بحران اقتصاد آمریکا- ترامپ- افول تمدن غربی- اقتصاد سرمایه داری- لیبرالیسم و کاپیتا لیسم
۱۳۹۶/۱۱/۲۴
–
۱۲۷۶ بازدید
سلامراستکه که اقتصاد امریکا بعد ترامت خیلی قویتر و بهتر شده زیادامار دیدم با این شرایط سقوط تمدنی و و مخصوصا اقتصادی غرب عقب میفته؟؟
گرچه با روی کار آمدن ترامپ در برخی بخش ها تحولات مثبتی در اقتصاد آمریکا صورت گرفته است، اما واقعیت اقتصاد آمریکا و تمدن غرب در نگاه کلان با مشکلات و بحران هایی دست به گریبان است که با چنین اقداماتی نمی توان از افول آن جلوگیری به عمل آورد. شاید بتوان با اقداماتی قدری سرعت سقوط آن را به تأخیر انداخت، اما در نهایت مسیر این تمدن به سقوط خواهد انجامید .
در ادامه برای آشنایی بیشتر به واقعیت های اقتصاد امریکا و شاخصه های افول آن اشاره خواهیم کرد .
«واقعیات اقتصاد آمریکا»
نگاهی به شاخصه های مختلف اقتصاد آمریکا بعد از روی کار امدن ترامپ واقعیت اقتصاد این کشور را روشن می سازد .
تولید ناخالص داخلی آمریکا
در نیمه اول سال 2017 ارزش کل تولید ناخالص داخلی آمریکا 19 تریلیون و 152 میلیارد دلار بود که در مقایسه با مدت مشابه سال 2016 بالغ بر 720 میلیارد دلار افزایش یافت.
موازنه تجاری
موازنه تجاری آمریکا در چند دهه اخیر همواره منفی بوده است. کسری تجاری در سال 2015 بالغ بر500 میلیارد دلار و در سال 2016 حدود 505 میلیارد دلار بود. این رقم در دوره شش ماهه اول ریاست جمهوری ترامپ 276 میلیارد و 597 میلیون دلار اعلام شده است. بیشترین میزان کسری در رابطه تجاری با چین است که 33 درصد کل کسری تجاری در نیمه اول سال 2017 را شامل می شود.
بدهی دولت
بدهیهای ایالات متحده که مبلغ آن از ارزش تولید ناخالص داخلی این کشور فراتر رفته است، همچنان سیر صعودی دارد. مبلغ بدهی این کشور در ماه جولای به 19 تریلیون و 844 میلیارد و 909 میلیون دلار رسید.
درآمد و هزینه
میانیگن درآمد در ماه جولای (ماه هفتم میلادی) در مقایسه با ماه قبل از آن 4 دهم درصد و در مقایسه با ماه آخر ریاست جمهوری اوباما 6 دهم درصد افزایش یافت. البته در این مدت هزینهها نیز بیشتر شد. طبق گزارش دفتر تحلیل آمار وزارت بازرگانی، هزینه ها در سه ماهه دوم سال 2017 سه دهم درصد نسبت به فصل آخر 2016 رشد کرده است.
سرمایهگذاری بینالمللی
سرمایهگذاری بینالمللی آمریکا در پایان فصل اول سال 2017 بیش از 8 تریلیون و 140 میلیارد دلار بود که در مقایسه با فصل آخر 2016 حدود 180 میلیارد دلار تغییر یافته است.
نرخ بیکاری
در دوره ترامپ شرایط بازار کار بهتر از چند سال قبل از آن شده است. طبق گزارش دفتر تحلیل آمار وزارت کار آمریکا نرخ بیکاری از 4 و 7 دهم درصد در پایان دوره اوباما به 4 و 4 دهم درصد در ماه هشتم میلادی رسیده است. برخی کارشناسان معتقدند با کاهش نرخ بیکاری، از این پسصاحبان کسب و کار مجبورند برای استخدام کارکنان واجد شرایط،دستمزدها را افزایش دهند که این خود به افزایش تورم خواهد انجامید.
نرخ تورم
نرخ تورم در ایالات متحده در سالهای 1914 تا 2017 به طور متوسط 3 و 28 صدم درصد بوده است. بالاترین نرخ تورم مربوط به سال1920 است که به حدود 24 درصد رسید.
شاخص سهام
روند افزایشی شاخص بازار سهام در سال 2017 پیروزی بزرگی برای ترامپ به شمار میرود. روزنامه واشنگتنپست راهیابی یک تاجر به کاخ سفید و وعدههای وی در خصوص کاهش مالیات، سرمایهگذاری در زیرساختها و افزایش هزینههای نظامی را از دلایل رونق بازار سهام عنوان کرده است. به نوشته این روزنامه سهام شرکت بوئینگ از زمان پیروزی ترامپ در انتخابات تاکنون 70 درصد رشد کرده است که این رشد حدود نیمی از مجموع رشد سهام داوجونز (میانگین ارزش سهام 30 شرکت برتر صنعتی، 20 شرکت حمل و نقل و 15 شرکت خدماتی در بورس نیویورک) در این مدت به حساب میآید. در نمودار زیر رشد شاخص سهام S&P 500 که یکی از مهمترین شاخص های بازار سهام آمریکاست، نشان داده شده است.
تولید نفت خام
تولید نفت خام در ایالات متحده در ژوئن سال 2017 نسبت به ماه مشابه سال قبل 4 درصد افزایش یافته است. طبق آمار وزارت انرژی آمریکا در ماه ژوئن روزانه نه میلیون و 97هزار بشکه نفت در این کشور تولید شد. بیشترین آمار تولید روزانه نفت در آمریکا ده میلیون و 44 هزار بشکه و مربوط به اکتبر 1970 است.
در حالیکه ترامپ به عملکرد اقتصادی دولت خود افتخار میکند، آمارها حاکی از آن است که تراز منفی تجاری و بدهی بالا، کماکان مشکل اصلی دولت وی خواهد بود. نرخ رشد اقتصادی نیز به دلایلی همچون پیر شدن جمعیت ایالات متحده، همچنان پایین خواهد ماند. در حوزه اشتغال هم به نوشته واشنگتن پست، در شرایط فعلی تنها بازار کار از رکود خارج شده و موضوع رشد کمرنگ دستمزدها همچنان برای جویندگان کار مسئله است.نکته دیگر درباره رشد شاخص سهام در دوره ترامپ است که حدود نیمی از آمریکاییها هیچ سهمی از آن ندارند. (طبق آمار در حال حاضر 54 درصد آمریکاییها در بازار سهام سپردهگذاری کردهاند.) با توجه به این موارد به نظر میرسد، تبلیغ موفقیت دولت جدید آمریکا در حوزه اقتصاد، ترفندی برای پوشاندن ضعف های بیشمار دونالد ترامپ در عرصههای سیاسی و اجتماعی باشد.( www.iribnews.ir/fa/news/1798059)
اقتصاد آمریکا به رهبری دونالد ترامپ، چه پیش از پیروزی او در انتخابات ریاستجمهوری و چه پس از ورود رسمی وی به کاخ سفید، مورد تحلیلهای گوناگونی قرار گرفته بود. برخی اقتصاد آمریکا با ترامپ را آغاز یک فاجعه بلندمدت تلقی میکردند و برخی دیگر همچنان در انتظار روزهای درخشان برای اقتصاد آمریکا هستند. سوای دو دیدگاه موجود، میتوان مولفههای کلان اقتصادی ایالاتمتحده را در مدت ریاست ترامپ بررسی کرد. واکاوی تاثیر یا بیتاثیری ترامپ بر اقتصاد ایالات متحده با کمک ۶ مولفه اساسی قابلسنجش است؛ رشد اقتصادی، وضعیت بازار سهام، نرخ بیکاری، رشد دستمزدها، مشارکت نیروی کار و تراز تجاری این ۶ فاکتور را تشکیل میدهند.
افزایش شتاب رشد اقتصادی: دونالد ترامپ بارها میل شخصی خود را رسیدن به رشد اقتصادی ۶ درصدی عنوان کرده است. دادههای دولتی، رشد اقتصادی آمریکا در فصل سوم میلادی (تابستان) را ۲/ ۳ درصد گزارش کردهاند. از ابتدای سال ۲۰۱۷، رشد اقتصادی آمریکا روبه بالا بوده است اما این روند در حدی نیست که نیل به رشد ۶ درصدی را نشان دهد. از طرفی سیاست انقباضی فدرالرزرو نیز به نوبه خود رشد اقتصادی را تحتتاثیر منفی قرار خواهد داد.
مانور افزایشی والاستریت: بلافاصله پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری، شاخص داوجونز روند صعودی خود را آغاز کرد. وعدههای اقتصادی ترامپ، ۵ روز پس از مراسم سوگند ریاستجمهوری سلسله رکوردشکنیهای بازار سهام آمریکا را شکل دادند. شاخص داوجونز برای نخستینبار از ۲۰هزار واحد عبور کرد و در سال ۲۰۱۷ مرتبا رکورد خود را ارتقا داد. این شاخص تا پایان سال ۲۰۱۷، حتی از مرز ۲۶هزار واحدی نیز عبور کرد. والاستریت در سال ۲۰۱۷ در همه بخشها رکوردهای تازهای ثبت کرد و برخی این روند را خوشبینی افراطی به وعدههای اقتصادی ترامپ نامیدند.
دو سویه کاهش نرخ بیکاری: نرخ بیکاری در آمریکا نزدیک به ۱/ ۴ درصد است و این نرخ از سال ۲۰۰۱ میلادی بیسابقه بهشمار میرود. ترامپ کاهش نرخ بیکاری را یکی از دستاوردهای خود تلقی میکند و بارها در فضای مجازی به آن بالیده است؛ اما کارشناسان، کاهش نرخ مشارکت، عوارض دوره رکود دهه گذشته و بدون تغییر ماندن دستمزدها را ۳ دلیل برای اینکه نرخ بیکاری پایین در آمریکا بهسود اقتصاد این کشور نیست، درنظر میگیرند. عدم افزایش دستمزدها: رشد دستمزد نیروی کار در آمریکا، ۱۲ ماه است که بین ۵/ ۲ تا ۹/ ۲ درصد نوسان میکند و نسبت به دورههای پیشین تغییر خاصی نکرده است. فقدان رشد کافی دستمزدها با اینکه نرخ بیکاری کاهش یافته، توجه بسیاری از کارشناسان را به خود جلب کرده و به یک تناقض تبدیل شده است. این تناقض اثر مثبت کاهش نرخ بیکاری را تحتالشعاع قرار داده است.
نیروی کار در پشت صحنه اقتصادی: نرخ مشارکت نیروی کار از زمان باراک اوباما تاکنون تغییر خاصی نکرده و همچنان نزدیک به ۶۳ درصد است. بدون تغییر ماندن این نرخ نیز از سوی مخالفان ترامپ مرتبا مورد هجمه قرار میگیرد؛ چراکه کاهش نرخ بیکاری بدون آنکه تغییری در مشارکت ایجاد شده باشد، تاثیر اقتصادی مثبتی در پی نخواهد داشت. کسری تراز تجاری: یکی از مهمترین وعدههای ترامپ، کاهش کسری تراز تجاری بود. تراز منفی تجاری، سالها است نگرانیهای بسیاری ایجاد کرده و ترامپ قول اصلاح آن را به جامعه اقتصادی ایالاتمتحده داده بود؛ اما روند تراز تجاری از بدتر شدن وضعیت آن حکایت دارد.( donya-e-eqtesad.com/16/3344312)
«شاخصه های افول تمدن آمریکایی»
«جان ایکنبری» استاد دانشگاه «برینسون» آمریکا در گروه روابط بینالملل در یکی از مقالههای خود که در مجله «فارن افرز» تحت عنوان «آینده نظام بینالمللی لیبرال» مینویسد: آمریکا در مسیر افول قرار گرفته است و نظام تک قطبی که بر جهان حکومت میکرد بهزودی با ظهور قدرتهای قوی دیگری مثل چین که بزرگترین اقتصاد جهان را به خود اختصاص داده است، سقوط خواهد کرد.
وی در ادامه میافزاید: ذات نظام بینالمللی در واقع آمریکایی و با غربی نیست بلکه این نظام بر اساس شرایط تاریخی بهوجود آمده است. این نظام، یک نظام سلسله مراتبی است که بر قدرت آمریکا تکیه کرده و دارای ویژگیهای لیبرالی است. سلطه و هیمنه آمریکا درحال عقبنشینی است و ابعاد سلسله مراتبی این نظام نیز با وجود اینکه ابعاد لیبرالی آن در حال تداوم است، رو به افول و فروپاشی است.
«جدعون راشمان» تحلیلگر معروف مجلههای آمریکایی ضمن اشاره به اینکه امپراطوری واشنگتن بر جهان هرگز بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری در قرن گذشته تکرار نخواهد شد، معتقد است که آمریکا باید در موضوع انهیار و فروپاشی خود تفکر کند.
وی در ادامه میافزاید: آمریکا از سال 1991 تا سال 2008 از بحران اقتصادی شدیدی رنج میبرد، و این مسئله در حقیقت به وضوح آغاز فروپاشی سلطه آمریکا بر جهان را در نتیجه مشکلات بزرگ و زیاد اقتصادی و اجتماعی نشان داد و این کشور هر گز نخواهد توانست مجددا به سلطه سابق خود برگردد، هر چند در این راه تلاشهای زیادی بکند.
این کارشناس مسائل سیاسی تصریح میکند: توان اقتصادی و سیاسی که چین از آن برخور دار است تحدید جدی برای قدرت آمریکا محسوب میشود؛ آمریکایی که تلاش میکرد بر قدرتهای جهانی در طولانی مدت سیطره یابد.
وی در ادامه به رقابت بین آمریکا و بسیاری از کشورهای مخالف آمریکا مثل «چین»، «برزیل»، «ترکیه»، «هند» و «ایران» در زمینههای مختلف اشاره میکند و مینویسد: این دولتها سیاست مختلفی از سیاستهای آمریکا در پیش گرفتهاند. سیاست آمریکا مبتنی بر تغییر توازن قوا در جهان است که همین مسئله نیز منجر به تضعیف آن شده و در نهایت از سلطه آن در نظام بینالمللی در میادین مختلف کاسته شده است.
«میشل کوکس» استاد روابط بینالملل و تحلیلگر سیاسی روزنامه انگلیسی گاردین نیز تاکید میکند: جهان از آغاز قرن 21 شاهد واقعیت جدیدی تحت عنوان «تغییر قوا» است که این واقعیت جدید بر این نکته تاکید میکند که آمریکا و کشورهای غربی بهشکل کلی در حال فروپاشی مستمر هستند و نظام جهانی جدیدی در حال ظهور است که مخالف و مقابل آمریکا و کشورهای غربی است. این نظام جدید متشکل از «برزیل»، «روسیه»، «هند»، «چین» و «جنوب آفریقا» است که به اسم اختصاری «بریکس» (BRICS) معروف است.
«نوام چامسکی» متفکر آمریکایی نیز تاکید میکند که امپراطوری آمریکا در مسیر زوال است و معتقد است که هینمه و سلطه امپریالیستی آن بهشکل مشهود تغییر کرده و نمیتواند سیطره خود را بر دو سطح داخلی و خارجی تحمیل کند.
«فرید رفیق زکریا» روزنامهنگار آمریکایی نیز معتقد است جهان بهسمت رهایی از تحت سلطه بودن آمریکا حرکت میکند، تا جاییکه آمریکا نتوانسته است سیطره خود را بر بسیاری از کشورها در زمینههای مختلف اقتصادی، ژئوسیاسی و فرهنگی تحمیل کند.
وی تاکید میکند که قدرتهای جدید و مستقلی در حال ظهور و بروز هستند که هیمنه و سلطه آمریکا را در سطح بینالمللی به حدی محدود خواهند کرد که میتوان گفت که این سلطه تاثیر خود را در مناطق مختلف جهان از دست خواهد داد.
زکریا در ادامه با بیان اینکه توازن قوا در حال تغییر و دور شدن از سلطه آمریکا به نفع سایر کشورهاست، تصریح میکند: این تغییر بهمثابه رفتن به دنیای مابعد آمریکاست.
موسسه آمریکایی «بروکسینجر» نیز در گزارشهای خود اشاره میکند که بسیاری از ناظران سیاسی واقتصادی معتقدند که آمریکا از سال 2008 که شاهد یک بحران اقتصادی بود، به سمت فروپاشی حرکت کرده است. بسیاری از شهروندان آمریکایی نیز معتقد هستند که سقوط سلطه کشورشان یک امر حتمی است و جامعه جهانی به زودی شاهد دنیای مابعد آمریکا خواهد بود.
دانشگاه هاروارد آمریکا در گزارش های خود تاکید میکند که شکست نظام سیاسی آمریکا ثابت شده است، همانطور که اقتصاد آمریکا از رکود رنج میبرد و از 20 سال پیش دوره شکوفایی اقتصاد آمریکا به پایان رسیده است و آرزوی سلطه گری در آستانه فروپاشی است. اعتماد شهروندان آمریکایی از مسئولانشان جلب شده است. (sndu.ac.ir/fa/content)
با بررسى همه جانبه واقعیتهاى پیدا و پنهان جامعه آمریکا مى توان به علائم ونشانه های افول ایالات متحده پى برد، البته باید به این نکته مهم هم اذعان داشت که آمریکا نه تنها یک کشور غربى بلکه «آزمایشگاه بارزى از نزول و انحطاط جامعه مدنى و نهادهاى شناخته شده آن در تمدن غرب مى باشد.»( پروفسور حمید مولانا، روزنامه کیهان، ستون چشم انداز، 29/5/77)
«واقعیت افول امپراطورى آمریکا »
ایالات متحده آمریکا بر اساس شهادت واقعیتهاى موجود و اعتراف شخصیتهاى سیاسى و فرهنگى آن، به شدت گرفتار مشکلات پیچیده اى است که آینده این کشور را تیره و تار کرده است ؛ اکتاو یوپاز، نویسنده معروف غربى و برنده جایزه ادبى نوبل، طى مقاله اى با عنوان «امپراتورى دموکراسى (آمریکا) در سراشیب سقوط » مى نویسد:
«چشم انداز آمریکا به هیچ وجه روى نوید و آرامش را نشان نمى دهد .» (اطلاعات سیاسى، اقتصادى، ش 64 )
البته آنانى که براى اثبات وجود ثبات در جامعه و نظام سیاسى ایالات متحده به اقتدار نسبى این کشور در عرصه هاى اقتصادى، نظامى و پیشرفتهاى تکنولوژیک استناد مى جویند، باید به این حقیقت معطوف گردند که:
«افول امپراتورى ها ناگهانى و آنى نیست و قدرتهاى بزرگ در تاریخ همیشه به آهستگى سیر قهقهرایى خود را طى کرده اند و آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نیست .»
بحرانهاى عظیم و چالشهاى خطرناک و سقوط فرهنگى، اخلاقى و سیاسى الگوى جامعه مدنى غربى و بهشت موعود لیبرالیسم، شرایطى را رقم زده است که:
«افول امپراتورى آمریکا اکنون سالهاست که مورد توجه صاحب نظران و اندیشمندان قرار گرفته است .» (پروفسور حمید مولانا، در مصاحبه با هفته نامه صبح، ش 48، 22/12/74 )
و برخى از صاحب نظران برجسته آمریکا با بیان این مطلب که «آمریکا در لحظه مهمى از تاریخ خود قرار دارد اعلام مى دارند: «امپراتورى آمریکا در حال سقوط و فروپاشى است .» (گورویدال، از برجسته ترین نویسندگان آمریکایى , روزنامه جمهورى اسلامى، 18/6/80، خبرگزارى جمهورى اسلامی)
«عوامل اساسى افول امپراطورى آمریکا»
نکته در خور توجه این جاست که افول امپراتورى و تمدنى که بر مبناى باورهاى ماتریالیستى رشد و توسعه یافت «کمتر باتنزل قدرت اقتصادى، سیاسى و نظامى، سر و کار داشته و ریشه آن را باید در گسیختگى هاى معنوى، اخلاقى، خانوادگى و اجتماعى جست و جو کرد . امواج ویران کننده جنایت و خشونت، تجاوز، اعتیاد، ابتذال اخلاقى و فرو پاشى نهاد خانواده و «حرص و طمع مادى، تنزیل اصول معنوى، رشوه خوارى، فساد، فردگرایى، خودخواهى و بالاتر از همه عدم وجود یک مرکز و قدرت معنوى، ایالات متحده را دچار بحرانهاى اجتماعى و سیاسى کرده است .» (پروفسور حمید مولانا، در مصاحبه با نشریه صبح، ش 48، 22/12/74)
البته این واقعیت غیر قابل انکارى است که آمریکا با برخوردارى از تکنولوژى پیشرفته، قدرت عظیم نظامى ثروتمندترین کشور دنیاست، اما آنچه بدیهى مى نماید این است که ثروتمندترین کشور دنیا به لحاظ گرفتار آمدن در دام فقر معنوى، امروز از غلبه بر بحرانهاى عظیم اجتماعى و فرهنگى خود درمانده گشته است .
«نگاهى به معضلات پیچیده آمریکا»
ریچارد نیکسون، رئیس جمهور اسبق آمریکا، در این زمینه مى نویسد:
«ثروتمندترین کشور جهان نباید به این واقعیت تن در دهد که در آمریکا (کشورى که جمعیتش 20/1 جمعیت جهان است) پولى که خرج مواد مخدر و وسایل غیر مجاز مى شود برابر با کل هزینه کشورهاى دیگر است .
ثروتمندترین کشور جهان نباید به این واقعیت تن در دهد که ما بیشترین نرخ جنایات را در جهان داشته باشیم و شمار آمریکاییانى که در مدت جنگ خلیج فارس در ایالات متحده کشته شدند بیست برابر کسانى باشد که در میدان جنگ به قتل رسیدند .
ثروتمندترین کشور جهان نباید به این حقیقت تن در دهد که یک طبقه محروم همیشگى به وجود بیاید و وجود آن شهرهاى ما را آن قدر ناامن کند که دیگر جاى زندگى نباشد . وضع بسیارى از شهرهاى امروزه از آن روزى که پرزیدنت جانسون برنامه جامعه بزرگ را به راه انداخت بدتر است .» (نیکسون، ریچارد , فرصت را دریابیم , ترجمه حسین وفسى نژاد، تهران : طرح نو , صص 361- 360 )
«رسانه هاى آمریکا و ترویج جرم و جنایت »
رسانه هاى عمومى آمریکا امروزه به عامل مهمى در تقویت و تشدید جریان انحطاط جامعه آمریکا مبدل گشته اند و در حالى که «تلویزیون و فیلمها مى توانند برنامه هایى با کیفیت عالى در اختیار بینندگان قرار دهند ولى بیشتر اوقات به پست ترین نوع هرزگى و خشونت متوسل مى شوند .» (بنجامین اسپاک، دنیاى بهتر براى کودکانمان، ترجمه منصور حکمى، ص 84)
در جامعه به ابتذال کشیده شده آمریکا در مقابل انحرافات تلویزیون و سینما و . . . نه تنها برخورد جدى به عمل نمى آید که «هرگونه اعتراض به تحسین و تجلیل از خشونت وحشى گرى و بى بندوبارى جنسى در تلویزیون و سینما با اعتراضهاى طرفداران حقوق مدنى درباره آثار دلسرد کننده سانسور روبه رو مى شود! گویى که سانسور تنها مساله است .» (بنجامین اسپاک، پیشین، ص 85)
«ارمغان شوم فرهنگ مادى براى آمریکاییان»
وضعیت کنونى آمریکا حاکى از آن است که «مادى گرایى، آرمان گرایى را تحت الشعاع قرار داده » و «آمریکا خشنترین جامعه در جهان مى باشد .» و «آمار مربوط به قتل و سایر جنایات در کلیه بخشهاى این جامعه وحشت آور است .» و «تمایلات جنسى نیز به وحشى گرى و خشونت کشانده شده است .» (بنجامین اسپاک , پیشین , ص 63-64)
ارمغان شوم مادى گرایى افراطى، مخاطرات عظیمى است که آسایش را از جامعه آمریکا ربوده است . به همین علت اکنون «سرطان جنایت و خشونت، جامعه آمریکا را تهدید مى کند .» ( بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا، روزنامه جمهورى اسلامى 21/3/73)
مقام معظم رهبری فرمودند : «غرب دچار بحران شدید هویت فرهنگى و شخصیتى بوده و به علت از بین رفتن پایه هاى اخلاق از درون در حال متلاشى شدن مى باشد .» (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نمایندگان فرهنگى جمهورى اسلامى ایران در خارج از کشور ، 11/6/76 )
«نشانه هاى افول تدریجى قدرت آمریکا»
استمرار انحطاط فرهنگى و از هم گسیختگى معنوى و سیر صعودى معضلات اجتماعى و . . . و تبعات ویرانگر آن، در مجموع ایالات متحده را با دو بحران عمده مواجه ساخته است که نشانه اى واضح از افول تدریجى قدرت آمریکا مى باشند:
1- کاهش چشم گیر اعتماد عمومى به زمامداران و نظام سیاسى حاکم ؛ ناتوانى جدى و مشهود رهبران نظام سیاسى ایالات متحده از مقابله با بحرانهاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى در این جامعه از یک سو و فساد آشکار و گسترده سیاستمداران و کارگزاران آمریکایى از سوى دیگر، کاهش چشم گیر اعتماد عمومى به نهادهاى سیاسى و دولتى و زمامداران دولتى این کشور را به دنبال داشته است .
2- مخالفت روز افزون جهانى با نظریه نظام تک قطبى و رهبرى آمریکا بر جهان .
تحولات جارى در آمریکا نه تنها استعداد و توانایى دولت مردان آن را در مهار بحرانهاى گوناگون و گسترده و رفع ناهنجارى ها به شدت زیر سؤال برده که نظریه لزوم رهبرى آمریکا بر جهان معاصر را به ایده اى تمسخرآمیز مبدل ساخته است .
«عدم صلاحیت آمریکا براى رهبرى جهان »
نیوت گنگریج، رئیس اسبق مجلس نمایندگان آمریکا، با اعتراف تلویحى به شرم آور بودن ادعاى رهبرى کشورش بر جهان و با ابراز تاسف از شرایط بحرانى جامعه آمریکا مى گوید:
«ایالات متحده باید جهان را رهبرى کند . . . اما با کشورى که در آن دوازده ساله ها باردار مى شوند، پانزده ساله ها همدیگر را مى کشند، هفده ساله ها به ایدز مبتلا مى شوند و هجده ساله ها دیپلم مى گیرند بدون این که بتوانند بخوانند و بنویسند هیچ کس را نمى شود رهبرى کرد!» (روزنامه جمهورى اسلامى 22/5/75)
بحران مخاطره آمیز و همه جانبه اى که جهان غرب و بویژه جامعه آمریکا را احاطه کرده این مهم را به اثبات مى رساند که:
«آمریکا و اروپا نباید داعیه رهبرى جهان را داشته باشند; زیرا کشورهاى اروپایى و آمریکایى در یک بحران عمیق فرهنگى، معنوى، اجتماعى و اقتصادى گرفتار و مشغول شده اند .» ( زبیگینو برژینسکى، نظریه پرداز آمریکایى و مشاور اسبق امنیت ملى آمریکا . روزنامه جمهوری , 17/5/75)
برخى از نظریه پردازان آمریکایى نیز با ابراز نگرانى از آینده ایالات متحده مى نویسند:
«من نگران آن هستم که موقعیت ابر قدرتى آمریکا تا حدودى متزلزل شود، فرهنگ ثروت اندوزى و بوالهوسى در آمریکا براى انتقال قدرت این کشور به نوعى اقتدار معنوى به اعتبار جهانى زیان بخش است .» (برژینسکى، نظریه برخورد تمدنها، ترجمه مجتبى امیرى، ص 166)
برای آشنایی بیشتر به منابع زیر مراجعه شود؛
-نگاهی گذرا به ظهور وسقوط آمریکا , سید عباس پیغمبری
– سقوط آمریکا از نگاه پرفسور هارولد بلوم , مجله سیاحت غرب , شماره 57, 1387, ص 12- 16)
-سایت باشگاه اندیشه , افول هژمونی , نوام چامسکی
-انحطاط و افول امپراطورى آمریکا , میر احمد رضا حاجتی
-افول آمریکا، از توهم تا واقعیت, فرید زکریا
– ظهور و سقوط مدرن , پرفسور حمید مولانا تهران: کتاب صبح
-لیبرالیسم مدرن و افول امریکا , رابرت اچ. بورگ , ترجمه الهه هاشمی حائری , تهران: حکمت زبان
در ادامه برای آشنایی بیشتر به واقعیت های اقتصاد امریکا و شاخصه های افول آن اشاره خواهیم کرد .
«واقعیات اقتصاد آمریکا»
نگاهی به شاخصه های مختلف اقتصاد آمریکا بعد از روی کار امدن ترامپ واقعیت اقتصاد این کشور را روشن می سازد .
تولید ناخالص داخلی آمریکا
در نیمه اول سال 2017 ارزش کل تولید ناخالص داخلی آمریکا 19 تریلیون و 152 میلیارد دلار بود که در مقایسه با مدت مشابه سال 2016 بالغ بر 720 میلیارد دلار افزایش یافت.
موازنه تجاری
موازنه تجاری آمریکا در چند دهه اخیر همواره منفی بوده است. کسری تجاری در سال 2015 بالغ بر500 میلیارد دلار و در سال 2016 حدود 505 میلیارد دلار بود. این رقم در دوره شش ماهه اول ریاست جمهوری ترامپ 276 میلیارد و 597 میلیون دلار اعلام شده است. بیشترین میزان کسری در رابطه تجاری با چین است که 33 درصد کل کسری تجاری در نیمه اول سال 2017 را شامل می شود.
بدهی دولت
بدهیهای ایالات متحده که مبلغ آن از ارزش تولید ناخالص داخلی این کشور فراتر رفته است، همچنان سیر صعودی دارد. مبلغ بدهی این کشور در ماه جولای به 19 تریلیون و 844 میلیارد و 909 میلیون دلار رسید.
درآمد و هزینه
میانیگن درآمد در ماه جولای (ماه هفتم میلادی) در مقایسه با ماه قبل از آن 4 دهم درصد و در مقایسه با ماه آخر ریاست جمهوری اوباما 6 دهم درصد افزایش یافت. البته در این مدت هزینهها نیز بیشتر شد. طبق گزارش دفتر تحلیل آمار وزارت بازرگانی، هزینه ها در سه ماهه دوم سال 2017 سه دهم درصد نسبت به فصل آخر 2016 رشد کرده است.
سرمایهگذاری بینالمللی
سرمایهگذاری بینالمللی آمریکا در پایان فصل اول سال 2017 بیش از 8 تریلیون و 140 میلیارد دلار بود که در مقایسه با فصل آخر 2016 حدود 180 میلیارد دلار تغییر یافته است.
نرخ بیکاری
در دوره ترامپ شرایط بازار کار بهتر از چند سال قبل از آن شده است. طبق گزارش دفتر تحلیل آمار وزارت کار آمریکا نرخ بیکاری از 4 و 7 دهم درصد در پایان دوره اوباما به 4 و 4 دهم درصد در ماه هشتم میلادی رسیده است. برخی کارشناسان معتقدند با کاهش نرخ بیکاری، از این پسصاحبان کسب و کار مجبورند برای استخدام کارکنان واجد شرایط،دستمزدها را افزایش دهند که این خود به افزایش تورم خواهد انجامید.
نرخ تورم
نرخ تورم در ایالات متحده در سالهای 1914 تا 2017 به طور متوسط 3 و 28 صدم درصد بوده است. بالاترین نرخ تورم مربوط به سال1920 است که به حدود 24 درصد رسید.
شاخص سهام
روند افزایشی شاخص بازار سهام در سال 2017 پیروزی بزرگی برای ترامپ به شمار میرود. روزنامه واشنگتنپست راهیابی یک تاجر به کاخ سفید و وعدههای وی در خصوص کاهش مالیات، سرمایهگذاری در زیرساختها و افزایش هزینههای نظامی را از دلایل رونق بازار سهام عنوان کرده است. به نوشته این روزنامه سهام شرکت بوئینگ از زمان پیروزی ترامپ در انتخابات تاکنون 70 درصد رشد کرده است که این رشد حدود نیمی از مجموع رشد سهام داوجونز (میانگین ارزش سهام 30 شرکت برتر صنعتی، 20 شرکت حمل و نقل و 15 شرکت خدماتی در بورس نیویورک) در این مدت به حساب میآید. در نمودار زیر رشد شاخص سهام S&P 500 که یکی از مهمترین شاخص های بازار سهام آمریکاست، نشان داده شده است.
تولید نفت خام
تولید نفت خام در ایالات متحده در ژوئن سال 2017 نسبت به ماه مشابه سال قبل 4 درصد افزایش یافته است. طبق آمار وزارت انرژی آمریکا در ماه ژوئن روزانه نه میلیون و 97هزار بشکه نفت در این کشور تولید شد. بیشترین آمار تولید روزانه نفت در آمریکا ده میلیون و 44 هزار بشکه و مربوط به اکتبر 1970 است.
در حالیکه ترامپ به عملکرد اقتصادی دولت خود افتخار میکند، آمارها حاکی از آن است که تراز منفی تجاری و بدهی بالا، کماکان مشکل اصلی دولت وی خواهد بود. نرخ رشد اقتصادی نیز به دلایلی همچون پیر شدن جمعیت ایالات متحده، همچنان پایین خواهد ماند. در حوزه اشتغال هم به نوشته واشنگتن پست، در شرایط فعلی تنها بازار کار از رکود خارج شده و موضوع رشد کمرنگ دستمزدها همچنان برای جویندگان کار مسئله است.نکته دیگر درباره رشد شاخص سهام در دوره ترامپ است که حدود نیمی از آمریکاییها هیچ سهمی از آن ندارند. (طبق آمار در حال حاضر 54 درصد آمریکاییها در بازار سهام سپردهگذاری کردهاند.) با توجه به این موارد به نظر میرسد، تبلیغ موفقیت دولت جدید آمریکا در حوزه اقتصاد، ترفندی برای پوشاندن ضعف های بیشمار دونالد ترامپ در عرصههای سیاسی و اجتماعی باشد.( www.iribnews.ir/fa/news/1798059)
اقتصاد آمریکا به رهبری دونالد ترامپ، چه پیش از پیروزی او در انتخابات ریاستجمهوری و چه پس از ورود رسمی وی به کاخ سفید، مورد تحلیلهای گوناگونی قرار گرفته بود. برخی اقتصاد آمریکا با ترامپ را آغاز یک فاجعه بلندمدت تلقی میکردند و برخی دیگر همچنان در انتظار روزهای درخشان برای اقتصاد آمریکا هستند. سوای دو دیدگاه موجود، میتوان مولفههای کلان اقتصادی ایالاتمتحده را در مدت ریاست ترامپ بررسی کرد. واکاوی تاثیر یا بیتاثیری ترامپ بر اقتصاد ایالات متحده با کمک ۶ مولفه اساسی قابلسنجش است؛ رشد اقتصادی، وضعیت بازار سهام، نرخ بیکاری، رشد دستمزدها، مشارکت نیروی کار و تراز تجاری این ۶ فاکتور را تشکیل میدهند.
افزایش شتاب رشد اقتصادی: دونالد ترامپ بارها میل شخصی خود را رسیدن به رشد اقتصادی ۶ درصدی عنوان کرده است. دادههای دولتی، رشد اقتصادی آمریکا در فصل سوم میلادی (تابستان) را ۲/ ۳ درصد گزارش کردهاند. از ابتدای سال ۲۰۱۷، رشد اقتصادی آمریکا روبه بالا بوده است اما این روند در حدی نیست که نیل به رشد ۶ درصدی را نشان دهد. از طرفی سیاست انقباضی فدرالرزرو نیز به نوبه خود رشد اقتصادی را تحتتاثیر منفی قرار خواهد داد.
مانور افزایشی والاستریت: بلافاصله پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری، شاخص داوجونز روند صعودی خود را آغاز کرد. وعدههای اقتصادی ترامپ، ۵ روز پس از مراسم سوگند ریاستجمهوری سلسله رکوردشکنیهای بازار سهام آمریکا را شکل دادند. شاخص داوجونز برای نخستینبار از ۲۰هزار واحد عبور کرد و در سال ۲۰۱۷ مرتبا رکورد خود را ارتقا داد. این شاخص تا پایان سال ۲۰۱۷، حتی از مرز ۲۶هزار واحدی نیز عبور کرد. والاستریت در سال ۲۰۱۷ در همه بخشها رکوردهای تازهای ثبت کرد و برخی این روند را خوشبینی افراطی به وعدههای اقتصادی ترامپ نامیدند.
دو سویه کاهش نرخ بیکاری: نرخ بیکاری در آمریکا نزدیک به ۱/ ۴ درصد است و این نرخ از سال ۲۰۰۱ میلادی بیسابقه بهشمار میرود. ترامپ کاهش نرخ بیکاری را یکی از دستاوردهای خود تلقی میکند و بارها در فضای مجازی به آن بالیده است؛ اما کارشناسان، کاهش نرخ مشارکت، عوارض دوره رکود دهه گذشته و بدون تغییر ماندن دستمزدها را ۳ دلیل برای اینکه نرخ بیکاری پایین در آمریکا بهسود اقتصاد این کشور نیست، درنظر میگیرند. عدم افزایش دستمزدها: رشد دستمزد نیروی کار در آمریکا، ۱۲ ماه است که بین ۵/ ۲ تا ۹/ ۲ درصد نوسان میکند و نسبت به دورههای پیشین تغییر خاصی نکرده است. فقدان رشد کافی دستمزدها با اینکه نرخ بیکاری کاهش یافته، توجه بسیاری از کارشناسان را به خود جلب کرده و به یک تناقض تبدیل شده است. این تناقض اثر مثبت کاهش نرخ بیکاری را تحتالشعاع قرار داده است.
نیروی کار در پشت صحنه اقتصادی: نرخ مشارکت نیروی کار از زمان باراک اوباما تاکنون تغییر خاصی نکرده و همچنان نزدیک به ۶۳ درصد است. بدون تغییر ماندن این نرخ نیز از سوی مخالفان ترامپ مرتبا مورد هجمه قرار میگیرد؛ چراکه کاهش نرخ بیکاری بدون آنکه تغییری در مشارکت ایجاد شده باشد، تاثیر اقتصادی مثبتی در پی نخواهد داشت. کسری تراز تجاری: یکی از مهمترین وعدههای ترامپ، کاهش کسری تراز تجاری بود. تراز منفی تجاری، سالها است نگرانیهای بسیاری ایجاد کرده و ترامپ قول اصلاح آن را به جامعه اقتصادی ایالاتمتحده داده بود؛ اما روند تراز تجاری از بدتر شدن وضعیت آن حکایت دارد.( donya-e-eqtesad.com/16/3344312)
«شاخصه های افول تمدن آمریکایی»
«جان ایکنبری» استاد دانشگاه «برینسون» آمریکا در گروه روابط بینالملل در یکی از مقالههای خود که در مجله «فارن افرز» تحت عنوان «آینده نظام بینالمللی لیبرال» مینویسد: آمریکا در مسیر افول قرار گرفته است و نظام تک قطبی که بر جهان حکومت میکرد بهزودی با ظهور قدرتهای قوی دیگری مثل چین که بزرگترین اقتصاد جهان را به خود اختصاص داده است، سقوط خواهد کرد.
وی در ادامه میافزاید: ذات نظام بینالمللی در واقع آمریکایی و با غربی نیست بلکه این نظام بر اساس شرایط تاریخی بهوجود آمده است. این نظام، یک نظام سلسله مراتبی است که بر قدرت آمریکا تکیه کرده و دارای ویژگیهای لیبرالی است. سلطه و هیمنه آمریکا درحال عقبنشینی است و ابعاد سلسله مراتبی این نظام نیز با وجود اینکه ابعاد لیبرالی آن در حال تداوم است، رو به افول و فروپاشی است.
«جدعون راشمان» تحلیلگر معروف مجلههای آمریکایی ضمن اشاره به اینکه امپراطوری واشنگتن بر جهان هرگز بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری در قرن گذشته تکرار نخواهد شد، معتقد است که آمریکا باید در موضوع انهیار و فروپاشی خود تفکر کند.
وی در ادامه میافزاید: آمریکا از سال 1991 تا سال 2008 از بحران اقتصادی شدیدی رنج میبرد، و این مسئله در حقیقت به وضوح آغاز فروپاشی سلطه آمریکا بر جهان را در نتیجه مشکلات بزرگ و زیاد اقتصادی و اجتماعی نشان داد و این کشور هر گز نخواهد توانست مجددا به سلطه سابق خود برگردد، هر چند در این راه تلاشهای زیادی بکند.
این کارشناس مسائل سیاسی تصریح میکند: توان اقتصادی و سیاسی که چین از آن برخور دار است تحدید جدی برای قدرت آمریکا محسوب میشود؛ آمریکایی که تلاش میکرد بر قدرتهای جهانی در طولانی مدت سیطره یابد.
وی در ادامه به رقابت بین آمریکا و بسیاری از کشورهای مخالف آمریکا مثل «چین»، «برزیل»، «ترکیه»، «هند» و «ایران» در زمینههای مختلف اشاره میکند و مینویسد: این دولتها سیاست مختلفی از سیاستهای آمریکا در پیش گرفتهاند. سیاست آمریکا مبتنی بر تغییر توازن قوا در جهان است که همین مسئله نیز منجر به تضعیف آن شده و در نهایت از سلطه آن در نظام بینالمللی در میادین مختلف کاسته شده است.
«میشل کوکس» استاد روابط بینالملل و تحلیلگر سیاسی روزنامه انگلیسی گاردین نیز تاکید میکند: جهان از آغاز قرن 21 شاهد واقعیت جدیدی تحت عنوان «تغییر قوا» است که این واقعیت جدید بر این نکته تاکید میکند که آمریکا و کشورهای غربی بهشکل کلی در حال فروپاشی مستمر هستند و نظام جهانی جدیدی در حال ظهور است که مخالف و مقابل آمریکا و کشورهای غربی است. این نظام جدید متشکل از «برزیل»، «روسیه»، «هند»، «چین» و «جنوب آفریقا» است که به اسم اختصاری «بریکس» (BRICS) معروف است.
