۱۳۹۶/۱۰/۳۰
–
۸۹۰۰ بازدید
سلام علیکم
چرا باید زبان فارسی را پاس داشت قبلا سعی می کردم زبان فارسی راحفظ کنم لغت بیگانه استفاده نکنم حالا در این سن ۳۲ سال از خودم می پرسم چرا باید زبان فارسی را پاس بدارم پشتوانه این تفکر چیست ؟ واز روی تعصب ملی گرایی ویا تعصب پوچ نباشد حتی اگر به خارج از کشور رفتم و مدتی در آنجا باشم باز باید فارسی را پاس داشت ؟آیا زبان مقدسی است ؟البته به قول پدرم فارسی زبان کتابت ونشر معارف تشیع شده واکنون علمای بزرگ در قم فارسی صحبت می کنند (البته اگر علما در انگلیس بودند انگلیسی صحبت می کردند) ودر میان علما رهبری توصیه به حفظ زبان فارسی نمودند مثلا درجمع شاعران در ماه مبارک امسال جناب فاضل نظری شعری را خواند که رهبری آنرا تصحیح کردند و نمونه هایی دیگر نشانه تسلط ایشان به زبان فارسی است حتی پدرم میگوید امام ره از رهبری ساده تر و فارسی تر صحبت میکردند برای نمونه شیطان بزرگ، شیطان اکبر که گفته رهبری است بماند که علامه طباطبایی المیزان را به عربی نوشت شاید به فارسی نمی شد نوشت .البته زبان فارسی شیرین و حکمت آمیز و لذت بخش است خط زیبای نستعلیق از این زبان است وبه قول فردی زبانی به حکمی فارسی وجود ندارد .وقتی پرچم را در ملایر سوزاندن بنده به خاطر لفظ جلاله الله و الله اکبر حاشیه پرچم ناراحت شدم آیا حفظ زبان فارسی باعث عاقبت به خیری و منفعت دنیا و عقبی دارد البته بنده مقلد رهبری وبخاطر علاقه به ایشان سعی در حفظ فارسی دارم اما دوست دارم با استدلال قوی این کار را انجام دهم
با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز
اصل اینکه می بایست یک زبان به عنوان زبان رسمی در هر کشوری معرفی میشود برای این است که در کشوری که چند زبان وجود دارد و مردم اقوام مختلف هر کدام به زبان خود صحبت باید زبانی وجود داشته باشد که همه آن را فهمیده و قادر به صحبت کردن با آن باشند البته شاید قبل از دوران جدید و زیاد شدن ارتباطات این زبان مشترک لزومی نداشت اما از زمانی که ارتباطات بیشتر شد ازدیاد رابطه لزوم استفاده از آثار علمی مشترک و زبان مشترک را ضرورت بخشید. حال در پاسخ به اینکه چرا در کشور ما این زبان مشترکی که لازم است باید فارسی باشد؟ باید بگوییم ؛ حقیقت این است که کشور ایران از ابتدا به فارس و پارس و پرشین معروف بوده و زبان اصلی ایرانیان فارسی است بقیه اقوامی که وجود دارند در دورههای بعدی بر اثر مهاجرتها (همانند ترکها که از اطراف سرزمینهای مغولستان و شمال آمدند) و یا ورود زبان جدید و انطباق با آن (همانند مردم جنوب ایران که عربی را فرا گرفته و زبان خود دانستند) و یا تغییر به مرور زبان فارسی (همانند گویشهای مختلف فارسی گیلکی و مازنی و تات و …) حاصل شدند و با این حال پر گویش ترین زبان بین اقوام ایرانی زبان فارسی بود لذا زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور انتخاب شد. در برخی از کشورها چون وجود یک زبان مشترک ضروری بود استعمار از این فرصت استفاده کرده و زبان خود را برای مستعمرات به عنوان زبان مشترک بین آنها معین کرد مثلاً در برخی از کشورها انگلیسی در برخی فرانسوی یا اسپانیولی و پرتغالی زبان مشترک است این به این خاطر است که اقوام مختلف چارهای نداشتند و باید یک زبان را برای تعاملات مشترکشان انتخاب میکردند. البته از گذشته دور نیز تمام نویسندگان و شاعران ایرانی یا به زبان فارسی نوشته اند و یا پس از اسلام به زبان عربی مثلاً ابو ریحان که درباره زبانها گفتاری دارد میگوید من زبان مادری و زبان فارسی و زبان عربی بلد هستم به زبان مادری خود اثری ندارم به زبان فارسی اشعار و اما کتابهای علمی خود را به زبان عربی مینویسم.
بنابراین انتخاب زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور به دلیل آشنایی با این زبان در اکثر قریب به اتفاق مناطق کشور است .
