خانه » همه » مذهبی » نقش وراثت در سعید و شقی بودن انسان

دانلود کتاب های امتحان شده

نقش وراثت در سعید و شقی بودن انسان


نقش وراثت در سعید و شقی بودن انسان

۱۳۹۷/۱۱/۲۰


۲۳۰۶ بازدید

سلام

اگر انسانی پلید باشد. ایا فرزند او حتما پلید است؟؟؟؟


پاسخ اجمالی
یکی از عوامل غیرقابل انکار در سرنوشت انسان، قانون وراثت است. خصوصیّات روحی و اخلاقی همچون ویژگی‌های جسمانی از طریق عوامل وراثتی (ژن‌ها) از والدین به فرزندان منتقل می‌شود. برخی قایل به نقش انحصاری وراثت در تعیین سرنوشت انسان می‌باشند، ولی از منظر برخی دیگر، قانون وراثت تنها به منزلة یک بسترو علت است و به نحو اقتضا در اعمال فرد اثر دارد نه به نحو علّیّت تامّه. از این رو، تحت تأثیر عوامل محیطی به خصوص شیوه‌های تربیتی قابل تقویت یا تضعیف است، مضاف بر آنکه اراده و اختیار انسان نیز تأثیر بسزایی در سعید یا شقی ( پلید ) شدن او دارد.
پاسخ تفصیلی
الف) نقش وراثت در سرنوشت انسان از منظر دانش ژنتیک
یکی از حوزه‌های پژوهش در علم ژنتیک، ژنتیک رفتاری است که به مطالعة وراثت خصوصیّات رفتاری و شکل‌گیری رفتار بر اساس ژنوم1می‌پردازد (ر.ک؛ بیکر، 1387: 59).برخی از دانشمندان معتقد بودند که تکامل شخصیّت انسان ناشی از تأثیر عوامل ژنتیکی است و برخی دیگر بر این باور بودند که شخصیّت انسان از محیط تأثیر می‌پذیرد. امروزه این اعتقاد مقبولیّت بیشتری یافته که شکل‌گیری شخصیّت ناشی از هر دو عامل محیط و ژنتیک است. این نظریّه با عنوان تأثیر و تأثّر متقابل ژن2محیط یا نظریّة سرشت و تربیت شناخته شده است (ر.ک؛ اکرمی، 182:1391).
به طور کلّی، در رابطه با عوامل شکل‌دهنده شخصیّت و خصوصیّات رفتاری افراد دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد؛ عدّه‌ای فقط به ساختار ژنتیکی افراد توجّه دارند (جبرگرایی ژنتیکی)، برخی عوامل محیطی را تنها عامل مؤثّر می‌دانند (جبرگرایی محیطی) و عدّه‌ای دیگر عوامل اجتماعی را مهم تلقّی می‌کنند (جبرگرایی اجتماعی). از این میان، طرفداران فرضیّة جبرگرایی ژنتیکی بروز بسیاری از رفتارها، حتّی سرنوشت انسان را فقط به ژنها نسبت می‌دهند، ولی بر خلاف چنین نگرش‌هایی هیچ یک از عوامل یاد شده به تنهایی نمی‌توانند در شکل‌گیری خصوصیّات رفتاری افراد مؤثّر باشند؛ به عبارت دیگر، عوامل فوق علّت تامّه نبوده، بلکه به نحو اقتضا تأثیرگذار هستند. با وجودی که تعدادی از ژن‌های رفتاری همچون ژن مؤثّر در ایجاد اضطراب کشف شده، ولی رفتار آدمی معادل با ژن‌های او نیست و نمی‌توان گفت چون فلان شخص دارای ژن رفتاری x است، لزوماً رفتارx از او سر خواهد زد (ر.ک؛ محمّدی، 1389: 263).
***اکنون پاسخ متخصّصان ژنتیک به این سؤال که آیا سرنوشت انسان در ژن‌های او رمزدهی شده است، منفی است و متذکّر می‌شوند که دوقلوهای همسان با وجود داشتن مجموعة ژنی یکسان از نظر شکلی و رفتاری کاملاً یکسان نیستند و این پدیده حاکی از آن است که مشخّصات و خصوصیّات انسان متأثّر از عاملی غیر از ژنتیک است. اکثر ژن‌ها تا حدودی از محیط تأثیر می‌گیرند. بنابراین، ژن‌های دریافتی از والدین به هنگام لقاح دقیقاً صفات و خصوصیّات ما را دیکته نمی‌کنند (ر.ک؛ آلبرتس و همکاران، 693:1387).
خصوصیّات رفتاری انسان، آمیخته‌ای از تأثیرات وراثت و محیط است و در این میان، نباید از نقش اراده و اختیار غفلت ورزید. این حقیقتی است که علم ژنتیک به آن معترف است. بنابراین، وجود عوامل ژنتیکی در برخی ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری نامطلوب به معنای صدور مجوّز برای انجام عمل نیست؛ زیرا آن که در نهایت تصمیم می‌گیرد که چگونه رفتار کند، خود آدمی است، ولی پرسشی در اینجا به ذهن متبادر می‌شود که اگر ژن‌ها بر رفتار انسان تأثیر دارند، آیا اراده نیز تحت چنین تأثیری نیست؟ به بیانی دیگر، آیا این ژن‌ها نیستند که شخصی را بااراده و مصمّم ساخته و دیگری را سُست‌اراده یا‌ بی‌اراده می‌سازند؟! متخصّصان ژنتیک رفتاری به این سؤال چنین پاسخ داده‌اند که هر خصوصیّت اخلاقی مانند سُست‌اراده بودن یا کم‌جرأت بودن به‌طور کامل تحت کنترل ژن‌ها قرار ندارد و با تربیت، تمرین، پرورش و خواست خود فرد قابل تغییر و بهبود است و در نهایت، هر کس مسئول اعمال خویش است (ر.ک؛ بیکر، 60:1387).
ب) نقش وراثت در سرنوشت انسان از منظر قرآن و حدیث
به منظور تعیین جایگاه وراثت در سرنوشت انسان از دیدگاه قرآن و روایات، ابتدا نقش وراثت در شکل‌گیری صفات و خصوصیّات روحی و اخلاقی را بیان نموده، سپس تأثیر وراثت در سرنوشت به نحو اقتضا ثابت می‌شود و در نهایت، به نقش تربیت و اختیار در سرنوشت انسان به عنوان دو مؤلّفة مؤثّر بر صفات موروثی پرداخته می‌شود.
1) نقش وراثت در شکل‌گیری صفات و خصوصیّات روحی و اخلاقی
قرآن کریم و معصومین (ع) در بیش از 14 قرن پیش نه تنها اشاراتی به مسألة «وراثت صفات» نموده‌اند که از فحوای کلام ایشان به دست می‌آید، بلکه در مواردی به آن تصریح نیز فرموده‌اند و این در حالی است که کمتر از 2 قرن از عمر دانش ژنتیک (علم وراثت) می‌گذرد. برخی آیات و روایات را که می‌توان در این زمینه مستند قرار داد، عبارتند از:
«قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ…: (برادران) گفتند: اگر او [بنیامین ] دزدى کند، (جاى تعجّب نیست، چون) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدى کرد… » (یوسف/77)؛ «گویندگان این سخن همان برادران پدری یوسف هستند و به همین دلیل، یوسف را به بنیامین نسبت داده، گفتند اگر بنیامین امروز پیمانة پادشاه را دزدید، خیلی جای تعجّب نیست و از او بعید نیست؛ زیرا او قبلاً برادری داشت که مرتکب دزدی شد و چنین عملی از او نیز سرزد. پس این دو برادر دزدی را از ناحیة مادر خود به ارث برده‌اند و ما از ناحیة مادر از ایشان جدا هستیم» (طباطبائی، 1417ق، ج11: 236).
این جمله و این اتّهام برادران یوسف حاکی از تبرئة خودشان است؛ «یعنی اگر او دزدی کرده، بعید نیست، چون برادری داشت که او هم دزدی کرده بود و در این کار وارث یکدیگرند، امّا چون ما از طرف مادر با آنها نیستیم، لذا به دزدی دست نزده‌ایم» (قرشی، 1377، ج 5: 161).
امیر مؤمنان علی (ع) در فرمان خود به استاندار مصر چنین می‌فرماید: «… ثُمَّ اَلصَقَ بِذَوِی الاَحسَابِ وَ اَهلِ البُیُوتاتِ الصّالِحَه وَ السَّوابِقِ الحَسَنة، ثُمّ اَهلِ النَّجدَةِ وَ الشُّجاعَةِ وَ السَّخاءِ وَ السَّماحَةِ. فَاِنَّهُم جِمَاعٌ مِنَ الکَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ العُرَفِ …» (نهج‌البلاغه/ ن 53). برای ادارة کشور افرادی را برگزین که گوهر نیک دارند و از خاندانی پارسایند و از سابقه‌ای نیکو برخوردار. پس دلیران و رزم‌آوران و بخشندگان و جوانمردان (را برگزین) که اینان بزرگواری را در خود فراهم کرده‌اند و نیکویی‌ها را گرد آورده‌اند. آیت‌الله سبحانی با اشاره به فرازهایی از نامة 53 امام علی (ع) به استاندار مصر و با توجّه به توصیة امام مبنی بر انتخاب افرادی از خانواده‌های شریف، اصیل و پارسا بیان تأثیر وراثت در احادیث را مطرح می‌نمایند (ر.ک؛ سبحانی، 1375، ج 4: 355).
بنا بر روایتی، محمّد حنفیه در جنگ جمل علمدار لشکر بود، ولی گویا ترسیده بود، چرا که در حمله به سپاه جمل اندیشه می‌کرد. علی (ع) پیش او آمد و علّت حمله نکردن او را جویا شد. او گفت در پیشِ رویم به جز تیراندازان که تیر می‌اندازند، کسی را نمی‌بینم. علی (ع) با دستة شمشیر به او زد و فرمود: «مَا اَدرَکَکَ عِرقَ مِن اَبِیکَ: این عِرق از پدرت به تو نرسیده است» (المدنی، 1420ق:141). کلام امام در شرح نهج‌البلاغه ابن أبی‌الحدید به گونة دیگری آمده است: «اَدرَکَکَ عِرقَ مِن اُمِّکَ: این عرق از مادرت به تو رسیده است » (ابن أبی‌الحدید، 1404ق، ج 1: 243).
در روایتی از پیامبر اکرم (ص) چنین آمده است: «تَخَیَّروا لِنُطَفِکُم فَاِنَّ العِرقَ دَسَّاسُ: برای نطفه‌های خود (همسر مناسب) انتخاب کنید که عِرق پنهانی تأثیر دارد» (ابن‌ادریس، 1410ق.، ج 2: 559). در المنجد آمده است: «دَسَّ شَیءَ تَحتَ التُّرَابِ فِیهِ أَی أَدخَلَهُ فِیهِ وَ أَخفَاهُ» و نیز «دَسَّاس أَی حَیَّةٌ قَصِیرَةٌ حَمرَا تَندَسَّ تَحتَ التُّرَابِ» و به عنوان مثال ذکر شده که «العِرقُ دَسَّاسُّ أَی أَنَّ أَخلاَقَ الآبَاءِ تَتَّصِلُ إِلَی الأَبنَاءِ» (معلوف،۱۴۲۱ق.:۲۱۴).
بنابراین، «دَسَّ» به معنای داخل کردن چیزی در خاک و پنهان نمودن آن است و مقصود از دسّاس بودن عِرق این است که خصوصیّات اخلاق والدین را به طور پنهانی به فرزندان منتقل می‌کند. در این روایت، پیامبر (ص) می‌فرماید که باید دید چه محلّی برای نطفة خود گزینش می‌شود؛ زیرا «عِرق» دسّاس است و کلمة «دسّاس» اشاره به این حقیقت است که نطفة اخلاق و سجایا را به فرزندان منتقل می‌سازد (ر.ک؛ حجّتی،‌ 1358، ج 83:1).
رسول گرامی (ص) فرمود: «اُنظُر فِی اَیّ نَصابِ تَضَعُ وَلَدکَ فَاِنَّ العِرقَ دَسَّاس: بنگر فرزند خود را کجا قرار می‌دهی که عرق پنهانی تأثیر می‌گذارد» (الهندی، ۱۴۰۵ق.، ج 15: 855 و قضاعی، 1361: 309). «عِرق» به معنی ریشه و اساس یک پدیده است و اساس آفرینش انسان «نطفه» می‌باشد و «دسّاس» به معنی انجام کار پنهانی است، لذا مقصود از دسّاس بودن عِرق این است که صفات موروثی از طریق نطفه به ‌طور ناپیدا به فرزند منتقل می‌گردد (ر.ک؛ سبحانی، 1368: 228).
رسول اکرم (ص) و معصومین (ع) که حقایق را با نور وحی می‌دیدند، به این قانون عظیم خلقت (وراثت) توجّه کامل داشته است و در این روایت و روایات دیگر دربارة این راز بزرگ سخن گفته است و کلمة عِرق را معرّف عامل وراثت (ژن) قرار داده‌اند و به عبارت دیگر، همان معنایی که امروز محافل علمی از کلمة «ژن» استفاده می‌کنند، از کلمة «عِرق» افاده می‌شود. این حدیث در کمال صراحت از قانون وراثت سخن گفته است و از عامل آن به کلمة عِرق تعبیر نموده‌ است و به پیروان خود توصیه می‌کند که از قانون وراثت غافل نباشید و توجّه کنید زمینه پاک باشد تا فرزندان شما وارث صفات ناپسند نشوند (ر.ک؛ فلسفی، 1363، ج 1: 64).
2ـ وراثت و اقتضای خیر و شر
از منظر اسلام صفات و خصوصیّات منتقله از طریق وراثت از حدّ اقتضاء تجاوز نمی‌کند؛ به بیان دیگر، اثر ویژگی‌های ژنتیکی انسان تا حدّی نیست که اختیار عمل را از او سلب کند، به طوری که قادر به انجام اعمال نیک و پسندیده یا ترک افعال زشت و قبیح نباشد. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ…: بگو: هر کس طبق روش (و خُلق و خوى) خود عمل مى کند…» (الإسراء /84).
استدلال علاّمه طباطبائی در خصوص صفات درونی آدمی در خور توجّه است.‌ ایشان ذیل این آیه نوشته‌اند که «آیة کریمه عمل انسان را مترتّب بر شاکلة او دانسته؛ به این معنا که عمل هر چه باشد، مناسب با اخلاق آدمی است،‌ چنان‌چه گفته‌اند از کوزه همان برون تراود که در اوست. پس شاکله نسبت به عمل نظیر روح جاری در بدن است که بدن با اعضا و اعمال خود آن را مجسّم نموده است و معنویّات او را نشان می‌دهد. این معنا هم با تجربه و هم از راه‌های علمی به ثبوت رسیده که میان ملکات نفسانی و احوال روح و میان اعمال بدنی رابطة خاصّی است و با همة اینها دعوت و خواهش هیچ یک از این مزاج‌ها که باعت ملکات یا اعمالی مناسب خویش است، از حدّ اقتضاء تجاوز نمی‌کند؛ بدین معنا که خُلق و خوی هر کس هیچ وقت او را مجبور به انجام کارهای مناسب با خود نمی‌کند و اثر آن به حدّی نیست که ترک آن کارها را محال سازد و در نتیجه، عمل از اختیاری بودن بیرون می‌شود و جبری شود» (طباطبائی،‌ 1417، ج13: 189).
مرحوم علاّمه با استناد به آیة دیگری به بحث خود اینگونه ادامه می‌دهند که «خدای سبحان می‌فرماید: «وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِدًا …: » (الأعراف/58) که اگر این آیه را با آیات دالّ بر عمومیّت دعوت‌های دینی از قبیل «لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ» (الأنعام / 19) مجموعاً مورد دقت قرار دهیم، این معنا را می‌رساند که بنیه انسانی و صفات درونی او در اعمالش اثر دارد اما تنها به نحو اقتضا نه به نحو علیّت تامّه. این که بعضی گفته‌اند سعادت و شقاوت دو امر ذاتی است که هرگز از ذات تخلّف نمی‌پذیرد و یا این که گفته‌اند سعادت و شقاوت مربوط به قضاء مقدّر شده ازلی است، حرف غلطی است» (طباطبائی، 1417، ج190:13).
ابن أبی‌عمیر معنای قول پیامبر (ص) را که فرمودند: «الشَّقیُ مَن شَقیَ فِی بَطنَ اُمِّهِ وَ السّعِیدُ مَن سَعِدَ فِی بَطنِ اُمِّهِ». از امام موسی بن جعفر (ع) سؤال کرد، ایشان پاسخ دادند: «اَلشَّقِیُ مَن عَلِمَ اللهُ وَ هُوَ فِی بَطنِ اُمِّه اَنّهُ سَیَعمَلُ اَعمالَ الأَشقِیَاءِ وَ السَّعِیدُ مَن عَلِمَ اللهُ وَ هُوَ فِی بَطنِ اُمِّه اَنَّهُ سَیَعمَلُ أَعمَالَ السُّعَداءِ: بدبخت کسی است که در حالی که در شکم مادرش است، خداوند می‌داند که به زودی اعمال شقاوتمندان را انجام می‌دهد و سعادتمند کسی است که در حالی که در شکم مادرش است خداوند می‌داند که بزودی اعمال سعادتمندان را انجام خواهد داد» (ابن‌بابویه، 1398ق.: 356). واضح است که پاسخ امام کاظم (ع) دلالت بر مسألة جبری بودن سرنوشت انسان ندارد.
امام علی(ع) در معنای حقیقت سعادت و شقاوت فرمودند: «اِنَّ حَقیقَةَ السَّعادَةِ أَن یُختَمَ لِلمَرءِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِِ و إِنَّ حَقِیقَةَ الشَّقاءِ أَن یُختَمَ لِلمَرءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ: حقیقت سعادت این است که عمل آدمی به سعادت پایان پذیرد و حقیقت شقاوت این است که عمل آدمی به شقاوت پایان یابد» (ابن‌بابویه، ۱۴۰۳ق.: ۳۴۵).
امام خمینی (ره) در خصوص روایت پیامبر (ص) بیان داشته‌اند: «کسی که پایان کارش به استراحت دایم غیرمتناهی و لذّت‌های بدون انقطاع و به عطای الهی بی‌پایان می‌انجامد، از آغاز خلقت خود سعادتمند است، هرچند که چند روزة دنیا را در سختی به سر بَرَد. همچنین در طرف شقاوت به فرض که چند روزی خوشگذران باشد، در مقابل آن که برای ابد گرفتار عذاب است، چه نسبتی برای آن چند روز می‌توان تعیین کرد؟ نیز ممکن است مقصود آن باشد که نفوس انسانی در ابتدای خلقت به خاطر عواملی با هم اختلاف پیدا می‌کنند که یا به خیرات و موجبات سعادت علاقه خواهد داشت، پس او از اول سعادتمند است و یا بر عکس، ولی این میل و رغبت تا آن پایه نیست که اختیار و اراده را از انسان بگیرد» (موسوی خمینی، 1362: 151).
فرزندان در شکم مادر، خلاصه‌ای از مجموعه صفات ظاهری و معنوی پدر و مادر و اجداد و نیاکان دوردست خویش هستند و عوامل گوناگون وراثت و جهش ژنی می‌تواند تأثیرهای مفید یا مضرّی در آنان بگذارد. اگر همة عوامل، خوب باشد، بچّه در شکم مادر سعادتمند است و اگر همه یا بعضی از آنها بد باشد، بچّه به همان نسبت در شکم مادر شقاوتمند است. سعادت و شقاوت در رَحِم مادر سرنوشت قطعی نیست، بلکه ملاک محو یا بقای آن صفات پسندیده یا ناپسند عوامل تربیتی و شرایط محیطی است (فلسفی، 1363، ج 1: 180).
بنابراین، در پاسخ به آنهایی که معتقدند مطابق با این فرمودة پیامبر (ص) تعیین سعادت و بدبختی انسان در اختیار او نیست،‌ باید گفت که این مقدار از اقتضاء که به وسیلة انتقال ژن‌ها از والدین به طفل منتقل می‌شود،‌ تنها به منزلة زمینه‌ای در وجود اوست، نه تعیین‌کنندة سرنوشت او، ضمن آنکه این روایت علاوه بر بیان مسألة انتقال صفات روحی و اخلاقی به نقش مادر در شکل‌گیری روحیّات و شخصیّت نوزاد اشاره دارد، چراکه بعد از لقاح و تعیین ترکیب ژنتیکی جنین،‌ تمام حالات روحی و معنوی مادر در طیّ دوران بارداری روی جنین تأثیرگذار است.
مؤلّف تفسیر اطیب‌البیان ذیل آیة 84 از سورة الإسراء بیان می‌دارد که مقتضیّات افعال بسیار است،‌ اوّل نطفه که پاک باشد یا خراب، دوم لقمة حرام در حال نطفه، در حال حمل و در حال ارضاع و آنگاه در زندگانی دنیوی. سوم پدر و مادر و استاد و معلّم، چهارم رفقا،‌ پنجم اخلاق حسنه و اخلاق سیّئه، ششم عادات که به هر طریقی عادت کرد، تغییر آن مشکل است و غیر اینها ولکن تمام به نحو اقتضاء است و قابل تغییر است (طیّب، 1378، ج 8: 300).
در قسمتی از روایت مفصّلی که زراره از امام باقر (ع) دربارة آغاز و مراحل جنینی آفرینش انسان نقل کرده، چنین آمده است: «… ثُمَّ یُوحِی اللهُ اِلَی المَلَکَینِ اُکتُبَا عَلَیهِ قَضَائِی وَ قَدَرِی وَ نافِذَ اَمرِی وَ اشتَرِ طالِیَ البَدَاءَ فِیمَا تَکتُبَانِ…: آنگاه خداوند به دو فرشته وحی می‌کند که قضا و قَدَر و حکم نافذ مرا بر او (جنین) بنویسید و بداء را نیز در نوشته‌هایتان برای من حفظ کنید» (کلینی، 1407ق.، ج 6: 14).
آیت‌الله سبحانی با استناد به کلام معصومین (ع) از جمله روایت پیامبر (ص) که فرمود: «اُنظُر فِی اَیِّ نَصَابِ تَضَعُ وَلَدَکَ فَاِنَّ العِرقَ دَسَّاسُ» (قضاعی، 1361: 309)، بیان می‌دارد که جای هیچ‌ گونه تردیدی در تأثیر خُلق و خوی پدران و مادران در اخلاق و منش فرزندان از طریق وراثت نیست، ولی باید توجّه داشت که این تأثیر در همة صفات به صورت صد در صد و به اصطلاح علّت تامّه نیست، بلکه تنها در حدّ متقضی و علّت ناقصه می‌باشد که با نوع تربیت در دوران رشد و تربیت فرزند قابل تغییر است. امام باقر (ع) اصل تغییرپذیری صفات وراثتی را با کلمة «بداء» بیان فرموده‌اند. آنچه فرشتگان می‌نویسند، سرنوشت قطعی نیست، بلکه سرنوشت مشروط است و شرط آن این است که انسان صاحب سرنوشت در سایة عوامل دیگری می‌تواند سرنوشت یادشده را به سرنوشت دیگری تبدیل سازد و مقصود از «بداء» در روایت، تبدیل سرنوشت به سرنوشت دیگری از طریق اعمال نیک یا بد می‌باشد. بنابراین، معلوم می‌شود که قانون وراثت هیچ‌ گونه منافاتی با اصل اختیار انسان در تعیین سرنوشت خویش ندارد (ر.ک؛ سبحانی، 1368: 229).
خصائص ویژة موجود در نطفة والدین تمام علّت خصوصیّاتی نیست که در فرزندان به وجود می‌آید، بلکه وجودشان در حدّ یک اقتضا و استعدادی بیش نیست و شکوفا شدنشان نیاز به محیط مناسب دارد؛ به عبارت دیگر، سرانجام محیط است که سرنوشت استعدادها را تعیین می‌کند. انسان محصول عکس‌العمل متقابل استعدادهای طبیعی و موروثی، شرایط و امکانات محیط پرورش است (امینی، 1384: 126).
3ـ نفی جبرگرایی ژنتیکی
این تصوّر که سرنوشت هر فرد در گرو وراثت او می‌باشد، با عقل که حجّت در دین اسلام بوده است و نیز با اصل اختیار منافات دارد. قرآن کریم، روایات و جمیع عقلا بر تأثیر تعلیم و تربیت اتّفاق نظر داشته و اذعان دارند که انسان اطاعت و معصیت و خیر و شر را با بهره‌گیری از نعمت عقل تمیز، و اعمال خود را با اختیار انجام می‌دهد.
شهید مطهّری رابطة اختیار، وراثت و تربیت را اینگونه بیان نموده است: «بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر اراده داده شده است، بشر در کارهای ارادی خود مانند یک سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبة زمین خواه ناخواه به طرف زمین سقوط کند، و مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همچنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهارراه‌هایی می‌بیند و هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند، انتخاب یکی از آنها به نظر، فکر، اراده و مشیّت شخصی او مربوط است. اینجاست که پای شخصیّت و صفات اخلاقی و روحی و سوابق تربیتی و موروثی و میزان عقل و دوراندیشی بشر به میان می‌آید و معلوم می‌شود که آیندة سعادت‌بخش یا شقاوت‌بار هر کسی تا چه اندازه مربوط است به شخصیّت و صفات روحی و ملکات اخلاقی و قدرت عقلی و علمی او، و بالأخره به راهی که برای خود انتخاب می‌کند» (مطهّری، 1345: 40).
آیت‌الله مکارم با استناد به آیة «… تُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیّتِ وَ تُخرِجَ المَیِّتَ مِنَ الحَیّ …» (آل‌عمران/27) عدم انحصار تأثیر وراثت در سرنوشت انسان را نتیجه می‌گیرد. از نظر وی، منظور از بیرون آوردن زنده از مرده همان پیدایش حیات از موجودات بی‌جان است. پیدایش مردگان از موجودات زنده نیز دائماً در مقابل چشم ما مجسّم است. در حقیقت، آیه اشاره به قانون تبادل دایمی مرگ و حیات است، ولی تفسیر دیگری نیز مطرح است که با تفسیر قبلی منافاتی ندارد و آن مسألة زندگی و مرگ معنوی است. می‌بینیم گاهی افراد باایمان که زندگان حقیقی هستند، از افراد بی‌ایمان که مردگان واقعی محسوب می‌شوند، به وجود می‌آیند و گاهی به عکس. قرآن زندگی و مرگ معنوی را در آیات متعدّدی به کفر و ایمان تعبیر کرده است و مطابق این تفسیر، مسألة به هم ریختن قانون توارث را که بعضی از دانشمندان آن را از قوانین قطعی طبیعت می‌دانند، اعلام می‌دارد؛ زیرا انسان به‌خاطر داشتن آزادی اراده مانند موجودات بی‌جان طبیعت نیست که تحت تأثیر اجباری عوامل مختلف باشد و این یکی از قدرت‌نمایی‌های خداست که آثار کفر را از وجود فرزندان کافر (آنها که می‌خواهند واقعاً مؤمن باشند،) می‌شوید و آثار ایمان را از وجود فرزندان مؤمن (آنها که می‌خواهند واقعاً کافر باشند،)‌ از بین می‌برد (ر.ک؛ مکارم شیرازی،‌ 1374، ج 2: 496).
سلمان در خصوص آیة فوق از پیامبر (ص) چنین روایت نموده: «اَلمُؤمِنَ مِنَ الکافِرِ وَ الکافِرَ مِنَ المؤمن» (سیوطی، 1404ق.، ج2: 15). امام هادی (ع) روایتی از جدّ خود امام صادق (ع) بدین مضمون نقل فرموده است: «إِنّ المُؤمِنَ اِذا مَاتَ لَم یَکُن مَیِّتاً فَاِنَّ المَیِّتَ هُوَ الکافِرُ، إِنّ اللهَ عَزَّ و جَلَّ یَقولُ: یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ یَعنِی المُؤمِنَ مِنَ الکَافِرِ وَ الکافِرَ مِنَ المُؤمِنِ: مؤمن به مرگ نمی‌میرد و مرده کافر است. خداوند می‌فرماید: زنده را از مرده خارج می‌کند و مرده را از زنده یعنی مؤمن را از کافر و کافر را از مرده بیرون می‌آورد.» (ابن‌بابویه، 1403ق.:290).
صاحب مجمع‌البیان ذیل آیة مذکور اقوالی را آورده، بر اساس یک قول اینکه خداوند زنده را از مرده بیرون می‌آورد، یعنی زنده را از نطفه بیرون می‌آورد؛ زیرا نطفه مرده است و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؛ یعنی نطفة مرده را از انسان زنده می‌سازد و همچنین است آوردن مرغ از تخم‌مرغ و تخم‌مرغ از مرغ، و نیز گفته‌اند مراد این است که مؤمن را از کافر و کافر را از مؤمن بیرون می‌آورد که از صادقین نیز روایت شده است (ر.ک؛ طبرسی،‌ 1372،‌ ج2: 728).
امّا بنا بر دیدگاه دیگر، خارج کردن زنده از مرده و به عکس دالّ بر بیان جهش3در قرآن می‌باشد که آشکار‌ترین وضعیّت را در قالب معکوس نمودن تمام سجایا و صفات تذکّر داده، چنان‌که از صالح، پلید و از پلید، صالح به وجود می‌آید (پاک‌نژاد،‌ 1363، ج1: ۲۲۰). بر طبق این نظر، از یک مؤمن در مواردی نوزادی با خصوصیّات کفر متولّد می‌شود و به عکس. ولی مطابق نظر آیت‌الله مکارم شیرازی، از یک مؤمن نوزادی با خصوصیّات ایمان متولّد شده، ولی اثر وراثت تحت تأثیر عواملی همچون تربیت و اراده خود فرد خنثی می‌شود و در نهایت از یک مؤمن، یک کافر تحویل جامعه داده می‌شود و برعکس. امّا حتّی اگر «جهش» هم مطرح باشد، باز هم منافاتی با مسألة اختیار ندارد؛ زیرا عوامل وراثت تنها زمینه‌ساز هستند نه علّت تام.
پذیرش انتقال اوصاف جسمی و روحی از والدین به فرزندان قابل انکار نیست، ولی اصل وراثت نمی‌تواند سرنوشت کارهای انسانی را به تنهایی تعیین کند. اگر قضیّة وراثت می‌توانست انسان را در کارهای خود مجبور کند، مسألة تربیت و تأثیر آن به کلّی لغو می‌گشت. آیا تا به حال شنیده شده که انسان عاقلی فرزندان خود را تربیت نکند و بگوید فرزندان من به جهت وراثت مانند خودم خواهند بود و من در مقابل این سنّت طبیعی قادر به انجام کاری نیستم؟! از سوی دیگر، شکّی نیست که فرزندان یک خانواده با وجود یکی بودن والدین یا حتّی محیط زندگیشان، دارای اوصاف مختلف و در مواردی متّضاد می‌باشند. حتّی دوقلوهایی که از یک نطفه و در یک رَحِم پرورش می‌یابند با یکدیگر تفاوت دارند (جعفری، 1352: 147).
هیچ یک از وراثت و محیط به تنهایی یا با هم نمی‌توانند تعیین‌کنندة ارادة آدمی باشند. این عوامل فقط زمینه را برای اِعمال اراده و اختیار انسان فراهم می‌سازند تا فرد بتواند با توجّه به گرایش‌ها، ادراک‌ها و شناخت‌های فطری و روحی خود، رفتاری خودخواسته بروز دهد. پس فرد در برابر وراثت و نیز در برابر حالت انفعالی نداشته و این اراده است که رفتار و شخصیّت او را قاطعانه تعیین می‌کند (مصباح یزدی، 1372: 199).
وراثت، فرد را با استعداد و تمایلات خاصّی مجهّز می‌سازد و محیط به این استعدادها مجال رشد داده یا آن را متوقّف می‌سازد. ما نمی‌توانیم عامل وراثت یا محیط را بر دیگری غالب بدانیم؛ زیرا هر یک از آن دو در تشکیل فرد و سازمان دادن به رفتار او مؤثّرند. ما فقط می‌توانیم به اهمیّت هر یک از آن دو اعتراف نماییم و هر دو را مسئول شخصیّت فرد و ساختمان جسمانی و عقلانی و روانی و اخلاقی او بدانیم. اگرچه تأثیر وراثت در دوران اوّلیّة زندگی کودک شدیدتر می‌باشد،‌ ولی وقتی کودک رشد کرد و آگاهی او زیاد شد، از شدّت تأثیر آن کاسته می‌شود (حجّتی، 1358، ج 1: 125).
اثر وراثت در مسایل مربوط به جسم و تن گاهی به صورت عامل سرنوشت‌ساز درمی‌آید و کودک نمی‌تواند ضعف و بیماری موروثی را از خود دور کند، امّا در مسایل اخلاقی و اجتماعی فقط حوزة مساعدی برای گزینش او می‌آفریند و هرگز اختیار و آزادی را از او سلب نمی‌کند و هر فردی می‌تواند بر ضدّ حالات و روحیّات موروثی خود شورش کند و اثر آن را خنثی سازد (سبحانی، 1375، ج 4: 356).
با توجّه به مطالب مذکور، چنین به دست می‌آید که وراثت تنها عامل تعیین‌کنندة سرنوشت آدمی نیست و عوامل مؤثّر دیگری در این مسأله دخالت دارند. صاحب‌نظران تربیت و اختیار را دو عامل مهم در سعادت و شقاوت انسان می‌دانند که به هر یک از موارد به اختصار پرداخته می‌شود:

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

درباره admin

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد

تازه ترین ها