طلسمات

خانه » همه » مذهبی » دروغ و توریه در کلام انبیا و اولیا

دروغ و توریه در کلام انبیا و اولیا


دروغ و توریه در کلام انبیا و اولیا

۱۳۹۸/۰۵/۱۰


۱۳۹ بازدید

امام علی (ع) برای اینکه با ظالمان همکاری نکنند توریه کردند. اما پس چرا حضرت ابراهیم و حضرت یوسف در شرایط خاص از توریه استفاده نکردند و دروغ گفتند؟ ایه ۷۰ سوره یوسف ایه ۶۳ سوره انبیا
همیشه میگن دروغ مصلحتی وجود نداره پس چرا برای پیامبران این دروغ ها اشکال نداره؟!

الف. آیه 70 سوره مبارکه یوسف(ع) : فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَةَ فی رَحْلِ أَخیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ .پاسخ اجمالی در این داستان هرگز به بنیامین از طرف حضرت یوسف (ع)، نسبت دزدی داده نشده است، بلکه نسبت دزدی به همه کاروانیان بود. علاوه بر این که این نسبت توسط یکی از مأموران حکومتی که ظاهراً از اصل ماجرا بی خبر بود، به آنان داده شد. بنابراین حضرت یوسف (ع) نه تنها به بنیامین نسبت سرقت نمی دهد، بلکه زمانی که به او چنین نسبتی داده می شود (آیه 77 سوره یوسف) بسیار ناراحت می گردد.

پاسخ تفصیلی
داستان حضرت یوسف (ع) یکی از داستان های زیبا و شگفت انگیز قرآن است. یکی از مراحل این داستان همان طور که شما ذکر کرده اید، ماجرای نگه دا شتن بنیامین؛ برادر حضرت یوسف، توسط ایشان است. در این مرحله اتفاقاتی افتاد که از چند ناحیه قابل بررسی است.
1. چرا حضرت یوسف آن ظرف مخصوص را در بار بنیامین گذاشت و حکمت این کار چه بود؟
2. نسبت دزدی به چه کسی داده شد؟
3. این نسبت توسط چه کسی بیان شد؟
4. نسبت سرقت به بنیامین توسط چه کسانی داده شد و عکس العمل حضرت یوسف در مقابل آن چه بود؟
پاسخ سؤال اول: حضرت یوسف قصد داشت که برادر تنی اش را به طوری که دیگر برادران ناتنی وی آگاه نشوند نزد خود نگه دارد. از طرفی در آیین کنعانیان و قوم یعقوب (ع) چنین بود که اگر کسی سرقت می کرد باید برای مدتی در نظر صاحب مال، بوده و خدمت می کرد. حضرت یوسف با الهام ربانی، دست به نقشه ای برد. وی ظرف مخصوص گران قیمتی را که پیمانه آنان بود در بار برادرش بنیامین گذاشت تا با استفاده از قانونی که در میان آنان رایج بود، بتواند برادرش را مدتی پیش خود نگه دارد. خداوند می فرماید: “… این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمى توانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد”. [1] طبق بعضى از روایات، بنیامین نیز از این نقشه آگاه بود، بلکه یوسف به برادرش بنیامین گفت: آیا دوست دارى نزد من بمانى، او گفت: بله؛ ولى برادرانم هرگز راضى نخواهند شد؛ چرا که به پدر قول داده اند و سوگند یاد کرده اند که مرا به هر قیمتى که هست با خود بازگردانند، یوسف گفت: غصه نخور من نقشه اى مى کشم که آنها ناچار شوند تو را نزد من بگذارند، سپس هنگامى که بارهاى غلات را براى برادران آماده ساخت، دستور داد پیمانه گران قیمت مخصوص را، درون بار برادرش بنیامین بگذارد. [2] پس حکمت چنین کاری، هرگز اتهام زدن و متهم کردن (واقعی) کسی نبوده است.
پاسخ سؤال دوم: همان طور که در قرآن آمده است، حضرت یوسف (ع) فقط دستور داد که پیمانه را در بار برادرش بنیامین بگذارند و نسبت دزدی به کاروان داده شد، نه به شخص بنیامین. قرآن از این واقعه چنین یاد می کند: “هنگامى که ساز و برگشان را برایشان فراهم دید، جام [پادشاه ] را در خورجین برادرش نهاد. آن گاه ندا دهنده اى ندا داد: که اى کاروانیان، شما دزد هستید”. [3] بنابراین در این داستان هرگز به بنیامین از طرف حضرت یوسف (ع)، نسبت دزدی داده نشده است. بله اگر چه بعد از بازرسی، انگشت اتهام به سمت بنیامین برده شد ولی همان طور که بیان شد و از تفسیر المیزان نیز استفاده می شود؛ برادر یوسف از این کار با خبر بود، بنابراین بنیامین هیچ احساس تهمتی نمی کرد. [4]پاسخ سؤال سوم: جالب است که بدانیم، نسبت دزدی که به کاروانیان داده شد، توسط شخصی غیر از حضرت یوسف(ع) بود. همان طور که در بالا ذکر شد، خداوند از آن شخص به عنوان ندا دهنده ای یاد می کند. پس اولاً: در قرآن نسبت دزدی به بنیامین داده نشد، بلکه به همه کاروانیان بود. ثانیاً: این نسبت توسط یکی از مأموران حکومتی که ظاهراً از اصل ماجرا بی خبر بود، به آنان داده شد. [5]پاسخ سؤال چهارم: در دنباله همین آیات وقتی برادران بنیامین ظرف مخصوص را در بار بنیامین می بینند، به او و حضرت یوسف (ع) نسبت دزدی می دهند که در این جا یوسف (ع) بسیار ناراحت می شود و چون می خواهد اصل ماجرا فاش نشود تنها در درون خود به آنان و نسبت سرقتی که به بنیامین و خودش داده اند، اعتراض می کند. قرآن کریم این صحنه را به زیبایی ترسیم کرده و می فرماید: “(برادران) گفتند: اگر او دزدى کند (تعجب ندارد) برادرى از او نیز در گذشته دزدى کرده بود، پس یوسف آن سخن را در دل خود پنهان داشت و بر آنها آشکار نساخت (و با خود) گفت: شما در منزلت (انسانیت) بدترید (که انحطاط اخلاقى و صفت حسد دارید) و خداوند به آنچه توصیف مى کنید داناتر است”. [6] یعنی نه تنها به بنیامین نسبت سرقت نمی دهد، بلکه زمانی که به او چنین نسبتی داده می شود بسیار ناراحت می شود.
در نتیجه؛ درست است که حضرت یوسف (ع) ظرف مخصوص را در بار برادرش گذاشت، ولی هرگز نه او و نه هیچ کس دیگر را متهم به دزدی نکرد.
این مطالبی بود که با توجه به ظاهر آیات بیان کردیم. اما امکان طرح احتمال دیگری در بین است و آن خبر داشتن و تأیید سرقت کاروانیان توسط حضرت یوسف و یا حتی نسبت دادن جمله “ای کاروان شما دزد هستید.” [7] به حضرت یوسف(ع) است. بنابر این احتمال، پاسخ قانع کننده آن از این قرار است:
آن چه از روایات این باب برداشت می شود آن است که: حضرت یوسف در این موضع، توریه کردند. توریه به این معنا است که شخص، با لفظی که می گوید، اراده واقع و حقیقتی را دارد ولی طوری القاء می کند که مخاطب، برداشت خلاف واقع از آن مطلب داشته باشد. [8] اظهار چنین امری در مواقعی که ضرورتی اقتضاء کند یا مصلحتی پیش آید، اشکال ندارد. [9] توریه، به تصریح فقهاء از مصادیق کذب و دروغ نمی باشد. [10] در مورد حضرت یوسف نیز روایت می گوید:” به خدا قسم! یوسف هرگز دروغ نگفت”. [11] در روایت دیگر، امام صادق(ع) می فرماید: منظور یوسف از این که گفت: “شما سارق هستید”، سرقتی بود که برادرانش در سال های قبل انجام داده بودند،آنان با حیله و نیرنگ یوسف را از پدرش دزدیدند و به چاهی انداختند. [12] بنابراین؛ یوسف(ع) اگر چه مستقیم یا غیر مستقیم به آنان نسبت دزدی داد، ولی توریه کرد، و منظورش سرقتی غیر از دزدیده شدن ظرف مخصوص بوده است.

مأخذ: اسلام کوئست
پی نوشت ها:
[1] یوسف، 76.
[2] قمی،علی بن ابراهیم ،کتاب تفسیر،ج1،ص349،دار الکتاب،قم،1376؛مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 34، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374.
[3] یوسف،70 .
[4] طباطبایی،محمد حسین،ترجمه المیزان،موسوی همدانی،ج11،ص 304،دفتر انتشارات اسلامی،قم،1374.
[5] طبرسی،فضل بن حسن،ترجمه مجمع البیان، ج 12، ص 266،انتشارات فراهانی،تهران،1360.
[6] یوسف، 77.
[7] یوسف،70.
[8] انصاری،شیخ مرتضی،مکاسب المحرمة،ج1،ص 197،دار الذخائر،قم،1411.
[9] همان.
[10] همان.زیرا کذب به معنای القاء لفظ و ارداه معنای خلاف واقع است.نک:شهیدی تبریزی،میرزا فتاح،هدایة الطالب الی اسرار المکاسب،ج1،ص 101،بی جا، بی تا.
[11] قمی مشهدی،محمد،کنز الدقائق و بحر الغرائب،ج6،ص 342،سازمان چاپ وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، تهران،1368.
[12] سید هاشم،بحرانی،البرهان فی تفسیر القرآن،ج3، ص188،بنیاد بعثت،تهران،1368،قوله فی یوسف (علیه السلام): أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ قال: «إنهم سرقوا یوسف من أبیه».

