خانه » همه » مذهبی » الاغ خدا در روایت

الاغ خدا در روایت


الاغ خدا در روایت

۱۳۹۷/۰۹/۰۵


۱۰۴ بازدید

داستان زیر از کتاب اصول کافی برایم نامفهوم، لطفا شفاف توضیح دهید منظور عابد و فرشته چه بوده است؟ « همانا مردى از بنى اسراییل در یکى از جزایر دریا که سبز و خرم و پر اب و درخت بود عبادت خدا مى کرد یکى از فرشتگان از انجا گذشت و عرض کرد پروردگارا مقدار پاداش این بنده ات را به من بنما خداوند باو نشان داد و او ان مقدار را کوچک شمرد، خدا باو وحى کرد همراه او باش پس ان فرشته بصورت انسانى نزد او امد عابد گفت تو کیستى؟ گفت مردى عابدم چون از مقام و عبادت تو در این مکان اگاه شدم نزد تو امدم تا با تو عبادت خدا کنم پس ان روز را با او بود، چون صبح شد فرشته باو گفت: جاى پاکیزه اى دارى و فقط براى عبادت خوب است. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد. فرشته گفت: چه عیبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپایى ندارد، اگر او خرى مى داشت در اینجا مى چراندیمش براستى این علف از بین مى رود! فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد، عابد گفت: اگر خرى مى داشت چنین علفى تباه نمى شد، پس خدا بفرشته وحى کرد: همانا او را باندازه عقلش پاداش مى دهم (یعنى حال این عابد مانند مستضعفین و کودکان است که چون سخنش از روى ساده دلى و ضعف خرد است مشرک و کافر نیست لیکن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد).»

حدیث خود گویا است و چون خواسته اید ساده تر بیانش می کنیم:فرشته ای عابدی را در جزیره ای یافت که همه اش مشغول عبادت خدا بود، از خدا خواست بداند که مقام این انسان عابد در نزد خدا چقدراست؟ چون فکر می کرد دارای مقام رفیع و بلندی در نزد خدا است ولی وقتی مقام او را دانست پیش خود گفت که این مقام شایسته این مردی که همه اش خدا را عبادت می کند نیست ! و آن مقام در نزدش کم آمد. خدای عالم برای آنکه به او بفهماند که این مقدار مقامی که به او داده کم نیست و حتی این مقدار را هم به دلیل سادگی آن مرد عابد به او داده است. لذا به آن فرشته فرمود که مدتی همراهی این مرد را بکن ، لذا به صورت انسانی نزد مرد رفت و وقتی از حال او پرسید،مرد عابد جمله ای گفت که معلوم شد عقل و درایتش پایین است و خدا بی حکمت نبوده که مقام عالی به اونداده است . چون وقتی با او همکلام شد گفت که ای کاش خدا الاغی داشت که می فرستاد و از علفهای این بوستان بهره می برد ، اینجا بود که آن فرشته ملتفت شد که عقل این عابد چقدر پایین است و برای خدا خر و الاغی را فرض کرده و الآن این مرد غصه علف ها و آن الاغی را می خورد که خدا آن را نفرستاده تا خودش را از این علفزار سیر کند!!!

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد