گفتنی است ما آمده ایم در این دنیا، زندگی کنیم و زندگی کامل، با نشاط و پویا آن گاه شکل می گیرد که در چهار محور رابطه صحیح و تعریف شده برقرار کنیم:1. ارتباط با خدا
2. ارتباط با مردم
3. ارتباط با خود
4. ارتباط با طبیعت
هر کدام نباشد و یا ضعیف باشد به همان مقدار از کامل بودن، نشاط و پویایی ما کاسته می شود و آرامش خاطر پایدار، وقتی به دست می آید که در محور های چهارگانه به نتیجه خوبی برسیم در غیر این صورت، پشیمانی و از دست دادن فرصت دامنگیر ما خواهد شد.
جهت توضیح بیشتر به مطالب زیر توجه کنید:
انسان به دلیل سرشت و فطرت توحیدی و الهی و آرامش خواه آن گاه که از ملکوت به ملک و از غیب به شهادت و از عالم معنا به نشئه ماده قدم نهاد و در این «دامگه حادثه» و «دیر خراب آباد» سکنی گزید و به تدریج با توجه به جنبه های زمینی و حیوانی خویش و زندگی در عالم طبیعت و وسوسه های شیطانی ممکن است از حقایق فطری فاصله گرفته و «سکونت نفس» و «آرامش درونی» گمشده او باشد که همه آدمیان دنبال گوهر آرامش و آسایش درونی و باطنی و «نفس طمأنینه» هستند و این آرامش جویی در پرتو خودشناسی، تکامل به سوی عالم قدس ربوبی، معرفت به حقایق هستی، تزکیه نفس و رهایی از تمایلات و تمنیات نفسانی و گرایش های حیوانی حاصل می گردد. حال اگر هستی شناسی انسان الهی و توحیدی نباشد و انسان شناسی او نیز امانیستی و سکولاریستی بوده و به سمت پوچ گرایی و هیچ گروی یا نهیلیسم حرکت کند و به «مادیت اخلاقی» اصالت دهد و عالم و آدم را منهای «خدا» تفسیر نماید و تصور و تصدیق علمی و عملی او تهی از عناصر ماوراء الطبیعی و دور مانده از اصل خویش باشد آیا به آرامش خواهد رسید؟ بلی ممکن است انسان به دلیل عدم فهم و معرفت کامل، اشتباه در یافتن مصداق عبودیت و پرستش، گرایش به احساس گرایی و عاطفه گروی، عدم دست یابی به مکتب (جهان بینی و ایدئولوژی) جامع و جاودان و … گرایش به برخی مکاتب بشری چون بودیسم یا جینیسم یا فرقه های آیین هندویی چون مکتب یوگا، زن، اشو و … احساس آرامش پیدا کند لکن باید دانست که آرامش دو قسم است: الف) آرامش صادق ب) آرامش کاذب و آرامش صادق نیز دو نوع است: 1. آرامش صادق پویا و پایا و جاودانه 2. آرامش صادق زودگذر و از بین رونده حال آیا می توان در مکتب بودیسم که جهان را بدون آغاز و انجام تفسیر می کند و از عنصر «رنج» و ریشه یابی رنج و رهایی از رنج در پرتو قانون «کارمه» بر اساس سمساره که اسارت انسان در چرخه تناسخ و حلول در ابدان مختلف از موجودات مختلف است تا به «نیروانه» در اثر ریاضت های سخت و دشوار که با عزت نفس و کرامت وجودی انسان سازگاری ندارد دست یابد؟ (ر.ک: تاریخ جامع ادیان جان ناس، خلاصه ادیان محمد جواد مشکور، آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی و…). آیا انسان منهای خدا و فطرت توحیدی اش قدرت سیر به سوی آرامش حقیقی، صادق و ماندگار را پیدا می کند؟ بله مکاتبی چون بودیسم، یوگائیسم و زن و… بر اثر مراقبت ها و تمرکز و توجه نفس و ریاضت هایی به انسان آرامش موقت و گاهی کاذب چون قرار گرفتن پستانک در دهان کودک هنگام گریه و فغان می دهد اما دیر یا زود آن آرامش مجازی و موقت به یک درد و داد و اضطراب تذبذب و تحیر دشوار و یأس آور تبدیل می گردد. ما نمی گوییم مکاتب بشری چون بودیسم یا مسیحیت تحریف شده و یک سو نگرانه به طور مطلق بی فایده و خالی از لطف هستند خیر، آنها نیز بهره هایی از حقیقت دارند به خصوص آیین مسیحیت محرف، لکن نمی توانند به همه نیازهای مادی و معنوی و گرایش های فطری انسان پاسخ جامع و مانع دهند به تعبیری ریشه نگرانی ها و تشویش های ذهنی و روحی و اضطراب ها در چیست؟ آیا مگر در غیر این ریشه هاست؟ 1. آینده مبهم و تاریک داشتن 2. گذشته تاریک و گناه آلود داشتن 3. ضعف و ناتوانی در برابر حوادث طبیعی و غیر طبیعی 4. پوچ گرایی در زندگی و بی هدفی در حیات 5. ارج ننهادن به زحمت ها و مجاهدت های او 6. سوء ظن و تخیل گرایی های بی ریشه و اساس 7. دلباختگی به دنیا و زینت و زیور های دنیایی 8. ترس و وحشت از مرگ 9. عدم تعیین سعادت و کمال در زندگی یا نقطه روشن و عامل محرک 10. عدم وجود عوامل رهایی از اضطراب و رنج هنگام ناامیدی ها، شکست های درونی و برونی (با استفاده از تفسیر نمونه، ج 10، ص 210-216، چاپ 24، دارمکتب الاسلامیه، تهران).
حال کدام مکتب می تواند نسبت به گذشته و حال و آینده انسان معرفت و راه حل منطقی و هماهنگ با نیازهای مادی و معنوی انسان ارائه دهد و باید و نباید های جامع و فراگیر تعیین نماید کدام مکتب است که با دادن جهان بینی و بینش عقلانی و معرفتی درست همه دل مشغولی ها و دل شوره های او را تأمین نموده و تبدیل به آرامش ذهنی، ذاتی و وجودی نماید؟ کدام مکتب است که در همه عرصه ها و صحنه های شکست و پیروزی، مهر و قهر، خیر و شر، اقبال و ادبار دنیا، خوف و رجاء و قبض و بسط های روحی و درونی همه نیروها و قوای وجودی انسان را سامان دهی نمایند، هدف گذاری کند و روش های ثمربخش و کارآمدی را پیش پای او قرار دهد؟ آیا مکتب های بشری که در طول تاریخ ناکارآمدی خویش را نشان داده اند؟ آیا مکتب های الهی مقید و محدود به زمان که به تدریج تحریف شده و بدعت ها و انحراف های فراوانی در آنها ایجاد شده است؟ یا مکتب حیات بخش و جامع، جهانی و جاودان اسلام ناب که «خدا محوری» را در هر عرصه و زمینه ای اصل و اساس قرار داده و برای تمامی نیازها و شرایط انسان راه کارهای عملی و پویا و کارآمد ارائه می دهد؟ و اسوه های تمام عیار و جامع آرمان و واقعیت را معرفی می نماید؟
به راستی چرا قران کریم تنها یاد خدا را آرام بخش دلها می داند و با حرف «الا» تنبیهی و «باء» بذکر الله راه منحصر به فرد آرامش دل را یاد خدا معرفی کرده است؟ آیا غیر از این است که انسان جدا شده از ملکوت و فطرت و دور مانده از اصل خویش باید در ظل و پرتو خدا و یاد خدا یعنی خداشناسی و خداگروی و خدامحوری در همه عرصه های حیات و زندگی به خویشتن خویش باز گردد و روزگار وصل خویش را باز جوید و از برون به درون برگردد که «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» (مائده(5)، آیه 105).«وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» (الذاریات(51)، آیه 21). و … آری در یاد خدا بینش و جهان بینی الهی، گرایش و ایدئولوژی الهی، ایمان و باور قلبی به خدا، هدف شناسی و هدف یابی، آینده ای روشن و سرشار از امید و احسان و رأفت و مهربانی، تکیه و توکل بر قدرت مطلقه پایدار، گرایش و قرب به کمال لا ینتهی و زوال ناپذیر، نعمت های جاودان الهی، انسان های کامل خدانما، حیات و هستی ابدی و جاودانه از پس زندگی زودگذر دنیاوی و … متموج و متجلی است پس چگونه است که انسان خداباور و مؤمن و متذکر به خدا آرام نباشد؟ …. البته یاد خدا زبانی، قلبی و عملی است و بزرگترین مظهر یاد خدا، یاد او در هنگام محرمات و گناهان است (که خود اضطراب و تشویش و ناامیدی بر جای می گذارد) (تفسیر نمونه، ج 10، ص 215). و یا اینکه یاد خدا را تفسیر پیامبر شده است (سفینه البحار، ج 1، ص 484). به این دلیل است که او هم مردم را به یاد خدا می اندازد و هم خود وجودی خدانما داشته و آیینه دار طلعت یار و دلبر و دلدار است و امامان معصوم(ع) نیز مظهر تام و کامل یاد خدا هستند چه اینکه همه شئون زندگی آنان تجلی گاه خداست و نشان آن بی نشان خواهند بود … پس یاد خدا در پرتو قرآن و عترت(ع) یا مکتب ناب اسلام ثمراتی چون: 1. آرامش دل (رعد، آیه 28). ؛ 2. بهجت و سرور قلبی (انفال، آیه5).؛ 3. امیدبخشی و نشاط زایی؛ 4. نصرت و پیروزی؛ 5. هدفداری در حیات و حرکت؛ 6. ابدیت محوری و جاودانگی؛ 7. کمال طلبی و استکمال و … را به همراه دارد چه اینکه کمال مطلق، هستی محض، غنی بالذات، قادر و مالک مطلق، عالم مطلق و … تنها خداست و انسان در سایه یاد حق هماره در کمال و آرامش و آسایش و سرور به سر می برد و این معنا تنها در سایه سار شجره طوبی قرآن و سنت و سیره پیامبر اکرم(ص) و عترت طاهرینش(ع) یا اسلام ناب محمدی(ص) حاصل می آید و انسان در پرتو هدایت همه جانبه مکتب اسلام است از نفس اماره تا نفس مطمئنه را طی طریق می نماید (ر.ک: سپیده و سعادت، صص 23-25، محمد جواد درودگر، چ 1، انتشارات نسیم قدس، سال 1382). و آماده قرار گرفتن در بارگاه قدس ربوبی و «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ» (قمر، آیه 55). می شود که «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد، آیه 28). و «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» (فجر، آیه27 و 28).
2. ارتباط با مردم
3. ارتباط با خود
4. ارتباط با طبیعت
هر کدام نباشد و یا ضعیف باشد به همان مقدار از کامل بودن، نشاط و پویایی ما کاسته می شود و آرامش خاطر پایدار، وقتی به دست می آید که در محور های چهارگانه به نتیجه خوبی برسیم در غیر این صورت، پشیمانی و از دست دادن فرصت دامنگیر ما خواهد شد.
جهت توضیح بیشتر به مطالب زیر توجه کنید:
انسان به دلیل سرشت و فطرت توحیدی و الهی و آرامش خواه آن گاه که از ملکوت به ملک و از غیب به شهادت و از عالم معنا به نشئه ماده قدم نهاد و در این «دامگه حادثه» و «دیر خراب آباد» سکنی گزید و به تدریج با توجه به جنبه های زمینی و حیوانی خویش و زندگی در عالم طبیعت و وسوسه های شیطانی ممکن است از حقایق فطری فاصله گرفته و «سکونت نفس» و «آرامش درونی» گمشده او باشد که همه آدمیان دنبال گوهر آرامش و آسایش درونی و باطنی و «نفس طمأنینه» هستند و این آرامش جویی در پرتو خودشناسی، تکامل به سوی عالم قدس ربوبی، معرفت به حقایق هستی، تزکیه نفس و رهایی از تمایلات و تمنیات نفسانی و گرایش های حیوانی حاصل می گردد. حال اگر هستی شناسی انسان الهی و توحیدی نباشد و انسان شناسی او نیز امانیستی و سکولاریستی بوده و به سمت پوچ گرایی و هیچ گروی یا نهیلیسم حرکت کند و به «مادیت اخلاقی» اصالت دهد و عالم و آدم را منهای «خدا» تفسیر نماید و تصور و تصدیق علمی و عملی او تهی از عناصر ماوراء الطبیعی و دور مانده از اصل خویش باشد آیا به آرامش خواهد رسید؟ بلی ممکن است انسان به دلیل عدم فهم و معرفت کامل، اشتباه در یافتن مصداق عبودیت و پرستش، گرایش به احساس گرایی و عاطفه گروی، عدم دست یابی به مکتب (جهان بینی و ایدئولوژی) جامع و جاودان و … گرایش به برخی مکاتب بشری چون بودیسم یا جینیسم یا فرقه های آیین هندویی چون مکتب یوگا، زن، اشو و … احساس آرامش پیدا کند لکن باید دانست که آرامش دو قسم است: الف) آرامش صادق ب) آرامش کاذب و آرامش صادق نیز دو نوع است: 1. آرامش صادق پویا و پایا و جاودانه 2. آرامش صادق زودگذر و از بین رونده حال آیا می توان در مکتب بودیسم که جهان را بدون آغاز و انجام تفسیر می کند و از عنصر «رنج» و ریشه یابی رنج و رهایی از رنج در پرتو قانون «کارمه» بر اساس سمساره که اسارت انسان در چرخه تناسخ و حلول در ابدان مختلف از موجودات مختلف است تا به «نیروانه» در اثر ریاضت های سخت و دشوار که با عزت نفس و کرامت وجودی انسان سازگاری ندارد دست یابد؟ (ر.ک: تاریخ جامع ادیان جان ناس، خلاصه ادیان محمد جواد مشکور، آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی و…). آیا انسان منهای خدا و فطرت توحیدی اش قدرت سیر به سوی آرامش حقیقی، صادق و ماندگار را پیدا می کند؟ بله مکاتبی چون بودیسم، یوگائیسم و زن و… بر اثر مراقبت ها و تمرکز و توجه نفس و ریاضت هایی به انسان آرامش موقت و گاهی کاذب چون قرار گرفتن پستانک در دهان کودک هنگام گریه و فغان می دهد اما دیر یا زود آن آرامش مجازی و موقت به یک درد و داد و اضطراب تذبذب و تحیر دشوار و یأس آور تبدیل می گردد. ما نمی گوییم مکاتب بشری چون بودیسم یا مسیحیت تحریف شده و یک سو نگرانه به طور مطلق بی فایده و خالی از لطف هستند خیر، آنها نیز بهره هایی از حقیقت دارند به خصوص آیین مسیحیت محرف، لکن نمی توانند به همه نیازهای مادی و معنوی و گرایش های فطری انسان پاسخ جامع و مانع دهند به تعبیری ریشه نگرانی ها و تشویش های ذهنی و روحی و اضطراب ها در چیست؟ آیا مگر در غیر این ریشه هاست؟ 1. آینده مبهم و تاریک داشتن 2. گذشته تاریک و گناه آلود داشتن 3. ضعف و ناتوانی در برابر حوادث طبیعی و غیر طبیعی 4. پوچ گرایی در زندگی و بی هدفی در حیات 5. ارج ننهادن به زحمت ها و مجاهدت های او 6. سوء ظن و تخیل گرایی های بی ریشه و اساس 7. دلباختگی به دنیا و زینت و زیور های دنیایی 8. ترس و وحشت از مرگ 9. عدم تعیین سعادت و کمال در زندگی یا نقطه روشن و عامل محرک 10. عدم وجود عوامل رهایی از اضطراب و رنج هنگام ناامیدی ها، شکست های درونی و برونی (با استفاده از تفسیر نمونه، ج 10، ص 210-216، چاپ 24، دارمکتب الاسلامیه، تهران).
حال کدام مکتب می تواند نسبت به گذشته و حال و آینده انسان معرفت و راه حل منطقی و هماهنگ با نیازهای مادی و معنوی انسان ارائه دهد و باید و نباید های جامع و فراگیر تعیین نماید کدام مکتب است که با دادن جهان بینی و بینش عقلانی و معرفتی درست همه دل مشغولی ها و دل شوره های او را تأمین نموده و تبدیل به آرامش ذهنی، ذاتی و وجودی نماید؟ کدام مکتب است که در همه عرصه ها و صحنه های شکست و پیروزی، مهر و قهر، خیر و شر، اقبال و ادبار دنیا، خوف و رجاء و قبض و بسط های روحی و درونی همه نیروها و قوای وجودی انسان را سامان دهی نمایند، هدف گذاری کند و روش های ثمربخش و کارآمدی را پیش پای او قرار دهد؟ آیا مکتب های بشری که در طول تاریخ ناکارآمدی خویش را نشان داده اند؟ آیا مکتب های الهی مقید و محدود به زمان که به تدریج تحریف شده و بدعت ها و انحراف های فراوانی در آنها ایجاد شده است؟ یا مکتب حیات بخش و جامع، جهانی و جاودان اسلام ناب که «خدا محوری» را در هر عرصه و زمینه ای اصل و اساس قرار داده و برای تمامی نیازها و شرایط انسان راه کارهای عملی و پویا و کارآمد ارائه می دهد؟ و اسوه های تمام عیار و جامع آرمان و واقعیت را معرفی می نماید؟
به راستی چرا قران کریم تنها یاد خدا را آرام بخش دلها می داند و با حرف «الا» تنبیهی و «باء» بذکر الله راه منحصر به فرد آرامش دل را یاد خدا معرفی کرده است؟ آیا غیر از این است که انسان جدا شده از ملکوت و فطرت و دور مانده از اصل خویش باید در ظل و پرتو خدا و یاد خدا یعنی خداشناسی و خداگروی و خدامحوری در همه عرصه های حیات و زندگی به خویشتن خویش باز گردد و روزگار وصل خویش را باز جوید و از برون به درون برگردد که «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» (مائده(5)، آیه 105).«وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» (الذاریات(51)، آیه 21). و … آری در یاد خدا بینش و جهان بینی الهی، گرایش و ایدئولوژی الهی، ایمان و باور قلبی به خدا، هدف شناسی و هدف یابی، آینده ای روشن و سرشار از امید و احسان و رأفت و مهربانی، تکیه و توکل بر قدرت مطلقه پایدار، گرایش و قرب به کمال لا ینتهی و زوال ناپذیر، نعمت های جاودان الهی، انسان های کامل خدانما، حیات و هستی ابدی و جاودانه از پس زندگی زودگذر دنیاوی و … متموج و متجلی است پس چگونه است که انسان خداباور و مؤمن و متذکر به خدا آرام نباشد؟ …. البته یاد خدا زبانی، قلبی و عملی است و بزرگترین مظهر یاد خدا، یاد او در هنگام محرمات و گناهان است (که خود اضطراب و تشویش و ناامیدی بر جای می گذارد) (تفسیر نمونه، ج 10، ص 215). و یا اینکه یاد خدا را تفسیر پیامبر شده است (سفینه البحار، ج 1، ص 484). به این دلیل است که او هم مردم را به یاد خدا می اندازد و هم خود وجودی خدانما داشته و آیینه دار طلعت یار و دلبر و دلدار است و امامان معصوم(ع) نیز مظهر تام و کامل یاد خدا هستند چه اینکه همه شئون زندگی آنان تجلی گاه خداست و نشان آن بی نشان خواهند بود … پس یاد خدا در پرتو قرآن و عترت(ع) یا مکتب ناب اسلام ثمراتی چون: 1. آرامش دل (رعد، آیه 28). ؛ 2. بهجت و سرور قلبی (انفال، آیه5).؛ 3. امیدبخشی و نشاط زایی؛ 4. نصرت و پیروزی؛ 5. هدفداری در حیات و حرکت؛ 6. ابدیت محوری و جاودانگی؛ 7. کمال طلبی و استکمال و … را به همراه دارد چه اینکه کمال مطلق، هستی محض، غنی بالذات، قادر و مالک مطلق، عالم مطلق و … تنها خداست و انسان در سایه یاد حق هماره در کمال و آرامش و آسایش و سرور به سر می برد و این معنا تنها در سایه سار شجره طوبی قرآن و سنت و سیره پیامبر اکرم(ص) و عترت طاهرینش(ع) یا اسلام ناب محمدی(ص) حاصل می آید و انسان در پرتو هدایت همه جانبه مکتب اسلام است از نفس اماره تا نفس مطمئنه را طی طریق می نماید (ر.ک: سپیده و سعادت، صص 23-25، محمد جواد درودگر، چ 1، انتشارات نسیم قدس، سال 1382). و آماده قرار گرفتن در بارگاه قدس ربوبی و «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ» (قمر، آیه 55). می شود که «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد، آیه 28). و «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» (فجر، آیه27 و 28).