خانه » همه » مذهبی » نسبیت اخلاق

نسبیت اخلاق


نسبیت اخلاق

۱۳۹۷/۰۴/۲۷


۲۵۰ بازدید

سلام مدعیان نسبی بودن اخلاق چه میگویند و آیا حرفشان صحیح است یا نه جوابشان چیست

پاسخ: اگر بخواهم به طور مختصر پاسخ شما را بدهم باید بگویم که اخلاق دینی طرفدار مطلق بودن اخلاق است. زیرا احکام اخلاقی را تابع سلیقه افراد و قراردادها و شرایط و زمان و مکان نمی داند. اخلاق دینی برای احکام اخلاقی ریشه ای در واقعیات خارجی قائل است و به هیچ وجه آن را دستخوش امیال فردی و علایق اجتماعی نمی داند. اخلاق دینی،‌ احکام اخلاقی را برگرفته از عقل سلیم می داند و معتقد است عقل سلیم در طول اعصار تغییر نخواهد کرد.شاید بپرسید «حالا که مبنای اخلاق،‌ عقل است پس نقش دین در اخلاق چیست؟ نقش دین در اخلاق به عنوان پشتوانه مفهومی و اجرایی است. پیامبر اکرم فرمود:‌ إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق. یکی از معانی این حدیث شریف این است که: [بخشی از مکارم اخلاق و زیبایی های اخلاقی را شما درک می کنید و می فهمید] من مبعوث شده ام تا [این] مکارم اخلاقی را برای شما تکمیل نمایم. به عبارتی، بخش مهمی از اخلاقیات از دسترس اندیشه ما دور است و باید توسط منبع و سرچشمه وحیانی به آن برسیم. پیامبر با اتصال به سرچشمه وحی الهی، این بخش مهم را برای انسان ها روشن نموده و دین به عنوان تکمیل کننده اخلاق نقش خود را ایفا می کند. ریشه قواعد اخلاقی در وجود و روح انسان است و او بسیاری از خوب و بد ها را با وجدان خویش می یابد اما در، یافتِ بسیاری دیگر از احکام ارزشی ناتوان است. دین به عنوان یک کاتالیزور و سرعت بخش، ما را در رسیدن به این بخش یاری می رساند.در ادامه از شما اجازه می خواهم این بحث را مقداری مفصل تر بیاورم.به عنوان مقدمه باید دانست که این بحث(نسبیت و اطلاق) در صورتی به میان می آید که ما ریشه اخلاق را برگرفته از عقل بدانیم. اما در صورتی که ریشه احکام اخلاقی را خداوند بدانیم( مانند نظریه امر الهی) این بحث جایی ندارد زیرا طبق این مکتب، خداوند حکم اخلاقی را انشا کرده نه عقل. در ذات و اراده الهی هم تغییر و تحول معنا ندارد. هر چیزی را که خداوند به آن امر یا نهی کند تا روز قیامت متصف به همان صفت است و تغییر ناپذیر می باشد مگر آن که شریعتی جدید از طرف خداوند بیاید. لازم به ذکر است که ما اخلاق را برگرفته از عقل دانسته و دین را پشتوانه مفهومی و اجرایی اخلاق می دانیم.با این که از سؤال شما دانشجوی محترم پیداست که با این بحث آشنا هستید اما به طور مختصر به تعریف نسبیت گرایی و مطلق گرایی می پردازم.نسبی بودن اخلاق بدین معناست که ارزش ها و اصول اخلاقی ثابت و پایدار نیستند بلکه با تغییر شرایط و فرهنگ ها،‌ اخلاقیات هم تغییر خواهند کرد.نسبیت در اخلاق یعنی اینکه هیچ خُـلقی به طور کلی و مطلق خوب یا بد نیست. یک صفت در یک زمان و مکان خاص ممکن است خوب باشد و در شرایطی دیگر ممکن است بد باشد.(1). اگر جامعه ای کاری انجام داد که از نظر ما و جامعه ما بسیار ناپسند و زشت شمرده می شوند، ما نه تنها حق نقد آنان و مخالفت با باورهایشان را نداریم بلکه باید آنان را مورد تحسین نیز قرار دهیمدر مقابل نسبیت گرایی، مطلق گرایی است. مطلق بودن اخلاق بدین معناست که اصول اخلاقی ثابت و پایدار است. این اصول و ارزش ها نه تنها تابع شرایط و زمان و مکان نمی باشند بلکه به هیچ عنوان قابل تغییر نیز نیستند. طرفداران نسبیت اخلاق مثال هایی را به عنوان دلیل یا مؤید ذکر می کنند که طرفداران اطلاق جواب خوبی برای این مثال ها دارند. آنان( نسبیت گرایان)‌ می گویند اگر اخلاق نسبی نیست پس این همه اختلاف و تفاوت در اخلاقیات جوامع برای چیست؟ به عنوان مثال اسکیموها افراد سالخورده را در برف رها می کنند تا از گرسنگی جان دهند. در برخی جوامع، فرزندان موظفند والدین سالخورده خود را بکشند یا خفه کنند. آنان این کار را از نظر اخلاقی خوب می دانند. در حالی که در جامعه ما این کار بسیار ناپسند و محکوم است. عده ای والدین خود را پس از مرگ می خورند و برخی آنان را می سوزانند. در حالی که همین اعمال که نزد آنان احترام محسوب می شود نزد ما بی احترامی به حساب می آید. نسبیت گرایان می گویند این اختلافات اخلاقی دلیل روشنی است برای اثبات نسبیت در اخلاقی.مطلق گرایان به تفاوت های اخلاقی که در جوامع مختلف وجود دارد، این طور پاسخ می دهند که: جوامع در اصول اخلاقی مشترک هستند. تفاوت آن ها در آداب و فرهنگ های مربوط به این اصول است. به عنوان مثال، همه، اصل کلی اخلاقی احترام به پدر و مادر را باور دارند اما برخی برای ادای این احترام، پدر و مادر را پس از مرگ می سوزانند، عده ای پدر و مادر را می خورند و بعضی آن ها را دفن می نمایند. تفاوت در، به جا آوردن این احترام است. شهید مطهری معتقد است طرفداران نظریه نسبیت اخلاق، مفهوم واقعی اخلاق را درست درک نکرده اند (2) و به عبارتی خلط بین مفهوم و مصداق کرده اند، یعنی توجه نکرده اند که آنچه در باب حق و عدالت و اخلاق متغیر است، شکل اجرایی و مظهر عملی آن ها است نه حقیقت و ماهیت شان(3)به عنوان مثال حجاب نیز این چنین است. اصل حجاب به عنوان یک پوشش برای قسمت های خاصی از بدن مورد اتفاق همگان و عقلا است.(برخی فرهنگ ها که هیچ حجابی را نمی پذیرند، مطرود هستند.) اما اختلاف در نوع و آداب این پوشش است. در هر فرهنگی، مقداری از این پوشش را کافی می دانند.اسلام نیز مانند سایر فرهنگ ها و مذاهب، اصل حجاب را ضروری دانسته و مقدار آن را نیز مشخص می نماید. اسلام که کامل ترین دین است، برای صیانت اجتماع از آسیب های ناشی از بی حجابی و بد حجابی که امروزه شاهد آن هستیم، برترین نوع حجاب ( پوشاندن تمام زیبایی های بدن) را سفارش و واجب کرده است. این پوشش در اسلام طوری تعریف شده است که انسان ها (اعم از زن و مرد) کمترین آثار منفی را در اجتماع برای دیگران داشته باشند.یک سوال و پاسخ: اگر قواعد اخلاقی برای همیشه ثابت هستند چرا ما گاهی اوقات دست از این اطلاق برداشته و آن را زیر پا می گذاریم. به عنوان مثال ما در برخی اوقات دروغ گفتن را جایز می دانیم. این به معنای مطلق نبودن قواعد و ارزش های اخلاقی نیست؟جواب این است که دروغ ذاتا خوب نیست و یک ضد ارزش است. سخن در این جاست که برخی اوقات به خاطر یک مصلحت مهم تر باید به این مقدار از دروغ تن داد و این یک استثنا است. وجود استثناء به دلیل مصلحت اقوی باعث نسبیت اخلاق نمی شود و با آن منافات ندارد. سؤالی از شما دارم، آیا شما اسیری که در جنگ، تمامی اسرار کشورش را به دشمن، صادقانه لو دهد را ستایش می کنید؟‌ هیچ انسانی به این شخص آفرین نمی گوید، زیرا فطرت هیچ انسانی این صداقت را ارزش نمی داند.دروغ از نظر شرعی مفسده دارد و حرام است، ولی گاهی به خاطر حفظ نظام که مصلحت بالاتری است واجب می شود، این باعث نمی شود که دروغ در این موارد کار نیک و اخلاقی و ارزشی تلقی شود، بلکه ضد ارزشی است که در این موقعیت به خاطر مصلحت قوی تری انجام آن شرعا واجب شده است. بنابراین نباید بحث مصلحت دست آویزی برای سود جویان گردد. دروغ مصلحت آمیز با دروغ منفعت خیز متفاوت است و بسیاری این دو را با هم اشتباه می کنند . دروغ مصلحت آمیز یعنی دروغی که فلسفه دروغ بودن خود را از دست داده و فلسفه راستی و صداقت را پیدا کرده است . یعنی دروغی است که انسان با آن حقیقتی را نجات می دهد .اما دروغ منفعت خیز یعنی این که انسان دروغ می گوید که خودش سودی برده باشد . پس موضوع مصلحت را نباید با موضوع منفعت اشتباه کرد . مصلحت دایر مدار حقیقت است و این دو، دو برادر جدا ناشدنی هستند . مصلحت رعایت کردن حقیقت و منفعت رعایت کردن نفع و سود خود است.این بحث زوایای بسیار زیادی دارد که در این جا نمی گنجد. اگر بخش خاصی از نسبیت واطلاق منظورتان بوده و پاسخ خود را دریافت نکرده اید سؤالتان را دقیق تر بفرمایید تا پاسخی متناسب با سؤال شما برایتان ارسال نماییم. با تشکر فراوان از شما پرسشگر ارجمند و گرامی. خدا یار و یاورتان. بدرود.ارجاعات:1- مجموعه آثار شهید مطهری، ج16، ص77 و ج21 ص184)سیری در سیره نبوی، ص 89. به نقل از مقاله نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطهری رحمه الله، حسینعلی رحمتی.2-3-ختم نبوت: م.آج 3، چاپ دوم، 1372، ص 184. به نقل از مقاله نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطهری،‌ حسینعلی رحمتیمنابع: 1- فلسفه اخلاق،‌ شهید مطهری2- نقد وبررسی مکاتب اخلاقی، محمد تقی مصباح یزدی،3- فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح یزدی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد