۱۳۹۷/۰۹/۰۷
–
۱۴۴۱ بازدید
بسمه تعالی
ایا رابطه دین و سیاست در اندیشه مهندس بازرگان درست است ؟ که ایشان عقیده شان را به ازادی به جوانان میگویند.
مهندس بازرگان، در اواخر عمر خویش به نفى «حکومت دینى» و «انکار رابطه دین و سیاست» متمایل شد. ایشان در مقاله «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»( مجله کیان، ش 28)
دلایلى بر نفى حکومت دینى اقامه کرده، که عبارت است از:
1. هدف بعثت و رسالت، سراى آخرت است.
وى مى گوید: «قرآن که ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستورى براى دنیا به ما نمى دهد؛ بلکه ما را ملامت مى کند که چرا این اندازه به دنیا مى پردازید و آخرت را که بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها مى کنید».
2. قرآن درس حکومت، مدیریت و اقتصاد نداده است.
وى مى افزاید: «آنچه در هیچ یک از این سرفصل ها یا سرّ سوره ها و جاهاى دیگر دیده نمى شود؛ این است که گفته شده باشد: ما او را فرستادیم تا به شما درس حکومت، اقتصاد و مدیریت یا اصلاح امور زندگى دنیا و اجتماع رابدهد»
3.مسائل دنیایى، از نتایج فرعى دین است.
مهندس بازرگان مى گوید: «قرآن و رسالت پیامبران نسبت به امور دنیایى، نه بیگانه است و نه بى نظر و بى اثر؛ آنچه از این بابت عاید انسان ها مى گردد، محصول فرعى محسوب مى شود و به طور ضمنى به دست مى آید ؛ بدون آنکه اصل و اساس باشد، یا به حساب هدف بعثت و وظیفه دین گذاشته شود»
4.رسالت پیامبر ابلاغ است نه اجبار
«پیامبر یادآورنده است، نه اجبار کننده. نام اسلام، هم ریشه با تسلیم است؛ ولى نه تسلیم آمرانه و اجبارى؛ بلکه تسلیم داوطلبانه عارفانه و عاشقانه به اسلام و صفا و رضا»
وى در تأیید این مسأله از آیات شریفه زیر مدد مى جوید:
(اِنَّما اَنْتَ مُذَکِّرٌ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر)؛ غاشیه (88)، آیه 21 و 22. (لا اِکْراهَ فِى الدّین)؛ انعام (6)، آیه 107. (وَ ما عَلَى الرَّسوُلِ اِلاّ اْلبَلاغُ). مائده (5)، آیه 99.
5.استناد به سیره امامان
وى مى افزاید: «سیره امامان و پیشوایان دین، نشان دهنده جدایى دین از سیاست است؛ زیرا امام على (ع) و امام حسن(ع) با بیعت مردم، حکومت را عهده دار شدند؛ نه بر اساس یک وظیفه دینى. امام حسن (ع) با معاویه صلح کردند و حکومت را به او وا نهادند. امام حسین (ع) پس از بیعت مردم کوفه با مسلم، راهى آن دیار شدند و پس از آگاهى از بیعت شکنى آنان، قصد بازگشت کردند. امام صادق (ع) درخواست ابومسلم خراسانى را براى در دست گرفتن خلافت رد کردند. امام رضا (ع) تفویض ولایت از سوى مأمون را نپذیرفته و ولایت عهدى را به شرط عدم دخالت در امور پذیرفتند»
«نقد دیدگاه بازرگان »
در پاسخ به استدلال هاى مهندس بازرگان به اختصار به چند نکته اشاره مى شود:
1. برخلاف دیدگاه بازرگان، قرآن مجید هم اهداف اخروى براى بعثت انبیاء ذکر نموده و هم اهدافى در ارتباط با حیات دنیایى؛ مانند: برقرارى مناسبات عادلانه اجتماعى، تلاش براى آزادى و رهایى انسان از یوغ اسارت و بندگى و بردگى دیگران. اهدافى که قرآن مجید در رابطه با بعثت انبیاء ذکر نموده عبارت اند از:
-تلاوت و گوشزد نمودن آیات الهى؛ آل عمران (3)، آیه 164.
– تزکیه نفوس؛ همان.
– آموزش کتاب و حکمت؛ همان.
– توحید و عبادت پروردگار؛ نحل (16)، آیه 36.
– طاغوت گریزى؛ همان.
– برقرارى قسط و عدالت اجتماعى؛ حدید (57)، آیه 25.
– داورى و حکمرانى در میان انسان ها بر اساس عدالت؛ بقره (2)، آیه 214 و نیز نساء (4)، آیه 105.
– آزادى و رهایى انسان از زنجیر اسارت؛ اعراف (7)، آیه 157.
– امر به معروف و نهى از منکر؛ همان.
استاد مطهرى مى نویسد: «از زمان نوح(ع) هر پیامبرى که آمده است و نظم مذهبى موجود را به هم ریخته، به نظم اجتماعى هم توجه داشته و درپى اصلاح بوده است» مطهرى، مرتضى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 128، قم: صدرا، 1369.. وى سپس به آیه (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)؛ حدید (57)، آیه 25. «ما پیام آوران خویش را با دلایل روشن فرستاده و همراه آنان کتاب و میزان فروفرستادیم تا آدمیان عدل و قسط بپا دارند»، اشاره نموده و مى گوید:
«یعنى برهم زدن یک نظم فاسد موجود و استقرار یک نظم عادلانه مطلوب، هدف همه رسالت ها و نبوت ها بوده، منتها این امر در اسلام ختمیه محرزتر و مشخص تر است». مطهرى، همان جا.
بنابراین تاکید فراوان نصوص دینى بر مسأله آخرت، نافى پرداختن به مسائل دنیایى – به گونه اى که مغایر با سعادت جاودان اخروى نباشد – نیست. حکومت دنیا، به عنوان مطلوب نهایى اندک ارزشى ندارد؛ ولى براى اجراى عدالت و برقرارى قسط و حاکمیت ارزش هاى دینى، بسیار مطلوب و پسندیده است. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید:
«به خدا سوگند! این کفش کهنه از نظر من بیش از حکومت بر شما ارزش دارد؛ مگر اینکه حقى را برپا دارم و یا باطلى را ریشه کن سازم»؛ نهج البلاغه، خطبه 33.
در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، اصلاح امور جامعه و برقرارى مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسى دین است.
خداوند متعال یکی از اهداف بعثت پیامبران را چنین بیان می فرماید : « و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت »( سوره نحل ، آیه 36) « ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت دوری نماید .» روشن است که دوری از طاغوت و ستمگران و مبارزه با آنها نیازمند وجود حکومت و حاکم است .
همچنین می فرماید « کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین ومبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه » (سوره بقره ، آیه 213) « مردم در آغاز یک دسته بودند ، خداوند پیامران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد ، با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند ، داوری کنند » در این آیه مسأله رفع اختلاف میان مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیاء مطرح شده است . اگر اختلاف میان انسان ها امری طبیعی و قطعی است و اگر رفع اختلاف ها ، امری ضروری برای ایجاد نظم در جامعه بشری و دوری از هرج و مر ج است ، موعظه و نصیحت صرف نمی تواند مشکل اجتماعی را حل کند و نیازمند ابزار و ضمانت اجرای لازم است ، از این رو هیچ پیامبر صاحب شریعتی نیامده است مگر آنکه علاوه بر تبشیر و انذار ، مسأله حاکمیت را نیز مطرح نموده است . خدای سبحان در این آیه نمی فرماید ، پیامبران به وسیله تعلیم یا تبشیر و انذار ، اختلاف جامعه را رفع می کنند ، بلکه می فرماید به وسیله حکم اختلافات آن را بر می دارند ، زیرا حل اختلاف، بدون حکم و حکومت امکان پذیر نیست .» (جوادی آملی ، عبد الله , ولایت فقیه ، پیشین ، ص 73-74)
در آیه دیگر چنین آمده است « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط » (سوره حدید ، آیه 25) « ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند .» قیام به عدالت در همه جنبه های اجتماع ، اقتصادی ، سیاسی بدون تشکیل حکومت امکان پذیر نیست و نکته جالب در این آیه شریفه اینکه در جمله « لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» از خود جوشى مردم سخن مى گوید، نمى فرماید: هدف این بوده که انبیاء انسانها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه مى گوید: هدف این بوده که مردم مجرى قسط و عدل باشند آرى مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجرى عدالت گردند، و این راه را با پاى خویش بپویند. (مکارم شیرازی , ناصر ، تفسیر نمونه ، تهران: دار الکتب الاسلامیه ، 1374، ج23، ص 372)
همچنین خداوند متعال می فرماید : «الذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوه و اتواالزکوه وامروا بالمعروف و نهوا عن المنکرو لله عاقبه الامور» (سوره حج , آیه 41) «همان کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم , نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و پایان همه کارها از آن خداست .»
بر اساس این آیه شریفه حکومت اسلامی هم به جنبه های دینی و معنوی توجه نموده ( اقاموا الصلوه ) و هم جنبه های اقتصادی و مالی را از نظر دور نداشته( اتوا الزکوه) و در مسیر اشاعه خوبی ها و نیکی ها گام برداشته و با هرگونه فساد و انحراف مبارزه می کند (امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر) و این مسئولیت ها اختصاص به عصر حضور امام معصوم علیه السلام نداشته و گستره آن همه زمان ها و مکان ها را در بر می گیرد . بدیهی است برای حاکمیت ارزش ها , نیاز به حاکمی است که ارزش ها و اصول اسلامی را به طور دقیق بشناسد و با مبانی اسلام به خوبی آشنا باشد و چنین کسی پس از امام معصوم علیه السلام , فقیه جامع شرایط می باشد . علاوه بر اینکه حکومت اسلامی , حکومت قانون خداست « و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون » (سوره مائده , آیه 44) و حکومت قانون , بدون حاکمیت دین شناس و متخصص در اجرای احکام الهی ( فقیه جامع شرایط ) امکان پذیر نیست .
2.برخلاف نظر مهندس بازرگان اگر نگاهی به تعالیم دین اسلام داشته باشیم ، اذعان خواهیم کرد که بخش عمده ای از مباحث دین مربوط به مسایل سیاسی ، اجتماعی است و جامعیت دین اسلام و کامل بودن آن اقتضا می کند که در کنار توجه به مسائل فردی و عبادی به مسائل اجتماعی نیز توجه داشته باشد و قلمرو دین تمامی ابعاد زندگی انسان را دربر بگیرد. بنابر این «دین , موعظه و نصیحت و تعلیم محض مسائل فردی بدون اجتماعی , و مسائل اخلاقی و اعتقادی بدون سیاسی و نظامی و مانند آن نیست , بلکه احکام اجتماعی و سیاسی نیز دارد … اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و دفاع دارد , اگر حدود و مقررات و قوانین اجتماعی و جامع دارد , این نشان می دهد که اسلام یک تشکیلات همه جانبه و یک حکومت است و تنها به مساله اخلاق و عرفان و وظیفه فرد نسبت به خالق خود یا نسبت به انسان های دیگر نپرداخته است , اگر اسلام راه را به انسان نشان می دهد و در کنارش از او مسئولیت می طلبد , اگر اسلام آمده است تا جلوی همه مکتب های باطل را بگیرد و تجاوز و طغیان طواغیت را درهم کوبد , چنین انگیزه ای , بدون حکومت و چنین هدفی , بدون سیاست هرگز ممکن نیست .»( جوادی آملی , عبد الله , ولایت فقیه , ولایت فقاهت و عدالت , قم: مرکز نشر اسرا, 1379, ص 73- 76)
بررسی قرآن کریم (سوره بقره ، آیه 43- 183، سوره آل عمران ،آیه 103، سوره نساء ، آیه 73، سوره مائده ، آیه 38، سوره انعام ، آیه 38، سوره انفال ، آیه 60، سوره توبه ، آیه 5، 73، 123، سوره نحل ، آیه 89، سوره حجرات ، آیه 10- 11-12، سوره نور ، آیه 2) نشان می دهد که دین اسلام ، از سویی مبدأ و معاد و وحی و رسالت را به عنوان مسایل اعتقادی طرح نموده و از سوی دیگر ، به بحث از فضایل و رذایل اخلاقی و تحصیل و ترک هر یک پرداخته است و از سوی سوم ، مسایل فردی و عبادی را ارایه نموده و در بعد دیگر ، احکام اجتماعی و اقتصادی و نظامی و سیاسی ، حدود و قصاص و دیات و جنگ و دفاع و امر به معروف و نهی از منکر را برای حفظ و حراست از احکام دینی و حکومت اسلامی به مسلمانان اعطا فرموده است .» (جوادی آملی ، عبد الله , ولایت فقیه ، پیشین ، ص 67-68)
3. با مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن، روشن مى گردد که اسلام دینى جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان (فردى، اجتماعى، دنیایى، اخروى، مادى و معنوى) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستى، دعوت نموده و داراى دستورات اخلاقى و خودسازى فردى است؛ احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بین الملل و… دارا مى باشد.
بدیهى است اجراى چنین احکام و دستوراتى، بدون قدرت اجرایى، امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر آموزه هاى سیاسى و اجتماعى دین لزوماً حکومت دینى را نیز به دنبال دارد. حکومت دینى به معناى صحیح آن حکومتى است که جامعه را بر اساس قوانین الهى اداره کند و زمینه هاى رشد استعدادها و امکان رسیدن انسان ها به کمال و ایجاد جامعه اى برین، صالح و شایسته را براى مردم آماده سازد و با فسادهاى اخلاقى، اجتماعى و… مبارزه کند.
حضرت امام فرمودند: « ماهیت و کیفیت این قوانین (قوانین اسلام ) مى رساند که براى تکوین یک دولت و براى اداره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشریع گشته است:اولًا، احکام شرع حاوى قوانین و مقررات متنوعى است که یک نظام کلى اجتماعى را مى سازد. در این نظام حقوقى هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است: از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهرى و امور خصوصى و زندگى زناشویى گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل، از قوانین جزایى تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزى. براى قبل از انجام نکاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مى دهد که نکاح چگونه صورت بگیرد، و خوراک انسان در آن هنگام یا موقع انعقاد نطفه چه باشد، در دوره شیرخوارگى چه وظایفى بر عهده پدر و مادر است، و بچه چگونه باید تربیت شود، و سلوک مرد و زن با همدیگر و با فرزندان چگونه باشد.
براى همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت کند- انسان کامل و فاضل- انسانى که قانون متحرک و مجسم است و مجرى داوطلب و خودکار قانون است. معلوم است که اسلام تا چه حد به حکومت و روابط سیاسى و اقتصادى جامعه اهتمام مى ورزد تا همه شرایطْ به خدمت تربیت انسان مهذب و با فضیلت درآید. قرآن مجید و سنت شامل همه دستورات و احکامى است که بشر براى سعادت و کمال خود احتیاج دارد.
ثانیاً، با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع درمى یابیم که اجراى آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است؛ و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره نمى توان به وظیفه اجراى احکام الهى عمل کرد…مالیاتهایى که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه اى که ریخته نشان مى دهد تنها براى سد رمق فقرا و سادات فقیر نیست؛ بلکه براى تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضرورى یک دولت بزرگ است از طرف دیگر، احکامى که راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضى و استقلال امت اسلام است، بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد… بسیارى از احکام، از قبیل دیات که باید گرفته و به صاحبانش داده شود، یا حدود و قصاصى که باید با نظر حاکم اسلامى اجرا شود، بدون برقرارى یک تشکیلات حکومتى تحقق نمى یابد. همه این قوانین مربوط به سازمان دولت است؛ و جز قدرت حکومتى از عهده انجام این امور مهم برنمى آید.» (امام خمینی ، ولایت فقیه ، حکومت اسلامی ، تهران : مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره)، 1377، ص 29-34)
بنابر این ، از نظر نصوص دینى، دنیا و آخرت با یکدیگر رابطه اى تنگاتنگ دارند و پرداختن به یکى و وانهادن دیگرى، سخت مذموم است. بنابراین اگر در برخى از آیات و روایات مذمت دنیا شده است، در جایى دیگر روشن شده که منظور از آن دنیاپرستى، دلبستگى به دنیا، و غفلت از یاد خدا و سراى آخرت است. اما پرداختن به امور لازم دنیا و اصلاح و آباد آن و تنظیم صحیح مناسبات انسانى و اجتماعى نه تنها ناپسند نیست، که مورد تأکید دین و در بردارنده خیر و سعادت اخروى نیز مى باشد. در روایت از امام زین العابدین(ع) آمده است: «الدنیا دنیاءان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونه»؛ محمدى رى شهرى، محمد، منتخب میزان الحکمة (مترجم)، ج 1، ص 364، قم: دارالحدیث، 1381. «دنیا دو گونه است: دنیا آنسان که به آخرت مى رساند و دیگرى دنیاى نفرین شده (که از آخرت بازمى دارد)».
در روایت دیگرى نیز از امام على(ع) آمده است: «بالدنیا تحرز الآخره»؛ «آخرت، با دنیا به دست مى آید». همان.
حکومت، یکى از مهم ترین ضرورت هاى حیات اجتماعى آدمى است و بدون آن زندگى امکان ندارد. اگر حکومت و زمامدارى صالح در کار نباشد، جامعه گرفتار حکومت ناصالح خواهد شد؛ چنان که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لابد للناس من امیر برّ او فاجر»؛ نهج البلاغه، خطبه 40.
از دیگر سو قرآن مجید، اکیداً پیروى از حاکمان و نظام هاى ناصالح و غیر الهى را منع کرده است. لاجرم گریزى از تأسیس «حکومت صالح» نیست، وگرنه جامعه دچار هرج و مرج خواهد شد. بعضى از آیات و روایاتى که بر ولایت صالحان آگاه و توانا دلالت دارد، پیش ترگذشت. ر.ک: صص 31-34.
4. بر خلاف دیدگاه آقاى بازرگان، حکومت در نگاه قرآن ریشه دینى دارد. آیات قرآن به صراحت اعلام مى کند که حق حکومت، قانون گذارى و داورى از آن خدا و کسانى است که از سوى او مأذون باشند؛ و هرگونه داورى و حکمرانى نامبتنى بر قوانین الهى کفر و فسق و ظلم است
مبانى قرآنى رابطه دین و سیاست
1. اختصاص حاکمیت، ولایت و سرپرستى همه جانبه مادى، معنوى، دنیوى و اخروى براى خدا، رسول و اولیاى خاص او: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)(سوره مائده , آیه 55 و ر.ک: سوره یوسف ، آیه 40؛ سوره مائده ، آیه 42 و 43) «سرپرست و ولى شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آورده اند؛ همان کسانى که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى پردازند».
2. اثبات امامت و رهبرى سیاسى – اجتماعى براى پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبان از ناحیه آنان: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ)( سوره نساء ، آیه 58 و ر.ک: سوره مائده ، آیه 67) «خداوند به شما فرمان مى دهد که امانت ها را به صاحبانشان بدهید و هنگامى که میان مردم داورى مى کنید، به عدالت داورى کنید».
توضیح اینکه امانت در قرآن، گستره وسیعى دارد و یکى از مهم ترین عرصه هاى آن، مسأله امامت و رهبرى است. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه، مى فرماید: «اهل امانت امامان هستند؛ هر امامى امانت رهبرى را باید به امام بعد از خود بسپارد…»(الشیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، 496)
3. اثبات حکومت و خلافت در زمین براى برخى از پیامبران گذشته؛ مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع): (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ ( سوره ص ، آیه 26 و ر.ک: همان، آیه 20؛ سوره نمل ، آیه 26 و 27؛ سوره نساء ، آیه 54)«اى داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن».
4. قرآن، داورى و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مى کند: (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِى الْحَرْثِ…)( سوره انبیاء , آیه 78 و ر.ک: سوره نساء ، آیات 58 و 65؛ سوره مائده ، آیه 42؛ سوره انبیاء ، آیه 78؛ سوره انعام ، آیه 89) «و داود و سلیمان هنگامى که درباره کشتزارى داورى مى کردند…».
5. دعوت به کار شورایى و جمعى کردن: (وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ)(سوره آل عمران ، آیه 159 و ر.ک: سوره شورى ، آیه 38) «در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامى که تصمیم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توکل کن».
6. مبارزه با فساد و تباهى، ظلم زدایى و عدل گسترى از وظایف اصلى اهل ایمان است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)(سوره هود ، آیه 113 و ر.ک: سوره نساء ، آیه 58؛ سوره نحل ، آیه 90؛ سوره ص ، آیه 28؛ سوره حج , آیه 41؛ سوره بقره ، آیه 279)«بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مى شود آتش شما را فرا گیرد».
7. احترام به حقوق انسان ها و کرامت بخشى به انسان از اصول سیاست ادیان الهى است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ…)(سوره اسراء ، آیه 70 و ر.ک: سوره آل عمران ، آیه 19؛ سوره نساء ، آیه 32)«ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم…».
8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوت ها، مستکبران و ستمگران و لزوم تهیه امکانات دفاعى: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)(سوره تحریم ، آیه 9 و ر.ک:سوره اعراف ، آیه 56؛ سوره بقره ، آیه 218) «اى پیامبر! با کفار و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر».( وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)(سوره انفال، آیه 60) «هر آنچه از نیروى سلاح و اسبان آماده مى توانید براى تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازید».(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً)(سوره نساء ، آیه 71)«اى اهل ایمان، سلاح جنگ برگیرید و آن گاه دسته دسته یا با هم براى جهاد بیرون روید».(ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ) (همان، آیه 75)«چرا در راه خدا جهاد نمى کنید»….
9. عزت و آقایى را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفى هرگونه سلطه و ذلت پذیرى: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ)(سوره آل عمران ، آیه 149 و ر.ک: سوره منافقون ، آیه 8؛ سوره محمد ، آیه 35؛ سوره هود ، آیه 113؛ سوره آل عمران ، آیه 146) «اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر از کسانى که کافر شده اند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان باز مى گردانند و سرانجام زیانکار خواهید شد».
10. اثبات سلطنت و حکومت براى برخى از حاکمان صالح و عادل؛ مانند طالوت و ذوالقرنین: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً)( سوره بقره ، آیه 246 و 247 و ر.ک: ( سوره کهف، آیات 83-98) «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث کرده است».( براى آگاهى بیشتر ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، مبانى اندیشه سیاسى اسلام، فصل 5، اندیشه سیاسى در متون اسلامى؛ آیه الله مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر موضوعى)، ج 9و10)
از مجموعه این آیات روشن مى شود که بخش عظیمى از معارف و آموزه هاى اسلامى شامل مسائل سیاسى – اجتماعى است. و نه تنها تعیین خط مشى هاى مهمى در این باره از سوى خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبرى و اجراى سیاست هاى تعیینى، از سوى خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیاى الهى و مؤمنان برجسته، نهاده شده است.
5.بر خلاف ادعاى آقاى بازرگان بررسى کوتاهى در زندگى امامان شیعه به خوبى نشان مى دهد که بخش مهمى از زندگى آنان شامل فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى مى شود. براى آگاهى بیشتر ر.ک: جعفریان، رسول، سیره سیاسى امامان شیعه و نیز: پیشوایى، مهدى، سیماى پیشوایان
سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایى و قضایى آن را نیز بر عهده داشت. امیر مؤمنان على(ع) نیز حکومتى بر اساس عدل و اجراى دستورات الهى بنا نهاد. حکومت کوتاه مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومت هاى وقت از سوى دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که آموزه هاى سیاسى و «تشکیل حکومت صالح» از ضروریات دین اسلام است.
حضرت امام فرمودند: « سنت و رویه پیغمبر اکرم (ص) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است. زیرا: اولًا، خود تشکیل حکومت داد و تاریخ گواهى مى دهد که تشکیل حکومت داده، و به اجراى قوانین و برقرارى نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است:والى به اطراف مى فرستاده؛ به قضاوت مى نشسته، و قاضى نصب مى فرموده؛ سفرایى به خارج و نزد رؤساى قبایل و پادشاهان روانه مى کرده؛ معاهده و پیمان مى بسته؛ جنگ را فرماندهى مى کرده. و خلاصه، احکام حکومتى را به جریان مى انداخته است.
ثانیاً، براى پس از خود به فرمان خدا تعیین «حاکم» کرده است. وقتى خداوند متعال براى جامعه پس از پیامبر اکرم (ص) تعیین حاکم مى کند، به این معناست که حکومتْ پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز لازم است و چون رسول اکرم (ص) با وصیت خویش فرمان الهى را ابلاغ مى نماید، ضرورت تشکیل حکومت را نیز مى رساند. بدیهى است ضرورت اجراى احکام، که تشکیل حکومت رسول اکرم (ص) را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست؛ و پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز ادامه دارد. طبق آیه شریفه (سوره ابراهیم ، آیه 52، سوره حج ، آیه 40، سوره یونس ، آیه 49) احکام اسلام محدود به زمان و مکانى نیست و تا ابد باقى و لازم الاجراست . تنها براى زمان رسول اکرم (ص) نیامده تا پس از آن متروک شود، و دیگر حدود و قصاص، یعنى قانون جزاى اسلام، اجرا نشود؛ یا انواع مالیاتهاى مقرر گرفته نشود؛ یا دفاع از سرزمین و امت اسلام تعطیل گردد. این حرف که قوانین اسلام تعطیل پذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانى است، بر خلاف ضروریات اعتقادى اسلام است. بنابر این، چون اجراى احکام پس از رسول اکرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مى یابد. بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، که همه جریانات و فعالیتهاى افراد را از طریق اجراى احکام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود مى آید، و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پدید مى آید. پس، براى اینکه هرج و مرج و عنان گسیختگى پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود، چاره اى نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همه امورى که در کشور جریان مى یابد. بنا بر این، به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم (ص) و زمان امیر المؤمنین على بن ابی طالب (ع) لازم بوده، یعنى حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما لازم است.از غیبت صغرا تا کنون که بیش از هزار سال مى گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود، و هر که هر کارى خواست بکند؟ هرج و مرج است؟ قوانینى که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجراى آن 23 سال زحمت طاقت فرسا کشید فقط براى مدت محدودى بود؟ آیا خدا اجراى احکامش را محدود کرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغرا اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟اعتقاد به چنین مطالبى یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.
هیچ کس نمى تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضى وطن اسلامى دفاع کنیم؛ یا امروز مالیات و جزیه وخراج وخمس و زکات نباید گرفته شود؛ قانون کیفرى اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده، و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است.
پس از رحلت رسول اکرم (ص)، هیچ یک از مسلمانان در این معنا که حکومت لازم است تردید نداشت. هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم. چنین حرفى از هیچ کس شنیده نشد. در ضرورت تشکیل حکومت همه اتفاق نظر داشتند. اختلاف فقط در کسى بود که عهده دار این امر شود و رئیس دولت باشد. لهذا، پس از رسول اکرم (ص)، در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر (ع)، هم حکومت تشکیل شد. سازمان دولتى وجود داشت و اداره و اجرا صورت مى گرفت. ( امام خمینی ، ولایت فقیه، ص26-28)
البته تلاش امامان معصوم علیهم السلام به دلیل فراهم نبودن شرایط و زمینه و عدم آمادگی و همراهی مردم غیر از بهره کوتاهی از دوران امامت حضرت امیر المؤمنین و امام حسن علیه السلام به تشکیل حکومت منتهى نشد از این نمی توان فقدان حکومت در اسلام را برداشت نمود.
امام على(ع) در رابطه با حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) مى فرماید: «سپس دست فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را گرفته و نزد اهل بدر و سابقین در اسلام آمدم. با آنان بر حق خود استدلال نمودم و از ایشان براى یارى خود دعوت نمودم، از میان آنان جز چهار نفر مرا پاسخ مثبت نداد. آن چهار عبارت بودند از: سلمان، عمار، مقداد و ابوذر… .» بحارالانوار، ج 29، ص 419 و نیز: الطبرسى، الاحتجاج، ص 75.
سخنان دیگر ائمه اطهار(ع) نیز در اینکه حکومت حق آنان بوده و این حق از ناحیه پروردگار به آنان عطا شده و دیگرى در این مسأله با ایشان شریک نمى باشد در کمال صراحت و وضوح است. براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: اصول کافى، ج 1، کتاب الحجة. در این باره ائمه هدى(ع) بارها به مسأله غدیر اشاره و بر اساس آن احتجاج کرده اند. ر.ک: علامه امینى، الغدیر، ج 1، صص 159-213المناشدة و الاحتجاج بحدیث الغدیر، دارالکتاب العربى، بیروت، لبنان، 1387 ه. – 1967 م. از جمله امیرمؤمنان(ع) درباره اهل بیت پیغمبر(ع) مى فرمایند: «آنان جایگاه اسرار خدایند و باشگاه فرمان او. گنجینه دانش و مرجع احکام اویند، پناهگاه کتاب خدا هستند و کوه هاى استوار دین او. خداوند به وسیله آنان خمیدگى پشت دین را راست نمود و لرزش هاى وجود آن را از میان برد». نهج البلاغه، خطبه دوم. آنگاه حضرتش به جفایى که بر اهل بیت(ع) رفته اشاره نموده و مى فرماید: «بذر فجور را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیارى کردند و محصول آن را که جز بدبختى و نابودى نبود درو کردند. به راستى احدى از این امت به آل محمد(ص) قیاس پذیر نیست، و آنان که جیره خوار خوان آل محمدند با آنان برابر نتوانند بود. آنان اساس دینند و ارکان یقین … ویژگى هاى شایسته حکومت از آن ایشان است، و وصیت پیامبر و وراثت او در میان آنان. لیک اکنون پس از آنکه حق به اهلش بازگشت دوباره به جاى باش نخستین بازگردید!» همان.
در جاى دیگر نیز حضرتش مى فرماید: «دیدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است، لذا شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مى ماندم که: خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم مى دیدم که میراثم را به غارت مى برند! تا آنکه اولى به راه خود رفت (و مرگ او را فراگرفت) و خلافت را پس از خود به دیگرى سپرد.» همان، خطبه 3.
نکته دیگرى که توجه به آن لازم است اینکه حکومت دینى اساساً تحمیلى و اجبارآمیز نیست و از همین رو بدون پشتوانه و حمایت مردمى امکان تحقق ندارد. بنابراین اگر امیرمؤمنان(ع) پس از بیعت مردم با آن حضرت حکومت را بر عهده گرفتند، نه تنها تعارضى با حق الهى ایشان ندارد، بلکه رابطه تنگاتنگى با سرشت خدایى و مردمى حکومت دینى دارد. جهت آگاهى بیشتر نگا: پرسش شماره 30.
در رابطه با صلح امام حسن(ع) با معاویه شواهد فراوان تاریخى به خوبى نشان مى دهد که به علت عدم همراهى جامعه گزینه بهترى فراروى امام(ع) نبوده است. جهت آگاهى بیشتر نگا: پیشوایى، مهدى، سیماى پیشوایان در آینه تاریخ، صص 27-38، قم: دارالعلم، چاپ اول، 1375 و نیز: همو، سیره پیشوایان، صص 92-140، قم: توحید، 1381.
تصمیم امام حسین(ع) نسبت به بازگشت از مسیر کوفه پس از عهدشکنى کوفیان نیز از باب اتمام حجت بر دشمن و از این رو بوده است که دیگر شرایط مبارزه و قیام در آن جا فراهم نبوده است. بنابراین امام(ع) چاره اى جز تغییر برنامه ها و تنظیم حرکت به گونه اى دیگر نداشته، ولى این هرگز به معناى تسلیم در برابر حکومت جور و دست کشیدن از قیام و مبارزه نیست؛ همچنانکه آن حضرت، به جاى سازش و تسلیم، تا آخرین قطره خون و فداکردن آخرین عزیزان در راه هدف مقدس اسلامى خود ایستادگى کرد و لحظه اى مبارزه را فرونگذاشت.
رد کردن درخواست ابومسلم خراسانى از سوى امام صادق(ع) نیز از آن رو بود که قیام آنان شرایط یک مبارزه اسلامى و در راستاى اهداف دینى نبود، از این رو آن حضرت نمى توانستند چنین قیامى را تأیید کنند. نیز: جهت آگاهى بیشتر ر.ک: پیشوایى، مهدى، همان، صص 109-111 و نیز: همو، سیره پیشوایان، صص 382-410، قم: توحید، 1381.
عدم پذیرش ولایت از سوى مأمون توسط حضرت امام رضا(ع) نیز دلایل متعددى دارد. از جمله اینکه اولاً چنین حرکتى به تصریح خود امام نمایشى تهى از واقعیت بود. ثانیاً پذیرش حکومت از سوى مأمون توسط آن حضرت به معناى مشروعیت بخشیدن به حکومت مأمون و انهدام فلسفه سیاسى شیعه و اساس امامت الهى مى باشد. بنابراین مخالفت امام(ع) هوشمندانه ترین روش در جهت ناکام کردن دسیسه هاى مأمون بوده است. جهت آگاهى بیشتر ر.ک: مطهرى، مرتضى، سیرى در سیره ائمه اطهار(ع)، صص 194-216، قم: صدرا، چاپ یازدهم، 1374 و نیز: قدردان قراملکى، محمد حسن، تقابل مشى ائمه با سکولاریسم (مقاله)، معرفت، ش 39.
در پایان باید اشاره کنیم طرح دیدگاهها و اندیشه های مختلف به شرط آنکه با نگاه علمی و نقد علمی و بدور از نگاه سیاسی همراه باشد، اشکالی ندارد و موجب بالندگی و افزایش آگاهی جامعه خواهد شد ، اما اگر مباحث علمی به جای طرح در محیط های علمی در سطح عمومی و با اغراض و اهداف سیاسی همراه با جنجال و هیاهوی رسانه ای عنوان شود ، موجب تشویش اذهان مردم و به ویژه نسل جوان خواهد شد .
دلایلى بر نفى حکومت دینى اقامه کرده، که عبارت است از:
1. هدف بعثت و رسالت، سراى آخرت است.
وى مى گوید: «قرآن که ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستورى براى دنیا به ما نمى دهد؛ بلکه ما را ملامت مى کند که چرا این اندازه به دنیا مى پردازید و آخرت را که بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها مى کنید».
2. قرآن درس حکومت، مدیریت و اقتصاد نداده است.
وى مى افزاید: «آنچه در هیچ یک از این سرفصل ها یا سرّ سوره ها و جاهاى دیگر دیده نمى شود؛ این است که گفته شده باشد: ما او را فرستادیم تا به شما درس حکومت، اقتصاد و مدیریت یا اصلاح امور زندگى دنیا و اجتماع رابدهد»
3.مسائل دنیایى، از نتایج فرعى دین است.
مهندس بازرگان مى گوید: «قرآن و رسالت پیامبران نسبت به امور دنیایى، نه بیگانه است و نه بى نظر و بى اثر؛ آنچه از این بابت عاید انسان ها مى گردد، محصول فرعى محسوب مى شود و به طور ضمنى به دست مى آید ؛ بدون آنکه اصل و اساس باشد، یا به حساب هدف بعثت و وظیفه دین گذاشته شود»
4.رسالت پیامبر ابلاغ است نه اجبار
«پیامبر یادآورنده است، نه اجبار کننده. نام اسلام، هم ریشه با تسلیم است؛ ولى نه تسلیم آمرانه و اجبارى؛ بلکه تسلیم داوطلبانه عارفانه و عاشقانه به اسلام و صفا و رضا»
وى در تأیید این مسأله از آیات شریفه زیر مدد مى جوید:
(اِنَّما اَنْتَ مُذَکِّرٌ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر)؛ غاشیه (88)، آیه 21 و 22. (لا اِکْراهَ فِى الدّین)؛ انعام (6)، آیه 107. (وَ ما عَلَى الرَّسوُلِ اِلاّ اْلبَلاغُ). مائده (5)، آیه 99.
5.استناد به سیره امامان
وى مى افزاید: «سیره امامان و پیشوایان دین، نشان دهنده جدایى دین از سیاست است؛ زیرا امام على (ع) و امام حسن(ع) با بیعت مردم، حکومت را عهده دار شدند؛ نه بر اساس یک وظیفه دینى. امام حسن (ع) با معاویه صلح کردند و حکومت را به او وا نهادند. امام حسین (ع) پس از بیعت مردم کوفه با مسلم، راهى آن دیار شدند و پس از آگاهى از بیعت شکنى آنان، قصد بازگشت کردند. امام صادق (ع) درخواست ابومسلم خراسانى را براى در دست گرفتن خلافت رد کردند. امام رضا (ع) تفویض ولایت از سوى مأمون را نپذیرفته و ولایت عهدى را به شرط عدم دخالت در امور پذیرفتند»
«نقد دیدگاه بازرگان »
در پاسخ به استدلال هاى مهندس بازرگان به اختصار به چند نکته اشاره مى شود:
1. برخلاف دیدگاه بازرگان، قرآن مجید هم اهداف اخروى براى بعثت انبیاء ذکر نموده و هم اهدافى در ارتباط با حیات دنیایى؛ مانند: برقرارى مناسبات عادلانه اجتماعى، تلاش براى آزادى و رهایى انسان از یوغ اسارت و بندگى و بردگى دیگران. اهدافى که قرآن مجید در رابطه با بعثت انبیاء ذکر نموده عبارت اند از:
-تلاوت و گوشزد نمودن آیات الهى؛ آل عمران (3)، آیه 164.
– تزکیه نفوس؛ همان.
– آموزش کتاب و حکمت؛ همان.
– توحید و عبادت پروردگار؛ نحل (16)، آیه 36.
– طاغوت گریزى؛ همان.
– برقرارى قسط و عدالت اجتماعى؛ حدید (57)، آیه 25.
– داورى و حکمرانى در میان انسان ها بر اساس عدالت؛ بقره (2)، آیه 214 و نیز نساء (4)، آیه 105.
– آزادى و رهایى انسان از زنجیر اسارت؛ اعراف (7)، آیه 157.
– امر به معروف و نهى از منکر؛ همان.
استاد مطهرى مى نویسد: «از زمان نوح(ع) هر پیامبرى که آمده است و نظم مذهبى موجود را به هم ریخته، به نظم اجتماعى هم توجه داشته و درپى اصلاح بوده است» مطهرى، مرتضى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 128، قم: صدرا، 1369.. وى سپس به آیه (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)؛ حدید (57)، آیه 25. «ما پیام آوران خویش را با دلایل روشن فرستاده و همراه آنان کتاب و میزان فروفرستادیم تا آدمیان عدل و قسط بپا دارند»، اشاره نموده و مى گوید:
«یعنى برهم زدن یک نظم فاسد موجود و استقرار یک نظم عادلانه مطلوب، هدف همه رسالت ها و نبوت ها بوده، منتها این امر در اسلام ختمیه محرزتر و مشخص تر است». مطهرى، همان جا.
بنابراین تاکید فراوان نصوص دینى بر مسأله آخرت، نافى پرداختن به مسائل دنیایى – به گونه اى که مغایر با سعادت جاودان اخروى نباشد – نیست. حکومت دنیا، به عنوان مطلوب نهایى اندک ارزشى ندارد؛ ولى براى اجراى عدالت و برقرارى قسط و حاکمیت ارزش هاى دینى، بسیار مطلوب و پسندیده است. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید:
«به خدا سوگند! این کفش کهنه از نظر من بیش از حکومت بر شما ارزش دارد؛ مگر اینکه حقى را برپا دارم و یا باطلى را ریشه کن سازم»؛ نهج البلاغه، خطبه 33.
در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، اصلاح امور جامعه و برقرارى مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسى دین است.
خداوند متعال یکی از اهداف بعثت پیامبران را چنین بیان می فرماید : « و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت »( سوره نحل ، آیه 36) « ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت دوری نماید .» روشن است که دوری از طاغوت و ستمگران و مبارزه با آنها نیازمند وجود حکومت و حاکم است .
همچنین می فرماید « کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین ومبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه » (سوره بقره ، آیه 213) « مردم در آغاز یک دسته بودند ، خداوند پیامران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می کرد ، با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند ، داوری کنند » در این آیه مسأله رفع اختلاف میان مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیاء مطرح شده است . اگر اختلاف میان انسان ها امری طبیعی و قطعی است و اگر رفع اختلاف ها ، امری ضروری برای ایجاد نظم در جامعه بشری و دوری از هرج و مر ج است ، موعظه و نصیحت صرف نمی تواند مشکل اجتماعی را حل کند و نیازمند ابزار و ضمانت اجرای لازم است ، از این رو هیچ پیامبر صاحب شریعتی نیامده است مگر آنکه علاوه بر تبشیر و انذار ، مسأله حاکمیت را نیز مطرح نموده است . خدای سبحان در این آیه نمی فرماید ، پیامبران به وسیله تعلیم یا تبشیر و انذار ، اختلاف جامعه را رفع می کنند ، بلکه می فرماید به وسیله حکم اختلافات آن را بر می دارند ، زیرا حل اختلاف، بدون حکم و حکومت امکان پذیر نیست .» (جوادی آملی ، عبد الله , ولایت فقیه ، پیشین ، ص 73-74)
در آیه دیگر چنین آمده است « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط » (سوره حدید ، آیه 25) « ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند .» قیام به عدالت در همه جنبه های اجتماع ، اقتصادی ، سیاسی بدون تشکیل حکومت امکان پذیر نیست و نکته جالب در این آیه شریفه اینکه در جمله « لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» از خود جوشى مردم سخن مى گوید، نمى فرماید: هدف این بوده که انبیاء انسانها را وادار به اقامه قسط کنند، بلکه مى گوید: هدف این بوده که مردم مجرى قسط و عدل باشند آرى مهم این است که مردم چنان ساخته شوند که خود مجرى عدالت گردند، و این راه را با پاى خویش بپویند. (مکارم شیرازی , ناصر ، تفسیر نمونه ، تهران: دار الکتب الاسلامیه ، 1374، ج23، ص 372)
همچنین خداوند متعال می فرماید : «الذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوه و اتواالزکوه وامروا بالمعروف و نهوا عن المنکرو لله عاقبه الامور» (سوره حج , آیه 41) «همان کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم , نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و پایان همه کارها از آن خداست .»
بر اساس این آیه شریفه حکومت اسلامی هم به جنبه های دینی و معنوی توجه نموده ( اقاموا الصلوه ) و هم جنبه های اقتصادی و مالی را از نظر دور نداشته( اتوا الزکوه) و در مسیر اشاعه خوبی ها و نیکی ها گام برداشته و با هرگونه فساد و انحراف مبارزه می کند (امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر) و این مسئولیت ها اختصاص به عصر حضور امام معصوم علیه السلام نداشته و گستره آن همه زمان ها و مکان ها را در بر می گیرد . بدیهی است برای حاکمیت ارزش ها , نیاز به حاکمی است که ارزش ها و اصول اسلامی را به طور دقیق بشناسد و با مبانی اسلام به خوبی آشنا باشد و چنین کسی پس از امام معصوم علیه السلام , فقیه جامع شرایط می باشد . علاوه بر اینکه حکومت اسلامی , حکومت قانون خداست « و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون » (سوره مائده , آیه 44) و حکومت قانون , بدون حاکمیت دین شناس و متخصص در اجرای احکام الهی ( فقیه جامع شرایط ) امکان پذیر نیست .
2.برخلاف نظر مهندس بازرگان اگر نگاهی به تعالیم دین اسلام داشته باشیم ، اذعان خواهیم کرد که بخش عمده ای از مباحث دین مربوط به مسایل سیاسی ، اجتماعی است و جامعیت دین اسلام و کامل بودن آن اقتضا می کند که در کنار توجه به مسائل فردی و عبادی به مسائل اجتماعی نیز توجه داشته باشد و قلمرو دین تمامی ابعاد زندگی انسان را دربر بگیرد. بنابر این «دین , موعظه و نصیحت و تعلیم محض مسائل فردی بدون اجتماعی , و مسائل اخلاقی و اعتقادی بدون سیاسی و نظامی و مانند آن نیست , بلکه احکام اجتماعی و سیاسی نیز دارد … اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و دفاع دارد , اگر حدود و مقررات و قوانین اجتماعی و جامع دارد , این نشان می دهد که اسلام یک تشکیلات همه جانبه و یک حکومت است و تنها به مساله اخلاق و عرفان و وظیفه فرد نسبت به خالق خود یا نسبت به انسان های دیگر نپرداخته است , اگر اسلام راه را به انسان نشان می دهد و در کنارش از او مسئولیت می طلبد , اگر اسلام آمده است تا جلوی همه مکتب های باطل را بگیرد و تجاوز و طغیان طواغیت را درهم کوبد , چنین انگیزه ای , بدون حکومت و چنین هدفی , بدون سیاست هرگز ممکن نیست .»( جوادی آملی , عبد الله , ولایت فقیه , ولایت فقاهت و عدالت , قم: مرکز نشر اسرا, 1379, ص 73- 76)
بررسی قرآن کریم (سوره بقره ، آیه 43- 183، سوره آل عمران ،آیه 103، سوره نساء ، آیه 73، سوره مائده ، آیه 38، سوره انعام ، آیه 38، سوره انفال ، آیه 60، سوره توبه ، آیه 5، 73، 123، سوره نحل ، آیه 89، سوره حجرات ، آیه 10- 11-12، سوره نور ، آیه 2) نشان می دهد که دین اسلام ، از سویی مبدأ و معاد و وحی و رسالت را به عنوان مسایل اعتقادی طرح نموده و از سوی دیگر ، به بحث از فضایل و رذایل اخلاقی و تحصیل و ترک هر یک پرداخته است و از سوی سوم ، مسایل فردی و عبادی را ارایه نموده و در بعد دیگر ، احکام اجتماعی و اقتصادی و نظامی و سیاسی ، حدود و قصاص و دیات و جنگ و دفاع و امر به معروف و نهی از منکر را برای حفظ و حراست از احکام دینی و حکومت اسلامی به مسلمانان اعطا فرموده است .» (جوادی آملی ، عبد الله , ولایت فقیه ، پیشین ، ص 67-68)
3. با مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن، روشن مى گردد که اسلام دینى جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان (فردى، اجتماعى، دنیایى، اخروى، مادى و معنوى) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستى، دعوت نموده و داراى دستورات اخلاقى و خودسازى فردى است؛ احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بین الملل و… دارا مى باشد.
بدیهى است اجراى چنین احکام و دستوراتى، بدون قدرت اجرایى، امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر آموزه هاى سیاسى و اجتماعى دین لزوماً حکومت دینى را نیز به دنبال دارد. حکومت دینى به معناى صحیح آن حکومتى است که جامعه را بر اساس قوانین الهى اداره کند و زمینه هاى رشد استعدادها و امکان رسیدن انسان ها به کمال و ایجاد جامعه اى برین، صالح و شایسته را براى مردم آماده سازد و با فسادهاى اخلاقى، اجتماعى و… مبارزه کند.
حضرت امام فرمودند: « ماهیت و کیفیت این قوانین (قوانین اسلام ) مى رساند که براى تکوین یک دولت و براى اداره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشریع گشته است:اولًا، احکام شرع حاوى قوانین و مقررات متنوعى است که یک نظام کلى اجتماعى را مى سازد. در این نظام حقوقى هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است: از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهرى و امور خصوصى و زندگى زناشویى گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل، از قوانین جزایى تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزى. براى قبل از انجام نکاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مى دهد که نکاح چگونه صورت بگیرد، و خوراک انسان در آن هنگام یا موقع انعقاد نطفه چه باشد، در دوره شیرخوارگى چه وظایفى بر عهده پدر و مادر است، و بچه چگونه باید تربیت شود، و سلوک مرد و زن با همدیگر و با فرزندان چگونه باشد.
براى همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت کند- انسان کامل و فاضل- انسانى که قانون متحرک و مجسم است و مجرى داوطلب و خودکار قانون است. معلوم است که اسلام تا چه حد به حکومت و روابط سیاسى و اقتصادى جامعه اهتمام مى ورزد تا همه شرایطْ به خدمت تربیت انسان مهذب و با فضیلت درآید. قرآن مجید و سنت شامل همه دستورات و احکامى است که بشر براى سعادت و کمال خود احتیاج دارد.
ثانیاً، با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع درمى یابیم که اجراى آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است؛ و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره نمى توان به وظیفه اجراى احکام الهى عمل کرد…مالیاتهایى که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه اى که ریخته نشان مى دهد تنها براى سد رمق فقرا و سادات فقیر نیست؛ بلکه براى تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضرورى یک دولت بزرگ است از طرف دیگر، احکامى که راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضى و استقلال امت اسلام است، بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد… بسیارى از احکام، از قبیل دیات که باید گرفته و به صاحبانش داده شود، یا حدود و قصاصى که باید با نظر حاکم اسلامى اجرا شود، بدون برقرارى یک تشکیلات حکومتى تحقق نمى یابد. همه این قوانین مربوط به سازمان دولت است؛ و جز قدرت حکومتى از عهده انجام این امور مهم برنمى آید.» (امام خمینی ، ولایت فقیه ، حکومت اسلامی ، تهران : مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره)، 1377، ص 29-34)
بنابر این ، از نظر نصوص دینى، دنیا و آخرت با یکدیگر رابطه اى تنگاتنگ دارند و پرداختن به یکى و وانهادن دیگرى، سخت مذموم است. بنابراین اگر در برخى از آیات و روایات مذمت دنیا شده است، در جایى دیگر روشن شده که منظور از آن دنیاپرستى، دلبستگى به دنیا، و غفلت از یاد خدا و سراى آخرت است. اما پرداختن به امور لازم دنیا و اصلاح و آباد آن و تنظیم صحیح مناسبات انسانى و اجتماعى نه تنها ناپسند نیست، که مورد تأکید دین و در بردارنده خیر و سعادت اخروى نیز مى باشد. در روایت از امام زین العابدین(ع) آمده است: «الدنیا دنیاءان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونه»؛ محمدى رى شهرى، محمد، منتخب میزان الحکمة (مترجم)، ج 1، ص 364، قم: دارالحدیث، 1381. «دنیا دو گونه است: دنیا آنسان که به آخرت مى رساند و دیگرى دنیاى نفرین شده (که از آخرت بازمى دارد)».
در روایت دیگرى نیز از امام على(ع) آمده است: «بالدنیا تحرز الآخره»؛ «آخرت، با دنیا به دست مى آید». همان.
حکومت، یکى از مهم ترین ضرورت هاى حیات اجتماعى آدمى است و بدون آن زندگى امکان ندارد. اگر حکومت و زمامدارى صالح در کار نباشد، جامعه گرفتار حکومت ناصالح خواهد شد؛ چنان که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لابد للناس من امیر برّ او فاجر»؛ نهج البلاغه، خطبه 40.
از دیگر سو قرآن مجید، اکیداً پیروى از حاکمان و نظام هاى ناصالح و غیر الهى را منع کرده است. لاجرم گریزى از تأسیس «حکومت صالح» نیست، وگرنه جامعه دچار هرج و مرج خواهد شد. بعضى از آیات و روایاتى که بر ولایت صالحان آگاه و توانا دلالت دارد، پیش ترگذشت. ر.ک: صص 31-34.
4. بر خلاف دیدگاه آقاى بازرگان، حکومت در نگاه قرآن ریشه دینى دارد. آیات قرآن به صراحت اعلام مى کند که حق حکومت، قانون گذارى و داورى از آن خدا و کسانى است که از سوى او مأذون باشند؛ و هرگونه داورى و حکمرانى نامبتنى بر قوانین الهى کفر و فسق و ظلم است
مبانى قرآنى رابطه دین و سیاست
1. اختصاص حاکمیت، ولایت و سرپرستى همه جانبه مادى، معنوى، دنیوى و اخروى براى خدا، رسول و اولیاى خاص او: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)(سوره مائده , آیه 55 و ر.ک: سوره یوسف ، آیه 40؛ سوره مائده ، آیه 42 و 43) «سرپرست و ولى شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آورده اند؛ همان کسانى که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى پردازند».
2. اثبات امامت و رهبرى سیاسى – اجتماعى براى پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبان از ناحیه آنان: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ)( سوره نساء ، آیه 58 و ر.ک: سوره مائده ، آیه 67) «خداوند به شما فرمان مى دهد که امانت ها را به صاحبانشان بدهید و هنگامى که میان مردم داورى مى کنید، به عدالت داورى کنید».
توضیح اینکه امانت در قرآن، گستره وسیعى دارد و یکى از مهم ترین عرصه هاى آن، مسأله امامت و رهبرى است. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه، مى فرماید: «اهل امانت امامان هستند؛ هر امامى امانت رهبرى را باید به امام بعد از خود بسپارد…»(الشیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، 496)
3. اثبات حکومت و خلافت در زمین براى برخى از پیامبران گذشته؛ مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع): (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ ( سوره ص ، آیه 26 و ر.ک: همان، آیه 20؛ سوره نمل ، آیه 26 و 27؛ سوره نساء ، آیه 54)«اى داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داورى کن».
4. قرآن، داورى و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهى معرفى مى کند: (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِى الْحَرْثِ…)( سوره انبیاء , آیه 78 و ر.ک: سوره نساء ، آیات 58 و 65؛ سوره مائده ، آیه 42؛ سوره انبیاء ، آیه 78؛ سوره انعام ، آیه 89) «و داود و سلیمان هنگامى که درباره کشتزارى داورى مى کردند…».
5. دعوت به کار شورایى و جمعى کردن: (وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ)(سوره آل عمران ، آیه 159 و ر.ک: سوره شورى ، آیه 38) «در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامى که تصمیم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توکل کن».
6. مبارزه با فساد و تباهى، ظلم زدایى و عدل گسترى از وظایف اصلى اهل ایمان است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)(سوره هود ، آیه 113 و ر.ک: سوره نساء ، آیه 58؛ سوره نحل ، آیه 90؛ سوره ص ، آیه 28؛ سوره حج , آیه 41؛ سوره بقره ، آیه 279)«بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مى شود آتش شما را فرا گیرد».
7. احترام به حقوق انسان ها و کرامت بخشى به انسان از اصول سیاست ادیان الهى است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ…)(سوره اسراء ، آیه 70 و ر.ک: سوره آل عمران ، آیه 19؛ سوره نساء ، آیه 32)«ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم…».
8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوت ها، مستکبران و ستمگران و لزوم تهیه امکانات دفاعى: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)(سوره تحریم ، آیه 9 و ر.ک:سوره اعراف ، آیه 56؛ سوره بقره ، آیه 218) «اى پیامبر! با کفار و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر».( وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)(سوره انفال، آیه 60) «هر آنچه از نیروى سلاح و اسبان آماده مى توانید براى تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازید».(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً)(سوره نساء ، آیه 71)«اى اهل ایمان، سلاح جنگ برگیرید و آن گاه دسته دسته یا با هم براى جهاد بیرون روید».(ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ) (همان، آیه 75)«چرا در راه خدا جهاد نمى کنید»….
9. عزت و آقایى را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفى هرگونه سلطه و ذلت پذیرى: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ)(سوره آل عمران ، آیه 149 و ر.ک: سوره منافقون ، آیه 8؛ سوره محمد ، آیه 35؛ سوره هود ، آیه 113؛ سوره آل عمران ، آیه 146) «اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر از کسانى که کافر شده اند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان باز مى گردانند و سرانجام زیانکار خواهید شد».
10. اثبات سلطنت و حکومت براى برخى از حاکمان صالح و عادل؛ مانند طالوت و ذوالقرنین: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً)( سوره بقره ، آیه 246 و 247 و ر.ک: ( سوره کهف، آیات 83-98) «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث کرده است».( براى آگاهى بیشتر ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، مبانى اندیشه سیاسى اسلام، فصل 5، اندیشه سیاسى در متون اسلامى؛ آیه الله مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر موضوعى)، ج 9و10)
از مجموعه این آیات روشن مى شود که بخش عظیمى از معارف و آموزه هاى اسلامى شامل مسائل سیاسى – اجتماعى است. و نه تنها تعیین خط مشى هاى مهمى در این باره از سوى خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبرى و اجراى سیاست هاى تعیینى، از سوى خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیاى الهى و مؤمنان برجسته، نهاده شده است.
5.بر خلاف ادعاى آقاى بازرگان بررسى کوتاهى در زندگى امامان شیعه به خوبى نشان مى دهد که بخش مهمى از زندگى آنان شامل فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى مى شود. براى آگاهى بیشتر ر.ک: جعفریان، رسول، سیره سیاسى امامان شیعه و نیز: پیشوایى، مهدى، سیماى پیشوایان
سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایى و قضایى آن را نیز بر عهده داشت. امیر مؤمنان على(ع) نیز حکومتى بر اساس عدل و اجراى دستورات الهى بنا نهاد. حکومت کوتاه مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومت هاى وقت از سوى دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که آموزه هاى سیاسى و «تشکیل حکومت صالح» از ضروریات دین اسلام است.
حضرت امام فرمودند: « سنت و رویه پیغمبر اکرم (ص) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است. زیرا: اولًا، خود تشکیل حکومت داد و تاریخ گواهى مى دهد که تشکیل حکومت داده، و به اجراى قوانین و برقرارى نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است:والى به اطراف مى فرستاده؛ به قضاوت مى نشسته، و قاضى نصب مى فرموده؛ سفرایى به خارج و نزد رؤساى قبایل و پادشاهان روانه مى کرده؛ معاهده و پیمان مى بسته؛ جنگ را فرماندهى مى کرده. و خلاصه، احکام حکومتى را به جریان مى انداخته است.
ثانیاً، براى پس از خود به فرمان خدا تعیین «حاکم» کرده است. وقتى خداوند متعال براى جامعه پس از پیامبر اکرم (ص) تعیین حاکم مى کند، به این معناست که حکومتْ پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز لازم است و چون رسول اکرم (ص) با وصیت خویش فرمان الهى را ابلاغ مى نماید، ضرورت تشکیل حکومت را نیز مى رساند. بدیهى است ضرورت اجراى احکام، که تشکیل حکومت رسول اکرم (ص) را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست؛ و پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز ادامه دارد. طبق آیه شریفه (سوره ابراهیم ، آیه 52، سوره حج ، آیه 40، سوره یونس ، آیه 49) احکام اسلام محدود به زمان و مکانى نیست و تا ابد باقى و لازم الاجراست . تنها براى زمان رسول اکرم (ص) نیامده تا پس از آن متروک شود، و دیگر حدود و قصاص، یعنى قانون جزاى اسلام، اجرا نشود؛ یا انواع مالیاتهاى مقرر گرفته نشود؛ یا دفاع از سرزمین و امت اسلام تعطیل گردد. این حرف که قوانین اسلام تعطیل پذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانى است، بر خلاف ضروریات اعتقادى اسلام است. بنابر این، چون اجراى احکام پس از رسول اکرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مى یابد. بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، که همه جریانات و فعالیتهاى افراد را از طریق اجراى احکام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود مى آید، و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پدید مى آید. پس، براى اینکه هرج و مرج و عنان گسیختگى پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود، چاره اى نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همه امورى که در کشور جریان مى یابد. بنا بر این، به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم (ص) و زمان امیر المؤمنین على بن ابی طالب (ع) لازم بوده، یعنى حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما لازم است.از غیبت صغرا تا کنون که بیش از هزار سال مى گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود، و هر که هر کارى خواست بکند؟ هرج و مرج است؟ قوانینى که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجراى آن 23 سال زحمت طاقت فرسا کشید فقط براى مدت محدودى بود؟ آیا خدا اجراى احکامش را محدود کرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغرا اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟اعتقاد به چنین مطالبى یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.
هیچ کس نمى تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضى وطن اسلامى دفاع کنیم؛ یا امروز مالیات و جزیه وخراج وخمس و زکات نباید گرفته شود؛ قانون کیفرى اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده، و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است.
پس از رحلت رسول اکرم (ص)، هیچ یک از مسلمانان در این معنا که حکومت لازم است تردید نداشت. هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم. چنین حرفى از هیچ کس شنیده نشد. در ضرورت تشکیل حکومت همه اتفاق نظر داشتند. اختلاف فقط در کسى بود که عهده دار این امر شود و رئیس دولت باشد. لهذا، پس از رسول اکرم (ص)، در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر (ع)، هم حکومت تشکیل شد. سازمان دولتى وجود داشت و اداره و اجرا صورت مى گرفت. ( امام خمینی ، ولایت فقیه، ص26-28)
البته تلاش امامان معصوم علیهم السلام به دلیل فراهم نبودن شرایط و زمینه و عدم آمادگی و همراهی مردم غیر از بهره کوتاهی از دوران امامت حضرت امیر المؤمنین و امام حسن علیه السلام به تشکیل حکومت منتهى نشد از این نمی توان فقدان حکومت در اسلام را برداشت نمود.
امام على(ع) در رابطه با حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) مى فرماید: «سپس دست فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را گرفته و نزد اهل بدر و سابقین در اسلام آمدم. با آنان بر حق خود استدلال نمودم و از ایشان براى یارى خود دعوت نمودم، از میان آنان جز چهار نفر مرا پاسخ مثبت نداد. آن چهار عبارت بودند از: سلمان، عمار، مقداد و ابوذر… .» بحارالانوار، ج 29، ص 419 و نیز: الطبرسى، الاحتجاج، ص 75.
سخنان دیگر ائمه اطهار(ع) نیز در اینکه حکومت حق آنان بوده و این حق از ناحیه پروردگار به آنان عطا شده و دیگرى در این مسأله با ایشان شریک نمى باشد در کمال صراحت و وضوح است. براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: اصول کافى، ج 1، کتاب الحجة. در این باره ائمه هدى(ع) بارها به مسأله غدیر اشاره و بر اساس آن احتجاج کرده اند. ر.ک: علامه امینى، الغدیر، ج 1، صص 159-213المناشدة و الاحتجاج بحدیث الغدیر، دارالکتاب العربى، بیروت، لبنان، 1387 ه. – 1967 م. از جمله امیرمؤمنان(ع) درباره اهل بیت پیغمبر(ع) مى فرمایند: «آنان جایگاه اسرار خدایند و باشگاه فرمان او. گنجینه دانش و مرجع احکام اویند، پناهگاه کتاب خدا هستند و کوه هاى استوار دین او. خداوند به وسیله آنان خمیدگى پشت دین را راست نمود و لرزش هاى وجود آن را از میان برد». نهج البلاغه، خطبه دوم. آنگاه حضرتش به جفایى که بر اهل بیت(ع) رفته اشاره نموده و مى فرماید: «بذر فجور را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیارى کردند و محصول آن را که جز بدبختى و نابودى نبود درو کردند. به راستى احدى از این امت به آل محمد(ص) قیاس پذیر نیست، و آنان که جیره خوار خوان آل محمدند با آنان برابر نتوانند بود. آنان اساس دینند و ارکان یقین … ویژگى هاى شایسته حکومت از آن ایشان است، و وصیت پیامبر و وراثت او در میان آنان. لیک اکنون پس از آنکه حق به اهلش بازگشت دوباره به جاى باش نخستین بازگردید!» همان.
در جاى دیگر نیز حضرتش مى فرماید: «دیدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است، لذا شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مى ماندم که: خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم مى دیدم که میراثم را به غارت مى برند! تا آنکه اولى به راه خود رفت (و مرگ او را فراگرفت) و خلافت را پس از خود به دیگرى سپرد.» همان، خطبه 3.
نکته دیگرى که توجه به آن لازم است اینکه حکومت دینى اساساً تحمیلى و اجبارآمیز نیست و از همین رو بدون پشتوانه و حمایت مردمى امکان تحقق ندارد. بنابراین اگر امیرمؤمنان(ع) پس از بیعت مردم با آن حضرت حکومت را بر عهده گرفتند، نه تنها تعارضى با حق الهى ایشان ندارد، بلکه رابطه تنگاتنگى با سرشت خدایى و مردمى حکومت دینى دارد. جهت آگاهى بیشتر نگا: پرسش شماره 30.
در رابطه با صلح امام حسن(ع) با معاویه شواهد فراوان تاریخى به خوبى نشان مى دهد که به علت عدم همراهى جامعه گزینه بهترى فراروى امام(ع) نبوده است. جهت آگاهى بیشتر نگا: پیشوایى، مهدى، سیماى پیشوایان در آینه تاریخ، صص 27-38، قم: دارالعلم، چاپ اول، 1375 و نیز: همو، سیره پیشوایان، صص 92-140، قم: توحید، 1381.
تصمیم امام حسین(ع) نسبت به بازگشت از مسیر کوفه پس از عهدشکنى کوفیان نیز از باب اتمام حجت بر دشمن و از این رو بوده است که دیگر شرایط مبارزه و قیام در آن جا فراهم نبوده است. بنابراین امام(ع) چاره اى جز تغییر برنامه ها و تنظیم حرکت به گونه اى دیگر نداشته، ولى این هرگز به معناى تسلیم در برابر حکومت جور و دست کشیدن از قیام و مبارزه نیست؛ همچنانکه آن حضرت، به جاى سازش و تسلیم، تا آخرین قطره خون و فداکردن آخرین عزیزان در راه هدف مقدس اسلامى خود ایستادگى کرد و لحظه اى مبارزه را فرونگذاشت.
رد کردن درخواست ابومسلم خراسانى از سوى امام صادق(ع) نیز از آن رو بود که قیام آنان شرایط یک مبارزه اسلامى و در راستاى اهداف دینى نبود، از این رو آن حضرت نمى توانستند چنین قیامى را تأیید کنند. نیز: جهت آگاهى بیشتر ر.ک: پیشوایى، مهدى، همان، صص 109-111 و نیز: همو، سیره پیشوایان، صص 382-410، قم: توحید، 1381.
عدم پذیرش ولایت از سوى مأمون توسط حضرت امام رضا(ع) نیز دلایل متعددى دارد. از جمله اینکه اولاً چنین حرکتى به تصریح خود امام نمایشى تهى از واقعیت بود. ثانیاً پذیرش حکومت از سوى مأمون توسط آن حضرت به معناى مشروعیت بخشیدن به حکومت مأمون و انهدام فلسفه سیاسى شیعه و اساس امامت الهى مى باشد. بنابراین مخالفت امام(ع) هوشمندانه ترین روش در جهت ناکام کردن دسیسه هاى مأمون بوده است. جهت آگاهى بیشتر ر.ک: مطهرى، مرتضى، سیرى در سیره ائمه اطهار(ع)، صص 194-216، قم: صدرا، چاپ یازدهم، 1374 و نیز: قدردان قراملکى، محمد حسن، تقابل مشى ائمه با سکولاریسم (مقاله)، معرفت، ش 39.
در پایان باید اشاره کنیم طرح دیدگاهها و اندیشه های مختلف به شرط آنکه با نگاه علمی و نقد علمی و بدور از نگاه سیاسی همراه باشد، اشکالی ندارد و موجب بالندگی و افزایش آگاهی جامعه خواهد شد ، اما اگر مباحث علمی به جای طرح در محیط های علمی در سطح عمومی و با اغراض و اهداف سیاسی همراه با جنجال و هیاهوی رسانه ای عنوان شود ، موجب تشویش اذهان مردم و به ویژه نسل جوان خواهد شد .