از منظر دینی اسلام به ملت یا قوم و دسته مخصوصى توجه ندارد که بخواهد زبان آنها را رسمى بشناسد و زبان قوم دیگر را از رسمیت بیندازد . زید بن ثابت به نقل مسعودى در التنبیه و الاشراف به دستور پیغمبر اکرم ( ص ) زبانهاى فارسى ، رومى ، قبطى ، حبشى را از افرادى که در مدینه بودند و یکى از این زبانها را مىدانستند آموخته بود و سمت مترجمى رسول اکرم ( ص ) را داشت . در تواریخ نقل شده است که حضرت امیر ( ع ) گاهى به فارسى تکلم مىکردهاند .
به طور کلى آیین و قانونى که متعلق به همه افراد بشر است نمىتوانمد روى زبان مخصوصى تکیه کند ، بلکه هر ملتى با خط و زبان خود که خواه ناخواه مظهر یک نوع فکر و ذوق و سلیقه است مىتواند بدون هیچ مانع و رادعى از آن پیروى کند .
بنابراین اگر مىبینید ایرانیان پس از قبول اسلام باز به زبان فارسى تکلم کردند ، هیچ جاى تعجب و شگفتى نیست و به تعبیر دیگر ، ایندو به یکدیگر ربطى ندارد که مغرضان آن را نشانه عدم تمایل ایرانیان به اسلام بدانند .
اصولاً تنوع زبان علاوه بر اینکه مانع پذیرش اسلام نیست وسیلهاى براى پیشرفت بیشتر این دین هم محسوب مىشود چه هر زبانى مىتواند به وسیله زیباییهاى مخصوص خود ، و قدرت مخصوص خود خدمت جداگانهاى به اسلام بنماید . یکى از موفقیتهاى اسلام این است که ملل مختلف با زبانها و فرهنگهاى گوناگون آن را پذیرفتهاند و هریک به سهم خود و با ذوق و فرهنگ و زبان مخصوص خود خدماتى کردهاند .
اگر زبان فارسى از میان رفته بود ، ما امروز آثار گرانبها و شاهکارهاى اسلامى ارزندهاى همچون مثنوى و گلستان و دیوان حافظ و نظامى و صدها اثر زیباى دیگر که در سراسر آنها مفاهیم اسلامى و قرآنى موج مىزند و پیوند اسلام را با زبان فارسى جاوید ساختهاند نداشتیم .
زبان فارسى را چه کسانى و چه عواملى زنده نگاه داشتند ؟ آیا واقعاً ایرانیها ، خودشان زبان فارسى را احیا کردند یا عناصر غیرایرانى در این کار بیش از ایرانیها دخالت داشتند ؟ و آیا حس ملیت ایرانى عامل این کار بود یا یک سلسله عوامل سیاسى که ربطى به ملیت ایرانى نداشت ؟
طبق شواهد تاریخى بنىعباس که از ریشه عرب و عرب نژاد بودند ، از خود ایرانیها بیشتر زبان فارسى را ترویج مىکردند و این بدان جهت بود که آنها براى مبارزه با بنىامیه که سیاستشان عربى بود و بر اساس تفوق عرب بر غیرعرب سیاست ضدعربى پیشه کردند . و به همین دلیل است که اعراب ناسیونالیست و عنصرپرست امروز ، بنىامیه را مورد تجلیل قرار مىدهند و از بنىالعباس کم و بیش انتقاد مىکنند .
مجموعه آثار شهید مطهرى ج 14 خدمات متقابل اسلام و ایران صفحه 106 ، شهید مطهرى
به نقل از سایت تبیان
اصل اینکه می بایست یک زبان به عنوان زبان رسمی در هر کشوری معرفی میشود برای این است که در کشوری که چند زبان وجود دارد و مردم اقوام مختلف هر کدام به زبان خود صحبت باید زبانی وجود داشته باشد که همه آن را فهمیده و قادر به صحبت کردن با آن باشند البته شاید قبل از دوران جدید و زیاد شدن ارتباطات این زبان مشترک لزومی نداشت اما از زمانی که ارتباطات بیشتر شد ازدیاد رابطه لزوم استفاده از آثار علمی مشترک و زبان مشترک را ضرورت بخشید. حال در پاسخ به اینکه چرا در کشور ما این زبان مشترکی که لازم است باید فارسی باشد؟ باید بگوییم ؛ حقیقت این است که کشور ایران از ابتدا به فارس و پارس و پرشین معروف بوده و زبان اصلی ایرانیان فارسی است بقیه اقوامی که وجود دارند در دورههای بعدی بر اثر مهاجرتها (همانند ترکها که از اطراف سرزمینهای مغولستان و شمال آمدند) و یا ورود زبان جدید و انطباق با آن (همانند مردم جنوب ایران که عربی را فرا گرفته و زبان خود دانستند) و یا تغییر به مرور زبان فارسی (همانند گویشهای مختلف فارسی گیلکی و مازنی و تات و …) حاصل شدند و با این حال پر گویش ترین زبان بین اقوام ایرانی زبان فارسی بود لذا زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور انتخاب شد. در برخی از کشورها چون وجود یک زبان مشترک ضروری بود استعمار از این فرصت استفاده کرده و زبان خود را برای مستعمرات به عنوان زبان مشترک بین آنها معین کرد مثلاً در برخی از کشورها انگلیسی در برخی فرانسوی یا اسپانیولی و پرتغالی زبان مشترک است این به این خاطر است که اقوام مختلف چارهای نداشتند و باید یک زبان را برای تعاملات مشترکشان انتخاب میکردند. البته از گذشته دور نیز تمام نویسندگان و شاعران ایرانی یا به زبان فارسی نوشته اند و یا پس از اسلام به زبان عربی مثلاً ابو ریحان که درباره زبانها گفتاری دارد میگوید من زبان مادری و زبان فارسی و زبان عربی بلد هستم به زبان مادری خود اثری ندارم به زبان فارسی اشعار و اما کتابهای علمی خود را به زبان عربی مینویسم.
بنابراین انتخاب زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور به دلیل آشنایی با این زبان در اکثر قریب به اتفاق مناطق کشور است .
از منظر دینی اسلام به ملت یا قوم و دسته مخصوصى توجه ندارد که بخواهد زبان آنها را رسمى بشناسد و زبان قوم دیگر را از رسمیت بیندازد . زید بن ثابت به نقل مسعودى در التنبیه و الاشراف به دستور پیغمبر اکرم ( ص ) زبانهاى فارسى ، رومى ، قبطى ، حبشى را از افرادى که در مدینه بودند و یکى از این زبانها را مىدانستند آموخته بود و سمت مترجمى رسول اکرم ( ص ) را داشت . در تواریخ نقل شده است که حضرت امیر ( ع ) گاهى به فارسى تکلم مىکردهاند .
به طور کلى آیین و قانونى که متعلق به همه افراد بشر است نمىتوانمد روى زبان مخصوصى تکیه کند ، بلکه هر ملتى با خط و زبان خود که خواه ناخواه مظهر یک نوع فکر و ذوق و سلیقه است مىتواند بدون هیچ مانع و رادعى از آن پیروى کند .
بنابراین اگر مىبینید ایرانیان پس از قبول اسلام باز به زبان فارسى تکلم کردند ، هیچ جاى تعجب و شگفتى نیست و به تعبیر دیگر ، ایندو به یکدیگر ربطى ندارد که مغرضان آن را نشانه عدم تمایل ایرانیان به اسلام بدانند .
اصولاً تنوع زبان علاوه بر اینکه مانع پذیرش اسلام نیست وسیلهاى براى پیشرفت بیشتر این دین هم محسوب مىشود چه هر زبانى مىتواند به وسیله زیباییهاى مخصوص خود ، و قدرت مخصوص خود خدمت جداگانهاى به اسلام بنماید . یکى از موفقیتهاى اسلام این است که ملل مختلف با زبانها و فرهنگهاى گوناگون آن را پذیرفتهاند و هریک به سهم خود و با ذوق و فرهنگ و زبان مخصوص خود خدماتى کردهاند .
اگر زبان فارسى از میان رفته بود ، ما امروز آثار گرانبها و شاهکارهاى اسلامى ارزندهاى همچون مثنوى و گلستان و دیوان حافظ و نظامى و صدها اثر زیباى دیگر که در سراسر آنها مفاهیم اسلامى و قرآنى موج مىزند و پیوند اسلام را با زبان فارسى جاوید ساختهاند نداشتیم .
زبان فارسى را چه کسانى و چه عواملى زنده نگاه داشتند ؟ آیا واقعاً ایرانیها ، خودشان زبان فارسى را احیا کردند یا عناصر غیرایرانى در این کار بیش از ایرانیها دخالت داشتند ؟ و آیا حس ملیت ایرانى عامل این کار بود یا یک سلسله عوامل سیاسى که ربطى به ملیت ایرانى نداشت ؟
طبق شواهد تاریخى بنىعباس که از ریشه عرب و عرب نژاد بودند ، از خود ایرانیها بیشتر زبان فارسى را ترویج مىکردند و این بدان جهت بود که آنها براى مبارزه با بنىامیه که سیاستشان عربى بود و بر اساس تفوق عرب بر غیرعرب سیاست ضدعربى پیشه کردند . و به همین دلیل است که اعراب ناسیونالیست و عنصرپرست امروز ، بنىامیه را مورد تجلیل قرار مىدهند و از بنىالعباس کم و بیش انتقاد مىکنند .
مجموعه آثار شهید مطهرى ج 14 خدمات متقابل اسلام و ایران صفحه 106 ، شهید مطهرى
به نقل از سایت تبیان