خانه » همه » مذهبی » فرهنگ سیاسی ایرانیان

فرهنگ سیاسی ایرانیان


فرهنگ سیاسی ایرانیان

۱۳۹۷/۰۳/۰۷


۲۴۳ بازدید

ویژگی های فرهنگ سیاسی ایرانیان چیست؟

فرهنگ سیاسی از مفاهیم کلان در علوم سیاسی و علوم اجتماعی محسوب می‌شود که شناخت، تحلیل و تبیین و به ویژه نقش و تاثیر آن بر مناسبات و تحولات سیاسی – اجتماعی هر جامعه‌‌ای مستلزم استخراج رویکردها، تحلیل رهیافت‌های مطالعاتی، ترسیم الگوها و قالب‌های متناسب آن است. بر همین اساس هر دسته از صاحب‌نظران با توجه به مطالعات و تاملاتی که در این زمینه داشته‌اند با به دست دادن و ارائه ریشه‌های این مفهوم، سطوحی را برای تحلیل فرهنگ سیاسی ترسیم کرده‌اند.واژه فرهنگ سیاسی که معادلpolitical” culture” است، پس از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی به مفهوم امروزی آن مطرح شده است. واژه فرهنگ سیاسی را در جامعه‌شناسی سیاسی و علم سیاست برای اولین بار “گابریل آلموند” به کار گرفت. به نظر وی، هر نظام سیاسی در درون الگوها و ارزش‌های خاص از سمت‌گیری برای کنش سیاسی فعالیت دارد که خوب است آن را فرهنگ سیاسی بنامیم. تعبیر فرهنگ سیاسی را همچنین می‌توان در نوشته‌های جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی و هم کسانی که در زمینه فرهنگ و شخصیت کار کرده‌اند، دنبال کرد. در تعریف ساده‌تر، فرهنگ سیاسی عبارت است از: ایستارهای ذهنی نسبت به سیاست. فرهنگ سیاسی هر جامعه‌ای انباشت تاریخی از ارزش‌ها و سنت‌های است که جهت‌گیری مردم نسبت به اقتدار سیاسی، ساختار سیاسی حکومت‌ها (نخبه‌گرایی یا کثرت‌گرایی، میل به استبداد فردی یا گرایش به دموکراسی، توده‌گرایی و… که همگی نمودهایی از فرهنگ سیاسی یک جامعه‌اند) و کارکرد نهاد دولت و آگاهی آنان از فرآیند‌های تاثیرگذاری بر تصمیم‌گیری‌های سیاسی را تعیین می‌کند.البته باید توجه داشت فرهنگ سیاسی در هر جامعه‌ای، تابعی از فرهنگ عمومی آن است و این تابعیت در جوامع مختلف قابل مشاهده است. تمایز فرهنگ سیاسی از فرهنگ عمومی بدین جهت است که محور اصلی آن بیشتر بر شناخت مردم از نحوه کارکرد قدرت و اقتدار، هم از لحاظ اصولی و هم در عمل قرار دارد. در واقع، فرهنگ سیاسی است که قواعد بنیادین را برای به اجرا در آوردن سیاست وضع می‌کند و همین فرهنگ است که تصورات و اعتقادات مشترکی را که بنیادهای اصلی زندگی سیاسی یک کشور هستند، معین می‌کند. “لوسین پای”، “فرهنگ سیاسی محصول تاریخ جمعی یک نظام سیاسی و تاریخی زندگی افراد می‌داند که آن نظام را می‌سازند.و اما در نظام سیاسی دست کم دو فرهنگ سیاسی وجود دارد: 1- فرهنگ سیاسی نخبگان که با امتیازات، احساسات و الگوهای رفتاری کسانی سروکار دارد که در درون نظام سیاسی بوده و نقش فعالی داشته و بر بروندادهای نظام تاثیری مستقیم دارند. 2- فرهنگ سیاسی توده، از ایستارها و سمت‌گیری‌های مردم (به عنوان یک کل) در قبال سیاست تشکیل می‌شود که بروندادهای نظام را به شکل مهمی در کنترل خود ندارند. لازم به ذکر است در برخی کشورها ممکن است در سطح توده‌ها به جای یک فرهنگ سیاسی شفاف و مشترک چندین فرهنگ سیاسی وجود داشته باشد و هر یک از گروه‌بندی‌های اجتماعی (مانند طبقه، منطقه، قومیت…) فرهنگ سیاسی خاص خود را داشته باشند و از هم متمایز گردند که این‌ها نیز لاجرم همه تحت لوای یک فرهنگ سیاسی کلان ملی قرار می‌گیرند.با مطالعه فرهنگ سیاسی کشورها و جوامع مختلف، می‌توان تفاوت رفتار سیاسی آن‌ها را درک کرد. هر دولت و نظام سیاسی در بستر یک نظام اجتماعی عمل می‌کند. به عبارتی هماهنگی میان فرهنگ سیاسی و نظام سیاسی موجب ثبات سیاسی می‌گردد. فرهنگ سیاسی بیانگر و نشان‌دهنده سطح دانش و آگاهی طبقات گوناگون، اقشار اجتماعی و افراد یک جامعه از قدرت و سیاست است. در واقع نظام سیاسی معینی از دیگر نظام‌های سیاسی نه تنها برپایه ساختارهای بلکه به واسطه فرهنگ‌های سیاسی موجود در آن تفاوت می‌یابد.گابریل آلموند و سیدنی وربا برای تشریح گونه‌های فرهنگ سیاسی با بررسی ویژگی‌های فرهنگی (آمریکا، انگلستان، آلمان، ایتالیا و مکزیک) سه نوع فرهنگ سیاسی را شناسایی کردند: فرهنگ سیاسی بسته یا محدود، فرهنگ سیاسی فعال با مشارکتی و فرهنگی سیاسی تبعی یا انفعالی. آنچه مهم می‌نماید این است که این سه نوع فرهنگ سیاسی، صرفا الگوهای نظری بوده و در دنیای واقعی علاوه بر آنها به انواع دیگری از فرهنگ سیاسی مختلط نظیر فرهنگ‌های سیاسی (محدود – تبعی) و یا (تبعی – مشارکتی) و یا (محدود – مشارکتی) بر می‌خوریم. مع‌الوصف این دو سیاست‌شناس آمریکایی به این نتیجه رسیدند که علت عمده توسعه‌نیافتگی در جهان سوم به مسائل روانی، تاریخی و فرهنگی مربوط است. از این زمان به بعد ما شاهد بسط نظریات فرهنگی و تلاش برای ارتباط دادن آن با سیاست هستیم که ما حصل این تلاش و کوشش‌ها شکل‌گیری رویکردهای متنوع و گاه متفاوت با هم می‌باشد به طوری که برخی بر تعیین‌کننده بودن نقش مولفه فرهنگ تاکیده کرده و آن را بن مایه تمام کنش‌های اجتماعی از جمله سیاست دانستند (در کشور ما رویکرد مذکور به عنوان رویکرد غالب حاکم شد) بعضی اولویت را به جامعه داده و فرهنگ را مخلوق جامعه و یا بخش‌هایی از آن مثل سیاست دانسته و از جامعه‌شناسی سیاسی لب به سخن گشودند. عده دیگر اندر کنش یا رابطه متقابلی که فرهنگ و سیاست در کنش و واکنش با هم دارند را مورد تاکید و در بررسی خود قرار دادند.
در مجموع می‌توان گفت آنچه فرهنگ سیاسی نامیده می‌شود حاصل تعامل میان عناصر: فرهنگ توده، فرهنگ نخبگان، تجربه سیاسی – تاریخی ملت و ساختار سیاسی حاکم است. به این ترتیب برداشت نخبگان و توده‌ها از واقعیت سیاسی، نحوه رفتار رهبران، شیوه عملکرد نهادها، عقاید پدید آمده توسط رهبران سیاسی و نخبگان، میزان تجدد و توسعه صنعتی جوامع، جایگاه گروه‌های مستقل و بالاخره نحوه عملکرد وسایل ارتباط جمعی همگی نقش مهمی در شکل‌گیری و ایجاد فرهنگ سیاسی ایفا می‌کنند. از الگوهای متعددی که در راستای توصیف و تبیین گزاره‌های فرهنگی شکل گرفته است می‌توان به رهیافت خصیصه ملی پژوهی در دهه 1930 میلادی اشاره کرد که افول این رهیافت زمینه را برای شکل‌گیری رهیافت مدنی در دهه 1950 میلادی فراهم کرد. هر چند این رهیافت در دهه 1970 اعتبارش را به تدریج از دست داد اما در دهه 1980 دوباره احیا شد. در تشریح پارادایم فرهنگی باید متذکر شد که این پارادایم (فرهنگ مدنی) سبب شد نگرش‌ها و گرایش‌های افراد، محور بررسی و هم سنجی‌ها قرار گیرد و حتی نهادهای سیاسی نیز بر حسب نگرش‌های افراد تبیین شود، زیرا در این پارادایم آنچه فرض می‌شود این است که نگرش‌ها و نظام‌های سیاسی رابطه متقابلی با یکدیگر دارند.
اما در تبیین و تحلیل و تشریح فرهنگ سیاسی حاکم در ایران قبل از هر چیز باید به منابع سازنده آن که متنوع می‌باشد اشاره کرد. از جمله این منابع عبارت است از موقعیت تاریخی، جغرافیایی، اقتصادی، بافت جمعیتی، ادیان و ایدئولوژی‌ها، کانون تربیتی خانواده، کیهان‌شناسی و جهان‌شناسی خاص جامعه ایرانی، برخی از وجوه فرهنگ عمومی ایران که ریشه در تاریخ دارد و موجب تداوم آن در نظام سیاسی نیز شده است. هر یک از این منابع به نحوی بر شکل‌گیری و تداوم فرهنگ سیاسی محدود – تبعی در جامعه ایرانی تاثیر داشته‌اند. در نتیجه منابع متعدد شکل‌گیری فرهنگ ایرانی است که بسیاری از فرآینده‌های رقابتی و کنش‌های سیاسی در ایران خصلتی غیر مسالمت‌آمیز به خود داشته که موجبات آسیب‌پذیری وفاق اجتماعی را فراهم آورده و مانع همبستگی ارگانیک جامعه ایران بوده است.
به طوری که در بررسی لایه‌های مختلف تاریخ ایران به عنوان رویکردی اساسی در شناخت و تحلیل فرهنگ سیاسی ایران و همچنین با توجه به رهیافت‌های به دست آمده از این فرهنگ از نگاه پژوهشگران، دیده می‌شود که در ایران فرهنگ و نگرش سیاسی به دلایل تاریخی، اجتماعی و روانشناختی، پاتریمونیالیستی بوده که در آن مناسبات قدرت به عنوان رابطه یک سویه میان راس و قاعده هرم قدرت برقرار بوده است اما شکل رابطه در تاریخ معاصر ایران دستخوش دگرگونی‌هایی شد و این در حالی است که اساس رابطه، پایداری خود را حفظ کرد. از سوی دیگر نیز جامعه ایران در طول تاریخ معاصر خود با وجود زمینه‌های مساعد برای مشارکت مردم در حوزه قدرت، شاهد تقابل فرهنگ (تابعیت در مقابل فرهنگ (مشارکت) بود که تحقق دو انقلاب در یکصد سال اخیر نشانگر این هم می‌باشد.
