خانه » همه » مذهبی » حکومت داوود و سلیمان (ع)

حکومت داوود و سلیمان (ع)


حکومت داوود و سلیمان (ع)

۱۳۹۶/۱۰/۱۹


۳۶۸۸ بازدید

چرا حضرت سلیمان و داوود علیهما السلام ثروتمند بودند؟

دلیل واقعی این همه لطف به این پدر و پسر نزد خداست اما بنابر آیه قران بخاطر دعایی که در درگاه احدیت کرد سلیمان نبی نماینده خدا، پیامبر خدا به خدای متعال عرضه داشت خدایا ملک و سلطنتی به من بده که به احدی نداده باشی. «رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً» (ص :35). خدا دعایش را مستجاب کرد حکومتی به حضرت سلیمان داد که جن، انس، شیاطین، فرشته‌ها، دیوها، بیابان‌ها، جنگل‌ها، حیوانات، باد، ابر همه در اختیار حضرت سلیمان بودند.امام صادق علیه السلام فرمود: چرا حضرت سلیمان ملک دنیا خواست؟
می‌خواست دو چیز را به مردم دنیا بفهماند، یکی این که بدون ظلم و آدم کشتن هم می‌شود حاکم شد. بدون خون ریزی و آدم کشتن هم می‌شود به حکومت رسید و بدون ظلم هم حکومت کرد. حضرت سلیمان حتی آزارش به یک مورچه هم نرسید. می‌خواست به اهل عالم بگوید که می‌شود آدم حاکم و عادل باشد. «یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ»(النمل : 18).
روزی حضرت سلیمان با دستگاه حکومتی حرکت می‌کرد که فرمانده مورچه‌ها گفت: به لانه‌هایتان بروید یک وقت حضرت سلیمان و لشکرش شما را پامال نکنند این‌ها شعور ندارند. این حرف فرمانده مورچه‌ها به گوش حضرت سلیمان رسید. حضرت سلیمان پهلوی این مورچه آمد و گفت: این چه حرفی است که گفتی؟ مگر ما ظلم می‌کنیم؟

حضرت سلیمان از بیت المال استفاده نمی‌کرد کارش زنبیل بافی بود زنبیل می‌بافت. غلامی داشت که این زنبیل‌ها را می‌برد می‌فروخت نصف پول را به فقراء صدقه می‌داد و با نصف دیگر هم غذا ساده‌ای تهیه می‌کرد برای حضرت سلیمان می‌آورد.

گفت: ای سلیمان مقصود من این بود (خیلی جالب است که سلیمان از حرف مورچه ناراحت نمی‌شود و با همه دستگاه سلطنتی می‌آید پای موعظه مورچه هم می‌نشیند، ما اگر یک کم پول و مقام بهمون برسد دیگر همه چیز را فراموش می‌کنیم ولی سلیمان همه امکانات دنیا در اختیارش است باز به یک مورچه احترام می‌گذارد) که ما را زیر کفش‌هایتان له نکنید. من دیدم مورچه‌ها چشمشان به تاج و تخت و سلطنت شما بیفتد هوس دنیا در آن‌ها ایجاد بشود. آدم چیزی را که نبیند هوسش هم به سرش نمی‌زند.

مورچه گفت: من دیدم مورچه‌ها چشمشان به سلطنت شما بیفتد هوس دنیا می‌کنند گفتم به لانه‌هایشان بروند.
سلیمان گفت: عجب موعظه قشنگی، مورچه از حضرت سلیمان سئوال کرد وسیله حمل نقل شما چیست؟

حضرت سلیمان گفت: باد، «سَخَّرْنَا لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ»(الأنبیاء : 81،79). باد دستگاه حکومتی سلیمان را جا به جا می‌کرد. مورچه گفت: می‌دانی چرا خدا به وسیله باد حکومت تو را جا به جا می‌کند؟
سلیمان گفت: نمی‌دانم. مورچه گفت: من می‌دانم، خداوند می‌خواهد به تو بگوید ای سلیمان حکومت و تختت بر باد است. یعنی تمام موجودات به باد بندند نفس یک موقع می‌آید یک موقع نمی‌آید، اگر اکسیژن نرسد تمام دنیا خاموش می‌شود، یعنی تمام عالم بر باد است یک وقت دلت بر این‌ها خوش نشود.

