طلسمات

خانه » همه » مذهبی » منظور از أعجمی در آیه ۱۰۳ سوره نحل

منظور از أعجمی در آیه ۱۰۳ سوره نحل


منظور از أعجمی در آیه ۱۰۳ سوره نحل

۱۳۹۶/۰۵/۱۵


۱۲۳۷ بازدید

در آیه « لسان الذی یلحدون الیه اعجمی و هذه لسان عربی مبین » منظور از اعجمی چیست؟ اگر منظور از عجمی غیر عربی باشد پیامبرکه عرب بودند و به زبان عربی سخن می گفتند پس چرا قرآن فرموده که زبان ایشان عجمی است؟

خداوند حکیم با اهدافی حکیمانه برای هر قومی ، پیامبری را به زبان آن قوم فرستاده و حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله نیز با زبان عربی در بین عرب زبانها مبعوث به رسالت الهی شدند. معجزه جاویدان ایشان ، کتاب آسمانی قرآن است . مجموعه اى از تعلیمات اعتقادى، احکام عملى، قوانین، سرگذشت پیامبران، سرگذشت اقوام پیشین البته بر خلاف افسانه ها یا کتب دینی ِتحریف شده دیگر امتها در قرآن است. واژه اعجمى از ماده عجمة (بر وزن لقمه) به معنى عدم فصاحت و ابهام در سخن است، اعجم به کسى گفته مى شود که مطالب را خوب ادا نمى کند (خواه عرب باشد یا غیر عرب). بنا بر این واژه اعجمى همان اعجم است که با یاء نسبت توام شده. به غیر عرب که عجم گفته اند بر اساس اینکه زبانشان را به خوبی نفهمیده اند. مخالفان با حق از هر حربه ای برای سرکوب نمودن دعوت حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله بهره جویی نمودند . در این راه از هر تهمت و تخریبی استفاده میبردند.قرآن در جواب آنها فقط یک جمله مى گوید و آن اینکه: آنها با این سخن خود مرتکب ظلم و هم دروغ و باطل شدند (فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً) . ظلم از این نظر که مردى امین و پاک و راستگو همچون حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله را متهم به دروغ و افترا نموده و به مردم و خود نیز ستم روا داشتند. دروغ و باطل بودن اینگونه اتهامات در جای خود روشن است و دعوت به تحدی توسط قرآن از آنان ، گواهی روشن و صادق بر حقانیت و الهی بودن قرآن است . آیات قرآنی ساخته مغز بشر نیست، چرا که اگر چنین بود آنها نیز مى توانستند با کمک گرفتن از جماعت یهود و اهل کتاب یا سواد جمعی خودشان ، نظیر آن را بیاورند، بنا بر این عجزشان دلیل بر دروغشان و دروغشان دلیل بر ظلمشان است.
نسبتهای ناروا ، تهمتها و بهتانهای جاهلانه کفار و مشرکین و منافقین منحصر به داشتن منشأ انسانی برای قرآن یا عجمی و عربی بودن آن و… نیست . یا حتی مخصوص حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله نبوده و سایر انبیاء و کتب آسمانی قبل از قرآن کریم هم با آن روبرو بوده اند. قرآن خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارد : بگو این کتاب آسمانى براى کسانى که ایمان آورده اند مایه هدایت و درمان است (قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ). اما کسانى که ایمان نمى آورند گوشهایشان سنگین است و آن را درک نمى کنند (وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ). و بر اثر نابینایى آن را نمى بینند (وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى). در سوره مبارکه فصلت (41)، و در آیه43 می فرماید: نسبتهاى ناروایى که به تو داده مى شود همان است که به پیامبران پیش از تو داده شد (ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ).
در آیه 44 سوره مبارکه فصلت سخن از بهانه جویى این افراد لجوج به میان آورده و پاسخ یکى از این بهانه هاى عجیب را مطرح مى کند و آن اینکه آنها مى گفتند: چرا قرآن به لسان عجم نازل نشده است تا ما براى آن اهمیت بیشترى قائل باشیم و غیر عرب نیز از آن بهره گیرند، ظاهرا هدفشان این بود که توده مردم از این کتاب آسمانی بی بهره بمانند . چیزى نفهمند و نیازى به آن نباشد که به آنها بگویند « لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ؛ به این قرآن گوش فرا ندهید و با سخنان لغو و باطل آن را از اثر بیندازید » . در تفسیر کبیر فخر رازى مى خوانیم: «نقلوا فى سبب نزول هذه الایه ان الکفار لاجل التعنت قالوا لو نزل القرآن بلغة العجم: در سبب نزول این آیه چنین نقل کرده اند که کفار بهانه جو گفتند این قرآن اگر به لغت عجم نازل شده بود بهتر بود!
اینجاست که قرآن در پاسخ آنها مى گوید: هر گاه ما آن را قرآنى عجمى قرار مى دادیم حتما مى گفتند: چرا آیاتش روشن نیست؟ چرا پیچیده است؟ و ما از آن سر در نمى آوریم! (وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ). سپس اضافه مى کردند: راستى عجیب است قرآنى عجمى از پیغمبرى عربى؟ (ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ). یا مى گفتند: کتابى است عجمى براى امتى عربى؟
و اکنون که نیز به زبان عربى نازل شده، و همگان به خوبى مفاهیم آن را درک مى کنند و به عمق پیام و دعوت قرآن مى رسند، باز فریاد مى زنند: گوش به این قرآن ندهید و با جار و جنجال و سخنان لغو و باطل مردم را از شنیدن آن باز دارید.
خلاصه آنها بیماردلانى هستند که هر طرحى ریخته شود و هر برنامه اى پیاده گردد به آن ایرادى گرفته و بهانه اى مى تراشند، اگر عربى باشد سحر و افسونش مى خوانند، و اگر عجمى باشد نامفهومش مى شمرند، و اگر مخلوطى از الفاظ عربى و عجمى باشد ناموزونش معرفى مى کنند!. بعضى از مفسران جمله ا اعجمى و عربى را به همین معنى یعنى مخلوطى از عربى و عجمى تفسیر کرده اند. بدون شک زبان عربى از غنى ترین و پرمایه ترین زبانهاى دنیا است . بهانه جویانى که مانند کودکان هر روز مطلب غیر منطقى تازه اى را مطرح مى کردند، و با حرفهاى کودکانه و ضد و نقیض خود نشان مى دادند که به دنبال حق طلبى نیستند، یک روز مى گفتند چرا این قرآن تنها به زبان عرب نازل شده؟ آیا بهتر نبود همه یا قسمتى از آن به غیر این زبان بود تا دیگران نیز بهره گیرند؟ (در حالى که آنها هدف دیگرى داشتند منظورشان این بود که توده مردم عرب از جاذبه فوق العاده محروم گردند).
خلاصه هر روز به بهانه اى خود و دیگران را سرگرم و از راه حق باز مى داشتند.
اصولا بهانه جویى همیشه دلیل بر این است که انسان درد دیگرى دارد که نمى خواهد آن را فاش بگوید، درد این گروه نیز این بود که توده هاى مردم سخت مجذوب قرآن شده بودند، و لذا منافع آنها سخت به خطر افتاده بود، براى خاموش کردن نور اسلام به هر وسیله اى متوسل مى شدند. لذا در این آیه شریفه 103 از سوره مبارکه نحل ، با صراحت ، {أعجّمِِی} مگر بیان قرآنی ابهامی دارد ! ، پاسخ حرفهای گزاف مخالفان حق را گفته است. در اینکه نظر مشرکان در این گفتار به چه کسى بوده، مفسران گفتگوهاى مختلفى دارند: از ابن عباس نقل شده که او مردى بنام بلعام در مکه بود، شغلش شمشیرسازى و اصلا نصرانى و اهل روم بود، و بعضى او را یک غلام رومى متعلق به طایفه بنى حضرم بنام یعیش یا عائش دانسته اند که اسلام آورد . بعضى دیگر این سخن را اشاره به دو غلام نصرانى بنام یسار و جبر دانسته اند که داراى کتابى به زبان خودشان بودند و گهگاه آن را با صداى بلند مى خواندند. به هر حال قرآن با یک پاسخ دندانشکن خط بطلان بر این ادعاهاى بى پایه مى کشد و مى گوید:اینها توجه ندارند، زبان کسى که قرآن را به او نسبت مى دهند عجمى است، در حالى که این قرآن به زبان عربى فصیح و آشکار نازل شده است (لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ) اگر منظورشان از این تهمت و افترا این است که معلم حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله در تعلیم الفاظ قرآن یک انسان بوده است بیگانه از زبان عرب که این نهایت رسوایى است، چنین انسانى چگونه مى تواند عباراتى این چنین فصیح و بلیغ بیاورد که صاحبان اصلى لغت همگى در برابر آن عاجز بمانند و حتى توانایى مقابله با یک سوره آن را نداشته باشند؟!.و اگر منظورشان این است که محتواى قرآن را از یک معلم عجمى گرفته است، باز این سؤال پیش مى آید که ریختن آن محتوا در قالب چنین الفاظ و عبارات اعجاز آمیزى که همه فصحاى جهان عرب در برابر آن زانو زدند، بوسیله چه کسى انجام شده است؟ آیا بوسیله یک فرد بیگانه از زبان عرب و یا بوسیله کسى که قدرتش ما فوق قدرت همه انسانها است یعنى اللَّه؟!.از این گذشته محتواى این قرآن از نظر منطق نیرومند فلسفى در زمینه عقائد، و تعلیمات اخلاقى در زمینه پرورش روحیات انسان، و قوانین جامع الاطراف اجتماعى در زمینه نیازهاى مختلف، آن چنان است که ما فوق افکار بشر است، و نشان مى دهد که افتراگویان نیز گفتار خود را باور نداشتند، تنها براى شیطنت و وسوسه در دلهاى ساده اندیشان چنین سخنانى مى گفتند.واقع این است که مشرکان عرب، کسى را در میان خود نمى یافتند که بتوانند قرآن را به او نسبت دهند، لذا دست و پا کردند بلکه بتوانند شخص ناشناسى را که زندگانیش براى مردم آن سامان گنگ و مبهم است پیدا کنند، و این مطالب را به او نسبت دهند شاید بتوانند چند روزى ساده دلان را اغفال کنند.از همه اینها گذشته تاریخ زندگى پیامبر ص هرگز نشان نمى دهد که او با چنین اشخاصى تماس مداومى داشته باشد در حالى که اگر واقعا آنها مبتکر اصلى بودند باید چنین تماسى برقرار باشد، اما از آنجا که از قدیم گفته اند : الغریق یتشبث بکل حشیش: آدم غریق به هر خار و خاشاک براى نجات خود چنگ مى زند آنها نیز چنین تشبثاتى داشته اند.زمان نزول قرآن و محیط جاهلیت عرب که سهل است حتى امروز با آن همه پیشرفتى که در زمینه هاى مختلف تمدن بشرى حاصل شده است، و این همه تالیفات که انعکاسى نیرومند از افکار انسانها در جوامع بشرى است، و اینهمه قوانین و نظاماتى که به وجود آمده، برترى تعلیمات قرآن بر آنها به هنگام مقایسه کاملا آشکار است. ( ر. ک: تفسیر نمونه، ج 11، ص 409 ؛ ج 20، ص 301 – 311؛ قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی)
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی پرسمان: porseman.com

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد