موضوع و مفهوم گزاره های اخلاقی
۱۳۹۷/۰۴/۲۷
–
۱۲۲۵ بازدید
سلام لطفا بفرمایبد که چه تفاوتی بین مفاهیم اخلاقی و رفتار ما وجود دارد؟ آیا مفهوم و حسن اخلاقی راستگویی مطلقا خوب است اما راست گفتن به عنوان یک فعل مطلقا خوب نیست مانند راست گفتنی که موجب قتل بی گناهی بشود؟
باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛
گزاره: جملهای است خبری که میتواند درست یا نادرست باشد، هر چند که درستی یا نادرستی آن بر ما پوشیده باشد. برای نمونه، جمله «۲۳ عددی اول است» یا «۰ > ۹۹۹» هر دو جملههای خبری هستند؛ ولی جملات امری، پرسشی و عاطفی نمیتوانند به عنوان یک گزاره گرفته شوند چون بررسی درستی یا نادرستی آنها بیمعناست.
این که در اخلاق میگوییم: مثلا «دروغ بد است» یا «ظلم به دیگران بد است»؛ «راست گویی خوب است»؛ و….گزاره هایی اخلاقی و دارای مفاهیم کلی هستند.
این که گزاره اخلاقی از کدام نوع از مفاهیم هستند: مفاهیم ماهوی یا فلسفی یا منطقی.در میان مسائل فلسفة اخلاق، آنچه که اساسی تر و مهمتر از همه به نظر می رسد، «ماهیت گزاره های اخلاقی» است؛ یعنی اینکه آیا گزاره های اخلاقی از سنخ قضایای واقعی و خارجی است و یا از نوع قضایای اعتباری است؟ و اگر اعتباری است، آیا از امور اعتباری محض است که صرفاً بستگی به اعتبار معتبِر دارد، یا آنکه از اعتباراتی است که ریشة تکوینی و منشأ انتزاع واقعی دارد؟ خلاصه آنکه گزاره های اخلاقی از سنخ گزاره هایِ اخباری است یا انشایی؟ این مسئله در فلسفة اخلاق جنبة کانونی و محوری دارد؛ به گونه ای که مسائل دیگر از قبیل اطلاق یا نسبیت، معیار ارزش اخلاقی، معقول و منطقی بودن گزاره های اخلاقی و … بستگی به نوع نظریه ای دارد که در این مسئله اتخاذ می شود.
مفاهیم اخلاقی: مفاهیمی که در جملات اخلاقی بهکار میروند،
موضوع جملات اخلاقی:
جملات اخلاقی را میتوان به دو صورت بیان کرد؛ هم بهصورت اخباری، مثل «عدالت خوب است» و هم به شکل انشایی، مانند «باید عدالت ورزید» و اغلب نیز به هر دو گونه بهکار برده میشوند. بنابراین مفاهیمی که در جملات اخلاقی بهکار میروند، به دو گروه تقسیم میشوند:
الف) مفاهیمی که در ناحیه «موضوع» یا «نهاد» و یا «مسندالیه»(1) جملات اخلاقی بهکار میروند، مانند: عدل، ظلم، صدق، کذب، حسد، غبطه، غضب، عجب، حیا، سقط جنین، وفای به عهد و امثال آن؛
ب) مفاهیمی که در ناحیه «محمول» یا «گزاره» و یا «مسند» جملات اخلاقی مورد استفاده قرار میگیرند، مانند: مفهوم خوب، بد، باید، نباید و امثال آن.
اکنون میخواهیم بدانیم که مفاهیم اخلاقی، اعم از آنکه در ناحیه موضوع و مسندالیه جمله اخلاقی باشند یا در قسمت محمول و مسند آن، چگونه مفاهیمی هستند؛ ذهن آدمی از چه طریقی با آنها آشنا میشود و آیا میتوان آنها را تحت یکی از اقسام سهگانه مفاهیم کلی جای داد یا نه؟
اجمالاً میتوان گفت مفاهیمی که در ناحیة موضوع یا مسندالیه گزارههای اخلاقی قرار میگیرند، از قبیل مفاهیم ماهوی نبوده، بهاصطلاح مابازای عینی ندارند؛ بلکه از مفاهیم ماهوی انتزاع شده و بهمقتضای نیازهای عملی انسان در زمینههای فردی و اجتماعی، در معانی قراردادی و اعتباری بهکار رفتهاند؛ مثلاً با توجه به لزوم کنترل غرایز و رعایت محدودیتهایی در رفتار، بهطور کلی حدودی در نظر گرفته شده و خروج از آنها به نام ظلم و طغیان، و رعایت آنها و حرکت در چهارچوب آن حدود، به نام عدل و قسط نامگذاری گردیده است.
از نقطهنظر معرفتشناسی مفاهیم اخلاقی باید بررسی شود که آیا این مفاهیم صرفاً بر اساس خواستهای فردی یا گروهی، قرارداد و اعتبار شدهاند و هیچ رابطهای با حقایق عینی و امور مستقل از تمایلات افراد یا گروههای اجتماعی ندارند، و درنتیجه دربارة آنها هیچگونه تحلیل عقلانی، نمیتوان داشت؟ یا اینکه میتوان برای آنها پایگاه و جایگاهی در میان حقایق عینی و واقعیتهای خارجی، جستوجو کرد و آنها را بر اساس روابط علّی و معلولی، تحلیل و تبیین نمود؟
دراینزمینه نیز نظرات متعددی ابراز شده است. حق آن است که این مفاهیم هرچند قراردادی و به معنای خاصی «اعتباری» هستند، ولی چنین نیست که بهطور کلی بیارتباط با حقایق خارجی، و بیرون از حوزة قانون علیت باشند؛ بلکه اعتبار آنها بر اساس نیازهایی است که انسان برای رسیدن به سعادت و کمال خود تشخیص میدهد، تشخیصی که مانند موارد دیگر گاهی صحیح و مطابق با واقع است و زمانی هم خطا و مخالف با واقع. چنانکه ممکن است کسی صرفاً برای کسب منافع شخصی دست به چنین اعتباراتی بزند و حتی به زور بر جامعهای هم تحمیل نماید؛ ولی بههرحال نمیتوان این اعتبارات را گزاف و بیملاک بهحساب آورد. همینکه میتوان درباره آنها به بحث نشست و صحتوسقم آنها را به ترازوی نقد کشید، و پارهای از نظریات یا اعتبارات را تأیید و دستهای را رد کرد و برای هرکدام بهدنبال دلیل و برهانی گشت، بهترین تأیید این ادعاست؛ چراکه اگر این اعتبارات صرفاً بیانگر تمایلات شخصی و مانند سلیقههای فردی در انتخاب رنگ لباس یا نوع غذا میبود، هرگز سزاوار ستایش یا نکوهش نبودند، و تأیید یا رد آنها معنایی جز اظهار موافقت یا مخالفت در سلیقه نمیداشت.
بههرحال، اعتبار این مفاهیم گرچه در گرو جعل و قرارداد است، ولی درحقیقت، روابط تکوینی میان افعال انسانی و نتایج مترتب بر آنها، پشتوانة این اعتبارات و قراردادها است.(1) بهعبارتدیگر، مفاهیمی که در ناحیة موضوع یا مسندالیه جملات اخلاقی بهکار برده میشوند، نه جزو مفاهیم ماهویاند، که بیانگر هویت و چیستی اشیای خارجی باشند، و نه از جمله معقولات ثانی منطقی بهحساب میآیند، که صفات مفاهیم ذهنی باشند؛ بلکه از سنخ مفاهیم فلسفی هستند؛ مثلاً همانطور که دیدیم در جمله «عدالت خوب است»، عدالت که موضوع این حکم اخلاقی است، یک ماهیت خارجی نیست و مابازای حقیقی در خارج ندارد؛ بلکه عنوانی انتزاعی است که باید چند چیز را در نظر بگیریم تا این مفهوم را از آنها انتزاع نماییم. برای انتزاع این عنوان، ماهیت خود فعل دخالتی ندارد. عدل ممکن است سخنی باشد که کسی میگوید و یا رفتاری باشد که از آدمی سر میزند. سیلی زدن به گونه انسان بیگناه ظلم است، اما اگر بهعنوان قصاص باشد، عدل است. خود عمل سیلی زدن که یک حرکت است و مابازای خارجی دارد، نه عدل است و نه ظلم، برای انتزاع این عناوین امور دیگری باید لحاظ شود.
البته گاهی ممکن است چنین تصور شود که در مواردی یک امر عینی و خارجی متصف به حسن و قبح اخلاقی میشود؛ مثلاً در جمله «راه رفتن در زمین دیگران ظلم است» ممکن است بعضی گمان کنند که «راه رفتن» که یک حقیقت خارجی است، موضوع حکم اخلاقی قرار گرفته است. اما با کمی تأمل درمییابیم که نفس راه رفتن، موضوع حقیقی این حکم اخلاقی نیست؛ بلکه این راه رفتن چون در زمین دیگران است و غاصبانه، موضوع حکم اخلاقی قرار گرفته است. بنابراین حتی در اینگونه موارد نیز، آن امر عینی ازآنجهت که مصداق یک عنوان انتزاعی (غصب) است، موضوع حکم اخلاقی واقع میشود.
محمول جملات اخلاقی:
بحث اصلی درباره مفاهیم اخلاقی، مربوط به مفاهیمی است که در ناحیه محمول یا مسند جملات اخلاقی قرار میگیرند. ارائة نظریهای قابل دفاع درباره مفاهیم ارزشی (خوب و بد، و امثال آنها) و الزامی (باید و نباید، و امثال آنها) همواره یکی از عمدهترین دلمشغولیهای فیلسوفان اخلاق بوده و هست. ازآنجاکه تحلیل مفاهیم اخلاقی اولین و اساسیترین گام ورود به مبحث انشایی یا اخباری بودن جملات اخلاقی است، ازاینرو، اتخاذ موضعی معقول و موجه درباره منشأ پیدایش این مفاهیم، درستی یا نادرستی تعریف آنها و درنتیجه معناداری یا بیمعنایی گزارههای اخلاقی، راه ارائة نظریهای استوار و قابل دفاع درباره اخباری یا انشایی بودن جملات اخلاقی را هموار میسازد.
«نظریه حسن و قبح عقلی این است که عقل در نخستین برخورد، به حسن و قبح پارهای از افعال واقف میگردد و اینها همان بدیهیّات عقلی عملی هستند. مانند عدل و احسان، ظلم و عدوان، راستگوئی و امانتداری، دروغگویی و خیانت و نظایر آنها… احکامی که براساس تحسین و تقبیح عقلی استوار است، بسان کوه ثابت بوده و هرگز دگرگون نمیشود. این گونه از قوانین شرع که از چنین اصلی سرچشمه میگیرد، به حکم ثابت و استواری احکام کلی خرد، آن هم در پرتو ثبات و پایداری فطرت انسان، نمیتواند تغییر پذیر باشد…پس حسن راستگویی ذاتی است.
«اگر ما درست ملاک احکام اخلاقی را بدست آوریم، هرجا آن ملاک، تحقق پیدا کند، حکم هم برایش ثابت خواهد بود. اینکه گاهی میبینیم احکام عقلی، استثناء بر میدارد و شرایط تفاوت میکند، مال این است که ملاک اصلی را درست به دست نیاوردهایم، مثلاً میگوییم راست گفتن خوب است، بعد بر میخوریم به جایی که اگر راست گفته شود، خونهای پاکی ریخته میشود و آثار بدی دارد، میگوییم اینجا نباید راست گفت و حتّی باید دروغ گفت. آن وقت توهم میشود که احکام اخلاقی نسبی هستند، احکام اخلاقی استثنا پذیر هستند، حقیقت امر این است که ما در تشخیص موضوع حکم اخلاقی مسامحه کردهایم، آنچه موضوع حکم اخلاقی است. مثلاً «راست مفید» است و یا دروغ که بد است «دروغ مضر» بد است. اما دروغ مفید از موضوع آن حکم اخلاقی خارج است… پس آنچه حقیقتاً موضوع خوبهای اخلاقی است، چیزی است که برای هدف مطلوب، مفید باشد، و آنچه موضوع بدهای اخلاقی است چیزی است که مضر باشد./ مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص ۴۱.»
موفق ومؤید باشید.
گزاره: جملهای است خبری که میتواند درست یا نادرست باشد، هر چند که درستی یا نادرستی آن بر ما پوشیده باشد. برای نمونه، جمله «۲۳ عددی اول است» یا «۰ > ۹۹۹» هر دو جملههای خبری هستند؛ ولی جملات امری، پرسشی و عاطفی نمیتوانند به عنوان یک گزاره گرفته شوند چون بررسی درستی یا نادرستی آنها بیمعناست.
این که در اخلاق میگوییم: مثلا «دروغ بد است» یا «ظلم به دیگران بد است»؛ «راست گویی خوب است»؛ و….گزاره هایی اخلاقی و دارای مفاهیم کلی هستند.
این که گزاره اخلاقی از کدام نوع از مفاهیم هستند: مفاهیم ماهوی یا فلسفی یا منطقی.در میان مسائل فلسفة اخلاق، آنچه که اساسی تر و مهمتر از همه به نظر می رسد، «ماهیت گزاره های اخلاقی» است؛ یعنی اینکه آیا گزاره های اخلاقی از سنخ قضایای واقعی و خارجی است و یا از نوع قضایای اعتباری است؟ و اگر اعتباری است، آیا از امور اعتباری محض است که صرفاً بستگی به اعتبار معتبِر دارد، یا آنکه از اعتباراتی است که ریشة تکوینی و منشأ انتزاع واقعی دارد؟ خلاصه آنکه گزاره های اخلاقی از سنخ گزاره هایِ اخباری است یا انشایی؟ این مسئله در فلسفة اخلاق جنبة کانونی و محوری دارد؛ به گونه ای که مسائل دیگر از قبیل اطلاق یا نسبیت، معیار ارزش اخلاقی، معقول و منطقی بودن گزاره های اخلاقی و … بستگی به نوع نظریه ای دارد که در این مسئله اتخاذ می شود.
مفاهیم اخلاقی: مفاهیمی که در جملات اخلاقی بهکار میروند،
موضوع جملات اخلاقی:
جملات اخلاقی را میتوان به دو صورت بیان کرد؛ هم بهصورت اخباری، مثل «عدالت خوب است» و هم به شکل انشایی، مانند «باید عدالت ورزید» و اغلب نیز به هر دو گونه بهکار برده میشوند. بنابراین مفاهیمی که در جملات اخلاقی بهکار میروند، به دو گروه تقسیم میشوند:
الف) مفاهیمی که در ناحیه «موضوع» یا «نهاد» و یا «مسندالیه»(1) جملات اخلاقی بهکار میروند، مانند: عدل، ظلم، صدق، کذب، حسد، غبطه، غضب، عجب، حیا، سقط جنین، وفای به عهد و امثال آن؛
ب) مفاهیمی که در ناحیه «محمول» یا «گزاره» و یا «مسند» جملات اخلاقی مورد استفاده قرار میگیرند، مانند: مفهوم خوب، بد، باید، نباید و امثال آن.
اکنون میخواهیم بدانیم که مفاهیم اخلاقی، اعم از آنکه در ناحیه موضوع و مسندالیه جمله اخلاقی باشند یا در قسمت محمول و مسند آن، چگونه مفاهیمی هستند؛ ذهن آدمی از چه طریقی با آنها آشنا میشود و آیا میتوان آنها را تحت یکی از اقسام سهگانه مفاهیم کلی جای داد یا نه؟
اجمالاً میتوان گفت مفاهیمی که در ناحیة موضوع یا مسندالیه گزارههای اخلاقی قرار میگیرند، از قبیل مفاهیم ماهوی نبوده، بهاصطلاح مابازای عینی ندارند؛ بلکه از مفاهیم ماهوی انتزاع شده و بهمقتضای نیازهای عملی انسان در زمینههای فردی و اجتماعی، در معانی قراردادی و اعتباری بهکار رفتهاند؛ مثلاً با توجه به لزوم کنترل غرایز و رعایت محدودیتهایی در رفتار، بهطور کلی حدودی در نظر گرفته شده و خروج از آنها به نام ظلم و طغیان، و رعایت آنها و حرکت در چهارچوب آن حدود، به نام عدل و قسط نامگذاری گردیده است.
از نقطهنظر معرفتشناسی مفاهیم اخلاقی باید بررسی شود که آیا این مفاهیم صرفاً بر اساس خواستهای فردی یا گروهی، قرارداد و اعتبار شدهاند و هیچ رابطهای با حقایق عینی و امور مستقل از تمایلات افراد یا گروههای اجتماعی ندارند، و درنتیجه دربارة آنها هیچگونه تحلیل عقلانی، نمیتوان داشت؟ یا اینکه میتوان برای آنها پایگاه و جایگاهی در میان حقایق عینی و واقعیتهای خارجی، جستوجو کرد و آنها را بر اساس روابط علّی و معلولی، تحلیل و تبیین نمود؟
دراینزمینه نیز نظرات متعددی ابراز شده است. حق آن است که این مفاهیم هرچند قراردادی و به معنای خاصی «اعتباری» هستند، ولی چنین نیست که بهطور کلی بیارتباط با حقایق خارجی، و بیرون از حوزة قانون علیت باشند؛ بلکه اعتبار آنها بر اساس نیازهایی است که انسان برای رسیدن به سعادت و کمال خود تشخیص میدهد، تشخیصی که مانند موارد دیگر گاهی صحیح و مطابق با واقع است و زمانی هم خطا و مخالف با واقع. چنانکه ممکن است کسی صرفاً برای کسب منافع شخصی دست به چنین اعتباراتی بزند و حتی به زور بر جامعهای هم تحمیل نماید؛ ولی بههرحال نمیتوان این اعتبارات را گزاف و بیملاک بهحساب آورد. همینکه میتوان درباره آنها به بحث نشست و صحتوسقم آنها را به ترازوی نقد کشید، و پارهای از نظریات یا اعتبارات را تأیید و دستهای را رد کرد و برای هرکدام بهدنبال دلیل و برهانی گشت، بهترین تأیید این ادعاست؛ چراکه اگر این اعتبارات صرفاً بیانگر تمایلات شخصی و مانند سلیقههای فردی در انتخاب رنگ لباس یا نوع غذا میبود، هرگز سزاوار ستایش یا نکوهش نبودند، و تأیید یا رد آنها معنایی جز اظهار موافقت یا مخالفت در سلیقه نمیداشت.
بههرحال، اعتبار این مفاهیم گرچه در گرو جعل و قرارداد است، ولی درحقیقت، روابط تکوینی میان افعال انسانی و نتایج مترتب بر آنها، پشتوانة این اعتبارات و قراردادها است.(1) بهعبارتدیگر، مفاهیمی که در ناحیة موضوع یا مسندالیه جملات اخلاقی بهکار برده میشوند، نه جزو مفاهیم ماهویاند، که بیانگر هویت و چیستی اشیای خارجی باشند، و نه از جمله معقولات ثانی منطقی بهحساب میآیند، که صفات مفاهیم ذهنی باشند؛ بلکه از سنخ مفاهیم فلسفی هستند؛ مثلاً همانطور که دیدیم در جمله «عدالت خوب است»، عدالت که موضوع این حکم اخلاقی است، یک ماهیت خارجی نیست و مابازای حقیقی در خارج ندارد؛ بلکه عنوانی انتزاعی است که باید چند چیز را در نظر بگیریم تا این مفهوم را از آنها انتزاع نماییم. برای انتزاع این عنوان، ماهیت خود فعل دخالتی ندارد. عدل ممکن است سخنی باشد که کسی میگوید و یا رفتاری باشد که از آدمی سر میزند. سیلی زدن به گونه انسان بیگناه ظلم است، اما اگر بهعنوان قصاص باشد، عدل است. خود عمل سیلی زدن که یک حرکت است و مابازای خارجی دارد، نه عدل است و نه ظلم، برای انتزاع این عناوین امور دیگری باید لحاظ شود.
البته گاهی ممکن است چنین تصور شود که در مواردی یک امر عینی و خارجی متصف به حسن و قبح اخلاقی میشود؛ مثلاً در جمله «راه رفتن در زمین دیگران ظلم است» ممکن است بعضی گمان کنند که «راه رفتن» که یک حقیقت خارجی است، موضوع حکم اخلاقی قرار گرفته است. اما با کمی تأمل درمییابیم که نفس راه رفتن، موضوع حقیقی این حکم اخلاقی نیست؛ بلکه این راه رفتن چون در زمین دیگران است و غاصبانه، موضوع حکم اخلاقی قرار گرفته است. بنابراین حتی در اینگونه موارد نیز، آن امر عینی ازآنجهت که مصداق یک عنوان انتزاعی (غصب) است، موضوع حکم اخلاقی واقع میشود.
محمول جملات اخلاقی:
بحث اصلی درباره مفاهیم اخلاقی، مربوط به مفاهیمی است که در ناحیه محمول یا مسند جملات اخلاقی قرار میگیرند. ارائة نظریهای قابل دفاع درباره مفاهیم ارزشی (خوب و بد، و امثال آنها) و الزامی (باید و نباید، و امثال آنها) همواره یکی از عمدهترین دلمشغولیهای فیلسوفان اخلاق بوده و هست. ازآنجاکه تحلیل مفاهیم اخلاقی اولین و اساسیترین گام ورود به مبحث انشایی یا اخباری بودن جملات اخلاقی است، ازاینرو، اتخاذ موضعی معقول و موجه درباره منشأ پیدایش این مفاهیم، درستی یا نادرستی تعریف آنها و درنتیجه معناداری یا بیمعنایی گزارههای اخلاقی، راه ارائة نظریهای استوار و قابل دفاع درباره اخباری یا انشایی بودن جملات اخلاقی را هموار میسازد.
«نظریه حسن و قبح عقلی این است که عقل در نخستین برخورد، به حسن و قبح پارهای از افعال واقف میگردد و اینها همان بدیهیّات عقلی عملی هستند. مانند عدل و احسان، ظلم و عدوان، راستگوئی و امانتداری، دروغگویی و خیانت و نظایر آنها… احکامی که براساس تحسین و تقبیح عقلی استوار است، بسان کوه ثابت بوده و هرگز دگرگون نمیشود. این گونه از قوانین شرع که از چنین اصلی سرچشمه میگیرد، به حکم ثابت و استواری احکام کلی خرد، آن هم در پرتو ثبات و پایداری فطرت انسان، نمیتواند تغییر پذیر باشد…پس حسن راستگویی ذاتی است.
«اگر ما درست ملاک احکام اخلاقی را بدست آوریم، هرجا آن ملاک، تحقق پیدا کند، حکم هم برایش ثابت خواهد بود. اینکه گاهی میبینیم احکام عقلی، استثناء بر میدارد و شرایط تفاوت میکند، مال این است که ملاک اصلی را درست به دست نیاوردهایم، مثلاً میگوییم راست گفتن خوب است، بعد بر میخوریم به جایی که اگر راست گفته شود، خونهای پاکی ریخته میشود و آثار بدی دارد، میگوییم اینجا نباید راست گفت و حتّی باید دروغ گفت. آن وقت توهم میشود که احکام اخلاقی نسبی هستند، احکام اخلاقی استثنا پذیر هستند، حقیقت امر این است که ما در تشخیص موضوع حکم اخلاقی مسامحه کردهایم، آنچه موضوع حکم اخلاقی است. مثلاً «راست مفید» است و یا دروغ که بد است «دروغ مضر» بد است. اما دروغ مفید از موضوع آن حکم اخلاقی خارج است… پس آنچه حقیقتاً موضوع خوبهای اخلاقی است، چیزی است که برای هدف مطلوب، مفید باشد، و آنچه موضوع بدهای اخلاقی است چیزی است که مضر باشد./ مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص ۴۱.»
موفق ومؤید باشید.