در زمینه درک و شناخت بسترهای و زمینه‌های فرهنگ سیاسی ایران باید مولفه‌های آن را مورد توجه قرار داد که عبارت‌اند از: 1- ضعف و یا نبود اعتماد سیاسی (عدم اعتماد به قواعد بازی، عدم اعتماد به رقبای سیاسی، بالا بودن هزینه سیاسی) 2- فرهنگ عشیره‌ای – قبیله‌ای 3- رفتارهای دوگانه 4- تمرکز‌گرایی و نظام سلسله مراتبی 5- حاکم بودن فرهنگ مطلق اندیشی و کلیشه‌نگری 6- تقدیر‌گرایی 7- افراط و تفریط (از ویژگی‌های عجین شده شخصیتی و رفتاری در فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی است) 9- اسطوره‌ها 10- قانون‌گریزی 11- مقاومت و مبارزه (که در قالب مبارزات فرهنگی و تلاش‌های سازمان‌یافته و اجتماعی است) 12- اصلاح‌طلبی و آرمان‌خواهی (از بالا به پایین و از پایین به بالا) 13- کاریزما و منجی‌گرایی (توجه به نیروهای قدوسی و ماورایی اهمیت می‌یابد) 14- شهادت‌طلبی و بیگانه‌ستیزی (از شماره 11 تا 14 از شاخص‌های مثبت فرهنگ سیاسی ماست.) بررسی فرهنگ سیاسی جوامع مختلف نماینگر آمادگی این جوامع برای پیدایی شیوه‌های حاکمیتی مردم‌سالار و یا اقتدارگراست. فرهنگ توده مردم ایران در طول تاریخ همواره پذیرای حاکمیت اقتدار‌گرایانه بوده که ترسیم و وجود ضرب‌المثل‌ها و اشعار ضرب‌المثل گونه را در سه سطح درون خانواده، رابطه افراد جامعه با یکدیگر و رابطه مردم با حکومت شاهدی بر این ادعاست. اما در ارتباط با تشریح مولفه‌های فوق باید اذعان داشت که ضعف اعتماد سیاسی در ایران ناشی از انباشت تجارب تاریخی مردم این سرزمین است که به صورت کاراکتر (منش) ملی و سبک زندگی سیاسی درآمده است که ماحصل آن، ترس و بدگمانی و بی‌اعتمادی به عنوان یکی از مولفه‌های اساسی فرهنگ سیاسی ایران که نه تنها در میان اغلب نخبگان سیاسی کشور بلکه در میان توده مردم نیز رواج داشته است؛ به طوری که نظام‌های سیاسی ایران برپایه ایجاد ترس همگانی اداره می‌شده‌اند. در دوران جدید، مردم با حضور کمرنگ در گروه‌ها و احزاب سیاسی این بدگمانی و ترس و به عبارتی شرایط بی‌اعتمادی را باز تولید کرده‌اند، چرا که رهبران سیاسی و یا احزاب نیز خود پرورش یافته این فرهنگ بوده در برطرف کردن آن ناتوان بوده‌اند. در تشریح مولفه تمرکز‌گرایی و نظام سلسله مراتبی که از ویژگی‌های فرهنگ سیاسی ایران است باید گفت که فرهنگ مبتنی بر تمرکز‌گرایی به همراه نظام سلسله مراتبی ریشه در تاریخ شرقی دارد که به صورت شبحی همواره بر اعصار تاریخ ایران سایه افکنده است. در این فرهنگ اگر هم اطاعت و انقیاد و نظمی دیده می‌شود نه از روی اعتماد بلکه از روی ترس و وحشت بوده است. براساس این دیدگاه حکومت متولی انجام تمام امور است. پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یک نقطه عطف، بستری را برای گسستن این تمرکز و نظام سلسله مراتب پیرو آن ایجاد کرد، اما حوادثی چون جنگ این بستر را دستخوش دگرگونی‌هایی کرد. علاوه بر مطالب عنوان شده از دیگر شاخص‌های موجود در فرهنک سیاسی ایران به مشخصه ویژه‌ای چون اسطوره‌ها و تابوهای تاریخی – مذهبی می‌توان اشاره کرد. از آنجا که اسطوره‌ها در ایجاد پایه محکم و بست استحکام برای تداوم فرهنگی یک قوم یا ملت در جامعه بشمار می‌روند باید خاطر نشان ساخت که در ارتباط با ایران اسطوره‌ها بخش عظیمی از فرهنگ، باورها و بینش مردمان این مرزوبوم را تشکیل داده‌اند.
همانطور که در قالب مطالب ذکر شده در سطور مربوط به ارائه نظریات فرهنگی بدان اشاره شد پارادایم غالب در زمینه نظریات فرهنگی در محافل علمی و پژوهشی در ایران اولویت با نظریه‌ای است که فرهنگ را شکل‌دهنده و کاتالیزور (اگر نگوییم علت) اصلی در راستای انجام تمام کنش‌های اجتماعی و انسانی می‌داند، می‌باشد واقعیت این است که آنها بر نقش فرهنگ سیاسی در شکل‌گیری دولت و ساختارهای سیاسی و تاثیر آن در تعیین رفتار سیاسی تاکید دارند. به عنوان مثال همواره در فرهنگ و جامعه ما نسبت به سیاست دید و نگرشی منفی وجود داشته و دارد. به علاوه از نظر آنها فرهنگ سیاسی، ایستا فرض می‌شود. در واقع همین ایستایی است که در طول زمان شخصیت یک ملت را می‌سازد (اینجاست که نقش مولفه‌های برجسته فرهنگ سیاسی ایرانیان به چشم می‌آید.) طرفداران و حامیان این مکتب فکری فرهنگی در ایران حتی نقش جغرافیایی ایران زمین را نیز مورد توجه قرار داده و این متغیر (جغرافیا) را نیز موجد و مولد تولید این چنین فرهنگ و شاخص‌های مربوط به آن می‌دانند. در ارتباط با رهیافت‌های فرهنگی نیز باید ذکر کرد که ادعای اصلی این رهیافت‌ها در تحلیل و تبیین سیاست این است که شناخت معتبر‌تر و دقیق‌تر پدیده‌های سیاسی نیازمند توجه به الگوهای ذهنی رایج در هر جامعه است. بر مبنای این روش و رویکردها و با عنایت محققانه بر کنکاش‌های تاریخی است که ادعا می‌شود فرهنگ حاکم بر جامعه ایرانی به اندازه قدمت و تاریخ گذشته این کشور، فرهنگ شفاهی (اسطوره‌ها) بوده و رویکرد تاریخی مردمان این دیار به موازات آن، رویکردی ذهنی و خیالی است. به عبارت دیگر یعنی رویکردی که عده‌ای سفید مطلق و عده‌ای دیگر را سیاه مطلق می‌بیند.
البته سیالیت فرهنگ و نیز تحولات جدید در نگرش به آن، سبب شده که به جای نگاهی ایستا به پدیده فرهنگ، آن را پدیده‌ای متغیر و پویا تعریف کند که ارائه تعریفی جامع و متقن از فرهنگ را با مشکل روبه‌رو می‌سازد براساس این نوع نگرش، اگر فرهنگ را الگوهای مشترک یا جمعی فکر، احساس، عمل و نظام‌های معنا تعریف کنیم، وجود این الگوها در عرصه سیاست، شامل تعریف ما در فرهنگ سیاسی می‌باشد. واقعیت امر این است که جهانی شدن فرهنگ را می‌توان مانند سکه دورویی دانست که اگر چه یک روی آن تاکید بر عناصر فرهنگی مشترک بشری تحت عنوان مذهب، انسانیت و بشریت است اما روی دیگر آن ناهمگنی، تنوع، کثرت‌گرایی و به رسیمت‌شناختن تنوع فرهنگی در جهان است.
شایان توجه است که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و ایجاد تحول در نحوه ارتباط میان مردم و حاکمیت در داخل و ایجاد انگیزه‌های همسو مثبت میان مسئولان و شهروندان ایرانی برای اثبات حقانیت و تثبیت آرمان‌های جهانشمول انقلاب اسلامی در سطح و گستره جهانی و نیز فراگیر شدن گفتمان کثرت‌گرایی فرهنگی در سطح بین‌المللی، ما (در تمام دولت – ملت‌ها) شاهد تحولات مشهود و ملموسی در فرهنگ‌های سیاسی حاکم به سمت و سوی فرهنگ مدنی و پلورال هستیم. آنچه مهم می‌نماید و باید به شکل جدی بدان پرداخت این است که با توجه به فراهم بودن این شرایط تاریخی که هم در سطح ملی (وجود نظام دینی مردم‌سالار مورد اعتماد و وثوق عموم) و هم در سطح بین‌المللی باید فرصت را مغتنم شمرده و از ذهنیت استبداد زده تاریخی با ویژگی‌های منحصر به آن که همراه با فقدان فرهنگ و نبود تجربه رقابت سیاسی و نیز ضعف هاضمه سیاسی جامعه به منظور جذب گروه‌های متنوع مشارکت جو می‌باشد، فاصله گرفته و با ایجاد تحول در مجموعه این فرهنگ سیاسی رسوب کرده (بی‌اعتمادی، افراط و تفریط، رفتارهای دوگانه، علاقه به تئوری توطئه و توهم و…) در نهاد شخصیتی ما و فراهم نمودن زمینه‌های مشارکت و رقابت برای تمامی گروه‌های قومی – فرهنگی – تمدنی و نیز مساعد کردن شرایط برای نقش‌آفرینی مردم در زندگی و سرنوشت خویش از فرصت به وجود آمده به نحو کامل، منطقی و بهینه استفاده ببریم. برای روشن‌تر شدن مطالب فوق باید تبیین کرد که بسترسازی از جمله معمول‌ترین الگوهای رابطه فرهنگ و سیاست می‌باشد، یعنی فرهنگ بستری برای شکل‌گیری سیاست در چارچوب خود می‌باشد. در واقع فرهنگ باید هویت فردی و جمعی را به هم پیوند بزند که هویت مشترک شکل بگیرد. در راستای تایید و تصدیق آنچه عنوان شد باید تصریح کرد ما در جامعه‌شناسی، مفهومی به نام اجتماعی شدن داریم که دوره‌های گوناگون سنی را برای ورود افراد به جامعه و نقش‌پذیری در آن مشخص می‌کند. در واقع نحوه برقراری ارتباط و تعامل با دیگران را باید در سنین پایین و در مدرسه به افراد آموزش داده شود که در غیر این صورت فضا را برای ایجاد وضعیت یا حالت آنومیک تقویت می‌کند. زمانیکه تغایر و تقابل میان فرهنگ و نسل، سطوح مختلف جامعه و حتی شهر و روستا به وجود آید حالت آنومیک در جامعه ایجاد شده است و فرد در جامعه نمی‌تواند هنجار مشخص و معینی را بپذیرد و دیگر درباره حوادث اطرافش نظر مشخصی ندارد. در اینجاست که مفهوم بستر‌سازی فرهنگی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی بیشتر به چشم خواهد آمد. در این عرصه‌های فرهنگی باید ذهن جامعه با مفاهیم والای سیاسی عجین گردد و این امر مستلزم آن است که مسئولان هم، بستر مناسب آن را فراهم آورند و فرصت شکوفایی به افراد در این عرصه نیز داده شود و افراد دریابند که در چه جایگاهی توانایی انجام و پذیرش مسئولیت دارند. در واقع در مطالعات، آسیب‌شناسی فرهنگ سیاسی به بررسی رابطه انسان یا جامعه با قدرت حاکم می‌پردازد. باید بدانیم اهمیت فرهنگ سیاسی در این نکته است که با مطالعات مربوط به توسعه سیاسی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. همانطور که روشن است فهم سیاسی از راه تقابل و تضارب آراء و اندیشه‌های نسبی به دست می‌آید نه مطلق‌اندیشی وجمود بر مبانی مقدرگرایانه اسطوره‌ای مآب. مطلق‌گرایی و مطلق‌اندیشی مشخصه جوامعی است که در آنها تفکر انتقادی نهادینه نشده است.
در واقع قائل بودن به نسبیت اندیشه‌های سیاسی – اجتماعی در وهله اول یک باور است و در وهله دوم یک فرهنگ و در وهله سوم عین عقل و در وهله چهارم یک فن و روش است.
باید تاکید کرد اگر فرهنگ سیاسی را همه جنبه‌های ذهنی و بینا ذهنی نظام معنایی مرتبط با سیاست که دارای وجه شناختی (تعیین، تعریف، تشریح) و هنجاری (توجیه یا تقبیح) است، تعریف کنیم، بنابراین فرهنگ سیاسی معنایی مشترک ساخته و پرداخته شده در فرآیند جامعه‌پذیری است که ضمن تعریف امر سیاسی، نهادها و مقامات و اندر کنش‌های سیاسی را توجیه با تقبیح می‌کند.
از مطالعه فرهنگ سیاسی ایران با تاکید بر دوران معاصر و با دقت در عناصر ذهنی و سازه‌های بینشی قوام بخش این فرهنگ و آثاری که این عناصر در شکل‌گیری و تشدید انگاره‌های ما با تاکید بر نقش پر رنگ گزاره‌ تاریخی هویت – شخصیتی ایرانیان در نحوه برخورد با دنیای برون از دایره هم مشربان هم مسلک و هم قطاران محفلی ، سخت می‌توان پذیرفت که این فرهنگ سیاسی به ظاهر سالم در صدد برافکندن طرحی نواز شکل اعتدال برآید. زیرا به تاسی از همین فرهنگ می‌باشد که همواره هنر ما در عرصه اندیشه و عمل حکایت افراط و تفریط بوده است. بزرگترین عارضه و پیامد افراط و تفریط افتادن در بیراهی و گمراهی است. به عنوان مثال ما در دولت قبلی (دهم) شاهد افراط در مهرورزی و تفریط در اظهار علاقه به موضوع عدالت در نوع (احمدنژادی) و شکل ممیزی گونه‌ای از آن بودیم. در عالم سخن طرفدار اعتدال و میانه‌وری هستیم. در واقع وجوه اعتدال را نه برای آرامش جمعی بلکه برای برند دار کردن گفتمان خود در برابر سایر گفتمان‌ها در سطح اجتماعی – سیاسی جامعه مطرح می‌کنیم.
اعتدال به نوعی به جای آنکه یک مشی و روش برای اعتلا باشد یک خط و خطوط برای تعریف حدود است.
واقعیت این است که پارانویای حاکم بر پارادایم فکری نخبگان سیاسی تصمیم‌ساز (و شاید همه مردم) در ایران معاصر حاصل یک تجربه تاریخی – رسوبی غمناک این سرزمین است که برای خشکاندن ریشه‌های ستبر آن به یک تدبیر کارساز نیازمند است. نباید گمان کرد که تنها دولت یا حاکمیت باید متولی و یا مسئول این تغییر باشند بلکه آغاز این تحول و انقلاب درونی در خلقیات، منش، بینش و نگرش ملی چون انقلاب برونی مردم ایران (انقلاب اسلامی)، مردم و شهروندان ایران می‌باشند. با زمینه‌گرایی مردم بنا بر وظیفه و مسئولیت شهروندی آنها برای ایجاد رفرم فرهنگی در کنار برنامه‌ریزی‌های دولت برای بسترسازی و کانالیزه کردن این تلاش‌های فرهنگی مردمی، ما شاهد تحولات مثبت در زمینه مزبور با توجه به مرجع قرار دادن ارزش‌های اسلامی ایرانی در آینده خواهیم بود که بدون شک این راه طولانی، پروسه‌ای وزمانبر با رنج و مشقت بسیار همراه می‌باشد که مسرت این رنج و مشقت با نتیجه گرفتن در جامعه در کام با حلاوت‌ ملی همراه است.
با توجه به شمردن مولفه‌های مختلف فرهنگ سیاسی و بررسی و تشریح آنها به نظر می‌رسد که عمده‌ترین عامل در همگرایی و ایجاد واگرایی و نرسیدن به جامعه ایده‌آل از نوع رفاهی – مادی و دور شدن گاه به گاه از آرمان‌ها و ارزش‌های انقلابی ایران اسلامی ضعف بسترها و ساختارهای فرهنگ است که سایر ساختارها را نیز متاثر از خود کرده است ضعف ساختارهای فرهنگی نیز به نوعی مدلول ضعف در ساخت شخصیتی ما می‌باشد که ریشه در شکل پرورش و تربیت ذات شخصیتی افراد با توجه به نحوه آموزش فردی و جمعی ما دارد.
در پایان باید خاطر نشان ساخت که با توجه به شرایط موجود یعنی وجود ساختارهای برآمده از انقلاب اسلامی و نیز تحولات فرهنگی متاثر از پدیده جهانی شدن فرهنگ و تحولات ناشی از این فرآیند، روند عقلایی شدن فرهنگ سیاسی در جامعه ایرانی باید به شکل آگاهانه صورت بگیرد. البته لازم به ذکر است که هر گونه تغییرات در حوزه فرهنگ سیاسی ناشی از تحولات فوق را نباید با سیاست فرهنگی و یا متداخل بودن این دو (فرهنگ سیاسی و سیاست فرهنگی) با هم اشتباه شود، چرا که سیاست، اهداف و اولویت‌ها و برنامه‌های ما برای تغییر و تحول در راستای اعتلا بخشی فرهنگ سیاسی حاکم در ایران بسیار متفاوت‌تر از سیاست فرهنگی متاثر از فرآیند جهانی شدن فرهنگ می‌باشد. در واقع‌ شناسایی پارامترهای مشترک نظام و جامعه، نه تنها در ایجاد جامعه و انسان نو ایران به ما کمک می‌کند بلکه موجب فاصله گرفتن این جامعه از شخصیت‌پردازی‌های اسطوره‌‌ای – مقطعی تاریخی متاثر از رویکردهای فرهنگی سیال حاکم در تاریخ این سرزمین می‌شود. در تلاش برای رسیدن به یک فرهنگ سیاسی وفاق‌گرا با ویژگی‌های مثبت – ایرانی – اسلامی و دور شدن هر چه بیشتر از فرهنگ سیاسی منازعه‌گرای عمومی موجود در جامعه، ابتدا به ساکن باید ایستارها و ارزش‌های سیاسی متعلق به گروه‌های مجزا (خرده فرهنگ سیاسی) را کنار زده و بعد با تلفیق ارزش‌ها و استراتژی‌های آگاهانه و شرایط اجتماعی و نیز ترکیب پیچیده‌ای از روش و سیاست‌ها موجب ایجاد برداشت‌های همسو (نه واحد) و هم جهت در جامعه باشیم و زمینه برای فعالیت شهروندان مشارکت جورا فراهم کنیم.
با تأسف با وجود داشتن خط مشی به عنوان ترجیحات نخبگان و نیز حداکثر‌سازی نفع اجتماعی با توجه به ارزشهای موجود در انقلاب اسلامی می‌توان کسالت انتظار چندین و چند ساله تحولات فرهنگی در عرصه سیاست و اجتماع را به قداست انتظار تبدیل کرد و عملکردهای نمادین در حوزه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را یا تصحیح نموده و یا تغییر دهیم. ملخص کلام اینکه یکی از راه‌های ترسیم نقشه فرهنگ سیاسی یک ملت، توجه به تشریح ساختارهایی است که شهروندان در قبال سه سطح نظام سیاسی (سیستم یا نظام، فرآیند، سیاستگذاری) دارند که با توجه به همدلی مسئولان و مردم در ایران و نیز مشروعیت متعاقب با آن استراتژی تولید ارزش‌های سیاسی – فرهنگی باید نمود واقعیت‌های کنونی جامعه ایرانی را دارا باشد، از این رو علاوه بر استفاده از گفتگوی دو جانبه میان دولت و مردم که از عناصر اصلی تشکیل‌دهنده فرهنگ سیاسی است. با بازشناسی عوامل عدم شکل‌گیری سنت و فرهنگ سیاسی سالم در ایران در طول تاریخ سیاسی این سرزمین زمینه را برای تحولات مثبت در عرصه فرهنگ – سیاسی را فراهم آورده و قانونمندی‌های فرهنگی – سیاسی را در تمام عرصه‌های موجود را با توجه به فلسفه بنیادین اجتماعی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از طریق جامعه‌پذیری سیاسی (خواه به شکل مستقیم و خواه غیر مستقیم) بگسترانیم، به طوری که شرایط مناسب شکل‌گیری فرهنگ سیاسی سالم فراهم آید.
(بصیرت، ۷ اردیبهشت ۱۳۹۳ )

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد