عبادت و خدمت به خلق-خدمت به خلق مصداق عبادت- فلسفه عبادات
۱۳۹۷/۰۶/۰۸
–
۱۵۳۶۱ بازدید
همه روز روزه رفتن، همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن ز مدینه تا به مکه، به برهنه پای رفتن دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردنبه معابد و مساجد، همه اعتکاف جستن ز مناهی و ملاهی، همه احتراز کردن شب جمعهها نخفتن، به خدای راز گفتن ز وجود بینیازش، طلب نیاز کردن به خدا قسم که آنرا، ثمر آن قدر نباشد که به روی ناامیدی در بسته باز کردن واقعا اینطوریه؟؟؟ البته که شعره ولی یه عقیده رایج بین مردمه لطفا در مورد این عقیده توضیح دهید ممنون.
باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛
…به خدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشدکه به روی ناامیدی در بسته باز کردند. / علامه شیخ بهایی
برخی از انسانها به جای آنکه کارهای خود را منطبق بر قرآن و روایات کنند؛ بر اشعار و ضرب المثلها منطبق می کنند. بسیاری از اشعار و ضرب المثلهای ما خوب و عالیست ؛ اما برخی از آنها به هر دلیلی از جمله خاطر مبالغه در شعر، با آیات و روایات ما سازکاری ندارد .
از آن جمله می توان به این مصرع از شعر اشاره کرد ” عبادت به جز خدمت خلق نیست “
این اشتباه است ، بله ، یکی از مهمترین مصادیق عبادت ، خدمت به خلق است.
زمانی که به بعضی از کسبه و یا … می گوییم چرا به مسجد نمی آیید فورا این مصرع را می خوانند ” عبادت به جز خدمت خلق نیست ” یعنی ما داریم به مردم خدمت می کنیم که این مهمتر از نماز است !!!
امام باقر علیه السلام فرمود: در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله یکى از مؤمنین به نام سعد بسیار در فقر و نادارى بسر مى برد و همیشه در نماز جماعت، ملازم رسول خدا بود و هرگز نمازش ترک نمى شد. غریبى و تهیدستى او رسول خدا را سخت ناراحت مى کرد …
خداوند وقتى که رسولش را این گونه غمگین یافت، جبرئیل را به سوى او فرستاد. جبرئیل که دو درهم همراهش بود، به حضور رسول خدا آمد و عرض کرد: اى رسول خدا ، خداوند اندوه ترا به خاطر سعد دریافت، این دو درهم را به سعد بده و به او دستور بده که با آن تجارت کند.
پیامبر آن دو درهم را به سعد داد و به او فرمود: با این دو درهم تجارت کن و روزى خدا را بدست بیاور.
سعد برخاست و کمر همت بست و به تجارت مشغول شد، به قدرى آن دو درهم برکت داشت که هر کالایى با آن مى خرید سود فراوان مى کرد، دنیا به او رو آورد و اموال و ثروتش زیاد گردید، و تجارتش رونق بسیار گرفت. در کنار مسجد، محلى را براى کسب و کار خود انتخاب کرد و به خرید و فروش، مشغول گردید. کم کم رسول خدا دید وقت نماز اعلام شده ولى هنوز سعد سرگرم خرید و فروش است، نه وضو گرفته و نه براى نماز آماده مى شود. پیامبر وقتى او را به این وضع دید، به او فرمود:
«اى سعد! دنیا تو را از نماز بازداشت.». او در پاسخ چنین توجیه کرد و گفت:
«چه کار کنم؟ ثروتم را تلف کنم؟دارم به مردم خدمت می کنم ،به این مرد متاعى فروخته ام، مى خواهم پولش را بستانم و از این مرد متاعى خریده ام مى خواهم قیمتش را بپردازم. (آیا با این وضع مى توانم در نماز شرکت کنم؟).»
پیامبر ناراحت و غمگین شد . جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عرض کرد : آن دو درهم را که به او قرض داده بودى از او بگیر که در این صورت، وضع او به حالت اول بر مى گردد.
رسول خدا به سعد فرمود: آیا نمى خواهى دو درهم مرا بدهى؟.
سعد گفت: بجاى آن دویست درهم مى دهم.
پیامبر فرمود: همان دو درهم مرا بده، سعد دو درهم آن حضرت را داد. از آن پس دنیا به سعد پشت کرد و تمام اموالش کم کم از دستش رفت و زندگیش به حالت اول بازگشت./ وسائل الشیعه، جلد ۱۲، صفحات ۲۹۷- ۲۹۸، با کمی تلخیص
*عبادت یا خدمت به خلق؟
نظر استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب انسان کامل :
عده ای با گفتن این سخن می خواهند ارزش عبادت را نفی کنند ، ارزش زهد را نفی کنند ، ارزش علم را نفی کنند ، ارزش جهاد را نفی کنند ، این همه ارزشهای عالی و بزرگی را که در اسلام برای انسان وجود دارد ، یکدفعه نفی کنند .
می گویند : می دانید ” انسانیت ” یعنی چه ؟ یعنی خدمت به خلق خدا .
مخصوصا بعضی از این روشنفکرهای امروز خیال می کنند به یک منطق خیلی خیلی عالی دست یافته اند و اسم آن منطق خیلی عالی را انسانیت و انسان گرائی می گذارند .
انسان گرائی یعنی چه ؟ می گویند : یعنی خدمت کردن به خلق ، ما به خلق خدا خدمت می کنیم .
می گوئیم : باید هم به خلق خدا خدمت کرد ، اما خود خلق خدا چه می خواهد باشد ؟ فرض کنیم شکم خلق خدا را سیر کردیم و تنشان را پوشاندیم ، تازه ما به یک حیوان خدمت کرده ایم .
اگر ما برای آنها ارزش بالاتری قائل نباشیم و اصلا همه ارزشها منحصر به خدمت به خلق خدا باشد و نه در خود ما ارزش دیگری وجود داشته باشد و نه در دیگران ارزش دیگری وجود داشته باشد ، تازه خلق خدا می شوند مجموعه ای از گوسفندها ، مجموعه ای از اسبها .