ب. آیه 63 سوره مبارکه انبیاء : قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ .
آیا این جمله‌ى حضرت ابراهیم که فرمود: «بت بزرگ چنین کرده است» دروغ نیست؟ و اگر هست چگونه باید آن را توجیه کرد؟ زیرا ابراهیم علیه السلام پیامبر و معصوم است و هرگز دروغ نمى‌گوید.

پاسخ: در تفسیر این جمله، نظرات و مطالب مختلفى ارائه شده است که ما به بعضى از آنها اشاره مى‌کنیم:
الف: حضرت ابراهیم، دروغ نگفت، زیرا اگر چه این عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى چون قرینه وجود دارد که حضرت از این سخن قصد جدّى نداشته و مى‌خواسته این عقیده‌ى باطل را به رخ آنها بکشد، لذا دروغ محسوب نمى‌شود زیرا دروغ در جایى است که قرینه‌اى همراه کلام نباشد، از این روى اگر به هنگام ورود آدم کودنى بگویند: بوعلى سینا آمد، آن را دروغ به حساب نمى‌آورند. «1»
ب: حضرت ابراهیم باصطلاح «توریه» کرده و مرادش از «کَبِیرُهُمْ» خدا بوده است.
ج: حضرت دروغ گفت، ولى از آنجا که دروغ در مواردى مثل اصلاح ذات‌البین جایز است و حکم آن تابع مصلحت و مفسده مى‌باشد، چه مصحلتى از این بالاتر که حضرت با کلامش، افکار جامد انسان‌ها را تکان داده است؟ «2»
د: این خبر، مشروط به نطق بت‌هاست، یعنى اگر بت‌ها سخن گویند، بت بزرگ نیز این کار را کرده است، مثل آنکه پیرمردى بگوید، من الآن کودکم اگر هیچ گیاهى در زمین نباشد، یعنى حال که گیاه وجود دارد، پس من کودک نیستم. «3»
بازى کردن براى بیدارى اذهان، کارى پسندیده و جایز است. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً- بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ» .

مأخذ: دانشنامه اسلامی

پی نوشت ها:
«1». تفسیر نمونه.
«2». کافى، ج 2، ص 342؛ تفسیر نورالثقلین.
«3». تفسیر نورالثقلین.
منبع : تفسیر نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 469

ج. دروغ مصلحتی در اسلام :
همه ما عبارت دروغ مصلحتی را شنیده ایم. افراد در مواقعی برای توجیه و بی اشکال جلوه دادن دروغ خود، از این واژه استفاده می کنند.
اما آیا واقعا در اسلام، چیزی باین نام داریم و آیا دروغ، در شرایطی مجاز است؟
درسایت ایت الله مکارم شیرازی ،اینگونه آمده است:
«دروغ ذاتاً کار فوق العاده بدى است و بسیارى از مشکلات و بدبختى ها و نابسامانى هاى اجتماع کنونى ما بر اثر همین دروغ است. در بعضى از بیاناتى که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) رسیده، دروغ را کلید سایر گناهان شمرده اند!
ولى در عین حال در پاره اى از موارد استثنایى، پیش آمدهایى مى کند که اگر انسان در آن جا راست بگوید فتنه و فساد بزرگى برپا مى شود در حالى که اگر راست نگوید آتش فتنه خاموش مى گردد؛ مثلا، هرگاه میان دو نفر اختلاف شدیدى باشد و یکى از آنها پشت سر دیگرى بدگویى کند و ما هم بشنویم و بدانیم که اگر در برابر سؤالاتى که مى شود راست بگوییم و بدگویى هاى او را فاش کنیم، آتش فتنه اى برپا مى شود که ممکن است تلفات و خسارات مهمّى به بار آورد؛ بدیهى است در چنین موردى راست گفتن کار غلطى است و هیچ عاقلى نمى تواند بگوید در چنین موردى هم باید راست گفت، این یک قانون مسلّم عقلى است که هرگاه فساد چیزى از اصلاح آن بیشتر باشد، ما باید از آن چیز بپرهیزیم.
قوانین اسلامى نیز این حکم عقلى را تأیید نموده و در چنین موارد استثنایى، از روى ضرورت دروغ گفتن را تجویز مى کند.
ولى به دو موضوع باید مؤکّداً توجّه داشت: نخست این که این موضوع کاملا جنبه استثنایى دارد و جز در شرایط خاصّى دروغ گفتن جایز نیست و نباید عدّه اى موضوع «دروغ مصلحت آمیز» را دستاویز کرده و بدون جهت و یا براى به دست آوردن منافع شخصى دروغ بگویند و این عمل زشت را به نام این که مصلحت! ایجاب کرده، مرتکب شوند.»

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد