۱۳۹۷/۰۱/۲۰
–
۸۵۵ بازدید
باعرض سلام و خسته نباشید، از کجا بدانیم خدا مارا دوست دارد و با ما قهر نیست؟ من چند وقت قبل به دلیل مسئله ای با خدا قهر کردم اما این قهر کردن فقط یک روز ادامه داشت و واقعا عصبانی بودم اما بعدا به شدت پشیمان شدم،از کجا بدانم خداوند مرا بخشیده است و از من گذشته است و مثل گذشته مرا دوست دارد؟ من واقعا عاشق خداوند هستم و رضایت اورا خواهانم اما کاهی مشکلات فشار می اورند و از کوره در میروم، از کجا بدانم خداوند مرا بخشیده است؟ من از او طلب بخشش کرده و توبه کردم که دیگر قهر نکنم،
باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛
دوست عزیز؛ نه تنها خداوند بندگان خود را دوست دارد، بلکه تمام عالم را بر اساس عشق و محبت آفرید.
حقیقت محبت هیچگاه به عنوان یک مسأله ی عقلی قابل بررسی نیست و از کتابت و گفتار، مفهوم نمیشود.
چون قلم اندر نوشتن میشتافت * چون به عشق آمد قلم برخود شکافت
چون سخن در وصف این حالت رسید * هم قلم بشکست و هم کاغذ درید
از نظر عرفا حرکت جهان، یک حرکت حبی است و تمامی جهان، از جمادات تا مجردات، یکپارچه عشق و محبت است. از نظر برخی فلاسفه نیز هر موجودی به کشش محبت، به سوی مقصد و مقصود خود در حرکت است و از نظر دانشمندان فیزیک یکی از قوانین عام و جهان شمول، نیروی جاذبه است.
در دنیای جمادات، الکترونها عاشقانه گرد وجود هستهی اتم میچرخند و در گیاهان، گرایشهای گوناگون، ساقهی گیاه را به سوی نور و ریشهی آن را به سوی زمین هدایت میکند. در عالم حیوانات… کششهای غریزی در جنبههای گوناگون، موجب حیات و بقای آنها میشود…
بنابراین به حکم قانون عمومی عشق و سریان آن در تمامی موجودات، انسان نیز مشمول این جذبهی عمومی است و تمامی ابعاد او با قانون عشق و محبت، به حیات خود ادامه میدهد.
دور گردون راز جذب عشق دان * گر نبودی عشق، کی گشتی جهان
آمیختگی فطرت انسان با محبت، دلیلی بر وجود محبت در ذات اقدس الهی است؛ زیرا نمیتوان پذیرفت که بدون آنکه محبت در خداوند سبحان باشد، آن را در آدمی به ودیعت بگذارد. آیا معنی دارد کسی چیزی به شیء بدهد، بدون آنکه آن چیز را خود داشته باشد؟
ذات نایافته از هستی بخش * کی تواند که شود هستی بخش
ابوالحسن دیلمی میفرماید: در حضور من از یکی از فیلسوفان، در بارهی پدید آمدن عشق سؤال شد؛ گفت: نخستین کسی که عشق ورزید خدای متعال بود.
در تفسیر وزین المیزان آمده است:…. هر چیزی ذات خود را دوست میدارد و چون در سابق گفتیم: هر محبی همه متعلقات محبوب خود را نیز دوست میدارد، در نتیجه هر چیزی آثار وجودیش را هم دوست میدارد؛ از اینجا معلوم میشود که خدای سبحان، بدین جهت که خود را دوست میدارد، خلق خود را دوست میدارد و اگر خلق خود را دوست میدارد، بدین جهت است که انعام او را میپذیرد و باز اگر خلق خود را دوست میدارد، بدان جهت است که هدایت او را میپذیرند. (تفسیر المیزان/ ج 1/ ص621)
لذا چون حضرت حق، ذات خود را دوست دارد، همهی هستی را خلق کرد و به همین جهت، مخلوق خویش را نیز دوست دارد؛ بدین معنا که تمام نیازهای هر موجودی را برای او برآورد کرده و بدین گونه دوستی خود را اعلام میدارد.
وقتی به اطراف خویش مینگریم، در مییابیم که رحمت واسعهاش همهی هستی را فرا گرفته است و شرایط به کمال رسیدن هر موجودی را فراهم نموده است و از هیچ لطف و محبتی دریغ نورزیده است.
«اشاره به نکته ای لطیف»
خداوند سبحان نسبت به همهی مخلوقات خویش محبت دارد؛ چرا که آنها را خلق کرده و هر خالقی به مخلوق خویش علاقهمند است. این دوست داشتن خدا به تنهایی مایهی افتخار و قرب به خداوند نیست! بلکه انسان باید تلاش کند با اطاعت از فرامین الهی به رشد و کمال برسد؛ وقتی به جایی رسید که با قول و فعل خویش، ثابت کرد که خداوند تعالی را دوست دارد، تازه نیمی از مسیر را طی کرده است؛ اگر توانست با قدم عبودیت و تسلیم محض حق تعالی، به جایی رسید که خداوند نیز او را دوست بدارد، در این صورت است که به کمال و فخر نهایی رسیده است و راه رسیدن به این رتبه و مقام، این است که بدون چون و چرا از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پیروی کنیم؛ «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» (سورهی آل عمران/ 31) بگو اگر خدا را دوست میدارید، پس مرا اطاعت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
در روایتی قدسی آمده است: « لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا»؛ این روایت بیانگر شدت محبت و علاقه خداوند به بندگانش است و بر این موضوع تاکید دارد که حتی بندگانی که از او رو برگردانده و در دام غفلت گرفتار شدهاند و او را از یاد بردهاند مورد علاقه او بوده و خداوند به آنها مشتاق است؛ اما آنها بر اثر جهل و غفلت از میزان این اشتیاق الهی نسبت به خود خبر ندارند و چه بسا فکر میکنند از چشم خدا افتادهاند و خداوند به آنها توجهی ندارد. اشتیاق خداوند به چنین بندگان غافل و جاهلی به اندازهای شدید است که اگر آنها از آن مطلع میشدند و عمق و شدت آن را درک میکردند از زیادی شوق جان میدادند و زنده نمیماندند.
بنابراین وقتی شوق و علاقه خداوند به بندگان غفلت زدهای که از او رو برگردهاند در این حد باشد اشتیاق و علاقه او به بندگان بیدار و متوجهای که پیوسته به یاد او هستند چقدر است؟!
خداوندی که چنین مهربان است، بیشک در هر حالی به بندگان خود کمک میکند؛ اما نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که خدای تعالی فرمود: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون ــــ فساد، در خشکى و دریا ظاهر گشت به سبب دستاورد مردم؛ خدا مى خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید بازگردند» (الروم:41)
لذا خیلی از مشکلات در حقیقت حاصل دست خودمان است؛ و عملکرد خودمان است که به خودمان بر میگردد. پس تا خودمان برای برطرف نمودنش اقدام نکنیم، خدا کمکمان نخواهد کرد!
دوست گرامی. رابطه دوستانه میان انسان و خداوند دو طرفه است.یحبهم و یحبونه. اگر بخواهیم بفهمیم خداوند تا چه انداره به ما علاقه دارد, باید ببینیم ما تا چه اندازه به خداوند علاقه و رابطه داریم و مطیع او هستیم و به وظایف واجب و مستحب خود عمل می کنیم.
این اشکال از آنجا ناشی شده است که در معنای «محبّت» و نیز محبّت خداوند، دقت کافی صورت نگرفته است. امیدواریم با توجّه به نکات زیر، مسئله روشن شود.
تعریف محبّت: غزالی در کتاب احیاء علوم الدین حبّ و بغض را این گونه تعریف می کند: حبّ عبارت است از میل طبع به شیئی که در ادراکش لذت است و بغض عبارت است از نفرت طبع به شیئی که در ادراکش درد، تعب و سختی نهفته باشد. [ احیاء علوم الدین، ج 4، ص 275.] صدرالمتألهین نیز محبّت را این گونه تعریف کرده است: «محبّت عبارت است از ابتهاج به شیئی یا از شیئی که موافق با طبیعت انسان باشد؛ اعمّ از اینکه آن شیء یک امر عقلی باشد یا حسی، حقیقی باشد یا ظنی».[ به نقل از: فلسفه و قرآن در زمینه المیزان، ج 3، ص 145.]بنابراین محبت، یک نوع جذب و انجذابی است که ملاک آن ملایمتی است که آن موجود با محبوب خود دارد. به بیان دیگر، محبّت، حالتی است که در دل یک موجود ذی شعور، نسبت به چیزی که با وجود او ملایمت و با تمایلات و خواسته های او تناسبی دارد، پدید می آید.[ نگا: محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج اوّل، ص 359 و 360.]محبّت خدا : آمیختگی فطرت انسان با محبّت، دلیلی بر وجود محبّت در ذات اقدس الهی است؛ زیرا نمی توان پذیرفت بدون آنکه «محبّت» در خداوند سبحان باشد، آن را در آدمی به ودیعت بگذارد. آیا معنا دارد کسی چیزی به شیئی بدهد، بدون آنکه آن چیز را خود داشته باشد؟! ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش ابوالحسن دیلمی می گوید: در حضور من از یکی از فیلسوفان درباره پدید آمدن عشق سؤال شد، گفت: نخستین کسی که عشق ورزید، خدای متعال بود. [ عطف الألف، ص 28.] از سوی دیگر، یکی از مهم ترین اسباب محبّت، حبّ ذات است که در هر موجود عاقلی وجود دارد. بنابراین خداوند هم به عنوان یک موجود ذی شعور، می تواند ذات خود را دوست داشته باشد. امّا غیر از این حبّ ذات، ما به آیاتی از قرآن برخورد می کنیم که نشانگر دوستی و محبّت خدا به بندگانش است. [ مثلا بقره (2)، آیه 65؛ آل عمران (3)، آیه 31 و….] آیا این محبّت به غیر از حبّ ذات است و اساساً آیا محبّت خداوند، به همان معنای «محبّت» انسان ها است؟ نخست اینکه محبّت خداوند به بندگانش، از همان جهت حبّ ذات است؛ زیرا مخلوق از افعالی است که از ذات او، نشأت گرفته و در واقع نشانگر اسما و صفات او است. خداوند متعال از آنجا که ذات خویش را دوست می دارد، هر آن چیزی را که حکایت گر و بیانگر آن ذات است، نیز دوست می دارد. [ نگا: المیزان، ج اوّل، ص 411.] عین القضات همدانی در این باب کلماتی شنیدنی دارد: دریغا به جان مصطفی ای شنونده این کلمات! خلق پنداشته اند که انعام و محبت او با خلق، از برای خلق است. نه از برای خلق نیست؛ بلکه از برای خود می کند که عاشق، چون عطایی دهد، به معشوق و با وی لطف کند؛ آن لطف نه به معشوق می کند که آن با عشق خود می کند. دریغا از دست این کلمه! تو پنداری که محبّت خدا با مصطفی، از برای مصطفی است؟ این محبّت او از بهرخود است. [ تمهیدات، ص 217.] دوم اینکه حبّ خداوند به بندگان، به معنای یک حبّ انفعالی نیست که در عالم مادی وجود دارد. حبّ خداوند به خویش -به گفته ابن سینا- همان ادراک «خیر» است. خداوند از آن روی که مُدرک جمال حضرت خود است، عاشق است و از آن روی که ذات او مدرَک است به ذات، معشوق است. [ نگا: رساله عشق، صص 4 – 6.] و چون فعل خداوند از ذات او جدایی ندارد، آن نیز مورد محبّت خداوند است. بدین معنا که خداوند، افعال خود را -که مرتبط با ذات او است – دوست می دارد و چون مخلوقاتش، نتیجه فعل حضرتش هستند، آنها را نیز دوست می دارد؛ ولی این حبّ به معنای انفعالی نفسانی – که در عالم مادی مطرح می شود- نیست؛ بلکه بازگشتش به همان حبّ ذات است که معنای آن ادراک خیر و کمال است. امّا ظهور این محبّت – به فرموده حضرت امام؛- همان بروز رحمت و کرامتش به بندگان است.[ اربعین، ص 390 و 391.] به عبارت دیگر وقتی خداوند، به بنده ای از رحمت بی کران خود لطف می کند، در حقیقت او را مورد محبّت خویش قرار داده است. با توجّه به این توضیحات، روشن می شود که معنای محبّت خداوند به بندگان، همان ادراک خیر و کمالی است که از ذاتش می جوشد و این معنا مانند محبّت ما انسان ها، به یکدیگر نیست که به نوعی در آن انفعال نفسانی هست و چون معنای محبّت خداوند با آنچه که ما به یکدیگر محبّت می کنیم، متفاوت است، نیازی را که در محبّت ما وجود دارد – و در نکته دوم گفته شد- اصلاً در محبّت خدا معنا ندارد. ما برای رهایی از تنهایی، کسب کمالات و آرامش روحی و اتحاد با دیگران، نیازمند محبّتیم؛ امّا محبّتی که نفس در برابر آن منفعل و مبتهج می گردد! و لکن محبّت خداوند به بندگان، برای هیچ یک از این امور نیست؛ چرا که او نیازی به رهیدن از تنهایی، به دست آوردن کمالات و… ندارد. او غنی با لذات است؛ محبّت او به مخلوقاتش همان ادراک خیر و کمالی است که در ذاتش وجود دارد و مظاهر آن در همه هستی، پرتوافکن شده است.
امامان مهربان ما فرمودهاند اگر میخواهید ببینید خدا چقدر شما را دوست دارد، ببینید او در نزد شما چقدر دوست داشتنی است. سری به دلتان بزنید؛ خدا را چقدر دوست دارید؟…
وقتی باران می بارد برای بارانی شدن چه باید کرد؟
حتما پاسخ می دهید فقط کافی است تا انسان زیر باران برود و خود را در معرض باران قرار دهد. لطف و عنایت خداوند و ائمه نیز مانند بارانی است که دائما می بارد و قطع شدنی نیست. حال اگر کسی ظرف وجود خود را رو به بالا گرفت از این باران بهره می برد و اگر ظرف وجودش را وارونه نگه داشت ، چیزی نصیب او نخواهد شد. ما هستیم که خود را از این باران رحمت محروم کرده ایم.
خداوند متعال دائم الفیض می باشد و محال است فیض خود را از موجودات برگیرد ؛ چون تغییر و بخل برای ذات خدا نقص است. لذا این بندگانند که با پشت نمودن به خدا ، خود را از فیض و رحمت او بی نصیب می کنند.
آیا معلّم کسی را در امتحان ، ردّ یا تجدید یا مشروط می کند؟ خیر، بلکه خود شاگرد است که این امور را برای خود رقم می زند، البته مهر ردّی یا تجدیدی یا مشروطی به دست معلّم زده می شود.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرموده است: إنا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم. یعنی ما در مراعات شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را فراموش نمی نماییم.
سخنان ائمه معصومین علیهم السلام مانند سخنان ما نیست که بی اعتبار باشد بلکه کلام آن بزرگواران کاملا از روی صدق و حقیقت است، بنابراین با توجه به این کلام امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، آنان به هیچ عنوان- نعوذ بالله- کم لطف نیستند این ما هستیم که کم لطف بوده و کوتاهی می کنیم.
*لطف و عنایت خداوند وائمه در کجاست؟ شما از چه راهی می توانی رضایت والدین خود را کاملا جلب کنی؟ معمولا جواب این است که « اگر بر خط و رسمی که آنان برایم می پسندند و یا آرزوی آن را دارند حرکت کنم.» رضایت آنان تأمین شده است.
انسان در طول مسیر حرکت خود به سمت تعالی و قرب الهی به لطف و عنایت خدا و حضرات معصومین علیهم السلام نیاز شدید دارد. حرکت انسان دو جهت دارد یکی سیر به سوی نور و معنویت و تعالی و دیگری به قهقرا رفتن و ظلمت و تاریکی. هر قدر که انسان از سمت و سوی معنویت و نور رویگردان شود و مسیر خود را به سمت مخالف انتخاب کند به همان میزان، لطف خدا وائمه را از دست داده. اگر دقت کنیم می بینیم که این ما هستیم که لطف خداوند و این بزرگواران را از دست می دهیم نه این که آنان کم لطفی کرده باشند. هرگز!!
گفته اند که اگر می خواهید بفهمید امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چقدر به یاد شماست بروید ببینید شما چه مقدار به یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستید. هر مقدار که ما به یاد اماممان باشیم ایشان بیش از آن به یاد ما هستند. اگر در زندگیمان خدا و ائمه کمرنگ هستند بدانیم که به همان مقدار خود را از لطف آنان دور ساخته ایم.
*ملاک مورد لطف بودن یا نبودن: هر قدمی که به سوی خدا برداریم به همان مقدار لطف آنان شامل حالمان می گردد. مسیر تعالی را مانند جاده ای در نظر بگیرید که هر چه پیش می رویم تعداد کاروانسراها و استراحتگاه ها و تفرجگاه ها بیشتر می شود. در تشبیه ما این استراحتگاه ها همان الطاف خداوندی هستند. بر عکس در مسیر دیگر هر چه به سمت مخالف بروید از تعداد استراحتگاه ها و … کم شده تا جایی که به برهوت بدون آب وعلف تبدیل می شود و دیگر لطفی در کار نیست.
ملاک بدست آوردن لطف خداوند و ائمه علیهم السلام قدم نهادن در مسیری است که آنان برای ما تعیین کرده اند. جاده اصلی این مسیر همان وظایف اصلی است که خداوند متعال برای ما مشخص کرده و در مقابل، لطف خود را تضمین کرده. این وظیفه اصلی همان تقوا است.
من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب (سوره طلاق، آیات 2و 3)
إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (سوره فرقان، آیه 29)
خداوند متعال، هم رزق و روزی مادی و هم معنوی را برای انسان با تقوا تضمین کرده است. بصیرت و نیروی جدا کننده حق از باطل و راه چاره را نیز ضمانت کرده است. این ها همان الطاف خداوندی است.
تقوا یک شاهراه بزرگ دارد که با قرار گرفتن در این شاهراه، انسان به اصل تقوا می رسد و در مسیر نور قرار می گیرد. این شاهراه همان وظایف اصلی انسان یعنی انجام واجبات و ترک محرمات است.
امام سجاد(ع) می فرمایند: هر کس به آنچه که خدا بر او واجب کرده عمل نماید، او از بهترین مردم می باشد، (بحارالانوار, ج 71, ص 195, روایت 7 به نقل از سر الاسراء، علی سعادت پرور, ج 2, ص 65)
و روشن است کسی که با فعل واجبات و ترک محرمات بهترین مردم شده باشد از منظر خدای سبحان و ائمه هدی (ع) مورد لطف و عنایت بوده است .
*لطف و خوشنودی خداوندی: خدای تبارک و تعالی خشنودی خود را در طاعتش نهفته است، پس هیچ طاعتی را کوچک نشمارید زیرا بسا که آن طاعت با خشنودی خدا همراه باشد و تو بی خبر باشی- برای کسب رضایت الهی هر کار خیر و پسندیده را انجام دهید و لو کوچک باشد زیرا احتمال دارد رضایت الهی با او کسب شود.
روایت شده که موسی(ع) گفت: پروردگارا مرا از نشانه خشنودی خود از بنده ات خبر ده خدای تعالی به او وحی فرمود: هر گاه دیدی که من بنده ام را برای طاعت خود آماده و از معصیتم روی گردان می کنم این نشانه خشنودی من است.
ودرپایان درپاسخ به این پرسش توجه شما را به مطالب ذیل جلب می نماییم :
1- نه سریع مستجاب شدن دعا و زود رسیدن به خواسته ها همیشه دلیل بر محبوب بودن و عزیز بودن در نزد خدا است و نه به تاخیر افتادن اجابت دعا و دیر بر آورده شدن مراد و خواسته ها همواره نشانه بی اعتبار بودن در نزد خدا و جایی نداشتن در پیشگاه با عظمت او است .گاهی اجابت سریع دعا و زود نایل شدن به مراد ، نتیجه عنایت حق تعالی به بنده مومنش و محبوب بودنش در بارگاه او است و گاهی نتیجه دور بودن از او و مبغوض بودن در نزد او . در روایات آمده است که گاهی بنده مومن و مقرب خدا ، خواسته و حاجتی دارد و به در خانه او می رود و در می زند و دعا می کند ولی خداوند اجابت دعایش را به تاخیر می اندازد زیرا او دوست دارد صدای بنده مومنش را بشنود پس دعای او را زود مستجاب نمی کند تا بنده اش پی در پی در خانه اش را بزند و او را صدا کند . بر عکس گاهی بنده گنهکار و فاسق به در خانه اومی آید و چیزی می خواهد ، خدا زود خواسته او را برآورده می کند تا دوباره به در خانه اش نیاید و او را صدا نزند زیرا خداوند دوست ندارد صدای او را بشنود .
2- خداوند همه بندگانش حتی بندگان گنهکارش را دوست دارد . در روایتی آمده است : لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا ؛ اگر کسانی که به من پشت کرده اند و از من گریزانند می دانستند چه اندازه به آنها مشتاقم از شوق و شادی می مردند . این خدای مهربان گاهی با نشان دادن پرتوی از لطف و مهر خود به بندگان خطا کار و گنهکارش آنها را به خود متوجه می کند و به سوی خود می کشاند و کمند محبت خود را به گردن آنها می اندازد . پس نباید همه لطف و احسان و نعمت های خدا را به حساب خوبی خود و نیکی اعمال خود گذاشت بلکه باید به حساب لطف بی کران و عنایت غیر متنا هی اوگذاشت .
3- – بهره مندی پی در پی از نعمت های الهی و بر وفق مراد بودن روزگار و به کام بودن اوضاع همواره حاکی از مورد نظر و لطف خداوند بودن نیست بلکه گاهی برخلاف ظاهرش فریبایش نشانه نوعی عذاب و انتقام الهی است که در قرآن و روایات به نام عذاب استدراج از آن یاد شده است . بنا بر این انسان مومن هنگام نزول پی در پی نعمت و فراوانی لطف و احسان پروردگار نباید مطمئن باشد که مورد لطف خداوند قرارگرفته بلکه باید خائف و ترسان باشد که مبادا این نعمت های ظاهری در باطن قهر و عذاب الهی باشد .در برخی آیات قرآن مانند آیه 182 سوره اعراف از مجازات و عذاب استدراج نام برده شده که ذکر این آیه وتفسیر و توضیحی در باره آن ضروری و لازم است : وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ (182) وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (183) ترجمه : 182 – و آنها که آیات ما را تکذیب کردند تدریجا از آن راه که نمى دانند گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.
183- و به آنها مهلت مى دهیم (تا مجازاتشان دردناکتر باشد) زیرا طرح و نقشه من قوى (و حساب شده) است (و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست).
در این دو آیه یکى از مجازات هاى الهى که به صورت یک سنت در باره بسیارى از گنهکاران سرکش اجرا مى شود، بیان شده و آن همان چیزى است که به عذاب استدراج از آن تعبیر مى شود.
استدراج در دو مورد از قرآن مجید آمده است یکى در آیه مورد بحث و دیگر آیه 44 سوره قلم و هر دو مورد در باره انکار کنندگان آیات الهى است.
موفق ومؤید باشید.
دوست عزیز؛ نه تنها خداوند بندگان خود را دوست دارد، بلکه تمام عالم را بر اساس عشق و محبت آفرید.
حقیقت محبت هیچگاه به عنوان یک مسأله ی عقلی قابل بررسی نیست و از کتابت و گفتار، مفهوم نمیشود.
چون قلم اندر نوشتن میشتافت * چون به عشق آمد قلم برخود شکافت
چون سخن در وصف این حالت رسید * هم قلم بشکست و هم کاغذ درید
از نظر عرفا حرکت جهان، یک حرکت حبی است و تمامی جهان، از جمادات تا مجردات، یکپارچه عشق و محبت است. از نظر برخی فلاسفه نیز هر موجودی به کشش محبت، به سوی مقصد و مقصود خود در حرکت است و از نظر دانشمندان فیزیک یکی از قوانین عام و جهان شمول، نیروی جاذبه است.
در دنیای جمادات، الکترونها عاشقانه گرد وجود هستهی اتم میچرخند و در گیاهان، گرایشهای گوناگون، ساقهی گیاه را به سوی نور و ریشهی آن را به سوی زمین هدایت میکند. در عالم حیوانات… کششهای غریزی در جنبههای گوناگون، موجب حیات و بقای آنها میشود…
بنابراین به حکم قانون عمومی عشق و سریان آن در تمامی موجودات، انسان نیز مشمول این جذبهی عمومی است و تمامی ابعاد او با قانون عشق و محبت، به حیات خود ادامه میدهد.
دور گردون راز جذب عشق دان * گر نبودی عشق، کی گشتی جهان
آمیختگی فطرت انسان با محبت، دلیلی بر وجود محبت در ذات اقدس الهی است؛ زیرا نمیتوان پذیرفت که بدون آنکه محبت در خداوند سبحان باشد، آن را در آدمی به ودیعت بگذارد. آیا معنی دارد کسی چیزی به شیء بدهد، بدون آنکه آن چیز را خود داشته باشد؟
ذات نایافته از هستی بخش * کی تواند که شود هستی بخش
ابوالحسن دیلمی میفرماید: در حضور من از یکی از فیلسوفان، در بارهی پدید آمدن عشق سؤال شد؛ گفت: نخستین کسی که عشق ورزید خدای متعال بود.
در تفسیر وزین المیزان آمده است:…. هر چیزی ذات خود را دوست میدارد و چون در سابق گفتیم: هر محبی همه متعلقات محبوب خود را نیز دوست میدارد، در نتیجه هر چیزی آثار وجودیش را هم دوست میدارد؛ از اینجا معلوم میشود که خدای سبحان، بدین جهت که خود را دوست میدارد، خلق خود را دوست میدارد و اگر خلق خود را دوست میدارد، بدین جهت است که انعام او را میپذیرد و باز اگر خلق خود را دوست میدارد، بدان جهت است که هدایت او را میپذیرند. (تفسیر المیزان/ ج 1/ ص621)
لذا چون حضرت حق، ذات خود را دوست دارد، همهی هستی را خلق کرد و به همین جهت، مخلوق خویش را نیز دوست دارد؛ بدین معنا که تمام نیازهای هر موجودی را برای او برآورد کرده و بدین گونه دوستی خود را اعلام میدارد.
وقتی به اطراف خویش مینگریم، در مییابیم که رحمت واسعهاش همهی هستی را فرا گرفته است و شرایط به کمال رسیدن هر موجودی را فراهم نموده است و از هیچ لطف و محبتی دریغ نورزیده است.
«اشاره به نکته ای لطیف»
خداوند سبحان نسبت به همهی مخلوقات خویش محبت دارد؛ چرا که آنها را خلق کرده و هر خالقی به مخلوق خویش علاقهمند است. این دوست داشتن خدا به تنهایی مایهی افتخار و قرب به خداوند نیست! بلکه انسان باید تلاش کند با اطاعت از فرامین الهی به رشد و کمال برسد؛ وقتی به جایی رسید که با قول و فعل خویش، ثابت کرد که خداوند تعالی را دوست دارد، تازه نیمی از مسیر را طی کرده است؛ اگر توانست با قدم عبودیت و تسلیم محض حق تعالی، به جایی رسید که خداوند نیز او را دوست بدارد، در این صورت است که به کمال و فخر نهایی رسیده است و راه رسیدن به این رتبه و مقام، این است که بدون چون و چرا از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پیروی کنیم؛ «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» (سورهی آل عمران/ 31) بگو اگر خدا را دوست میدارید، پس مرا اطاعت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
در روایتی قدسی آمده است: « لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا»؛ این روایت بیانگر شدت محبت و علاقه خداوند به بندگانش است و بر این موضوع تاکید دارد که حتی بندگانی که از او رو برگردانده و در دام غفلت گرفتار شدهاند و او را از یاد بردهاند مورد علاقه او بوده و خداوند به آنها مشتاق است؛ اما آنها بر اثر جهل و غفلت از میزان این اشتیاق الهی نسبت به خود خبر ندارند و چه بسا فکر میکنند از چشم خدا افتادهاند و خداوند به آنها توجهی ندارد. اشتیاق خداوند به چنین بندگان غافل و جاهلی به اندازهای شدید است که اگر آنها از آن مطلع میشدند و عمق و شدت آن را درک میکردند از زیادی شوق جان میدادند و زنده نمیماندند.
بنابراین وقتی شوق و علاقه خداوند به بندگان غفلت زدهای که از او رو برگردهاند در این حد باشد اشتیاق و علاقه او به بندگان بیدار و متوجهای که پیوسته به یاد او هستند چقدر است؟!
خداوندی که چنین مهربان است، بیشک در هر حالی به بندگان خود کمک میکند؛ اما نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که خدای تعالی فرمود: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون ــــ فساد، در خشکى و دریا ظاهر گشت به سبب دستاورد مردم؛ خدا مى خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید بازگردند» (الروم:41)
لذا خیلی از مشکلات در حقیقت حاصل دست خودمان است؛ و عملکرد خودمان است که به خودمان بر میگردد. پس تا خودمان برای برطرف نمودنش اقدام نکنیم، خدا کمکمان نخواهد کرد!
دوست گرامی. رابطه دوستانه میان انسان و خداوند دو طرفه است.یحبهم و یحبونه. اگر بخواهیم بفهمیم خداوند تا چه انداره به ما علاقه دارد, باید ببینیم ما تا چه اندازه به خداوند علاقه و رابطه داریم و مطیع او هستیم و به وظایف واجب و مستحب خود عمل می کنیم.
این اشکال از آنجا ناشی شده است که در معنای «محبّت» و نیز محبّت خداوند، دقت کافی صورت نگرفته است. امیدواریم با توجّه به نکات زیر، مسئله روشن شود.
تعریف محبّت: غزالی در کتاب احیاء علوم الدین حبّ و بغض را این گونه تعریف می کند: حبّ عبارت است از میل طبع به شیئی که در ادراکش لذت است و بغض عبارت است از نفرت طبع به شیئی که در ادراکش درد، تعب و سختی نهفته باشد. [ احیاء علوم الدین، ج 4، ص 275.] صدرالمتألهین نیز محبّت را این گونه تعریف کرده است: «محبّت عبارت است از ابتهاج به شیئی یا از شیئی که موافق با طبیعت انسان باشد؛ اعمّ از اینکه آن شیء یک امر عقلی باشد یا حسی، حقیقی باشد یا ظنی».[ به نقل از: فلسفه و قرآن در زمینه المیزان، ج 3، ص 145.]بنابراین محبت، یک نوع جذب و انجذابی است که ملاک آن ملایمتی است که آن موجود با محبوب خود دارد. به بیان دیگر، محبّت، حالتی است که در دل یک موجود ذی شعور، نسبت به چیزی که با وجود او ملایمت و با تمایلات و خواسته های او تناسبی دارد، پدید می آید.[ نگا: محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج اوّل، ص 359 و 360.]محبّت خدا : آمیختگی فطرت انسان با محبّت، دلیلی بر وجود محبّت در ذات اقدس الهی است؛ زیرا نمی توان پذیرفت بدون آنکه «محبّت» در خداوند سبحان باشد، آن را در آدمی به ودیعت بگذارد. آیا معنا دارد کسی چیزی به شیئی بدهد، بدون آنکه آن چیز را خود داشته باشد؟! ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش ابوالحسن دیلمی می گوید: در حضور من از یکی از فیلسوفان درباره پدید آمدن عشق سؤال شد، گفت: نخستین کسی که عشق ورزید، خدای متعال بود. [ عطف الألف، ص 28.] از سوی دیگر، یکی از مهم ترین اسباب محبّت، حبّ ذات است که در هر موجود عاقلی وجود دارد. بنابراین خداوند هم به عنوان یک موجود ذی شعور، می تواند ذات خود را دوست داشته باشد. امّا غیر از این حبّ ذات، ما به آیاتی از قرآن برخورد می کنیم که نشانگر دوستی و محبّت خدا به بندگانش است. [ مثلا بقره (2)، آیه 65؛ آل عمران (3)، آیه 31 و….] آیا این محبّت به غیر از حبّ ذات است و اساساً آیا محبّت خداوند، به همان معنای «محبّت» انسان ها است؟ نخست اینکه محبّت خداوند به بندگانش، از همان جهت حبّ ذات است؛ زیرا مخلوق از افعالی است که از ذات او، نشأت گرفته و در واقع نشانگر اسما و صفات او است. خداوند متعال از آنجا که ذات خویش را دوست می دارد، هر آن چیزی را که حکایت گر و بیانگر آن ذات است، نیز دوست می دارد. [ نگا: المیزان، ج اوّل، ص 411.] عین القضات همدانی در این باب کلماتی شنیدنی دارد: دریغا به جان مصطفی ای شنونده این کلمات! خلق پنداشته اند که انعام و محبت او با خلق، از برای خلق است. نه از برای خلق نیست؛ بلکه از برای خود می کند که عاشق، چون عطایی دهد، به معشوق و با وی لطف کند؛ آن لطف نه به معشوق می کند که آن با عشق خود می کند. دریغا از دست این کلمه! تو پنداری که محبّت خدا با مصطفی، از برای مصطفی است؟ این محبّت او از بهرخود است. [ تمهیدات، ص 217.] دوم اینکه حبّ خداوند به بندگان، به معنای یک حبّ انفعالی نیست که در عالم مادی وجود دارد. حبّ خداوند به خویش -به گفته ابن سینا- همان ادراک «خیر» است. خداوند از آن روی که مُدرک جمال حضرت خود است، عاشق است و از آن روی که ذات او مدرَک است به ذات، معشوق است. [ نگا: رساله عشق، صص 4 – 6.] و چون فعل خداوند از ذات او جدایی ندارد، آن نیز مورد محبّت خداوند است. بدین معنا که خداوند، افعال خود را -که مرتبط با ذات او است – دوست می دارد و چون مخلوقاتش، نتیجه فعل حضرتش هستند، آنها را نیز دوست می دارد؛ ولی این حبّ به معنای انفعالی نفسانی – که در عالم مادی مطرح می شود- نیست؛ بلکه بازگشتش به همان حبّ ذات است که معنای آن ادراک خیر و کمال است. امّا ظهور این محبّت – به فرموده حضرت امام؛- همان بروز رحمت و کرامتش به بندگان است.[ اربعین، ص 390 و 391.] به عبارت دیگر وقتی خداوند، به بنده ای از رحمت بی کران خود لطف می کند، در حقیقت او را مورد محبّت خویش قرار داده است. با توجّه به این توضیحات، روشن می شود که معنای محبّت خداوند به بندگان، همان ادراک خیر و کمالی است که از ذاتش می جوشد و این معنا مانند محبّت ما انسان ها، به یکدیگر نیست که به نوعی در آن انفعال نفسانی هست و چون معنای محبّت خداوند با آنچه که ما به یکدیگر محبّت می کنیم، متفاوت است، نیازی را که در محبّت ما وجود دارد – و در نکته دوم گفته شد- اصلاً در محبّت خدا معنا ندارد. ما برای رهایی از تنهایی، کسب کمالات و آرامش روحی و اتحاد با دیگران، نیازمند محبّتیم؛ امّا محبّتی که نفس در برابر آن منفعل و مبتهج می گردد! و لکن محبّت خداوند به بندگان، برای هیچ یک از این امور نیست؛ چرا که او نیازی به رهیدن از تنهایی، به دست آوردن کمالات و… ندارد. او غنی با لذات است؛ محبّت او به مخلوقاتش همان ادراک خیر و کمالی است که در ذاتش وجود دارد و مظاهر آن در همه هستی، پرتوافکن شده است.
امامان مهربان ما فرمودهاند اگر میخواهید ببینید خدا چقدر شما را دوست دارد، ببینید او در نزد شما چقدر دوست داشتنی است. سری به دلتان بزنید؛ خدا را چقدر دوست دارید؟…
وقتی باران می بارد برای بارانی شدن چه باید کرد؟
حتما پاسخ می دهید فقط کافی است تا انسان زیر باران برود و خود را در معرض باران قرار دهد. لطف و عنایت خداوند و ائمه نیز مانند بارانی است که دائما می بارد و قطع شدنی نیست. حال اگر کسی ظرف وجود خود را رو به بالا گرفت از این باران بهره می برد و اگر ظرف وجودش را وارونه نگه داشت ، چیزی نصیب او نخواهد شد. ما هستیم که خود را از این باران رحمت محروم کرده ایم.
خداوند متعال دائم الفیض می باشد و محال است فیض خود را از موجودات برگیرد ؛ چون تغییر و بخل برای ذات خدا نقص است. لذا این بندگانند که با پشت نمودن به خدا ، خود را از فیض و رحمت او بی نصیب می کنند.
آیا معلّم کسی را در امتحان ، ردّ یا تجدید یا مشروط می کند؟ خیر، بلکه خود شاگرد است که این امور را برای خود رقم می زند، البته مهر ردّی یا تجدیدی یا مشروطی به دست معلّم زده می شود.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرموده است: إنا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم. یعنی ما در مراعات شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را فراموش نمی نماییم.
سخنان ائمه معصومین علیهم السلام مانند سخنان ما نیست که بی اعتبار باشد بلکه کلام آن بزرگواران کاملا از روی صدق و حقیقت است، بنابراین با توجه به این کلام امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، آنان به هیچ عنوان- نعوذ بالله- کم لطف نیستند این ما هستیم که کم لطف بوده و کوتاهی می کنیم.
*لطف و عنایت خداوند وائمه در کجاست؟ شما از چه راهی می توانی رضایت والدین خود را کاملا جلب کنی؟ معمولا جواب این است که « اگر بر خط و رسمی که آنان برایم می پسندند و یا آرزوی آن را دارند حرکت کنم.» رضایت آنان تأمین شده است.
انسان در طول مسیر حرکت خود به سمت تعالی و قرب الهی به لطف و عنایت خدا و حضرات معصومین علیهم السلام نیاز شدید دارد. حرکت انسان دو جهت دارد یکی سیر به سوی نور و معنویت و تعالی و دیگری به قهقرا رفتن و ظلمت و تاریکی. هر قدر که انسان از سمت و سوی معنویت و نور رویگردان شود و مسیر خود را به سمت مخالف انتخاب کند به همان میزان، لطف خدا وائمه را از دست داده. اگر دقت کنیم می بینیم که این ما هستیم که لطف خداوند و این بزرگواران را از دست می دهیم نه این که آنان کم لطفی کرده باشند. هرگز!!
گفته اند که اگر می خواهید بفهمید امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چقدر به یاد شماست بروید ببینید شما چه مقدار به یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستید. هر مقدار که ما به یاد اماممان باشیم ایشان بیش از آن به یاد ما هستند. اگر در زندگیمان خدا و ائمه کمرنگ هستند بدانیم که به همان مقدار خود را از لطف آنان دور ساخته ایم.
*ملاک مورد لطف بودن یا نبودن: هر قدمی که به سوی خدا برداریم به همان مقدار لطف آنان شامل حالمان می گردد. مسیر تعالی را مانند جاده ای در نظر بگیرید که هر چه پیش می رویم تعداد کاروانسراها و استراحتگاه ها و تفرجگاه ها بیشتر می شود. در تشبیه ما این استراحتگاه ها همان الطاف خداوندی هستند. بر عکس در مسیر دیگر هر چه به سمت مخالف بروید از تعداد استراحتگاه ها و … کم شده تا جایی که به برهوت بدون آب وعلف تبدیل می شود و دیگر لطفی در کار نیست.
ملاک بدست آوردن لطف خداوند و ائمه علیهم السلام قدم نهادن در مسیری است که آنان برای ما تعیین کرده اند. جاده اصلی این مسیر همان وظایف اصلی است که خداوند متعال برای ما مشخص کرده و در مقابل، لطف خود را تضمین کرده. این وظیفه اصلی همان تقوا است.
من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب (سوره طلاق، آیات 2و 3)
إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (سوره فرقان، آیه 29)
خداوند متعال، هم رزق و روزی مادی و هم معنوی را برای انسان با تقوا تضمین کرده است. بصیرت و نیروی جدا کننده حق از باطل و راه چاره را نیز ضمانت کرده است. این ها همان الطاف خداوندی است.
تقوا یک شاهراه بزرگ دارد که با قرار گرفتن در این شاهراه، انسان به اصل تقوا می رسد و در مسیر نور قرار می گیرد. این شاهراه همان وظایف اصلی انسان یعنی انجام واجبات و ترک محرمات است.
امام سجاد(ع) می فرمایند: هر کس به آنچه که خدا بر او واجب کرده عمل نماید، او از بهترین مردم می باشد، (بحارالانوار, ج 71, ص 195, روایت 7 به نقل از سر الاسراء، علی سعادت پرور, ج 2, ص 65)
و روشن است کسی که با فعل واجبات و ترک محرمات بهترین مردم شده باشد از منظر خدای سبحان و ائمه هدی (ع) مورد لطف و عنایت بوده است .
*لطف و خوشنودی خداوندی: خدای تبارک و تعالی خشنودی خود را در طاعتش نهفته است، پس هیچ طاعتی را کوچک نشمارید زیرا بسا که آن طاعت با خشنودی خدا همراه باشد و تو بی خبر باشی- برای کسب رضایت الهی هر کار خیر و پسندیده را انجام دهید و لو کوچک باشد زیرا احتمال دارد رضایت الهی با او کسب شود.
روایت شده که موسی(ع) گفت: پروردگارا مرا از نشانه خشنودی خود از بنده ات خبر ده خدای تعالی به او وحی فرمود: هر گاه دیدی که من بنده ام را برای طاعت خود آماده و از معصیتم روی گردان می کنم این نشانه خشنودی من است.
ودرپایان درپاسخ به این پرسش توجه شما را به مطالب ذیل جلب می نماییم :
1- نه سریع مستجاب شدن دعا و زود رسیدن به خواسته ها همیشه دلیل بر محبوب بودن و عزیز بودن در نزد خدا است و نه به تاخیر افتادن اجابت دعا و دیر بر آورده شدن مراد و خواسته ها همواره نشانه بی اعتبار بودن در نزد خدا و جایی نداشتن در پیشگاه با عظمت او است .گاهی اجابت سریع دعا و زود نایل شدن به مراد ، نتیجه عنایت حق تعالی به بنده مومنش و محبوب بودنش در بارگاه او است و گاهی نتیجه دور بودن از او و مبغوض بودن در نزد او . در روایات آمده است که گاهی بنده مومن و مقرب خدا ، خواسته و حاجتی دارد و به در خانه او می رود و در می زند و دعا می کند ولی خداوند اجابت دعایش را به تاخیر می اندازد زیرا او دوست دارد صدای بنده مومنش را بشنود پس دعای او را زود مستجاب نمی کند تا بنده اش پی در پی در خانه اش را بزند و او را صدا کند . بر عکس گاهی بنده گنهکار و فاسق به در خانه اومی آید و چیزی می خواهد ، خدا زود خواسته او را برآورده می کند تا دوباره به در خانه اش نیاید و او را صدا نزند زیرا خداوند دوست ندارد صدای او را بشنود .
2- خداوند همه بندگانش حتی بندگان گنهکارش را دوست دارد . در روایتی آمده است : لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا ؛ اگر کسانی که به من پشت کرده اند و از من گریزانند می دانستند چه اندازه به آنها مشتاقم از شوق و شادی می مردند . این خدای مهربان گاهی با نشان دادن پرتوی از لطف و مهر خود به بندگان خطا کار و گنهکارش آنها را به خود متوجه می کند و به سوی خود می کشاند و کمند محبت خود را به گردن آنها می اندازد . پس نباید همه لطف و احسان و نعمت های خدا را به حساب خوبی خود و نیکی اعمال خود گذاشت بلکه باید به حساب لطف بی کران و عنایت غیر متنا هی اوگذاشت .
3- – بهره مندی پی در پی از نعمت های الهی و بر وفق مراد بودن روزگار و به کام بودن اوضاع همواره حاکی از مورد نظر و لطف خداوند بودن نیست بلکه گاهی برخلاف ظاهرش فریبایش نشانه نوعی عذاب و انتقام الهی است که در قرآن و روایات به نام عذاب استدراج از آن یاد شده است . بنا بر این انسان مومن هنگام نزول پی در پی نعمت و فراوانی لطف و احسان پروردگار نباید مطمئن باشد که مورد لطف خداوند قرارگرفته بلکه باید خائف و ترسان باشد که مبادا این نعمت های ظاهری در باطن قهر و عذاب الهی باشد .در برخی آیات قرآن مانند آیه 182 سوره اعراف از مجازات و عذاب استدراج نام برده شده که ذکر این آیه وتفسیر و توضیحی در باره آن ضروری و لازم است : وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ (182) وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (183) ترجمه : 182 – و آنها که آیات ما را تکذیب کردند تدریجا از آن راه که نمى دانند گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.
183- و به آنها مهلت مى دهیم (تا مجازاتشان دردناکتر باشد) زیرا طرح و نقشه من قوى (و حساب شده) است (و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست).
در این دو آیه یکى از مجازات هاى الهى که به صورت یک سنت در باره بسیارى از گنهکاران سرکش اجرا مى شود، بیان شده و آن همان چیزى است که به عذاب استدراج از آن تعبیر مى شود.
استدراج در دو مورد از قرآن مجید آمده است یکى در آیه مورد بحث و دیگر آیه 44 سوره قلم و هر دو مورد در باره انکار کنندگان آیات الهى است.
موفق ومؤید باشید.