دستورالعمل سلوکی علامه بحر العلوم
۱۳۹۷/۱۰/۱۳
–
۱۷۷۴ بازدید
سلام.علامه بحرالعلوم چه کار کردکه علومی راتوسط امام زمان عج بدست آورد؟
اگر بخواهیم به آنچه که مرحوم علامه بحرالعلوم انجام داد دست یابیم به نوشته ای که توسط ایشان در کتابی جمع آوری شده است وبه «مرحله سیر و سلوک علامه بحر العلوم » معروف شده است توجه می کنیم و ما خلاصه ای از آن را برایتان می آوریم :
سیر و سلوک
ارباب سیر و سلوک و علما و دانشمندانى که در این راه گام برداشته و تعلیمات قرآن و سنّت را راهنماى خویش قرار داده (نه صوفیانى که تحت تأثیر مکتبهاى التقاطى و غیر اسلامى بوده اند) هر یک براى خود روشى را پیشنهاد کرده اند؛ یا به تعبیر دقیقتر، مراحل و منزلگاههایى در نظر گرفته اند که در ذیل به بخشى از آنها به صورت فشرده اشاره مى شود،
در این کتاب که به فقیه باهر و علاّمه ماهر «بحرالعلوم» نسبت داده شده است هر چند انتساب بعضى از بخشهاى آن به این بزرگوار بعید به نظر مى رسد ولى قسمتهایى از آن داراى اهمّیّت فوق العاده اى است براى سیر و سلوک الى اللّه و پیمودن راه قرب به پروردگار عوالم چهارگانه و به تعبیر دیگر، چهار منزلگاه مهم ذکر شده است:
1 ـ اسلام
2 ـ ایمان
3 ـ هجرت
4 ـ جهاد
و براى هر یک از این عوالم چهارگانه سه مرحله ذکر شده است که مجموعاً دوازده مرحله مى شود که پس از طىّ آنها، سالک الى اللّه وارد عالم خلوص مى گردد، و این مراحل دوازده گانه به شرح زیر است:
منزل اوّل، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتین و تصدیق به آن در ظاهر و انجام وظائف دینى است.
منزل دوم، ایمان اصغر و آن عبارت از تصدیق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامى است.
منزل سوم، اسلام اکبر است و آن عبارت است از تسلیم در برابر تمام حقایق اسلام و اوامر و نواهى الهى.
منزل چهارم، ایمان اکبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اکبر مى باشد که از مرتبه اطاعت به مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود.
منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از «دارالکفر» به «دارالاسلام» است مانند هجرت مسلمانان از مکّه که در آن زمان کانون کفر بود به مدینه.
منزل ششم، هجرت کبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصیان و گناه و از همنشینى با بدان و ظالمان و آلودگان است.
منزل هفتم، جهاد اکبر است، و آن عبارت از محاربه و ستیز با لشکر شیطان است با استمداد از لشکر رحمان که لشکر عقل است.
حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمى توان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفته اى در سلوک راه حق دارد زیرا، اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیّه حاصل مى شود، و از آنجا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است بعد از فتح و ظفر، عوامل بیدار کننده برون بر عوامل انحرافى درون پیروز مى شود و اینجاست که قلب، مرکز انوار الهى و افاضات ربّانى مى گردد.
منزل دهم، ایمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نیستى و فناى خود در برابر خداوند است، و مرحله دخول در عالم فَادْخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى است که در این هنگام حقیقت عبودیّت و بندگى خدا ظاهر مى شود.
منزل یازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، و سفر به عالم وجود مطلق، و توجّه کامل به ذات پاک خداست که در جمله «وَادْخُلى جَنَّتى» خطاب به آن شده است.
منزل دوازدهم، جهاد اعظم است که بعد از هجرت از خویشتن، متوسّل به ذات پاک خداوند مى شود تا تمام آثار خودبینى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحید مطلق نهد.
بعد از پیمودن این عوالم دوازده گانه وارد عالم خلوص مى شود، و مصداق «بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقَوُنَ» مى گردد.(1)
در رساله سیر و سلوک منسوب به علاّمه بحرالعلوم بعد از ذکر عوالم و منازل بالا به چگونگى طى نمودن این راه پرمشقّت و پرافتخار پرداخته و بیست و پنج دستور براى وصول به این مقاصد بالا و والا مى دهد که آنها را بطور فشرده در ذیل مى آوریم:
سالک الى اللّه و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به این عوالم، بعد از آن که اصول دین را از طرق معتبر شناخت و به فروع احکام دینى و اسلامى کاملا آشنا شد، بار سفر مى بندد و به راه مى افتد و با انجام دستورهاى بیست و پنجگانه زیر به سوى مقصد همچنان پیش مى رود:
اوّل، ترک آداب و عادات و رسومى است که انسان را از پیمودن راه باز مى دارد و غرق در آلودگیها مى کند.
دوم، عزم قاطع بر پیمودن راه، که از هیچ چیز نترسد و با استمداد از لطف خدا تردیدى به خود راه ندهد.
سوم، رفق و مدارا، و آن این که در آنِ واحد امور زیادى را بر خود تحمیل نکند مبادا دلسرد و متنفّر شود، و از پیمودن راه بازماند.
چهارم، وفا، و آن عبارت از این است که نسبت به آنچه توبه کرده وفادار بماند و به آن باز نگردد، و نسبت به آنچه استاد راه مى گوید وفادار بماند.
پنجم، ثبات و دوام است، به این معنى که برنامه هایى را که انتخاب مى کند به صورت عادت مستمر در آید تا بازگشتى در آن صورت نگیرد.
ششم، مراقبت است، و آن عبارت از توجّه به خویش در تمام احوال است که تخّلفى صورت نگیرد.
هفتم، محاسبه است، که در حدیث «لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ کُلَّ یَوْم کسى که همه روز به حساب خویش نرسد از ما نیست!»(1) به آن اشاره شده است.
توبه
هشتم، مۆاخذه است، منظور از مۆاخذه این است که هر گاه مرتکب خطایى شد به خویشتن تنگ بگیرد و از این راه خود را مجازات کند.
نهم، مسارعت است، یعنى به مقتضاى امر «وسارِعُوا اِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّکُمْ»(2) که در قرآن مجید آمده در مسیر حق شتاب کند، پیش از آن که شیطان مجال وسوسه یابد.
دهم، ارادت است، و آن عبارت از این است که باطن خود را چنان خالص کند که هیچ غِشّى در آن نباشد، و نسبت به صاحب شریعت و اوصیاى معصوم او کاملا عشق ورزد.
یازدهم، ادب است، یعنى نسبت به ساحت قدس خداوند و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و جانشینان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و کمترین سخنى که نشانه اعتراض باشد بر زبان نراند، و در تعظیم این بزرگان بکوشد و حتّى در بیان حاجت از الفاظى که نشانه امر و نهى است بپرهیزد.
دوازدهم، نیّت است، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در این سیر و حرکت و جمیع اعمال از براى خداوند متعال.
سیزدهم، صَمْت است، به معنى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اکتفا به مقدار لازم.
چهاردهم، جوع و کم خوردن، که از شروط مهمّه پیمودن این راه است ولى نه تا آن حد که باعث ضعف و ناتوانى گردد.
پانزدهم، خلوت است، و آن عبارت است از کناره گیرى از اهل عصیان و طالبین دنیا و صاحبان عقول ناقصه و به هنگام عبادات و توجّه به اذکار، دور از ازدحام و غوغا بودن.
شانزدهم، سَهَر و شب بیدارى (مخصوصاً بیدارى در آخر شب)، که در آیات و روایات اسلامى کراراً به آن اشاره شده است.
هفدهم، دوام طهارت، یعنى همیشه با وضو بودن است که نورانیّت خاصّى به باطن انسان مى دهد.
هیجدهم، تضرّع به درگاه خداوند ربّ العزّة است، که هر چه بیشتر بتواند اظهار خضوع در پیشگاه پروردگار کند.
نوزدهم، پرهیز از خواسته هاى نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا که در توان دارد.
بیستم، رازدارى و کتمان سرّ، که از مهمترین شرایط است، که اساتید این رشته به آن اصرار مى ورزیدند، و آن این که اعمال و برنامه هاى خویش را در این راه مکتوم دارد (تا کوچکترین تظاهر و ریا در آن حاصل نشود) و اگر مکاشفاتى از عوالم غیب براى او دست داد آن را نیز پنهان دارد و به این و آن بازگو نکند (تا گرفتار عجب و خودبینى نگردد).
بیست و یکم، داشتن مربّى و استاد است، اعم از استاد عام که در کارهاى مربوط به سیر و سلوک با ارشاد او پیش مى رود و استاد خاص که آن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)مى باشد.
البتّه باید سالک توجه داشته باشد که این، مرحله بسیار دقیق و باریکى است تا کسى را نیازماید و از صلاحیّت علمى و دینى او آگاه نشود، در ارشادات به او تکیه نکند که گاه شیاطین در لباس استاد درآیند و گرگان ملبّس به لباس چوپان شوند و سالک را از راه منحرف سازند.
داشتن مربّى و استاد است، اعم از استاد عام که در کارهاى مربوط به سیر و سلوک با ارشاد او پیش مى رود و استاد خاص که آن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)مى باشد
مرحوم علاّمه طباطبایى در این زمینه مى گوید: که حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمى توان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفته اى در سلوک راه حق دارد زیرا، اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیّه حاصل مى شود، و از آنجا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است.
بیست و دوم،«ورد» است، و آن عبارت است از ذکرهاى زبانى که راه را به روى سالک مى گشاید و او را براى گذشتن از گردنه هاى صعب العبور مسیر الى اللّه یارى مى دهد.
بیست و سوم، نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخیر قلب خویشتن و حکومت بر آن، و تمرکز فکر به گونه اى که هیچ تصوّر و خاطره اى بر او وارد نشود مگر به اختیار و اذن آن و به تعبیر دیگر، افکار پراکنده بى اختیار فکر او را به خود مشغول ندارد، و این یکى از کارهاى مشکل است.
بیست و چهارم، فکر است، و منظور از آن، آن است که سالک با اندیشه عمیق و فکر صحیح در آگاهى و معرفت بکوشد، و تمام تفکّر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجلّیات و افعال او بوده باشد.
بیست و پنجم، ذکر است، و منظور از آن، توجّه قلبى است به ذات پاک پروردگار نه ذکر با زبان که به آن ورد گفته مى شود و به تعبیر دیگر، منظور این است که تمام نظر خویش را به جمال پروردگار متوجّه سازد و از غیر او چشم بپوشد.
این بود خلاصه آنچه از سیر و سلوک منسوب به علاّمه بحرالعلوم استفاده مى شود که علاّمه طباطبائى نیز همین روش را با مختصر تفاوتى ـ مطابق آنچه در رساله «لبّ اللّباب» ـ آمده دنبال کرده است.
پی نوشت ها:
1. ارشاد القلوب دیلمى، باب 39.
2. آل عمران ـ 133.
فراوری: محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع : اخلاق در قرآن جلد 1 ،آیت الله مکارم شیرازی
سیر و سلوک
ارباب سیر و سلوک و علما و دانشمندانى که در این راه گام برداشته و تعلیمات قرآن و سنّت را راهنماى خویش قرار داده (نه صوفیانى که تحت تأثیر مکتبهاى التقاطى و غیر اسلامى بوده اند) هر یک براى خود روشى را پیشنهاد کرده اند؛ یا به تعبیر دقیقتر، مراحل و منزلگاههایى در نظر گرفته اند که در ذیل به بخشى از آنها به صورت فشرده اشاره مى شود،
در این کتاب که به فقیه باهر و علاّمه ماهر «بحرالعلوم» نسبت داده شده است هر چند انتساب بعضى از بخشهاى آن به این بزرگوار بعید به نظر مى رسد ولى قسمتهایى از آن داراى اهمّیّت فوق العاده اى است براى سیر و سلوک الى اللّه و پیمودن راه قرب به پروردگار عوالم چهارگانه و به تعبیر دیگر، چهار منزلگاه مهم ذکر شده است:
1 ـ اسلام
2 ـ ایمان
3 ـ هجرت
4 ـ جهاد
و براى هر یک از این عوالم چهارگانه سه مرحله ذکر شده است که مجموعاً دوازده مرحله مى شود که پس از طىّ آنها، سالک الى اللّه وارد عالم خلوص مى گردد، و این مراحل دوازده گانه به شرح زیر است:
منزل اوّل، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتین و تصدیق به آن در ظاهر و انجام وظائف دینى است.
منزل دوم، ایمان اصغر و آن عبارت از تصدیق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامى است.
منزل سوم، اسلام اکبر است و آن عبارت است از تسلیم در برابر تمام حقایق اسلام و اوامر و نواهى الهى.
منزل چهارم، ایمان اکبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اکبر مى باشد که از مرتبه اطاعت به مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود.
منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از «دارالکفر» به «دارالاسلام» است مانند هجرت مسلمانان از مکّه که در آن زمان کانون کفر بود به مدینه.
منزل ششم، هجرت کبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصیان و گناه و از همنشینى با بدان و ظالمان و آلودگان است.
منزل هفتم، جهاد اکبر است، و آن عبارت از محاربه و ستیز با لشکر شیطان است با استمداد از لشکر رحمان که لشکر عقل است.
حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمى توان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفته اى در سلوک راه حق دارد زیرا، اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیّه حاصل مى شود، و از آنجا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است بعد از فتح و ظفر، عوامل بیدار کننده برون بر عوامل انحرافى درون پیروز مى شود و اینجاست که قلب، مرکز انوار الهى و افاضات ربّانى مى گردد.
منزل دهم، ایمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نیستى و فناى خود در برابر خداوند است، و مرحله دخول در عالم فَادْخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى است که در این هنگام حقیقت عبودیّت و بندگى خدا ظاهر مى شود.
منزل یازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، و سفر به عالم وجود مطلق، و توجّه کامل به ذات پاک خداست که در جمله «وَادْخُلى جَنَّتى» خطاب به آن شده است.
منزل دوازدهم، جهاد اعظم است که بعد از هجرت از خویشتن، متوسّل به ذات پاک خداوند مى شود تا تمام آثار خودبینى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحید مطلق نهد.
بعد از پیمودن این عوالم دوازده گانه وارد عالم خلوص مى شود، و مصداق «بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقَوُنَ» مى گردد.(1)
در رساله سیر و سلوک منسوب به علاّمه بحرالعلوم بعد از ذکر عوالم و منازل بالا به چگونگى طى نمودن این راه پرمشقّت و پرافتخار پرداخته و بیست و پنج دستور براى وصول به این مقاصد بالا و والا مى دهد که آنها را بطور فشرده در ذیل مى آوریم:
سالک الى اللّه و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به این عوالم، بعد از آن که اصول دین را از طرق معتبر شناخت و به فروع احکام دینى و اسلامى کاملا آشنا شد، بار سفر مى بندد و به راه مى افتد و با انجام دستورهاى بیست و پنجگانه زیر به سوى مقصد همچنان پیش مى رود:
اوّل، ترک آداب و عادات و رسومى است که انسان را از پیمودن راه باز مى دارد و غرق در آلودگیها مى کند.
دوم، عزم قاطع بر پیمودن راه، که از هیچ چیز نترسد و با استمداد از لطف خدا تردیدى به خود راه ندهد.
سوم، رفق و مدارا، و آن این که در آنِ واحد امور زیادى را بر خود تحمیل نکند مبادا دلسرد و متنفّر شود، و از پیمودن راه بازماند.
چهارم، وفا، و آن عبارت از این است که نسبت به آنچه توبه کرده وفادار بماند و به آن باز نگردد، و نسبت به آنچه استاد راه مى گوید وفادار بماند.
پنجم، ثبات و دوام است، به این معنى که برنامه هایى را که انتخاب مى کند به صورت عادت مستمر در آید تا بازگشتى در آن صورت نگیرد.
ششم، مراقبت است، و آن عبارت از توجّه به خویش در تمام احوال است که تخّلفى صورت نگیرد.
هفتم، محاسبه است، که در حدیث «لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ کُلَّ یَوْم کسى که همه روز به حساب خویش نرسد از ما نیست!»(1) به آن اشاره شده است.
توبه
هشتم، مۆاخذه است، منظور از مۆاخذه این است که هر گاه مرتکب خطایى شد به خویشتن تنگ بگیرد و از این راه خود را مجازات کند.
نهم، مسارعت است، یعنى به مقتضاى امر «وسارِعُوا اِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّکُمْ»(2) که در قرآن مجید آمده در مسیر حق شتاب کند، پیش از آن که شیطان مجال وسوسه یابد.
دهم، ارادت است، و آن عبارت از این است که باطن خود را چنان خالص کند که هیچ غِشّى در آن نباشد، و نسبت به صاحب شریعت و اوصیاى معصوم او کاملا عشق ورزد.
یازدهم، ادب است، یعنى نسبت به ساحت قدس خداوند و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و جانشینان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و کمترین سخنى که نشانه اعتراض باشد بر زبان نراند، و در تعظیم این بزرگان بکوشد و حتّى در بیان حاجت از الفاظى که نشانه امر و نهى است بپرهیزد.
دوازدهم، نیّت است، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در این سیر و حرکت و جمیع اعمال از براى خداوند متعال.
سیزدهم، صَمْت است، به معنى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اکتفا به مقدار لازم.
چهاردهم، جوع و کم خوردن، که از شروط مهمّه پیمودن این راه است ولى نه تا آن حد که باعث ضعف و ناتوانى گردد.
پانزدهم، خلوت است، و آن عبارت است از کناره گیرى از اهل عصیان و طالبین دنیا و صاحبان عقول ناقصه و به هنگام عبادات و توجّه به اذکار، دور از ازدحام و غوغا بودن.
شانزدهم، سَهَر و شب بیدارى (مخصوصاً بیدارى در آخر شب)، که در آیات و روایات اسلامى کراراً به آن اشاره شده است.
هفدهم، دوام طهارت، یعنى همیشه با وضو بودن است که نورانیّت خاصّى به باطن انسان مى دهد.
هیجدهم، تضرّع به درگاه خداوند ربّ العزّة است، که هر چه بیشتر بتواند اظهار خضوع در پیشگاه پروردگار کند.
نوزدهم، پرهیز از خواسته هاى نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا که در توان دارد.
بیستم، رازدارى و کتمان سرّ، که از مهمترین شرایط است، که اساتید این رشته به آن اصرار مى ورزیدند، و آن این که اعمال و برنامه هاى خویش را در این راه مکتوم دارد (تا کوچکترین تظاهر و ریا در آن حاصل نشود) و اگر مکاشفاتى از عوالم غیب براى او دست داد آن را نیز پنهان دارد و به این و آن بازگو نکند (تا گرفتار عجب و خودبینى نگردد).
بیست و یکم، داشتن مربّى و استاد است، اعم از استاد عام که در کارهاى مربوط به سیر و سلوک با ارشاد او پیش مى رود و استاد خاص که آن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)مى باشد.
البتّه باید سالک توجه داشته باشد که این، مرحله بسیار دقیق و باریکى است تا کسى را نیازماید و از صلاحیّت علمى و دینى او آگاه نشود، در ارشادات به او تکیه نکند که گاه شیاطین در لباس استاد درآیند و گرگان ملبّس به لباس چوپان شوند و سالک را از راه منحرف سازند.
داشتن مربّى و استاد است، اعم از استاد عام که در کارهاى مربوط به سیر و سلوک با ارشاد او پیش مى رود و استاد خاص که آن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)مى باشد
مرحوم علاّمه طباطبایى در این زمینه مى گوید: که حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمى توان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفته اى در سلوک راه حق دارد زیرا، اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیّه حاصل مى شود، و از آنجا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است.
بیست و دوم،«ورد» است، و آن عبارت است از ذکرهاى زبانى که راه را به روى سالک مى گشاید و او را براى گذشتن از گردنه هاى صعب العبور مسیر الى اللّه یارى مى دهد.
بیست و سوم، نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخیر قلب خویشتن و حکومت بر آن، و تمرکز فکر به گونه اى که هیچ تصوّر و خاطره اى بر او وارد نشود مگر به اختیار و اذن آن و به تعبیر دیگر، افکار پراکنده بى اختیار فکر او را به خود مشغول ندارد، و این یکى از کارهاى مشکل است.
بیست و چهارم، فکر است، و منظور از آن، آن است که سالک با اندیشه عمیق و فکر صحیح در آگاهى و معرفت بکوشد، و تمام تفکّر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجلّیات و افعال او بوده باشد.
بیست و پنجم، ذکر است، و منظور از آن، توجّه قلبى است به ذات پاک پروردگار نه ذکر با زبان که به آن ورد گفته مى شود و به تعبیر دیگر، منظور این است که تمام نظر خویش را به جمال پروردگار متوجّه سازد و از غیر او چشم بپوشد.
این بود خلاصه آنچه از سیر و سلوک منسوب به علاّمه بحرالعلوم استفاده مى شود که علاّمه طباطبائى نیز همین روش را با مختصر تفاوتى ـ مطابق آنچه در رساله «لبّ اللّباب» ـ آمده دنبال کرده است.
پی نوشت ها:
1. ارشاد القلوب دیلمى، باب 39.
2. آل عمران ـ 133.
فراوری: محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع : اخلاق در قرآن جلد 1 ،آیت الله مکارم شیرازی