شکم یک عده حیوان را سیر کرده ایم ، تن یک عده حیوان را پوشانده ایم . البته اگر انسان ، شکم حیوانها را هم سیر کند به هر حال کاری کرده است ، ولی آیا حد اعلای انسان این است که در حیوانیت باقی بماند و حد اعلای خدمت من این است که به حیوانهایی مثل خودم خدمت کنم و حیوانهایی مثل خودم هم حد اعلای خدمتشان این است که به حیوانی مثل خودشان که من باشم خدمت کنند ؟ نه ، خدمت به انسان ارزش والائی است ، ولی انسان به شرط انسانیت .
همیشه این حرف را گفته ایم : لومومبا انسان است ، موسی چومبه هم انسان است ، اگر بنا باشد فقط مسئله ، مسئله خدمت به خلق باشد ، خوب موسی چومبه یک خلق است و لومومبا هم یک خلق دیگر ، پس چرا میان اینها تفاوت قائل می شوید ؟ چه فرقی است میان ابوذر و معاویه ،
اگر حساب خدمت به خلق است ؟ آیا به هر دو باید خدمت کرد ؟
پس اینکه انسانیت یعنی خدمت به خلق و هیچ ارزش دیگری ندارد ، باز یک نوع افراط دیگری است .
اسلام دین چند بعدی است و فقط به یک بعد از ابعاد نیازهای انسان و جامعه توجه نکرده است و بالاتر بودن مقام چیزی از چیز دیگر دلیل بر بی توجه شدن و بی نیاز بودن از مقام پایین تر نمی شود. گاهی ممکن است بگویند که چشم اشرف اعضای بدن است ولی اشرفیت چشم نسبت به اعضای دیگر انسان را از اعضای دیگر بی نیاز نمی کند و نیاز به دست ، پا ، قلب و دل و … دارد و انسان به هرکدام از اعضای بدن در جای خود نیازمند است. نماز ، روزه ، حج، جهاد، رفتن به مسجد، رفتن به حوزه ، کسب علم و دانش … هرکدام، نیازی از نیازهای انسان و جامعه انسانی و اسلامی را برطرف می کند. و غلط و اشتباه است که کسی فکر کند چون بعضی از اینها اشرفیت دارد، نیازی به بقیه نیست .
خداوند در قرآن کریم، هدف از خلقت انسان را عبادت خود ذکر کرده است، آنجا که مىفرماید:ما خلقت الجن و النس إلا لیعبدون: و جِنّ و اِنس را نیافریدم، جز براى آنکه مرا بپرستند.( ذاریات، آیه 56 )
اسلام، دینى است کامل و همه جانبهنگر که همه نیازهاى فردى و اجتماعى انسان را در نظر داشته است و اگر به دستورات آن عمل شود، سعادت دنیا و عقبی را در پى دارد. عبادت نیز همچون دیگر دستورات آیین اسلام، هم جنبه فردى دارد و هم جنبه اجتماعى. اسلام، زُهد صوفیانه به معناى از مردم بُریدن و کُنج عبادت گُزیدن را به شدّت رد کرده و مسلمانان را از آن باز داشته است.( لا رَهبانیة فی الإسلام. (دعائم الاسلام، ج 1، ص 193) لذا مىبینیم که به جا آوردن نماز نیز – که بهترین و نزدیکترین راه ارتباط با معبود است – به صورت دستهجمعى توصیه شده است و فرد در کنار جمع، با خداى خویش خلوت کرده، راز و نیاز مىکند.
بارزترین جنبه اجتماعى عبادت، خدمت به مردم و برآوردن نیازهاى آنان است. پیامبران الهى و امامان معصوم، دلسوزترین و خدمتگزارترین انسانها نسبت به جامعه بودهاند و براى هدایت مردم و در آسایش بودن آنها مشکلات طاقتفرسایى را به جان مىخریدهاند. قرآن کریم، درباره پیامبر اسلام صلی الله علیه واله مىفرماید: به درستى که براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (هدایت) شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است.( توبه، آیه 128 )
در روایات مختلف نیز بر اهتمام ورزیدن بر امور مسلمانان و رفع گرفتاریهاى آنها تأکید فراوان شده است. پیامبر خدا در این باره فرموده است: کسى که هر روز به امور مسلمانان همّت نگمارد، مسلمان نیست.( أصول الکافى، ج 3، ص 238 )
همچنین از ایشان درباره محبوبترینِ بندگان نزد خداوند، سؤال شد. فرمود: «محبوبترین بندگان نزد خداوند، آن کسى است که سودش بیشتر به مردم برسد».( همان، ص 239 )
همچنین از آن حضرت روایت شده است:
هر مسلمانى که گروهى از مسلمانان را خدمت کند، خداوند به تعداد آنها در بهشت به او خدمتکار مىدهد.( میزان الحکمة، محمّد محمدى رىشهرى، ح 4630)
در روایتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که فرمود: «مؤمنان، خدمتکار یکدیگرند». سؤال شد: چگونه خدمتکار یکدیگرند؟ فرمود: « به یکدیگر سود مىرسانند».( میزان الحکمة، ح 4632 )
در روایت دیگرى مىخوانیم: مردم، خانواده خدایند. هر کس براى این خانواده سودمندتر باشد، ادّعایش در دوستى خدا، صادقتر است.( الجامع الصغیر، ج 2، ص 11؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 320 )
مولانا در مثنوى، اینگونه به این روایت، اشاره کرده است: ما عیال حضرتیم و شیرخواه
گفت: الخلق عیالٌ للإله.( مثنوى، دفتر اوّل، بیت 2295 )
مولاى متّقیان على(علیه السلام)، که خود نمونه والاى ایثار و گذشت و خدمتگزارى به مردم بود و بزرگواریها و احسان ایشان به دیگران باعث شد تا سوره «هل أتى» در شأن او نازل شود، در سفارش به یکى از فرزندانش مىگوید: براى دوستت، جان و مالت را ببخش.( الخصال، ص 147 )
*عبادتى بىرقیب:
اکنون، پس از توضیحاتى که گذشت، به شعر آغازین بحث برمىگردیم و مصراع مورد نظرمان که: «عبادت، بجز خدمت خلق نیست».
هرچند باید گفت که سعدى در اینجا اغراق ادبى کرده است و حقیقت این است که خدمت کردن به خلق، یکى از مصادیق بارز عبادت است ، ولى روایات متعدّدى که درباره حقوق برادران (انسانها) بر گردن یکدیگر در متون دینى آمده و مراجعه به سنّت و سیره پیامبر خدا و ائمه اطهار، از شدّت این اغراق، بسیار مىکاهند که به برخى از آنها اشاره شد.
وقتى مىبینیم که در روایتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: « رفتن مسلمان در پىِ کار برادر مسلمان خویش، از هفتاد بار طوافِ خانه خدا بهتر است»( مصادقة الأخوان، شیخ صدوق، ترجمه: سیّد محمّد مشکوة، ص 39 ) و یا در نقل دیگرى از ایشان مىخوانیم که: «اگر کسى نسبت به حقوق برادران دینى خود، کوتاهى کند و آنان را در اموال خود، شریک نسازد و آشکار و نهان امر خود را با ایشان در میان ننهد و در مال و منال دنیا، تنها خود بهره گیرد، به جُرم آنکه در احسان نسبت به برادران خود تقصیر کرده، معرفت از او سلب مىشود»،( قسمتى از حدیثى طولانى درباره حقوق برادران دینى است. براى اطّلاع بیشتر، ر.ک: بحارالأنوار، ج 7، باب 85 ) جاى تردیدى باقى نمىمانَد که احسان و خدمت به خلق، در واقع عبادتِ خداست و هر کس به مردم و خصوصاً به مردم محروم، بیشتر خدمت کند، به خالق خود نزدیکتر شده و به بساط اُنس و قرب و محبّت او بیشتر راه مىیابد.
*حقوق برادران:
رعایت حقوق برادران دینى، از چنان اهمّیتى برخوردار است که اگر کسى آنها را رعایت نکند، از دین خارج مىشود. براى روشن شدن مطلب، روایتى را که از امام صادق(علیه السلام) در اینباره نقل شده، به اختصار از داستان راستان مىآوریم.
حکایت بدین گونه است که عبدالأعلى نامى، از کوفه عازم مدینه مىشود و سؤالاتى را به صورت مکتوب خدمت امام صادق(علیه السلام) عرضه مىدارد و پاسخ آنها را دریافت مىکند ؛ امّا حضرت، پاسخ سؤال شفاهى او را در مورد حقوق مسلمان بر مسلمان دیگر، بدون پاسخ مىگذارد. عبدالأعلى، هنگام برگشت به کوفه، مجدداً خدمت امام صادق(علیه السلام) مىرسد و سؤال را دوباره مطرح مىکند. حضرت مىفرماید: «من عمداً به آن پاسخ ندادم!» و وقتى دلیل آن را مىپرسد، مىفرماید: «زیرا مىترسم حقیقت را بگویم و شما بدان عمل نکنید و از دین خدا خارج شوید».
آنگاه ایشان چنین به سخنان خود ادامه مىدهد: «همانا از سختترین تکالیف الهى درباره بندگان، سه چیز است: یکى رعایت عدل و انصاف میان خود و دیگران، آن اندازه که با برادر خود چنان رفتار کند که دوست دارد با خودش چنان رفتار شود ؛ دوم اینکه مال خود را از برادران مسلمان، مضایقه نکند… سوم، یاد خداست…».( . ر.ک: داستان راستان، مرتضى مطهرى، ج 2، ص 207 – 209)
*مَرام اهل معرفت:
به گواهى تاریخ، پس از انبیا و امامان معصوم، کوشاترینِ افراد در اهتمام ورزیدن به امور جامعه انسانى، علما و بزرگان عرصه دین و عرفان و معرفت بودهاند که همواره در دلِ جامعه و با مردم زیستهاند و در رهانیدن آنها از قید و بند مشکلات زندگى، بزرگترین رنجها و مصائب را به جان خریدهاند و به دیگران نیز توصیه کردهاند.
پیر و مراد ما حضرت امام خمینى(ره) در وصیّتنامه اخلاقى خویش به فرزندشان فرمودهاند:
پسرم! از زیر بار مسئولیت انسانى که خدمت به حق و در صورتِ خدمت به خلق است، شانى خالى مکن.( صحیفه نور، ج 22، ص 359 )
یکى از دغدغههاى همیشگى ایشان در زمان حیاتشان، رفع گرفتارى مردم بود و همواره مسئولان را بدین امر، فرامىخواندند.
کم نبودهاند عالمان عارفى که تمام عمر را در نهایت قناعتپیشگى گذراندهاند تا همسایگان و اطرافیان آنها رنج و فقر کمترى تحمّل کنند. درباره حاج میرزا علىآقا قاضى، استاد عرفان علامه طباطبایى، نقل شده که در نزدیکى خانه ایشان، میوهفروش بىبضاعتى بوده است و مرحوم قاضى، همیشه میوهها و سبزیجات پلاسیده وى را خریدارى و مصرف مىکرده است.
روزى یکى از شاگردان وى که شاهد جدا کردن کاهوهاى نامرغوب توسط ایشان بوده، از علّت آن مىپرسد. ایشان مىگوید: «آقاجان! این مرد فروشنده، شخص بىبضاعت و فقیرى است. گاه گاهى به او کمک مىکنم و نمىخواهم به او چیزى بلاعوض داده شود تا عزّت و آبرویش از بین برود و در ضمن، خداى ناخواسته به مجّانى گرفتن هم عادت کند. براى ما هم فرقى نمىکند که کاهوى لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها!».( ر.ک: سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 349)
در شرح زندگى شیخ جعفر کاشف الغطا نوشتهاند که آن قدر به مستمندان رسیدگى مىکرد و در رفع مشکلات آنان فعّال بود که گاه دیده مىشد هرچه داشت، انفاق کرده و وقتى از همه جا دستش کوتاه مىشد، خانه مسکونى خویش را رهن مىگذاشت و پولش را به فقرا مىبخشید.( همان، ص 358 – 359 )
در شرح حال شیخ انصارى آمده است که دستگیرى از فقرا و بینوایان را جزء وظایف حتمى خود مىدانست و با لباس مبدّل به درِ خانه آنان مىرفت. از افراد مختلف نقل شده که در یکى از محلاّت دزفول، مستمند عاجزى بود که شیخ، هر شب شام خود را به آن فقیر مىداد و با شکم گرسنه مىخوابید.
