رشد طب نزد مسلمانان در دوره افول یونان
۱۳۹۷/۰۹/۰۶
–
۲۲۲۳ بازدید
چه کسی بیان میدارد که در عصر ظلمت اروپا، مسلمانان مانع از خاموشی مشعل طب در یونان شدند؟
هرچند متوجه منظور شما ازاین سوال نشدیم که دنبال کدام مجهولید اما آنچه میتوان دراین حوزه گفت رشد روزافزون و قابل توجه و دقت در طب و علوم پزشکی در حوزه نظری و عملی نزد مسلمانان است!
در عصر عباسیان، نهضت ترجمه زمینه آشنایی اطبای مسلمان را با متون طبی اصیل یونانی فراهم آورد. با بررسی متون تاریخ طب پس از اسلام در می یابیم که منشا بسیاری از نهادهای آموزشی طب پس از اسلام، روشهای آموزشی مرسوم در یونان باستان است. در واقع در حوزه آموزش نظری، مسلمانان بسیاری از روش های یونانیان را اقتباس نمودند در حالی که در حیطه آموزش عملی شاهد کم ترین تاثیر هستیم. این شیوههای رایج آموزش طب در یونان را مسلمانان اقتباس کردند و در آنها دست به نوآوریهایی نیز زدند. همچنین در 7 قرن اول پس از اسلام مهمترین منابع آموزشی طب در همه سطوح، از مقدماتی تا پیشرفته، متون طبی یونانی بودند، اما در حوزه امتحان از دانشجویان، مسلمانان خود خلاق و نوآور بودند.
نقش مسلمانان در دانش طب
به برکت تعالیم اسلامى مسلمانان به توفیقات بزرگى در علم طب، ترجمه و تألیف متون پزشکى دست یافتند. تلاشهای علمی آنان در این عرصه از سویی موجب ماندگاری آثار گذشتگان و از سوی دیگر باعث توسعه دانش پزشکی در شاخههای مختلف شد چنانچه نگاه منصفانه به تاریخ تمدن بشری نشان میدهد پیشرفت غربیان در عرصه پزشکی در دورههای بعدی به شدت مرهون آثار طبی مسلمانان است و اگر چه معالاسف دوران رنسانس غرب و توجه آنان به تحصیل دانشهای مختلف من جمله پزشکی، مصادف شد با دوران رکود تمدن اسلامی، اما سهم زیاد مسلمانان در تاریخ طب روشنتر از آن است که بتوان آن را انکار نمود.
اهمیت علم طب درتعالیم اسلامی
نگاهی گذرا به تاریخ تمدن اسلامی نشان میدهد علم طب همواره از جایگاه رفیعی در بین مسلمانان برخوردار بوده است چنانچه لفظ مقدس حکیم در تمدن اسلامی هم به طبیب و هم به فیلسوف اطلاق میگردیده است.[۱] بیشک از مهمترین علل توجه مسلمانان به دانش طب، توجه پیشوایان دین به این دانش ارزشمند است. در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام دانش طب همسنگ با علم دین و در کنار آن مورد توصیه قرار گرفته است.[۲] و پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام خود در کنار رسالت تعالی روح افراد، با توصیههای طبی آنها را در نگه داشتن سلامت جسمشان نیز یاری مینمودند. شاهد این مدعا کتابهای روایی بر جای مانده در این موضوع با عنوان طب النبی، طب الائمه، طب الصادق و طب الرضاست.[۳] آغاز تاریخ طب مسلمانان با ترجمه کتب طب یونانی و هندی
علم طب در دوره اسلامی با ترجمه کتابهای یونانی و هندی در این رشته آغاز شد. جندی شاپور از اولین مراکز علمی مسلمانان است که طرفدار ترجمه کتب پزشکی یونانی و احتمالا سنسکریت بود.[۴]شهر «جندی شاپور» را شاپور اول ساسانی (241-272 م) به هم چشمی «انطاکیه» که از بلاد رومی محسوب میشد، در اهواز ساخت. بعداً انوشیروان (531-579 م) که خود پادشاهی عالم و حکیم بود، در آن شهر مدرسه و بیمارستان عظیم و نامدار «جندی شاپور» را تأسیس کرد که هم مدرسه و مرکز تحصیل طب و فلسفه بود و هم بیمارستان و دارالشفای مریضانی که بدان جا رجوع میکردند. قسمتی از استادان بزرگش مسیحی نسطوری مذهب بودند که پس از بستهشدن مدارس فلسفی یونانی به فرمان امپراطور روم، از «رُها» و دیگر مراکز علمی و فلسفی گریخته بودند. انوشیروان از وجود آنها برای تأسیس مدرسهی جندی شاپور استفاده کرد و به علاوه جمعی از مسیحیان یعقوبی مذهب را نیز در آن مدرسه به کار واداشت.[۵] اساتید علمی و طبی جندی شاپور هر کدام که پس از انقراض دولت ساسانی و تشکیل دولت اسلام باقی بودند عموماً داخل حوزهی اسلام شدند و چه از طریق تعلیم و ترجمهی کتب علمی و چه از طریق طبابت و عمل پزشکی در خدمت خلفا و وزراء و اعیان اسلامی خدمت میکردند.[۶] به نظر دکتر علیاکبر ولایتی در کتاب “پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی” توجه و علاقهمندی به آثار علمی و پزشکی فرهنگهای کهنتر به ویژه یونانی در دوران خلافت عباسی به تشویق این پزشکان مسیحی درباری بود که به زبان یونانی و سریانی میخواندند یا سخن میگفتند.[۷]در کتاب طب و طبیب و تشریح نوشته علامه بزرگوار حسن زاده آملی به نقل از کتاب پزشکی نامه میرزا علیاکبر طبیب کرمانی آمده است: «در زمان ملوک بنیامیه و بنیعباس بعضی از اطبای یهود و نصارا از قبیل جویه یهودی و بختیشوع نصرانی را استخدام کردند و ترویج این فن شریف را مینمودند. هارون رشید و پسرش مامون را در طلب علوم فلسفه و طبیه رغبتی تمام بود، و مامون را بیشتر؛ چنان که از اطراف و اکناف عالم حکم به جمع آوری علماء و اصحاب معارف را میکرد و آنها را بسیار گرامی میداشت و کمال جدَ و جهد را در ترجمه کتب فلاسفه یونانی به زبان عربی میداشت. و مترجمینی که بر آنها اعتماد بسیار مینمود چهار نفر بودند: حنین بن اسحاق عبادی، و یعقوب بن اسحاق کندی، و ثابت بن قره حرانی، و علم بن فرجان طبری. و مولفات فیثاغورس و افلاطون و ارسطاطالیس و بقراط و جالینوس را از زبان یونانی به زبان عربی ترجمه نمودند. و همچنین عبدالرحمن اموی ملقب به ناصر در اندلس نیز در ترجمه این علوم به نهایت راغب بود».[۸]در بین اینها حنین بن اسحاق جایگاه ویژهای در ترجمه کتب طبی دارد. حنین ده سال پیش از مرگش نوشت که فقط از آثار جالینوس 95 اثر را به سُریانی و 34 اثر را به عربی برگردانده است.[۹] سهم مسلمان در پیشرفت طب [۱۰]شکى نیست که کلى ترین دانسته هاى نظرى پزشکى به ویژه از راه ترجمه آثار دانشمندان یونانى و از همه مهمتر بقراط و جالینوس به دست مسلمانان رسید. اما بسیارى از مسائلى که پزشکان مسلمان در خصوص بیماران خود با آن روبهرو بودند، به سرزمینهاى اسلامى و شرایط خاص آن اختصاص داشت که در نوشتههاى یونانى از آن ذکرى به میان نیامده بود. بدیهى است که به صرف عدم ذکر این موارد در آثار پیشینیان، پزشکان اسلامى نمى توانستند به آنها بى اعتنا باشند. بنابراین، رویکردى ویژه درباره این موارد پدید آمد.
بیماری هایى که در بخشهاى گوناگون الحاوى، نوشته رازى بررسى شده، بسیار بیشتر از آن چیزى است که در آثار جالینوس، بقراط و دیگر پزشکان یونانى آمده است. یکى دیگر از نکات مهم و برجسته در تاریخ پزشکى اسلامى، کتاب قانون ابنسیناست. در همه دوران پزشکى غرب، هیچ کتابى که چنین جامع و مانع و دانشنامه گونه مبادى و موضوعات پزشکى را دربرگرفته باشد، به وجود نیامده بود. بى دلیل نبود که قانون به سرعت و پس از ترجمه آن به لاتین، مورد توجه دانشمندان و پزشکان غرب قرار گرفت، و بهعنوان کتاب درسى در دانشکده هاى پزشکى تدریس شد.[۱۱] اما نوآورى در حیطه پزشکى اسلامى در این حد نیز متوقف نماند.
مهمترین دستاوردهاى پزشکى اسلامى هنگامى بهوجود آمد که چندتن از پزشکان اسلامى توجه خود را به ناهماهنگى آراى جالینوس با آنچه خود بر اثر تجربه به دست آورده بودند منعکس کردند. یکى از نخستین ایرادهاى دانشمندان اسلامى بر جالینوس را ابونصر فارابى مطرح کرد. او در رساله خود با عنوان الرد على الجالینوس فیما نقض على ارسطاطالیس لأعضاء الانسان به طور کلى ترتیب ساختارى اعضاى بدن انسان را بین آراى جالینوس و ارسطو مقایسه کرده و با توجه به آراى خود، حق را به ارسطو داده است. احتمالًا این نگرش فارابى منشأ همان انتقادهایى شد که پس از او ابنسینا از جالینوس مطرح کرد. رازى نیز در مقام پزشکى بزرگ، جامعنگر و صاحبنظر، به آراى جالینوس در پزشکى ایرادهایى مهم وارد کرد. مهمترین نقد رازى بر آراى جالینوس هنگام طرح دیدگاههاى خود درباره دیدن، شنیدن و رسیدن پرتوهاى نورى از جسم به چشم ارائه شده است. رازى فرایند دیدن را درست برعکس آراى جالینوس بسته به پرتوهایى مىدانست که به چشم مىرسند نه آن گونه که جالینوس گفته بود با پرتوهایى که از چشم ساطع مىشود. در ادامه این انتقاد، ابنسینا نوشتههاى جالینوس در این زمینه را مشتى نوشتههاى آشکارا مهمل نامید. اما مهمترین نقد آراى پزشکى جالینوس را در جهان اسلامى، که مایه شهرت و افتخار براى پزشکى اسلامى بهشمار مىرود، ابننفیس دمشقى، پزشک سده ششم هجرى، مطرح کرد. ابننفیس پزشکى تجربهگرا و اهل نظر بود که یکى از بزرگترین کشفیات پزشکى اسلامى را صورت داد. از این رو او در قرون گذشته بین نویسندگان اسلامى به جالینوس عرب (اسلامى)، همان لقبى که در مراجع مختلف به رازى نیز دادهاند، مشهور شده است. ابننفیس در دو اثرش، شرح تشریح قانون، شرحى که بر کتابهاى اول تا سوم قانون نوشته شده است، و شرح قانون، شرحى که به طور کلى بر موضوعات طرح شده در قانون نوشته، کشف خود موسوم به گردش ریوى خون را شرح داده است. تنها در سده نوزدهم بود که دانش جدید با این کشف مهم ابننفیس آشنا شد. بر اساس نظر جالینوس در مورد گردش خون، خون از راه شریان وارد بطن راست قلب شده و از راه منافذى که بین بطنهاى راست و چپ قلب وجود دارد به بطن چپ وارد شده و در بدن مىچرخیده است، اما ابننفیس نوشت که خون از بطن راست و از راه ورید به ریه رفته و پس از آنکه در ورید با هوا آمیخته شد از راه وریدى دیگر به بطن چپ رفته و از آنجا در سراسر بدن پخش مىشود. بىشک، ابننفیس این اطلاعات را از راه تشریح بدن انسان به دست آورده است. این کشف او سه سده پیش از آنکه میگل سروتو، پزشک ایتالیایى، آن را شرح دهد، به طور آشکار و روشن توضیح داده شد. بنابراین، لازم است در انتساب این کشف به سروتو تردید کرد. حتى درباره این موضوع که سروتو از راه ترجمههاى لاتین آثار پزشکى اسلامى با آراى ابننفیس آشنا شده یا اینکه خود به توارد، این موضوع را دوباره کشف کرده، بحثهاى بسیارى در تاریخ پزشکى جهان پیش آمده است. بارى کنار هم قراردادن آراى ابننفیس، فارابى، ابنسینا و چند پزشک دیگر نشان مىدهد پزشکى اسلامى بسیار جدى بهدنبال طرح مدلى غیرجالینوسى از پزشکى بوده است.[۱۲]در شاخههاى علوم وابسته به پزشکى، مهمترین سهم در ارائه پژوهشهاى اصیل و مبتکرانه متعلق به چشم پزشکى است. چشمپزشکان اسلامى افزون بر بسط آراى پزشکان و چشمپزشکان یونانى در مورد بیماریهاى چشم و راههاى درمان آنها، خود بیماریهاى متعددى را شناسایى و راههاى درمان آنها را ارائه کردند. انواع جراحیهاى چشم، برداشتن آب مروارید با بیرون کشیدن مایع جمعشده از قرنیه و طرح انواع داروهاى گیاهى، معدنى و حیوانى براى چشم ازجمله این نوآوریهاست. از بین چشم پزشکان اسلامى نیز سهم دو تن بیش از همه چشمگیر است، یکى حنین بن اسحاق، مؤلف العشر مقالات فى العین و دیگرى علىبن عیسى مؤلف تذکرةالکحالین. هر کدام از این دو کتاب منشأ نوآوریهاى بسیارى در زمینه چشم پزشکى شد و نویسندگان آنها در زمره بزرگترین چشم پزشکان اسلامى درآمدند. باید اذعان کرد اروپا تنها پس از گذشت هفت سده از رواج چشم پزشکى در اسلام توانست از مجموعه دانستههاى چشم پزشکان اسلامى گذر کند.
در زمینه گیاهشناسى و گیاهداروشناسى نیز وضع کمابیش به همین گونه است. مهمترین اثر یونانى که در این زمینه به دست گیاهشناسان اسلامى رسید، کتاب الحشائش، نوشته دیوسکوریدس، نویسنده اهل آسیاى صغیر در سده اول میلادى بود. این کتاب به قلم حنینبن اسحاق و چند تن دیگر از مترجمان نهضت ترجمه به عربى ترجمه شد. در سراسر این کتاب، تقریباً خواص دارویى پانصد گیاه مطرح شده است، در حالىکه تنها در بخش مربوط به گیاهان دارویى کتاب الحاوى نوشته رازى تقریباً خواص دارویى هفتصد گیاه بررسى شده است. این تعداد در دیگر اثر مهم گیاهشناسى اسلامى، که نشانه بسیار مهم آشنایى پزشکان اسلامى با داروشناسى است، یعنى کتاب الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، نوشته ابنبیطار به 1400 فقره رسیده است؛ یعنى نزدیک به سه برابر بیش از آنچه در کتاب دیوسکوریدس ذکر شده است. این گسترش سریع و بىسابقه در شمار گیاهان، نشان مى دهد پزشکان و داروشناسان و البته گیاهشناسان اسلامى بسیار بیش از آنچه پیرو دیوسکوریدس بهشمار آیند، خود به دنبال نوآورى و شناسایى خواص دارویى گیاهان بودهاند.[۱۳] تالیفات برجسته مسلمانان در طب
تعداد زیاد آثار طبی مسلمانان به خودی خود نشان از اهتمام بلیغ آنان بدین دانش دارد آقای حسن منتصب مجابی در کتاب کتابشناسی طب سنتی دانشمندان شیعه، 850 اثر، تنها از آثار دانشمندان شیعه را معرفی نمودهاند. ضمن این که منبع ایشان مطابق با اظهار خودشان موسوعه کتابشناسی الذریعه نوشته شیخ آقا بزرگ تهرانی است[۱۴] و با این وصف بایستی آثار شیعه در این رشته بسیار بیش از آنی باشد که در این کتاب گزارش شده چرا که شیخ آقا بزرگ گرچه سعی بلیغی در استعلام کتابهای موجود تا زمان خود و نیز ذکر کتابها در آثار دیگران نمود ولی دستیابی به مشخصات تمامی آثار نوشته در دانشی که پیشینهای به اندازه طول حیات اسلام دارد آن هم برای یک نفر عملا غیرممکن است.
آنچه ما در اینجا به معرفی آنها میپردازیم چند نمونه از آثار برجسته مسلمانان در دانش طب است.[۱۵]العشر مقالات فی العین تالیف حنین بن اسحاق عبادی (م 264 ه):
این کتاب قدیمیترین کتاب در چشم پزشکی است که اکنون در دست است. مولف این کتاب قریب دو قرن قبل از شیخ الرئیس میزیست. این کتاب بسیار مغتنم را دکتر ماکس مایرهوف (Max Meyerhof) به انگلیسی ترجمه کرده است که اصل و ترجمه با مقدمهای بسیار سودمند در معرفی چند رساله و کتاب قدماء در «طب العیون» – یعنی چشم پزشکی – در سال 1927م. بسیار مرغوب و مطلوب به طبع رسیده است.[۱۶] المسائل فی الطب للمتعلمین:
این کتاب نیز از تالیفات حنین بن اسحاق عبادی است. این کتاب به طریق سوال و جواب در فن نظری و فن عملی طب نوشته شده است. یکی از شاگردان حنین، خواهرزادهاش به نام جبیش اعسم برخی مطالب مهم بر کتاب مسائل حنین افزوده است و شیخ عبدالرحمن نیشابوری شرح مبسوطی بر آن نوشته و از کتب عمده طب بشمار میآید.[۱۷] این کتاب با تحقیق محمد أبوریان، مرسی محمد عرب و جلال محمد موسی، توسط دارالکتاب المصری، دارالکتاب اللبنانی در سال 1978 م به چاپ رسیده است.[۱۸] فردوس الحکمه تالیف علی بن سهل بن ربن طبری (قرن سوم):
این کتاب یک دوره کامل طب و درمان و بهداشت را در بردارد و چون از نخستین کتابهای طبى اسلامى است، نظرات قدما نیز در آن منعکس است. ابن ربن در تألیفات این کتاب از آثار بقراط، جالینوس، ارسطو، یوحنا برماسویه، حنین بن اسحاق و رسالههای هندی و دیگر آثار گذشتگان سود جسته است. بخشى از آن نیز به طب هندی اختصاص دارد و تنها کتاب از پیشینیان است که در طب هندی به تفصیل بحث کرده است. فردوس الحکمة یکى از کتب معانى و آغازین طبى در تمدن اسلامى است که شیوهی آن مورد استفاده متأخران قرار گرفته است، چنان که هر یک از آنان به مناسبتى در آثار خود از آن نام بردهاند: رازی در الحاوی، قلانسى در اقراباذین، ابن بیطار در جامع المفردات الادویة والاغذیة.
فردوس الحکمة با مقدمهای بسیار عالمانه از روی نسخ برلین، بریتانیا و گوتا توسط محمد زبیر صدیقى در 1928 م در برلین چاپ شده و هم اکنون در دسترس است. ابن ربن خود آن را به سریانى نیز ترجمه کرده بوده است.[۱۹] الحاوی الکبیر فی الطب تالیف زکریای رازی (م 320):
این کتاب را «الجامع الحاصر لصناعه الطب» و «الجامع الکبیر» و «الجامع» نیز نامند.[۲۰] این کتاب یک دوره کامل علم طب تا دوران رازی است که در آن علاوه بر استفاده از نظریهها، تجارب و تالیفات پزشکان قبل از خود به خصوص بقراط، دیسقوریدوس و جالینوس کلیه تجارب شخصی و بالینی خود را که در مدت طبابت در بغداد و ری کسب کرده بود به نگارش درآورده و همراه با شرح بیماریها درباره آنها اظهارنظر کرده است. این کتاب دایرهالمعارف طبی است که در آن از کلیه شاخههای طب و اصول تداوی و بهداشت و بیماری شناسی و داروشناسی و اخلاق پزشکی بحث شده است.[۲۱]این کتاب را بعد از مرگ وی خواهر رازی و برخی از شاگردانش به دستور ابن عمید وزیر از روی مطالب متفرقه او در علم طب و تعلیقاتش گردآوری نموده و مطابق با ترتیب کتابهای طبی تنظیم نمودند.[۲۲]کتاب الحاوی شامل بیست و شش جلد میباشد و اکنون نسخ خطی متعدد آن در کتابخانههای معتبر عالم مانند کتابخانه ترجمه آکسفورد و کمبریج انگلستان و کتابخانه اسکوریال و کتابخانه موزه بریتانیا، کتابخانه مونیخ (استانبول) و کتابخانه سلیمانیه (اسپانیا) و کتابخانه سلیم آقا و کتابخانه شهید علی پاشا (استانبول) و کتابخانه موصل و کتابخانه هندوستان و کتابخانه آستان قدس رضوی و کتابخانه مدرس و کتابخانه ملک در تهران موجود است.[۲۳] کامل الصناعه علی بن عباس اهوازی (م 384 هـ):
این کتاب نیز یک دائرة المعارف طبی بزرگ است که اهوازی آن را برای ملک دیلمی؛ عضدالدوله نوشت و به همین خاطر به طب الملکی نیز شهرت یافته است. این دانشنامه پزشکی، از نظم و ترتیبی عالی برخوردار است. لوسین لکلر نویسنده معروف تاریخ طب (چاپ پاریس 1876 م) که تعدادی از کتب طبی قدیمی را مورد مطالعه قرار داده چنین معتقد است که: “مولف کتاب ملکی با جرات توانسته است آنچه را که یونانیها نتوانستهاند کشف کنند، بدست آورد و دنباله کار آنان را تعقیب و در کتاب خود جمیع معلومات طبی را جمع آوری نماید.
وی معتقد است که: کتاب ملکی با حاوی رازی قابل مقایسه نیست چرا که حاوی رازی ملخصی از جمیع معلومات قدیم و جدید مربوط به علم طب تا آن زمان را شامل میباشد، در صورتی که طب در کتاب ملکی به طور خاص و جامع بیان شده است، به این معنی که تمام قسمتهای این کتاب منظم و جمیع معلومات و گفتههایی را که از سایرین اقتباس نموده به طور کامل انتقاد نموده است”.[۲۴]کتاب ملکی مشتمل بر دو قسمت است: قسمت اول در طب نظری و قسمت دوم در طب عملی و هر کدام از این قسمتها مشتمل بر ده مقاله و جمعاً تمام کتاب بیست مقاله است.[۲۵] قانون ابن سینا (م 428):
قانون را باید ترکیبی علمی از تجارب بالینی بوعلی، آثار و تعالیم جالینوس، بقراط، ارسطو و نوشته پزشکان ایرانی و مسلمان پیش از خود چون رازی، ابن ربن طبری و ابوسهل مسیحی دانست. کتاب مذکور را بزرگترین سند پزشکی جالینوسی میدانند، ولی مسائل نظری ارسطویی بر این اثر ارزشمند مسلط است. بوعلی در تشریح به ارسطو استناد میکرد. وی مبانی کلی طب را بر پایهی آرای جالینوس و دارو گیاهشناسیاش را بر اساس نوشتههای دیوسکوریوس (دارو گیاهشناس نامدار یونانی در قرن نخست میلادی) توضیح داده است. بوعلی به طب نظری و عملی نظر داشته است.[۲۶]پس از بیداری غرب به دنبال جنگهای صلیبی طب منحصر به طب ابن سینا بود و کتاب قانون وی را در تمام مدارس تدریس میکردند و به زبان لاتینی شرحهای بسیاری بر آن نوشتند.[۲۷] ترجمه لاتینی قانون در اروپا مکرر چاپ شد. چنانچه در قرن شانزدهم بیش از بیست چاپ از آن وجود داشت.[۲۸] ذخیره خوارزمشاهی:
کتاب ذخیره از مشروحترین کتب طبی پارسی است که مولف آن سید اسماعیل جرجانی (م 531) پس از قریب پنج قرن که بیشتر مؤلفات طبی به تازی بوده، به پارسی تالیف نموده است.[۲۹]جرجانی خود در مقدمه کتابش در مورد جامعیت آن میگوید: “و هر کتابی را که اندر هر علمی کردهاند، فایدهای و خاصیتی دیگر است و خاصیت این کتاب تمامی است از بهر آن که قصد کرده آمده است تا اندر هر بابی آن چه طبیب را اندر آن باب بباید دانستن از علم و عمل به تمامی یاد کرده، آید و معلوم است که بر این نسق هیچ کتابی موجود نیست و اگر چه اندر علم طب بسیار کتابهای بزرگ کردهاند، لکن هیچ کتابی نیست که طبیب از آن کتاب به کتابهای دیگر مستغنی گردد…”.[۳۰]این کتاب در ده بخش با موضوعاتی همچون: تعریف طب، شناخت امزجه، احوال تن، حفظ الصحه، شناخت امراض، تب و اقسام آن، علاج بیماریها، پوست و زیبایی، زهرها و پادزهرها و دارو گیاهشناسی و غیره تنظیم شده است.
برگرفته از پایگاه دانشنامه اسلامی
پینوشت:
1. روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تاکنون، جلد دوم، سازمان ملی جوانان، معاونت مطالعات و تحقیقات، ص 140.
2. عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْیَانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَان (بحارالانوار، ج 1، ابواب العلم، باب 6: العلوم التی أمر الناس بتحصیلها و ینفعهم، حدیث 52)
3. بنگرید: نگارش احادیث طبی، غلامرضا نورمحمدی، مجله پژوهش و حوزه، شماره 17 و 18.
4. پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، علیاکبر ولایتی، ص 188.
5. تاریخ علوم اسلامی، به روایت استاد همایی، تهران، نشر هما، 1363.
6. تاریخ علوم اسلامی، به روایت استاد همایی، تهران، نشر هما، 1363.
7. پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، علیاکبر ولایتی، ص 188.
8. طب و طبیب و تشریح، حسن حسنزاده آملی، نشر الف لام میم، چاپ اول، 1381، ص 61.
9. پزشکی، دانشنامه جهان اسلام.
10. فرهنگ و تمدن اسلامى، علی اکبر ولایتی، ص 45 تا 47
11. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ذیل «ابنسینا»
12. همان، ج 5، ذیل «ابننفیس» (سید صادق سجادى)
13. ابوریحان بیرونى، الصیدنه، کراچى، 1973، ص 15-/ 3، 21، 126-/ 125
14. متون طب شیعه در تاریخ پزشکی، حسن منتصب مجابی؛ فصلنامه کتاب، شماره 49، بهار 81.
15. در سالهای اخیر در مجامع پزشکی کشورهای مختلف رویکرد دوباره و روزافزونی بدین آثار شده است برخی کتابهای مشهور طب قدیم هر از چندگاهی ترجمه جدید یا چاپ مجدد میشود و پارهای از نسخههای خطی آثاری که تاکنون مورد توجه قرار نگرقته بود تصحیح و چاپ میگردند. برای اطلاع از این فهرست این کارهای ارزنده بنگرید: آشنایی با کتابنامه جامع طب اسلامی، حسین آشوری، پژوهش و حوزه، بهار و تابستان 1383 – شماره 17 و 18.
16. طب و طبیب و تشریح، ص 43.
17. طب و طبیب و تشریح، ص 62.
18. آشنایی با کتابنامه جامع طب اسلامی، حسین آشوری، پژوهش و حوزه، بهار و تابستان 1383، شماره 17 و 18.
19. ابن ربن، دایره المعارف بزرگ اسلامی، رضا انزابی نژاد، ج 3، تهران، 1374 ش.
20. الذریعه، ج 6، ص 235.
21. آشنایی با منابع مهم طب سنتی، پایگاه مرکز فرهنگ، آداب و میراث پزشکی.
22. الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 6، ص 235.
23. آشنایی با منابع مهم طب سنتی، پایگاه مرکز فرهنگ، آداب و میراث پزشکی.
24. مقدمه کامل الصناعه.
25. مقدمه کامل الصناعه.
26. قانون فی الطب/ ابوعلی سینا، فرشید امینی، علوم و فنون، تیر ماه 1388.
27. طب و طبیب و تشریح، 65.
28. کارنامه اسلام، عبدالحسین زرین کوب، امیرکبیر، تهران، 1369، ص 54.
29. تاریخ طب در ایران قبل و بعد از اسلام، محمود نجمآبادی، نسخه الکترونیک، کمیته رایانهای کردن طب و بهداشت، ص 796.
30. ذخیره خوارزمشاهی، سید اسماعیل جرجانی، تصحیح محمدرضا محرری، فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران، مقدمه.
در عصر عباسیان، نهضت ترجمه زمینه آشنایی اطبای مسلمان را با متون طبی اصیل یونانی فراهم آورد. با بررسی متون تاریخ طب پس از اسلام در می یابیم که منشا بسیاری از نهادهای آموزشی طب پس از اسلام، روشهای آموزشی مرسوم در یونان باستان است. در واقع در حوزه آموزش نظری، مسلمانان بسیاری از روش های یونانیان را اقتباس نمودند در حالی که در حیطه آموزش عملی شاهد کم ترین تاثیر هستیم. این شیوههای رایج آموزش طب در یونان را مسلمانان اقتباس کردند و در آنها دست به نوآوریهایی نیز زدند. همچنین در 7 قرن اول پس از اسلام مهمترین منابع آموزشی طب در همه سطوح، از مقدماتی تا پیشرفته، متون طبی یونانی بودند، اما در حوزه امتحان از دانشجویان، مسلمانان خود خلاق و نوآور بودند.
نقش مسلمانان در دانش طب
به برکت تعالیم اسلامى مسلمانان به توفیقات بزرگى در علم طب، ترجمه و تألیف متون پزشکى دست یافتند. تلاشهای علمی آنان در این عرصه از سویی موجب ماندگاری آثار گذشتگان و از سوی دیگر باعث توسعه دانش پزشکی در شاخههای مختلف شد چنانچه نگاه منصفانه به تاریخ تمدن بشری نشان میدهد پیشرفت غربیان در عرصه پزشکی در دورههای بعدی به شدت مرهون آثار طبی مسلمانان است و اگر چه معالاسف دوران رنسانس غرب و توجه آنان به تحصیل دانشهای مختلف من جمله پزشکی، مصادف شد با دوران رکود تمدن اسلامی، اما سهم زیاد مسلمانان در تاریخ طب روشنتر از آن است که بتوان آن را انکار نمود.
اهمیت علم طب درتعالیم اسلامی
نگاهی گذرا به تاریخ تمدن اسلامی نشان میدهد علم طب همواره از جایگاه رفیعی در بین مسلمانان برخوردار بوده است چنانچه لفظ مقدس حکیم در تمدن اسلامی هم به طبیب و هم به فیلسوف اطلاق میگردیده است.[۱] بیشک از مهمترین علل توجه مسلمانان به دانش طب، توجه پیشوایان دین به این دانش ارزشمند است. در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام دانش طب همسنگ با علم دین و در کنار آن مورد توصیه قرار گرفته است.[۲] و پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام خود در کنار رسالت تعالی روح افراد، با توصیههای طبی آنها را در نگه داشتن سلامت جسمشان نیز یاری مینمودند. شاهد این مدعا کتابهای روایی بر جای مانده در این موضوع با عنوان طب النبی، طب الائمه، طب الصادق و طب الرضاست.[۳] آغاز تاریخ طب مسلمانان با ترجمه کتب طب یونانی و هندی
علم طب در دوره اسلامی با ترجمه کتابهای یونانی و هندی در این رشته آغاز شد. جندی شاپور از اولین مراکز علمی مسلمانان است که طرفدار ترجمه کتب پزشکی یونانی و احتمالا سنسکریت بود.[۴]شهر «جندی شاپور» را شاپور اول ساسانی (241-272 م) به هم چشمی «انطاکیه» که از بلاد رومی محسوب میشد، در اهواز ساخت. بعداً انوشیروان (531-579 م) که خود پادشاهی عالم و حکیم بود، در آن شهر مدرسه و بیمارستان عظیم و نامدار «جندی شاپور» را تأسیس کرد که هم مدرسه و مرکز تحصیل طب و فلسفه بود و هم بیمارستان و دارالشفای مریضانی که بدان جا رجوع میکردند. قسمتی از استادان بزرگش مسیحی نسطوری مذهب بودند که پس از بستهشدن مدارس فلسفی یونانی به فرمان امپراطور روم، از «رُها» و دیگر مراکز علمی و فلسفی گریخته بودند. انوشیروان از وجود آنها برای تأسیس مدرسهی جندی شاپور استفاده کرد و به علاوه جمعی از مسیحیان یعقوبی مذهب را نیز در آن مدرسه به کار واداشت.[۵] اساتید علمی و طبی جندی شاپور هر کدام که پس از انقراض دولت ساسانی و تشکیل دولت اسلام باقی بودند عموماً داخل حوزهی اسلام شدند و چه از طریق تعلیم و ترجمهی کتب علمی و چه از طریق طبابت و عمل پزشکی در خدمت خلفا و وزراء و اعیان اسلامی خدمت میکردند.[۶] به نظر دکتر علیاکبر ولایتی در کتاب “پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی” توجه و علاقهمندی به آثار علمی و پزشکی فرهنگهای کهنتر به ویژه یونانی در دوران خلافت عباسی به تشویق این پزشکان مسیحی درباری بود که به زبان یونانی و سریانی میخواندند یا سخن میگفتند.[۷]در کتاب طب و طبیب و تشریح نوشته علامه بزرگوار حسن زاده آملی به نقل از کتاب پزشکی نامه میرزا علیاکبر طبیب کرمانی آمده است: «در زمان ملوک بنیامیه و بنیعباس بعضی از اطبای یهود و نصارا از قبیل جویه یهودی و بختیشوع نصرانی را استخدام کردند و ترویج این فن شریف را مینمودند. هارون رشید و پسرش مامون را در طلب علوم فلسفه و طبیه رغبتی تمام بود، و مامون را بیشتر؛ چنان که از اطراف و اکناف عالم حکم به جمع آوری علماء و اصحاب معارف را میکرد و آنها را بسیار گرامی میداشت و کمال جدَ و جهد را در ترجمه کتب فلاسفه یونانی به زبان عربی میداشت. و مترجمینی که بر آنها اعتماد بسیار مینمود چهار نفر بودند: حنین بن اسحاق عبادی، و یعقوب بن اسحاق کندی، و ثابت بن قره حرانی، و علم بن فرجان طبری. و مولفات فیثاغورس و افلاطون و ارسطاطالیس و بقراط و جالینوس را از زبان یونانی به زبان عربی ترجمه نمودند. و همچنین عبدالرحمن اموی ملقب به ناصر در اندلس نیز در ترجمه این علوم به نهایت راغب بود».[۸]در بین اینها حنین بن اسحاق جایگاه ویژهای در ترجمه کتب طبی دارد. حنین ده سال پیش از مرگش نوشت که فقط از آثار جالینوس 95 اثر را به سُریانی و 34 اثر را به عربی برگردانده است.[۹] سهم مسلمان در پیشرفت طب [۱۰]شکى نیست که کلى ترین دانسته هاى نظرى پزشکى به ویژه از راه ترجمه آثار دانشمندان یونانى و از همه مهمتر بقراط و جالینوس به دست مسلمانان رسید. اما بسیارى از مسائلى که پزشکان مسلمان در خصوص بیماران خود با آن روبهرو بودند، به سرزمینهاى اسلامى و شرایط خاص آن اختصاص داشت که در نوشتههاى یونانى از آن ذکرى به میان نیامده بود. بدیهى است که به صرف عدم ذکر این موارد در آثار پیشینیان، پزشکان اسلامى نمى توانستند به آنها بى اعتنا باشند. بنابراین، رویکردى ویژه درباره این موارد پدید آمد.
بیماری هایى که در بخشهاى گوناگون الحاوى، نوشته رازى بررسى شده، بسیار بیشتر از آن چیزى است که در آثار جالینوس، بقراط و دیگر پزشکان یونانى آمده است. یکى دیگر از نکات مهم و برجسته در تاریخ پزشکى اسلامى، کتاب قانون ابنسیناست. در همه دوران پزشکى غرب، هیچ کتابى که چنین جامع و مانع و دانشنامه گونه مبادى و موضوعات پزشکى را دربرگرفته باشد، به وجود نیامده بود. بى دلیل نبود که قانون به سرعت و پس از ترجمه آن به لاتین، مورد توجه دانشمندان و پزشکان غرب قرار گرفت، و بهعنوان کتاب درسى در دانشکده هاى پزشکى تدریس شد.[۱۱] اما نوآورى در حیطه پزشکى اسلامى در این حد نیز متوقف نماند.
مهمترین دستاوردهاى پزشکى اسلامى هنگامى بهوجود آمد که چندتن از پزشکان اسلامى توجه خود را به ناهماهنگى آراى جالینوس با آنچه خود بر اثر تجربه به دست آورده بودند منعکس کردند. یکى از نخستین ایرادهاى دانشمندان اسلامى بر جالینوس را ابونصر فارابى مطرح کرد. او در رساله خود با عنوان الرد على الجالینوس فیما نقض على ارسطاطالیس لأعضاء الانسان به طور کلى ترتیب ساختارى اعضاى بدن انسان را بین آراى جالینوس و ارسطو مقایسه کرده و با توجه به آراى خود، حق را به ارسطو داده است. احتمالًا این نگرش فارابى منشأ همان انتقادهایى شد که پس از او ابنسینا از جالینوس مطرح کرد. رازى نیز در مقام پزشکى بزرگ، جامعنگر و صاحبنظر، به آراى جالینوس در پزشکى ایرادهایى مهم وارد کرد. مهمترین نقد رازى بر آراى جالینوس هنگام طرح دیدگاههاى خود درباره دیدن، شنیدن و رسیدن پرتوهاى نورى از جسم به چشم ارائه شده است. رازى فرایند دیدن را درست برعکس آراى جالینوس بسته به پرتوهایى مىدانست که به چشم مىرسند نه آن گونه که جالینوس گفته بود با پرتوهایى که از چشم ساطع مىشود. در ادامه این انتقاد، ابنسینا نوشتههاى جالینوس در این زمینه را مشتى نوشتههاى آشکارا مهمل نامید. اما مهمترین نقد آراى پزشکى جالینوس را در جهان اسلامى، که مایه شهرت و افتخار براى پزشکى اسلامى بهشمار مىرود، ابننفیس دمشقى، پزشک سده ششم هجرى، مطرح کرد. ابننفیس پزشکى تجربهگرا و اهل نظر بود که یکى از بزرگترین کشفیات پزشکى اسلامى را صورت داد. از این رو او در قرون گذشته بین نویسندگان اسلامى به جالینوس عرب (اسلامى)، همان لقبى که در مراجع مختلف به رازى نیز دادهاند، مشهور شده است. ابننفیس در دو اثرش، شرح تشریح قانون، شرحى که بر کتابهاى اول تا سوم قانون نوشته شده است، و شرح قانون، شرحى که به طور کلى بر موضوعات طرح شده در قانون نوشته، کشف خود موسوم به گردش ریوى خون را شرح داده است. تنها در سده نوزدهم بود که دانش جدید با این کشف مهم ابننفیس آشنا شد. بر اساس نظر جالینوس در مورد گردش خون، خون از راه شریان وارد بطن راست قلب شده و از راه منافذى که بین بطنهاى راست و چپ قلب وجود دارد به بطن چپ وارد شده و در بدن مىچرخیده است، اما ابننفیس نوشت که خون از بطن راست و از راه ورید به ریه رفته و پس از آنکه در ورید با هوا آمیخته شد از راه وریدى دیگر به بطن چپ رفته و از آنجا در سراسر بدن پخش مىشود. بىشک، ابننفیس این اطلاعات را از راه تشریح بدن انسان به دست آورده است. این کشف او سه سده پیش از آنکه میگل سروتو، پزشک ایتالیایى، آن را شرح دهد، به طور آشکار و روشن توضیح داده شد. بنابراین، لازم است در انتساب این کشف به سروتو تردید کرد. حتى درباره این موضوع که سروتو از راه ترجمههاى لاتین آثار پزشکى اسلامى با آراى ابننفیس آشنا شده یا اینکه خود به توارد، این موضوع را دوباره کشف کرده، بحثهاى بسیارى در تاریخ پزشکى جهان پیش آمده است. بارى کنار هم قراردادن آراى ابننفیس، فارابى، ابنسینا و چند پزشک دیگر نشان مىدهد پزشکى اسلامى بسیار جدى بهدنبال طرح مدلى غیرجالینوسى از پزشکى بوده است.[۱۲]در شاخههاى علوم وابسته به پزشکى، مهمترین سهم در ارائه پژوهشهاى اصیل و مبتکرانه متعلق به چشم پزشکى است. چشمپزشکان اسلامى افزون بر بسط آراى پزشکان و چشمپزشکان یونانى در مورد بیماریهاى چشم و راههاى درمان آنها، خود بیماریهاى متعددى را شناسایى و راههاى درمان آنها را ارائه کردند. انواع جراحیهاى چشم، برداشتن آب مروارید با بیرون کشیدن مایع جمعشده از قرنیه و طرح انواع داروهاى گیاهى، معدنى و حیوانى براى چشم ازجمله این نوآوریهاست. از بین چشم پزشکان اسلامى نیز سهم دو تن بیش از همه چشمگیر است، یکى حنین بن اسحاق، مؤلف العشر مقالات فى العین و دیگرى علىبن عیسى مؤلف تذکرةالکحالین. هر کدام از این دو کتاب منشأ نوآوریهاى بسیارى در زمینه چشم پزشکى شد و نویسندگان آنها در زمره بزرگترین چشم پزشکان اسلامى درآمدند. باید اذعان کرد اروپا تنها پس از گذشت هفت سده از رواج چشم پزشکى در اسلام توانست از مجموعه دانستههاى چشم پزشکان اسلامى گذر کند.
در زمینه گیاهشناسى و گیاهداروشناسى نیز وضع کمابیش به همین گونه است. مهمترین اثر یونانى که در این زمینه به دست گیاهشناسان اسلامى رسید، کتاب الحشائش، نوشته دیوسکوریدس، نویسنده اهل آسیاى صغیر در سده اول میلادى بود. این کتاب به قلم حنینبن اسحاق و چند تن دیگر از مترجمان نهضت ترجمه به عربى ترجمه شد. در سراسر این کتاب، تقریباً خواص دارویى پانصد گیاه مطرح شده است، در حالىکه تنها در بخش مربوط به گیاهان دارویى کتاب الحاوى نوشته رازى تقریباً خواص دارویى هفتصد گیاه بررسى شده است. این تعداد در دیگر اثر مهم گیاهشناسى اسلامى، که نشانه بسیار مهم آشنایى پزشکان اسلامى با داروشناسى است، یعنى کتاب الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، نوشته ابنبیطار به 1400 فقره رسیده است؛ یعنى نزدیک به سه برابر بیش از آنچه در کتاب دیوسکوریدس ذکر شده است. این گسترش سریع و بىسابقه در شمار گیاهان، نشان مى دهد پزشکان و داروشناسان و البته گیاهشناسان اسلامى بسیار بیش از آنچه پیرو دیوسکوریدس بهشمار آیند، خود به دنبال نوآورى و شناسایى خواص دارویى گیاهان بودهاند.[۱۳] تالیفات برجسته مسلمانان در طب
تعداد زیاد آثار طبی مسلمانان به خودی خود نشان از اهتمام بلیغ آنان بدین دانش دارد آقای حسن منتصب مجابی در کتاب کتابشناسی طب سنتی دانشمندان شیعه، 850 اثر، تنها از آثار دانشمندان شیعه را معرفی نمودهاند. ضمن این که منبع ایشان مطابق با اظهار خودشان موسوعه کتابشناسی الذریعه نوشته شیخ آقا بزرگ تهرانی است[۱۴] و با این وصف بایستی آثار شیعه در این رشته بسیار بیش از آنی باشد که در این کتاب گزارش شده چرا که شیخ آقا بزرگ گرچه سعی بلیغی در استعلام کتابهای موجود تا زمان خود و نیز ذکر کتابها در آثار دیگران نمود ولی دستیابی به مشخصات تمامی آثار نوشته در دانشی که پیشینهای به اندازه طول حیات اسلام دارد آن هم برای یک نفر عملا غیرممکن است.
آنچه ما در اینجا به معرفی آنها میپردازیم چند نمونه از آثار برجسته مسلمانان در دانش طب است.[۱۵]العشر مقالات فی العین تالیف حنین بن اسحاق عبادی (م 264 ه):
این کتاب قدیمیترین کتاب در چشم پزشکی است که اکنون در دست است. مولف این کتاب قریب دو قرن قبل از شیخ الرئیس میزیست. این کتاب بسیار مغتنم را دکتر ماکس مایرهوف (Max Meyerhof) به انگلیسی ترجمه کرده است که اصل و ترجمه با مقدمهای بسیار سودمند در معرفی چند رساله و کتاب قدماء در «طب العیون» – یعنی چشم پزشکی – در سال 1927م. بسیار مرغوب و مطلوب به طبع رسیده است.[۱۶] المسائل فی الطب للمتعلمین:
این کتاب نیز از تالیفات حنین بن اسحاق عبادی است. این کتاب به طریق سوال و جواب در فن نظری و فن عملی طب نوشته شده است. یکی از شاگردان حنین، خواهرزادهاش به نام جبیش اعسم برخی مطالب مهم بر کتاب مسائل حنین افزوده است و شیخ عبدالرحمن نیشابوری شرح مبسوطی بر آن نوشته و از کتب عمده طب بشمار میآید.[۱۷] این کتاب با تحقیق محمد أبوریان، مرسی محمد عرب و جلال محمد موسی، توسط دارالکتاب المصری، دارالکتاب اللبنانی در سال 1978 م به چاپ رسیده است.[۱۸] فردوس الحکمه تالیف علی بن سهل بن ربن طبری (قرن سوم):
این کتاب یک دوره کامل طب و درمان و بهداشت را در بردارد و چون از نخستین کتابهای طبى اسلامى است، نظرات قدما نیز در آن منعکس است. ابن ربن در تألیفات این کتاب از آثار بقراط، جالینوس، ارسطو، یوحنا برماسویه، حنین بن اسحاق و رسالههای هندی و دیگر آثار گذشتگان سود جسته است. بخشى از آن نیز به طب هندی اختصاص دارد و تنها کتاب از پیشینیان است که در طب هندی به تفصیل بحث کرده است. فردوس الحکمة یکى از کتب معانى و آغازین طبى در تمدن اسلامى است که شیوهی آن مورد استفاده متأخران قرار گرفته است، چنان که هر یک از آنان به مناسبتى در آثار خود از آن نام بردهاند: رازی در الحاوی، قلانسى در اقراباذین، ابن بیطار در جامع المفردات الادویة والاغذیة.
فردوس الحکمة با مقدمهای بسیار عالمانه از روی نسخ برلین، بریتانیا و گوتا توسط محمد زبیر صدیقى در 1928 م در برلین چاپ شده و هم اکنون در دسترس است. ابن ربن خود آن را به سریانى نیز ترجمه کرده بوده است.[۱۹] الحاوی الکبیر فی الطب تالیف زکریای رازی (م 320):
این کتاب را «الجامع الحاصر لصناعه الطب» و «الجامع الکبیر» و «الجامع» نیز نامند.[۲۰] این کتاب یک دوره کامل علم طب تا دوران رازی است که در آن علاوه بر استفاده از نظریهها، تجارب و تالیفات پزشکان قبل از خود به خصوص بقراط، دیسقوریدوس و جالینوس کلیه تجارب شخصی و بالینی خود را که در مدت طبابت در بغداد و ری کسب کرده بود به نگارش درآورده و همراه با شرح بیماریها درباره آنها اظهارنظر کرده است. این کتاب دایرهالمعارف طبی است که در آن از کلیه شاخههای طب و اصول تداوی و بهداشت و بیماری شناسی و داروشناسی و اخلاق پزشکی بحث شده است.[۲۱]این کتاب را بعد از مرگ وی خواهر رازی و برخی از شاگردانش به دستور ابن عمید وزیر از روی مطالب متفرقه او در علم طب و تعلیقاتش گردآوری نموده و مطابق با ترتیب کتابهای طبی تنظیم نمودند.[۲۲]کتاب الحاوی شامل بیست و شش جلد میباشد و اکنون نسخ خطی متعدد آن در کتابخانههای معتبر عالم مانند کتابخانه ترجمه آکسفورد و کمبریج انگلستان و کتابخانه اسکوریال و کتابخانه موزه بریتانیا، کتابخانه مونیخ (استانبول) و کتابخانه سلیمانیه (اسپانیا) و کتابخانه سلیم آقا و کتابخانه شهید علی پاشا (استانبول) و کتابخانه موصل و کتابخانه هندوستان و کتابخانه آستان قدس رضوی و کتابخانه مدرس و کتابخانه ملک در تهران موجود است.[۲۳] کامل الصناعه علی بن عباس اهوازی (م 384 هـ):
این کتاب نیز یک دائرة المعارف طبی بزرگ است که اهوازی آن را برای ملک دیلمی؛ عضدالدوله نوشت و به همین خاطر به طب الملکی نیز شهرت یافته است. این دانشنامه پزشکی، از نظم و ترتیبی عالی برخوردار است. لوسین لکلر نویسنده معروف تاریخ طب (چاپ پاریس 1876 م) که تعدادی از کتب طبی قدیمی را مورد مطالعه قرار داده چنین معتقد است که: “مولف کتاب ملکی با جرات توانسته است آنچه را که یونانیها نتوانستهاند کشف کنند، بدست آورد و دنباله کار آنان را تعقیب و در کتاب خود جمیع معلومات طبی را جمع آوری نماید.
وی معتقد است که: کتاب ملکی با حاوی رازی قابل مقایسه نیست چرا که حاوی رازی ملخصی از جمیع معلومات قدیم و جدید مربوط به علم طب تا آن زمان را شامل میباشد، در صورتی که طب در کتاب ملکی به طور خاص و جامع بیان شده است، به این معنی که تمام قسمتهای این کتاب منظم و جمیع معلومات و گفتههایی را که از سایرین اقتباس نموده به طور کامل انتقاد نموده است”.[۲۴]کتاب ملکی مشتمل بر دو قسمت است: قسمت اول در طب نظری و قسمت دوم در طب عملی و هر کدام از این قسمتها مشتمل بر ده مقاله و جمعاً تمام کتاب بیست مقاله است.[۲۵] قانون ابن سینا (م 428):
قانون را باید ترکیبی علمی از تجارب بالینی بوعلی، آثار و تعالیم جالینوس، بقراط، ارسطو و نوشته پزشکان ایرانی و مسلمان پیش از خود چون رازی، ابن ربن طبری و ابوسهل مسیحی دانست. کتاب مذکور را بزرگترین سند پزشکی جالینوسی میدانند، ولی مسائل نظری ارسطویی بر این اثر ارزشمند مسلط است. بوعلی در تشریح به ارسطو استناد میکرد. وی مبانی کلی طب را بر پایهی آرای جالینوس و دارو گیاهشناسیاش را بر اساس نوشتههای دیوسکوریوس (دارو گیاهشناس نامدار یونانی در قرن نخست میلادی) توضیح داده است. بوعلی به طب نظری و عملی نظر داشته است.[۲۶]پس از بیداری غرب به دنبال جنگهای صلیبی طب منحصر به طب ابن سینا بود و کتاب قانون وی را در تمام مدارس تدریس میکردند و به زبان لاتینی شرحهای بسیاری بر آن نوشتند.[۲۷] ترجمه لاتینی قانون در اروپا مکرر چاپ شد. چنانچه در قرن شانزدهم بیش از بیست چاپ از آن وجود داشت.[۲۸] ذخیره خوارزمشاهی:
کتاب ذخیره از مشروحترین کتب طبی پارسی است که مولف آن سید اسماعیل جرجانی (م 531) پس از قریب پنج قرن که بیشتر مؤلفات طبی به تازی بوده، به پارسی تالیف نموده است.[۲۹]جرجانی خود در مقدمه کتابش در مورد جامعیت آن میگوید: “و هر کتابی را که اندر هر علمی کردهاند، فایدهای و خاصیتی دیگر است و خاصیت این کتاب تمامی است از بهر آن که قصد کرده آمده است تا اندر هر بابی آن چه طبیب را اندر آن باب بباید دانستن از علم و عمل به تمامی یاد کرده، آید و معلوم است که بر این نسق هیچ کتابی موجود نیست و اگر چه اندر علم طب بسیار کتابهای بزرگ کردهاند، لکن هیچ کتابی نیست که طبیب از آن کتاب به کتابهای دیگر مستغنی گردد…”.[۳۰]این کتاب در ده بخش با موضوعاتی همچون: تعریف طب، شناخت امزجه، احوال تن، حفظ الصحه، شناخت امراض، تب و اقسام آن، علاج بیماریها، پوست و زیبایی، زهرها و پادزهرها و دارو گیاهشناسی و غیره تنظیم شده است.
برگرفته از پایگاه دانشنامه اسلامی
پینوشت:
1. روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تاکنون، جلد دوم، سازمان ملی جوانان، معاونت مطالعات و تحقیقات، ص 140.
2. عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْیَانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَان (بحارالانوار، ج 1، ابواب العلم، باب 6: العلوم التی أمر الناس بتحصیلها و ینفعهم، حدیث 52)
3. بنگرید: نگارش احادیث طبی، غلامرضا نورمحمدی، مجله پژوهش و حوزه، شماره 17 و 18.
4. پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، علیاکبر ولایتی، ص 188.
5. تاریخ علوم اسلامی، به روایت استاد همایی، تهران، نشر هما، 1363.
6. تاریخ علوم اسلامی، به روایت استاد همایی، تهران، نشر هما، 1363.
7. پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، علیاکبر ولایتی، ص 188.
8. طب و طبیب و تشریح، حسن حسنزاده آملی، نشر الف لام میم، چاپ اول، 1381، ص 61.
9. پزشکی، دانشنامه جهان اسلام.
10. فرهنگ و تمدن اسلامى، علی اکبر ولایتی، ص 45 تا 47
11. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ذیل «ابنسینا»
12. همان، ج 5، ذیل «ابننفیس» (سید صادق سجادى)
13. ابوریحان بیرونى، الصیدنه، کراچى، 1973، ص 15-/ 3، 21، 126-/ 125
14. متون طب شیعه در تاریخ پزشکی، حسن منتصب مجابی؛ فصلنامه کتاب، شماره 49، بهار 81.
15. در سالهای اخیر در مجامع پزشکی کشورهای مختلف رویکرد دوباره و روزافزونی بدین آثار شده است برخی کتابهای مشهور طب قدیم هر از چندگاهی ترجمه جدید یا چاپ مجدد میشود و پارهای از نسخههای خطی آثاری که تاکنون مورد توجه قرار نگرقته بود تصحیح و چاپ میگردند. برای اطلاع از این فهرست این کارهای ارزنده بنگرید: آشنایی با کتابنامه جامع طب اسلامی، حسین آشوری، پژوهش و حوزه، بهار و تابستان 1383 – شماره 17 و 18.
16. طب و طبیب و تشریح، ص 43.
17. طب و طبیب و تشریح، ص 62.
18. آشنایی با کتابنامه جامع طب اسلامی، حسین آشوری، پژوهش و حوزه، بهار و تابستان 1383، شماره 17 و 18.
19. ابن ربن، دایره المعارف بزرگ اسلامی، رضا انزابی نژاد، ج 3، تهران، 1374 ش.
20. الذریعه، ج 6، ص 235.
21. آشنایی با منابع مهم طب سنتی، پایگاه مرکز فرهنگ، آداب و میراث پزشکی.
22. الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 6، ص 235.
23. آشنایی با منابع مهم طب سنتی، پایگاه مرکز فرهنگ، آداب و میراث پزشکی.
24. مقدمه کامل الصناعه.
25. مقدمه کامل الصناعه.
26. قانون فی الطب/ ابوعلی سینا، فرشید امینی، علوم و فنون، تیر ماه 1388.
27. طب و طبیب و تشریح، 65.
28. کارنامه اسلام، عبدالحسین زرین کوب، امیرکبیر، تهران، 1369، ص 54.
29. تاریخ طب در ایران قبل و بعد از اسلام، محمود نجمآبادی، نسخه الکترونیک، کمیته رایانهای کردن طب و بهداشت، ص 796.
30. ذخیره خوارزمشاهی، سید اسماعیل جرجانی، تصحیح محمدرضا محرری، فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران، مقدمه.