۱۳۹۶/۰۵/۱۵
–
۱۵۳ بازدید
چطور شد که حضرت علی(ع) که جان عالمیان به فدایشان سرنماز آنقدر غرق نماز و ارتباط با خدا می شدندکه تیر از پای مبارکشون می کشیدند ولی در نماز متوجه خواسته آن مرد فقیر شدند و انگشتری خود را درحال رکوع دادند. صلوات
پاسخ به این سوال را از دو زاویه مورد بررسی قرار می دهیم:
الف ) زاویه اول :
با توجه به تحقیقات انجام شده به نظر میرسد داستان «در آوردن تیر از پای امیرالمومنین علی» هیچگونه سندیت تاریخی موثقی نداشته باشد. اکنون توجه شما را به مطالب ذیل جلب مینمایم:«فخر رازی» عالم معروف اهل سنت اولین شخصی است که اشاره به این داستان کرده است. وی در بین علمای اهل سنت فردی زیرک میباشد. خصیصه بارز وی که به آن نیز شهرت بسیار یافته است: قدرت عجیب و خارق العاده وی در ایراد و اشکال وارد کردن به هر مسئلهای است که با آن روبرو میشد. این داستان نیز از وی معروف است که نزد یکی از پادشاهان حضور یافت. شاه در کنار استخر پر از آبی نشسته بود. فخر رازی وارد شد. وی طبق معمول شروع به ایراد و اشکال بر مسائل پیرامونش کرد. از جمله با ادلهای مستحکم و به ظاهر غیر قابل انکار مدعی شد در استخر آبی وجود ندارد. حاضران همه میدیدند استخر پر از آب است اما نمیتوانستند دلیلی برای اثبات حرف خویش و رد حرف فخر رازی بیاورند. شاه که چنین دید گفت فخر رازی را درون استخر بیندازند و هر چه فریاد کرد کسی به کمکش نرود تا بفهمد آب در استخر هست یا نه! و دیگر به امور واضح اشکال و ایراد وارد نکند.
اولین کسی که به این داستان اشاره کرده فخر رازی است. فخر رازی متوفای اوایل قرن هفتم است. قبل از این تاریخ یعنی در طول هفت قرن این مطلب در کتاب هیچ نویسندهای دیده نشده است حتی شیعیان نیز چنین مطلبی را نقل نکردهاند.
پس از این تاریخ یعنی پس از گذشت هفت قرن این داستان به مرور در کتابهای شیعیان راه یافت. غافل از آنکه هدف اصلی از ساخت آن چه بوده است . در میان شیعیان اولین شخصی که به این داستان اشاره کرده (سپس سایرین نیز به نقل از وی این داستان را نقل کرده اند مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده ( ص 823 ) میباشد. با توجه به این نکته این سوال مطرح میشود چگونه مطلبی با این اهمیت و جذابیت (بخصوص برای شیعیان) هفت قرن مسکوت و دور از چشم مانده و سر انجام نیز توسط اهل سنت ذکر میشود؟ با ورق زدن تنها چند صفحه از کتاب تفسیر فخر رازی میتوان به پاسخ این پرسش پی برد. وی ابتدا این داستان را با آب و تاب فراوان نقل میکند سپس در تفسیرش که به آیه: انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و هم راکعون(مائده: 55. همانا ولی و سرپرست شما، خداوند، پیامبرش و کسانی هستند که رد حال رکوع نمازشان صدقه میدهند. ) میرسد این اشکال را مطرح میکند: امیرالمومنین علی (ع) که به هنگام نماز آن قدر حضور قلب دارد (که تیر را از پایش در میآورند و متوجه نمیشود) چگونه اینجا متوجه گدا شد و انگشترش را به او داد؟ نتیجه سخن آنکه فخررازی در قرن هفتم سازنده این داستان است آن هم برای اینکه بعد به صورتی ناجوان مردانه یکی از امتیازات انحصاری امیرالمومنین را زیر سوال ببرد. امتیازی که در طول هفت قرن یکی از دلیلهای شیعیان بر علیه اهل سنت بوده و اهل سنت نیز چارهای جز اقرار به آن نداشتند.
ب ) اما زوایه دوم :
و بر فرض که بپذیریم چنین واقعه ای اتفاق افتاده در جواب می گوییم: امامان معصوم(ع) به خصوص امیر مومنان علی(ع) که امام اول و در راس عارفان بالله است، همگی انسان های کامل هستند، آنهم در نهایت کمال و وصول به حق تعالی. وقتی می گوییم انسان کامل یعنی دارای مقام جمعی و در نهایت وصول و حضور قلب. عرفا کسی را کامل و صاحب مقام جمعی می دانند که در حال توجه به کثرت از وحدت غفلت نمی کند و همچنین در حال توجه به وحدت از کثرت ها رویگردان و بی توجه نیست.
از منظر ایشان کسانی که هنوز به این مرحله نرسیده اند و با غرق شدن در بحر وحدت و خداوند، از کثرت ها غافل می شوند و یا با ورود به عالم کثرت ها، جهت وحدت هستی را فراموش می کنند، عارف کامل و صاحب مقام جمعی محسوب نمی شوند. علی(ع) که امام عارفین است نیز دارای چنین مقامی بود. در نماز هم به خداوند توجه داشت و غرق حضور و دریای وحدت بود و هم از بندگان خدا غافل نبود و به فقرا توجه داشت و لذا انگشتری خود را به فقیر داد و این در عین حضور قلب و توجه کامل بود.
البته یک مرتبه از حضور قلب هم که مربوط به مراتب پایین تر عرفان است این است که انسان با توجه به خدا از مردم و بندگان خدا غافل شود و جز حق همه را فراموش نماید. عرفا گویند اتفاقا مرتبه اول و جمعی حضور قلب کاملتر از مرتبه دوم است , زیرا در این مرحله آنچنان بنده فانی در رب و وصل به اوست که از آن مرتبه به شهود عالم می پردازد و به اصطلاح مرتبه لاحجاب مطلق است . نه حضور غیب مانع حضور عالم شهود است و نه بالعکس . آنچه هیچ گاه در نمازهای آنان وجود نداشته , حجاب شدن عالم شهود نسبت به عالم غیب است . به عبارت دیگر باید دانست که تفاوت امامان با برخی عرفای میان راه در آن است که گروهی از عرفا وقتی در یکی از مقامات سیر و سلوک هستند حضور در مقامات دیگر برای آنان به آسانی ممکن نیست ولی امامان دارای آنچنان توانمندی روحی و معنوی هستند که به آسانی می توانند دو عبادت نماز و زکات را همراه با یکدیگر و بدون کاستی در حضور قلب و اخلاص انجام دهند و آنجا که امور شخصی و مادی مطرح است , همان مقام معنوی خویش را حفظ کنند و درد جسمی ، آنان را از حالت «وصال» و «مقام فنا» خارج نگرداند. به عبارت دیگر باید دانست که تفاوت امامان با برخى عرفا در آن است که گروهى از عرفا وقتى در یکى از مقامات سیر و سلوک هستند حضور در مقامات دیگر براى آنان به آسانى ممکن نیست ولى امامان داراى آنچنان توانمندى روحى و معنوى هستند که به آسانى مى توانند دو عبادت نماز و زکات را همراه با یکدیگر و بدون کاستى در حضور قلب و اخلاص انجام دهند و آنجا که امور شخصى و مادى مطرح است، همان مقام معنوى خویش را حفظ کنند و درد جسمى، آنان را از حالت «وصال» و «مقام فناء» خارج نگرداند.
برخی گفته اند که وقتی تیر را از پای حضرت خارج ساختند، حضرت متوجه نشد. این معنا درست نیست. خارج نمودن تیر و تکان نخوردن حضرت به این معنا نیست که حضرت متوجه خروج تیر و درد حاصل از آن نبود. اگر اینطور باشد که دلالت بر نقصان علم و آگاهی حضرت می کند. ایشان متوجه بود، ولی با توجه به خداوند و ارتباط معنوی با مبدا هستی آنچنان قدرتی در خویش احساس می نمود که می توانست به راحتی درد تیر را تحمل کند و آنچنان لذتی می برد که رنج و درد حاصل از تیر برایش آسان می نمود و این باز حاصل همان مقام جمعی و اقتدار ولایی حضرت(ع) می باشد.
شنیدن صدای سائل و به کمک او پرداختن، توجه به خویشتن نیست بلکه عین توجه به خداست. علی(ع) در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا و می دانیم بیگانگی از خلق خدا بیگانگی از خداست. پرداختن زکات در حال نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است نه انجام یک عمل مباح در ضمن عبادت. آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگی مادی و شخصی است و اما توجه به آنچه در مسیر رضای خداست کاملا با روح عبادت سازگار است، علاوه معنی غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان بی اختیار احساس خود را از دست بدهد بلکه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و برای خدا نیست برمی گیرد. (برای آگاهی بیشتر در مورد دوم ر.ک: تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ج 4، ص 428)
الف ) زاویه اول :
با توجه به تحقیقات انجام شده به نظر میرسد داستان «در آوردن تیر از پای امیرالمومنین علی» هیچگونه سندیت تاریخی موثقی نداشته باشد. اکنون توجه شما را به مطالب ذیل جلب مینمایم:«فخر رازی» عالم معروف اهل سنت اولین شخصی است که اشاره به این داستان کرده است. وی در بین علمای اهل سنت فردی زیرک میباشد. خصیصه بارز وی که به آن نیز شهرت بسیار یافته است: قدرت عجیب و خارق العاده وی در ایراد و اشکال وارد کردن به هر مسئلهای است که با آن روبرو میشد. این داستان نیز از وی معروف است که نزد یکی از پادشاهان حضور یافت. شاه در کنار استخر پر از آبی نشسته بود. فخر رازی وارد شد. وی طبق معمول شروع به ایراد و اشکال بر مسائل پیرامونش کرد. از جمله با ادلهای مستحکم و به ظاهر غیر قابل انکار مدعی شد در استخر آبی وجود ندارد. حاضران همه میدیدند استخر پر از آب است اما نمیتوانستند دلیلی برای اثبات حرف خویش و رد حرف فخر رازی بیاورند. شاه که چنین دید گفت فخر رازی را درون استخر بیندازند و هر چه فریاد کرد کسی به کمکش نرود تا بفهمد آب در استخر هست یا نه! و دیگر به امور واضح اشکال و ایراد وارد نکند.
اولین کسی که به این داستان اشاره کرده فخر رازی است. فخر رازی متوفای اوایل قرن هفتم است. قبل از این تاریخ یعنی در طول هفت قرن این مطلب در کتاب هیچ نویسندهای دیده نشده است حتی شیعیان نیز چنین مطلبی را نقل نکردهاند.
پس از این تاریخ یعنی پس از گذشت هفت قرن این داستان به مرور در کتابهای شیعیان راه یافت. غافل از آنکه هدف اصلی از ساخت آن چه بوده است . در میان شیعیان اولین شخصی که به این داستان اشاره کرده (سپس سایرین نیز به نقل از وی این داستان را نقل کرده اند مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده ( ص 823 ) میباشد. با توجه به این نکته این سوال مطرح میشود چگونه مطلبی با این اهمیت و جذابیت (بخصوص برای شیعیان) هفت قرن مسکوت و دور از چشم مانده و سر انجام نیز توسط اهل سنت ذکر میشود؟ با ورق زدن تنها چند صفحه از کتاب تفسیر فخر رازی میتوان به پاسخ این پرسش پی برد. وی ابتدا این داستان را با آب و تاب فراوان نقل میکند سپس در تفسیرش که به آیه: انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و هم راکعون(مائده: 55. همانا ولی و سرپرست شما، خداوند، پیامبرش و کسانی هستند که رد حال رکوع نمازشان صدقه میدهند. ) میرسد این اشکال را مطرح میکند: امیرالمومنین علی (ع) که به هنگام نماز آن قدر حضور قلب دارد (که تیر را از پایش در میآورند و متوجه نمیشود) چگونه اینجا متوجه گدا شد و انگشترش را به او داد؟ نتیجه سخن آنکه فخررازی در قرن هفتم سازنده این داستان است آن هم برای اینکه بعد به صورتی ناجوان مردانه یکی از امتیازات انحصاری امیرالمومنین را زیر سوال ببرد. امتیازی که در طول هفت قرن یکی از دلیلهای شیعیان بر علیه اهل سنت بوده و اهل سنت نیز چارهای جز اقرار به آن نداشتند.
ب ) اما زوایه دوم :
و بر فرض که بپذیریم چنین واقعه ای اتفاق افتاده در جواب می گوییم: امامان معصوم(ع) به خصوص امیر مومنان علی(ع) که امام اول و در راس عارفان بالله است، همگی انسان های کامل هستند، آنهم در نهایت کمال و وصول به حق تعالی. وقتی می گوییم انسان کامل یعنی دارای مقام جمعی و در نهایت وصول و حضور قلب. عرفا کسی را کامل و صاحب مقام جمعی می دانند که در حال توجه به کثرت از وحدت غفلت نمی کند و همچنین در حال توجه به وحدت از کثرت ها رویگردان و بی توجه نیست.
از منظر ایشان کسانی که هنوز به این مرحله نرسیده اند و با غرق شدن در بحر وحدت و خداوند، از کثرت ها غافل می شوند و یا با ورود به عالم کثرت ها، جهت وحدت هستی را فراموش می کنند، عارف کامل و صاحب مقام جمعی محسوب نمی شوند. علی(ع) که امام عارفین است نیز دارای چنین مقامی بود. در نماز هم به خداوند توجه داشت و غرق حضور و دریای وحدت بود و هم از بندگان خدا غافل نبود و به فقرا توجه داشت و لذا انگشتری خود را به فقیر داد و این در عین حضور قلب و توجه کامل بود.
البته یک مرتبه از حضور قلب هم که مربوط به مراتب پایین تر عرفان است این است که انسان با توجه به خدا از مردم و بندگان خدا غافل شود و جز حق همه را فراموش نماید. عرفا گویند اتفاقا مرتبه اول و جمعی حضور قلب کاملتر از مرتبه دوم است , زیرا در این مرحله آنچنان بنده فانی در رب و وصل به اوست که از آن مرتبه به شهود عالم می پردازد و به اصطلاح مرتبه لاحجاب مطلق است . نه حضور غیب مانع حضور عالم شهود است و نه بالعکس . آنچه هیچ گاه در نمازهای آنان وجود نداشته , حجاب شدن عالم شهود نسبت به عالم غیب است . به عبارت دیگر باید دانست که تفاوت امامان با برخی عرفای میان راه در آن است که گروهی از عرفا وقتی در یکی از مقامات سیر و سلوک هستند حضور در مقامات دیگر برای آنان به آسانی ممکن نیست ولی امامان دارای آنچنان توانمندی روحی و معنوی هستند که به آسانی می توانند دو عبادت نماز و زکات را همراه با یکدیگر و بدون کاستی در حضور قلب و اخلاص انجام دهند و آنجا که امور شخصی و مادی مطرح است , همان مقام معنوی خویش را حفظ کنند و درد جسمی ، آنان را از حالت «وصال» و «مقام فنا» خارج نگرداند. به عبارت دیگر باید دانست که تفاوت امامان با برخى عرفا در آن است که گروهى از عرفا وقتى در یکى از مقامات سیر و سلوک هستند حضور در مقامات دیگر براى آنان به آسانى ممکن نیست ولى امامان داراى آنچنان توانمندى روحى و معنوى هستند که به آسانى مى توانند دو عبادت نماز و زکات را همراه با یکدیگر و بدون کاستى در حضور قلب و اخلاص انجام دهند و آنجا که امور شخصى و مادى مطرح است، همان مقام معنوى خویش را حفظ کنند و درد جسمى، آنان را از حالت «وصال» و «مقام فناء» خارج نگرداند.
برخی گفته اند که وقتی تیر را از پای حضرت خارج ساختند، حضرت متوجه نشد. این معنا درست نیست. خارج نمودن تیر و تکان نخوردن حضرت به این معنا نیست که حضرت متوجه خروج تیر و درد حاصل از آن نبود. اگر اینطور باشد که دلالت بر نقصان علم و آگاهی حضرت می کند. ایشان متوجه بود، ولی با توجه به خداوند و ارتباط معنوی با مبدا هستی آنچنان قدرتی در خویش احساس می نمود که می توانست به راحتی درد تیر را تحمل کند و آنچنان لذتی می برد که رنج و درد حاصل از تیر برایش آسان می نمود و این باز حاصل همان مقام جمعی و اقتدار ولایی حضرت(ع) می باشد.
شنیدن صدای سائل و به کمک او پرداختن، توجه به خویشتن نیست بلکه عین توجه به خداست. علی(ع) در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا و می دانیم بیگانگی از خلق خدا بیگانگی از خداست. پرداختن زکات در حال نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است نه انجام یک عمل مباح در ضمن عبادت. آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگی مادی و شخصی است و اما توجه به آنچه در مسیر رضای خداست کاملا با روح عبادت سازگار است، علاوه معنی غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان بی اختیار احساس خود را از دست بدهد بلکه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و برای خدا نیست برمی گیرد. (برای آگاهی بیشتر در مورد دوم ر.ک: تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ج 4، ص 428)