حضرت سلیمان علیه السلام و دربند کردن شیطان
حضرت سلیمان از بیت المال استفاده نمی‌کرد کارش زنبیل بافی بود زنبیل می‌بافت. غلامی داشت که این زنبیل‌ها را می‌برد می‌فروخت نصف پول را به فقراء صدقه می‌داد و با نصف دیگر هم غذا ساده‌ای تهیه می‌کرد برای حضرت سلیمان می‌آورد. حضرت سلیمان همه چیز در دنیا در اختیارش بود اما ابلیس در اختیارش نبود آزاد بود. یک روز به خدای متعال گفت: بار پرودگارا می‌شود آن ابلیس را هم در بند من کنی در اختیار من بگذاری؟ خدا گفت: نه صلاح نیست، بگذار ابلیس آزاد باشد. گفت: خدایا همه چیز در اختیار من است می‌خواهم او هم در اختیار من باشد بیاورم زندانش کنم که خیالم راحت باشد. خدا گفت: حالا که اسرار می‌کنی عیبی ندارد. مامورها را بفرست شیطان فلان جاست بگیرند در غول و زنجیرش کنند به زندان بندازند. رفتند شیطان را غول و زنجیر کردند و به زندان انداختند. سلیمان پیامبر زنبیلش را بافت داد به غلامش گفت: برو بازار به فروشش. غلام رفت دید که بازار خیلی کساد است هیچ کس نیست. دید هیچ کس نمی‌آید قیمت بکند بخرد، دیگر زن‌ها آرایش نمی‌کنند، دیگر زن‌ها بیرون نمی‌آیند. برگشت گفت: آقا بازار خیلی وضعش خراب شده، کسی این زنبیل‌ها را نخرید. حضرت سلیمان گفت: امروز کسی نبود فردا می‌فروشی. غلام فردا آمد دید وضع بدتر شده، پس فردا آمد دید وضع خراب‌تر شده است. حضرت سلیمان به خدا گفت: خدایا اوضاع مملکت خراب شده است. خطاب شد ای سلیمان رئیس بازاری‌ها را گرفتی زندانش کردی. اگر این برود بازار می‌خوابد دیگر کسی حرص دنیا ندارد. حضرت سلیمان گفت: خدایا اشتباه کردم. دستور داد بروید شیطان را آزاد کنید.

عزرائیل و قبض روح سلیمان پیامبر
حضرت سلیمان بعد از این که حکومتش را بر پا کرد و بعد از این که خیلی زحمت کشید برای رفع خستگی خواست یک نفس تازه کند به مامورین گفت: من می‌خواهم خستگی در کنم به پشت بام می‌روم نفسی تازه کنم و نگاهی به وضع مملکت بندازم هیچ کسی را راه ندهید ملاقات ممنوع می‌خواهم تنها باشم. رفت بالای پشت بام تا به مملکت وسیعی که درست کرده نگاه بیندازد تا خواست نگاهی کند دید جوانی وارد شد. حضرت سلیمان گفت: آقا من قدغن کردم من وقت ملاقات ندارم کی به شما گفت بیایی؟ (انشاءالله قدمش برای ما خوش یوم باشد. رفیقی داشتم خدا رحمتش کند می‌گفت من روزی بیست تا صلوات برای عزرائل می‌فرستم. روایت داریم مستحب است برای عزرائیل طواف هم کنید. عزرائل قفس دنیا را باز می‌کند و ما را با خدا،با حضرت علی آشنا می‌کند. عزرائیل خودش فرموده: «فَإِنِّی به کل مُؤْمِنٍ رَفِیقٌ»(مجلسی/ بحارالأنوار/ ج56/ ص:245). من با هر مومنی رفیقم. بدها که اهل گناهند از عزرائیل می‌ترسند و الا اولیاء الله به استقبال عزرائیل هم می‌روند خیلی هم با او خوش و بش دارند.) جوان گفت: من کسی هستم که از کسی اجازه نمی‌گیرم. تا گفت: اجازه نمی‌گیرم فهمید ملک الموت است. گفت: آمدم قبض روحت کنم. سلیمان حبیب خداست معصوم است العیاذ بالله طاغوت نبود معصیت کار نبود بسیار هم خوب بود تجملات دنیایی را پشت پا زده بود. به سلیمان اجازه نداند بیاید با خانواده‌اش خدا حافظی کند، اجازه نداند دراز بکشد یا بنشیند در همان حال، ایستاده و به عصا تکیه داده روی پشت بام قبض روحش کرد. تا این عبرت باشد برای اهل عالم که اگر چه اختیار عالم در دستتان هم باشد ایستاده قبض روحت می‌کنند. این قدر به این دنیا دل نبندید.
قرآن می‌فرماید: جن و شیاطین جرات نمی‌کردند جلو بروند فکر می‌کردند ایستاده دارد نگاهشان می‌کند.
گفتند این چقدر قدرتمند است چند روزه نه غذا خورده و نه خوابیده است.
قرآن می‌گوید: ما موریانه‌ها را فرستادیم عصای سلیمان را خوردند عصا شکست و سلیمان به زمین افتاد. «فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ»(سبأ : 14).
وقتی که سلیمان به زمین افتاد گفتند این چند روز مرده است ما فکر کردیم ایستاده دارد ما را نگاه می‌کند.
امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: «فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَی الْبَقَاءِ سِلْماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلًا لَکَانَ ذَلِکَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ علیه‌السلام » (عبدالحمیدبن ابی الحدیدمعتزلی/ شرح نهج البلاغة/ ج10/ ص: 77).
اگر کسی می‌توانست کاری بکند در این دنیا بماند سلیمان بود. جن و انس و شیاطین و پرنده‌ها و جنگل‌ها همه در اختیارش بودند. آیا دنیا به سلیمان وفا کرد.
آن‌هایی که می‌خواهند به پست و مقام و دنبال برسند سلیمان پیامبر آخرین پیامبری است که به بهشت می‌رود. بعضی روایات داریم که حساب کتاب قیامت سیصد هزار سال طول می‌کشد می‌پرسند این ملک و مقامی که دادیم چه کار کردی؟ «فَقَالَ الدُّنْیَا حلال‌ها حِسَابٌ»(شیخ کلینی/ الکافی/ ج2/ ص : 453).
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ در معرضی که تخت سلیمان رود به باد

برگرفته از سخنان: حجت‌الاسلام و المسلمین فرحزاد
شبکه تخصصی قرآن تبیان

یکی از نعمت‌هایی که خداوند به برخی از افراد داده ثروت و دارایی است که می‌تواند اسباب عذاب و گرفتاری برای انسان باشد و هر انسانی می‌تواند این ثروت و مال را در راه‌های مختلف خرج کند اما آنچه مهم است این است که خداوند روزی درباره همین دارایی‌ها از ما حساب پس می‌گیرد.
در این باره ثروت حضرت سلیمان (ع) و عاقبت آن حضرت را که یک درس بسیار زیبا و آموزنده برای همه ماست مرور می‌کنیم.
سلیمان‌بن داوود از نادر پیامبرانی است که خداوند پادشاهی مشرق و مغرب زمین را به او داد و سال‌ها بر انسان‌ها، چهارپایان، مرغان و درندگان غالب و حاکم بود و زبان همه موجودات را می‌دانست که زبان از توصیف قدرت عظیم او قاصر است.
درباره ثروت ایشان آورده‌اند که: فرشی داشت که جنیان آن را از حریر و طلا بافته بودند و هر زمان که می‌خواست به جایی برود روی آن فرش می‌نشست و هر جا و با هر سرعتی که می‌خواست، آن فرش وی را به مقصد می‌رساند. آنقدر قدرت داشت که حتی باد نیز تحت اختیار او بود و با باد سخن می‌گفت. میزی داشت از طلا که با یاقوت و جواهرات آراسته شده بود و سه هزار میز دیگر در اطراف او بودند (مخصوص علما، وزرا و بزرگان بنی‌ اسرائیل).
سلیمان (ع) صد فرسخ لشکر داشت، 25 فرسخ از جنیان، 25 فرسخ از پرندگان، 25 فرسخ از انسان و 25 فرسخ از حیوانات چهارپا. جنیان گوهرهای درخشان برایشان می‌آوردند.
در آشپزخانه‌های آن حضرت روزی 100 هزار گوسفند، 40 هزار گاو برای فقرا و مساکین و لشکریانش طبخ می‌شد ولی غذای خودش نان جو بود که آن را نیز با دست خود می‌پخت.
روزی دستور داد که کسی وارد قصر من نشود و خود عصایش را به دست گرفت و به بالاترین جای قصر رفت در حالی که به عصایش تکیه داده بود به مملکت خویش نگاه کرده و شکرگذار خداوند بود. ناگاه نظرش به جوانی خوش چهره و پاکیزه افتاد که از گوشه قصرش پیدا شد، فرمود: چه کسی به تو اجازه ورود به قصر را داده است، گفت: پروردگار تو، فرمود:‌ تو کیستی، گفت: عزرائیل، فرمود: برای چه کاری آمدید، گفت: برای قبض روح تو.
سلیمان (ع) چون هیچ وابستگی به دنیا نداشت فرمود: به آنچه ماموری، انجام بده. عزرائیل جان ایشان را در همان حالت که به عصا تکیه داده بود قبض کرد، چند روزی گذشت مردم و اطرافیان او را می‌دیدند و گمان می‌کردند که زنده است. بعضی می‌گفتند چند روز غذا نخورده و نیاشامیده، پس او پروردگار ماست.
عده‌ای می‌گفتند او جادوگر است و در دید ما سحر کرده که ما گمان کنیم ایستاده است. گروهی گفتند او پیامبر خداست و … و خلاصه خداوند موریانه‌هایی را فرستاد که میان عصای او را بخورند تا عصا بشکند، وقتی عصا شکست و او به زمین افتاد به داخل قصر رفتند و متوجه شدند که چند روز است از دنیا رحلت کرده است.
نکته مهم داستان این است که سلیمان (ع) با این همه ثروت فریب دنیا را نخورد و دنیا را در مسیر آخرت خرج کرد اما با این حال آخرین پیامبری است که در فردای قیامت به بهشت می‌رود زیرا خاصیت دنیا در این است که در حرام آن عقاب و در حلال آن حساب است. حسابرسی طولانی اموال سلیمان سبب می‌شود که او به عنوان آخرین پیامبر و فرستاده خدا قدم به بهشت گذارد.
بنابراین نه تنها دنیا به خودی خود مذموم نیست بلکه دنیادوستی و استفاده صحیح از مخلوقات هم مذموم نیست. استفاده غیرشرعی و وابستگی و یا پرستش دنیا مورد مذمت واقع شده که از آن به دنیای ملعون و یا مظلوم تعبیر می‌شود.

منابع:
1 – داستان‌های صاحبدلان، ج 2، ص 65
2 – بحارالانوار، ج 73، ص 81
3 – پندهای جاویدان، ص 167
4 – حیوةالقلوب، ج 1، ص 370

حضرت داوود (علیه‌السلام)
در مورد کار و نیاز مالی نبی الله داود(علیه‌السلام) هم امام صادق(علیه‌السلام) می فرمایند: خداوند به حضرت داود(علیه‌السلام) وحی کرد: «نِعْمَ الْعَبْدُ اَنْتَ اِلّا اَنّکَ تأکُلُ مِنْ بیتِ المالِ؛ تو نیکو بنده‌ای هستی، جز این که هزینه زندگی خود را از بیت المال تأمین می ‌کنی.»
حضرت داود(علیه‌السلام) چهل روز گریه کرد، و از خداوند خواست که وسیله‌ای برای او فراهم سازد که از بیت المال مصرف نکند، خداوند آهن را بر او نرم کرد، او هر روز با آهن یک زره می‌ ساخت و به هزار درهم می‌ فروخت، بدین ترتیب ۳۶۰ زره ساخت و به ۳۶۰ هزار درهم فروخت، و از بیت المال بی ‌نیاز گر دید.» [۱]حضرت داود که به مسأله جهاد و دفاع، اهمیت بسیار می‌ داد، در این فکر بود که وسیله دفاعی رزمند گان در عین آن که آنها را حفظ می‌ کند، نرم و استفاده از آن آسان باشد. همین مطلب را از خداوند خواست.
خداوند آهن را مانند شمع و موم برای حضرت داود(علیه‌السلام) نرم کرد، و او از این موهبت کمال استفاده را در زره سازی نمود.و از بیت المال بی ‌نیاز گردید.

1. تاریخ پیامبران،علامه مجلسی، ج ۵، ص ۹۰.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد