۱۳۹۷/۰۵/۱۹
–
۳۰۵ بازدید
در مقاتل و در روایات آمده که سیدالشهداء را مثل کبش به شهادت رساندند. این تعلیل تا چه حد میتواند درست باشد؟ آیا سندی در تاریخ دارد؟
در این راستا آنچه در بعضی منابع آمده: روز عاشورا هنگام مصیبت عظمى فرا رسیده بود. حالت ضعف بر امام علیهالسلام مستولى شده بود، هر کس با هر وسیله اى که در اختیار داشت به آن حضرت ضربه مى زد، ولى هر کس به قصد کشتن نزدیک آن بزرگوار مى شد، لرزه بر اندامش مى افتاد و به عقب بر مى گشت. «مالک بن نمیر» نزدیک رفت و شمشیرى بر فرق مبارکش زد که خون از سر آن حضرت جارى شد. امام علیهالسلام فرمود: «هرگز با آن دست، غذا و آب نخورى و خدا تو را با ظالمان محشور گرداند». در تواریخ آمده است که او پس از آن چون بیچارگان در نهایت فقر و تنگدستى به سر مى برد و دستانش از کار افتاد. (انساب الاشراف، ج 3 ص 407)«زُرعة بن شریک» ضربه اى بر دست چپ آن حضرت وارد ساخت. «سنان بن انس» با دو سلاح نیزه و شمشیر ضرباتى بر حضرت وارد ساخت، و به آن افتخار مى کرد! زمان به کندى مى گذشت و جهان در انتظار حادثه اى عظیم بود. عمر سعد مى خواست که کار سریعتر تمام شود و انتظار به پایان رسد. به خولى بن یزید که در کنارش بود دستور داد که کار حسین علیهالسلام را تمام کند. وى پیش رفت تا سر از بدن آن حضرت جدا سازد ولى لرزه بر اندامش افتاد و به عقب برگشت.«سنان بن انس»- بنا به نقلى- جلو رفت و شمشیرى را حواله گلوى مبارک امام کرد و گفت: «ترا مى کشم و سر از بدنت جدا مى کنم در حالى که مى دانم تو پسر رسول خدایى و پدر و مادرت بهترین خلق خدایند!» پس سر مبارک امام را از بدن جدا کرد. (کامل ابن اثیر ج 4 ص 78 ؛ انساب الاشراف، ج3 ص 409)در روایت دیگر، شمر بن ذى الجوشن در خشم شد و روى سینه مبارک امام علیهالسلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت و چون خواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندى زد و فرمود: آیا مرا مى کشى در حالى که مى دانى من کیستم؟شمر گفت: آرى، تو را خوب مى شناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت على مرتضى و جدت محمد مصطفى است، تو را مى کشم و باکى ندارم! پس با دوازده ضربه سر مبارک امام علیهالسلام را از بدن جدا ساخت. (بحارالانوار ج 45 ، ص56)