۱۳۹۷/۰۴/۱۱
–
۲۱۱۸ بازدید
با سلام! بنده چند سوال دارم.۱- حضرت علی در نهج البلاغه چه تعریفی از ولایتمداری دارند و آیا راهکاری برای ولایتمداری در این کتاب مقدس بیان کرده اند؟۲- آیا در نهج البلاغه ایشان نکته ای در رابطه با ولی فقیه و اطاعت از ایشان هم دارند؟
۳- آیا در نهج البلاغه به ولایت فقیه و اطاعت از ایشان اشاره شده است؟
۴- ارتباط ولایتمداری با ولی فقیه چیست؟
با تشکر.
پاسخ به سوال شما خیلی فراتر از این برنامه و سایت می باشد. به نظر می رسد حضرتعالی درخواست مقاله دادید نه سوالاتی از نهج البلاغه!. اما بنابر تکلیف و تعهد شرعی در حد اجمال و مختصر به سوالات شماپاسخ داده می شود.سوال اول شما:عمده مطالب مربوط به مباحث ولایت و ولایتمداری در خطبه3،16، 173، نامه 53 خطاب به مالک اشتر، نامه های متعدد حضرت به معاویه، وصیت نامه حضرت و جای جای نهج البلاغه با عبارات مختلف و متعدد بیان شده است.
مـوضـوع ولایـت با توجه به نقشی که در تحقق و پیروزی و نیز تداوم انقلاب داشته از سـوی دوستان و دشمنان بیش از هر موضوع دیگری مورد توجه قرار گرفته و نیاز به تـحـقـیق و پژوهش دارد. اصل ولایت مهمترین استوانه اسلام و سنگ بنای نظام اسلامی است ؛ مـایـه عـزت امـت اسـلامـی و مـحـور وحـدت و گـردآورنده نیروهای پراکنده است . همچنین ظلم سـتـیزی نظام اسلامی از این اصل مهم و مترقی نشاءت می گیرد و دشمنان با آگاهی نسبت بـه ایـن آثـار مـهـم بـه مـنـظور انحراف مسلمین و وارد ساختن ضربات جبران ناپذیر بر پـیـکـر جـامـعـه اسـلامـی حـمـلات نـاجـوانـمـردانـه خـود را مـتـوجـه ایـن اصـل بـی بـدیـل نـمـوده و در هـر زمان ممکن و موقعیت مناسب به سم پاشی و شبهه افکنی اقـدام کـرده اند. آنان همواره سعی و تلاششان بر این بوده که رابطه امام و امت را کمرنگ نموده نقش آفرینی هر کدام نسبت به دیگری را بی تاءثیر بنمایند.
رابطه ولایت با جامعه رابطه جان با بدن است . به همان اندازه که ولی امر در جامعه با اجـرای ولایـتش به جامعه حیات می بخشد امت را از تاریکی های جهالت می رهاند و به اوج کـمـال و تـرقـی مـی رسـانـد. امـت نـیـز بـا فـراهـم سـاخـتـن زمـیـنـه بـرای اعمال ولایت امام ایفای نقش می کند.
پـیـامـبـر اعـظـم بـا اتـکـاء بـه حـضـور مـردم در صـحـنـه ، حـکـومـت اسـلامـی را تـشـکیل و پرچم پرافتخار اسلام را در جزیرة العرب به اهتزاز درمی آورد و امیرالمؤ منین عـلیـه السـلام بـا بیان : ((لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود ناصر)) برای چند صباحی زمام امور را به دست می گیرد و وقتی این حضور و نصرت به سستی می گراید و پـیـشوای مؤ منان را به کلام غم انگیز ((لا راءی لمن لا یطاع ))وامی دارد، عَلَم اسلام به دسـت نـا اهـلان مـی افـتـد و قـرن هـا ایـن واقـعـه جانسوز و تلخ تکرار می شود تا این که فـرزنـدی از امیر مؤ منان با پشتوانه مردم موجبات حیات مجدد اسلام ناب را فراهم و آن را از غربت به عزت می رساند.
آری نقش مردم در اعمال ولایت به حدی است که حتی امام معصومی که در نصب او نص صریح وجـود داشـتـه و هـزاران انـسـان در غـدیـر شـاهـد گـزیـنش وی به امر خدا و به دست مبارک رسـول مـعـظـم اسـلام بـوده انـد و به یقین در طول تاریخ لایق تر از وی برای رهبری و فـرمـانـدهـی وجود نداشته است ، وقتی زمینه اجرای ولایتش از ناحیه مردم فراهم نمی شود خـانه نشین می شود و پس از قرن ها فرزند برومند آن بزرگوار نیز در پرده غیبت قرار می گیرد.
در مـقـاله حـاضـر با بهره برداری از کلمات نورانی مولی الموحدین حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در نهج البلاغه به موضوع ارتباط ولایت و امت با عنوان ((انتظارات هر کدام از ولایـت و امـت از دیـگـری )) و یـا هـمـان عـنـوان مـعـروف : ((حـقـوق متقابل ولایت و مردم )) پرداخته شده است .
ولایت از ریشه ((ولی )) است که از آن واژه های فراوانی اشتقاق یافته و برای آن معانی مختلفی ذکر شده است ولکن مفهومی که در همه معانی ملحوظ است ، عبارت است از: ((قرب و کـنـار هـم قـرار گـرفـتـن دو چـیـز یـا بـیـشـتـر، بـه طـوری کـه بـیـن آنـهـا غـیـری حائل نشده باشد.))
مـعـنـای اصـطـلاحـی ولایت که عبارت است از ((به عهده گرفتن کاری از کارهای دیگران و سـرپـرسـتـی امـور))، مـتـناسب با همان معنای لغوی آن است ؛ زیرا کسی که می خواهد امور دیـگـری را سرپرستی کند، حتماً از طریق نزدیک شدن و همراه شدن با اوست . از این رو، از جـمـله مـعـانـی کـه اهل لغت برای ولایت ذکر کرده اند، همان امارت و تدبیر است و هرگاه ولایـت به طور مطلق استعمال شود، انصراف به همین معنا دارد. نظیر کلام مولا امیر مؤ منان علیه السلام که در فضائل آل محمد(ص ) می فرماید:
… و لهم خص ائص حقّ الولایة .ویژگیهای ولایت و زمامداری از آن آنهاست .
چـنـانـکـه در تـمـامـی مـواردی کـه بـا واژه هـای مـخـتـلف در نـهـج البـلاغـه استعمال شده است ، مقصود همان معنا و مفهوم سرپرستی و امارت است ، از جمله : هـنـگـامـی کـه امـام عـلیـه السـلام ، پـس از بـیعت مردم ، با اعتراض طلحه و زبیر بر اثر توقعات نابجای آنان مواجه می شود، می فرماید:واللّه ما کانت لی فی الخلافة رغبةٌ و لا فی الولایة اربة .به خدا سوگند! من به خلافت رغبتی نداشتم ، و به ولایت و زمامداری شما علاقه ای نشان نمی دادم .
و در بیان حقوق متقابل والی و مردم می فرماید:امّا بعد، فقد جعل اللّ ه سبح انه لی علیکم حقّاً بولایة امرکم .خداوند برای من بر شما، به واسطه سرپرستی امورتان حقی قرار داده است .
در ضمن نامه ای که برای معاویه مرقوم فرمود، چنین می نگارد که :و متی کنتم یا معاویة ساسة الرَّعیَّة ، و ولا ة امر الاْ مَّة ؟چه زمانی ای معاویه تو سیاستمدار رعیت و زمامداران امت بوده ای ؟
و در نامه ای به یکی از کارگزاران فرمود:فـانَّ الوالی اذا اخـتـلف هـواه ، مـنـعـه ذلک کـثـیـراً مـن العدل .زمـامـدار اگر دنبال هوا و هوسهای پی در پی خویش باشد، غالباً او را از عدالت بازمی دارد.
و دربـاره ائمـه اطـهـار عـلیـهم السلام و صلاحیت آنان برای ولایت داشتن و ردّ صلاحیت غیر آنان فرمود:انَّ الاْ ئمَّة مـنْ قـریـْشٍ غـرسوا فی هذا الْبطْن منْ هاشم ، لا تصْلح علی سواهمْ و لا تصلح الو لاة من غیرهم .امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین وجود این تیره از هاشم غرس شده این مقام در خور دیگران نیست ، و رهبران دیگر شایستگی این مقام را ندارند.
پر واضح است که ولایت تکوینی و رهبری ملکوتی آنان نه مورد ادعای بیگانگان بوده و نـه در اخـتـیـار آنـان قـرار داشـتـه کـه حضرت درصدد نفی آن برآید پس ولایت به معنای زمامداری سیاسی است .
در عـهـدنـامـه مالک اشتر نیز این واژه به طور مکرّر به همین معنای زمامداری و سرپرستی به کار رفته است نظیر:فانَّ فی النّاس عیوباً الو الی احقُّ من سترها فلا تکشفن عما غاب عنک منها.مـردم نـقـاط ضـعـفـهـایـی دارند. شایسته ترین فردی که باید آنها را پوشانده ، برملا نسازد والی آنان است .
بـنـابـرایـن ، ولایـت در تـمـامی مواردی که در آنها واژه ولایت و مشتقات آن به کار رفته ، فـقـط بـا مـفـهـوم سـرپـرسـتی جامعه سنخیت دارد و در هیچ کدام نمی توان آن را به مفهوم دوستی یا نصرت و یا ولایت تکوینی تفسیر نمود.
حقوق متقابل ولایت و مردم
از آنجایی که حکومت از اهم احکام الهی است و به هیچ چیز به مانند ولایت سفارش نشده است زیرا کلید همه چیز است و والی دلیل و راهنمای همه امور است و به واسطه آن همه فرائض و سـنـن مـحـفـوظ مـی مـانـد، حـقـوقـی هـم کـه بـه آن مـربـوط و تـحـت عـنـوان ((حـقـوق مـتـقـابـل مـردم و ولایـت )) مـطـرح اسـت از اهـمـیـت خاصی برخوردار است . به گونه ای که حضرت می فرماید:
و اعـظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حقُّ الوالی علی الرَّعیَّة و حقُّ الرَّعیَّة علی الوالی فریضةٌ فرضها اللّه سبحانه لکلٍّ علی کلٍّ.در مـیـان حـقـوق واجـبـه ، حـق حـاکـم بر مردم و حق مردم بر حاکم از مهمترین حقوقی است که خداوند سبحان برای هر دو گروه لازم شمرده است .
الف . حقوق مردم نسبت به والی
1. خودسازی
والی مـی بـایـسـت آن گـونـه خـودسازی و تهذیب نفس داشته باشد که مقام و موقعیت او را تکان ندهد و دگرگون نسازد، مغرور نشود و شخصیتش تغییر پیدا نکند.
فـانَّ حـقاً علی الوالی الاّ یغیّره علی رعیَّته فضلٌ ناله ، و لا طولٌ خصَّ به ، و ان یزیده ما قسم اللّه له من نعمه دنوّاً من عباده و عطفاً علی اخوانه .بـر زمـامـدار واجـب اسـت کـه اگـر امـوالی بـه دسـت آورد، یا نعمتی مخصوص او شد، دچار دگـرگـونـی نـشـود، و با آن اموال و نعمت ها بیشتر به بندگان خدا نزدیک گردد و به برادرانش مهربانی بیشتری روا دارد.
امـوری را کـه امـام عـلیـه السـلام در زمـیـنـه خـودسـازی بـه کارگزاران خود توصیه می فرماید عبارتند از:
1ـ 1. مقاومت در مقابل وسوسه ها
خطاب به مالک اشتر می فرماید:
… و امره ان یکسر نفسه من الشَّهوات ، و یزعها عند الجمحات ، فانَّ النَّفس امّارةً بالسُّوء الاّ مـا رحـم اللّه … فـامـلک هـواک ، و شـحَّ بـنفسک عمَّا لا یحلُّ لک ، فانَّ الشُّحَّ بالنَّفس الاْ نْصاف منْها فیما احبَّتْ اوْ کرهتْ.و بـه او (مـالک ) فـرمـان مـی دهـد کـه نـفـس خود را از پیروی آرزوها بازدارد، و به هنگام سـرکـشـی رامـش کند که ((همانا نفس همواره به بدی وا می دارد، جز آن که خدا رحم کند… هـوای نـفـس خـویـش را در اخـتـیـار گـیـر و از آنـچـه بـرایـت حلال نیست بخل بورز، زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش ، آن است که در آنچه دوست دارد، یا برای آن ناخوشایند است ، راه انصاف پیمایی .
2 ـ 1. پرهیز از ریاست طلبی
… و لا تـقولنَّ: انّی مؤ مَّرٌ آمر فاطاع ، فانّ ذلک ادغالٌ فی القلب و منهکةٌ للدّین و تقرُّبٌ من الغیر.بـه مـردم نـگو: به من فرمان داه اند و من نیز فرمان می دهم ، پس باید اطاعت شوم ، زیرا این روحیه باعث فساد قلب و نابودی دین و زوال حکومت می شود.
امام راه مقابله با این روحیه را بخاطر آوردن عظمت خداوند دانسته ، می فرماید:
و اذا احـدث لک مـا انـت فـیـه مـن سـلط انـک ابَّهـةً او مخیلةً فانظر الی عظم ملک اللّه فوقک و قـدرتـه مـنـک عـلی مـا لا تـقـدر عـلیه من نفسک ، فانَّ ذلک یطامن الیک من طماحک و یکفُّ عنک من غربک ، و یفی ء الیک بما عزب عنک من عقلک .
هر گاه حاکم بودن موجب غرور و بزرگ بینی تو گردد، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات می دهد و تندروی را فرو می نشاند و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلی باز می گرداند.
راه دوم بـرای مـقـابـله بـا روحـیـه بـرتـری جـویـی و ریـاسـت طـلبـی ، نـگـرش مـعـقـول بـه مقام و ریاست است . امام بارها به کارگزاران خویش گوشزد می فرماید که ریاست لقمه چربی نیست بلکه امانتی است که بایستی جوابگوی آن باشید.
3 ـ 1. دل نبستن به دنیا
حساسیت امام (ع ) در این مورد تا حدی است که شرکت یکی از کارگزاران خود را در مهمانی مـجـلل نـمـی پـسـنـدد و در نـامـه ای عـتـاب آمـیـز از او مـی خـواهـد کـه بـه حداقل بهره های دنیا قناعت نماید تا دچار آتش جهنم نشود.
فاتق اللّه یابن حنیف ، ولتکفف اقراصک ، لیکون من النَّار خلاصک .پسر حنیف از خدا بترس ، و به همان قرص های نان خود قناعت کن ، تا از آتش جهنم رهایی یابی .
و هـنـگـامی که به حضرت اطلاع می دهند شریح قاضی منزلی را به هشتاد دینار خریده ، در نامه ای او را ملامت می کند و از آتش جهنم برحذر می دارد.
4 ـ 1. ارتباط مستمر با خداوند
حـاکـمـی کـه ارتباط دائمی با معبود را حفظ کند، می تواند امانت دار خوبی بوده ، رهبری جـامـعـه را عـهـده دار بـاشـد وگـرنـه کـوتـاهـی در امـانـت اول مـوفـقـیـتـی را در ادای امـانـت دوم بـه دنـبـال نـخواهد داشت . از این رو، خطاب به مالک فـرمـود: ((نـیـکـوتـریـن اوقـات و بـهـتـرین ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود انتخاب کن …))
2. مردمی بودن
مـنـظـور از مـردمـی بودن زمامدار، همگام و همراه بودن با مردم ، درد آنان را احساس کردن و بـرای درمـانـش چاره جویی نمودن ، خود را به جای آنان قرار دادن و هیچ امتیازی را برای خود و نزدیکان خود قائل نشدن ، در سختیهای زندگی شریک غم مردم بودن و برای رفع فقر و فلاکت آنان برنامه ریزی کردن است .
جلوه های مردمی بودن والی عبارتند از:
1 ـ 2. فروتنی در برابر مردم
زمـامداری می تواند ادعای مردمی بودن کند که خود را از دیگران برتر و بالاتر نبیند و روحـیـه کـبـر و خـودبـرتـر بـیـنی نداشته باشد، امام (ع ) به ناپسند بودن این خصلت برای زمامداران اشاره کرده ، می فرماید:
و انَّ مـن اسـخـف حالات الولاة عند صالح النّاس ان یظنَّ بهم حبُّ الفخر و یوضع امرهم علی ال کبر.
از پـسـت تـریـن حـالات زمـامـداران در نـزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش اند و کشورداری آنان بر کبر و خودپسندی استوار باشد.
2 ـ 2. پرهیز از امتیازطلبی
حـاکمی مردمی است که برای خود امتیازی قائل نشده ، خود را مساوی با دیگران بداند. امام خطاب به بعضی کارگزارانش می فرماید: ((ایّاک والاْ سْتئثار بما النَّاس فیه اسْوةً.)) (مبادا در آنچه با مردم مساوی هستی طالب امتیاز باشی .)
ضرورت مراعات تساوی تا جایی است که امام خطاب به فرماندهانش می فرماید:
و ان لکم عندی … ان تکونوا عندی فی الحقِّ سواءً.
حق شما بر من این است که در مورد حق تمامتان را با یک چشم بنگرم .
3 ـ 2. شرکت در سختیهای مردم
زمـامـدار مـسـلمان باید در همه سختیها و مشکلات شریک مردم باشد. در نامه ای که امام (ع ) به عثمان بن حنیف می نویسد، می فرماید:
ءاقـنـع مـن نـفسی بان یقال : هذا امیرالمؤ منین ؟ و لا اشارکهم فی مکاره الدَّهر او اکون اسوةً لهم فی جشوبة العیش .
آیـا بـه هـمـیـن رضـایـت دهم که مرا امیرالمؤ منین خوانند ولی در تلخیهای روزگار با مردم شریک نباشم و در سختیهای زندگی الگوی آنان نگردم .
کارگزاری که خود را در حجاب قرار داده و راه دیدار و ملاقات مردم را به روی خود بسته اسـت ، چـگـونـه مـمـکـن اسـت درد و سختی های مردم را احساس و خود را شریک سختیهای آنان بداند.
4 ـ 2. اهتمام به فقرزدایی
امـام (ع ) فلسفه پذیرش حکومت را برپایی عدالت ، ستم ستیزی و فقر زدایی دانسته ، می فرماید:
اگـر نـبـود عـهـد و مـسـئولیتی که خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه ) گرفته که در برابر شکمخوارگی ظالم و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می نمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم (آن وقـت می فهمیدید که دنیای شما با همه زینتهایش ) در نظر من بی ارزش تر از آبی است که از بینی گوسفندان بیرون آید.
5 ـ 2. تاءمین نیازمندیها و توسعه درآمدها
حاکم اسلامی موظف است با برنامه های صحیح ، درآمدهای عمومی را افزایش داده ، نیازهای بحق مردم را تاءمین و از این طریق وسیله رشد و تعالی همگان را فراهم نماید. امام علی (ع ) در بیان حق مردم نسبت به خود می فرماید:
فامَّا حقُّکم علیَّ… توفیر فیئکم علیکم .حق شما بر من آن است که بیت المال را در تاءمین رفاه شما صرف کنم .
و خطاب به یکی از کارگزارانش می فرماید.
وانـظـر الی مـا اجـتـمـع عـنـدک مـن مـال اللّه فـاصـرفـه الی مـن قـبـلک مـن ذوی العیال والمجاعة مصیبا به مواضع الفاقه والخلا ت .در مـصـرف اموال عمومی که در دست تو جمع شده است ، اندیشه کن و آن را به عیالمندان و گرسنگان پیرامونت ببخش و به مستمندان و نیازمندانی که سخت به کمک مالی تو احتیاج دارند برسان .
6 ـ 2. دوری از تشریفات
دب دبه های ظاهری و تشریفات چشم پرکن نه تنها مایه عزّت و شوکت حاکم اسلامی نیست ، بلکه آن را خدشه دار می سازد و میان او و مردم شکاف ایجاد می کند.
وقتی در سر راه صفین ، دهقانان شهر انبار امام را می بینند، پیاده شده ، پیشاپیش حضرت مـی دونـد، امـام مـعـتـرضـانـه بـه آنـان فـرمـود: چرا چنین می کنید؟ گفتند: عادتی است که پادشاهان خود را احترام می کردیم ، فرمود:
واللّه ما ینتفع بهذا امراؤ کم ، و انَّکم تشقُّون علی انفسکم و تشقون به فی آخرتکم .به خدا سوگند! امیران شما از این کار سودی نبرند و شما در دنیا با آن خود را به زحمت می افکنید و در آخرت دچار رنج و زحمت می گردید.
7 ـ 2. صداقت و صراحت
امـام علی (ع ) بعد از آن که زمام امور را به دست گرفت ، در نخستین خطبه حکومتی خود با مردم چنین فرمود:ذمَّتی بما اقول رهینة و انا به زعیمً.
پیمان من به آنچه می گویم در گرو است و به درستی گفتارم متکفلم .
حـضـرت بـه زمـامـداران مـی آمـوزد کـه نـبـایـد وعـده هـایـی داد و خـلاف آن را عـمـل نـمـود، بلکه باید در گرو پیمان خویش با مردم بمانند و به آنچه گفته اند پای بند باشند و هرگز از صداقت و صراحت دور نشوند.
واللّه ما کتمت وشمةً و لا کذبت کذبةً.
به خدا سوگند هرگز به اندازه سر سوزنی حقیقت را پنهان نداشته ام و دروغ نگفته ام .
و در دو جای نهج البلاغه از جمله وظایف حاکم را صداقت با مردم دانسته ، می فرماید:
ولیصدق ر ائدٌ اهله .
حاکم باید راهنمای مردم خود بوده ، با آنان راست بگوید.
8 ـ 2. ساده زیستی
ساده زیستی ضرورتی است که حاکمان باید در پی کسب آن باشند. امام علیه السلام در بـیـان و تـبـیـیـن ارزش ایـن صـفـت والا، سـاده زیـسـتـی رسول خدا(ص ) را گوشزد کرده ، پس از ذکر نمونه هایی از آن می فرماید:
خرج من الدُّنیا خمیصاً، و ورد الاْ خرة سلیماً. لمْ یضعْ حجراً علی حجرٍ، حتّی مضی لسبیله ، و اجاب داعی ربّه .
[رسـول خـدا(ص )] با شکمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد. سنگی بر سنگی نگذاشت ، تا جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذیرفت .
امـیـر مـؤ منان (ع ) خود نیز زندگی را بر اصل سادگی بنا کرده و سیره عملی خود را در زندگی این گونه بیان فرموده است :
… الا و انَّ امـامـکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه ، و من طعمه بقرصیه … فو اللّه ما کنزت من دنـیـاکـم تـبـراً، و لا ادَّخـرت من غنائمها وفراً، و لا اعددت لبالی ثوبی طمراً و لا حزت من ارضها بشراً… .
آگاه باش ، امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده ، و دو قرص نان رضایت داده است ، سـوگند به خدا، من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ، و از غنیمت های آن چیزی ذخیره نـکـرده ام ، بـر دو جـامـه کـهـنـه ام جـامـه ای نـیـفزودم ، و از زمین دنیا حتی یک وجب در اختیار نگرفتم .
9 ـ 2. خوش بینی به مردم
خـوش بـیـنـی والیـان عـامل سهولت امور و رافع دشواریهای حکومت و باعث آسایش و عزت مردم است . امام علی (ع ) می فرماید:انَّ حسن الظَّنّ یقطع عنک نصباً طویلاً.حسن ظنّ، مشقت طولانی را از تو برطرف می سازد.
10 ـ 2. جلب رضایت عمومی
در سـیـره عـمـلی و انـدیـشـه سـیاسی امام علیه السلام ، فراهم ساختن خرسندی عمومی از پـایـه هـای رضـایـت الهـی دانـسـتـه شـده اسـت . از ایـن رو، زمـامدار موظف است از آنچه این اصـل را خـدشـه دار می کند، اجتناب نماید؛ از جمله باید خود را از بدگمانیهای مردمی دور نماید و تلاش کند که به زبان آنان نسبت به خود خیر و خوبی جاری گردد.
11 ـ 2. خود را حافظ مردم دانستن
در نظر امیرالمؤ منین (ع ) مردم به منزله گوسفند و حاکم به منزله چوپان نیست و رابطه آنـهـا همانند رابطه ارباب و بردگان نمی باشد بلکه حضرت همه امور را از منظر ((حق مـردم )) مـی نـگرد و در زمانی که مردم به حاشیه رانده شده و حاکمان مدار حق وانمود شده بـودنـد، از حـقـوق مـتـقـابـل سـخـن بـمـیان آورد و اهمیت موضوع را تا جایی دانست که حاکم بـایـستی وظیفه خود را در قبال مردم انجام داده و چنانچه از عهده آن برآمد و شایستگی خود را در خدمت به مردم عینیت بخشید، می تواند از مردم انتظار همراهی و اطاعت داشته باشد.
حـق عـلی الامـام ان یـحـکـم بـمـا انـزل اللّه و ان یـؤ دی الامـانـة فـاذا فعل ذلک فحق علی الناس ان یسمعوا اللّه و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا.بـر امـام لازم اسـت کـه آنـچـنـان در مـیـان مـردم حـکـومـت کـنـد کـه خـداونـد دسـتـور آن را نـازل فـرمـوده اسـت و امـانتی را که خداوند به او سپرده است ادا کند. هرگاه چنین کند، بر مردم است که فرمان خدا را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند.
همچنین در نامه ای خطاب به فرماندهان سپاهش پس از ذکر برخی وظایف حاکم می فرماید:فاذا فعلت ذلک وجبت اللّه علیکم النِّعمة ، ولِی علیکم الطّاعة و الا تنکصوا عن دعوة .
وقـتـی مـن مـسـئولیـتـهـای یـاد شـده را انـجام دهم ، بر خداست که نعمت های خود را بر شما ارزانی دارد، و اطاعت من بر شما لازم است و نباید از فرمان من سرپیچی کنید.
12 ـ 2. تغافل
زمـامـدار بـایـسـتـی از امـور زشـت و گـنـاهـان شـخـصـی افـراد کـه پـشـت پـرده اسـت تغافل نماید، چنانکه امام می فرماید:
و تغاب عن کلّ ما لا یضج لک .نـسـبـت بـه آنـچـه کـه حـقـیـقـت آن بـرایـت آشـکـار نـگـشـتـه تغافل پیشه کن .
13 ـ 2. نصیحت و ارشاد مردم
نـصـیـحت و موعظه جلوه رحمت و مایه نرمی دلها و گسستن از کجیها می شود. از این رو، امیر مؤ منان آن را جزو اصلی ترین وظایف حاکم نسبت به مردم دانسته می فرماید:
امـام و پـیـشـوا… بـا پـنـد و اندرز فرمان خدا را اعلام دارد، کوشش در خیرخواهی مردم کند، احـیـای سـنـت و اقـامـه حـدود بـر آن کـس که مستحق کیفر است نماید و حق مظلومان را به آنها بازگرداند.
و در جـای دیـگـر خـیـرخـواهـی حـاکـم را جـزو حـقـوق مسلم مردم به عهده زمامدار دانسته ، می فرماید:فامّا حقُّکم علیَّ فالنَّصیحة لکم .حق شما بر من است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم .
14 ـ 2. جهل زدایی
زدودن جـهـالت و رسـانـدن مـردم بـه حکمت و دانایی از انتظاراتی است که مردم از حاکمان دارند و وظایفی است که کارگزاران متعهد به آن می باشند که بستر تحقق مقاصد متعالی دولت اسـلامـی را فـراهـم و مـودت و مـحـبـتـها را افزون می کند و از جلوه های مردمی بودن زمامداران محسوب می شود. امام علیه السلام می فرماید:
فامّا حقُّکم علیَّ… تعلیمکم کیلا تجهلوا.حـق شـمـا بـر مـن آن اسـت کـه شـمـا را تـعـلیـم دهـد تـا از جهل و نادانی نجات یابید.
و نیز می فرماید:و علی الاْ مام انْ یعلّم اهْل ولایته حدود الاْ سْلام والاْ یمان .به عهده حاکم است که حدود اسلام و ایمان را به مردم تعلیم دهد.
15 ـ 2. تعالی اخلاقی مردم
تـعـالی جـامـعـه و الهـی کـردن آن کـه غـایـت بـرنامه ها و اقدامات حکومت دینی است جز با تـربـیـت و رشـد دادن اخـلاق و فـضـایل اخلاقی در مردم فراهم نمی شود. در جامعه ای که فضایل اخلاقی حاکم باشد سلامت و تعالی در آن حکمفرما خواهد شد و در نتیجه پایدار و باقی خواهد ماند.
از این رو، جزو انتظارات مردم از حاکمان و وظایف حاکمان نسبت به امت ، همت گماشتن بر این مهم است . از این رو، امام (ع ) می فرماید:فامّا حقَّکم علیَّ… تاءدیبکم کیما تعلموا.حق شما به من آن است که … شما را تربیت کنم تا فرا گیرید.
3. پیشگام بودن حاکم
تـوقع بجای مردم از زمامدارانشان آن است که قولاً و عملاً خود پیشقدم بوده ، بجای شعار بـه عـمـل بـپـردازنـد. و اگـر از قـانـون سـخـن بـه مـیـان مـی آورنـد خـود در عمل و التزام به قوانین پیشگام باشند. چنانکه امیر مؤ منان علیه السلام در توصیف خود فرمود:ایُّهـا النَّاس انـّی واللّه مـا احـثُّکـم عـلی طـاعـةٍ الاّ و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیةٍ الا وا تناهی قبلکم عنها.ای مـردم بـه خـدا سـوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم مگر آن که پیش از شما خـودم به آن عمل می کنم و شما را از معصیتی نهی نمی کنم مگر اینکه خودم پیش از شما از آن کناره گیری می نمایم .
مـردمـی کـه از کـارگـزاران شـعـار قـانـون گـرایـی را مـی شـنـونـد ولی در عمل می بینند که با آشنایی با گریزگاه های قوانین بیشترین قانون گریزی را دارند چـه انتظاری وجود دارد که پاسدار و مجری قوانین باشند و چگونه توقع دارند مردم به حرف و شعارشان اطمینان داشته باشند.
کارگزارانی که دم از مشکلات مردم می زنند ولی در پی کسب درآمد و افزایش ثروت خود هـسـتـنـد و بـجـای پـرداخـتـن بـه فـقـر و فـلاکـت مـردم و رفـع مـشـکـلات آنـان دنـبـال مـنـافـع شـخـصـی و گروهی خود هستند چگونه می توانند انتظارات بجای مردم را فـراهـم نـمـوده و خـود را حـامـی و مـدافـع آنـان بـدانند. طبعاً توقع مردم در پیشگام بودن حاکمانشان در تحمل سختی ها انتظاری معقول و بجا است .
و کـان رسـول اللّه صـلی اللّه عـلیـه و آله اذا احـمـرَّ البـاءس واحـجـم النَّاس قـدَّم اهل بیته فوقی اصحابه حرَّ السُّیوف والاْ سنیَّه .هـرگـاه آتـش جـنـگ شـعـله مـی کـشـیـد و مـردم حـمـله مـی کـردنـد، پـیـامـبـر اسـلام (ص ) اهـل بـیـت خـود را پـیـشاپیش لشکر قرار می داد که اصحابش از آتش شمشیر و نیزه مصون بمانند.
آیـا مـوضـوع آقـازاده هـا و مـساءله افزایش حقوق قانونگذاران و دفاعهای نابجای برخی زمـامـداران از هـمـفـکـران مـفـسـد اقـتـصـادی و سـیـاسـی خـود و… از مـصـادیـق پـیـشـگامی در تحمل سختی ها و مشکلات مردم است ؟!!
و نـیـز سـخـن از تـهـذیب و اصلاح نفس بدون پیشقدم شدن زمامداران در این مهم ، چیزی جز لوث شدن موضوع و به وجود آوردن جوّ بی اعتمادی به بار خواهد آورد؟
اگـر هـدف حـکـومت دینی تهذیب عمومی است ، قبل از هر کس کارگزاران باید بدان آراسته بـاشـنـد، آنـگـاه دیـگـران را بـدان دعـوت نـمـایـند. امام علیه السلام خطاب به همگان می فرماید:
مـن نـصـب نـفـسـه للنـّاس امـامـاً فـلیـبـداء بـتـعـلیـم نـفـسـه قبل تعلیم غیره ولیکن تاءدیبه بسیرته قبل تاءدیبه بلسانه و معلّم نفسه و مؤ دبها احقُّ بالاْ جْلال منْ معلّم النّاس و مؤ دّبهم .
کـسـی کـه خـود را در مـقـام پـیـشـوایـی و امـام مـردم قـرار مـی دهـد بـایـد قـبـل از آن کـه به تعلیم دیگران بپردازد به تعلیم خویشتن همت گمارد و باید تاءدیب کـردن او بـه عـمـلش پـیش از تاءدیب کردن به زبانش باشد، کسی که معلم و ادب کننده خویشتن است ، به احترام سزاوارتر است از کسی که معلم و مربی مردم است .
زمـامـداری کـه تـوصـیـه انـصـاف داشـتـن را نسبت به دیگران می کند خود در رعایت آن می بایست پیشگام باشد تا طمعکاران را از خود ماءیوس کند و مردم را از عدالت و انصافش نا امید نسازد.و آس بـیـنـهـم فـی اللَّحـظـة والنَّظـرة حـتـّی لاَ یـَطمَعَ العظَماء فی حَیفکَ لَهم وَ لا یَیاءسَ الضُّعَفاءمن عدلک علیهم .در نـگـاهـهایت ، و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم به تساوی رفتار کن تا بزرگان در ستمکاری تو طمع نکنند و ناتوانها در عدالت تو ماءیوس نگردند.
چـنـانـکـه باید در عفو و گذشت خطاهای دیگران پیشقدم شود و آنگاه به دیگران سفارش گذشت و اغماض بنماید، همچون امامی که به کارگزارانش توصیه می فرماید که :
مـهـربـانـی بـا مـردم را پـوشش دل خویش قرار ده ، با همه دوست و مهربان باش … اگر خـطایی از آنها سر زد، و ناخواسته اشتباهی مرتکب شدند، آنان را ببخش و بر آنها آسان گیر، آنطور که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.
حـضـرتـش کـه دیـگران را سفارش می کند: ((اگر بر دشمنت دست یافتی ، بخشیدن او را شـکـرانـه پـیـروزی قـرار ده )) و گـذشت از دشمن را زکات قدرت می شمارد، خود به امام مـجـتـبـی (ع ) تـوصیه می فرماید که با قاتلش با انصاف رفتار نماید و تلویحاً به فرزندانش می فرماید که اگر از ضربت ابن ملجم سالم بماند، قاتلش را عفو می کند.
4. درستکار بودن کارگزاران
انـتـظـار مـردم از کـارگـزارانـشـان آن اسـت کـه آنـهـا افـرادی درستکار باشند. درستکاری نمودهایی دارد که بعضی از آنها عبارتند از:
1 ـ 4. استخدام وسیله مشروع برای نیل به اهداف
بـرای بـعـضـی تـنـهـا رسـیـدن به خواسته ها و اهداف اهمیت دارد، بدون آن که در صحت و مشروعیت وسایل و راهها دقت و توجهی داشته باشند ـ و به اصطلاح معتقدند هدف وسیله را تـوجـیـه مـی کـنـد ـ فردی که این گونه دیدگاه داشته باشد اولاً انسان درستکاری نمی تواند باشد و ثانیاً به اهدافش دست نخواهد یافت .
از نـظـر امـیـر المـؤ مـنـیـن (ع ) نـتـیـجـه خـیـری کـه بـر اثـر مـقـدمـات و راهـهـای شـر حاصل شده باشد نمی تواند خیر باشد.
و ما خیر خیر لاَ یَنَال الا بشَرٍّ.آن خیر و نیکی که جز با شر به دست نیاید نیکی نیست .چـنـانـکـه پیروزی و غالب شدن بر دیگران چنانچه از روشهای نامشروع باشد پیروزی نخواهد بود.
ما ظفر من ظفر الاْ ثْم به ، والْغ الب بالشَّرّ مغْلوبٌ.پیروز نشد آن کس که گناه بر او چیرگی یافت ؛ و آن کس که با بدی پیروز شد شکست خورده است .
امام علیه السلام خطاب به یکی از کارگزاران حکومتی می فرماید:واحذر کلَّ عملٍ اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه .
از هـر کـاری کـه اگر از انجام دهنده آن سؤ ال شود منکر آن شود و یا عذرخواهی کند دوری کن .
2 ـ 4. پرهیز از انجام کارهای شرم آور
واحذر کلَّ عملٍ یعمل به فی السّرّ و یستحیی منه فی العلانیة .از هر کار پنهانی که در آشکار شدنش شرم داری پرهیز کن .
3 ـ 4. پرهیز از ناراحتی تراشی
واحذر کلَّ عملٍ یرضاه صاحبه لنفسه ، و یکره لعامَّة المسلمین .
از کاری که تو را خشنود ولی عموم مسلمانان را ناخوشایند است ، بپرهیز.
4 ـ 4. دوری از ریاکاری و ظاهرسازی
واعملوا فی غیر ریاء و لا سمعة ؛
5 ـ 4. پرهیز از مکر و نیرنگ
بـعـضـی افـراد تـصـور می کنند مکار بودن زرنگی است . امام علیه السلام این نوع طرز تفکر را تخطئه کرده و می فرماید:
و لقـد اصـبـحـنـا فـی زمـان قـد اتـخـذ اکـثـر اهـله الغـدر کـیـسـا، و نـسـبـهـم اهل الجهل فیه الی حسن الحیله .
امـروز در مـحـیـط و زمانه ای زندگی می کنیم که بیشتر مردم حیله و نیرنگ را، زیرکی می پندارند و افراد جاهل آنان را اهل تدبیر می خوانند.
ایـنـگـونـه نـبـوده که امام در برابر سیاست بازان مکار دست بسته باشد و نتواند همانند آنـان عمل کند، بلکه این روش را ناصحیح و غیر اصولی دانسته و ضمن توانایی خود در اعـمـال و بـکـارگیری آن ره آوردهای ناگوار آن را گوشزد کرده ، می فرماید: ((سوگند بـه خـدا، مـعـاویـه از مـن سـیاستمدارتر نیست ، اما معاویه حیله گیر و جنایتکار است ، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم ، ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کـفـر و انکار است ، روز رستاخیز در دست هر حیله گری پرچمی است که با آن شناخته می شود.))
5 . عدالت خواهی
هـیـچ ارزشـی جـایگزین عدالت نمی شود.چرا که دارنده آن ، حتی به دشمن خود ستم نمی کـنـد، و نـسبت به دوستانش به گناه آلوده نمی گردد، آنچه به او سپرده شده را ضایع نمی سازد و آنچه رابه او تذکر داده اند، فراموش نمی کند. و حاضر نمی شود با حیف و مـیـل بـیت المال و یا ظلم و ستم به دیگران پایه های حکومت و ریاست خود را مستحکم سازد. بلکه زیبایی حکمرانی را فقط در اجرای عدالت می داند:
جمال السیاسة العدل فی الامرة و العفو مع القدرة .زیبایی سیاست عدالت در حکمرانی و گذشت از موضوع قدرت است .
و حـکـومـت و مـقـامـی کـه نـتواند اجرای عدالت نماید به اندازه کفش وصله داری و یا عطسه بزغاله ای ارزش ندارد.
حتی دین و شریعت بدون عدالت فاقد روح است و جان دین عدالت است . روشنی اسلام به عـدالت اسـت و بـا خـامـوش شـدن عـدالت ، اسـلام همچون چراغ خاموشی خواهد بود که به وسـیـله آن نـمـی تـوان راه را یافت و مردم را به سامان رساند، زیرا عدالت است که قوام مردم خواهد بود. در جامعه ای که عدالت رخت بر بندد، عرصه جامعه جولانگاه ظلم و ستم و غـارت و چـپـاول می شود و بالطبع فضائل و ارزشها به باد فراموشی سپرده می شود، روزگـار درنـده و گزنده می شود. در این جامعه است که تیره بختی سراغ مردم می آید و حـکـومـتـهـا دچـار انـحـطـاط مـی شـونـد؛ امـور اولویـت بـنـدی نـمـی شـود، بـلکـه اصـول فـدای فروعات و جزئیات می گردد؛ شایسته سالاری کنار می رود و فرومایگان جـای اهـل فهم و فضل را می گیرند. در این گونه جوامع جز حق کشی و تضییع حقوق مردم بویژه محرومان موضوع دیگری وجود ندارد. از این رو، کسی روی سعادت را نخواهد دید.
امیر مؤ منان علیه السلام می فرماید:
فـانی سمعت رسول اللّه (ص ) یقول فی غیر موطن : لن تقدس امة لا یوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع .
مـن از رسـول خـدا بارها شنیدم که می فرمود: ملتی که حق ناتوانان را از زورمندان ، بی اضطراب و بهانه ای باز نستاند، رستگار نخواهد شد.از این رو، عدالت خواهی و ظلم ستیزی برای والیان و حاکمان اسلامی یک ضرورت است و بدیهی است مردم انتظاری که از آنان دارند اجرای عدالت است .
حـاکـم اسـلامـی بـایـد بداند که در پرتو اجرای عدالت قدرت حکومتش نافذ می گردد و خـداونـد او را یاری می نماید، کارهایش سر و سامان می گیرد و حکومتش دوام پیدا می کند، چـرا کـه هـیـچ چـیـزی هـمچون عدالت ، موجب عمران و آبادی سرزمینها و باعث رضایت همگان نمی گردد. و حکومتها را از آسیبها و آفتها محافظت نمی نماید. چنانکه هیچ چیز همانند ظلم و سـتـم اقـتـدار را سـسـت و زایـل نـمـی کـند. حاکمی که جور و ستم را پیشه خود سازد ظلم و سـتـمـگـریـش چـیـزی جـز ویـرانـی سـرزمـیـنـهـا، شـورش انـسـانـهـا و در نـهـایـت زوال حکومت را به ارمغان نمی آورد. امیر مؤ منان علیه السلام می فرماید:
احـذر الحـیـف والجـور فـان الحـیـف یـدعـو الی السـیـف و الجـور یـعـود بـالجـلاء و یعجل العقوبة و الانتقام .
از ظـلم و سـتـم بـرحـذر باش که مردم را به شورش می کشاند و ستم موجب جدایی از وطن (وبالطبع خرابی مملکت ) می شود و کیفر و انتقام را شتاب می بخشد.
و این همان است که فرموده اند: ((الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم )).
بـا تـوجـه بـه اهـمـیـت عـدالت اسـت کـه امـیـرمـؤ مـنـان عـلیـه السـلام کـه خـود مـجـسـمـه عـدل و مـسـاوات و شـیـفته حق و انصاف بود و به خاطر شدت عدالتش و به سبب سختی و انـعـطـاف نـاپـذیـری اش در عـدالت اجـتـمـاعـی بـه شهادت رسید، اجرای عدالت را برای زمـامـداران بـرتـریـن روشـنـی چـشـم دانـسـتـه ، مـی فـرمـایـد: ((ان افـضـل قـرة عـیـن الولاة اسـتـقـامـة العـدل فی البلاد؛ همانا با فضیلت ترین و برترین روشنی چشم زمامداران ، برقراری عدل در شهرهاست .))
و خطاب به مالک اشتر می فرماید:
انصف اللّه و انصف الناس من نفسک ، و من خاصة اهلک ، و من لک فیه هوی من رعیتک ، فانک الا تـفعل تظلم ، و من ظلم عباد اللّه کان اللّه خصمه دون عباده ، و من خاصمه اللّه ادحض حجّته ، و کان للّه حربا حتی ینزع او یتوب .
بـا خـدا و بـا مـردم و بـا خویشاوندان نزدیک ، و با افرادی از رعیت خود که آنان را دوست داری انـصـاف را رعایت کن ، که اگر چنین نکنی ستم روا داشتی ، و کسی که به بندگان خـدا سـتـم روا دارد خـدا بـه جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را نپذیرد، که با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه که باز گردد یا توبه کند.
امـیـرمـؤ مـنـان عـلیـه السـلام مـهمترین عامل تحقق عدالت در حاکمان را رهایی آنان از هواهای نفسانی دانسته ، می فرماید:
قد الزم نفسه العدل ، فکان اول عدله نفی القوی عن نفسه .
(مـحـبوبترین بندگان خدا) خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آن که هوای نفس را از دل بیرون رانده است .
و عـامـل دیگر از نظر آن حضرت احساس حساسیت و دردمندی حاکمان در برابر بی عدالتی هـاسـت . امـام عـلیـه السـلام عـلت پـذیـرش حـکـومـت را مقابله با شکم بارگی ستمگران و گـرسـنـگـی مـظلومان می داند. و همین احساس و حساسیت است که امام استماع بی عدالتی و تعدی در برابر یک زن ذمیه را سزاوار دق کردن می شناسد.
و مـتـقـابـلاً تـبـعـیـض ، سودجویی ، امتیازطلبی افراد را از موانع اجرای عدالت می داند و حـاکـمـان را در جـهـت مـقـابـله بـا آنـان تـوصـیـه و راه هـای ایجاد عدالت را رفع تبعیض ، پـیـشـگـیـری از پـیـدایـش ثـروتـهـای انـبـوه نـامشروع و تاءمین اجتماعی محرومان و از کار افتادگان معرفی می کند.
6 . رعایت مساوات
امـیـر مـؤ مـنـان علیه السلام ، در بیان حقوق مردم نسبت به خود به عنوان حاکم اسلامی می فرماید:
و ان تکونوا عندی فی الحق سواء.
(حق شما بر من آن است که ) همه شما در پیشگاه من مساوی باشید.
در هـمـان آغـازیـن روزهـای بـه دسـت گرفتن زمام امور مسلمانان در جمع آنان خطبه ای ایراد فـرمـود و در آن بـر تـمـامـی تفاخرهای جاهلی و منزلتهای دروغین که موجب تبعیض در بین مردم شده بود، خط بطلان کشید و ضمن آن که برترین مردم و با فضیلت ترین آنان را فرمانبردارترین آنها در فرمانهای الهی دانست فرمود:
لیـس لا حـد مـن خـلق اللّه عـنـدنـا فـضـل الابـطـاعـة اللّه و طـاعـة الرسول .
احدی از بندگان خدا نسبت به دیگری برتری ندارد مگر با فرمانبردن از خدا و پیامبر.
در عـمـل ، بـیـت المال را بین مردم بطور مساوی تقدیم کرد و کسی را بر دیگری برتری نـداد، بلکه به بردگان همان اندازه داد که به دیگران داد و وقتی مورد اعتراض افرادی نظیر طلحه و زبیر واقع شد که چرا همه را یکسان دیده است ، فرمود:
فـان ذلک امـر لم احـکـم انـا فـیـه بـرایـی ، و لا ولیـتـه هـوی مـنـی ، بل وجدت انا و انتما ما جاء رسول اللّه (ص ) قد فرغ منه .
ایـن حـکـمی نبود که من به راءی خود صادر کرده و بر طبق خواسته دلم انجام داده باشم ، بـلکـه من و شما می دانیم که این همان دستورالعملی است که پیامبر خدا(ص ) آورده و انجام داده است .
وقـتـی خـبـردار مـی شـود کـه یـکـی از کـارگـزارانـش اموال مسلمین را بین خویشاوندان خود تقسیم نموده ، وی را نکوهش می کند و می فرماید:
الا و ان حق من قبلک و قبلنا من المسلمین فی قسمه هذا الفی ء سواء.
آگـاه بـاش حـق مـسـلمـانـانـی کـه نـزد مـن و یـا پـیـش تـو هـسـتـنـد در تـقـسـیـم ایـن اموال مساوی است .
و هـنـگـامـی کـه فـزون طـلبان به بهانه استحکام پایه های حکومت تبعیض در تقسیم بیت المال را به امام پیشنهاد می کنند حضرت می فرماید به من دستور می دهید برای پیروزی خـود از جـور و سـتـم در حـق آنهایی که بر آنها ولایت دارم استمداد جویم هرگز این کار را نمی کنم و آنگاه می فرماید:
لو کـان المـال لی لسـویـت بـیـنـهـم ، فـکـیـف و انـمـا المال مال اللّه .
اگـر امـوال از خـودم بود بطور مساوی بین آنها تقسیم می کردم تا چه رسد به اینکه این اموال ، اموال خداوند است .
رعـایـت تـسـاوی از نـاحـیـه امـام عـلیـه السـلام مـنـحـصـر بـه تـقـسـیـم بـیـت المـال نـبـود بـلکـه در هـمه شؤ ونات اجتماعی رعایت تساوی در نظر امام علیه السلام یک ضرورت بود. مثلا در امر مدیریتی و اداری کشور به یکی از کارگزارانش فرمود:
و آس بینهم فی اللحظه والنظره حتی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم .
تـسـاوی بـیـن مـردم را حـتـی در نـگـاهـهـایـت مـراعـات کن تا بزرگان کشور در حمایت بی دلیل تو طمع نورزند و ناتوانان در انجام عدالت از تو، ماءیوس نشوند.
7. مراعات اخلاق اسلامی
از جـمـله حـقـوقـی کـه مـردم نـسـبـت به والی اسلامی دارند، آن است که از نظر اخلاقی یک الگوی تمام عیار برای همگان باشد، نگرش انسانی و فرا مذهبی به شهروندان داشته بـاشـد و حـتـی نـسـبـت بـه غـیـر مـسـلمـانـان بـه عـنـوان انـسـان ، آنـان را زیـر بال خود گرفته ، مورد تکریم و احترام قرار دهد.
امیر مؤ منان علیه السلام ضمن توصیه به مالک اشتر در برخورد همراه با محبت و لطف و اجتناب از برخوردهای نامناسب می فرماید:
فانهم صنفان : اما اخ لک فی الدین ، او نظیر لک فی الخلق .
مردم دو گروه بیش نیستند، یا برادران دینی تواند، و یا انسانهایی هستند همچون تو.
و حـاکـم مـوظـف اسـت نـسـبـت بـه هـمه مردم موضع پدرانه داشته باشد، از لغزشهای آنان اغماض نماید، خود را از آنان برتر نبیند و با رحمت و عطوفت با آنان برخورد نماید.
ب . حقوق زمامدار نسبت به مردم
1. فرمانبرداری
مـسـاءله فـرمـانـبـرداری از حـاکـم ، در بـیـن هـمـه عـقـلای عـالم اصـل پـذیـرفـتـه شـده ای اسـت ؛ چـرا کـه تـحقق حاکمیت و ثبات نظام بدون آن امکان نمی پذیرد.
در بین زمامداران ، اطاعت از ولی امر و دستورات وی بر همگان تقدم دارد و این حقی است که شـارع مـقدس آن را لازم شمرده است . امام علیه السلام در بیان حقوقی که به عهده امت دارد می فرماید:
… والطاعة حین امرکم .هرگاه فرمان دادم اطاعت کنید.
بـه هـر حـال اگـر چـنـین روحیه ای در تمامی رده های حکومتی و سازمانی حکمفرما شود، یک نظام هماهنگ و موفق و قدرتمند و کارساز تحقق می یابد. امام علیه السلام می فرماید: اطع من فوقک یطعک من دونک و اصلح سریرتک یصلح اللّه علانیتک .
از مـافوق خود اطاعت کن تا زیر دستانت از تو اطاعت کنند و نهان و درون خود را اصلاح کن تا خدا ظاهرت را اصلاح نماید.
البـته اطاعت از زمامدار می بایست اولا بدور از تمایلات گروهی و معیارهای مادی صورت گـیـرد. ثانیا اطاعت از مخلوق در معصیت خالق نباشد. امام علیه السلام پس از انتخاب مالک اشـتـر، بـا وجـود آن هـمـه تـعـریـف و تـمـجـیـد از وی ، طـی نـامـه ای بـه اهل مصر، اطاعت مالک را مشروط به مطابقت اوامر با حق دانسته ، می فرماید:
فاسمعوا له و اطیعوا امره فیما طابق الحق .
آنجا که با حق است ، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.
و اهل شام را مذمت می کند که :
یطیعون المخلوق فی معصیة الخالق .بنده را در نافرمانی از خدا، فرمان می برند.
و در یک اصل کلی می فرماید: لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق .
هیچ اطاعتی از مخلوق ، در نافرمانی پروردگار روا نیست .
2. نصیحت و خیرخواهی
در نظام اسلامی کارگزاران همچنان که خیر خواه همه مردم هستند باید خیر خواه زمامداران هم بـاشـنـد و بـا پـیـشـنـهـادات راه گـشـا و انـتـقـادات سـازنـده آنـان را در نیل به مقاصدشان یاری نمایند.
امـام عـلیـه السـلام در عـهـد نامه مالک اشتر ده ویژگی برای فرماندهان ذکر کرده و خیر خواهی را بر دیگر ویژگیها مقدم داشته است :
فول من جنودک انصحهم فی نفسک للّه و لرسوله و لامامک .
بـرای فـرمـاندهی سپاه کسی را برگزین که خیر خواهی او برای خدا و پیامبر و امام تو بیشتر باشد.
و در بـیـان حقوق زمامدار نسبت به مردم به خیر خواهی آشکار و نهان مردمی نسبت به حاکم اشاره کرده و می فرماید:
والنّصیحة فی المشهد والمغیب .در آشکار و نهان خیرخواهی را از دست ندهید.
هـمـچـنـیـن در بـیـانـی ، ضـمـن مـذمت ستایش های غلوآمیز در مورد خود، مردم را از کوتاهی در گوشزد کردن انحراف و کجیهای زمامداران هشدار داده ، می فرماید:
فـلا تـکـفوا عن مقاله بحق ، او مشوره بعدل . فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی ء، و لا امن ذلک من فعلی ، الا ان یکفی اللّه من نفسی .از گفتن حق ، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی دانم ، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید.
نـصـیـحـت مـمـکـن اسـت از راه ارائه پـیشنهادات راه گشا و یا طرح انتقادات سازنده صورت پذیرد. امام (ع ) در توصیه به مالک اشتر در برگزیدن خواص می فرماید: ثم لیکن اثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک . انتخاب کن افرادی را که در حق گویی از همه صریحترند.
مـردم از ایـن طـریـق مـی تـوانـنـد مـسـایـل خـود را بـه زمـامـدار اسـلامـی منتقل و آنچه را در جامعه می گذرد آزادانه با او مطرح کنند. از طرفی وقتی زمامدار خود را در مـعـرض دیـد و انـتـقـاد مـردم بـدانـد و بـرای آنـهـا در اظـهـار نـظـر حـقـی قایل شود، طوری عمل می کند که بتواند پاسخگوی آنها باشد. امیر مؤ منان علیه السلام به مالک اشتر یادآور می شود که :
و ان النّاس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولاه قبلک ، و یقولون فیک ما کنت تقول فیهم .
مـردم در کـارهـای تـو چـنـان مـی نگرند که تو در کارهای حاکمان پیش از خود می نگری و درباره تو آن می گویند که تو نسبت به زمامداران گذشته می گویی .
3. اکرام و احترام
رعـایـت آداب و بـرخورد تواءم با احترام و ادب با همگان و بویژه در برابر زمامداران از امـوری است که مورد تاءکید واقع شده است . امام علیه السلام رعایت ادب را همچون لباس فاخر و زینتی دانسته ، می فرماید:والاداب حلل مجدده .
و نیز می فرماید:
«الادب یغنی عن الحسب ». اداب انسان را از حسب مستغنی می سازد.
4. ترک تملق
چاپلوسی برای زمامدار خطرآفرین است چرا که :ان کثره الاطراء تحدث الزهو، و تدنی من العزه .
ستایش بی اندازه ، خودپسندی می آورد و انسان را به سرکشی وا می دارد.
زمـامـداران نـقـش عـمده ای در خشکاندن ریشه تملق دارند. امام علیه السلام خطاب به مالک اشتر می فرماید:
و ایـاک و الاعجاب بنفسک ، و الثقه بما یعجبک منها و حب الاطراء، فان ذلک من اوثق فرص الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین .مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی ، و به خوبی های خود اطمینان کنی و ستایش را دوست داشته باشی ، که اینها همه از بهترین فرصت های شیطان برای هجوم آوردن به توست ، و کردار نیک ، نیکوکاران را نابود سازد.
5. وفاداری به رهبر
از آنـجـایـی کـه مـوفـقـیت حاکم در گرو اطاعت مردم از اوست بدون یاری مردمی هرگز به اهداف متعالی خود نائل نخواهد شد. بنابراین بر مردم لازم است همواره اعلام وفاداری نسبت به رهبر نموده و نسبت به بیعتی که با وی داشته اند وفادار باشند:
و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة .حق من بر شما آن است که در بیعت خود با من وفادار باشید.مقصود از بیعت ، نوعی تعهد در مقابل بیعت شونده مبنی بر اطاعت از وی است .
ابن خلدون در مقدمه می گوید:
بـیـعـت پـیـمان بستن برای فرمان بری و اطاعت است ، بیعت کننده با امیر خویش پیمان می بندد که در امور مربوط به خود و مسلمانان ، تسلیم نظر وی باشد و در هیچ چیز از امور مـزبـور بـا او بـه سـتـیـز بـرنخیزد و تکالیفی که بر عهده وی می گذارد و وی را به انجام دادن آن مکلف می سازد اطاعت کند، خواه تکالیف به دلخواه او باشد یا مخالف میلش .
پس می توان نتیجه گرفت که بیعت در عصر غیبت ، عاملی برای تحکیم پایه های ولایت ، هـمـدلی و هـم سـویـی بـیـن ولی امر و امت است و اگر بیعت برای امام معصوم علیه السلام زمـیـنـه سـاز اعـمـال امـامـت وی بـاشـد، بـرای فـقـیـه نـیـز زمـیـنـه سـاز اعمال ولایت و اعلام پذیرش از سوی مردم خواهد بود.
مـوضـوع وفـاداری به عقد و پیمانها یکی از مباحث بین المللی اسلام است و ضرورت دارد که مسلمانان پایبند به تمام عهد و پیمانها باشند:
اعتصموا بالذّمم فی اوتادها. عهد و پیمانها را پاس بدارید بخصوص با وفاداران .مسلمان حتی اگر با دشمن خود پیمانی را منعقد ساخت ملزم به وفاداری به آن است .
امام علیه السلام خطاب به مالک می فرماید:و ان عـقـدت بـیـنـک و بـیـن عدوّک عقده ، او البسته منک ذمّه ، فحط عهدک بالوفاء، وارع ذمتک بـالامـانـه واجـعـل نـفـسک جنه دون ما اعطیت ، فانه لیس من فرائض اللّه شی ء الناس اشدّ علیه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم و تشتّت ارائهم من تعظیم الوفاء بالعهود… .اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادی ، به عقد خویش وفـادار بـاش و بر آنچه بر عهده گرفتی امانت دار باش و جان خود را سپر پیمان خود گـردان ، زیـرا هـیـچ یـک از واجـبات الهی همانند وفای به عهد نیست که همه مردم جهان با تمام اختلافاتی که در افکار و تمایلات دارند در آن اتفاق نظر دارند.
وقـتـی اهـمـیت وفای به عهد در مورد دشمن اینگونه است اهمیت آن در مورد رهبران و زمامداران حـیـاتـی اسـت و طـبعاً نقض آن بشدت مورد نکوهش می باشد تا جایی که امام علیه السلام نقض بیعت با رهبری را مساوی با خروج از دین اسلام می داند و خطاب به آنانی که نقض پیمان بیعت با وی کردند می فرماید:
ایـهـا النـاس انـکم بایعتمونی علی ما بویع علیه من کان قبلی … و هذه بیعه من رغب عنها، رغب عن دین الاسلام و اتّبع غیر سبیل اهله .ای مردم ! شما با من بیعت کردید بر آنچه با پیش از من بودید… و این بیعتی است عمومی کـه هـر کـس از آن سـر بـاز زند، از دین اسلام سر باز زده و راه دیگری جز راه مسلمانان پیموده است .
چـنـانـکـه طـلحـه و زبیر بخاطر نقض بیعت با امام بشدت مورد نکوهش آن بزرگوار واقع شـدنـد. و در مقابل وفاداران به پیمان و بیعت با خود را مورد ستایش قرار داده ، با عظمت از آنان یاد می کند.
6. یاری رهبر بصیرت کامل
از آنـجـایـی کـه تـعـهـدات طـرفـین امت و امام به منظور رشد و ترقی جامعه و رسیدن به کمال است اطاعت و همکاری مردم با رهبری می بایست از روی شناخت و آگاهی بوده و در جهت سـازنـدگـی و پـیـشـرفت نظام و مملکت به کار بسته شود. بدیهی است عدم آشنایی به وظایف و بصیرت نداشتن به تکالیف موجب رواج فساد، ظلم و بی عدالتی می شود.
امـیـر مـؤ مـنـان عـلیـه السـلام پـس از آن کـه بـزرگـتـریـن حـق را حـقـوق مـتـقـابـل امـام و امـت مـی داند بی توجهی به آن را از ناحیه هر کدام موجب پدید آمدن تبعات ناگوار غیرقابل جبران دانسته و از جمله آن تبعات ، نابودی وحدت کلمه و بروز ستمهای آشکار و خوار شدن نیکان است .
مقاله ای در همین زمینه با عنوان «ولایتمداری و انواع آن در نهج البلاغه» از محمدحسین منتظری هست که مراجعه فرمایید.
سوال دوم :
خطبه173نهج البلاغه می تواند بسیاری از شبهات ما درباره ی ولایت فقیه و رهبری جامعه بر طرف کند. در این خطبه امام علی (ع) مسائلی را روشن می کند که امام خمینی (ره) با بهره گیری از آنها و احادیث دیگر توانست با کمک مردم.نظامی را بنا کند که به یاری الهی بتواند شرایط را برای ظهور امام عصر (عج) وآخرین ذخیره ی الهی (ارواحنا لتراب مقدمه فدا) آماده کند.
امام علی (ع) در ابتدای این خطبه بعد از بیان خصوصیات حکومت رسول الله(ص) شرایط و طریقه ی انتخاب امام و رهبر جامعه ی اسلامی رابیان می کند.امام علی (ع) می فرمایند:(ای مردم سزاوار ترین مردم به خلافت.کسی است که بر آن توانا تر از همگان باشد(نیرو مند ترین آنها در امر)و دانا تر همه به اوامر خدای تعالی) در اینجا به دو مورد از خصوصیات رهبر جامعه ی اسلامی اشاره شده است که عبارت اند از 1-توانایی رهبری بر جامعه و مدیرومدبر و نیرومند بودن است 2-باید فردی خدا شناس وآگاه به اوامر الهی باشد یعنی فردی فقیه باشد
امام صادق(علیه السلام) نیز به نقل از رسول اکرم(صل الله علیه و آله)می فرمایند:« فقیهان تا زمانی که دنیازده نشده باشند مورد اطمینان پیامبران هستند)امام صادق در جای دیگر به فقیه بودن امام و رهبر جامعه تاکید نموده و می فرمایند: « مردم باید دقت کنند از میان فقیهان که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت آشنایی دارند فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرار دهند چراکه من او را بر شما حاکم قرار داده ام)از این قسمت ؛ این گونه برداشت می شود که قفیه واجد شرایطی که فقها انتخاب می کنند مورد تایید امام زمان نیز هستند.امام علی (علیه السلام )در ادامه می فرمایند :(هرگاه فتنه انگیزی فتنه ای آغازد از او خواهند که به حق بازگردد اگر نپذیردوسر بتابد.کشتنش واجب آید)با توجه به این قسمت رهبر جامعه باید با توانایی هایی که دارد فتنه های موجود در جامعه را خنثی کند وهر کس که فتنه ای ایجاد کرده را وادار به توبه کند واگر قبول نکرد در مقابل آن باستد وکسانی را که مقاومت کنند را به هلاکت برساند همان گونه که امام علی (ع)در مقابل خوا رج ایستادند وبا آنها بعد مذاکرات فراوان وارد جنگ شدند. امام در قسمت بعد می فرمایند:(به جان خودم سوگند که اگر امامت جز با حضور همه ی مردم نبندد ؛ پس هرگز تحقق نخواهد یافت .)با توجه به این قسمت در می یابیم منظور امام . امامان معصوم نیست بلکه رهبرانی است که در دوران غیبت رهبری جامعه را بر عهده می گیرند حال باید شیوه انتخاب آنها توسط مردم را بررسی کنیم امام در ادامه می فرمایند:(کسانی که اهل آن هستند و آن را بذیرفته اند .کسانی را که در هنگام تعیین اما حاضر نبوده اند به پذیرفتن آن وا می دارند.سبس روا نیست کسی که حاضر بود است از بیعت خود باز گردد وآنکه غایب بوده است دیگری را انتخاب کند.) این قسمت جمعی است که خود شایستگی لازم را دارا هستند (اهل هستند )و یک فرد را به عنوان امام ورهبر تعیین کردند باید درباره ی صلاحیت آن خود اطمینان داشته باشند و به دیگران اطمینان بدهند.بنا براین فقیهانی که از طرف مردم انتخاب می شوند وبا مشورت وبدون هیچ اجباری رهبر وامامی را انتخاب می کنند باید خود ودیگران از آن طبعیت کنندوچنین کسی با توجه به حدیث امام صادق مورد تایید امام زمان نیز هست.
سوال دوم:
انتخاب تعابیر و واژه های «ولایت فقیه» در عصر ما به ادبیات سیاسی وارد شد ولی همان مفهوم و معنای ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را دارد. از آنجایی که ولایت فقیه، ادامه و تداوم ولایت معصومین (علیهم السلام) و ولایت و نبوت رسول اکرم (صل الله علیه و آله» می باشد مباحث ولایت در موضوع ولایت فقیه هم ساری و جاری است. اما برای مطالعه دقیق تر و پی بردن به نظرات کلی و اصولی حضرت در نهج البلاغه به خطبه 173 نهج البلاغه و شروح آن مراجعه نمایید.
سوال دوم، سوم و چهارم شما همه تابع سوال اول می باشد.
منابع زیر کمک خوبی به شما خواهد کرد:
1. پیام امیرالمومنین علیه السلام شرح نهج البلاغه از آیت الله مکارم شیرازی
2. نهج البلاغه ترجمه مرحوم محمد دشتی؛ خصوصاً بخش پایانی کتاب در تهیه موضوعات روز در نهج البلاغه؛
3. کتاب سیمای کارگزاران حضرت اثر علی اکبر ذاکری؛
4. کتاب سیمای کارگزاران در نهج البلاغه اثر سیدجمال الدین دین پرور.
مـوضـوع ولایـت با توجه به نقشی که در تحقق و پیروزی و نیز تداوم انقلاب داشته از سـوی دوستان و دشمنان بیش از هر موضوع دیگری مورد توجه قرار گرفته و نیاز به تـحـقـیق و پژوهش دارد. اصل ولایت مهمترین استوانه اسلام و سنگ بنای نظام اسلامی است ؛ مـایـه عـزت امـت اسـلامـی و مـحـور وحـدت و گـردآورنده نیروهای پراکنده است . همچنین ظلم سـتـیزی نظام اسلامی از این اصل مهم و مترقی نشاءت می گیرد و دشمنان با آگاهی نسبت بـه ایـن آثـار مـهـم بـه مـنـظور انحراف مسلمین و وارد ساختن ضربات جبران ناپذیر بر پـیـکـر جـامـعـه اسـلامـی حـمـلات نـاجـوانـمـردانـه خـود را مـتـوجـه ایـن اصـل بـی بـدیـل نـمـوده و در هـر زمان ممکن و موقعیت مناسب به سم پاشی و شبهه افکنی اقـدام کـرده اند. آنان همواره سعی و تلاششان بر این بوده که رابطه امام و امت را کمرنگ نموده نقش آفرینی هر کدام نسبت به دیگری را بی تاءثیر بنمایند.
رابطه ولایت با جامعه رابطه جان با بدن است . به همان اندازه که ولی امر در جامعه با اجـرای ولایـتش به جامعه حیات می بخشد امت را از تاریکی های جهالت می رهاند و به اوج کـمـال و تـرقـی مـی رسـانـد. امـت نـیـز بـا فـراهـم سـاخـتـن زمـیـنـه بـرای اعمال ولایت امام ایفای نقش می کند.
پـیـامـبـر اعـظـم بـا اتـکـاء بـه حـضـور مـردم در صـحـنـه ، حـکـومـت اسـلامـی را تـشـکیل و پرچم پرافتخار اسلام را در جزیرة العرب به اهتزاز درمی آورد و امیرالمؤ منین عـلیـه السـلام بـا بیان : ((لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود ناصر)) برای چند صباحی زمام امور را به دست می گیرد و وقتی این حضور و نصرت به سستی می گراید و پـیـشوای مؤ منان را به کلام غم انگیز ((لا راءی لمن لا یطاع ))وامی دارد، عَلَم اسلام به دسـت نـا اهـلان مـی افـتـد و قـرن هـا ایـن واقـعـه جانسوز و تلخ تکرار می شود تا این که فـرزنـدی از امیر مؤ منان با پشتوانه مردم موجبات حیات مجدد اسلام ناب را فراهم و آن را از غربت به عزت می رساند.
آری نقش مردم در اعمال ولایت به حدی است که حتی امام معصومی که در نصب او نص صریح وجـود داشـتـه و هـزاران انـسـان در غـدیـر شـاهـد گـزیـنش وی به امر خدا و به دست مبارک رسـول مـعـظـم اسـلام بـوده انـد و به یقین در طول تاریخ لایق تر از وی برای رهبری و فـرمـانـدهـی وجود نداشته است ، وقتی زمینه اجرای ولایتش از ناحیه مردم فراهم نمی شود خـانه نشین می شود و پس از قرن ها فرزند برومند آن بزرگوار نیز در پرده غیبت قرار می گیرد.
در مـقـاله حـاضـر با بهره برداری از کلمات نورانی مولی الموحدین حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در نهج البلاغه به موضوع ارتباط ولایت و امت با عنوان ((انتظارات هر کدام از ولایـت و امـت از دیـگـری )) و یـا هـمـان عـنـوان مـعـروف : ((حـقـوق متقابل ولایت و مردم )) پرداخته شده است .
ولایت از ریشه ((ولی )) است که از آن واژه های فراوانی اشتقاق یافته و برای آن معانی مختلفی ذکر شده است ولکن مفهومی که در همه معانی ملحوظ است ، عبارت است از: ((قرب و کـنـار هـم قـرار گـرفـتـن دو چـیـز یـا بـیـشـتـر، بـه طـوری کـه بـیـن آنـهـا غـیـری حائل نشده باشد.))
مـعـنـای اصـطـلاحـی ولایت که عبارت است از ((به عهده گرفتن کاری از کارهای دیگران و سـرپـرسـتـی امـور))، مـتـناسب با همان معنای لغوی آن است ؛ زیرا کسی که می خواهد امور دیـگـری را سرپرستی کند، حتماً از طریق نزدیک شدن و همراه شدن با اوست . از این رو، از جـمـله مـعـانـی کـه اهل لغت برای ولایت ذکر کرده اند، همان امارت و تدبیر است و هرگاه ولایـت به طور مطلق استعمال شود، انصراف به همین معنا دارد. نظیر کلام مولا امیر مؤ منان علیه السلام که در فضائل آل محمد(ص ) می فرماید:
… و لهم خص ائص حقّ الولایة .ویژگیهای ولایت و زمامداری از آن آنهاست .
چـنـانـکـه در تـمـامـی مـواردی کـه بـا واژه هـای مـخـتـلف در نـهـج البـلاغـه استعمال شده است ، مقصود همان معنا و مفهوم سرپرستی و امارت است ، از جمله : هـنـگـامـی کـه امـام عـلیـه السـلام ، پـس از بـیعت مردم ، با اعتراض طلحه و زبیر بر اثر توقعات نابجای آنان مواجه می شود، می فرماید:واللّه ما کانت لی فی الخلافة رغبةٌ و لا فی الولایة اربة .به خدا سوگند! من به خلافت رغبتی نداشتم ، و به ولایت و زمامداری شما علاقه ای نشان نمی دادم .
و در بیان حقوق متقابل والی و مردم می فرماید:امّا بعد، فقد جعل اللّ ه سبح انه لی علیکم حقّاً بولایة امرکم .خداوند برای من بر شما، به واسطه سرپرستی امورتان حقی قرار داده است .
در ضمن نامه ای که برای معاویه مرقوم فرمود، چنین می نگارد که :و متی کنتم یا معاویة ساسة الرَّعیَّة ، و ولا ة امر الاْ مَّة ؟چه زمانی ای معاویه تو سیاستمدار رعیت و زمامداران امت بوده ای ؟
و در نامه ای به یکی از کارگزاران فرمود:فـانَّ الوالی اذا اخـتـلف هـواه ، مـنـعـه ذلک کـثـیـراً مـن العدل .زمـامـدار اگر دنبال هوا و هوسهای پی در پی خویش باشد، غالباً او را از عدالت بازمی دارد.
و دربـاره ائمـه اطـهـار عـلیـهم السلام و صلاحیت آنان برای ولایت داشتن و ردّ صلاحیت غیر آنان فرمود:انَّ الاْ ئمَّة مـنْ قـریـْشٍ غـرسوا فی هذا الْبطْن منْ هاشم ، لا تصْلح علی سواهمْ و لا تصلح الو لاة من غیرهم .امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین وجود این تیره از هاشم غرس شده این مقام در خور دیگران نیست ، و رهبران دیگر شایستگی این مقام را ندارند.
پر واضح است که ولایت تکوینی و رهبری ملکوتی آنان نه مورد ادعای بیگانگان بوده و نـه در اخـتـیـار آنـان قـرار داشـتـه کـه حضرت درصدد نفی آن برآید پس ولایت به معنای زمامداری سیاسی است .
در عـهـدنـامـه مالک اشتر نیز این واژه به طور مکرّر به همین معنای زمامداری و سرپرستی به کار رفته است نظیر:فانَّ فی النّاس عیوباً الو الی احقُّ من سترها فلا تکشفن عما غاب عنک منها.مـردم نـقـاط ضـعـفـهـایـی دارند. شایسته ترین فردی که باید آنها را پوشانده ، برملا نسازد والی آنان است .
بـنـابـرایـن ، ولایـت در تـمـامی مواردی که در آنها واژه ولایت و مشتقات آن به کار رفته ، فـقـط بـا مـفـهـوم سـرپـرسـتی جامعه سنخیت دارد و در هیچ کدام نمی توان آن را به مفهوم دوستی یا نصرت و یا ولایت تکوینی تفسیر نمود.
حقوق متقابل ولایت و مردم
از آنجایی که حکومت از اهم احکام الهی است و به هیچ چیز به مانند ولایت سفارش نشده است زیرا کلید همه چیز است و والی دلیل و راهنمای همه امور است و به واسطه آن همه فرائض و سـنـن مـحـفـوظ مـی مـانـد، حـقـوقـی هـم کـه بـه آن مـربـوط و تـحـت عـنـوان ((حـقـوق مـتـقـابـل مـردم و ولایـت )) مـطـرح اسـت از اهـمـیـت خاصی برخوردار است . به گونه ای که حضرت می فرماید:
و اعـظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حقُّ الوالی علی الرَّعیَّة و حقُّ الرَّعیَّة علی الوالی فریضةٌ فرضها اللّه سبحانه لکلٍّ علی کلٍّ.در مـیـان حـقـوق واجـبـه ، حـق حـاکـم بر مردم و حق مردم بر حاکم از مهمترین حقوقی است که خداوند سبحان برای هر دو گروه لازم شمرده است .
الف . حقوق مردم نسبت به والی
1. خودسازی
والی مـی بـایـسـت آن گـونـه خـودسازی و تهذیب نفس داشته باشد که مقام و موقعیت او را تکان ندهد و دگرگون نسازد، مغرور نشود و شخصیتش تغییر پیدا نکند.
فـانَّ حـقاً علی الوالی الاّ یغیّره علی رعیَّته فضلٌ ناله ، و لا طولٌ خصَّ به ، و ان یزیده ما قسم اللّه له من نعمه دنوّاً من عباده و عطفاً علی اخوانه .بـر زمـامـدار واجـب اسـت کـه اگـر امـوالی بـه دسـت آورد، یا نعمتی مخصوص او شد، دچار دگـرگـونـی نـشـود، و با آن اموال و نعمت ها بیشتر به بندگان خدا نزدیک گردد و به برادرانش مهربانی بیشتری روا دارد.
امـوری را کـه امـام عـلیـه السـلام در زمـیـنـه خـودسـازی بـه کارگزاران خود توصیه می فرماید عبارتند از:
1ـ 1. مقاومت در مقابل وسوسه ها
خطاب به مالک اشتر می فرماید:
… و امره ان یکسر نفسه من الشَّهوات ، و یزعها عند الجمحات ، فانَّ النَّفس امّارةً بالسُّوء الاّ مـا رحـم اللّه … فـامـلک هـواک ، و شـحَّ بـنفسک عمَّا لا یحلُّ لک ، فانَّ الشُّحَّ بالنَّفس الاْ نْصاف منْها فیما احبَّتْ اوْ کرهتْ.و بـه او (مـالک ) فـرمـان مـی دهـد کـه نـفـس خود را از پیروی آرزوها بازدارد، و به هنگام سـرکـشـی رامـش کند که ((همانا نفس همواره به بدی وا می دارد، جز آن که خدا رحم کند… هـوای نـفـس خـویـش را در اخـتـیـار گـیـر و از آنـچـه بـرایـت حلال نیست بخل بورز، زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش ، آن است که در آنچه دوست دارد، یا برای آن ناخوشایند است ، راه انصاف پیمایی .
2 ـ 1. پرهیز از ریاست طلبی
… و لا تـقولنَّ: انّی مؤ مَّرٌ آمر فاطاع ، فانّ ذلک ادغالٌ فی القلب و منهکةٌ للدّین و تقرُّبٌ من الغیر.بـه مـردم نـگو: به من فرمان داه اند و من نیز فرمان می دهم ، پس باید اطاعت شوم ، زیرا این روحیه باعث فساد قلب و نابودی دین و زوال حکومت می شود.
امام راه مقابله با این روحیه را بخاطر آوردن عظمت خداوند دانسته ، می فرماید:
و اذا احـدث لک مـا انـت فـیـه مـن سـلط انـک ابَّهـةً او مخیلةً فانظر الی عظم ملک اللّه فوقک و قـدرتـه مـنـک عـلی مـا لا تـقـدر عـلیه من نفسک ، فانَّ ذلک یطامن الیک من طماحک و یکفُّ عنک من غربک ، و یفی ء الیک بما عزب عنک من عقلک .
هر گاه حاکم بودن موجب غرور و بزرگ بینی تو گردد، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات می دهد و تندروی را فرو می نشاند و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلی باز می گرداند.
راه دوم بـرای مـقـابـله بـا روحـیـه بـرتـری جـویـی و ریـاسـت طـلبـی ، نـگـرش مـعـقـول بـه مقام و ریاست است . امام بارها به کارگزاران خویش گوشزد می فرماید که ریاست لقمه چربی نیست بلکه امانتی است که بایستی جوابگوی آن باشید.
3 ـ 1. دل نبستن به دنیا
حساسیت امام (ع ) در این مورد تا حدی است که شرکت یکی از کارگزاران خود را در مهمانی مـجـلل نـمـی پـسـنـدد و در نـامـه ای عـتـاب آمـیـز از او مـی خـواهـد کـه بـه حداقل بهره های دنیا قناعت نماید تا دچار آتش جهنم نشود.
فاتق اللّه یابن حنیف ، ولتکفف اقراصک ، لیکون من النَّار خلاصک .پسر حنیف از خدا بترس ، و به همان قرص های نان خود قناعت کن ، تا از آتش جهنم رهایی یابی .
و هـنـگـامی که به حضرت اطلاع می دهند شریح قاضی منزلی را به هشتاد دینار خریده ، در نامه ای او را ملامت می کند و از آتش جهنم برحذر می دارد.
4 ـ 1. ارتباط مستمر با خداوند
حـاکـمـی کـه ارتباط دائمی با معبود را حفظ کند، می تواند امانت دار خوبی بوده ، رهبری جـامـعـه را عـهـده دار بـاشـد وگـرنـه کـوتـاهـی در امـانـت اول مـوفـقـیـتـی را در ادای امـانـت دوم بـه دنـبـال نـخواهد داشت . از این رو، خطاب به مالک فـرمـود: ((نـیـکـوتـریـن اوقـات و بـهـتـرین ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود انتخاب کن …))
2. مردمی بودن
مـنـظـور از مـردمـی بودن زمامدار، همگام و همراه بودن با مردم ، درد آنان را احساس کردن و بـرای درمـانـش چاره جویی نمودن ، خود را به جای آنان قرار دادن و هیچ امتیازی را برای خود و نزدیکان خود قائل نشدن ، در سختیهای زندگی شریک غم مردم بودن و برای رفع فقر و فلاکت آنان برنامه ریزی کردن است .
جلوه های مردمی بودن والی عبارتند از:
1 ـ 2. فروتنی در برابر مردم
زمـامداری می تواند ادعای مردمی بودن کند که خود را از دیگران برتر و بالاتر نبیند و روحـیـه کـبـر و خـودبـرتـر بـیـنی نداشته باشد، امام (ع ) به ناپسند بودن این خصلت برای زمامداران اشاره کرده ، می فرماید:
و انَّ مـن اسـخـف حالات الولاة عند صالح النّاس ان یظنَّ بهم حبُّ الفخر و یوضع امرهم علی ال کبر.
از پـسـت تـریـن حـالات زمـامـداران در نـزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش اند و کشورداری آنان بر کبر و خودپسندی استوار باشد.
2 ـ 2. پرهیز از امتیازطلبی
حـاکمی مردمی است که برای خود امتیازی قائل نشده ، خود را مساوی با دیگران بداند. امام خطاب به بعضی کارگزارانش می فرماید: ((ایّاک والاْ سْتئثار بما النَّاس فیه اسْوةً.)) (مبادا در آنچه با مردم مساوی هستی طالب امتیاز باشی .)
ضرورت مراعات تساوی تا جایی است که امام خطاب به فرماندهانش می فرماید:
و ان لکم عندی … ان تکونوا عندی فی الحقِّ سواءً.
حق شما بر من این است که در مورد حق تمامتان را با یک چشم بنگرم .
3 ـ 2. شرکت در سختیهای مردم
زمـامـدار مـسـلمان باید در همه سختیها و مشکلات شریک مردم باشد. در نامه ای که امام (ع ) به عثمان بن حنیف می نویسد، می فرماید:
ءاقـنـع مـن نـفسی بان یقال : هذا امیرالمؤ منین ؟ و لا اشارکهم فی مکاره الدَّهر او اکون اسوةً لهم فی جشوبة العیش .
آیـا بـه هـمـیـن رضـایـت دهم که مرا امیرالمؤ منین خوانند ولی در تلخیهای روزگار با مردم شریک نباشم و در سختیهای زندگی الگوی آنان نگردم .
کارگزاری که خود را در حجاب قرار داده و راه دیدار و ملاقات مردم را به روی خود بسته اسـت ، چـگـونـه مـمـکـن اسـت درد و سختی های مردم را احساس و خود را شریک سختیهای آنان بداند.
4 ـ 2. اهتمام به فقرزدایی
امـام (ع ) فلسفه پذیرش حکومت را برپایی عدالت ، ستم ستیزی و فقر زدایی دانسته ، می فرماید:
اگـر نـبـود عـهـد و مـسـئولیتی که خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه ) گرفته که در برابر شکمخوارگی ظالم و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می نمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم (آن وقـت می فهمیدید که دنیای شما با همه زینتهایش ) در نظر من بی ارزش تر از آبی است که از بینی گوسفندان بیرون آید.
5 ـ 2. تاءمین نیازمندیها و توسعه درآمدها
حاکم اسلامی موظف است با برنامه های صحیح ، درآمدهای عمومی را افزایش داده ، نیازهای بحق مردم را تاءمین و از این طریق وسیله رشد و تعالی همگان را فراهم نماید. امام علی (ع ) در بیان حق مردم نسبت به خود می فرماید:
فامَّا حقُّکم علیَّ… توفیر فیئکم علیکم .حق شما بر من آن است که بیت المال را در تاءمین رفاه شما صرف کنم .
و خطاب به یکی از کارگزارانش می فرماید.
وانـظـر الی مـا اجـتـمـع عـنـدک مـن مـال اللّه فـاصـرفـه الی مـن قـبـلک مـن ذوی العیال والمجاعة مصیبا به مواضع الفاقه والخلا ت .در مـصـرف اموال عمومی که در دست تو جمع شده است ، اندیشه کن و آن را به عیالمندان و گرسنگان پیرامونت ببخش و به مستمندان و نیازمندانی که سخت به کمک مالی تو احتیاج دارند برسان .
6 ـ 2. دوری از تشریفات
دب دبه های ظاهری و تشریفات چشم پرکن نه تنها مایه عزّت و شوکت حاکم اسلامی نیست ، بلکه آن را خدشه دار می سازد و میان او و مردم شکاف ایجاد می کند.
وقتی در سر راه صفین ، دهقانان شهر انبار امام را می بینند، پیاده شده ، پیشاپیش حضرت مـی دونـد، امـام مـعـتـرضـانـه بـه آنـان فـرمـود: چرا چنین می کنید؟ گفتند: عادتی است که پادشاهان خود را احترام می کردیم ، فرمود:
واللّه ما ینتفع بهذا امراؤ کم ، و انَّکم تشقُّون علی انفسکم و تشقون به فی آخرتکم .به خدا سوگند! امیران شما از این کار سودی نبرند و شما در دنیا با آن خود را به زحمت می افکنید و در آخرت دچار رنج و زحمت می گردید.
7 ـ 2. صداقت و صراحت
امـام علی (ع ) بعد از آن که زمام امور را به دست گرفت ، در نخستین خطبه حکومتی خود با مردم چنین فرمود:ذمَّتی بما اقول رهینة و انا به زعیمً.
پیمان من به آنچه می گویم در گرو است و به درستی گفتارم متکفلم .
حـضـرت بـه زمـامـداران مـی آمـوزد کـه نـبـایـد وعـده هـایـی داد و خـلاف آن را عـمـل نـمـود، بلکه باید در گرو پیمان خویش با مردم بمانند و به آنچه گفته اند پای بند باشند و هرگز از صداقت و صراحت دور نشوند.
واللّه ما کتمت وشمةً و لا کذبت کذبةً.
به خدا سوگند هرگز به اندازه سر سوزنی حقیقت را پنهان نداشته ام و دروغ نگفته ام .
و در دو جای نهج البلاغه از جمله وظایف حاکم را صداقت با مردم دانسته ، می فرماید:
ولیصدق ر ائدٌ اهله .
حاکم باید راهنمای مردم خود بوده ، با آنان راست بگوید.
8 ـ 2. ساده زیستی
ساده زیستی ضرورتی است که حاکمان باید در پی کسب آن باشند. امام علیه السلام در بـیـان و تـبـیـیـن ارزش ایـن صـفـت والا، سـاده زیـسـتـی رسول خدا(ص ) را گوشزد کرده ، پس از ذکر نمونه هایی از آن می فرماید:
خرج من الدُّنیا خمیصاً، و ورد الاْ خرة سلیماً. لمْ یضعْ حجراً علی حجرٍ، حتّی مضی لسبیله ، و اجاب داعی ربّه .
[رسـول خـدا(ص )] با شکمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد. سنگی بر سنگی نگذاشت ، تا جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذیرفت .
امـیـر مـؤ منان (ع ) خود نیز زندگی را بر اصل سادگی بنا کرده و سیره عملی خود را در زندگی این گونه بیان فرموده است :
… الا و انَّ امـامـکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه ، و من طعمه بقرصیه … فو اللّه ما کنزت من دنـیـاکـم تـبـراً، و لا ادَّخـرت من غنائمها وفراً، و لا اعددت لبالی ثوبی طمراً و لا حزت من ارضها بشراً… .
آگاه باش ، امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده ، و دو قرص نان رضایت داده است ، سـوگند به خدا، من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ، و از غنیمت های آن چیزی ذخیره نـکـرده ام ، بـر دو جـامـه کـهـنـه ام جـامـه ای نـیـفزودم ، و از زمین دنیا حتی یک وجب در اختیار نگرفتم .
9 ـ 2. خوش بینی به مردم
خـوش بـیـنـی والیـان عـامل سهولت امور و رافع دشواریهای حکومت و باعث آسایش و عزت مردم است . امام علی (ع ) می فرماید:انَّ حسن الظَّنّ یقطع عنک نصباً طویلاً.حسن ظنّ، مشقت طولانی را از تو برطرف می سازد.
10 ـ 2. جلب رضایت عمومی
در سـیـره عـمـلی و انـدیـشـه سـیاسی امام علیه السلام ، فراهم ساختن خرسندی عمومی از پـایـه هـای رضـایـت الهـی دانـسـتـه شـده اسـت . از ایـن رو، زمـامدار موظف است از آنچه این اصـل را خـدشـه دار می کند، اجتناب نماید؛ از جمله باید خود را از بدگمانیهای مردمی دور نماید و تلاش کند که به زبان آنان نسبت به خود خیر و خوبی جاری گردد.
11 ـ 2. خود را حافظ مردم دانستن
در نظر امیرالمؤ منین (ع ) مردم به منزله گوسفند و حاکم به منزله چوپان نیست و رابطه آنـهـا همانند رابطه ارباب و بردگان نمی باشد بلکه حضرت همه امور را از منظر ((حق مـردم )) مـی نـگرد و در زمانی که مردم به حاشیه رانده شده و حاکمان مدار حق وانمود شده بـودنـد، از حـقـوق مـتـقـابـل سـخـن بـمـیان آورد و اهمیت موضوع را تا جایی دانست که حاکم بـایـستی وظیفه خود را در قبال مردم انجام داده و چنانچه از عهده آن برآمد و شایستگی خود را در خدمت به مردم عینیت بخشید، می تواند از مردم انتظار همراهی و اطاعت داشته باشد.
حـق عـلی الامـام ان یـحـکـم بـمـا انـزل اللّه و ان یـؤ دی الامـانـة فـاذا فعل ذلک فحق علی الناس ان یسمعوا اللّه و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا.بـر امـام لازم اسـت کـه آنـچـنـان در مـیـان مـردم حـکـومـت کـنـد کـه خـداونـد دسـتـور آن را نـازل فـرمـوده اسـت و امـانتی را که خداوند به او سپرده است ادا کند. هرگاه چنین کند، بر مردم است که فرمان خدا را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند.
همچنین در نامه ای خطاب به فرماندهان سپاهش پس از ذکر برخی وظایف حاکم می فرماید:فاذا فعلت ذلک وجبت اللّه علیکم النِّعمة ، ولِی علیکم الطّاعة و الا تنکصوا عن دعوة .
وقـتـی مـن مـسـئولیـتـهـای یـاد شـده را انـجام دهم ، بر خداست که نعمت های خود را بر شما ارزانی دارد، و اطاعت من بر شما لازم است و نباید از فرمان من سرپیچی کنید.
12 ـ 2. تغافل
زمـامـدار بـایـسـتـی از امـور زشـت و گـنـاهـان شـخـصـی افـراد کـه پـشـت پـرده اسـت تغافل نماید، چنانکه امام می فرماید:
و تغاب عن کلّ ما لا یضج لک .نـسـبـت بـه آنـچـه کـه حـقـیـقـت آن بـرایـت آشـکـار نـگـشـتـه تغافل پیشه کن .
13 ـ 2. نصیحت و ارشاد مردم
نـصـیـحت و موعظه جلوه رحمت و مایه نرمی دلها و گسستن از کجیها می شود. از این رو، امیر مؤ منان آن را جزو اصلی ترین وظایف حاکم نسبت به مردم دانسته می فرماید:
امـام و پـیـشـوا… بـا پـنـد و اندرز فرمان خدا را اعلام دارد، کوشش در خیرخواهی مردم کند، احـیـای سـنـت و اقـامـه حـدود بـر آن کـس که مستحق کیفر است نماید و حق مظلومان را به آنها بازگرداند.
و در جـای دیـگـر خـیـرخـواهـی حـاکـم را جـزو حـقـوق مسلم مردم به عهده زمامدار دانسته ، می فرماید:فامّا حقُّکم علیَّ فالنَّصیحة لکم .حق شما بر من است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم .
14 ـ 2. جهل زدایی
زدودن جـهـالت و رسـانـدن مـردم بـه حکمت و دانایی از انتظاراتی است که مردم از حاکمان دارند و وظایفی است که کارگزاران متعهد به آن می باشند که بستر تحقق مقاصد متعالی دولت اسـلامـی را فـراهـم و مـودت و مـحـبـتـها را افزون می کند و از جلوه های مردمی بودن زمامداران محسوب می شود. امام علیه السلام می فرماید:
فامّا حقُّکم علیَّ… تعلیمکم کیلا تجهلوا.حـق شـمـا بـر مـن آن اسـت کـه شـمـا را تـعـلیـم دهـد تـا از جهل و نادانی نجات یابید.
و نیز می فرماید:و علی الاْ مام انْ یعلّم اهْل ولایته حدود الاْ سْلام والاْ یمان .به عهده حاکم است که حدود اسلام و ایمان را به مردم تعلیم دهد.
15 ـ 2. تعالی اخلاقی مردم
تـعـالی جـامـعـه و الهـی کـردن آن کـه غـایـت بـرنامه ها و اقدامات حکومت دینی است جز با تـربـیـت و رشـد دادن اخـلاق و فـضـایل اخلاقی در مردم فراهم نمی شود. در جامعه ای که فضایل اخلاقی حاکم باشد سلامت و تعالی در آن حکمفرما خواهد شد و در نتیجه پایدار و باقی خواهد ماند.
از این رو، جزو انتظارات مردم از حاکمان و وظایف حاکمان نسبت به امت ، همت گماشتن بر این مهم است . از این رو، امام (ع ) می فرماید:فامّا حقَّکم علیَّ… تاءدیبکم کیما تعلموا.حق شما به من آن است که … شما را تربیت کنم تا فرا گیرید.
3. پیشگام بودن حاکم
تـوقع بجای مردم از زمامدارانشان آن است که قولاً و عملاً خود پیشقدم بوده ، بجای شعار بـه عـمـل بـپـردازنـد. و اگـر از قـانـون سـخـن بـه مـیـان مـی آورنـد خـود در عمل و التزام به قوانین پیشگام باشند. چنانکه امیر مؤ منان علیه السلام در توصیف خود فرمود:ایُّهـا النَّاس انـّی واللّه مـا احـثُّکـم عـلی طـاعـةٍ الاّ و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیةٍ الا وا تناهی قبلکم عنها.ای مـردم بـه خـدا سـوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم مگر آن که پیش از شما خـودم به آن عمل می کنم و شما را از معصیتی نهی نمی کنم مگر اینکه خودم پیش از شما از آن کناره گیری می نمایم .
مـردمـی کـه از کـارگـزاران شـعـار قـانـون گـرایـی را مـی شـنـونـد ولی در عمل می بینند که با آشنایی با گریزگاه های قوانین بیشترین قانون گریزی را دارند چـه انتظاری وجود دارد که پاسدار و مجری قوانین باشند و چگونه توقع دارند مردم به حرف و شعارشان اطمینان داشته باشند.
کارگزارانی که دم از مشکلات مردم می زنند ولی در پی کسب درآمد و افزایش ثروت خود هـسـتـنـد و بـجـای پـرداخـتـن بـه فـقـر و فـلاکـت مـردم و رفـع مـشـکـلات آنـان دنـبـال مـنـافـع شـخـصـی و گروهی خود هستند چگونه می توانند انتظارات بجای مردم را فـراهـم نـمـوده و خـود را حـامـی و مـدافـع آنـان بـدانند. طبعاً توقع مردم در پیشگام بودن حاکمانشان در تحمل سختی ها انتظاری معقول و بجا است .
و کـان رسـول اللّه صـلی اللّه عـلیـه و آله اذا احـمـرَّ البـاءس واحـجـم النَّاس قـدَّم اهل بیته فوقی اصحابه حرَّ السُّیوف والاْ سنیَّه .هـرگـاه آتـش جـنـگ شـعـله مـی کـشـیـد و مـردم حـمـله مـی کـردنـد، پـیـامـبـر اسـلام (ص ) اهـل بـیـت خـود را پـیـشاپیش لشکر قرار می داد که اصحابش از آتش شمشیر و نیزه مصون بمانند.
آیـا مـوضـوع آقـازاده هـا و مـساءله افزایش حقوق قانونگذاران و دفاعهای نابجای برخی زمـامـداران از هـمـفـکـران مـفـسـد اقـتـصـادی و سـیـاسـی خـود و… از مـصـادیـق پـیـشـگامی در تحمل سختی ها و مشکلات مردم است ؟!!
و نـیـز سـخـن از تـهـذیب و اصلاح نفس بدون پیشقدم شدن زمامداران در این مهم ، چیزی جز لوث شدن موضوع و به وجود آوردن جوّ بی اعتمادی به بار خواهد آورد؟
اگـر هـدف حـکـومت دینی تهذیب عمومی است ، قبل از هر کس کارگزاران باید بدان آراسته بـاشـنـد، آنـگـاه دیـگـران را بـدان دعـوت نـمـایـند. امام علیه السلام خطاب به همگان می فرماید:
مـن نـصـب نـفـسـه للنـّاس امـامـاً فـلیـبـداء بـتـعـلیـم نـفـسـه قبل تعلیم غیره ولیکن تاءدیبه بسیرته قبل تاءدیبه بلسانه و معلّم نفسه و مؤ دبها احقُّ بالاْ جْلال منْ معلّم النّاس و مؤ دّبهم .
کـسـی کـه خـود را در مـقـام پـیـشـوایـی و امـام مـردم قـرار مـی دهـد بـایـد قـبـل از آن کـه به تعلیم دیگران بپردازد به تعلیم خویشتن همت گمارد و باید تاءدیب کـردن او بـه عـمـلش پـیش از تاءدیب کردن به زبانش باشد، کسی که معلم و ادب کننده خویشتن است ، به احترام سزاوارتر است از کسی که معلم و مربی مردم است .
زمـامـداری کـه تـوصـیـه انـصـاف داشـتـن را نسبت به دیگران می کند خود در رعایت آن می بایست پیشگام باشد تا طمعکاران را از خود ماءیوس کند و مردم را از عدالت و انصافش نا امید نسازد.و آس بـیـنـهـم فـی اللَّحـظـة والنَّظـرة حـتـّی لاَ یـَطمَعَ العظَماء فی حَیفکَ لَهم وَ لا یَیاءسَ الضُّعَفاءمن عدلک علیهم .در نـگـاهـهایت ، و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم به تساوی رفتار کن تا بزرگان در ستمکاری تو طمع نکنند و ناتوانها در عدالت تو ماءیوس نگردند.
چـنـانـکـه باید در عفو و گذشت خطاهای دیگران پیشقدم شود و آنگاه به دیگران سفارش گذشت و اغماض بنماید، همچون امامی که به کارگزارانش توصیه می فرماید که :
مـهـربـانـی بـا مـردم را پـوشش دل خویش قرار ده ، با همه دوست و مهربان باش … اگر خـطایی از آنها سر زد، و ناخواسته اشتباهی مرتکب شدند، آنان را ببخش و بر آنها آسان گیر، آنطور که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.
حـضـرتـش کـه دیـگران را سفارش می کند: ((اگر بر دشمنت دست یافتی ، بخشیدن او را شـکـرانـه پـیـروزی قـرار ده )) و گـذشت از دشمن را زکات قدرت می شمارد، خود به امام مـجـتـبـی (ع ) تـوصیه می فرماید که با قاتلش با انصاف رفتار نماید و تلویحاً به فرزندانش می فرماید که اگر از ضربت ابن ملجم سالم بماند، قاتلش را عفو می کند.
4. درستکار بودن کارگزاران
انـتـظـار مـردم از کـارگـزارانـشـان آن اسـت کـه آنـهـا افـرادی درستکار باشند. درستکاری نمودهایی دارد که بعضی از آنها عبارتند از:
1 ـ 4. استخدام وسیله مشروع برای نیل به اهداف
بـرای بـعـضـی تـنـهـا رسـیـدن به خواسته ها و اهداف اهمیت دارد، بدون آن که در صحت و مشروعیت وسایل و راهها دقت و توجهی داشته باشند ـ و به اصطلاح معتقدند هدف وسیله را تـوجـیـه مـی کـنـد ـ فردی که این گونه دیدگاه داشته باشد اولاً انسان درستکاری نمی تواند باشد و ثانیاً به اهدافش دست نخواهد یافت .
از نـظـر امـیـر المـؤ مـنـیـن (ع ) نـتـیـجـه خـیـری کـه بـر اثـر مـقـدمـات و راهـهـای شـر حاصل شده باشد نمی تواند خیر باشد.
و ما خیر خیر لاَ یَنَال الا بشَرٍّ.آن خیر و نیکی که جز با شر به دست نیاید نیکی نیست .چـنـانـکـه پیروزی و غالب شدن بر دیگران چنانچه از روشهای نامشروع باشد پیروزی نخواهد بود.
ما ظفر من ظفر الاْ ثْم به ، والْغ الب بالشَّرّ مغْلوبٌ.پیروز نشد آن کس که گناه بر او چیرگی یافت ؛ و آن کس که با بدی پیروز شد شکست خورده است .
امام علیه السلام خطاب به یکی از کارگزاران حکومتی می فرماید:واحذر کلَّ عملٍ اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه .
از هـر کـاری کـه اگر از انجام دهنده آن سؤ ال شود منکر آن شود و یا عذرخواهی کند دوری کن .
2 ـ 4. پرهیز از انجام کارهای شرم آور
واحذر کلَّ عملٍ یعمل به فی السّرّ و یستحیی منه فی العلانیة .از هر کار پنهانی که در آشکار شدنش شرم داری پرهیز کن .
3 ـ 4. پرهیز از ناراحتی تراشی
واحذر کلَّ عملٍ یرضاه صاحبه لنفسه ، و یکره لعامَّة المسلمین .
از کاری که تو را خشنود ولی عموم مسلمانان را ناخوشایند است ، بپرهیز.
4 ـ 4. دوری از ریاکاری و ظاهرسازی
واعملوا فی غیر ریاء و لا سمعة ؛
5 ـ 4. پرهیز از مکر و نیرنگ
بـعـضـی افـراد تـصـور می کنند مکار بودن زرنگی است . امام علیه السلام این نوع طرز تفکر را تخطئه کرده و می فرماید:
و لقـد اصـبـحـنـا فـی زمـان قـد اتـخـذ اکـثـر اهـله الغـدر کـیـسـا، و نـسـبـهـم اهل الجهل فیه الی حسن الحیله .
امـروز در مـحـیـط و زمانه ای زندگی می کنیم که بیشتر مردم حیله و نیرنگ را، زیرکی می پندارند و افراد جاهل آنان را اهل تدبیر می خوانند.
ایـنـگـونـه نـبـوده که امام در برابر سیاست بازان مکار دست بسته باشد و نتواند همانند آنـان عمل کند، بلکه این روش را ناصحیح و غیر اصولی دانسته و ضمن توانایی خود در اعـمـال و بـکـارگیری آن ره آوردهای ناگوار آن را گوشزد کرده ، می فرماید: ((سوگند بـه خـدا، مـعـاویـه از مـن سـیاستمدارتر نیست ، اما معاویه حیله گیر و جنایتکار است ، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم ، ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کـفـر و انکار است ، روز رستاخیز در دست هر حیله گری پرچمی است که با آن شناخته می شود.))
5 . عدالت خواهی
هـیـچ ارزشـی جـایگزین عدالت نمی شود.چرا که دارنده آن ، حتی به دشمن خود ستم نمی کـنـد، و نـسبت به دوستانش به گناه آلوده نمی گردد، آنچه به او سپرده شده را ضایع نمی سازد و آنچه رابه او تذکر داده اند، فراموش نمی کند. و حاضر نمی شود با حیف و مـیـل بـیت المال و یا ظلم و ستم به دیگران پایه های حکومت و ریاست خود را مستحکم سازد. بلکه زیبایی حکمرانی را فقط در اجرای عدالت می داند:
جمال السیاسة العدل فی الامرة و العفو مع القدرة .زیبایی سیاست عدالت در حکمرانی و گذشت از موضوع قدرت است .
و حـکـومـت و مـقـامـی کـه نـتواند اجرای عدالت نماید به اندازه کفش وصله داری و یا عطسه بزغاله ای ارزش ندارد.
حتی دین و شریعت بدون عدالت فاقد روح است و جان دین عدالت است . روشنی اسلام به عـدالت اسـت و بـا خـامـوش شـدن عـدالت ، اسـلام همچون چراغ خاموشی خواهد بود که به وسـیـله آن نـمـی تـوان راه را یافت و مردم را به سامان رساند، زیرا عدالت است که قوام مردم خواهد بود. در جامعه ای که عدالت رخت بر بندد، عرصه جامعه جولانگاه ظلم و ستم و غـارت و چـپـاول می شود و بالطبع فضائل و ارزشها به باد فراموشی سپرده می شود، روزگـار درنـده و گزنده می شود. در این جامعه است که تیره بختی سراغ مردم می آید و حـکـومـتـهـا دچـار انـحـطـاط مـی شـونـد؛ امـور اولویـت بـنـدی نـمـی شـود، بـلکـه اصـول فـدای فروعات و جزئیات می گردد؛ شایسته سالاری کنار می رود و فرومایگان جـای اهـل فهم و فضل را می گیرند. در این گونه جوامع جز حق کشی و تضییع حقوق مردم بویژه محرومان موضوع دیگری وجود ندارد. از این رو، کسی روی سعادت را نخواهد دید.
امیر مؤ منان علیه السلام می فرماید:
فـانی سمعت رسول اللّه (ص ) یقول فی غیر موطن : لن تقدس امة لا یوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع .
مـن از رسـول خـدا بارها شنیدم که می فرمود: ملتی که حق ناتوانان را از زورمندان ، بی اضطراب و بهانه ای باز نستاند، رستگار نخواهد شد.از این رو، عدالت خواهی و ظلم ستیزی برای والیان و حاکمان اسلامی یک ضرورت است و بدیهی است مردم انتظاری که از آنان دارند اجرای عدالت است .
حـاکـم اسـلامـی بـایـد بداند که در پرتو اجرای عدالت قدرت حکومتش نافذ می گردد و خـداونـد او را یاری می نماید، کارهایش سر و سامان می گیرد و حکومتش دوام پیدا می کند، چـرا کـه هـیـچ چـیـزی هـمچون عدالت ، موجب عمران و آبادی سرزمینها و باعث رضایت همگان نمی گردد. و حکومتها را از آسیبها و آفتها محافظت نمی نماید. چنانکه هیچ چیز همانند ظلم و سـتـم اقـتـدار را سـسـت و زایـل نـمـی کـند. حاکمی که جور و ستم را پیشه خود سازد ظلم و سـتـمـگـریـش چـیـزی جـز ویـرانـی سـرزمـیـنـهـا، شـورش انـسـانـهـا و در نـهـایـت زوال حکومت را به ارمغان نمی آورد. امیر مؤ منان علیه السلام می فرماید:
احـذر الحـیـف والجـور فـان الحـیـف یـدعـو الی السـیـف و الجـور یـعـود بـالجـلاء و یعجل العقوبة و الانتقام .
از ظـلم و سـتـم بـرحـذر باش که مردم را به شورش می کشاند و ستم موجب جدایی از وطن (وبالطبع خرابی مملکت ) می شود و کیفر و انتقام را شتاب می بخشد.
و این همان است که فرموده اند: ((الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم )).
بـا تـوجـه بـه اهـمـیـت عـدالت اسـت کـه امـیـرمـؤ مـنـان عـلیـه السـلام کـه خـود مـجـسـمـه عـدل و مـسـاوات و شـیـفته حق و انصاف بود و به خاطر شدت عدالتش و به سبب سختی و انـعـطـاف نـاپـذیـری اش در عـدالت اجـتـمـاعـی بـه شهادت رسید، اجرای عدالت را برای زمـامـداران بـرتـریـن روشـنـی چـشـم دانـسـتـه ، مـی فـرمـایـد: ((ان افـضـل قـرة عـیـن الولاة اسـتـقـامـة العـدل فی البلاد؛ همانا با فضیلت ترین و برترین روشنی چشم زمامداران ، برقراری عدل در شهرهاست .))
و خطاب به مالک اشتر می فرماید:
انصف اللّه و انصف الناس من نفسک ، و من خاصة اهلک ، و من لک فیه هوی من رعیتک ، فانک الا تـفعل تظلم ، و من ظلم عباد اللّه کان اللّه خصمه دون عباده ، و من خاصمه اللّه ادحض حجّته ، و کان للّه حربا حتی ینزع او یتوب .
بـا خـدا و بـا مـردم و بـا خویشاوندان نزدیک ، و با افرادی از رعیت خود که آنان را دوست داری انـصـاف را رعایت کن ، که اگر چنین نکنی ستم روا داشتی ، و کسی که به بندگان خـدا سـتـم روا دارد خـدا بـه جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را نپذیرد، که با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه که باز گردد یا توبه کند.
امـیـرمـؤ مـنـان عـلیـه السـلام مـهمترین عامل تحقق عدالت در حاکمان را رهایی آنان از هواهای نفسانی دانسته ، می فرماید:
قد الزم نفسه العدل ، فکان اول عدله نفی القوی عن نفسه .
(مـحـبوبترین بندگان خدا) خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آن که هوای نفس را از دل بیرون رانده است .
و عـامـل دیگر از نظر آن حضرت احساس حساسیت و دردمندی حاکمان در برابر بی عدالتی هـاسـت . امـام عـلیـه السـلام عـلت پـذیـرش حـکـومـت را مقابله با شکم بارگی ستمگران و گـرسـنـگـی مـظلومان می داند. و همین احساس و حساسیت است که امام استماع بی عدالتی و تعدی در برابر یک زن ذمیه را سزاوار دق کردن می شناسد.
و مـتـقـابـلاً تـبـعـیـض ، سودجویی ، امتیازطلبی افراد را از موانع اجرای عدالت می داند و حـاکـمـان را در جـهـت مـقـابـله بـا آنـان تـوصـیـه و راه هـای ایجاد عدالت را رفع تبعیض ، پـیـشـگـیـری از پـیـدایـش ثـروتـهـای انـبـوه نـامشروع و تاءمین اجتماعی محرومان و از کار افتادگان معرفی می کند.
6 . رعایت مساوات
امـیـر مـؤ مـنـان علیه السلام ، در بیان حقوق مردم نسبت به خود به عنوان حاکم اسلامی می فرماید:
و ان تکونوا عندی فی الحق سواء.
(حق شما بر من آن است که ) همه شما در پیشگاه من مساوی باشید.
در هـمـان آغـازیـن روزهـای بـه دسـت گرفتن زمام امور مسلمانان در جمع آنان خطبه ای ایراد فـرمـود و در آن بـر تـمـامـی تفاخرهای جاهلی و منزلتهای دروغین که موجب تبعیض در بین مردم شده بود، خط بطلان کشید و ضمن آن که برترین مردم و با فضیلت ترین آنان را فرمانبردارترین آنها در فرمانهای الهی دانست فرمود:
لیـس لا حـد مـن خـلق اللّه عـنـدنـا فـضـل الابـطـاعـة اللّه و طـاعـة الرسول .
احدی از بندگان خدا نسبت به دیگری برتری ندارد مگر با فرمانبردن از خدا و پیامبر.
در عـمـل ، بـیـت المال را بین مردم بطور مساوی تقدیم کرد و کسی را بر دیگری برتری نـداد، بلکه به بردگان همان اندازه داد که به دیگران داد و وقتی مورد اعتراض افرادی نظیر طلحه و زبیر واقع شد که چرا همه را یکسان دیده است ، فرمود:
فـان ذلک امـر لم احـکـم انـا فـیـه بـرایـی ، و لا ولیـتـه هـوی مـنـی ، بل وجدت انا و انتما ما جاء رسول اللّه (ص ) قد فرغ منه .
ایـن حـکـمی نبود که من به راءی خود صادر کرده و بر طبق خواسته دلم انجام داده باشم ، بـلکـه من و شما می دانیم که این همان دستورالعملی است که پیامبر خدا(ص ) آورده و انجام داده است .
وقـتـی خـبـردار مـی شـود کـه یـکـی از کـارگـزارانـش اموال مسلمین را بین خویشاوندان خود تقسیم نموده ، وی را نکوهش می کند و می فرماید:
الا و ان حق من قبلک و قبلنا من المسلمین فی قسمه هذا الفی ء سواء.
آگـاه بـاش حـق مـسـلمـانـانـی کـه نـزد مـن و یـا پـیـش تـو هـسـتـنـد در تـقـسـیـم ایـن اموال مساوی است .
و هـنـگـامـی کـه فـزون طـلبان به بهانه استحکام پایه های حکومت تبعیض در تقسیم بیت المال را به امام پیشنهاد می کنند حضرت می فرماید به من دستور می دهید برای پیروزی خـود از جـور و سـتـم در حـق آنهایی که بر آنها ولایت دارم استمداد جویم هرگز این کار را نمی کنم و آنگاه می فرماید:
لو کـان المـال لی لسـویـت بـیـنـهـم ، فـکـیـف و انـمـا المال مال اللّه .
اگـر امـوال از خـودم بود بطور مساوی بین آنها تقسیم می کردم تا چه رسد به اینکه این اموال ، اموال خداوند است .
رعـایـت تـسـاوی از نـاحـیـه امـام عـلیـه السـلام مـنـحـصـر بـه تـقـسـیـم بـیـت المـال نـبـود بـلکـه در هـمه شؤ ونات اجتماعی رعایت تساوی در نظر امام علیه السلام یک ضرورت بود. مثلا در امر مدیریتی و اداری کشور به یکی از کارگزارانش فرمود:
و آس بینهم فی اللحظه والنظره حتی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم .
تـسـاوی بـیـن مـردم را حـتـی در نـگـاهـهـایـت مـراعـات کن تا بزرگان کشور در حمایت بی دلیل تو طمع نورزند و ناتوانان در انجام عدالت از تو، ماءیوس نشوند.
7. مراعات اخلاق اسلامی
از جـمـله حـقـوقـی کـه مـردم نـسـبـت به والی اسلامی دارند، آن است که از نظر اخلاقی یک الگوی تمام عیار برای همگان باشد، نگرش انسانی و فرا مذهبی به شهروندان داشته بـاشـد و حـتـی نـسـبـت بـه غـیـر مـسـلمـانـان بـه عـنـوان انـسـان ، آنـان را زیـر بال خود گرفته ، مورد تکریم و احترام قرار دهد.
امیر مؤ منان علیه السلام ضمن توصیه به مالک اشتر در برخورد همراه با محبت و لطف و اجتناب از برخوردهای نامناسب می فرماید:
فانهم صنفان : اما اخ لک فی الدین ، او نظیر لک فی الخلق .
مردم دو گروه بیش نیستند، یا برادران دینی تواند، و یا انسانهایی هستند همچون تو.
و حـاکـم مـوظـف اسـت نـسـبـت بـه هـمه مردم موضع پدرانه داشته باشد، از لغزشهای آنان اغماض نماید، خود را از آنان برتر نبیند و با رحمت و عطوفت با آنان برخورد نماید.
ب . حقوق زمامدار نسبت به مردم
1. فرمانبرداری
مـسـاءله فـرمـانـبـرداری از حـاکـم ، در بـیـن هـمـه عـقـلای عـالم اصـل پـذیـرفـتـه شـده ای اسـت ؛ چـرا کـه تـحقق حاکمیت و ثبات نظام بدون آن امکان نمی پذیرد.
در بین زمامداران ، اطاعت از ولی امر و دستورات وی بر همگان تقدم دارد و این حقی است که شـارع مـقدس آن را لازم شمرده است . امام علیه السلام در بیان حقوقی که به عهده امت دارد می فرماید:
… والطاعة حین امرکم .هرگاه فرمان دادم اطاعت کنید.
بـه هـر حـال اگـر چـنـین روحیه ای در تمامی رده های حکومتی و سازمانی حکمفرما شود، یک نظام هماهنگ و موفق و قدرتمند و کارساز تحقق می یابد. امام علیه السلام می فرماید: اطع من فوقک یطعک من دونک و اصلح سریرتک یصلح اللّه علانیتک .
از مـافوق خود اطاعت کن تا زیر دستانت از تو اطاعت کنند و نهان و درون خود را اصلاح کن تا خدا ظاهرت را اصلاح نماید.
البـته اطاعت از زمامدار می بایست اولا بدور از تمایلات گروهی و معیارهای مادی صورت گـیـرد. ثانیا اطاعت از مخلوق در معصیت خالق نباشد. امام علیه السلام پس از انتخاب مالک اشـتـر، بـا وجـود آن هـمـه تـعـریـف و تـمـجـیـد از وی ، طـی نـامـه ای بـه اهل مصر، اطاعت مالک را مشروط به مطابقت اوامر با حق دانسته ، می فرماید:
فاسمعوا له و اطیعوا امره فیما طابق الحق .
آنجا که با حق است ، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.
و اهل شام را مذمت می کند که :
یطیعون المخلوق فی معصیة الخالق .بنده را در نافرمانی از خدا، فرمان می برند.
و در یک اصل کلی می فرماید: لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق .
هیچ اطاعتی از مخلوق ، در نافرمانی پروردگار روا نیست .
2. نصیحت و خیرخواهی
در نظام اسلامی کارگزاران همچنان که خیر خواه همه مردم هستند باید خیر خواه زمامداران هم بـاشـنـد و بـا پـیـشـنـهـادات راه گـشـا و انـتـقـادات سـازنـده آنـان را در نیل به مقاصدشان یاری نمایند.
امـام عـلیـه السـلام در عـهـد نامه مالک اشتر ده ویژگی برای فرماندهان ذکر کرده و خیر خواهی را بر دیگر ویژگیها مقدم داشته است :
فول من جنودک انصحهم فی نفسک للّه و لرسوله و لامامک .
بـرای فـرمـاندهی سپاه کسی را برگزین که خیر خواهی او برای خدا و پیامبر و امام تو بیشتر باشد.
و در بـیـان حقوق زمامدار نسبت به مردم به خیر خواهی آشکار و نهان مردمی نسبت به حاکم اشاره کرده و می فرماید:
والنّصیحة فی المشهد والمغیب .در آشکار و نهان خیرخواهی را از دست ندهید.
هـمـچـنـیـن در بـیـانـی ، ضـمـن مـذمت ستایش های غلوآمیز در مورد خود، مردم را از کوتاهی در گوشزد کردن انحراف و کجیهای زمامداران هشدار داده ، می فرماید:
فـلا تـکـفوا عن مقاله بحق ، او مشوره بعدل . فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی ء، و لا امن ذلک من فعلی ، الا ان یکفی اللّه من نفسی .از گفتن حق ، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی دانم ، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید.
نـصـیـحـت مـمـکـن اسـت از راه ارائه پـیشنهادات راه گشا و یا طرح انتقادات سازنده صورت پذیرد. امام (ع ) در توصیه به مالک اشتر در برگزیدن خواص می فرماید: ثم لیکن اثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک . انتخاب کن افرادی را که در حق گویی از همه صریحترند.
مـردم از ایـن طـریـق مـی تـوانـنـد مـسـایـل خـود را بـه زمـامـدار اسـلامـی منتقل و آنچه را در جامعه می گذرد آزادانه با او مطرح کنند. از طرفی وقتی زمامدار خود را در مـعـرض دیـد و انـتـقـاد مـردم بـدانـد و بـرای آنـهـا در اظـهـار نـظـر حـقـی قایل شود، طوری عمل می کند که بتواند پاسخگوی آنها باشد. امیر مؤ منان علیه السلام به مالک اشتر یادآور می شود که :
و ان النّاس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولاه قبلک ، و یقولون فیک ما کنت تقول فیهم .
مـردم در کـارهـای تـو چـنـان مـی نگرند که تو در کارهای حاکمان پیش از خود می نگری و درباره تو آن می گویند که تو نسبت به زمامداران گذشته می گویی .
3. اکرام و احترام
رعـایـت آداب و بـرخورد تواءم با احترام و ادب با همگان و بویژه در برابر زمامداران از امـوری است که مورد تاءکید واقع شده است . امام علیه السلام رعایت ادب را همچون لباس فاخر و زینتی دانسته ، می فرماید:والاداب حلل مجدده .
و نیز می فرماید:
«الادب یغنی عن الحسب ». اداب انسان را از حسب مستغنی می سازد.
4. ترک تملق
چاپلوسی برای زمامدار خطرآفرین است چرا که :ان کثره الاطراء تحدث الزهو، و تدنی من العزه .
ستایش بی اندازه ، خودپسندی می آورد و انسان را به سرکشی وا می دارد.
زمـامـداران نـقـش عـمده ای در خشکاندن ریشه تملق دارند. امام علیه السلام خطاب به مالک اشتر می فرماید:
و ایـاک و الاعجاب بنفسک ، و الثقه بما یعجبک منها و حب الاطراء، فان ذلک من اوثق فرص الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین .مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی ، و به خوبی های خود اطمینان کنی و ستایش را دوست داشته باشی ، که اینها همه از بهترین فرصت های شیطان برای هجوم آوردن به توست ، و کردار نیک ، نیکوکاران را نابود سازد.
5. وفاداری به رهبر
از آنـجـایـی کـه مـوفـقـیت حاکم در گرو اطاعت مردم از اوست بدون یاری مردمی هرگز به اهداف متعالی خود نائل نخواهد شد. بنابراین بر مردم لازم است همواره اعلام وفاداری نسبت به رهبر نموده و نسبت به بیعتی که با وی داشته اند وفادار باشند:
و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة .حق من بر شما آن است که در بیعت خود با من وفادار باشید.مقصود از بیعت ، نوعی تعهد در مقابل بیعت شونده مبنی بر اطاعت از وی است .
ابن خلدون در مقدمه می گوید:
بـیـعـت پـیـمان بستن برای فرمان بری و اطاعت است ، بیعت کننده با امیر خویش پیمان می بندد که در امور مربوط به خود و مسلمانان ، تسلیم نظر وی باشد و در هیچ چیز از امور مـزبـور بـا او بـه سـتـیـز بـرنخیزد و تکالیفی که بر عهده وی می گذارد و وی را به انجام دادن آن مکلف می سازد اطاعت کند، خواه تکالیف به دلخواه او باشد یا مخالف میلش .
پس می توان نتیجه گرفت که بیعت در عصر غیبت ، عاملی برای تحکیم پایه های ولایت ، هـمـدلی و هـم سـویـی بـیـن ولی امر و امت است و اگر بیعت برای امام معصوم علیه السلام زمـیـنـه سـاز اعـمـال امـامـت وی بـاشـد، بـرای فـقـیـه نـیـز زمـیـنـه سـاز اعمال ولایت و اعلام پذیرش از سوی مردم خواهد بود.
مـوضـوع وفـاداری به عقد و پیمانها یکی از مباحث بین المللی اسلام است و ضرورت دارد که مسلمانان پایبند به تمام عهد و پیمانها باشند:
اعتصموا بالذّمم فی اوتادها. عهد و پیمانها را پاس بدارید بخصوص با وفاداران .مسلمان حتی اگر با دشمن خود پیمانی را منعقد ساخت ملزم به وفاداری به آن است .
امام علیه السلام خطاب به مالک می فرماید:و ان عـقـدت بـیـنـک و بـیـن عدوّک عقده ، او البسته منک ذمّه ، فحط عهدک بالوفاء، وارع ذمتک بـالامـانـه واجـعـل نـفـسک جنه دون ما اعطیت ، فانه لیس من فرائض اللّه شی ء الناس اشدّ علیه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم و تشتّت ارائهم من تعظیم الوفاء بالعهود… .اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادی ، به عقد خویش وفـادار بـاش و بر آنچه بر عهده گرفتی امانت دار باش و جان خود را سپر پیمان خود گـردان ، زیـرا هـیـچ یـک از واجـبات الهی همانند وفای به عهد نیست که همه مردم جهان با تمام اختلافاتی که در افکار و تمایلات دارند در آن اتفاق نظر دارند.
وقـتـی اهـمـیت وفای به عهد در مورد دشمن اینگونه است اهمیت آن در مورد رهبران و زمامداران حـیـاتـی اسـت و طـبعاً نقض آن بشدت مورد نکوهش می باشد تا جایی که امام علیه السلام نقض بیعت با رهبری را مساوی با خروج از دین اسلام می داند و خطاب به آنانی که نقض پیمان بیعت با وی کردند می فرماید:
ایـهـا النـاس انـکم بایعتمونی علی ما بویع علیه من کان قبلی … و هذه بیعه من رغب عنها، رغب عن دین الاسلام و اتّبع غیر سبیل اهله .ای مردم ! شما با من بیعت کردید بر آنچه با پیش از من بودید… و این بیعتی است عمومی کـه هـر کـس از آن سـر بـاز زند، از دین اسلام سر باز زده و راه دیگری جز راه مسلمانان پیموده است .
چـنـانـکـه طـلحـه و زبیر بخاطر نقض بیعت با امام بشدت مورد نکوهش آن بزرگوار واقع شـدنـد. و در مقابل وفاداران به پیمان و بیعت با خود را مورد ستایش قرار داده ، با عظمت از آنان یاد می کند.
6. یاری رهبر بصیرت کامل
از آنـجـایـی کـه تـعـهـدات طـرفـین امت و امام به منظور رشد و ترقی جامعه و رسیدن به کمال است اطاعت و همکاری مردم با رهبری می بایست از روی شناخت و آگاهی بوده و در جهت سـازنـدگـی و پـیـشـرفت نظام و مملکت به کار بسته شود. بدیهی است عدم آشنایی به وظایف و بصیرت نداشتن به تکالیف موجب رواج فساد، ظلم و بی عدالتی می شود.
امـیـر مـؤ مـنـان عـلیـه السـلام پـس از آن کـه بـزرگـتـریـن حـق را حـقـوق مـتـقـابـل امـام و امـت مـی داند بی توجهی به آن را از ناحیه هر کدام موجب پدید آمدن تبعات ناگوار غیرقابل جبران دانسته و از جمله آن تبعات ، نابودی وحدت کلمه و بروز ستمهای آشکار و خوار شدن نیکان است .
مقاله ای در همین زمینه با عنوان «ولایتمداری و انواع آن در نهج البلاغه» از محمدحسین منتظری هست که مراجعه فرمایید.
سوال دوم :
خطبه173نهج البلاغه می تواند بسیاری از شبهات ما درباره ی ولایت فقیه و رهبری جامعه بر طرف کند. در این خطبه امام علی (ع) مسائلی را روشن می کند که امام خمینی (ره) با بهره گیری از آنها و احادیث دیگر توانست با کمک مردم.نظامی را بنا کند که به یاری الهی بتواند شرایط را برای ظهور امام عصر (عج) وآخرین ذخیره ی الهی (ارواحنا لتراب مقدمه فدا) آماده کند.
امام علی (ع) در ابتدای این خطبه بعد از بیان خصوصیات حکومت رسول الله(ص) شرایط و طریقه ی انتخاب امام و رهبر جامعه ی اسلامی رابیان می کند.امام علی (ع) می فرمایند:(ای مردم سزاوار ترین مردم به خلافت.کسی است که بر آن توانا تر از همگان باشد(نیرو مند ترین آنها در امر)و دانا تر همه به اوامر خدای تعالی) در اینجا به دو مورد از خصوصیات رهبر جامعه ی اسلامی اشاره شده است که عبارت اند از 1-توانایی رهبری بر جامعه و مدیرومدبر و نیرومند بودن است 2-باید فردی خدا شناس وآگاه به اوامر الهی باشد یعنی فردی فقیه باشد
امام صادق(علیه السلام) نیز به نقل از رسول اکرم(صل الله علیه و آله)می فرمایند:« فقیهان تا زمانی که دنیازده نشده باشند مورد اطمینان پیامبران هستند)امام صادق در جای دیگر به فقیه بودن امام و رهبر جامعه تاکید نموده و می فرمایند: « مردم باید دقت کنند از میان فقیهان که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت آشنایی دارند فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرار دهند چراکه من او را بر شما حاکم قرار داده ام)از این قسمت ؛ این گونه برداشت می شود که قفیه واجد شرایطی که فقها انتخاب می کنند مورد تایید امام زمان نیز هستند.امام علی (علیه السلام )در ادامه می فرمایند :(هرگاه فتنه انگیزی فتنه ای آغازد از او خواهند که به حق بازگردد اگر نپذیردوسر بتابد.کشتنش واجب آید)با توجه به این قسمت رهبر جامعه باید با توانایی هایی که دارد فتنه های موجود در جامعه را خنثی کند وهر کس که فتنه ای ایجاد کرده را وادار به توبه کند واگر قبول نکرد در مقابل آن باستد وکسانی را که مقاومت کنند را به هلاکت برساند همان گونه که امام علی (ع)در مقابل خوا رج ایستادند وبا آنها بعد مذاکرات فراوان وارد جنگ شدند. امام در قسمت بعد می فرمایند:(به جان خودم سوگند که اگر امامت جز با حضور همه ی مردم نبندد ؛ پس هرگز تحقق نخواهد یافت .)با توجه به این قسمت در می یابیم منظور امام . امامان معصوم نیست بلکه رهبرانی است که در دوران غیبت رهبری جامعه را بر عهده می گیرند حال باید شیوه انتخاب آنها توسط مردم را بررسی کنیم امام در ادامه می فرمایند:(کسانی که اهل آن هستند و آن را بذیرفته اند .کسانی را که در هنگام تعیین اما حاضر نبوده اند به پذیرفتن آن وا می دارند.سبس روا نیست کسی که حاضر بود است از بیعت خود باز گردد وآنکه غایب بوده است دیگری را انتخاب کند.) این قسمت جمعی است که خود شایستگی لازم را دارا هستند (اهل هستند )و یک فرد را به عنوان امام ورهبر تعیین کردند باید درباره ی صلاحیت آن خود اطمینان داشته باشند و به دیگران اطمینان بدهند.بنا براین فقیهانی که از طرف مردم انتخاب می شوند وبا مشورت وبدون هیچ اجباری رهبر وامامی را انتخاب می کنند باید خود ودیگران از آن طبعیت کنندوچنین کسی با توجه به حدیث امام صادق مورد تایید امام زمان نیز هست.
سوال دوم:
انتخاب تعابیر و واژه های «ولایت فقیه» در عصر ما به ادبیات سیاسی وارد شد ولی همان مفهوم و معنای ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را دارد. از آنجایی که ولایت فقیه، ادامه و تداوم ولایت معصومین (علیهم السلام) و ولایت و نبوت رسول اکرم (صل الله علیه و آله» می باشد مباحث ولایت در موضوع ولایت فقیه هم ساری و جاری است. اما برای مطالعه دقیق تر و پی بردن به نظرات کلی و اصولی حضرت در نهج البلاغه به خطبه 173 نهج البلاغه و شروح آن مراجعه نمایید.
سوال دوم، سوم و چهارم شما همه تابع سوال اول می باشد.
منابع زیر کمک خوبی به شما خواهد کرد:
1. پیام امیرالمومنین علیه السلام شرح نهج البلاغه از آیت الله مکارم شیرازی
2. نهج البلاغه ترجمه مرحوم محمد دشتی؛ خصوصاً بخش پایانی کتاب در تهیه موضوعات روز در نهج البلاغه؛
3. کتاب سیمای کارگزاران حضرت اثر علی اکبر ذاکری؛
4. کتاب سیمای کارگزاران در نهج البلاغه اثر سیدجمال الدین دین پرور.