۱۳۹۶/۱۰/۰۶
–
۷۴۶ بازدید
آیا حتماً باید به خدا معتقد باشیم؟ نمی شود اصلاً به خدایی معتقد نباشیم؟
1. با توجه به فطری و بدیهی بودن وجود خدا و دلایل متقن بسیار بر وجود او مگر می توان از اعتقاد به وجود خدا دست کشید و بی اعتنا بود؟
2. اگر نگاهی به طول تاریخ و اطراف خود داشته باشیم، به روشنی آشکار می شود که به طور معمول افراد خداباور از آرامش روحی و روانی بیشتری نسبت به دیگر افراد بهره مندند و پیامبران و انسان های با ایمان از هدفمندی و زندگی پرمعنایی نسبت به دیگران برخوردارند نمی توان از کارکرد خوب یک عقیده، درستی آن را نتیجه گرفت. لکن اگر کسی نه دلیل بر اثبات چیزی دارد و نه دلیل بر ردّ آن، اولویت با آن است که عقیده ی با کارکرد بهتر را بر عقیده ی با کارکرد نامناسب ترجیح دهد. از این رو به طور بدیهی برای کسی که نمی داند آیا خدا وجود دارد یا نه، اعتقاد به وجود او معقول تر از انکار وجود اوست. پس آنکه در مورد وجود خدا شک دارد نمی تواند به بهانه ی شک داشتن، طریقه ی انکار را در پیش بگیرد؛ بلکه به حکم عقل باید فرض را بر وجود خدا گذاشته و به تحقیق بپردازد؛ چون اگر حتّی یک در میلیون هم این احتمال درست باشد، انکار آن موجب خسران ابدی می گردد.
همچنین خوب است، کارکردهای اسلام و دیگر ادیان را بررسی نماید و آن را که بهترین و بیشترین کارکرد مثبت را دارد برگزیند.
برای مثال آنکه اعتقاد به خدا و روز قیامت دارد، طبیعی است که دردها و رنج های تحمیلی از جانب محیط را بهتر تحمّل کند؛ امّا آنکه اعتقادی به خدا و آخرت ندارد، چه بسا در مقابل این دردها و رنج ها آستانه تحمل را از دست بدهد و خودکشی کند تا از این رنج ها و دردها رها گردد و یا به توصیه های «ریلکس» عرفان های نوظهور پناه آورد وانسان بی تفاوت و بدون ابتکار عمل شود.
پس عقیده به وجود خدا امید به زندگی می دهد امّا انکار وجود خدا آسیب خودکشی و یا بی تفاوتی را به دنبال دارد و یا برای حل بحران ها به فساد و جنایت رو می آورد و بحران شدیدتر به وجود می آورد. اما کسی که خدا را باور داشته باشد، آسان تر رنج ها را تحمّل نموده و با حکمت و بردباری به حل مشکل اقدام می کند. پس عقل سلیم حکم می کند با توجه به کارکردهای دین داری در برابر انکار دین، امتیاز خداباوری و دین داری را از دست ندهیم.
پس آنکه در مقام شک در وجود خدا، بنا را بر وجود خدا بگذارد، می تواند می تواند قائل به اصول اخلاقی باشد؛ می تواند قوانین عمومی را محترم بشمارد امّا آنکه در این حالت بنا را بر عدم وجود خدا می گذارد، چه بسا به راحتی بشریت را به نابودی بکشاند؛ چنان که در طول تاریخ، همواره چنین افرادی بوده اند که جوامع را آشفته نموده اند.
پس اگر کسی وجود جوامع بشری و وجود قوانین عمومی و اصول اخلاقی و حقوق متقابل را معقول می داند، منطقاً باید بپذیرد که اعتقاد به وجود خدا نیز معقول تر از انکار وجود خداست.
این همان برهان معقولیت است که می گوید: به فرض که برهانی بر وجود خدا یا آخرت نیست، باز معقول تر آن است که به وجود او عقیده داشته باشیم.
2. اگر نگاهی به طول تاریخ و اطراف خود داشته باشیم، به روشنی آشکار می شود که به طور معمول افراد خداباور از آرامش روحی و روانی بیشتری نسبت به دیگر افراد بهره مندند و پیامبران و انسان های با ایمان از هدفمندی و زندگی پرمعنایی نسبت به دیگران برخوردارند نمی توان از کارکرد خوب یک عقیده، درستی آن را نتیجه گرفت. لکن اگر کسی نه دلیل بر اثبات چیزی دارد و نه دلیل بر ردّ آن، اولویت با آن است که عقیده ی با کارکرد بهتر را بر عقیده ی با کارکرد نامناسب ترجیح دهد. از این رو به طور بدیهی برای کسی که نمی داند آیا خدا وجود دارد یا نه، اعتقاد به وجود او معقول تر از انکار وجود اوست. پس آنکه در مورد وجود خدا شک دارد نمی تواند به بهانه ی شک داشتن، طریقه ی انکار را در پیش بگیرد؛ بلکه به حکم عقل باید فرض را بر وجود خدا گذاشته و به تحقیق بپردازد؛ چون اگر حتّی یک در میلیون هم این احتمال درست باشد، انکار آن موجب خسران ابدی می گردد.
همچنین خوب است، کارکردهای اسلام و دیگر ادیان را بررسی نماید و آن را که بهترین و بیشترین کارکرد مثبت را دارد برگزیند.
برای مثال آنکه اعتقاد به خدا و روز قیامت دارد، طبیعی است که دردها و رنج های تحمیلی از جانب محیط را بهتر تحمّل کند؛ امّا آنکه اعتقادی به خدا و آخرت ندارد، چه بسا در مقابل این دردها و رنج ها آستانه تحمل را از دست بدهد و خودکشی کند تا از این رنج ها و دردها رها گردد و یا به توصیه های «ریلکس» عرفان های نوظهور پناه آورد وانسان بی تفاوت و بدون ابتکار عمل شود.
پس عقیده به وجود خدا امید به زندگی می دهد امّا انکار وجود خدا آسیب خودکشی و یا بی تفاوتی را به دنبال دارد و یا برای حل بحران ها به فساد و جنایت رو می آورد و بحران شدیدتر به وجود می آورد. اما کسی که خدا را باور داشته باشد، آسان تر رنج ها را تحمّل نموده و با حکمت و بردباری به حل مشکل اقدام می کند. پس عقل سلیم حکم می کند با توجه به کارکردهای دین داری در برابر انکار دین، امتیاز خداباوری و دین داری را از دست ندهیم.
پس آنکه در مقام شک در وجود خدا، بنا را بر وجود خدا بگذارد، می تواند می تواند قائل به اصول اخلاقی باشد؛ می تواند قوانین عمومی را محترم بشمارد امّا آنکه در این حالت بنا را بر عدم وجود خدا می گذارد، چه بسا به راحتی بشریت را به نابودی بکشاند؛ چنان که در طول تاریخ، همواره چنین افرادی بوده اند که جوامع را آشفته نموده اند.
پس اگر کسی وجود جوامع بشری و وجود قوانین عمومی و اصول اخلاقی و حقوق متقابل را معقول می داند، منطقاً باید بپذیرد که اعتقاد به وجود خدا نیز معقول تر از انکار وجود خداست.
این همان برهان معقولیت است که می گوید: به فرض که برهانی بر وجود خدا یا آخرت نیست، باز معقول تر آن است که به وجود او عقیده داشته باشیم.