خانه » همه » مذهبی » برخورد امام علی (ع) با مخالفان

برخورد امام علی (ع) با مخالفان


برخورد امام علی (ع) با مخالفان

۱۳۹۸/۰۵/۱۸


۱۰۹۷ بازدید

نمونه ای از نحوه ی حکومت امام علی (ع) و برخورد ایشان با خلافکاران حکومتی را بیان کنید.

مقدمه: دنیاخواهی و افزون طلبی زمامدار بطور اعم، نزدیکان او و افراد موقعیت طلب و سودجو، آفتی است که معمولاً حکومت ها را تهدید می کند. عامل اصلی پیدایش این آفت نوع تصمیمات و برخورد حاکم در مواجهه با موافقان و مخالفان حکومت است. حکّام پس از رسیدن به قدرت، برای وابستگان خود و نیز کسانی که در به قدرت رسیدن آنان نقش داشته اند، امتیازاتی اختصاص می دهند و با نادیده گرفتن تخلفات آنان، زمینه بهره گیری بیشتر آنان را از اموال عمومی فراهم می سازند؛ تا آن جا که حکومت به ابزاری برای رسیدن به تمایلات و خواسته های شخص حاکم و نزدیکان وی تبدیل می شود. طبیعی است که چنین حالتی، تضییع حقوق بسیاری از افراد جامعه را نیز به دنبال دارد و این بدان سبب است که حاکم نسبت به حفظ حقوق افراد عادی جامعه که تأثیر زیادی در حفظ قدرت وی ندارند، از خود شدت عمل بروز نمی دهد. این حاکمان با استفاده از تطمیع و تهدید و اعطای امتیازات خاص، مخالفان خود را به اطاعت وامی دارند و در صورت تسلیم نشدن آن ها هیچ گونه اغماضی ندارند و با شدّت با آنان برخورد می کنند.
امام علی(ع) از ابتدای ظهور اسلام در دامان پیامبر(ص) بزرگ شده بود و رحمت و شفقت پیامبر نسبت به انسان ها و مدارای آن حضرت با دشمنان و نیز قاطعیت او را در دفاع از حق مشاهده کرده بود1 و درنتیجه، از ابتدا حیات سیاسی و اجتماعی آن حضرت بر اساس این دو اصل، یعنی قاطعیت و مدارا، شکل گرفته بود. این دو اصل، که ریشه در قرآن و روایات پیامبر(ص) دارد، در شخصیت علی(ع)، که خود قرآن ناطق است، نمود خارجی یافته است. خداوند، پیامبر خود را نرمخو و فردی معرفی می فرماید که از خطای دیگران در می گذرد:
فَبِمَا رَحْمِةٍ مِن اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لأَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاْعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْلَهُمْ وَ شَاوِرْهم فِی الأمَرِ… .2
پس به برکت رحمت خداوندی، با آنان نرمخو شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس از آن ها درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن… .
علی(ع) هنگام حیات پیامبر(ص) مطیع محض آن حضرت بود و هرجا که رسول اکرم(ص) تشخیص می دادند که باید با مخالفان مدارا کرد، علی(ع) به تبعیت از ایشان، مدارا و سازش می کردند و در مواردی که لازم بود با قاطعیت برخورد کنند، طبق دستور پیامبر(ص) شدت عمل به خرج می دادند. حضرت در تبعیت از پیامبر و اجرای دستورهای ایشان هیچ گونه تردیدی به خود راه نمی داد و در هیچ موردی سستی و سهل انگاری نمی کرد، تا آن جا که وقتی عده ای از قاطعیت و شدت عمل حضرت علی(ع) درباره بیت المال مسلمین به پیامبر شکایت کردند، حضرت فرمود:
اِرْفَعُوا اَلْسِنتَکم عَنْ عَلّیٍ فَاِنّهُ خَشِنٌ فِی ذَاتِ اللّه عزّوجلّ غَیرُ مُدَاهِنٍ فِی دِینِهِ.
از بدگویی علی دست بردارید که او در اجرای دستور خدا، بی پروا و سخت گیر است و نسبت به دین خدا اهل سازش و مداهنه نیست.
مدارا و قاطعیت
بر اساس دستورهای اسلام، در قرآن کریم و سیره پیامبر(ص) و معصومین(ع)، مدارا و نرمش، یکی از ارزش های اصیل در فرهنگ اسلامی است که بسیاری از موارد فوق را قطعا شامل می شود. برخی از مصادیق آن عبارت اند از: گذشت در مسائل شخصی؛ تحمل عقاید رقیب در عین پای بندی و باور به حقانیت اعتقادات دینی؛ سعه صدر علمی و گشودن فضای تعامل و تعاطی افکار و انظار؛ مماشات و مدارا برای تدبیر امور جامعه و تنظیم شؤون حکومت؛ مسامحه با خودی ها و دوستان و زیردستان و ستمدیدگان در چارچوب شرع و قانون؛ نرمش در کیفیت ترویج اسلام و ارزش های دینی؛ مدارا با مخالفان و دشمنان غیرمعاند که برای آرامش و نظم جامعه خطرساز نیستند، و در برخی موارد پذیرش انفعالیِ چیزی که مورد پذیرش انسان نیست ولی نمی تواند آن را تغییر دهد.
قاطعیت
قاطعیت را می توان اجرای به موقع و مناسب قانون و بهره گیری از قدرت مشروع برای اجرای عدالت نسبت به خود و دیگران تعریف کرد و مواردی مانند قاطعیت در استیفای حقوق مردم، برخورد با کارگزاران متخلف حکومتی و قاطعیت در طرد خواسته های غیرمشروع شخصی و… را از موارد آن نام برد. بدین ترتیب قاطعیت ضد خشونت است؛3زیرا قاطعیت به کارگیری قدرت است و در مباحث علوم سیاسی «قدرت و خشونت ضد یک دیگرند و آن جا که یکی سلطه مطلق پیدا کند، دیگری وجود نخواهد داشت»4 و «قانون گذاری، تصمیم گیری، فرمان دادن و مجازات کردن از وظایف اصلی قدرت در داخل همه گروه هاست».5بنابراین، قاطعیت در اجرای قوانین و مجازاتِ تخلف کنندگانِ از قانون، در حیطه قدرت مطرح می شود، نه در حیطه خشونت؛ زیرا عنصر غیرقانونی بودن6 از ممیزات خشونت است و در اسلام به شدت و در تمام موارد با آن برخورد شده و اجازه خشونت به معنای فوق به هیچ کس و در هیچ شرایطی داده نشده است.
علی (ع) و مدارا با خلفا و 25 سال سکوت
حضرت در این دوره خاص و حساس از تاریخ اسلام، با این که خلافت و جانشینی پیامبر را از حقوق مسلم خود می دانست و آن را حقی الهی برای خود قلمداد می نمود، اما هنگامی که دیگران حکومت را تصاحب کردند، در برابر غصب شدنِ حق خویش، مدارا در پیش گرفت. اگرچه آن حضرت به مناسبت های گوناگون و به افراد مختلف حقانیت خود را گوشزد می نمود، اما از نظر عملی دست به شمشیر نبرد و از راه خشونت در جهت به دست آوردن حق خود بهره نبرد؛ بلکه برای حفظ اسلامِ نوپایی که دشمنان از هر طرف در کمین بودند موقعیتی پدید آید تا آن را ریشه کن سازند، با خلفا از در سازش درآمد7و در موارد مختلفی که مصلحت مسلمین اقتضا می کرد، به عنوان یکی از بزرگ ترین نخبگان جامعه، آنان را از مشورت های خود بهره مند می ساخت.8 به تعبیر خود حضرت، چونان شخصی که خار در چشم و استخوان درگلو داشته باشد، بر فتنه های فتنه انگیزان و جهل ناآگاهان حلم ورزید9 و با آنان نرمش و مدارا نمود.
حضرت علی(ع) در زمان عثمان، که بیت المال را در میان بستگان خود تقسیم می کرد و ابوذر را با آن مقام علمی و تقوا به ربذه تبعید نمود، فقط به مشایعت ابوذر اکتفا کرد و در عمل، با حکم خلیفه مخالفت نکرد و در موارد مختلف که افرادی می کوشیدند از خشونت بر ضد عثمان استفاده کنند، آنان را از این عمل برحذر داشت و بارها میان عثمان و مخالفان او میانجیگری نمود و کوشید که واقعه پدید آمده بدون خشونت و خونریزی پایان پذیرد و تا آخرین لحظه هم با فرستادن امام حسن و امام حسین(ع) به منظور حمایت از عثمان، حسن نیت خود را اثبات نمود. اما این حرکت به معنای تأیید اعمال عثمان نبود؛ زیرا بعد از رسیدن به قدرت با قاطعیت تمام کوشید اموالی را که به ناحق در حکومت عثمان به افرادی خاص رسیده بود، باز گردانَد.
حضرت در دوران خلفا در مواردی که علنا مخالفت با حکم خدا را مشاهده می کرد و به خصوص در مواردی که حاکمان با استفاده از قدرت خود می کوشیدند حدود الهی را بر برخی از نزدیکان خود جاری نسازند، با قاطعیت وارد میدان می شد و از حکم خدا دفاع می کرد. در واقع، این عمل به منظور تثبیت حاکمیت دینی و امیدوار شدن مردم به حکومت صورت می گرفت. برای مثال در جریان شرابخواری ولید بن عقبه، استاندار عثمان در کوفه، که شرابخواری او برای خلیفه ثابت شده بود، آن حضرت وقتی دید دیگران جرأت اجرای حد را ندارند، شخصا اجرای حد را برعهده گرفت. در تاریخ آمده است که کسی جرأت نداشت بر پشت ولید تازیانه ای فرود آورد، علی بن ابیطالب چون اوضاع و احوال را چنین دید، خود تازیانه ای در دست گرفت و بر ولید وارد شد. ولید علی بن ابی طالب(ع) را به خدا سوگند داد و خویشاوندی خود را با او به یادش آورد. علی(ع) گفت: ساکت باش! همانا سبب هلاکت بنی اسرائیل آن بود که حدود الهی را تعطیل کردند… بگذارید قریش مرا جلاّد خود بخواند!10
به نقل مسعودی، علی(ع) او را گرفت و برای حدّ شرعی تازیانه بر پشتش فرود آورد. عثمان، خلیفه وقت، بر علی(ع) اعتراض نمود و گفت: تو حق چنین رفتاری را با او نداشتی! علی(ع) در پاسخ فرمود:
حق دارم و بدتر از این هم سزاوار کسی است که فسق ورزد، و از چنگال عدالت و اجرای قانون بگریزد.11
قاطعیت و مدارا در برابر مخالفان حکومت
حضرت علی(ع) پس از رسیدن به قدرت، مبنای انتخاب افراد را برای واگذاری مناصب حکومتی، لیاقت معنوی و کاردانی آنان قرار دادند و در تقسیم بیت المال نیز بر اساس عدالت نسبت به همه افراد جامعه یکسان برخورد نمودند. بدین ترتیب، طبیعی بود افرادی مانند طلحه و زبیر که به پست و مقامی نرسیده بودند12 و تمام آمال و آرزوهای خود را بر باد رفته می دیدند و نیز حاکمان عزل شده که منافع مادی خود را از دست داده بودند با آن حضرت مخالفت کنند و به همراه کسانی که از ابتدای خلافت با حضرت بیعت نکرده بودند، گروه مخالفان حکومت علی(ع) را تشکیل دهند. در این میان، گروهی نیز از یاران نادان حضرت بر اثر جهل و نادانی، در اواخر حکومت حضرت به گروه مخالفان پیوستند و در تاریخ به خوارج مشهور شدند.
روش حضرت در مقابل این مخالفان، ابتدا نرمش و مدارا بود، امّا هنگامی که تمام راه های مسالمت آمیز بسته شد، برای خاموش کردن فتنه ای که آنان ایجاد کرده بودند با قاطعیت اقدام نمود. حضرت هیچ گاه مخالفان خود را از امتیازات عمومی که حق هر مسلمان در جامعه اسلامی بود، محروم نساخت و سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد و هیچ گاه مخالفی را به صرف اتهام مخالفت یا اعلام مخالفت، دستگیر یا زندانی نکرد و تا زمانی که با آنان اتمام حجت کامل ننموده و از تمام راه های مسالمت آمیز برای هدایت و بازگشت آنان بهره نبرده بود، از در جنگ و شدت عمل وارد نشد.
از روش مدارا و قاطعیت حضرت امیر با اصحاب جمل صفین و نهروان که بگذریم روش حضرت در خصوص دیگران را تبیین می‌کنیم :
قاطعیت در برابر همکاری با دشمن
از قاطعیت حضرت در مقابل مخالفان، هم چنین مواردی است که اینان به نحوی با دشمن همکاری می کردند. برخی از این همکاری ها در حد شایعه پراکنی و تضعیف روحیه سربازان خودی و برخی دیگر همکاری مستقیم و جاسوسی برای دشمن بوده است. حضرت در مقابل شخص جاسوسی که بر ضد مسلمانان و به نفع دشمن فعالیت می کرد با شدت برخورد نمود و حتی در موردی دستور داد که دست وی راببرند.13(که سرانجام آن شخص به واسطه همین قطع شدن دست کشته شد). اما در مواردی که همکاری با دشمن در حد پخش شایعه و تضعیف روحیه سربازان بود، حضرت ابتدا از طریق گفت وگو می کوشید آنان را ارشاد کند و اگر به ارشادات و راهنمایی های حضرت اهمیت نمی دادند، در برخی موارد آنان را تبعید می کرد. برای مثال حنظلة بن ربیع، که در لشکر حضرت در جنگ صفین حضور داشت، هنگام حرکت به سوی معاویه، روحیه مردم را متزلزل می کرد و حتی حضرت را از جنگ با معاویه برحذر می داشت. امام در مرحله اول به او فرمود: آیا بر ضد ما هستی یا با ما؟ او اظهار داشت: نه بر ضد تو و نه با تو هستم. حضرت با توجه به زمان خاص و موقعیتی که برای حرکت به سوی معاویه تشخیص داده بودند، حنظله را به رُها (شهری بین موصل و شام) تبعید کرد، ولی وی از اجرای حکم سر باز زد و شبانه از کوفه گریخت و به معاویه پیوست. بعد از این که او به دشمن ملحق شد، حضرت با قاطعیت دستور داد که خانه او را در کوفه خراب کنند،14تا درس عبرتی برای دیگران باشد.
در موردی دیگر، هنگام جنگ نهروان پس از آن که حضرت از شهر کوفه بیرون آمده بود، نامه ای از جانشین آن حضرت در کوفه به او رسید که دو قبیله از قبایلی که در کوفه زندگی می کنند، شما را نفرین می کنند و برای دشمنان شما آرزوی پیروزی می نمایند. حضرت در این موقعیت حساس با این دو قبیله با قاطعیت برخورد نمود و در جواب نامه به جانشین خود در کوفه نوشت:
آن دو قبیله را از کوفه بیرون کن و اجازه نده کسی از آنان در کوفه زندگی کند.15
دعوت کارگزاران به مدارا و قاطعیت
در موارد مختلف،امام علی (ع) کارگزاران خود را به سازش و مدارا با مردم و گذشت از تخلفات جزئیِ آنان سفارش نموده اند. برای نمونه حضرت در عهدنامه مالک اشتر هنگام انتخاب او به استانداری مصر می فرماید:
و أَشْعِر قلبَکَ الرّحمةَ للرَّعیّةِ، والمَحبةَ لهم، واللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاتَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعا ضَارّیا تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفان: امّا اخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، اَوْ نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلقِ. یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَل، و تَعْرِضُ لَهُمْ العِلَل، و یُؤتَی عَلَی اَیْدِیهِمْ فِی الْعَمدِ والخَطاء. فَأَعْطِهمْ مِنْ عَفْوِکَ وصَفْحِکَ مِثْلَ الّذِی تُحبُّ و تَرْضَی اَن یُعْطِیکَ اللّهُ من عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ… .16
قلب خویش را نسبت به مردم، سرشار از رحمت و محبت و لطف کن، و در برابر آنان همچون حیوان درنده ای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری؛ زیرا آنان دو گروه بیش نیستند؛ یا برادران دینی تو هستند یا انسان هایی همچون تو که گاه از آنان لغزش سرمی زند و ناراحتی هایی به آنان عارض می گردد و به دست آنان عمدا یا به اشتباه کارهایی انجام می شود. از عفو و گذشت خود، آن مقدار به آن ها عطا کن که دوست داری خداوند از عفوش به تو عنایت کند… .
قاطعیت در اجرای عدالت و نفی تبعیض
علی(ع) در اجرای عدالت، چه در موارد اقتصادی مانند تقسیم بیت المال و چه در واگذاری مناصب حکومتی و نیز در برخورد با کارگزاران متخلف، هیچ گونه سهل انگاری و مدارا را جایز نمی دانستند و برای استیفای حقوق مردم، با متخلفان با قاطعیت برخورد می کردند. آن حضرت اموال را به طور مساوی بین همه تقسیم می نمودند و مناصب حکومتی را بر اساس لیاقت و نه خویشاوندی یا نزدیکی به افراد واگذار می کردند.
چنان که در ابتدای بحث گذشت، قوم سالاری و نفوذ خویشاوندان و استفاده از رابطه های نسبی و سببی در رسیدن به قدرت و تقسیم آن، آفتی است که حکومت ها را دائما تهدید می کند؛ اما یکی از ویژگی های حضرت علی(ع) آن است که کسی نتوانست با استفاده از عنصر خویشاوندی یا برتری نژادی، در آن حضرت نفوذ کند و از این طریق به مطامع و منافع شخصی خود برسد. این بدان علت بود که حضرت از ابتدای به قدرت رسیدن، با قاطعیتِ تمام در مقابل این طمع ورزی ها استقامت نمود و مصلحت مسلمانان را در نظر گرفت و آن را بر مصلحت شخصی افراد و گروه های خاص ترجیح داد.
در تاریخ آمده است که دو تن از نزدیکان حضرت به نام های عباس بن عبدالمطلب و ربیعة بن حارث، فرزندان خود، فضل بن عباس و عبدالله بن ربیعة، را نزد علی(ع) فرستادند تا از آن حضرت بخواهند که آن دو را به سِمَت کارگزار حکومت در امور صدقات و مالیات بگمارد. حضرت در مقابل خواسته این دو نفر، ردای خویش را افکند و بر روی آن دراز کشید و فرمود: … سوگند به خدا پیوسته در این حال می مانم تا شما دو نفر را ناامید به سوی پدرانتان بازگردانم.17
یعقوبی می نویسد: بعضی روایت کرده اند که علی(ع) فرمانداری یمن را به طلحه و حکمرانی یمامه و بحرین را به زبیر سپرد. آن دو، هنگام پذیرش این سمت از باب تشکر و قدردانی گفتند: از این صله رحم که انجام دادی و حق خویشاوندی که به جای آوردی جزای خیر بینی! علی(ع) گفت: آیا شما این را صله رحم حق خویشاوندی می دانید؟! زمامداری بر مسلمان را به حق خویشاوندی چه کار؟ آن گاه حکم را از آن دو پس گرفت. آن دو برآشفتند و گفتند: دیگران را بر ما ترجیح دادی! علی(ع) فرمود: اگر این حرص و آزمندی در شما پدیدار نمی گشت من درباره شما عقیده ای دیگر داشتم.18
حضرت با این برخورد و قاطعیت خود، به خصوص با افرادی مثل طلحه و زبیر که هم از بستگان حضرت بودند و هم خود را در به قدرت رسیدن حضرت مؤثر می دانستند، نشان داد که جز از طریق کاردانی و تقوا راهی برای رسیدن به مقام در حکومت علی(ع) وجود ندارد.
حضرت نه فقط در واگذاری مناصب دولتی از عنصر خویشاوندی استفاده نکردند، بلکه در تقسیم بیت المال نیز با قاطعیت تمام عدالت را اجرا کردند و نگذاشتند مانند خلفای سابق، نزدیکانِ حاکم از مواهب بیشتری برخوردار شوند. در مواردی که برخی از بستگان حضرت تقاضای امکانات بیشتری از بیت المال داشتند، ایشان به شدت با آنان مخالفت می کردند.
عبدالله بن جعفر، داماد و برادرزاده علی(ع)، روزی در عصر خلافت آن حضرت به حضور او آمد و گفت: شایسته است امر فرمایید که برای زندگی روزمره ام به من کمکِ مالی شود. سوگند به خدا برای تأمین زندگی چیزی ندارم جز این که گوسفند یا الاغ خود را بفروشم. امام علی(ع) به او فرمود: چیزی برای تو نزد من نیست، مگر این که به عموی خود دستور دهی تا از بیت المال دزدی کند و به تو بدهد.19بدین ترتیب حضرت با این جواب او را محروم ساخت.