یکى از علما مىگوید نزد شیخ انصارى رفتم و براى سیّد فاضلى که مستمند بود و همسرش بیمار شده بود، کمک خواستم. گفت: «چیزى ندارم، جز مبلغى براى نماز و روزه استیجارى. خوب است دو سال عبادت استیجارى به او بدهم». گفتم که فلانى از خانواده شریفى است و تاکنون چنین کارهایى نکرده است. شیخ، تأمّلى کرد و گفت: «پس من خودم دو سال عبادت به جا مىآورم و اُجرتش را به شما مىدهم به آن سیّد بدهید!»، و چنین کرد.( همان، ص 260 )
*و اما درمورد سفر حج: سفر حج برای کسی که استطاعت دارد واجب است، اما در این بین کسانی این شبهه را مطرح میکنند که به جای رفتن به این سفر هزینه آن را به فقرا کمک کنید. حال چگونه ممکن است کسی که به حج میرود به فکر فقرا نباشد
حج سفری است معنوی و فریضهای است الهی که طبق فرمان خداوند برای کسی که استطاعت دارد واجب است حداقل یکبار به این سفر رفته و مناسک آن را انجام دهد.
گاهی برخی از خواص جامعه در فضای مجازی به بیان برخی شبهات مبنی بر عدم وجوب حج باتوجه به شرایط اقتصادی کنونی اشاره میکنند و با بیان این نکته که «بهتر است به جای رفتن به این سفر پولمان را خرج فقرا کنیم» به توجیه این مطلب میپردازند و یا اینکه چرا ما باید به حج برویم در صورتی که مکه در دست مشرکان ظالم است و پولمان به جیب آنها میرود.
در جواب این سؤال مبنی بر حاکمیت ظالم در عربستان باید گفت: در زمان پیامبر(ص) نیز وقتی رسول خدا یا طرفداران ایشان میخواستند به حج بروند و محرم شوند مکه در دست مشرکان بود. اما سفر حج تحریم یا لغو نشد.
فلسفه حج تصویری از قیامت است، در زمان حج باید انسان سادهزیستی را مراعات کند و در زمان احرام دیگر فقر و ثروت، زیبایی و زشتی، تأهل و تجرد، خاص یا عام و… معنایی ندارد زیرا همه یک نوع لباس میپوشند و همه یکسان هستند در آنها فرقی ندارد که چه کسی رئیس و چه کسی کارگر است و همه یک دستورالعمل را اجرا میکند.
همچنین در بیان این شبهات باید به چند موضوع دیگر هم توجه داشت:
سفر حج مقدماتی دارد و یکی از این مقدمات پرداخت وجوهات کامل و رفع شبهات احتمالی مال با پرداخت خمس است و نباید فراموش کرد که این مبالغ هم برای مستضعفان و در راه اعتلای دین هزینه میشود. همچنین قربانی از دیگر واجبات حج است که این قربانیها هم بین فقرا توزیع خواهد شد.
بسیار جالب است که در روایات مختلف یکی از فوائد مهم فریضه حج، رفع گرفتاری و فقر از جامعه و همچنین توانگری افراد معرفی شده که از جمله این روایات، دو روایت زیبا و شنیدنی از امام صادق علیه السلام است که میفرماید:
«ندیدهام که چیزی همانند مداومت بر زیارت این خانه چنان سریع توانگری بیاورد و فقر بزداید»(امالی طوسی/694/1478) همچنین امام صادق علیهالسلام در پاسخ به عمار که عرض کرد من خودم را آماده کردهام که هرساله به حج بروم یا مردی از افراد خانوادهام را با هزینه خود به حج بفرستم، فرمودند: آیا بر این کار مصمم هستی؟ عرض کردم آری، فرمود اگر چنین است یقین داشته باش که ثروتت زیاد خواهد شد و تو را نوید توانگری میدهم»(ثواب الاعمال/70/40)
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به علی علیهالسلام فرمود: «تارک الحج و هو مستطیع کافر» هر توانمندی که حج را انکار و ترک کند، کافر است و کسی که امروز و فردا کند تا بمیرد، گویا یهودی و نصرانی از دنیا رفته است.(من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 368) و (کافی، ج 4، ص 265)
همچنین امیرالمؤمنین علی(ع) در وصیت خود به امام حسن(ع) میفرمایند: الله الله فی بیت ربکم لا تخلوه ما بقیتم فانه ان ترک لم تناظروا. خدا را! درباره خانه پروردگارتان در نظر داشته باشید تا هستید، آن را خالی نگذارید. زیرا اگر حج متروک شود نظر رحمت خدا از شما قطع خواهد شد. (اصول کافی، ج 7، ص 51؛) (نهج البلاغه، نامه 47)
سؤال دیگری که باید از مطرحکنندگان این شبهه که «پول حج را به فقرا بدهید» پرسید این است که چطور میتوان باور کرد کسی که برای سفر حج وجوهات پرداخت میکند و با دادن خمس شبهات احتمالی مالش را برطرف میکند و خود را برای این سفر مستطیع میداند به فکر فقرا نباشد؟ چطور میتوان پذیرفت مسلمانی تکلیف اموالش را روشن کند، از دوستان و اقوام حلالیت بطلبد و درواقع به نوعی برای مرگ خود را آماده کند و پا به سرزمینی بگذارد که او را به یاد محشر و قیامت میاندازد، اما با دستگیری از نیازمندان برای آخرت خود زاد و توشه برندارد. اصلاً چنین فردی چرا باید به سفر حج با سختیها و مشقتهای فراوان برود؟
موضوع حج دستور صریح خداوند است که آن را برای افراد مستطیع واجب کرده که در ادامه به شرح آن براساس آیه ۹۷ سوره مبارکه آلعمران میپردازیم.
فِیهِ ءَایَتٌ بَیِّنَتٌ مَّقَامُ إِبْرَ هِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کَانَ ءَامِناً وَلِلَّهِ عَلَی الْنَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِّیٌ عَنِ الْعَلَمِینَ (۹۷)/ در آن (خانه) نشانه های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است و هر کس به آن درآید در امان است و برای خدا بر عهده مردم است که قصد حج آن خانه را کنند، هرکه توانایی این راه را دارد. و هر کس کفر ورزد (و به حج نرود، بداند که) همانا خداوند از همه جهانیان بی نیاز است.
موفق ومؤید باشید.
…به خدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشدکه به روی ناامیدی در بسته باز کردند. / علامه شیخ بهایی
برخی از انسانها به جای آنکه کارهای خود را منطبق بر قرآن و روایات کنند؛ بر اشعار و ضرب المثلها منطبق می کنند. بسیاری از اشعار و ضرب المثلهای ما خوب و عالیست ؛ اما برخی از آنها به هر دلیلی از جمله خاطر مبالغه در شعر، با آیات و روایات ما سازکاری ندارد .
از آن جمله می توان به این مصرع از شعر اشاره کرد ” عبادت به جز خدمت خلق نیست “
این اشتباه است ، بله ، یکی از مهمترین مصادیق عبادت ، خدمت به خلق است.
زمانی که به بعضی از کسبه و یا … می گوییم چرا به مسجد نمی آیید فورا این مصرع را می خوانند ” عبادت به جز خدمت خلق نیست ” یعنی ما داریم به مردم خدمت می کنیم که این مهمتر از نماز است !!!
امام باقر علیه السلام فرمود: در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله یکى از مؤمنین به نام سعد بسیار در فقر و نادارى بسر مى برد و همیشه در نماز جماعت، ملازم رسول خدا بود و هرگز نمازش ترک نمى شد. غریبى و تهیدستى او رسول خدا را سخت ناراحت مى کرد …
خداوند وقتى که رسولش را این گونه غمگین یافت، جبرئیل را به سوى او فرستاد. جبرئیل که دو درهم همراهش بود، به حضور رسول خدا آمد و عرض کرد: اى رسول خدا ، خداوند اندوه ترا به خاطر سعد دریافت، این دو درهم را به سعد بده و به او دستور بده که با آن تجارت کند.
پیامبر آن دو درهم را به سعد داد و به او فرمود: با این دو درهم تجارت کن و روزى خدا را بدست بیاور.
سعد برخاست و کمر همت بست و به تجارت مشغول شد، به قدرى آن دو درهم برکت داشت که هر کالایى با آن مى خرید سود فراوان مى کرد، دنیا به او رو آورد و اموال و ثروتش زیاد گردید، و تجارتش رونق بسیار گرفت. در کنار مسجد، محلى را براى کسب و کار خود انتخاب کرد و به خرید و فروش، مشغول گردید. کم کم رسول خدا دید وقت نماز اعلام شده ولى هنوز سعد سرگرم خرید و فروش است، نه وضو گرفته و نه براى نماز آماده مى شود. پیامبر وقتى او را به این وضع دید، به او فرمود:
«اى سعد! دنیا تو را از نماز بازداشت.». او در پاسخ چنین توجیه کرد و گفت:
«چه کار کنم؟ ثروتم را تلف کنم؟دارم به مردم خدمت می کنم ،به این مرد متاعى فروخته ام، مى خواهم پولش را بستانم و از این مرد متاعى خریده ام مى خواهم قیمتش را بپردازم. (آیا با این وضع مى توانم در نماز شرکت کنم؟).»
پیامبر ناراحت و غمگین شد . جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عرض کرد : آن دو درهم را که به او قرض داده بودى از او بگیر که در این صورت، وضع او به حالت اول بر مى گردد.
رسول خدا به سعد فرمود: آیا نمى خواهى دو درهم مرا بدهى؟.
سعد گفت: بجاى آن دویست درهم مى دهم.
پیامبر فرمود: همان دو درهم مرا بده، سعد دو درهم آن حضرت را داد. از آن پس دنیا به سعد پشت کرد و تمام اموالش کم کم از دستش رفت و زندگیش به حالت اول بازگشت./ وسائل الشیعه، جلد ۱۲، صفحات ۲۹۷- ۲۹۸، با کمی تلخیص
*عبادت یا خدمت به خلق؟
نظر استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب انسان کامل :
عده ای با گفتن این سخن می خواهند ارزش عبادت را نفی کنند ، ارزش زهد را نفی کنند ، ارزش علم را نفی کنند ، ارزش جهاد را نفی کنند ، این همه ارزشهای عالی و بزرگی را که در اسلام برای انسان وجود دارد ، یکدفعه نفی کنند .
می گویند : می دانید ” انسانیت ” یعنی چه ؟ یعنی خدمت به خلق خدا .
مخصوصا بعضی از این روشنفکرهای امروز خیال می کنند به یک منطق خیلی خیلی عالی دست یافته اند و اسم آن منطق خیلی عالی را انسانیت و انسان گرائی می گذارند .
انسان گرائی یعنی چه ؟ می گویند : یعنی خدمت کردن به خلق ، ما به خلق خدا خدمت می کنیم .
می گوئیم : باید هم به خلق خدا خدمت کرد ، اما خود خلق خدا چه می خواهد باشد ؟ فرض کنیم شکم خلق خدا را سیر کردیم و تنشان را پوشاندیم ، تازه ما به یک حیوان خدمت کرده ایم .
اگر ما برای آنها ارزش بالاتری قائل نباشیم و اصلا همه ارزشها منحصر به خدمت به خلق خدا باشد و نه در خود ما ارزش دیگری وجود داشته باشد و نه در دیگران ارزش دیگری وجود داشته باشد ، تازه خلق خدا می شوند مجموعه ای از گوسفندها ، مجموعه ای از اسبها .
شکم یک عده حیوان را سیر کرده ایم ، تن یک عده حیوان را پوشانده ایم . البته اگر انسان ، شکم حیوانها را هم سیر کند به هر حال کاری کرده است ، ولی آیا حد اعلای انسان این است که در حیوانیت باقی بماند و حد اعلای خدمت من این است که به حیوانهایی مثل خودم خدمت کنم و حیوانهایی مثل خودم هم حد اعلای خدمتشان این است که به حیوانی مثل خودشان که من باشم خدمت کنند ؟ نه ، خدمت به انسان ارزش والائی است ، ولی انسان به شرط انسانیت .
همیشه این حرف را گفته ایم : لومومبا انسان است ، موسی چومبه هم انسان است ، اگر بنا باشد فقط مسئله ، مسئله خدمت به خلق باشد ، خوب موسی چومبه یک خلق است و لومومبا هم یک خلق دیگر ، پس چرا میان اینها تفاوت قائل می شوید ؟ چه فرقی است میان ابوذر و معاویه ،
اگر حساب خدمت به خلق است ؟ آیا به هر دو باید خدمت کرد ؟
پس اینکه انسانیت یعنی خدمت به خلق و هیچ ارزش دیگری ندارد ، باز یک نوع افراط دیگری است .
اسلام دین چند بعدی است و فقط به یک بعد از ابعاد نیازهای انسان و جامعه توجه نکرده است و بالاتر بودن مقام چیزی از چیز دیگر دلیل بر بی توجه شدن و بی نیاز بودن از مقام پایین تر نمی شود. گاهی ممکن است بگویند که چشم اشرف اعضای بدن است ولی اشرفیت چشم نسبت به اعضای دیگر انسان را از اعضای دیگر بی نیاز نمی کند و نیاز به دست ، پا ، قلب و دل و … دارد و انسان به هرکدام از اعضای بدن در جای خود نیازمند است. نماز ، روزه ، حج، جهاد، رفتن به مسجد، رفتن به حوزه ، کسب علم و دانش … هرکدام، نیازی از نیازهای انسان و جامعه انسانی و اسلامی را برطرف می کند. و غلط و اشتباه است که کسی فکر کند چون بعضی از اینها اشرفیت دارد، نیازی به بقیه نیست .
خداوند در قرآن کریم، هدف از خلقت انسان را عبادت خود ذکر کرده است، آنجا که مىفرماید:ما خلقت الجن و النس إلا لیعبدون: و جِنّ و اِنس را نیافریدم، جز براى آنکه مرا بپرستند.( ذاریات، آیه 56 )
اسلام، دینى است کامل و همه جانبهنگر که همه نیازهاى فردى و اجتماعى انسان را در نظر داشته است و اگر به دستورات آن عمل شود، سعادت دنیا و عقبی را در پى دارد. عبادت نیز همچون دیگر دستورات آیین اسلام، هم جنبه فردى دارد و هم جنبه اجتماعى. اسلام، زُهد صوفیانه به معناى از مردم بُریدن و کُنج عبادت گُزیدن را به شدّت رد کرده و مسلمانان را از آن باز داشته است.( لا رَهبانیة فی الإسلام. (دعائم الاسلام، ج 1، ص 193) لذا مىبینیم که به جا آوردن نماز نیز – که بهترین و نزدیکترین راه ارتباط با معبود است – به صورت دستهجمعى توصیه شده است و فرد در کنار جمع، با خداى خویش خلوت کرده، راز و نیاز مىکند.
بارزترین جنبه اجتماعى عبادت، خدمت به مردم و برآوردن نیازهاى آنان است. پیامبران الهى و امامان معصوم، دلسوزترین و خدمتگزارترین انسانها نسبت به جامعه بودهاند و براى هدایت مردم و در آسایش بودن آنها مشکلات طاقتفرسایى را به جان مىخریدهاند. قرآن کریم، درباره پیامبر اسلام صلی الله علیه واله مىفرماید: به درستى که براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (هدایت) شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است.( توبه، آیه 128 )
در روایات مختلف نیز بر اهتمام ورزیدن بر امور مسلمانان و رفع گرفتاریهاى آنها تأکید فراوان شده است. پیامبر خدا در این باره فرموده است: کسى که هر روز به امور مسلمانان همّت نگمارد، مسلمان نیست.( أصول الکافى، ج 3، ص 238 )
همچنین از ایشان درباره محبوبترینِ بندگان نزد خداوند، سؤال شد. فرمود: «محبوبترین بندگان نزد خداوند، آن کسى است که سودش بیشتر به مردم برسد».( همان، ص 239 )
همچنین از آن حضرت روایت شده است:
هر مسلمانى که گروهى از مسلمانان را خدمت کند، خداوند به تعداد آنها در بهشت به او خدمتکار مىدهد.( میزان الحکمة، محمّد محمدى رىشهرى، ح 4630)
در روایتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که فرمود: «مؤمنان، خدمتکار یکدیگرند». سؤال شد: چگونه خدمتکار یکدیگرند؟ فرمود: « به یکدیگر سود مىرسانند».( میزان الحکمة، ح 4632 )
در روایت دیگرى مىخوانیم: مردم، خانواده خدایند. هر کس براى این خانواده سودمندتر باشد، ادّعایش در دوستى خدا، صادقتر است.( الجامع الصغیر، ج 2، ص 11؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 320 )
مولانا در مثنوى، اینگونه به این روایت، اشاره کرده است: ما عیال حضرتیم و شیرخواه
گفت: الخلق عیالٌ للإله.( مثنوى، دفتر اوّل، بیت 2295 )
مولاى متّقیان على(علیه السلام)، که خود نمونه والاى ایثار و گذشت و خدمتگزارى به مردم بود و بزرگواریها و احسان ایشان به دیگران باعث شد تا سوره «هل أتى» در شأن او نازل شود، در سفارش به یکى از فرزندانش مىگوید: براى دوستت، جان و مالت را ببخش.( الخصال، ص 147 )
*عبادتى بىرقیب:
اکنون، پس از توضیحاتى که گذشت، به شعر آغازین بحث برمىگردیم و مصراع مورد نظرمان که: «عبادت، بجز خدمت خلق نیست».
هرچند باید گفت که سعدى در اینجا اغراق ادبى کرده است و حقیقت این است که خدمت کردن به خلق، یکى از مصادیق بارز عبادت است ، ولى روایات متعدّدى که درباره حقوق برادران (انسانها) بر گردن یکدیگر در متون دینى آمده و مراجعه به سنّت و سیره پیامبر خدا و ائمه اطهار، از شدّت این اغراق، بسیار مىکاهند که به برخى از آنها اشاره شد.
وقتى مىبینیم که در روایتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: « رفتن مسلمان در پىِ کار برادر مسلمان خویش، از هفتاد بار طوافِ خانه خدا بهتر است»( مصادقة الأخوان، شیخ صدوق، ترجمه: سیّد محمّد مشکوة، ص 39 ) و یا در نقل دیگرى از ایشان مىخوانیم که: «اگر کسى نسبت به حقوق برادران دینى خود، کوتاهى کند و آنان را در اموال خود، شریک نسازد و آشکار و نهان امر خود را با ایشان در میان ننهد و در مال و منال دنیا، تنها خود بهره گیرد، به جُرم آنکه در احسان نسبت به برادران خود تقصیر کرده، معرفت از او سلب مىشود»،( قسمتى از حدیثى طولانى درباره حقوق برادران دینى است. براى اطّلاع بیشتر، ر.ک: بحارالأنوار، ج 7، باب 85 ) جاى تردیدى باقى نمىمانَد که احسان و خدمت به خلق، در واقع عبادتِ خداست و هر کس به مردم و خصوصاً به مردم محروم، بیشتر خدمت کند، به خالق خود نزدیکتر شده و به بساط اُنس و قرب و محبّت او بیشتر راه مىیابد.
*حقوق برادران:
رعایت حقوق برادران دینى، از چنان اهمّیتى برخوردار است که اگر کسى آنها را رعایت نکند، از دین خارج مىشود. براى روشن شدن مطلب، روایتى را که از امام صادق(علیه السلام) در اینباره نقل شده، به اختصار از داستان راستان مىآوریم.
حکایت بدین گونه است که عبدالأعلى نامى، از کوفه عازم مدینه مىشود و سؤالاتى را به صورت مکتوب خدمت امام صادق(علیه السلام) عرضه مىدارد و پاسخ آنها را دریافت مىکند ؛ امّا حضرت، پاسخ سؤال شفاهى او را در مورد حقوق مسلمان بر مسلمان دیگر، بدون پاسخ مىگذارد. عبدالأعلى، هنگام برگشت به کوفه، مجدداً خدمت امام صادق(علیه السلام) مىرسد و سؤال را دوباره مطرح مىکند. حضرت مىفرماید: «من عمداً به آن پاسخ ندادم!» و وقتى دلیل آن را مىپرسد، مىفرماید: «زیرا مىترسم حقیقت را بگویم و شما بدان عمل نکنید و از دین خدا خارج شوید».
آنگاه ایشان چنین به سخنان خود ادامه مىدهد: «همانا از سختترین تکالیف الهى درباره بندگان، سه چیز است: یکى رعایت عدل و انصاف میان خود و دیگران، آن اندازه که با برادر خود چنان رفتار کند که دوست دارد با خودش چنان رفتار شود ؛ دوم اینکه مال خود را از برادران مسلمان، مضایقه نکند… سوم، یاد خداست…».( . ر.ک: داستان راستان، مرتضى مطهرى، ج 2، ص 207 – 209)
*مَرام اهل معرفت:
به گواهى تاریخ، پس از انبیا و امامان معصوم، کوشاترینِ افراد در اهتمام ورزیدن به امور جامعه انسانى، علما و بزرگان عرصه دین و عرفان و معرفت بودهاند که همواره در دلِ جامعه و با مردم زیستهاند و در رهانیدن آنها از قید و بند مشکلات زندگى، بزرگترین رنجها و مصائب را به جان خریدهاند و به دیگران نیز توصیه کردهاند.
پیر و مراد ما حضرت امام خمینى(ره) در وصیّتنامه اخلاقى خویش به فرزندشان فرمودهاند:
پسرم! از زیر بار مسئولیت انسانى که خدمت به حق و در صورتِ خدمت به خلق است، شانى خالى مکن.( صحیفه نور، ج 22، ص 359 )
یکى از دغدغههاى همیشگى ایشان در زمان حیاتشان، رفع گرفتارى مردم بود و همواره مسئولان را بدین امر، فرامىخواندند.
کم نبودهاند عالمان عارفى که تمام عمر را در نهایت قناعتپیشگى گذراندهاند تا همسایگان و اطرافیان آنها رنج و فقر کمترى تحمّل کنند. درباره حاج میرزا علىآقا قاضى، استاد عرفان علامه طباطبایى، نقل شده که در نزدیکى خانه ایشان، میوهفروش بىبضاعتى بوده است و مرحوم قاضى، همیشه میوهها و سبزیجات پلاسیده وى را خریدارى و مصرف مىکرده است.
روزى یکى از شاگردان وى که شاهد جدا کردن کاهوهاى نامرغوب توسط ایشان بوده، از علّت آن مىپرسد. ایشان مىگوید: «آقاجان! این مرد فروشنده، شخص بىبضاعت و فقیرى است. گاه گاهى به او کمک مىکنم و نمىخواهم به او چیزى بلاعوض داده شود تا عزّت و آبرویش از بین برود و در ضمن، خداى ناخواسته به مجّانى گرفتن هم عادت کند. براى ما هم فرقى نمىکند که کاهوى لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها!».( ر.ک: سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 349)
در شرح زندگى شیخ جعفر کاشف الغطا نوشتهاند که آن قدر به مستمندان رسیدگى مىکرد و در رفع مشکلات آنان فعّال بود که گاه دیده مىشد هرچه داشت، انفاق کرده و وقتى از همه جا دستش کوتاه مىشد، خانه مسکونى خویش را رهن مىگذاشت و پولش را به فقرا مىبخشید.( همان، ص 358 – 359 )
در شرح حال شیخ انصارى آمده است که دستگیرى از فقرا و بینوایان را جزء وظایف حتمى خود مىدانست و با لباس مبدّل به درِ خانه آنان مىرفت. از افراد مختلف نقل شده که در یکى از محلاّت دزفول، مستمند عاجزى بود که شیخ، هر شب شام خود را به آن فقیر مىداد و با شکم گرسنه مىخوابید.
یکى از علما مىگوید نزد شیخ انصارى رفتم و براى سیّد فاضلى که مستمند بود و همسرش بیمار شده بود، کمک خواستم. گفت: «چیزى ندارم، جز مبلغى براى نماز و روزه استیجارى. خوب است دو سال عبادت استیجارى به او بدهم». گفتم که فلانى از خانواده شریفى است و تاکنون چنین کارهایى نکرده است. شیخ، تأمّلى کرد و گفت: «پس من خودم دو سال عبادت به جا مىآورم و اُجرتش را به شما مىدهم به آن سیّد بدهید!»، و چنین کرد.( همان، ص 260 )
*و اما درمورد سفر حج: سفر حج برای کسی که استطاعت دارد واجب است، اما در این بین کسانی این شبهه را مطرح میکنند که به جای رفتن به این سفر هزینه آن را به فقرا کمک کنید. حال چگونه ممکن است کسی که به حج میرود به فکر فقرا نباشد
حج سفری است معنوی و فریضهای است الهی که طبق فرمان خداوند برای کسی که استطاعت دارد واجب است حداقل یکبار به این سفر رفته و مناسک آن را انجام دهد.
گاهی برخی از خواص جامعه در فضای مجازی به بیان برخی شبهات مبنی بر عدم وجوب حج باتوجه به شرایط اقتصادی کنونی اشاره میکنند و با بیان این نکته که «بهتر است به جای رفتن به این سفر پولمان را خرج فقرا کنیم» به توجیه این مطلب میپردازند و یا اینکه چرا ما باید به حج برویم در صورتی که مکه در دست مشرکان ظالم است و پولمان به جیب آنها میرود.
در جواب این سؤال مبنی بر حاکمیت ظالم در عربستان باید گفت: در زمان پیامبر(ص) نیز وقتی رسول خدا یا طرفداران ایشان میخواستند به حج بروند و محرم شوند مکه در دست مشرکان بود. اما سفر حج تحریم یا لغو نشد.
فلسفه حج تصویری از قیامت است، در زمان حج باید انسان سادهزیستی را مراعات کند و در زمان احرام دیگر فقر و ثروت، زیبایی و زشتی، تأهل و تجرد، خاص یا عام و… معنایی ندارد زیرا همه یک نوع لباس میپوشند و همه یکسان هستند در آنها فرقی ندارد که چه کسی رئیس و چه کسی کارگر است و همه یک دستورالعمل را اجرا میکند.
همچنین در بیان این شبهات باید به چند موضوع دیگر هم توجه داشت:
سفر حج مقدماتی دارد و یکی از این مقدمات پرداخت وجوهات کامل و رفع شبهات احتمالی مال با پرداخت خمس است و نباید فراموش کرد که این مبالغ هم برای مستضعفان و در راه اعتلای دین هزینه میشود. همچنین قربانی از دیگر واجبات حج است که این قربانیها هم بین فقرا توزیع خواهد شد.
بسیار جالب است که در روایات مختلف یکی از فوائد مهم فریضه حج، رفع گرفتاری و فقر از جامعه و همچنین توانگری افراد معرفی شده که از جمله این روایات، دو روایت زیبا و شنیدنی از امام صادق علیه السلام است که میفرماید:
«ندیدهام که چیزی همانند مداومت بر زیارت این خانه چنان سریع توانگری بیاورد و فقر بزداید»(امالی طوسی/694/1478) همچنین امام صادق علیهالسلام در پاسخ به عمار که عرض کرد من خودم را آماده کردهام که هرساله به حج بروم یا مردی از افراد خانوادهام را با هزینه خود به حج بفرستم، فرمودند: آیا بر این کار مصمم هستی؟ عرض کردم آری، فرمود اگر چنین است یقین داشته باش که ثروتت زیاد خواهد شد و تو را نوید توانگری میدهم»(ثواب الاعمال/70/40)
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به علی علیهالسلام فرمود: «تارک الحج و هو مستطیع کافر» هر توانمندی که حج را انکار و ترک کند، کافر است و کسی که امروز و فردا کند تا بمیرد، گویا یهودی و نصرانی از دنیا رفته است.(من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 368) و (کافی، ج 4، ص 265)
همچنین امیرالمؤمنین علی(ع) در وصیت خود به امام حسن(ع) میفرمایند: الله الله فی بیت ربکم لا تخلوه ما بقیتم فانه ان ترک لم تناظروا. خدا را! درباره خانه پروردگارتان در نظر داشته باشید تا هستید، آن را خالی نگذارید. زیرا اگر حج متروک شود نظر رحمت خدا از شما قطع خواهد شد. (اصول کافی، ج 7، ص 51؛) (نهج البلاغه، نامه 47)
سؤال دیگری که باید از مطرحکنندگان این شبهه که «پول حج را به فقرا بدهید» پرسید این است که چطور میتوان باور کرد کسی که برای سفر حج وجوهات پرداخت میکند و با دادن خمس شبهات احتمالی مالش را برطرف میکند و خود را برای این سفر مستطیع میداند به فکر فقرا نباشد؟ چطور میتوان پذیرفت مسلمانی تکلیف اموالش را روشن کند، از دوستان و اقوام حلالیت بطلبد و درواقع به نوعی برای مرگ خود را آماده کند و پا به سرزمینی بگذارد که او را به یاد محشر و قیامت میاندازد، اما با دستگیری از نیازمندان برای آخرت خود زاد و توشه برندارد. اصلاً چنین فردی چرا باید به سفر حج با سختیها و مشقتهای فراوان برود؟
موضوع حج دستور صریح خداوند است که آن را برای افراد مستطیع واجب کرده که در ادامه به شرح آن براساس آیه ۹۷ سوره مبارکه آلعمران میپردازیم.
فِیهِ ءَایَتٌ بَیِّنَتٌ مَّقَامُ إِبْرَ هِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کَانَ ءَامِناً وَلِلَّهِ عَلَی الْنَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِّیٌ عَنِ الْعَلَمِینَ (۹۷)/ در آن (خانه) نشانه های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است و هر کس به آن درآید در امان است و برای خدا بر عهده مردم است که قصد حج آن خانه را کنند، هرکه توانایی این راه را دارد. و هر کس کفر ورزد (و به حج نرود، بداند که) همانا خداوند از همه جهانیان بی نیاز است.
موفق ومؤید باشید.