۱۳۹۶/۱۰/۰۲
–
۱۰۱۷ بازدید
آیا درست است که هفت قصیده که آن زمان می گفتند کسی نمی تواند مثل آن را بیاورد. وقتی قرآن کریم نازل شد آن را در آوردند؟ و می گویند دو دانشمند ادبیات لبنانی می خواستند مانند قرآن کریم بیاورند و نتوانستند؟
الف- آنچه صحیح است مطلب زیر است :به اتفاق نظر تمام ادیبان و سخن شناسان عرب، قرآن در فصاحت و بلاغت (زیبایی و رسایی) بی مانند است. ساختمان ترکیبی کلمات آن و سبک بدیع و اختصاصی آن نه سابقه داشته است و نه تقلید پذیر؛ ترنم و آهنگ شعر را با خود همراه دارد؛ بشاراتش آرام بخش روان و هشدارهایش بیدارگر و غفلت زداست، لکن تخیل و وزن و قافیه را بر خود نبسته است.
نزول قرآن با شکوفاترین عصر ادبی عرب و روزگار اوج فصاحت و بلاغت اوست.
هنروران قوم عرب در ماههای حرام ارزنده ترین کالاهای خویش، یعنی سروده هایشان را در باشگاه ادبی و نمایشگاه هنری بازار عکاظ عرضه داشته، داوران و نقادان سخن، برترین نمونه ها را گزینش و معرفی می نمودند. آن برگزیده ها بر دیوار کعبه آویخته می شد و مایه مباهات صاحبانشان می شد. هفت قصیده مشهور به معلقات سبع از امرؤالقیس، طرفه بن العبد، زهیر بن ابی سلمی، لبید بن ربیعه، عمر و بن کلثوم، عنتره بن شداد و حارث بن حلزه، اشعاری بود که برتر از آنها کلامی وجود نداشت و به عنوان شاهکارهای ادبی عرب محسوب می شد. وقتی قرآن کریم نازل شد و آوای آن به گوش این چکامه سرایان و زبان ناسان رسید، انسان جانهایشان را تسخیر و دلهایشان را ربود که آن آثار ادبی و نمایشگاه شعر چونان شمع در برابر خورشید بی فروغ گردید و مجال ماندن نیافت: طلع الصباح فأطفاً القندیلا.
لبید که خود از شاعران نامی عرب و سراینده یکی از قصاید هفتگانه بود، وقتی با قرآن محمدی (ص) آشنا گردید دلسپرده آن شد، دیگر شعر نگفت و پیوسته در حال قرائت قرآن بود. وقتی از او پرسیدند که چرا شعر را رها کردی؟ گفت: در مقابل قرآن دیگر نمی توانم شعر بیافرینم. اگر سخن این است، گفته های ما همه هجو است، من آن اندازه از قرآن لذت می جویم که بالاتر از آن نمی شناسم.
ولید بن مغیره مخزومی گل سر سبد عرب ریحانه العرب و امیر سخن در میان مشرکان، وقتی سروش روح افزای کلام الهی را شنید با تمام کین ورزی و دشمنی با پیامبر اکرم و پیام او، ناچار به اعتراف گردید که این سخن بالاتر از افق کلام انسان است: فوالله ما هو بشعر و لا بسخر و لا بهذی جنون، و آن قوله من کلام الله آن له لحلاوه و آن علیه لطلاوه وان اعلاه لمثمر و آن سفله لمغدق و انه لیعلوا و لا یعلی علیه.
عتبة بن ربیعة نیزکه یکی از بزرگان قریش و خردمندان ایشان بود که در جنگ بدر به اتفاق برادرش شیبه و پسرش ولید شرکت جستند و هر سه بدست سرداران رشید اسلام کشته شدند . ابن هشام می نویسد:
روزی عتبة که در انجمنی از بزرگان قریش درمسجد الحرام نشسته بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیزدر گوشه دیگر نشسته بود قریش هم چنان از تبلیغات رسول خدا صلی الله علیه و آله رنج می بردند عتبة بحاضران گفت: ای گروه قریش خوبست من بنزد محمد بروم و با او صحبت کنم و پیشنهاداتی باو بدهم شاید یکی را بپذیرد و دست از سخنان خود بردارد؟ حاضران سخنش را پذیرفته و او را بنزد آنحضرت فرستادند عتبة برخاست و بنزد آن حضرت آمده پیش رویش نشست آنگاه عرض کرد ای فرزند برادر(13) تو مقامت در میان ما چنانست که خود میدانی چه از نظر شرافت فامیلی و چه از جهت شخصیت نسبی، و اینک دست بکار بزرگی زده ای دو دستگی میان مردم انداخته ای، بزرگانشان را بنادانی و سفاهت نسبت دهی درباره خدایان ایشان و آئینشان عیبجوئی میکنی، پدران گذشته ایشان را بکفر و بیدینی نسبت دهی! اکنون پیشنهادهای مرا گوش کن شاید یکی از آنها را بپذیری واز اینکارها دست بازداری؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای عتبة پیشنهاداتت را بگو تا من گوش فرا دارم. عتبه گفت: ای برادر زاده اگر منظورت از این سخنان که میگوئی اندوختن ثروت و بدست آوردن مال است، ما حاضریم آنقدر برای تو مال و ثروت جمع آوری کنیم تا آنجا که ثروت تو بدارائی تمامی ما بچربد! و اگر مقصودت آن است که کسب شخصیتی کنی ما حاضریم (بدون این سخنان) تو را بزرگ خود قرار داده و هیچکاری را بدون اذن تو انجام ندهیم! و اگر هدفت سلطنت و ریاست است ما تو را سلطان و رئیس خود قرار می دهیم، و اگر جن زده شده ای که نمی توانی آنرا از خود دور سازی برایت طبیبی بیاوریم تا تو را مداوا کند و هر چه مخارج مداوای تو شد ما از مال خود بپردازیم تا بهبودی یابی و امثال این سخنان کلماتی گفت و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز گوش میداد تا چون سخنش بپایان رسید فرمود:
ای عتبه سخنت تمام شد؟ گفت: آری.
حضرت فرمود: اکنون سخن مرا بشنو! عتبة گفت: بگو.
رسول خدا صلی الله علیه و آله شروع بخواندن سوره «فصلت» کرد عتبة هم پنجه های خود را بر زمین نهاده و بدانها تکیه کرده و گوش می داد، رسول خدا صلی الله علیه و آله این سوره مبارکه را هم چنان قرائت فرمود تا به آیه سجده رسیده، سجده کرد، آنگاه برخاسته فرمود: پاسخ مرا شنیدی، اکنون خود دانی!
عتبة از جا برخاست و بسوی رفقای خویش براه افتاد، قریش از دور دیدند عتبة می آید نگاهی بدو کرده گفتند: عتبه عوض شده، و آن عتبه که رفت نیست چون نزدیک شد و در انجمن ایشان نشست بدو گفتند: چه شد؟ گفت: من سخنی شنیدم که بخدا سوگند تاکنون نشنیده بودم، به خدا نه شعر است، نه سحر است نه کهانت و جادوگری است.
ای رفقای قرشی من بشما سخنی گویم از من بشنوید: این مرد را بحال خود واگذارید زیرا این سخنی که من از اوشنیدم سخن بزرگی بود و آینده مهمی دارد اکنون او را بحال خود واگذارید تا اگر اعراب او را از بین بردند که مقصود شما بدست دیگران انجام شده، و اگر عرب را مطیع خود ساخت برای شما افتخاری است، زیرا سلطنت و ریاست او سلطنت شما است، و عزت او عزت شما است، و آن هنگام شما بوسیله او به منصب بزرگی نائل خواهید شد!
حاضران به او گفتند: به خدا محمد تو را با زبان خود سحرکرده! عتبة گفت: رای من این است اکنون خوددانید! .
ب. مدعیان تحدی با قران
نخستین بار نضر بن حارث، دشمن سرسخت پیامبر، با نقل داستانهای رستم و اسفندیار ادعای هماوردی با قرآن کرد. طبق برخی روایات شان نزول[1] آیه لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا(انفال،۳۱) ناظر به وی است.
از مسیلمه کذاب نیز جملاتی رکیک در معارضه با قرآن نقل شده است.[2]
اسود عنسی نیز در شمار کسانی آمده که ادعای هماوردی با قرآن کرده است.[3]
گفته شده: عبدالله بن مقفع نیز درصدد هماوردی با قرآن برآمد؛ ولی پس از مدتی منصرف شد و همه آنچه را گرد آورده بود نابود کرد.[4] ابوبکر باقلانی و ابن قیم آوردهاند که وقتی ابن مقفع به آیه ۴۴ سوره هود رسید به ناتوانی بشر درآوردن مثل آن اعتراف کرد و از این کار منصرف شد.[5]
ابن ابی العوجاء، ابوشاکر دیصانی و عبدالملک بصری نیز برای هماوردی با قرآن تلاش کردند؛ ولی سرانجام به عجز خویش اعتراف کردند.[6]
در سالهای اخیر نیز تلاشهایی برای معارضه با قرآن شده است که همگی نافرجام بوده است؛ برای نمونه، کشیشی مسیحی دو سوره به تقلید از سورههای حمد و کوثر ساخت. آیت الله خویی[7] و رشید رضا[8] این معارضه را بررسی کرده و ضعف آن را نشان دادهاند.
الفرقان الحق
مشهورترین کاری که اخیراً برای مبارزه با قرآن انجام شده، انتشار کتابی است با نام الفرقان الحق است که دو ناشر آمریکایی آن را با چاپی نفیس و با تبلیغاتی وسیع منتشر کردهاند. این کتاب در ۳۶۶ صفحه و ۷۷ سوره با تقلید سبک و سیاق قرآن و با استفاده از کلمات و آیات آن و آمیختن آن با تعالیم و آموزههای یهودی و مسیحی و حتی با رسم الخط قرآنی تدوین و چاپ شده است.
برای نمونه در سورهای با عنوان ثالوث، بند ۱۸، چنین آمده است:
مثل الذین کفروا و کذبوا بالإنجیل الحق أعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لایقدرون مما کسبوا علی شی ذلک هو الضلال الأکید.
واضح است که این جمله از آیه ۱۸ سوره ابراهیم اقتباس شده است[9] که میفرماید:
مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فی یوْمٍ عاصِفٍ لا یقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی شَی ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ.
سورههای این کتاب جعلی نامهایی چون الانجیل، الجنه، المحبه و در برخی موارد نامهایی شبیه نامهای سورههای قرآن، چون الانبیاء، الفاتحه و المنافقون دارند و به جای بسمله با جمله بسم الأب الکلمة الروح الإله الواحد الأوحد… شروع میشوند.
این کتاب جعلی را برخی دانشمندان مسلمان بررسی و نقد کردهاند؛ مانند صلاح الخالدی که الانتصار للقرآن را در نقد آن نگاشته است.
پانویس:
1. نک :عضدالدین، ج۳، ص۴۶۵.
2. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۳۱۶؛ البرهان فی علوم قرآن، ج ۱، ص۲۴۶.
3. تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۶۵؛ البدایة والنهایه، ج۵، ص۶۱.
4. تاریخ طبری، ج ۲، ص۴۶۱ ۴۶۲؛ البدایة والنهایه، ج ۵، ص۶۰ ۶۱.
5. اعجاز القرآن، ص۱۱۹.
6. اعجاز القرآن، ص۱۱۹.
7. الاحتجاج، ج ۲، ص۳۰۶-۳۰۷؛ التمهید، ج ۴، ص۲۴۰-۲۴۱.
8. نک:البیان، ص۹۳-۹۸.
9.نک:تفسیر المنار، ج ۱، ص۷۸ ۸۳، ۲۲۵ ۲۲۶.
10. نک: الانتصار للقرآن.
نزول قرآن با شکوفاترین عصر ادبی عرب و روزگار اوج فصاحت و بلاغت اوست.
هنروران قوم عرب در ماههای حرام ارزنده ترین کالاهای خویش، یعنی سروده هایشان را در باشگاه ادبی و نمایشگاه هنری بازار عکاظ عرضه داشته، داوران و نقادان سخن، برترین نمونه ها را گزینش و معرفی می نمودند. آن برگزیده ها بر دیوار کعبه آویخته می شد و مایه مباهات صاحبانشان می شد. هفت قصیده مشهور به معلقات سبع از امرؤالقیس، طرفه بن العبد، زهیر بن ابی سلمی، لبید بن ربیعه، عمر و بن کلثوم، عنتره بن شداد و حارث بن حلزه، اشعاری بود که برتر از آنها کلامی وجود نداشت و به عنوان شاهکارهای ادبی عرب محسوب می شد. وقتی قرآن کریم نازل شد و آوای آن به گوش این چکامه سرایان و زبان ناسان رسید، انسان جانهایشان را تسخیر و دلهایشان را ربود که آن آثار ادبی و نمایشگاه شعر چونان شمع در برابر خورشید بی فروغ گردید و مجال ماندن نیافت: طلع الصباح فأطفاً القندیلا.
لبید که خود از شاعران نامی عرب و سراینده یکی از قصاید هفتگانه بود، وقتی با قرآن محمدی (ص) آشنا گردید دلسپرده آن شد، دیگر شعر نگفت و پیوسته در حال قرائت قرآن بود. وقتی از او پرسیدند که چرا شعر را رها کردی؟ گفت: در مقابل قرآن دیگر نمی توانم شعر بیافرینم. اگر سخن این است، گفته های ما همه هجو است، من آن اندازه از قرآن لذت می جویم که بالاتر از آن نمی شناسم.
ولید بن مغیره مخزومی گل سر سبد عرب ریحانه العرب و امیر سخن در میان مشرکان، وقتی سروش روح افزای کلام الهی را شنید با تمام کین ورزی و دشمنی با پیامبر اکرم و پیام او، ناچار به اعتراف گردید که این سخن بالاتر از افق کلام انسان است: فوالله ما هو بشعر و لا بسخر و لا بهذی جنون، و آن قوله من کلام الله آن له لحلاوه و آن علیه لطلاوه وان اعلاه لمثمر و آن سفله لمغدق و انه لیعلوا و لا یعلی علیه.
عتبة بن ربیعة نیزکه یکی از بزرگان قریش و خردمندان ایشان بود که در جنگ بدر به اتفاق برادرش شیبه و پسرش ولید شرکت جستند و هر سه بدست سرداران رشید اسلام کشته شدند . ابن هشام می نویسد:
روزی عتبة که در انجمنی از بزرگان قریش درمسجد الحرام نشسته بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیزدر گوشه دیگر نشسته بود قریش هم چنان از تبلیغات رسول خدا صلی الله علیه و آله رنج می بردند عتبة بحاضران گفت: ای گروه قریش خوبست من بنزد محمد بروم و با او صحبت کنم و پیشنهاداتی باو بدهم شاید یکی را بپذیرد و دست از سخنان خود بردارد؟ حاضران سخنش را پذیرفته و او را بنزد آنحضرت فرستادند عتبة برخاست و بنزد آن حضرت آمده پیش رویش نشست آنگاه عرض کرد ای فرزند برادر(13) تو مقامت در میان ما چنانست که خود میدانی چه از نظر شرافت فامیلی و چه از جهت شخصیت نسبی، و اینک دست بکار بزرگی زده ای دو دستگی میان مردم انداخته ای، بزرگانشان را بنادانی و سفاهت نسبت دهی درباره خدایان ایشان و آئینشان عیبجوئی میکنی، پدران گذشته ایشان را بکفر و بیدینی نسبت دهی! اکنون پیشنهادهای مرا گوش کن شاید یکی از آنها را بپذیری واز اینکارها دست بازداری؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای عتبة پیشنهاداتت را بگو تا من گوش فرا دارم. عتبه گفت: ای برادر زاده اگر منظورت از این سخنان که میگوئی اندوختن ثروت و بدست آوردن مال است، ما حاضریم آنقدر برای تو مال و ثروت جمع آوری کنیم تا آنجا که ثروت تو بدارائی تمامی ما بچربد! و اگر مقصودت آن است که کسب شخصیتی کنی ما حاضریم (بدون این سخنان) تو را بزرگ خود قرار داده و هیچکاری را بدون اذن تو انجام ندهیم! و اگر هدفت سلطنت و ریاست است ما تو را سلطان و رئیس خود قرار می دهیم، و اگر جن زده شده ای که نمی توانی آنرا از خود دور سازی برایت طبیبی بیاوریم تا تو را مداوا کند و هر چه مخارج مداوای تو شد ما از مال خود بپردازیم تا بهبودی یابی و امثال این سخنان کلماتی گفت و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز گوش میداد تا چون سخنش بپایان رسید فرمود:
ای عتبه سخنت تمام شد؟ گفت: آری.
حضرت فرمود: اکنون سخن مرا بشنو! عتبة گفت: بگو.
رسول خدا صلی الله علیه و آله شروع بخواندن سوره «فصلت» کرد عتبة هم پنجه های خود را بر زمین نهاده و بدانها تکیه کرده و گوش می داد، رسول خدا صلی الله علیه و آله این سوره مبارکه را هم چنان قرائت فرمود تا به آیه سجده رسیده، سجده کرد، آنگاه برخاسته فرمود: پاسخ مرا شنیدی، اکنون خود دانی!
عتبة از جا برخاست و بسوی رفقای خویش براه افتاد، قریش از دور دیدند عتبة می آید نگاهی بدو کرده گفتند: عتبه عوض شده، و آن عتبه که رفت نیست چون نزدیک شد و در انجمن ایشان نشست بدو گفتند: چه شد؟ گفت: من سخنی شنیدم که بخدا سوگند تاکنون نشنیده بودم، به خدا نه شعر است، نه سحر است نه کهانت و جادوگری است.
ای رفقای قرشی من بشما سخنی گویم از من بشنوید: این مرد را بحال خود واگذارید زیرا این سخنی که من از اوشنیدم سخن بزرگی بود و آینده مهمی دارد اکنون او را بحال خود واگذارید تا اگر اعراب او را از بین بردند که مقصود شما بدست دیگران انجام شده، و اگر عرب را مطیع خود ساخت برای شما افتخاری است، زیرا سلطنت و ریاست او سلطنت شما است، و عزت او عزت شما است، و آن هنگام شما بوسیله او به منصب بزرگی نائل خواهید شد!
حاضران به او گفتند: به خدا محمد تو را با زبان خود سحرکرده! عتبة گفت: رای من این است اکنون خوددانید! .
ب. مدعیان تحدی با قران
نخستین بار نضر بن حارث، دشمن سرسخت پیامبر، با نقل داستانهای رستم و اسفندیار ادعای هماوردی با قرآن کرد. طبق برخی روایات شان نزول[1] آیه لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا(انفال،۳۱) ناظر به وی است.
از مسیلمه کذاب نیز جملاتی رکیک در معارضه با قرآن نقل شده است.[2]
اسود عنسی نیز در شمار کسانی آمده که ادعای هماوردی با قرآن کرده است.[3]
گفته شده: عبدالله بن مقفع نیز درصدد هماوردی با قرآن برآمد؛ ولی پس از مدتی منصرف شد و همه آنچه را گرد آورده بود نابود کرد.[4] ابوبکر باقلانی و ابن قیم آوردهاند که وقتی ابن مقفع به آیه ۴۴ سوره هود رسید به ناتوانی بشر درآوردن مثل آن اعتراف کرد و از این کار منصرف شد.[5]
ابن ابی العوجاء، ابوشاکر دیصانی و عبدالملک بصری نیز برای هماوردی با قرآن تلاش کردند؛ ولی سرانجام به عجز خویش اعتراف کردند.[6]
در سالهای اخیر نیز تلاشهایی برای معارضه با قرآن شده است که همگی نافرجام بوده است؛ برای نمونه، کشیشی مسیحی دو سوره به تقلید از سورههای حمد و کوثر ساخت. آیت الله خویی[7] و رشید رضا[8] این معارضه را بررسی کرده و ضعف آن را نشان دادهاند.
الفرقان الحق
مشهورترین کاری که اخیراً برای مبارزه با قرآن انجام شده، انتشار کتابی است با نام الفرقان الحق است که دو ناشر آمریکایی آن را با چاپی نفیس و با تبلیغاتی وسیع منتشر کردهاند. این کتاب در ۳۶۶ صفحه و ۷۷ سوره با تقلید سبک و سیاق قرآن و با استفاده از کلمات و آیات آن و آمیختن آن با تعالیم و آموزههای یهودی و مسیحی و حتی با رسم الخط قرآنی تدوین و چاپ شده است.
برای نمونه در سورهای با عنوان ثالوث، بند ۱۸، چنین آمده است:
مثل الذین کفروا و کذبوا بالإنجیل الحق أعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لایقدرون مما کسبوا علی شی ذلک هو الضلال الأکید.
واضح است که این جمله از آیه ۱۸ سوره ابراهیم اقتباس شده است[9] که میفرماید:
مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فی یوْمٍ عاصِفٍ لا یقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی شَی ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ.
سورههای این کتاب جعلی نامهایی چون الانجیل، الجنه، المحبه و در برخی موارد نامهایی شبیه نامهای سورههای قرآن، چون الانبیاء، الفاتحه و المنافقون دارند و به جای بسمله با جمله بسم الأب الکلمة الروح الإله الواحد الأوحد… شروع میشوند.
این کتاب جعلی را برخی دانشمندان مسلمان بررسی و نقد کردهاند؛ مانند صلاح الخالدی که الانتصار للقرآن را در نقد آن نگاشته است.
پانویس:
1. نک :عضدالدین، ج۳، ص۴۶۵.
2. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۳۱۶؛ البرهان فی علوم قرآن، ج ۱، ص۲۴۶.
3. تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۶۵؛ البدایة والنهایه، ج۵، ص۶۱.
4. تاریخ طبری، ج ۲، ص۴۶۱ ۴۶۲؛ البدایة والنهایه، ج ۵، ص۶۰ ۶۱.
5. اعجاز القرآن، ص۱۱۹.
6. اعجاز القرآن، ص۱۱۹.
7. الاحتجاج، ج ۲، ص۳۰۶-۳۰۷؛ التمهید، ج ۴، ص۲۴۰-۲۴۱.
8. نک:البیان، ص۹۳-۹۸.
9.نک:تفسیر المنار، ج ۱، ص۷۸ ۸۳، ۲۲۵ ۲۲۶.
10. نک: الانتصار للقرآن.