خانه » همه » مذهبی » یکی از راه های شناخت درونی خداوند را اینگونه بیان می کنند که: در درون انسان میل به پرستش خداوند و خضوع و خشوع در مقابل یک موجود برتر و کامل وجود دارد و از آنجا که نیازهای درونی انسان در خارج همگی پاسخ داده می شوند، فلذا خداوند اثبات می گردد.سؤال من در مورد قسمت دوم این استدلال است. اینکه می گویند هر میلی که در انسان وجود دارد، یک پاسخگوی نیاز در خارج وجود دارد. اما چرا چنین است؟ با دیدن چند نمونه نمی توان حکم کلی در مورد تمام نیاز های انسان داد؟ (استدلال استقرایی ناقص است.) آیا دلیلی وجود دارد که هر میل درونی انسان یک ارضا کننده خارجی دارد؟

یکی از راه های شناخت درونی خداوند را اینگونه بیان می کنند که: در درون انسان میل به پرستش خداوند و خضوع و خشوع در مقابل یک موجود برتر و کامل وجود دارد و از آنجا که نیازهای درونی انسان در خارج همگی پاسخ داده می شوند، فلذا خداوند اثبات می گردد.سؤال من در مورد قسمت دوم این استدلال است. اینکه می گویند هر میلی که در انسان وجود دارد، یک پاسخگوی نیاز در خارج وجود دارد. اما چرا چنین است؟ با دیدن چند نمونه نمی توان حکم کلی در مورد تمام نیاز های انسان داد؟ (استدلال استقرایی ناقص است.) آیا دلیلی وجود دارد که هر میل درونی انسان یک ارضا کننده خارجی دارد؟

برهانی که حضرت عالی به آن اشاره نموده اید به اشکال گوناگون مطرح شده است و همه آنها به نوعی متکی بر یک دریافت فطری هستند. ادعای این قبیل براهین این است که مفاهیمی مثل امید، حب، عشق، اراده، میل و احتیاج مفاهیمی اضافی هستند و مفاهیم اضافی بدون مضاف الیه و متعلق معنی ندارند. بنابراین از وجود هر کدام از این امور وجود متعلق آنها نیز لازم می آید. اگر انسان در هنگام بریده شدن تمام اسباب و علل عادی امید به یک نجات دهنده دارد پس چنین نجات دهنده ای بالضروره باید باشد.اگر انسان عاشق کمال مطلق است پس بالضروره باید کمال مطلق موجود باشد و اگر انسان در ذات خود احساس کشش و میل به سوی حقیقتی مقدس را دارد پس ضرورتا چنین حقیقت مقدسی وجود دارد و اگر انسان خود را محتاج و غیرمستقل می بیند و هیچ استقلال ذاتی در خود نمی یابد پس بالضروره موجود غنی و مستقل بالذات باید باشد.
مفاهیم اضافی همواره دارای دو طرف هستند و وجود یک طرف بدون طرف دیگر محال است. اگر یک طرف اضافه بالفعل باشد طرف دیگر نیز بالفعل خواهد بود و اگر وجود یک طرف بالقوه باشد طرف دیگر نیز بالقوه خواهد بود. همچنین اگر وجود یک طرف فرضی باشد وجود طرف دیگر نیز فرضی خواهد بود چرا که دو طرف اضافه متلازین هستند و همواره وجود یکی مستلزم وجود دیگری است.
اضافه بر دو قسم است: اضافه مقولی یا ماهوی و اضافه اشراقی یا وجودی.
اضافه مقولی نظیر بالا و پایین، پدری و فرزندی و …که هردو طرف آن از سنخ ماهیت است. بالا وقتی معنی دارد که پایین باشد. اگر ساختمانی طبقه دوم دارد حتما طبقه اول نیز دارد و اگر برای ساختمانی طبقه دوم فرض کنیم لابد طبقه اول نیز تصور کرده ایم. اگر کسی بالفعل پدر است پس بالفعل فرزندی نیز دارد و اگر بالقوه پدر است فرزند او نیز بالقوه است .دراضافه مقولی رابطه اضافه بین آنها دو طرفه بود و دو طرف در عرض همند اما در اضافه اشراقی دو طرف اضافه اموری وجودی بوده و رابطه اضافه، بین آنها یک طرفه و طولی است و در واقع طرفپایین مرتبه ضعیف طرف بالاست و به عبارت دیگر مرتبه پایین نسبت به مافوق خود عین الربط است. رابطه اضافه بین اموری مثل علم و معلوم، عشق و معشوق، رجا، و مرجو منه احتیاج و محتاج الیه و اراده و مراد،‌ از این قبیل است.ازآنجا که این گونه از اضافه در امر وجودی جاری بوده و بین دو طرف اضافه یک نوع وحدت وجود دارد محال است یک طرف اضافه بالفعل موجود باشد و طرف دیگر آن بالفعل موجود نباشد. پس اگر علمی هست لابد معلومی نیز خواهد بود و اگر عشق هست معشوق نیز هست و اگر رجاء هست مرجو منه نیز هست و اگر احتیاج وجود دارد محتاج الیه نیز وجود دارد و محال است شما علم داشته باشید به معدوم و عاشق بشوید به معدوم و امید ببندید به عدم و محتاج شوید به فقر مطلق(عدم).
بنابراین اگر انسان عاشق کمال مطلق است و محتاج به غنی محض است و امید به موجودی پیدا می کند که هیچ امیدی را ناامید نمی کند پس چنین موجودی به ضرورت عقلی وجود دارد و الا لازم می آید یک طرف اضافه مصداق بالفعل داشته باشد و طرف دیگر آن فاقد مصداق بالفعل باشد و این امر آنچنان که حکما در بحث اضافه اثبات کرده اند، محال است.
برای مطالعه بیشتر به کتب زیر مراجعه نمایید:
– ده مقاله پیرامون مبداء و معاد، تالیف آیه الله جوادی آملی(مدظله العالی) ص84-88 و 110-112
– معاد از دیدگاه امام خمینی(ره) ص13و14
– الانسان و الفطره، آیت الله شاه آبادی، ص35و37
– نهایه الحکمه(و شروح آن)، تألیف علامه طباطبایی، مرحله ششم(مقولات عشر) فصل 16

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد