۱۳۹۷/۰۱/۲۲
–
۵۴۸ بازدید
چرایی عدم نبوت فردی از نسل حضرت یوسف (ع) چیست؟
در ابتدا باید بگویم در مورد نسل نبوت باید به چند نکته توجه داشت: اول آنکه خداوند متعال فرمود این خداوند است که بهتر از هر کس میداند رسالتش را کجا قرار دهد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه »[1]. دوم آن که خداوند متعال به حضرت ابراهیم علیهالسلام وعده داد که نبوت در نسلش ادامه یابد و البته فرمود عهد من به ظالمین نمیرسد، یعنی نبوت در میان نسل تو فقط به افراد صالح میرسد. و حضرت ابراهیم علیهالسلام نیز دو پسر به نام اسماعیل و اسحاق داشت که نبوت در نسل هر دو ادامه یافت تا در نسل اسحاق به حضرات موسی و عیسی (ع) ختم شد و در نسل اسماعیل به حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله ختم گردید. پس این وعده فقط به حضرت ابراهیم (ع) بود که تحقق یافت و نه به همهی انبیا. سوم فرمود اگر فرزندی در نسل تو صلاحیت نبوت نداشت، به او نمیرسد، نه این که اگر به نسلی نرسید دال بر عدم صلاحیت یا معصیت شخص نبی باشد. پس اگر نبوت به نسل حضرت یوسف (ع) نرسید، دلیل نیست که ایراد و اشکالی در او باشد و یا شخص او مرتکب خطا یا ترک اولی و … شده باشد. او که خودش به این مقام رسید و از بندگان مخلص شد و اگر کبر و غروری در او دیده میشد، خودش از نبوت عزل میشد، نه این که خودش مورد تفقد و اکرام الهی قرار گیرد و از نسلش قطع شود. اینکه در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است: وقتى یعقوب نزد یوسف آمد، بزرگى سلطنت، او را گرفت و از مرکب خود پیاده نشد، پس جبرئیل فرود آمد و گفت: اى یوسف کف دستت را نشان بده، پس نور درخشانى از آن بیرون شد و به آسمان رفت. یوسف گفت: اى جبرئیل این چه نورى بود که از کف دست من بیرون آمد؟ جبرئیل گفت: به سبب آنکه در برابر یعقوب سالخورده پیاده نشدى، نبوت از نسل تو برداشته شد و از نسل تو پیامبرى نخواهد آمد[2]، محل تردید است.از این جهت که حضرت یوسف جزء انبیای بزرگوار الهی میباشد. عصمت پیامبران خدا از مسائلی است که با دلایل عقلی و آیات و روایات فراوان به طور قطع ثابت است[3]. سراسر آیههای سوره یوسف بر علم و دانش، بردباری و شکیبایی و پاکی و عصمت شگفت آور حضرت یوسف صدّیق شهادت و گواهی میدهد. قرآن، سرگذشت او را به عنوان اسوه تقوا و نمونه پاکی و مظهر عفت و عصمت بیان میکند. او را از بندگان مخلَص میشمارد. به فرموده قرآن کریم مخلَصین از گزند شیطان در امانند: اِلاّ عبادک منهم المخلصین بنابراین، چگونه میتوان به او نسبت داد که عزّ سلطنت او را گرفته باشد و به احترام پدر از اسب پیاده نشده باشد و…؟! به همین جهت، برخی از مفسران این احادیث را مخالف با آیات قرآن و ضروریات دین و از خرافات و اسرائیلیاتی دانستهاند که در احادیث ما وارد شده و قابل قبول و اعتماد نمیباشد[4] [1] الأنعام، 124[2] کافى، ج2، ص311 ؛ بحار الانوار ج 12 ص 256 ح 23[3] ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیام قرآن، ج 7، ص 75 ـ 200; جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، ص 30 ـ 152; ر.ک: رسائل توحیدى، ترجمه و تحقیق على شیروانى هرندى، ص 191 ـ 202 و على رضا رجالى تهرانى، فرشتگان، ص 65 ـ 68.[4] الفرقان فی تفسیر القرآن، محمد الصادقی، ج 12 و 13، ص 205 ـ 208، آیة 100 سورة یوسف، ؛ گناهان کبیره، آیتالله دستغیب، ج 1، ص 132،