باب 10، جمله های 28-30.
7. Kibbutz، واژه ای عبری به معنای دسته و گروه است. اما امروزه معنای آن تحول یافته و سمبل گروهی از مردم است که با هم و به طور دسته جمعی در مزرعه کار و زندگی می کنند و به طور اصطلاحی به مزارع اشتراکی اسرائیلی اطلاق می شود. عملکرد صهیونیسم نسبت به جهان اسلام، ص 149.
8. Mishna.
9. Tanach.
10. Ghetto.
11. یهود و صهیونیسم، ص 148.
12. مساوی با حیوان، پست،‌ غیر یهودیان.
13. یهود و صهیونیسم، ص 154.
14. پیشین، ص 137.

منبع: قاسمی، سلمان، (زمستان 1389)، ردپای سامری، اصفهان، کیاراد، اول.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد