خانه » همه » مذهبی » سکوت مقابل ظلم

سکوت مقابل ظلم


سکوت مقابل ظلم

۱۳۹۶/۱۲/۰۷


۲۳۲۱ بازدید

سلام آیا سکوت درمقابل ظلم گناه است

سلام .دررابطه با سئوال شما ابتدا ظلم را تعریف و بعد دلایل گناه بودن سکوت مقابل آن را به استناد آیات و روایات ذکر
می کنیم:
ظلم در لغت به معنای گذاشتن چیزی در جایی نادرست است که معادل فارسی آن را می‌توان ستم و یا بی‌داد دانست. این واژه به صورتی گسترده در قرآن آمده است. قرآن توجه ویژه‌ای به نکوهش و مبارزه با ظلم دارد. کتاب‌الله ۲۹۰ آیه درباره مبارزه با ستم، ستمکاری و دفاع از ظالمان دارد. ظلم در سه سطح ظلم به خداوند مانند شرک و کفر و نفی آیات قرآن، ظلم به دیگران مانند قتل و دزدی و نیز ظلم به نفس مانند پیروی از هواهای نفسانی است.
وسعت مصادیقی که برای ظلم در قرآن ذکر شده است می‌تواند ما را به تساوق این دو مفهوم برساند به این معنا که اگر چه ظلم و منکر می‌تواند در مفهوم قرآنی آن متفاوت باشد، اما مصادیق آن یکی خواهد بود. به این معنی که مصداق ظلم در عین حال مصداق منکر نیز هست.
. برخورد با ظلم: نکته بسیار مهمی که از روایات به دست می‌آید این است که اعتراض یک مسلمان در برابر ظلم، منحصر به کشور و دین خودش نبوده و نارضایتی او نیز نه تنها در حد اعتراض زبانی، بلکه امری قلبی و درونی است. چنانچه امام رضا(ع) فرموده‌اند: «هر کس از کارى راضى باشد مثل کسى است که آن‌را انجام داده، و اگر کسى در مشرق کشته شود و دیگرى در مغرب از این قتل راضى باشد، نزد خدا با قاتل شریک خواهد بود».[1] و امام علی(ع) فرمودند: «کسی که ظلم می‌کند، و کسی که با او همکاری دارد و کسی که بدان رضایت دارد، “هرسه” شریک‌اند».[2]بدین ترتیب اگر ظلم کسی ثابت شود، آن ظلم یکی از مهم‌ترین مصادیق منکر بوده و دیگر سکوت در مقابل آن جایز نخواهد بود؛ در آیۀ 183سورۀ آل عمران، افرادی به عنوان قاتلان پیامبران معرفی شده‌اند که دخالت مستقیمی در وقوع قتل نداشتند، اما با این وجود مورد اعتراض قرار گرفتند: «بگو قطعاً پیش از من، پیامبرانى بودند که دلایل آشکار را با آنچه گفتید، براى شما آوردند. اگر راست مى گویید، پس چرا آنان را کشتید؟». حضرت صادق(ع) فرمودند این اتهام وارده به بنی اسرائیل به دلیل آن بود که نسل‌های بعدی نیز حاضر نشدند قتل انبیاء را محکوم نموده و از آن اعلام برائت کنند.[3]بر همین اساس، اگرچه منطق قرآن در برخورد اجتماعی با دیگران بر پایه‌ی حکمت، اندرز و آرامش است،[4] اما در برخورد با ظالمان شیوه‌ی گفت‌وگو با آنان را متفاوت دانسته و سخن محکم و معترضانه را در پیش می‌گیرد: «خداوند، بانگ برداشتن به بدزبانى را دوست ندارد، مگر [از] کسى که بر او ستم رفته باشد».[5]-. شرایط برخورد با ظالم: مردى به امام صادق(ع) عرض کرد: بین من و گروهى، در موردى، اختلاف و دعوا است، و من قصد دارم، ترک نزاع کنم، اما به من مى گویند آن کار باعث خواری و ذلّت است، امام صادق(ع) فرمود: تنها ستمگر است که ذلیل خواهد بود.[6]بنابر این گاهی نیز سکوت باید کرد، به ویژه در ظلم‌هایی که اعتراض انسان، اثری جز فتنۀ بیشتر نمی‌انجامد، تا آن‌جا که علی(ع) در برابر بزرگ‌ترین ظلم‌های بشریت مأمور به سکوت می‌شود و پیامبر(ص) به ایشان وصیت می‌کند: «ای علی مادامی که یاورانی نیافتی صبر پیشه کن».[7] در همین راستا، اگر جان انسان در خطر باشد و او با از دست دادن جانش به نتیجه‌ای ارزش‌مندتر از جان خویش دست نیابد، سکوت بهتر از فریاد است. چنانچه پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر یارانى بر علیه آنان یافتى جهاد کن و اعلام جنگ نما، و اگر یارانى نیافتى بیعت کن و خون خود را حفظ نما».[8]مهم‌ترین نکته این است که در همه این کارها، از قیام و جهاد و امر به معروف و نهى از منکرها و از سکوت و تقیه ها، باید به اثر و نتیجه آنها در آن موقع توجه کرد. گاهى قیام و جهاد براى حفظ اسلام مفیدتر است و گاهى سکوت و تقیه. به هر حال باید دید که با کدامین روش بهتر می‌توان به اصلاح امور اقدام کرد.
به عنوان نمونه، امامت امام صادق(ع) در دوره‌ای واقع شد که مصادف با افول سلسله امویان، ظهور حکومت عباسیان و شورش‌های پراکنده در ممالک اسلامی بود. هر دسته و گروهی مدعی حکومت بودند و از راهکارهای گوناگون می‌خواستند بدان دست یازند. در این میان، ابومسلم خراسانی می‌خواست از اعتبار و وجاهت امام صادق(ع) و سایر شخصیت‌ها در رسیدن به آرزوی خود، نهایت استفاده را نماید؛ لذا نامه‌هایی به امام صادق(ع) و دیگران مانند عبدالله بن الحسن بن الحسن برای برعهده گرفتن حکومت فرستاد تا بدین سان، حمایت و تأیید امام(ع) را جلب نموده و به اقدام خود مشروعیت بخشد. از این رو، وقتی نامه ابومسلم به دست امام(ع) رسید، ایشان آن‌را بر روی چراغ گرفته و سوزاند.[9] پس اگر اعتراض موجب فتنه و مفسده‌ای بالاتر از خود ظلم باشد، ثمره‌ای نخواهد داشت و گاه نیز وسیله‌ای می‌شود برای سوء استفاده دشمنان؛ به همین دلیل، اعتراض نیز باید در جهت اصلاح باشد، نه این‌که با مشاهدۀ هر ظلمی، فوراً دست به اعتراض و مبارزه زده شود؛ زیرا گاه در حکومت عادلانه نیز ممکن است توسط کارگزاران، ظلمی رخ دهد ولی در ابتدا اقدامات لازم جهت اصلاح صورت می‌گیرد. امام علی(ع) در نامه‌ای به زیاد ابن ‌ابیه، جانشین فرماندار بصره، می‌نویسند: «همانا من به راستی به خدا سوگند می‌خورم، اگر به من خبر رسد که در بیت المال مسلمانان در مالى اندک یا زیاد خیانت ورزیده اى، چنان بر تو سخت‌گیرى کنم که تو را تهی‌دست، سنگین بار، ذلیل و پست کند».[10] و به یکی از حکم‌رانان خودمی‌نویسند: «اما بعد، درستى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین نمود، و فکر کردم پیرو او هستى، و به روش او مى روى، ناگاه به من گزارش رسید که در تبعیت از هواى نفس دست بردار نیستى و ذخیره اى براى آخرتت باقى نمى گذارى، با ویران کردن آخرتت دنیایت را آباد مى کنى، و به قیمت جدا شدن از دینت به خویشانت مى پیوندى ».[11]و اگر اصلاح و تذکر مفید نبود، در مرحلۀ بعدی باید اقدام عملی صورت گیرد. چنانچه امام علی(ع) در بخشی از نامه‌ای که به فرماندار بصره می‌نویسند، می‌فرمایند: «از خدا پروا کن، اموال این قوم را به آنان برگردان، اگر بر نگردانى، آن‌گاه که خداوند قدرت دست‌یابى تو را به من دهد، چنانت عقوبت کنم که عذر خواهم نزد حق باشد، و با شمشیرم گردنت را بزنم شمشیرى که احدى را با آن نزدم جز این‌که وارد جهنّم شد. به خدا قسم اگر حسن و حسینم آنچه را تو انجام دادى انجام مى دادند، از من نرمشى نمى دیدند، و به مرادى نمى رسیدند، تا این‌که حق را از آنان باز ستانم، و باطلى را که از ستمشان به وجود آمده نابود سازم ».[12]مسلمان واقعی همواره از ظلمی که در جامعه وجود دارد، رنج می‌برد، اما سکوت و قیام او تنها برای خدا است، نه برای منافع شخصی، حزبی و گروهی.

________________________________________
1. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص273، نشر جهان، تهران، 1378ق.
[2]. ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ج 1، ص107، جامعه مدرسین، قم، 1362ش.
[3]. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 209، المطبعة العلمیة، تهران، 1380ق.
[4]. «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه اى ] که نیکوتر است مجادله نماى »؛ النحل، 125.
[5]. النساء، 148.
[6]. ورام بن ابی فارس، مسعود بن عیسی، مجموعة ورام، ج 1، ص125، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد، 1369ش.
[7] . ابن طاووس، علی بن موسی، طرف من الأنباء و المناقب، ص183، تاسوعا، مشهد، 1420ق.
[8]. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص591، الهادی، قم، 1405ق.
[9]. مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409ق.
[10]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، للصبحی صالح، ص377، نامه20، هجرت، قم، 1414ق.
[11]. نهج البلاغه، للصبحی صالح، ص461، نامه 71.
[12]. همان، ص413، نامه 41.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد