۱۳۹۷/۰۴/۲۰
–
۵۲۳ بازدید
با سلام و خسته نباشید.تفسیری از سوره مدثر آیه ۳۱ می خواستم .
آیه 30 سوره مبارکه مدثر می فرماید: (عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ)” نوزده نفر از فرشتگان عذاب بر دوزخ گمارده شده اند” فرشتگانى که قطعا مامور به ترحم و شفقت و مهربانى نیستند، بلکه مامور به کیفر و عذاب و خشونتند. گرچه در آیه فوق تنها عدد نوزده ذکر شده، و تصریح به ملائکه مامورعذاب نشده است، ولى از آیه بعد به خوبى استفاده مى شود که این عدد اشاره به عدد ماموران عذاب از فرشتگان است.اما چرا از میان اعداد تنها عدد نوزده براى ماموران عذاب الهى انتخاب شده؟ کسى دقیقا به درستى نمى داند، ولى جمعى احتمال داده اند این به خاطر آن است که در عدد نوزده بزرگترین عدد آحاد (عدد نه) و کوچکترین عدد عشرات (عدد ده) جمع است.
بعضى نیز گفته اند به خاطر آن است که ریشه هاى اخلاق رذیله به نوزده خلق ظاهر و باطن باز مى گردد، و از آنجا که اخلاق رذیله هر کدام یکى از عوامل عذاب الهى است. طبقات دوزخ نوزده طبقه، به تعداد آنها، و در هر طبقه فرشته یا گروهى از فرشتگان مامور عذابند.
اصولا مسائل مربوط به قیامت و بهشت و دوزخ و جزئیات و خصوصیات آنها براى ما که در محیط محدود دنیا اسیریم دقیقا روشن نیست، آنچه ما مى دانیم کلیات آن است، و لذا در روایات دارد که هر یک از این نوزده فرشته قدرت عظیمى دارند که مى توانند قبیله بزرگى را به آسانى در دوزخ بیفکنند.
و از اینجا ضعف و ناتوانى افکار کسانى که مانند ابو جهل فکر مى کنند روشن مى شود، او وقتى این آیه را شنید از روى استهزا به طایفه قریش گفت مادرانتان به عزایتان بنشینند آیا نمى شنوید” ابن ابى کبشه” (اشاره به پیغمبر اکرم است) «1» چه مى گوید؟ مى گوید: خازنان دوزخ نوزده نفرند! اما شما گروه عظیمى از شجاعانید، آیا هر ده نفر از شما نمى تواند یکى از آنها را مغلوب کند؟!” ابو الاسد جمحى” (یکى از افراد زورمند قریش) گفت: من از عهده هفده نفر از آنها بر مى آیم شما هم حساب دو نفر دیگر را برسید! «2». این سبک مغزان مى خواستند با این سخریه ها جلو نور حق را بگیرند و خود را از نابودى حتمى نجات دهند.
وآیه 31 می فرماید:
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى لِلْبَشَرِ
ترجمه:
ماموران دوزخ را جز فرشتگان (عذاب) قرار ندادیم، و تعداد آنها را جز براى آزمایش کافران معین نکردیم، تا اهل کتاب (یهود و نصارى) یقین پیدا کنند، و ایمان مؤمنان افزوده شود، و اهل کتاب و مؤمنان (در حقانیت این کتاب آسمانى) تردید به خود راه ندهند، و کافران بگویند: خدا از این توصیف چه منظورى دارد؟ (آرى) اینگونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى سازد و هر کس را بخواهد هدایت مى کند، و لشکریان پروردگارت را جز او کسى نمى داند، و این جز هشدار و تذکرى براى انسانها نیست!
تفسیر:
این عدد ماموران دوزخ براى چیست؟
همانگونه که گفته شد خداوند عدد خازنان و ماموران دوزخ را نوزده نفر (یا نوزده گروه) ذکر مى کند، و نیز خواندیم که ذکر این عدد سبب گفتگو در میان مشرکان و کفار شد، و گروهى آن را به باد سخریه گرفتند، و تعداد کمى آنها را دلیل بر این پنداشتند که غلبه بر آنها کار مشکلى نیست! آیه مورد بحث که طولانى ترین آیه این سوره است به آنها پاسخ مى گوید و حقایق بیشترى را در این زمینه روشن مى سازد.
نخست مى فرماید:” ما اصحاب آتش (ماموران عذاب) را جز فرشتگان قرار ندادیم” (وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِکَةً) «3».فرشتگانى نیرومند، پر قدرت و به تعبیر قرآن” غلاظ” و” شداد” خشن و سخت گیر که تمام گنهکاران در برابر آنها ضعیف و ناتوانند.
سپس مى افزاید:” ما تعداد آنها را جز براى آزمایش کافران قرار ندادیم” (وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا). این آزمایش از دو جهت بود: نخست اینکه آنها استهزا مى کردند که چرا از میان تمام اعداد عدد 19 انتخاب شده، در حالى که هر عدد دیگرى انتخاب شده بود جاى همین سؤال وجود داشت.
از سوى دیگر این تعداد را کم مى شمردند، و از روى سخریه مى گفتند ما در مقابل هر یک از آنها ده نفر قرار مى دهیم، تا آنها را در هم بشکنیم! در حالى که فرشتگان خدا چنان هستند که به گفته قرآن چند نفر از آنها مامور هلاکت قوم لوط مى شوند و شهرهاى آباد آنها را از زمین برداشته زیر و رو مى کنند.
و باز مى افزاید” هدف این بود که اهل کتاب (یهود و نصارى) یقین پیدا کنند” (لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ) . در روایتى آمده است که گروهى از یهود از بعضى از یاران پیامبر (ص) از عدد خازنان جهنم سؤال کردند، او گفت خدا و رسولش آگاهترند، جبرئیل در همان ساعت نازل شد و به پیامبر (ص) خبر داد:” عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ”” نوزده نفر (یا نوزده گروه) بر آن گمارده شده اند” «4».
و از آنجا که آنها ایرادى به این موضوع نکردند معلوم مى شود آن را هماهنگ با کتب خود یافتند، و بر یقین آنها به نبوت پیامبر اسلام (ص) افزوده شد، و همین امر سبب گردید که مؤمنان نیز در عقیده و ایمان خود را سختر شوند لذا در جمله بعد مى افزاید:” و هدف این بود که ایمان مؤمنان افزوده شود” (وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً) و بلافاصله بعد از ذکر این جمله روى همان اهداف سه گانه به عنوان تاکید باز مى گردد، و مجددا روى ایمان اهل کتاب، سپس مؤمنان و بعد به آزمون کفار و مشرکان تکیه کرده، مى گوید:” و هدف این بود که اهل کتاب، و مؤمنان، در حقانیت قرآن تردید به خود راه ندهند، و آنها که در قلوبشان بیمارى است و کافران بگویند: خدا از این توصیف چه اراده کرده است و چه منظورى دارد”؟! (وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا) «5».
در اینکه منظور از” الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ” (آنها که در دلهایشان بیمارى است) چه اشخاصى هستند؟ جمعى گفته اند منظور” منافقان” است، چرا که در آیات قرآن این تعبیر در باره آنها آمده است، چنان که در آیه 10 سوره بقره که به قرینه آیات قبل و بعد در مورد منافقان سخن مى گوید، مى خوانیم: ” فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً:” در دلهاى آنها یک نوع بیمارى است و خداوند بر بیمارى آنها مى افزاید” و این را دلیل بر مدنى بودن آیه فوق گرفته اند زیرا گروه منافقان به هنگام قدرت اسلام در مدینه پیدا شدند نه در مکه.
ولى بررسى موارد ذکر این تعبیر در آیات قرآن، نشان مى دهد که این تعبیر منحصر به منافقان نیست، بلکه به تمام کفارى که حالت عناد و لجاج و دشمنى نسبت به آیات حق داشتند اطلاق شده است، حتى گاهى عطف بر منافقان شده که ممکن است دلیل بر دوگانگى آنها باشد، مثلا در آیه 49 سوره انفال مى خوانیم: إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ: ” هنگامى که منافقان و آنها که در دلهایشان بیمارى بود مى گفتند این گروه (مسلمانان) را دینشان مغرور ساخته”، و همچنین آیات دیگر.
بنا بر این دلیلى بر نفى مکى بودن این آیه وجود ندارد، به خصوص اینکه هماهنگى و ارتباط کاملى با آیات قبل دارد که نشانه هاى مکى بودن در آنها کاملا نمایان است (دقت کنید).
سپس به دنبال این گفتگوها که در باره چگونگى بهره گیرى مؤمنان و کافران بیمار دل از سخنان الهى بود مى افزاید:” اینگونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى سازد، و هر کس را بخواهد هدایت مى کند”.
(کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
جمله هاى گذشته به خوبى نشان مى دهد که این مشیت و اراده الهى در باره هدایت بعضى، و گمراهى بعضى دیگر، بى حساب نیست، آنها که معاند و لجوج و بیمار دلند استحقاقى جز این ندارند، و آنها که در برابر فرمان خدا تسلیم و مؤمنند مستحق چنین هدایت هستند.
و در پایان آیه مى فرماید:” به هر حال، لشکریان پروردگارت را جز او نمى داند، و این جز هشدار و تذکرى براى انسانها نیست”! (وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ وَ ما هِیَ إِلَّا ذِکْرى لِلْبَشَرِ).
بنا بر این اگر سخن از نوزده نفر از خازنان دوزخ به میان آمده مفهومش این نیست که لشکریان خداوند محدود به اینها هستند، بلکه لشکریان پروردگار آن قدر زیادند که به تعبیر بعضى از روایات تمام زمین و آسمان را پر کرده اند، حتى” جاى پایى در تمام عالم هستى نیست مگر اینکه در آنجا فرشته اى به تسبیح خدا مشغول است”!.
در اینکه ضمیر” هى” در جمله و ما هِیَ إِلَّا ذِکْرى لِلْبَشَرِ (و این جز تذکرى براى انسانها نیست) به چه چیز برمى گردد مفسران احتمالات متعددى داده اند. گاه گفته اند: به” جنود و لشکریان خدا” برمى گردد که گروهى از آنان خازنان دوزخند. و گاه گفته اند، به” سقر” یعنى خود دوزخ باز مى گردد. و گاه گفته شده: اشاره به آیات قرآن مجید است.
گر چه هر یک از اینها مایه تذکر و بیدارى و آگاهى است، ولى تفسیر اول با توجه به لحن آیات مناسبتر به نظر مى رسد، زیرا هدف بیان این حقیقت است که اگر خداوند جنود و لشکریانى براى خود برگزیده، نه به خاطر آن است که خود نمى تواند همه معاندان و گنهکاران را کیفر دهد، بلکه اینها براى تذکر و بیدارى و توجه به جدى بودن مساله عذاب الهى است.
نکته: عدد لشکریان پروردگار!
حضور خداوند در همه جا، و گسترش قدرتش در تمام عالم هستى، ذات پاک او را از هر گونه یار و یاور و لشکر بى نیاز مى کند، ولى با این حال براى نشان دادن عظمتش به خلایق، و براى تذکر و یادآورى آنها، جنود و لشکر فراوانى براى خود برگزیده که مجرى فرمان او در سراسر عالمند.
در روایات اسلامى در باره کثرت و عظمت و قدرت جنود پروردگار تعبیرات عجیبى وارد شده است که چون با مقیاسهایى که ما با آن سر و کار داریم سازگار نیست، شنیدن آن براى ما بسیار تعجب آور است.
” در اینجا به کلام پر عظمتى که از على ع در نخستین خطبه نهج البلاغه در این زمینه نقل شده است قناعت مى کنیم، و چون عبارت طولانى است تنها ترجمه آن را مى آوریم:
آن گاه آسمانهاى بالا را از هم باز کرد، و آنها را مملو از اصناف مختلف فرشتگان ساخت:
گروهى از آنان همیشه در سجودند و به رکوع نمى پردازند.
و گروهى دائما در رکوعند و سر از رکوع برنمى دارند.
و گروهى دائما ایستاده اند و به عبادت مشغولند و تغییر موضع نمى دهند.
گروهى همواره تسبیح مى گویند و خسته نمى شوند.
هیچگاه خواب چشمان آنها را نمى پوشاند، و سهو و نسیان بر عقل آنان غالب نمى گردد.
اندام آنها به سستى نمى گراید، و غفلت و فراموشى عارض آنها نمى شود.
و گروهى دیگر امناى وحى اویند، و زبان او به سوى پیامبران که پیوسته براى ابلاغ فرمان و امر او در رفت و آمدند.
و جمعى دیگر حافظان بندگان او هستند و دربانان بهشت برین.
بعضى از آنها پاهایشان در طبقات پائین زمین ثابت، و گردنهایشان از آسمان برین گذشته!، و ارکان وجودشان از ابعاد جهان بیرون رفته؟ و شانه هایشان براى حفظ پایه هاى عرش خدا آماده است”. «6»
چنان که قبلا نیز گفته ایم (ملک) مفهوم وسیع و گسترده اى دارد که هم فرشتگانى را شامل مى شود که داراى عقل و شعور و اطاعت و تسلیمند، و هم بسیارى از نیروها و قواى عالم هستى را.«7»
پی نوشتها :
(1) در اینکه چرا قریش پیامبر (ص) را به این عنوان مى نامیدند بعضى گفته اند: به خاطر این است که مردى از طائفه” خزاعه” بنام” ابو کبشه” بود که در زمان جاهلیت دست از عبادت بتها کشید، و از آنجا که پیامبر (ص) شدیدا مخالف با بت پرستى بود او را به عنوان فرزند” ابو کبشه” نامیدند، و بعضى گفته اند” ابو کبشه” یکى از اجداد مادرى پیامبر (ص) بود، ولى به هر حال شک نیست که آنها مقصودشان از انتخاب این نام سخریه بوده زیرا” کبش” در لغت عرب به معنى” قوچ” است، هر چند این عنوان در زبان مدح نیز آمده و به فرماندهان و شجاعان لشکر مى گویند.
(2) ” مجمع البیان” جلد 10 صفحه 388 و تفاسیر دیگر. […..](3) تعبیر به” اصحاب النار” در آیات قرآن مجید بسیار ذکر شده، و همه جا به معنى” دوزخیان” است، جز در اینجا که به معنى” خازنان دوزخ” است، ضمنا ذکر این تعبیر درباره آنها نشان مى دهد که” سقر” در آیات گذشته به معنى تمام دوزخ است، نه بخش خاصى از آن.
(4) این حدیث را” بیهقى” و” ابن ابى حاتم” و” ابن مردویه” از پیامبر (ص) نقل کرده اند (تفسیر مراغى جلد 29 صفحه 134).
(5) باید توجه داشت که” لام” در” لیستیقن”” لام علت” است، و در” لیقول”” لام غایت” و شاید به همین دلیل تکرار شده در حالى که اگر به یک معنى بود تکرار آن ضرورتى نداشت، و به تعبیر دیگر یقین پیدا کردن مؤمنان خواست خدا و فرمان او است ولى سخنان کفر آمیز کافران خواست و فرمان او نیست، بلکه عاقبت این کار بود.
(6)” نهج البلاغه” خطبه اول.
(7) ر. ک: تفسیر نمونه، ج 25، ص 235 .
بعضى نیز گفته اند به خاطر آن است که ریشه هاى اخلاق رذیله به نوزده خلق ظاهر و باطن باز مى گردد، و از آنجا که اخلاق رذیله هر کدام یکى از عوامل عذاب الهى است. طبقات دوزخ نوزده طبقه، به تعداد آنها، و در هر طبقه فرشته یا گروهى از فرشتگان مامور عذابند.
اصولا مسائل مربوط به قیامت و بهشت و دوزخ و جزئیات و خصوصیات آنها براى ما که در محیط محدود دنیا اسیریم دقیقا روشن نیست، آنچه ما مى دانیم کلیات آن است، و لذا در روایات دارد که هر یک از این نوزده فرشته قدرت عظیمى دارند که مى توانند قبیله بزرگى را به آسانى در دوزخ بیفکنند.
و از اینجا ضعف و ناتوانى افکار کسانى که مانند ابو جهل فکر مى کنند روشن مى شود، او وقتى این آیه را شنید از روى استهزا به طایفه قریش گفت مادرانتان به عزایتان بنشینند آیا نمى شنوید” ابن ابى کبشه” (اشاره به پیغمبر اکرم است) «1» چه مى گوید؟ مى گوید: خازنان دوزخ نوزده نفرند! اما شما گروه عظیمى از شجاعانید، آیا هر ده نفر از شما نمى تواند یکى از آنها را مغلوب کند؟!” ابو الاسد جمحى” (یکى از افراد زورمند قریش) گفت: من از عهده هفده نفر از آنها بر مى آیم شما هم حساب دو نفر دیگر را برسید! «2». این سبک مغزان مى خواستند با این سخریه ها جلو نور حق را بگیرند و خود را از نابودى حتمى نجات دهند.
وآیه 31 می فرماید:
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى لِلْبَشَرِ
ترجمه:
ماموران دوزخ را جز فرشتگان (عذاب) قرار ندادیم، و تعداد آنها را جز براى آزمایش کافران معین نکردیم، تا اهل کتاب (یهود و نصارى) یقین پیدا کنند، و ایمان مؤمنان افزوده شود، و اهل کتاب و مؤمنان (در حقانیت این کتاب آسمانى) تردید به خود راه ندهند، و کافران بگویند: خدا از این توصیف چه منظورى دارد؟ (آرى) اینگونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى سازد و هر کس را بخواهد هدایت مى کند، و لشکریان پروردگارت را جز او کسى نمى داند، و این جز هشدار و تذکرى براى انسانها نیست!
تفسیر:
این عدد ماموران دوزخ براى چیست؟
همانگونه که گفته شد خداوند عدد خازنان و ماموران دوزخ را نوزده نفر (یا نوزده گروه) ذکر مى کند، و نیز خواندیم که ذکر این عدد سبب گفتگو در میان مشرکان و کفار شد، و گروهى آن را به باد سخریه گرفتند، و تعداد کمى آنها را دلیل بر این پنداشتند که غلبه بر آنها کار مشکلى نیست! آیه مورد بحث که طولانى ترین آیه این سوره است به آنها پاسخ مى گوید و حقایق بیشترى را در این زمینه روشن مى سازد.
نخست مى فرماید:” ما اصحاب آتش (ماموران عذاب) را جز فرشتگان قرار ندادیم” (وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِکَةً) «3».فرشتگانى نیرومند، پر قدرت و به تعبیر قرآن” غلاظ” و” شداد” خشن و سخت گیر که تمام گنهکاران در برابر آنها ضعیف و ناتوانند.
سپس مى افزاید:” ما تعداد آنها را جز براى آزمایش کافران قرار ندادیم” (وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا). این آزمایش از دو جهت بود: نخست اینکه آنها استهزا مى کردند که چرا از میان تمام اعداد عدد 19 انتخاب شده، در حالى که هر عدد دیگرى انتخاب شده بود جاى همین سؤال وجود داشت.
از سوى دیگر این تعداد را کم مى شمردند، و از روى سخریه مى گفتند ما در مقابل هر یک از آنها ده نفر قرار مى دهیم، تا آنها را در هم بشکنیم! در حالى که فرشتگان خدا چنان هستند که به گفته قرآن چند نفر از آنها مامور هلاکت قوم لوط مى شوند و شهرهاى آباد آنها را از زمین برداشته زیر و رو مى کنند.
و باز مى افزاید” هدف این بود که اهل کتاب (یهود و نصارى) یقین پیدا کنند” (لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ) . در روایتى آمده است که گروهى از یهود از بعضى از یاران پیامبر (ص) از عدد خازنان جهنم سؤال کردند، او گفت خدا و رسولش آگاهترند، جبرئیل در همان ساعت نازل شد و به پیامبر (ص) خبر داد:” عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ”” نوزده نفر (یا نوزده گروه) بر آن گمارده شده اند” «4».
و از آنجا که آنها ایرادى به این موضوع نکردند معلوم مى شود آن را هماهنگ با کتب خود یافتند، و بر یقین آنها به نبوت پیامبر اسلام (ص) افزوده شد، و همین امر سبب گردید که مؤمنان نیز در عقیده و ایمان خود را سختر شوند لذا در جمله بعد مى افزاید:” و هدف این بود که ایمان مؤمنان افزوده شود” (وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً) و بلافاصله بعد از ذکر این جمله روى همان اهداف سه گانه به عنوان تاکید باز مى گردد، و مجددا روى ایمان اهل کتاب، سپس مؤمنان و بعد به آزمون کفار و مشرکان تکیه کرده، مى گوید:” و هدف این بود که اهل کتاب، و مؤمنان، در حقانیت قرآن تردید به خود راه ندهند، و آنها که در قلوبشان بیمارى است و کافران بگویند: خدا از این توصیف چه اراده کرده است و چه منظورى دارد”؟! (وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا) «5».
در اینکه منظور از” الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ” (آنها که در دلهایشان بیمارى است) چه اشخاصى هستند؟ جمعى گفته اند منظور” منافقان” است، چرا که در آیات قرآن این تعبیر در باره آنها آمده است، چنان که در آیه 10 سوره بقره که به قرینه آیات قبل و بعد در مورد منافقان سخن مى گوید، مى خوانیم: ” فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً:” در دلهاى آنها یک نوع بیمارى است و خداوند بر بیمارى آنها مى افزاید” و این را دلیل بر مدنى بودن آیه فوق گرفته اند زیرا گروه منافقان به هنگام قدرت اسلام در مدینه پیدا شدند نه در مکه.
ولى بررسى موارد ذکر این تعبیر در آیات قرآن، نشان مى دهد که این تعبیر منحصر به منافقان نیست، بلکه به تمام کفارى که حالت عناد و لجاج و دشمنى نسبت به آیات حق داشتند اطلاق شده است، حتى گاهى عطف بر منافقان شده که ممکن است دلیل بر دوگانگى آنها باشد، مثلا در آیه 49 سوره انفال مى خوانیم: إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ: ” هنگامى که منافقان و آنها که در دلهایشان بیمارى بود مى گفتند این گروه (مسلمانان) را دینشان مغرور ساخته”، و همچنین آیات دیگر.
بنا بر این دلیلى بر نفى مکى بودن این آیه وجود ندارد، به خصوص اینکه هماهنگى و ارتباط کاملى با آیات قبل دارد که نشانه هاى مکى بودن در آنها کاملا نمایان است (دقت کنید).
سپس به دنبال این گفتگوها که در باره چگونگى بهره گیرى مؤمنان و کافران بیمار دل از سخنان الهى بود مى افزاید:” اینگونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى سازد، و هر کس را بخواهد هدایت مى کند”.
(کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
جمله هاى گذشته به خوبى نشان مى دهد که این مشیت و اراده الهى در باره هدایت بعضى، و گمراهى بعضى دیگر، بى حساب نیست، آنها که معاند و لجوج و بیمار دلند استحقاقى جز این ندارند، و آنها که در برابر فرمان خدا تسلیم و مؤمنند مستحق چنین هدایت هستند.
و در پایان آیه مى فرماید:” به هر حال، لشکریان پروردگارت را جز او نمى داند، و این جز هشدار و تذکرى براى انسانها نیست”! (وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ وَ ما هِیَ إِلَّا ذِکْرى لِلْبَشَرِ).
بنا بر این اگر سخن از نوزده نفر از خازنان دوزخ به میان آمده مفهومش این نیست که لشکریان خداوند محدود به اینها هستند، بلکه لشکریان پروردگار آن قدر زیادند که به تعبیر بعضى از روایات تمام زمین و آسمان را پر کرده اند، حتى” جاى پایى در تمام عالم هستى نیست مگر اینکه در آنجا فرشته اى به تسبیح خدا مشغول است”!.
در اینکه ضمیر” هى” در جمله و ما هِیَ إِلَّا ذِکْرى لِلْبَشَرِ (و این جز تذکرى براى انسانها نیست) به چه چیز برمى گردد مفسران احتمالات متعددى داده اند. گاه گفته اند: به” جنود و لشکریان خدا” برمى گردد که گروهى از آنان خازنان دوزخند. و گاه گفته اند، به” سقر” یعنى خود دوزخ باز مى گردد. و گاه گفته شده: اشاره به آیات قرآن مجید است.
گر چه هر یک از اینها مایه تذکر و بیدارى و آگاهى است، ولى تفسیر اول با توجه به لحن آیات مناسبتر به نظر مى رسد، زیرا هدف بیان این حقیقت است که اگر خداوند جنود و لشکریانى براى خود برگزیده، نه به خاطر آن است که خود نمى تواند همه معاندان و گنهکاران را کیفر دهد، بلکه اینها براى تذکر و بیدارى و توجه به جدى بودن مساله عذاب الهى است.
نکته: عدد لشکریان پروردگار!
حضور خداوند در همه جا، و گسترش قدرتش در تمام عالم هستى، ذات پاک او را از هر گونه یار و یاور و لشکر بى نیاز مى کند، ولى با این حال براى نشان دادن عظمتش به خلایق، و براى تذکر و یادآورى آنها، جنود و لشکر فراوانى براى خود برگزیده که مجرى فرمان او در سراسر عالمند.
در روایات اسلامى در باره کثرت و عظمت و قدرت جنود پروردگار تعبیرات عجیبى وارد شده است که چون با مقیاسهایى که ما با آن سر و کار داریم سازگار نیست، شنیدن آن براى ما بسیار تعجب آور است.
” در اینجا به کلام پر عظمتى که از على ع در نخستین خطبه نهج البلاغه در این زمینه نقل شده است قناعت مى کنیم، و چون عبارت طولانى است تنها ترجمه آن را مى آوریم:
آن گاه آسمانهاى بالا را از هم باز کرد، و آنها را مملو از اصناف مختلف فرشتگان ساخت:
گروهى از آنان همیشه در سجودند و به رکوع نمى پردازند.
و گروهى دائما در رکوعند و سر از رکوع برنمى دارند.
و گروهى دائما ایستاده اند و به عبادت مشغولند و تغییر موضع نمى دهند.
گروهى همواره تسبیح مى گویند و خسته نمى شوند.
هیچگاه خواب چشمان آنها را نمى پوشاند، و سهو و نسیان بر عقل آنان غالب نمى گردد.
اندام آنها به سستى نمى گراید، و غفلت و فراموشى عارض آنها نمى شود.
و گروهى دیگر امناى وحى اویند، و زبان او به سوى پیامبران که پیوسته براى ابلاغ فرمان و امر او در رفت و آمدند.
و جمعى دیگر حافظان بندگان او هستند و دربانان بهشت برین.
بعضى از آنها پاهایشان در طبقات پائین زمین ثابت، و گردنهایشان از آسمان برین گذشته!، و ارکان وجودشان از ابعاد جهان بیرون رفته؟ و شانه هایشان براى حفظ پایه هاى عرش خدا آماده است”. «6»
چنان که قبلا نیز گفته ایم (ملک) مفهوم وسیع و گسترده اى دارد که هم فرشتگانى را شامل مى شود که داراى عقل و شعور و اطاعت و تسلیمند، و هم بسیارى از نیروها و قواى عالم هستى را.«7»
پی نوشتها :
(1) در اینکه چرا قریش پیامبر (ص) را به این عنوان مى نامیدند بعضى گفته اند: به خاطر این است که مردى از طائفه” خزاعه” بنام” ابو کبشه” بود که در زمان جاهلیت دست از عبادت بتها کشید، و از آنجا که پیامبر (ص) شدیدا مخالف با بت پرستى بود او را به عنوان فرزند” ابو کبشه” نامیدند، و بعضى گفته اند” ابو کبشه” یکى از اجداد مادرى پیامبر (ص) بود، ولى به هر حال شک نیست که آنها مقصودشان از انتخاب این نام سخریه بوده زیرا” کبش” در لغت عرب به معنى” قوچ” است، هر چند این عنوان در زبان مدح نیز آمده و به فرماندهان و شجاعان لشکر مى گویند.
(2) ” مجمع البیان” جلد 10 صفحه 388 و تفاسیر دیگر. […..](3) تعبیر به” اصحاب النار” در آیات قرآن مجید بسیار ذکر شده، و همه جا به معنى” دوزخیان” است، جز در اینجا که به معنى” خازنان دوزخ” است، ضمنا ذکر این تعبیر درباره آنها نشان مى دهد که” سقر” در آیات گذشته به معنى تمام دوزخ است، نه بخش خاصى از آن.
(4) این حدیث را” بیهقى” و” ابن ابى حاتم” و” ابن مردویه” از پیامبر (ص) نقل کرده اند (تفسیر مراغى جلد 29 صفحه 134).
(5) باید توجه داشت که” لام” در” لیستیقن”” لام علت” است، و در” لیقول”” لام غایت” و شاید به همین دلیل تکرار شده در حالى که اگر به یک معنى بود تکرار آن ضرورتى نداشت، و به تعبیر دیگر یقین پیدا کردن مؤمنان خواست خدا و فرمان او است ولى سخنان کفر آمیز کافران خواست و فرمان او نیست، بلکه عاقبت این کار بود.
(6)” نهج البلاغه” خطبه اول.
(7) ر. ک: تفسیر نمونه، ج 25، ص 235 .