اجرای عدالت و قاطعیت در برابر تخلف کارگزاران
حضرت پس از انتخاب کارگزاران می کوشیدند که با روش های مختلفی بر اعمال آنان نظارت کنند. تمام کارهای حاکمان زیر نگاه تیزبین امام(ع) بود و در صورت مشاهده خلاف، آنان را مؤاخذه، عتاب یا از کار برکنار و مجازات می نمود.20اگر از ظلم آنان به مردم یا بی توجهی به آنان یا حیف و میل بیت المال آگاه می شدند به شدت و با سرعت اقدام می کرد. حضرت به یکی از کارگزاران حکومت که در اموال بیت المال خیانت کرده بود، نامه ای نوشت و او را از عواقب شدیدی که در انتظارش بود آگاه ساخت:
… پس، از خدا بیم دار و مال های این مردم را باز سپار، و اگر چنین نکنی و خدا مرا یاری دهد تا بر تو دست یابم کیفرت دهم که نزد خدا عذرخواه من گردد و به شمشیرت بزنم که کس را بدان نزدم جز آن که به آتش در آمد. به خدا اگر حسن و حسین(ع) چنان کردند که تو کردی، از من روی خوش نخواهند دید و به آرزویی نخواهند رسید، تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید شده، نابود گردانم.21
برای مثال می توان به شدت عمل حضرت در مقابل مصقلة بن هبیره و تقاضای غرامت بیت المال از او،22 عزل منذربن جارود از حکومت اصطخر شیراز،23 عزل اشعث بن قیس از حکومت آذربایجان،24 نامه عتاب آمیز حضرت به عثمان بن حنیف55 که در جلسه مهمانی ای شرکت کرده بود که مخصوص ثروتمندان بود و فقرا در آن حضور نداشتند توبیخ یکی از والیان که درباره اهل ذمّه آن سامان ستم روا داشته بود26 و توبیخ شریح قاضی27 اشاره کرد. امام علی(ع) در نامه ای به زیادبن ابیه که جانشین عبدالله بن عباس در فرمانداری بصره بود چنین نوشت:
و همانا به خدا سوگند می خورم، سوگندی راست که اگر مرا خبر رسد که در اموال مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کرده ای، چنان بر تو سخت گیرم که اندکْ مال مانی و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشان حال.28
یکی دیگر از موارد قاطعیت حضرت با قضاتی بود که نسنجیده، حکمی را خلاف موازین شرعی صادر می کردند. برای نمونه در تاریخ آمده است که شریح قاضی که در عصر خلافت علی(ع) از سوی آن حضرت در امر قضا در شهر کوفه اشتغال داشت و سابقه قضاوت در دوران دو خلیفه قبل از حضرت را نیز داشت در یکی از قضاوت ها دچار لغزش شد و قضاوت خلاف شرع انجام داد. امام علی(ع) از او انتقادکرد هرچند در ظاهر دلیلی بر این که عمدی در کار بوده باشد نیست و فرمود:
سوگند به خدا تو را به بانقیا (روستایی در نواحی فرات کوفه) دو ماه تبعید می کنم تا در آن جا بین یهود قضاوت کنی.29
هرچند این حکم به علت شهادت حضرت علی(ع) اجرا نشد،30 اما حاکی از این است که حضرت با تخلفات قضات در احکام صادره با شدت بر خورد می کردند و حتی در مواردی که قاضی از روی بی دقتی یا بی توجهی حکمی را برخلاف شرع صادر می نمود، محل مأموریت او را تغییر می داد و در واقع او را به مکانی سختتر تبعید می کرد.
قاطعیت در اجرای احکام و قوانین الهی
چنان که در مقدمه بحث گذشت، پیامبر(ص) درباره شخصیت علی(ع) فرمود: «زبان از بدگویی علی بردارید که او در اجرای دستور خدا بی پروا و سخت گیر است و نسبت به دین خدا اهل سازش و مداهنه نیست»31 و نیز امیرمؤمنان درباره خود فرمود:
واللّه لاأدهَنتُ فی دینی.32
سوگند به خدا، هرگز در دینم مداهنه و تسامح نکرده ام.
بدین جهت بود که به یاران خود سفارش می کرد:
عِبادَاللّهِ… و لاتُرخِّصُوا لاِءنْفُسِکُم فَتُداهِنُوا وتَذْهَبُ بکم الرُخَصُ مَذَاهِبَ الظُّلمَة فتُهْلِکُوا وَ لاَتُدَاهِنُوا فِی الحَقِّ اِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ وَ عَرَّفْتُمُوهُ فَتَخْسِرُوا خُسْرَانَا مُبِینا.33
ای بندگان خدا!… به نفس خویش اجازه مداهنه [آزادی بیش از حد و سهل انگاری] ندهید که شما را به ستم می کشاند و آن گاه که حق را شناختید و حق بر شما رو آورد، هرگز مداهنه نکنید که زیانی آشکار به شما می رسد.
حضرت در نامه ای به عثمان بن حنیف می فرمایند:
همانا من نفس خود را با پرهیزگاری می پرورانم تا در روزی که پربیم ترین روزهاست در امان ماند و بر کرانه های لغزشگاه پایدار ماند. اگر می خواستم می توانستم از عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابریشم استفاده کنم، لیکن هوای نفس من بر من چیره نخواهد گردید و حرص من به گُزیدن خوراک ها نخواهد کشید، که شاید در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی برد یا هرگز شکمی سیر نخورد. آیا رواست که من سیر بخوابم و پیرامونم شکم هایی باشند که از گرسنگی به پشت دوخته، و جگرهایی سوخته؟ آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان گویند و در ناخوشایندی های روزگار شریک آنان نباشم؟ یا در سختی الگو و نمونه ای بر ایشان نشوم… .34
حضرت در اجرای احکام الهی نسبت به خود آن قدر سخت گیری کرد که حتی از سهمیه ای که به عنوان یک فرد مسلمان از بیت المال داشتند بهره نبرد و حتی زمانی که حاکم و خلیفه مسلمین بود، از دارایی خود (باغی که داشت) در مدینه استفاده می کرد.35آن حضرت هیچ گاه از غذا سیر نخورد و نفس خود را از باب مواسات و همگونی با فقیران و طبقه ضعیف جامعه گرسنه نگه می داشت.36
فردی که این گونه با نفس خود رفتار می کند و چیزی جز رضای خدا برای او مطرح نیست، در اجرای احکام الهی سخت گیر باشد. حضرت از ابتدای خلافت، مسیر قانون را حکم خدا و پیامبر و فهم خود از آیات و کلام رسول الله قرار دادند و تا پایان عمر بر آن ثابت قدم ماندند و در مواردی که افراد سعی داشتند با استفاده از موقعیت قبیلگی و نژادی وسیله ای برای فرار از قانون بیابند، به شدت با آنان مقابله کرد. برای نمونه می توان به اجرای حد توسط آن حضرت بر نجاشی شاعر که شرب خمر کرده بود اشاره نمود. قیس بن عمرو، معروف به نجاشی، از اصحاب امام علی(ع) و از شاعران عصر خویش بود. اشعار و قصاید او در تحریک روحیه سپاه امیرمؤمنان در نبرد صفین هم چنان بر صفحات تاریخ می درخشد. نجاشی در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان، به منزل ابوسماک اسدی رفت و به وسوسه او و به اتفاق هم شراب نوشیدند و از حال طبیعی خارج شدند. از سروصدای آنان، همسایه ها از واقعه مطلع شدند. مأموران حکومت علوی نجاشی را دستگیر کردند و ابوسماک از صحنه گریخت. علی(ع) در اجرای حکم الهی، هشتاد تازیانه به جهت شرب خمر و بیست تازیانه به جهت شکستن حرمت ماه رمضان بر نجاشی زد.
جریان اجرای حد شرب خمر بر نجاشی، شاعر بزرگ کوفه، بر بستگان او گران آمد. گروهی از یمنیان از جمله طارق بن عبدالله نهدی که از قبیله نجاشی بودند و علی(ع) را نیز در نبرد صفین همراهی کرده بودند، ناراحت شدند. طارق نهدی که از این جریان سخت برآشفته بود نزد علی(ع) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! ما هرگز ندیده ایم که در نزد والیان حق و عدل، اهل معصیت و تفرقه با اطاعت کنندگان و مردان فضیلت و تفرقه گریز، یکسان باشند، تا این که امروز تو را دیدیم که با برادرمان نجاشی چنین کردی. تصورمان این بود که نجاشی با آن همه فضیلت و دفاع از تو، مشمول رأفت و مهرت قرار می گیرد. شما با برادر ما نجاشی کاری کردی که دل های ما را به درد آوردی و ما را از هم پراکنده ساختی و ما را به راهی کشاندی که اگر آن راه را در پیش بگیریم ما را به دوزخ خواهد کشانید و معذّب خواهیم شد.
حضرت علی(ع) در جواب او با استناد به آیه ای از قرآن کریم فرمود:
«و إنّها لکبیرةٌ إلاّ علَی الخاشِعین». آری ای برادر نهدی! حدود الهی بر همگان سنگین است و فقط خاشعان می توانند آن را تحمل کنند… .37
قاطعیت نسبت به تخریب کنندگان فرهنگ اسلامی و باورهای دینی
مقوله فرهنگ و عرصه باورهای مذهبی و دینی یک ملت، جایگاهی خاص و موقعیتی ویژه نزد آنان دارد و از حرمت و قداست ممتازی برخوردار است. تضعیف، سست نمودن و ایجاد وهن و بی تفاوتی در این حریم، پیامدها و آثار منفی و جبران ناپذیری بر پیکره اعتقادات مردم برجای خواهد نهاد.
از این رو، امامان معصوم(ع) و رهبران مذهبی اسلام سکوت و بی تفاوتی در برابر چنین موضوعی را روا نمی دانستند و به مبارزه با آن برمی خاستند.
امیرمؤمنان(ع) پس از تصدی امر خلافت، برای تبیین فرهنگ صحیح اسلامی و جلوگیری از انحراف اندیشه اصیل دینی، اولاً دستور داد کسانی که مایل هستند علوم را بنویسند، کاغذ و قلمی فراهم آورند. حارث اعور، وسایل نوشتن را فراهم کرد و آنچه را که آن حضرت می فرمود، می نوشت.38از این طریق امام(ع) سیاست عدم کتابت حدیث را که از سوی خلفا اجرا می شد، لغو کرد. علی(ع) در کنار رواج کتابت حدیث، با پدیده قصه خوانی39 برخورد شدید کرد و از آن جلوگیری نمود و فرمود: اگر کسی قصه حضرت داود(ع) با اوریا را از منابع یهودی نقل کند او را حدّ خواهم زد.40
امیرمؤمنان(ع) قصّه گو و داستان سرایی را در مسجد دید که با بیان افسانه ها مردم را سرگرم می کند؛ لذا تازیانه ای بر پیکر او نواخت و او را از مسجد راند.41هنگامی که علی(ع) به بصره آمد، قصه خوانان را از مسجد بیرون کرد.42بعد از آن حضرت، امام حسن(ع) نیز از پدیده قصه خوانی نهی فرمود.43امام سجاد(ع) نیز حسن بصری را که زمانی قصه خوان بود، از این کار نهی فرمود و او نیز پذیرفت.44پدیده قصه خوانی که مورد نهی شدید بود و گاهی با برخورد معصومان(ع) مواجه می شد، یک برنامه رمان و قصه عادی و در جهت فرهنگ و اندیشه دینی مردم نبود، بلکه به منظور و اهانت به مقدسات و باورهای دینی جامعه صورت می گرفت.
حسن بصری در مسجد به تبلیغ روش صوفیان و افکار آنان می پرداخت و بدین طریق کسب شهرت می نمود. امام علی(ع) در برابر انحرافات فکری و عملی وی موضعگیری نمود و او را از مسجد اخراج کرد.45هم چنین علاء بن زیاد حارثی را به جهت رویگردانی از زندگی و در پیش گرفتن روش صوفیان، مورد سرزنش قرار داد و او را راهنمایی کرد که به خانه و کاشانه خود بازگردد.46
شدت عمل در برابر معترضان و منتقدان توطئه گر
امیرمؤمنان(ع) در دوران حکومت خود با دو نوع پرسش گری و خرده گیری، روبه رو بود: عده ای از سرِ خیرخواهی، به مواردی از سیاست ها و عملکرد امام اعتراض داشتند و گروهی با غرض ورزی و با مقاصد ناپاک و شوم دست به انتقاد می زدند.
علی (ع) در قبال این اعتراضات، دو نوع برخورد متفاوت داشت: با منتقدان و معترضان ناآگاه که از سرِ غفلت و کوته نظری زبان به انتقاد می گشودد، برخوردی نرم و ملایم داشت؛ نخست، سخن آنان را می شنید و آن گاه با بیانی متین به انتقاداتشان پاسخ می داد، ولی با منتقدان و معترضانی که قصد توطئه و تضعیف پایه های نظام و تحریک احساسات مردم را داشتند، از کلمات شدید و کوبنده استفاده می کرد و آن گونه عرصه را بر آنان تنگ می نمود که مجال هر نوع تحرکی را سلب و ایشان را از رفتارشان پشیمان می ساخت.
جالب توجه است، که حضرت در این مورد هم فقط به تذاکرات شدید زبانی اکتفا کرده و از روش تنبیه و یا زندان استفاده نکرده اند. در این جا، به دو نمونه آن اشاره می کنیم:
1. ایشان به «برج بن مسهرطائی» آن هنگام که او صدا به «لاحکم الاّ للّه» بلند کرد، چنین فرمودند:
اُسْکُتْ! قبّحکَ اللّهُ یا أَثْرم! فَوَاللّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الحقُّ فَکُنتَ فیه ضَئیلاً شخْصُکَ، خَفِیّا صَوْتُکَ؛ حَتّی اذَا نَعَرَ الباطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ المَاعِزِه.47
ای کسی که دندان های پیشت افتاده است! خاموش باش. خدا تو را زشت گرداند. به خدا سوگند. تو وقتی که حق به میدان آمد و ظاهر شد، شخصی فرومایه و ضعیف بودی و صدایت پنهان بود، ولی همین که باطل سربرکشید و فریاد کرد، مانند شاخ بز، آشکار شدی.
2. روزی امیرمؤمنان(ع) بر منبر مسجد کوفه، ایراد سخن می کرد و جریان حکمیت میان خود و معاویه را شرح می داد. ضمن سخنان خود، جمله ای فرمود. اشعث بن قیس به آن بزرگوار اعتراض کرد و گفت: «این سخن، به ضرر توست نه به سود تو!» حضرت نگاهی به او انداخت و گفت:
مَایُدْرِیکَ مَا عَلیَّ مِمَّا لِی؟ عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللّه وَلَعْنَةُ اللاعِنِینَ. حَائِکُ بنِ حَائِکَ، مُنَافِقُ بنِ کَافِر! واللّهِ لَقَدْ أَسَّرَکَ الکُفْرَ مَرّةً والاِسْلاَم اُخْرَی؛ فَمَا فَدَاکَ مِنْ وَاحِدَةِ مِنْهُمَا مَالُکَ وَلاَحَسْبُکَ وَإنّ اِمْرأً دَلَّ عَلَی قَوْمِهِ السَّیْفَ وَسَاقَ اِلَیْهِمْ الْحَتْفَ لَحَرَی أَنْ یَمْقُتَهُ الأقْرَبُ وَلاَیَأْمَنَهُ الاَبْعَدُ48.
تو می فهمی که زیان و سود من در چیست. نفرین خدا و نفرین کنندگان بر تو. ای متکبّر فرزند متکبّر، و منافق فرزند کافر! به خدا سوگند، تو یک بار در عهد کفر و یک بار دیگر در دولت اسلام به اسارت درآمدی و در هیچ یک از آن دو واقعه، نه ثروتت نجاتت داد و نه خویشانت. شخصی که شمشیر را به کسان خود هدایت کند و مرگ را به سویشان بکشاند، سزاوار است که نزدیکانش او را دشمن دارند و بیگانگان به او اطمینان نورزند.
پی نوشت ها:
1. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: سید محسن امین، اعیان الشیعه، (بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406 ق.) ج1، ص373421؛ ابوعبدالله محمد بن محمد مفید، الارشاد، (چاپ اول، قم: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1413 ق.) ج1، ص57.
2. آل عمران، آیه 159 و نیز درباره تعابیر مشابه، ر.ک: آیات توبه/128 و 6، کهف/6، فاطر/8 و شعراء/215214.
3. در فرهنگ علوم سیاسی، خشونت معادل واژه انگلیسی Violenceبه کار می رود و «عبارت است از کاربرد نیرو در غیرجای خود یا برخلاف قانون. خشونت وسیله ای است برای اعمال فشار و اجبار و با این خصیصه ممتاز می شود که نیاز به آلات و ادوات دارد. خشونت نزدیک به نیرو است، زیرا آلات خشونت نیز مانند هر ابزار دیگر به این منظور طراحی شده و به کار می روند که نیروی طبیعی را زیاد کنند تا جایی که در مرحله آخر، ممکن است جایگزین آن گردند» (همان، ص415).
4. همان.
5. همان؛ ص307.
6. برای اطلاع بیشتر ر.ک: فصلنامه کتاب نقد، شماره 1814.
7. «… به خدا سوگند اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه دیگری رفتار می کردیم». مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان (چاپ هفتم، قم: مؤسسه امام صادق، 1377 ق.) ص70؛ به نقل از: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص307.
8. ر.ک: سیره پیشوایان، ص7177.
9. رویین ردای خلافت را رهاساختم، و دامن خود را از آن درپیچیدم (و کنار رفتم) در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها [بدون یاور] بپا خیزم [و حق خود و مردم را بگیرم] یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آورده اند، صبر کنم؛ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی دارد. [عاقبت [دیدم بردباری و صبر، به عقل و خرد نزدیک تراست، لذا شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی می ماندم که خار در چشم و استخوان درگلو دارد، با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند. نهج البلاغه صبحی صالح (مؤسسه الهجرة، چاپ پنجم، 1412 ق.) خطبه3.
10. سیدمرتضی عسکری، احادیث ام المؤمنین عایشه (چاپ پنجم، التوحید للنشر، 1414 ق.) ج1، ص127.
11. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب (چاپ دوم، قم: مؤسسه دارالهجرة، 1404 ق.) ج2، ص336.
12. سبحانی، جعفر، فروغ ولایت (چاپ دوم، انتشارات صحیفه، 1371) ص347352 و نیز ر.ک: سیره پیشوایان، ص82.
13. ر.ک: ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح (دارالندوة، بیروت) ج2، ص301؛ ابوعبدالله محمد بن محمد مفید، الجمل (چاپ دوم، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1416 ق.) ص313314.
13. ر.ک: الغارات، ج1، ص367، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج3، ص146؛ الکامل، ج3، ص371 و برای تعابیر مشابه (برخورد شدید پیامبر(ص) با جاسوسان و دستور به قتل آن ها) ر.ک: مغازی، ج2، ص797؛ سیره ابن هشام، ج4، ص4041 (و درباره برخورد امام حسن(ع) با جاسوسان معاویه و دستور به قتل آنان) الارشاد، ج2، ص9.
14. وقعه صفین، ص9297.
15. الغارات، ج1، ص1718؛ بحارالانوار، ج33، ص356.
16. نهج البلاغة صبحی صالح؛ نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر).
17. محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج41، ص111.
18. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب ابن واضح الکاتب، تاریخ یعقوبی، (بیروت: دارصادر) ج2، ص18.
19. الغارات، ج1، ص66.
20. ر.ک: طه حسین مصری، علی و بنوه، (چاپ دوازدهم، مصر: دارالمعارف، [بی تا])؛ مدرسی، سید هادی، الاخلاقیات امیرالمؤمنین، (بیروت: مؤسسه الاعلمی، [بی تا]) ص358.
21. نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه41.
22. ر.ک: الکامل ابن اثیر، ج3، ص370؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج3، ص144؛نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل، (بیروت: دارالحیاء التراث العربی) ج17، ص404.
23. ر.ک: نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 71.
24. ر.ک: همان، نامه 5.
25. همان، نامه 45.
26. همان، نامه 19.
27. همان، نامه 3.
28. همان، نامه 20.
29. ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج4، ص98 و نیز ر.ک: قاموس الرجال، ج5، ص405406.
30. شریح قاضی، در سال 18 هجری از جانب خلیفه دوم قاضی کوفه گردید. او از آن زمان تا سال 79 عصر حکومت حجاج بن یوسف در پست قضا باقی ماند و جمعا به مدت 61 سال بین مردم قضاوت کرد. در سال 67 که مختار ثقفی روی کار آمد، شریح را طلبید و به او گفت: امام علی(ع) در فلان روز به تو چه گفته بود؟ شریح جریان تبعید را بازگو کرد. مختار گفت: سوگند به خدا در کوفه نباید بمانی. آن گاه او را دو ماه به روستای بانقیا تبعید نمود تا در میان یهودیان قضاوت کند. (ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج4 ص99).
31. محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج21، ص385 و سیره ابن هشام، ج4، ص249250.
32. تاریخ خلفا، ص 537 به نقل از نهج الصباغه.
33.محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج77، ص291.
34. نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 45، و نیز ر.ک: بحارالانوار، ج40، ص341 و ج41، ص102؛ الکامل ابن اثیر، ج3، ص401.
35. الکامل ابن اثیر، ج3، ص400؛ بحارالانوار، ج41، ص137.
36. اعیان الشیعه، ج1، ص331.
37. ر.ک: الغارات، ج42، ص335؛ بحارالانوار، ج41، ص9.
38. تاریخ الخلفا، ص252.
39. برنامه قصه خوانی از سوی خلفا مجاز شمرده شده بود و قصه خوانان در مسجد برای مردم قصص یهودی را درباره انبیای پیشین و رهبانان مسیحی نقل می کردند.
40. مجمع البیان، ج 8، ص 472؛ تاریخ الخلفا، ص 252.
41. تهذیب الاحکام، ج 10، ص 149.
42. ر.ک: وسائل الشیعه، ج 2، ص 515.
43. ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 227 228.
44. ر.ک: وفیات الاعیان، ج 1، ص 70.
45. التراتیب الاداریه، ج 2،ص 272.
46. نهج البلاغه، خطبه 209.
47. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 184.
48. همان، خطبه 19.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد