طلسمات

خانه » همه » مذهبی » ‌لطفاً در مورد تصوف بيشتر تحقيق كنيد و مردم را كمتر گمراه كنيد زيرا حضرت رسول مي‎فرمايد: «الفقر فخري» و فقر جز درويشي چيز ديگر نيست كه فقط در تصوف وجود دارد؟ و فقر ماية حركت سالك في سبيل الله است.

‌لطفاً در مورد تصوف بيشتر تحقيق كنيد و مردم را كمتر گمراه كنيد زيرا حضرت رسول مي‎فرمايد: «الفقر فخري» و فقر جز درويشي چيز ديگر نيست كه فقط در تصوف وجود دارد؟ و فقر ماية حركت سالك في سبيل الله است.

تحقيق دربارة تصوف و هر مكتب ديگري، وظيفة انسان‎هاي آگاه و حق جو مي‎باشد؛ زيرا به حكم عقل، انسان بايد راه و مسير اعتقادي خود را با برهان و استدلال بدست آورده تا گرفتار دام‎هاي خرافات و خلاف حقيقت نگردد.
اثبات حقانيت يا بطلان تصوف هم فقط از راه تحقيق امكان پذير است زيرا هر قدر در مباني آن تحقيق شود و در اعماق آموزه‎ها و عقايد و اعمال مرسوم در نزد صوفيان سير علمي و استدلالي انجام گيرد به همان اندازه از نظر عقلي و شرع بي‎پايگي آن روشن‎تر و واضح‎تر مي‎گردد و حتي برخي از آموزه‎هاي اين مكتب به قدري مبهم و غير مفهوم مي‎باشند كه صوفيان اين موضوع را به اين صورت توجيه مي‎كنند كه اين مطالب فقط از طريق باطن قابل درك بوده و تنها صاحبان سر به آنها دسترسي دارند. بنابراين پيشنهاد مي‎شود كه صوفيان خود سعي كنند تا بيشتر دربارة اين مكتب تحقيق نموده و مانند ساير مسلمانان از قرآن و روايات معصومين ـ عليهم السّلام ـ پيروي نمايند.
اما حديث «الفقر فخري و به افتخر علي سائر الانبياء»[1] هم از حيث سند و هم از حيث متن و دلالت قابل بررسي و مناقشه مي‎باشد. از حيث سندي دو مطلب قابل توجه مي‎باشد:
1. هيچ اثري از اين حديث در متون معتبر روايي شيعه و سني ديده نمي‎شود و فقط در مواردي از كتاب‎هاي متأخرين بدون ذكر سند به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت داده شده است.
2. هم‎چنين برخي از علما اهل سنت نيز اين حديث را مجعول و كذب دانسته و مي‎گويند كه هيچ اصلي براي اين حديث وجود ندارد.[2]بنابراين حديثي كه از حيث سند چنين وضعيتي داشته باشد نمي‎تواند در امور اعتقادي خصوصاً در مسئله هدايت و ضلالت مستمسك قرار گيرد تا بر اساس آن حكم شود.
بر فرض اگر در سند آن هم مناقشه نباشد از حيث متن و دلالت نيز اين حديث ناتوان‎تر از آن است كه تصوف با آن مورد تأييد قرار بگيرد. اين مطلب بعد از بيان امور زير روشن مي‎گردد:
1. فقر در لغت به ضد غنا گفته مي‎شود. يعني به عدم غنا از حيث خورد  و خوراك را فقر مي‎گويند و فقير به كسي گفته مي‎شود كه فقط قوت عيالش را داشته باشد برخلاف مسكين كه هيچ چيزي حتي قوت عيالش را هم ندارد.[3] اگر در روايت، ‌فقر به معناي لغوي گرفته شود چنين فقري هيچ افتخاري براي پيامبر ندارد تا به وسيلة‌ آن بر انبياء افتخار كند، زيرا هر كسي مي‎تواند خود را فقير نموده و تمام فقيران دنيا مي‎توانند بر انبياء افتخار نمايند.
2. فقر در اصطلاح فلسفه به معناي امكان ذاتي مي‎باشد يعني تمام ممكنات ذاتاً و ماهيتاً در وجود خود فقيراند و نياز به واجب الوجود دارند.[4]اگر در حديث فقر به اين معنا باشد‌چنين فقري هيچ افتخاري براي پيامبر نمي‎آفريند زيرا تمام ممكنات بنابراين معنا فقيرند.
3. فقر در اصطلاح قرآن به اين معني است كه انسان خودش چيزي ندارد و هر چه دارد از خدا است و هيچگاه از خدا بي‎نياز نخواهد بود. و تمام كمالات بالاصالة از خدا است و غير خدا از خود چيزي ندارد مگر اينكه خدا به او تمليك كند همانگونه كه مي‎تواند از او پس بگيرد،[5] اگر در اين حديث، فقر به اين معنا باشد، نه تنها هيچ فخري از اين معنا بدست نمي‎آيد بلكه ضعف و ناتواني نوع انسان با اين فقر ثابت مي‎شود و تمام انسان‎ها از اين حيث فقيرند چنانچه قرآن مي‎فرمايد: «يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله والله هو الغني الحميد.»[6]4. فقر در اصطلاح صوفيه عبارت از فناء في الله است و اتحاد قطره به دريا و اين نهايت مرتبه كاملان است.[7] اگر بگوييم مراد از فقر در حديث مورد بحث اين معني باشد بايد آن را اثبات كنيم ولي به دلايل زير نمي‎توان چنين ادعايي كرد:
اولاً: هيچ دليلي وجود ندارد كه بگويد فقر به معناي فناء في الله است به جز ادعاي صوفيه كه فقر را بر اين معنا حمل نموده‎اند و در مقام استدلال اين كار مصادره به مطلوب مي‎باشد. ثانياً: اگر واقعاً پيامبر مي‎خواسته است مقام فناء خود را بيان كند سزاوار بود با عبارتي آن را بيان مي‎كرد كه بر اين معنا دلالت صريح مي‎داشت تا امتش در حيرت و سرگشتگي قرار نگيرد در حالي كه در هيچ متني از متون اسلامي اعم از حديثي و تاريخي و… و اعم از معتبر و غير معتبر، اثري از ضعيف‎ترين عبارتي ديده نمي‎شود كه كمترين اشعاري بر فناء پيامبر در خدا داشته باشد.
ثالثا؛ بنابر اعتقاد صوفيه در مرتبه فناء، تكاليف الهي و شريعت آسماني ساقط مي‎گردد.[8] در حالي كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ تا لحظه آخر عمر در بيان شريعت و تكاليف الهي و عمل به آنها تلاش نمود و حتي در ايام مريضي فوت با وجود كسالت شديد به مسجد رفته و نماز جماعت را برپا مي‎نمودند.
رابعاً؛ به فرض اينكه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با اين حديث، فقر به معناي فناء في الله را براي خود ثابت دانسته، باز هم هيچ ربطي به تصوف و اقطاب اين فرقه نمي‎تواند داشته باشد زيرا بنابراين حديث بايد تنها شخص پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ‌از اين مقام برخوردار باشد تا بتواند بر ساير انبياء الهي افتخار كند و حتي تمام انبياء الهي محروم از اين مقام مي‎باشند تا چه رسد كه اقطاب صوفيه از اين مقام برخوردار گردند. و اگر اقطاب صوفيه مدعي اين مقام باشند ديگر جاي فخر براي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر ساير انبياء باقي نمي‎ماند بلكه اين اقطاب صوفيه هستند كه بايد بر انبياء الهي فخر نمايند.
پس با توجه به ضعف سندي و دلالي اين حديث نمي‎توان به آن اعتماد نمود آن هم به حدي كه اگر كسي به مقتضاي اين حديث عمل نكند گمراه خواهد شد بلكه به يقين روش و موضع صوفيه در قبال اين حديث جز گمراهي و ضلالت چيزي را در برنخواهد داشت.

پي نوشت ها:
[1] . ابن ابي جمهور احسايي، العوالي اللئالي، ج 1، ص 40، ‌قم،‌سيدالشهداء، اول، 1403 ق.
[2] . ر. ك:‌آلوسي: تفسير آلوسي، ج 10، ص 121 و ج 28  ص 49، بي نا، بي تا، و عجلوني كشف الخفاء، ج 2،‌ص 87، بيروت، دارالكتب العلميه، سوم، 1408 ق، و الفتني، محمد طاهر هندي، تذكرة الموضوعات، ص 178.
[3] . زبيدي، تاج العروس، ج 7، ص 354، بيورت، دارالفكر، بي تا.
[4] . ر. ك: صدرالدين شيرازي، حكمت متعاليه، ج 6،‌ص 72،‌بيروت، دارالتراث العربي، 1981 م.
[5] . ر. ك: طباطبائي، محمد حسين، الميزان، ج 6، ص 89،‌قم، مؤسسه نشر اسلامي.
[6] . فاطر / 15.
[7] . لاهيجي محمد، مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز، ص 87، تهران، زوار، پنجم، 1383 ش.
[8] . ر. ك: مفاتيح الاعجاز، ص 253.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد