والی خطهای از ایران صدر اسلام
۱۳۹۶/۱۲/۰۶
–
۷۲۹ بازدید
با سلام ایا ابو موسی شهریار ایران در زمان امیر المومنین علی علیه السلام بود یا عمر ملعون؟
حضور فعال ابوموسی در عرصه ی سیاست از روزگار عمر آغاز شد. در سال ۱۷ (ه. ق) عمر، مغیرة بن شعبه را از حکمرانی بصره برکنار و ابوموسی جز وقفهای کوتاه حدود ۱۲ سال بر آن جا حاکم بود [۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸] و در زمان خلیفه دوم در بسیاری از جنگها شرکت فعال داشت و از فرماندهان سپاه مسلمانان در فتوحات ایران و شام و مورد اعتماد عمر بود [۳۹] [۴۰] و نقش مهمی در گشودن بسیاری از شهرها داشت.
از مهمترین شهرهای فتح شده توسط ابوموسی عبارتند از اهواز در سال هفدهم [۴۱] [۴۲] رها، سمیساط و حران، سال هیجدهم، [۴۳] نصیبین در سال نوزدهم، [۴۴] شوشتر [۴۵] که به سبب استواری باروهایش مدتی طولانی در برابر مهاجمان مقاومت ورزید و سرانجام در سال بیستم گشوده شد، [۴۶] فتح اصفهان، [۴۷] در سال بیست و سوم [۴۸] [۴۹] یا بیست چهارم [۵۰] [۵۱] و نیز گشودن مجدد برخی از شهرها از جمله ری، [۵۲] شوش، [۵۳] قم و کاشان بوده است. [۵۴]گویند
سپس عمر ابو موسی را به ولایت کوفه انتخاب کرد و پس از مدتی وی را به دلیل اعتراضات مردمی برکنار کرد [۵۹] و به منصب قضا در کوفه گماشت. [۶۰]در روزگار عثمان بنا بر وصیت عمر، [۶۱] ابو موسی چهار و به قولی شش سال تا سال ۲۹ هجری، والی بصره بود. [۶۲]سپس عثمان ابو موسی را بر کنار کرد و پسر دایی خود عبدالله بن عامر بن کریز را بر آن کار گماشت. [۶۳] علت عزل ابوموسی از حکومت بصره را بد رفتاری وی با مردم بصره و شکایت از او عنوان کردهاند. [۶۴] هر چند عثمان در دیگر بلاد نیز به تدریج حاکمان غیراموی را عزل و امویان را بر امور حکومت نهاد.
ابوموسی پس از برکناری تفقد مالی عثمان را نپذیرفت و در کوفه اقامت گزید. [۶۵]در سال سی و چهار هجری مردم کوفه علیه فرماندار اموی آن شوریدند و از عثمان خواستند که ابوموسی را فرماندار کوفه گرداند. [۶۶]عثمان ناگزیر تحت فشار کوفیان، ولایت ابوموسی بر کوفه را تایید کرد. [۶۷] [۶۸] از آن پس ابوموسی برای زندگی به کوفه رفت و در سالهای پایانی خلافت عثمان به جای سعد بن عاص اموی حاکم کوفه شد. [۶۹] در این هنگام ابوموسی به حمایت از عثمان در مقابل شورشیانی پرداخت که خواستار خلع عثمان بودند. عثمان چنان از این حمایت خشنود شد که گفت سالها او را بر امارت خواهد گماشت و از این رو تا قتل عثمان در این سمت باقی بود. [۷۰] [۷۱].
ابو موسی در روزگار امام علی
ابو موسی اشعری همواره در خط مخالفان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) حرکت کرد. [۷۲].
عمل کرد ابو موسی در آغاز حکومت علی (علیهالسّلام) به روشنی نمایانگر نارضایتی وی از بیعت مردم با امام است. پس از کشته شدن عثمان و بیعت مهاجر و انصار مدینه با امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) در بیست و پنجم ذیالحجه ، سال ۳۵ هجری، کوفیان نزد ابوموسی که در این هنگام والی کوفه بود، رفتند و از او پرسیدند که چرا با امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بیعت نمیکند و مردمان را به بیعت او نمیخواند؟ حال آن که مهاجر و انصار، همه با او بیعت کردهاند؟
ابوموسی گفت: در این معنی توقف میکنم و مینگرم تا بعد از این چه شود؟
هاشم بن عتبه بن ابی وقاص به او گفت: … مهاجر و انصار و خاص و عام با امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بیعت کردهاند. میترسی اگر با علی (علیهالسّلام) بیعت کنی، عثمان از آن جهان باز آید؟
پس چون هاشم بن عتبه با امام بیعت کرد، ابوموسی که دیگر بهانهای نداشت به ناچار با امام بیعت کرد. [۷۳]این در حالی بود که امام علی (علیهالسّلام) با وجود برکناری کارگزاران عثمان و واگذاری مناصب به افراد شایسته و پرهیزکار، ابوموسی اشعری را بر خلاف میل باطنی خود به پیشنهاد مالک اشتر بر سمت خود باقی گذاشته بود. [۷۴] در نبرد جمل هنگامی که امام علی (علیهالسّلام) ، به قصد مقابله با فتنه در توقفگاه ذی قار در نزدیکی کوفه، محمد بن جعفر و محمد بن ابی بکر را برای جمع آوری نیرو به کوفه فرستاده بود، ابوموسی با این سخن که جنگ دنیا طلبی و راه آخرت در گرو خانه نشینی است و هنوز بیعت عثمان در گردن ماست و تا کشندگان عثمان مجازات نشدهاند، با کسی نخواهیم جنگید از تجهیز سپاه جلوگیری و حتی پیک امام را به زندان و قتل تهدید کرد. [۷۵] [۷۶] امام علی (علیهالسّلام) برای دومین بار عبدالله بن عباس و مالک اشتر را به کوفه فرستاد. اما ابوموسی نه تنها حمایتی نکرد، بلکه از فرمان امام سرپیچی کرد و اهل کوفه را به این بهانه که این کار فتنه انگیزی است، [۷۷] از یاری رساندن به امام برحذر داشت و کوفیان را به عدم همراهی امام تشویق کرد. [۷۸] زیرا عایشه طی نامهای از او چنین خواسته بود. [۷۹]حضرت علی این بار فرمان عزل او را به فرزندش حسن (علیهالسّلام) داد و او را همراه با عمار یاسر به کوفه فرستاد. دیگر بار ابوموسی با ایراد خطبهای کوفیان را از مداخله در آن چه وی آن را نزاعی بین قریش نامید که میبایست خود به اصلاح آن بپردازند، برحذر داشت، با ابلاغ فرمان عزل او توسط حسن بن علی (علیهالسّلام) ، مالک اشتر او را از قصر حکومتی بیرون راند و مانع غارت اموال او به وسیله ی مردم شد. [۸۰] پینوشت:
۳۵ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا، ج۲، ص۱۴۶.
۳۶. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۷۴.
۳۷. الطبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ط الثانیة، ج۴، ص۵۰.
۳۸. ابن الاثیر الجزری، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۴.
۳۹. ابن قتیبة الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم، الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج ۱، ص ۱۴۹.
۴۰. الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۱، ص۱۴۹.
۴۱. ابن الاثیر الجزری، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۴.
۴۲. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۱۳۶.
۴۳. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۱۳۹.
۴۴. ابن الاثیر الجزری، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۴.
۴۵. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۷۸.
۴۶. ابن العبری، غریغوریوس الملطی، تاریخ مختصر الدول، تحقیق انطون صالحانی الیسوعی، بیروت، دار الشرق، ط الثالثة، ۱۹۹۲، ص۱۰۲.
۴۷. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۵۵۷ – ۵۵۸.
۴۸. ابن الاثیر الجزری، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۴.
۴۹. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ۸۱ – ۸۳.
۵۰. البلاذرى، أبو الحسن أحمد بن یحیى، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸، ص ۳۰۶.
۵۱. فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸، ص۳۰۶.
۵۲. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۹۱.
۵۳. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا، ج۳، ص۱۱۵.
۵۴. البلاذری، ابو الحسن احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸، ص۳۰۶.
۵۹. ابن الاثیر، عز الدین ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر – دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج۳، ص۲۰.
۶۰. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۷۵.
۶۱. ابن اعثم کوفی، احمد (۳۱۴م)، الفتوح، بیروت، دار الندوة الجدیده، ج۴، ص۳۹۱.
۶۲. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۲۶۴.
۶۳. الدینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۳۹.
۶۴. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۵۷۷.
۶۵. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۲۶۴ – ۲۶۵.
۶۶. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۱۰۶.
۶۷. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۵، ص۲۵.
۶۸. http://lib.eshia.ir/۴۰۱۷۱/۳/۹۷۹/ظبیة ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۹۸.
۶۹. عبد البر، ابو عمر یوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲، ج۳، ص۹۷۹.
۷۰. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۵، ص۲۴.
۷۱. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۹۸.
۷۲. ثقفى کوفى، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ترجمه عزیز الله عطاردى، انتشارات عطارد، ۱۳۷۳ش، ص ۳۸۱.
۷۳. ابن اعثم کوفی، احمد (۳۱۴م)، الفتوح، بیروت، دار الندوة الجدیده، ج۲، ص۴۳۸.
۷۴. الیعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۲، ص۱۷۹.
۷۵. ابن الاثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر – داربیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج۳، ص۲۶۰.
۷۶. ابن اعثم کوفی، احمد (۳۱۴م)، الفتوح، الفتوح، ترجمه، متن، ص۱۰۰۷.
۷۷. الطبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ط الثانیة، ج۴، ص۴۸۶ – ۴۸۷.
۷۸. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۲۱.
۷۹. الطبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ط الثانیة، ج۴، ص۴۸۳.
۸۰. ابن الاثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر – داربیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج۳، ص۲۶۰.
برگرفته از ویکی فقه
از مهمترین شهرهای فتح شده توسط ابوموسی عبارتند از اهواز در سال هفدهم [۴۱] [۴۲] رها، سمیساط و حران، سال هیجدهم، [۴۳] نصیبین در سال نوزدهم، [۴۴] شوشتر [۴۵] که به سبب استواری باروهایش مدتی طولانی در برابر مهاجمان مقاومت ورزید و سرانجام در سال بیستم گشوده شد، [۴۶] فتح اصفهان، [۴۷] در سال بیست و سوم [۴۸] [۴۹] یا بیست چهارم [۵۰] [۵۱] و نیز گشودن مجدد برخی از شهرها از جمله ری، [۵۲] شوش، [۵۳] قم و کاشان بوده است. [۵۴]گویند
سپس عمر ابو موسی را به ولایت کوفه انتخاب کرد و پس از مدتی وی را به دلیل اعتراضات مردمی برکنار کرد [۵۹] و به منصب قضا در کوفه گماشت. [۶۰]در روزگار عثمان بنا بر وصیت عمر، [۶۱] ابو موسی چهار و به قولی شش سال تا سال ۲۹ هجری، والی بصره بود. [۶۲]سپس عثمان ابو موسی را بر کنار کرد و پسر دایی خود عبدالله بن عامر بن کریز را بر آن کار گماشت. [۶۳] علت عزل ابوموسی از حکومت بصره را بد رفتاری وی با مردم بصره و شکایت از او عنوان کردهاند. [۶۴] هر چند عثمان در دیگر بلاد نیز به تدریج حاکمان غیراموی را عزل و امویان را بر امور حکومت نهاد.
ابوموسی پس از برکناری تفقد مالی عثمان را نپذیرفت و در کوفه اقامت گزید. [۶۵]در سال سی و چهار هجری مردم کوفه علیه فرماندار اموی آن شوریدند و از عثمان خواستند که ابوموسی را فرماندار کوفه گرداند. [۶۶]عثمان ناگزیر تحت فشار کوفیان، ولایت ابوموسی بر کوفه را تایید کرد. [۶۷] [۶۸] از آن پس ابوموسی برای زندگی به کوفه رفت و در سالهای پایانی خلافت عثمان به جای سعد بن عاص اموی حاکم کوفه شد. [۶۹] در این هنگام ابوموسی به حمایت از عثمان در مقابل شورشیانی پرداخت که خواستار خلع عثمان بودند. عثمان چنان از این حمایت خشنود شد که گفت سالها او را بر امارت خواهد گماشت و از این رو تا قتل عثمان در این سمت باقی بود. [۷۰] [۷۱].
ابو موسی در روزگار امام علی
ابو موسی اشعری همواره در خط مخالفان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) حرکت کرد. [۷۲].
عمل کرد ابو موسی در آغاز حکومت علی (علیهالسّلام) به روشنی نمایانگر نارضایتی وی از بیعت مردم با امام است. پس از کشته شدن عثمان و بیعت مهاجر و انصار مدینه با امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) در بیست و پنجم ذیالحجه ، سال ۳۵ هجری، کوفیان نزد ابوموسی که در این هنگام والی کوفه بود، رفتند و از او پرسیدند که چرا با امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بیعت نمیکند و مردمان را به بیعت او نمیخواند؟ حال آن که مهاجر و انصار، همه با او بیعت کردهاند؟
ابوموسی گفت: در این معنی توقف میکنم و مینگرم تا بعد از این چه شود؟
هاشم بن عتبه بن ابی وقاص به او گفت: … مهاجر و انصار و خاص و عام با امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بیعت کردهاند. میترسی اگر با علی (علیهالسّلام) بیعت کنی، عثمان از آن جهان باز آید؟
پس چون هاشم بن عتبه با امام بیعت کرد، ابوموسی که دیگر بهانهای نداشت به ناچار با امام بیعت کرد. [۷۳]این در حالی بود که امام علی (علیهالسّلام) با وجود برکناری کارگزاران عثمان و واگذاری مناصب به افراد شایسته و پرهیزکار، ابوموسی اشعری را بر خلاف میل باطنی خود به پیشنهاد مالک اشتر بر سمت خود باقی گذاشته بود. [۷۴] در نبرد جمل هنگامی که امام علی (علیهالسّلام) ، به قصد مقابله با فتنه در توقفگاه ذی قار در نزدیکی کوفه، محمد بن جعفر و محمد بن ابی بکر را برای جمع آوری نیرو به کوفه فرستاده بود، ابوموسی با این سخن که جنگ دنیا طلبی و راه آخرت در گرو خانه نشینی است و هنوز بیعت عثمان در گردن ماست و تا کشندگان عثمان مجازات نشدهاند، با کسی نخواهیم جنگید از تجهیز سپاه جلوگیری و حتی پیک امام را به زندان و قتل تهدید کرد. [۷۵] [۷۶] امام علی (علیهالسّلام) برای دومین بار عبدالله بن عباس و مالک اشتر را به کوفه فرستاد. اما ابوموسی نه تنها حمایتی نکرد، بلکه از فرمان امام سرپیچی کرد و اهل کوفه را به این بهانه که این کار فتنه انگیزی است، [۷۷] از یاری رساندن به امام برحذر داشت و کوفیان را به عدم همراهی امام تشویق کرد. [۷۸] زیرا عایشه طی نامهای از او چنین خواسته بود. [۷۹]حضرت علی این بار فرمان عزل او را به فرزندش حسن (علیهالسّلام) داد و او را همراه با عمار یاسر به کوفه فرستاد. دیگر بار ابوموسی با ایراد خطبهای کوفیان را از مداخله در آن چه وی آن را نزاعی بین قریش نامید که میبایست خود به اصلاح آن بپردازند، برحذر داشت، با ابلاغ فرمان عزل او توسط حسن بن علی (علیهالسّلام) ، مالک اشتر او را از قصر حکومتی بیرون راند و مانع غارت اموال او به وسیله ی مردم شد. [۸۰] پینوشت:
۳۵ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا، ج۲، ص۱۴۶.
۳۶. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۷۴.
۳۷. الطبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ط الثانیة، ج۴، ص۵۰.
۳۸. ابن الاثیر الجزری، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۴.
۳۹. ابن قتیبة الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم، الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج ۱، ص ۱۴۹.
۴۰. الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۱، ص۱۴۹.
۴۱. ابن الاثیر الجزری، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۴.
۴۲. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۱۳۶.
۴۳. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۱۳۹.
۴۴. ابن الاثیر الجزری، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۴.
۴۵. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۷۸.
۴۶. ابن العبری، غریغوریوس الملطی، تاریخ مختصر الدول، تحقیق انطون صالحانی الیسوعی، بیروت، دار الشرق، ط الثالثة، ۱۹۹۲، ص۱۰۲.
۴۷. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۵۵۷ – ۵۵۸.
۴۸. ابن الاثیر الجزری، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۴.
۴۹. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ۸۱ – ۸۳.
۵۰. البلاذرى، أبو الحسن أحمد بن یحیى، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸، ص ۳۰۶.
۵۱. فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸، ص۳۰۶.
۵۲. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۹۱.
۵۳. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا، ج۳، ص۱۱۵.
۵۴. البلاذری، ابو الحسن احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸، ص۳۰۶.
۵۹. ابن الاثیر، عز الدین ابو الحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر – دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج۳، ص۲۰.
۶۰. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۷۵.
۶۱. ابن اعثم کوفی، احمد (۳۱۴م)، الفتوح، بیروت، دار الندوة الجدیده، ج۴، ص۳۹۱.
۶۲. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۲۶۴.
۶۳. الدینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۳۹.
۶۴. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۵۷۷.
۶۵. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۲۶۴ – ۲۶۵.
۶۶. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۱۰۶.
۶۷. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۵، ص۲۵.
۶۸. http://lib.eshia.ir/۴۰۱۷۱/۳/۹۷۹/ظبیة ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۹۸.
۶۹. عبد البر، ابو عمر یوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲، ج۳، ص۹۷۹.
۷۰. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۵، ص۲۴.
۷۱. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص۹۸.
۷۲. ثقفى کوفى، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ترجمه عزیز الله عطاردى، انتشارات عطارد، ۱۳۷۳ش، ص ۳۸۱.
۷۳. ابن اعثم کوفی، احمد (۳۱۴م)، الفتوح، بیروت، دار الندوة الجدیده، ج۲، ص۴۳۸.
۷۴. الیعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۲، ص۱۷۹.
۷۵. ابن الاثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر – داربیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج۳، ص۲۶۰.
۷۶. ابن اعثم کوفی، احمد (۳۱۴م)، الفتوح، الفتوح، ترجمه، متن، ص۱۰۰۷.
۷۷. الطبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ط الثانیة، ج۴، ص۴۸۶ – ۴۸۷.
۷۸. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۲۱.
۷۹. الطبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ط الثانیة، ج۴، ص۴۸۳.
۸۰. ابن الاثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر – داربیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج۳، ص۲۶۰.
برگرفته از ویکی فقه