«نوام چامسکی» متفکر آمریکایی نیز تاکید میکند که امپراطوری آمریکا در مسیر زوال است و معتقد است که هینمه و سلطه امپریالیستی آن بهشکل مشهود تغییر کرده و نمیتواند سیطره خود را بر دو سطح داخلی و خارجی تحمیل کند.
«فرید رفیق زکریا» روزنامهنگار آمریکایی نیز معتقد است جهان بهسمت رهایی از تحت سلطه بودن آمریکا حرکت میکند، تا جاییکه آمریکا نتوانسته است سیطره خود را بر بسیاری از کشورها در زمینههای مختلف اقتصادی، ژئوسیاسی و فرهنگی تحمیل کند.
وی تاکید میکند که قدرتهای جدید و مستقلی در حال ظهور و بروز هستند که هیمنه و سلطه آمریکا را در سطح بینالمللی به حدی محدود خواهند کرد که میتوان گفت که این سلطه تاثیر خود را در مناطق مختلف جهان از دست خواهد داد.
زکریا در ادامه با بیان اینکه توازن قوا در حال تغییر و دور شدن از سلطه آمریکا به نفع سایر کشورهاست، تصریح میکند: این تغییر بهمثابه رفتن به دنیای مابعد آمریکاست.
موسسه آمریکایی «بروکسینجر» نیز در گزارشهای خود اشاره میکند که بسیاری از ناظران سیاسی واقتصادی معتقدند که آمریکا از سال 2008 که شاهد یک بحران اقتصادی بود، به سمت فروپاشی حرکت کرده است. بسیاری از شهروندان آمریکایی نیز معتقد هستند که سقوط سلطه کشورشان یک امر حتمی است و جامعه جهانی به زودی شاهد دنیای مابعد آمریکا خواهد بود.
دانشگاه هاروارد آمریکا در گزارش های خود تاکید میکند که شکست نظام سیاسی آمریکا ثابت شده است، همانطور که اقتصاد آمریکا از رکود رنج میبرد و از 20 سال پیش دوره شکوفایی اقتصاد آمریکا به پایان رسیده است و آرزوی سلطه گری در آستانه فروپاشی است. اعتماد شهروندان آمریکایی از مسئولانشان جلب شده است. (sndu.ac.ir/fa/content)
با بررسى همه جانبه واقعیتهاى پیدا و پنهان جامعه آمریکا مى توان به علائم ونشانه های افول ایالات متحده پى برد، البته باید به این نکته مهم هم اذعان داشت که آمریکا نه تنها یک کشور غربى بلکه «آزمایشگاه بارزى از نزول و انحطاط جامعه مدنى و نهادهاى شناخته شده آن در تمدن غرب مى باشد.»( پروفسور حمید مولانا، روزنامه کیهان، ستون چشم انداز، 29/5/77)
«واقعیت افول امپراطورى آمریکا »
ایالات متحده آمریکا بر اساس شهادت واقعیتهاى موجود و اعتراف شخصیتهاى سیاسى و فرهنگى آن، به شدت گرفتار مشکلات پیچیده اى است که آینده این کشور را تیره و تار کرده است ؛ اکتاو یوپاز، نویسنده معروف غربى و برنده جایزه ادبى نوبل، طى مقاله اى با عنوان «امپراتورى دموکراسى (آمریکا) در سراشیب سقوط » مى نویسد:
«چشم انداز آمریکا به هیچ وجه روى نوید و آرامش را نشان نمى دهد .» (اطلاعات سیاسى، اقتصادى، ش 64 )
البته آنانى که براى اثبات وجود ثبات در جامعه و نظام سیاسى ایالات متحده به اقتدار نسبى این کشور در عرصه هاى اقتصادى، نظامى و پیشرفتهاى تکنولوژیک استناد مى جویند، باید به این حقیقت معطوف گردند که:
«افول امپراتورى ها ناگهانى و آنى نیست و قدرتهاى بزرگ در تاریخ همیشه به آهستگى سیر قهقهرایى خود را طى کرده اند و آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نیست .»
بحرانهاى عظیم و چالشهاى خطرناک و سقوط فرهنگى، اخلاقى و سیاسى الگوى جامعه مدنى غربى و بهشت موعود لیبرالیسم، شرایطى را رقم زده است که:
«افول امپراتورى آمریکا اکنون سالهاست که مورد توجه صاحب نظران و اندیشمندان قرار گرفته است .» (پروفسور حمید مولانا، در مصاحبه با هفته نامه صبح، ش 48، 22/12/74 )
و برخى از صاحب نظران برجسته آمریکا با بیان این مطلب که «آمریکا در لحظه مهمى از تاریخ خود قرار دارد اعلام مى دارند: «امپراتورى آمریکا در حال سقوط و فروپاشى است .» (گورویدال، از برجسته ترین نویسندگان آمریکایى , روزنامه جمهورى اسلامى، 18/6/80، خبرگزارى جمهورى اسلامی)
«عوامل اساسى افول امپراطورى آمریکا»
نکته در خور توجه این جاست که افول امپراتورى و تمدنى که بر مبناى باورهاى ماتریالیستى رشد و توسعه یافت «کمتر باتنزل قدرت اقتصادى، سیاسى و نظامى، سر و کار داشته و ریشه آن را باید در گسیختگى هاى معنوى، اخلاقى، خانوادگى و اجتماعى جست و جو کرد . امواج ویران کننده جنایت و خشونت، تجاوز، اعتیاد، ابتذال اخلاقى و فرو پاشى نهاد خانواده و «حرص و طمع مادى، تنزیل اصول معنوى، رشوه خوارى، فساد، فردگرایى، خودخواهى و بالاتر از همه عدم وجود یک مرکز و قدرت معنوى، ایالات متحده را دچار بحرانهاى اجتماعى و سیاسى کرده است .» (پروفسور حمید مولانا، در مصاحبه با نشریه صبح، ش 48، 22/12/74)
البته این واقعیت غیر قابل انکارى است که آمریکا با برخوردارى از تکنولوژى پیشرفته، قدرت عظیم نظامى ثروتمندترین کشور دنیاست، اما آنچه بدیهى مى نماید این است که ثروتمندترین کشور دنیا به لحاظ گرفتار آمدن در دام فقر معنوى، امروز از غلبه بر بحرانهاى عظیم اجتماعى و فرهنگى خود درمانده گشته است .
«نگاهى به معضلات پیچیده آمریکا»
ریچارد نیکسون، رئیس جمهور اسبق آمریکا، در این زمینه مى نویسد:
«ثروتمندترین کشور جهان نباید به این واقعیت تن در دهد که در آمریکا (کشورى که جمعیتش 20/1 جمعیت جهان است) پولى که خرج مواد مخدر و وسایل غیر مجاز مى شود برابر با کل هزینه کشورهاى دیگر است .
ثروتمندترین کشور جهان نباید به این واقعیت تن در دهد که ما بیشترین نرخ جنایات را در جهان داشته باشیم و شمار آمریکاییانى که در مدت جنگ خلیج فارس در ایالات متحده کشته شدند بیست برابر کسانى باشد که در میدان جنگ به قتل رسیدند .
ثروتمندترین کشور جهان نباید به این حقیقت تن در دهد که یک طبقه محروم همیشگى به وجود بیاید و وجود آن شهرهاى ما را آن قدر ناامن کند که دیگر جاى زندگى نباشد . وضع بسیارى از شهرهاى امروزه از آن روزى که پرزیدنت جانسون برنامه جامعه بزرگ را به راه انداخت بدتر است .» (نیکسون، ریچارد , فرصت را دریابیم , ترجمه حسین وفسى نژاد، تهران : طرح نو , صص 361- 360 )
«رسانه هاى آمریکا و ترویج جرم و جنایت »
رسانه هاى عمومى آمریکا امروزه به عامل مهمى در تقویت و تشدید جریان انحطاط جامعه آمریکا مبدل گشته اند و در حالى که «تلویزیون و فیلمها مى توانند برنامه هایى با کیفیت عالى در اختیار بینندگان قرار دهند ولى بیشتر اوقات به پست ترین نوع هرزگى و خشونت متوسل مى شوند .» (بنجامین اسپاک، دنیاى بهتر براى کودکانمان، ترجمه منصور حکمى، ص 84)
در جامعه به ابتذال کشیده شده آمریکا در مقابل انحرافات تلویزیون و سینما و . . . نه تنها برخورد جدى به عمل نمى آید که «هرگونه اعتراض به تحسین و تجلیل از خشونت وحشى گرى و بى بندوبارى جنسى در تلویزیون و سینما با اعتراضهاى طرفداران حقوق مدنى درباره آثار دلسرد کننده سانسور روبه رو مى شود! گویى که سانسور تنها مساله است .» (بنجامین اسپاک، پیشین، ص 85)
«ارمغان شوم فرهنگ مادى براى آمریکاییان»
وضعیت کنونى آمریکا حاکى از آن است که «مادى گرایى، آرمان گرایى را تحت الشعاع قرار داده » و «آمریکا خشنترین جامعه در جهان مى باشد .» و «آمار مربوط به قتل و سایر جنایات در کلیه بخشهاى این جامعه وحشت آور است .» و «تمایلات جنسى نیز به وحشى گرى و خشونت کشانده شده است .» (بنجامین اسپاک , پیشین , ص 63-64)
ارمغان شوم مادى گرایى افراطى، مخاطرات عظیمى است که آسایش را از جامعه آمریکا ربوده است . به همین علت اکنون «سرطان جنایت و خشونت، جامعه آمریکا را تهدید مى کند .» ( بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا، روزنامه جمهورى اسلامى 21/3/73)
مقام معظم رهبری فرمودند : «غرب دچار بحران شدید هویت فرهنگى و شخصیتى بوده و به علت از بین رفتن پایه هاى اخلاق از درون در حال متلاشى شدن مى باشد .» (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نمایندگان فرهنگى جمهورى اسلامى ایران در خارج از کشور ، 11/6/76 )
«نشانه هاى افول تدریجى قدرت آمریکا»
استمرار انحطاط فرهنگى و از هم گسیختگى معنوى و سیر صعودى معضلات اجتماعى و . . . و تبعات ویرانگر آن، در مجموع ایالات متحده را با دو بحران عمده مواجه ساخته است که نشانه اى واضح از افول تدریجى قدرت آمریکا مى باشند:
1- کاهش چشم گیر اعتماد عمومى به زمامداران و نظام سیاسى حاکم ؛ ناتوانى جدى و مشهود رهبران نظام سیاسى ایالات متحده از مقابله با بحرانهاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى در این جامعه از یک سو و فساد آشکار و گسترده سیاستمداران و کارگزاران آمریکایى از سوى دیگر، کاهش چشم گیر اعتماد عمومى به نهادهاى سیاسى و دولتى و زمامداران دولتى این کشور را به دنبال داشته است .
2- مخالفت روز افزون جهانى با نظریه نظام تک قطبى و رهبرى آمریکا بر جهان .
تحولات جارى در آمریکا نه تنها استعداد و توانایى دولت مردان آن را در مهار بحرانهاى گوناگون و گسترده و رفع ناهنجارى ها به شدت زیر سؤال برده که نظریه لزوم رهبرى آمریکا بر جهان معاصر را به ایده اى تمسخرآمیز مبدل ساخته است .
«عدم صلاحیت آمریکا براى رهبرى جهان »
نیوت گنگریج، رئیس اسبق مجلس نمایندگان آمریکا، با اعتراف تلویحى به شرم آور بودن ادعاى رهبرى کشورش بر جهان و با ابراز تاسف از شرایط بحرانى جامعه آمریکا مى گوید:
«ایالات متحده باید جهان را رهبرى کند . . . اما با کشورى که در آن دوازده ساله ها باردار مى شوند، پانزده ساله ها همدیگر را مى کشند، هفده ساله ها به ایدز مبتلا مى شوند و هجده ساله ها دیپلم مى گیرند بدون این که بتوانند بخوانند و بنویسند هیچ کس را نمى شود رهبرى کرد!» (روزنامه جمهورى اسلامى 22/5/75)
بحران مخاطره آمیز و همه جانبه اى که جهان غرب و بویژه جامعه آمریکا را احاطه کرده این مهم را به اثبات مى رساند که:
«آمریکا و اروپا نباید داعیه رهبرى جهان را داشته باشند; زیرا کشورهاى اروپایى و آمریکایى در یک بحران عمیق فرهنگى، معنوى، اجتماعى و اقتصادى گرفتار و مشغول شده اند .» ( زبیگینو برژینسکى، نظریه پرداز آمریکایى و مشاور اسبق امنیت ملى آمریکا . روزنامه جمهوری , 17/5/75)
برخى از نظریه پردازان آمریکایى نیز با ابراز نگرانى از آینده ایالات متحده مى نویسند:
«من نگران آن هستم که موقعیت ابر قدرتى آمریکا تا حدودى متزلزل شود، فرهنگ ثروت اندوزى و بوالهوسى در آمریکا براى انتقال قدرت این کشور به نوعى اقتدار معنوى به اعتبار جهانى زیان بخش است .» (برژینسکى، نظریه برخورد تمدنها، ترجمه مجتبى امیرى، ص 166)
برای آشنایی بیشتر به منابع زیر مراجعه شود؛
-نگاهی گذرا به ظهور وسقوط آمریکا , سید عباس پیغمبری
– سقوط آمریکا از نگاه پرفسور هارولد بلوم , مجله سیاحت غرب , شماره 57, 1387, ص 12- 16)
-سایت باشگاه اندیشه , افول هژمونی , نوام چامسکی
-انحطاط و افول امپراطورى آمریکا , میر احمد رضا حاجتی
-افول آمریکا، از توهم تا واقعیت, فرید زکریا
– ظهور و سقوط مدرن , پرفسور حمید مولانا تهران: کتاب صبح
-لیبرالیسم مدرن و افول امریکا , رابرت اچ. بورگ , ترجمه الهه هاشمی حائری , تهران: حکمت زبان