طلسمات

خانه » همه » مذهبی » پاداش و عذاب جسمانی

پاداش و عذاب جسمانی


پاداش و عذاب جسمانی

۱۳۹۷/۰۹/۲۱


۱۷۵۵ بازدید

با سلام .اگر روح نباشد جسم هم نیست.پس هر خیر و شری که آدم انجام میدهد مسببش و یا مقصرش همان روح است که تبعیت کرده از نفسها ی سه گانه .پس روح باید مجازات شود در قیامت نه جسم.لذا قبامت روحانیست :درسته؟

جسم انسان نیز به خاطر لذت یا المی که از حلال یا حرام متوجه اش شده است نیز معاقب یا مأجور است.
معاد جسمانی ادله فراوانی دارد . این بدن دنیوی و بدن برزخی و بدن قیامتی نیز به تابعیت از ظرف روح پاداش یا مواخذه میبینند.
معاد جسمانی است و ابدی و ابدیت آن با جسمانی بودن آن تنافی ندارد. زیرا منظور از جسم ، جسم عنصری نیست.
برای تفصیل بیشتر توجه شما را به مطالب ذیل معطوف می نمائیم: 1ـ این که معاد ، جسمانی است از نظر اکثریّت قاطع مسلمین شکّی در آن نیست. و همین مقدار اعتقاد برای مسلمان بودن کافی است ؛ یعنی مقدار ضروری اعتقاد برای مسلمان بودن در باب معاد ، باور داشتن اصل این مطلب است که انسان در روز قیامت با بدن محشور خواهد شد. امّا جزئیّات این مطلب و اعتقاد به سنخ وجودی بدن اخروی ، که بین علما به شدّت اختلافی است ، از اصول نیست ؛ بلکه از فروع اصول می باشد که رسیدن به نتیجه ی قطعی در این باره برای اهل علم مشکل است کجا رسد برای توده ی مردم. 2 ـ بین معتقدین به معاد ، در مورد کیفیّت عالم آخرت سه نظر عمده وجود دارد. عدّه ای بر آنند که عالم آخرت فقط عالم روحانی است و بدنها محشور نمی شوند. این نظر در بین مسلمین به برخی از حکمای مشاء و عدّه ای از اشراقیّون نسبت داده شده که تعداد قابل ذکری ندارند. عدّه ای دیگر معتقدند که حشر انسانها با روح و بدن است و بدن اخروی از هر جهت شبیه همین بدن مادّی است ؛ لذا آخرت نیز عالمی مادّی و عنصری است. اکثر متکلمین مسلمان ، بخصوص متکلمین اعصار گذشته طرفدار این نظریّه اند. اکثر مردم مسلمان نیز چنین دیدی نسبت به آخرت دارند. خود این گروه نیز دو دسته اند. برخی بر آنند که بدن محشور در آخرت ، عیناً از همین موادّ بدن دنیایی تشکیل خواهد شد. یعنی خداوند متعال دوباره ذرّات پخش شده ی بدن دنیوی را گرد آورده و به صورت اوّلش بازسازی خواهد نمود. بارزترین شبهه ای که بر این نگره وارد شده شبهه ی آکل و مأکول است. امّا عدّه ای دیگر معتقدند که بدن اخروی بدن مادّی است ولی لزومی ندارد که موادّ تشکیل دهنده ی آن ، عین ذرّات پخش شده ی بدن دنیوی باشند ؛ بلکه بدن اخروی از هر موادّی درست شود بدن خود شخص خواهد بود. چون تشخّص و حقیقت وجودی فرد به روح اوست نه به موادّ بدن او . لذا با اینکه در طول یک عمر ، بارها تمام موادّ بدن انسان در اثر مرگ سلولها عوض می شوند ولی باز انسان همان انسان است. لذا طبق این بیان ، که مقبولترین نگرش کلامی در میان متکلّمین عقل گراست ، شبهاتی چون شبهه ی آکل و مأکول منتفی خواهند بود. البته این راه حلّ نیز مشکل دیگری دارد که عبارت است از مشکل تناسخ. لذا همچنان قائلین به معاد جسمانی به معنی معاد مادّی ، همچنان در اثبات ادّعای خود عاجز می باشند. نظریّه ی سوّم ، نظریّه ی فیلسوفان مکتب حکمت متعالیه (مکتب فلسفی ملاصدرا) است. طبق این نظر ، حشر انسانها ، هم با روح است هم با جسم ؛ ولی جسم اخروی مثل جسم دنیایی ، جسم مادّی نیست. اکثر مردم جسم را با مادّه یکی می انگارند ولی از نظر این مکتب فلسفی ، جسم و مادّه با هم یکی نیستند. ـــ بیان تفاوت مادّه و جسم نیازمند بحث مجزایی است لذا در این نامه از بیان آن پرهیز می شود. ـــ به عقیده ی ملاصدرا و پیروان مکتب فلسفی او ، عالم خلقت دارای سه مرتبه ی کلّی است که هر مرتبه ، علّت ، حقیقت و باطن مرتبه ی پایین تر از خود می باشد. لذا این سه عالم در عرض هم نیستند بلکه همواره عالم بالاتر بر عالم پایین تر احاطه ی وجودی دارد ؛ امّا نه مثل کرات تو در تو ؛ بلکه مثل احاطه ی روح بر ذهن و ذهن بر صور ذهنی. پایین ترین مرتبه ی عالم خلقت ، عالم مادّه است که بارزترین مشخّصه ی آن حرکت می باشد. زمان نیز از مختصّات این عالم است؛ چون زمان چیزی نیست جز مقدار حرکت. امّا بالاترین مرتبه ی عالم خلقت ، عالمی است منزّه و مبرّا از مادّه و آثار و محدودیّتهای مادّه نظیر شکل و رنگ و اندازه و امثال آنها. فلاسفه ی اسلامی این عالم را عالم عقوق مجرّده یا عالم جبروت می نامند. ملائک عظامی همچون جبرئیل و میکائیل و عزرائیل و اسرافیل از ساکنان این عالمند. عالم دیگری نیز وجود دارد که واسطه ی بین این دو عالم بوده عالم مثال نامیده می شود. بنا به باور این حکما ، عالم برزخی که در متون دینی مطرح شده نیز جزئی از عالم مثال می باشد. این عالم از جهاتی شبیه عالم عقول بوده فاقد مادّه و حرکت و زمان است و از جهاتی نیز شبیه عالم مادّه بوده دارای شکل و رنگ و اندازه و امثال آنهاست. از نظر فیلسوفان صدرایی در این عالم ، جسم وجود دارد ولی اجسام آن غیر مادّی اند. اجسام این عالم شبیه موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند یا در قوّه ی خیالش تخیّل می کند. چرا که موجودات ذهنی انسان نیز فاقد مادّه و حرکتند. ــ توجّه: حرکت معنای ویژه ای در فلسفه دارد که طبق آن معنا ، حرکت موجودات ذهنی و خیالی حرکت محسوب نمی شوند. تصوّر حرکت با خود حرکت یکی نیست. همانطور که هنرپیشه های داخل فیلم یا انیمیشن به ظاهر حرکت می کنند ولی در حقیقت حرکت ندارند. ـــ بر این اساس ، ملاصدرا و پیروان مکتب فلسفی او ، بر این باورند که انسان بعد از مرگ و در عالم برزخ نیز همچنان دارای بدن خواهد بود ولی بدنی از سنخ اجسام مثالی نه بدن مادّی . همچنین بعد از وقوع قیامت باز انسان دارای بدن خواهد بود که آن هم بدنی است غیر مادّی. البته باید توجّه داشت که منظور اینان از جسم غیر مادّی اخروی ــ آنگونه که به غلط مشهور شده ــ جسم مثالی برزخی نیست. در حکمت متعالیه برتر از جسم مثالی جسم دیگری نیز اثبات شده که آن را جسم عقلی گفته اند. این جسم به اعتباری عین جسم مثالی و به لحاظی دیگر غیر آن است ؛ همان گونه که جسم مثالی نیز به یک نگرش عین جسم طبیعی و به نگاه دیگری غیر آن است. لذا برخی از منتقدینِ نگره ی صدرایی که متوجّه سخن وی بوده اند بر او اشکال نموده اند که جسم اخروی مورد نظر شما در حقیقت همان روح است ؛ لذا شما نیز در حقیقت قائل به معاد روحانی صرف هستید. امّا حکمای صدرایی بر این اعتقادند که این منتقدین از درک جسم اخروی مورد نظر آنها عاجزند. لذا گاه آن را با جسم مثالی و گاه دیگر با روح اشتباه می کنند. حکمای صدرایی براهینی نیز برای معاد مورد نظر خود اقامه نموده اند. لکن ایشان معمولاً از علنی نمودن معاد مورد نظرشان اِبا داشته آن را در کلاسهای عمومی فلسفه نیز مطرح نمی کنند کجا رسد در محیطهای غیر فلسفی. حکمای طراز اوّل صدرایی همواره بخش معاد کتاب اسفار ملاصدرا را برای خواصّ تدریس می کنند ؛ و تنها سیمای رقیق شده ای از آن را در مجامع علمی مطرح می سازند. ــ توضیح و تنویر 1ـ طبق مبنای حکمت متعالیه انسان یک حقیقت بیش نیست و مرکّب بودن انسان از روح و جسم توهّم است. انسان یک حقیقت دارای مراتب است که مرتبه ی شدید آن را روح و مرتبه ی ضعیف آن را بدن می نامند ؛ و منظور از بدن ، گوشت و پوست و استخوان و … نیست ؛ بلکه منظور همین شکل و قالبی است که بر پیکر گوشت و پوست و استخوان و … پوشانده شده است. پس مراد از بدن انسان همین قالب است نه موادّ تشکیل دهنده ی آن. لذا اگر پیامبری به وسیله ی معجزه تمام موادّ بدن یک شخص را به یکباره با موادّ مشابه دیگری عوض نماید ، باز این شخص همان شخص اوّلی خواهد بود. کما اینکه در طول زمان سلولها می میرند و با موادّ غذایی جایگزین می گردند ولی شخص همچنان همان شخص است. پس در نگاه حکمت متعالیه به هنگام مردن نه چیزی از انسان جدا می شود و نه چیزی به او افزوده می شود. تنها اتّفاقی که هنگام مرگ رخ می دهد این است که انسان ، مادّه را رها کرده و با تمام وجودش وارد عالم برزخ می شود ؛ چون مادّه داخل در حقیقت انسان نیست. لذا موقع مردن ، نه بدن انسان در دنیا می ماند نه روح او. آنچه در عرف به آن بدن میّت می گویند حقیقتاً بدن شخص نیست بلکه مادّه ی بدن اوست. وقتی شخص مادّه ی بدن خود را رها نمود خود را در عالم برزخ می یابد که عالمی است جسمانی ولی غیر مادّی ؛ لذا حرکتی هم در آن نیست و چون حرکت نیست زمان هم در آن وجود ندارد. از اینرو سوال از سنّ و سال نیز در این عالم بی معنی است. طبق قواعد فلسفی شکل و اندازه و دیگر خصوصیّات بدن برزخی تماماً در اختیار روح است و روح شخص هر گونه بخواهد آن را تغییر می دهد. از نظر فلسفی هر انسانی بی نهایت صورت گوناگون مثالی دارد که در عین کثرت ، همگی یک صورت واحده بوده و همگی صورت او هستند ؛ و روح به تنهایی جامع کمالات همه آن صور است. لذا روح می تواند با هر کدام از این صور که خواست خود را در عالم برزخ ظاهر سازد ؛ که معمولاً ارواح با قویترین و بهترین صورت خود ، خود را ظاهر می سازند ؛ از اینرو در روایات آمده است که اهل بهشت همگی قیافه های جوان دارند ؛ چون صورت جوانی قوی ترین صورت انسان است. طبق نظر این طیف از حکما ، در آخرت نیز انسان با همین بدن جسمانی ولی غیر مادّی محشور می شود که دقیقاً جسم خود اوست ولی مادّی نیست ؛ بلکه نه تنها مادّی نیست بلکه از بدن برزخی نیز بالاتر می باشد. به عبارت دیگر شخص در عالم برزخ با باطن و حقیقت بدن دنیایی خود محشور می شود نه با مادّه ی آن ؛ و در عالم آخرت نیز با باطن بدن برزخی اش حضور خواهد یافت. بنا بر این ، بدن کودک و غیر کودک در عالم برزخ و آخرت فرقی باهم ندارند. سنّ و سال مربوط به عالم زمانیّات است. ضعف کودکی و پیری نیز ناشی از مادّه ی بدن است نه صورت بدن ؛ یعنی ضعفِ قابل است که اجازه ی دریافت فیض را نمی دهد. بنا بر این ، بعد از جدا شدن انسان از مادّه ــ نه روح از بدن ــ ، این ضعفها نیز منتفی می شوند. در قرآن کریم نیز همواره معاد جسمانی مطرح شده نه معاد مادّی ؛ و هیچ جا نفرموده است هنگام مرگ ، روح از بدن جدا می شود ؛ بلکه بر عکس طبق بیان قرآن کریم آنچه ملک الموت قبض می کند نفس انسان می باشد. و نفس در فرهنگ قرآن کریم به معنای تمام حقیقت شیء بوده با اصطلاح فلسفی نفس که به معنی روح می باشد متفاوت است. ـ اشکال و جواب برخی افراد نا آشنا با مکتب حکمت متعالیه بر ملاصدرا اشکال کرده اند که طبق نظر قرآن کریم ، حتّی استخوانها و پوست انسان نیز محشور می شود ، پس معاد ، مادّی است. پاسخ حکمت متعالیه این است که پوست و گوشت و استخوان هم بر سه گونه اند: پوست و گوشت و استخوان مادّی ، پوست و گوشت و استخوان برزخی و پوست و گوشت و استخوان اخروی. وقتی ما شخصی را در خواب می بینیم آیا آن شخص پوست و گوشت و استخوان دارد یا نه؟ شکّی نیست که دارد ؛ حتّی گاه می بینیم که آن شخص در خواب ما زخمی می شود و خون نیز از بدن او جاری می شود. امّا با براهین قاطع عقلی اثبات شده که صور مشاهده شده در هنگام خواب و همچنین صور خیالی انسان همگی غیر مادّی بوده اموری مجرّد از مادّه اند. پس پوست و گوشت و استخوان غیر مادّی هم داریم. آن موقعی که ما دوستمان را در خواب می بینیم آیا تنها روح اوست که دیده می شود یا ما بدن او را می بینیم؟ وقتی ما کسی را در ذهن خود تصوّر می کنیم ، آیا بدن او در ذهن ماست یا روحش؟ شکّی نیست که بدن اوست ؛ آنهم عین بدن او نه مشابه آن. چون اگر گفته شود آنچه به ذهن ما می آید خود شیء نیست بلکه چیز دیگری است سفسطه لازم می آید و راه هر گونه علمی به عالم خارج بسته می شود. حاصل سخن اینکه بدن اخروی شخص ، حقیقتاً بدن اوست امّا صورت مجرّد بدنش نه مادّه ی بدنش ؛ و آنچه در چرخه ی طبیعت قرار دارد مادّه بدن است نه صورت آن. البته دقّت شود که گوشت و پوست و استخوان ، مادّه ی ثانیه ی بدن می باشند و خود آنها نیز مادّه دارند و مادّه ی آنها نیز مادّه دارد تا برسد به مادّه ی اولی. و طبق نظر ملاصدرا و اتباع او ، آنچه در برزخ یا آخرت نیست همین مادّه اولی است. نیز توجّه شود که مادّه ی اولی حقیقتی عقلی است نه امری حسّی. لذا بین مادّه در اصطلاح علوم تجربی و مادّه در اصطلاح فلاسفه فرق بارزی است. آنچه در علوم تجربی و عرف آن را مادّه می گویند ، در اصطلاح حکما صورت نوعیّه خوانده می شود. اشکالی دیگر: در قرآن کریم تصریح شده که حضرت ابراهیم پرندگانی را کشت و سپس آنها را خواند و به اذن خدا زنده شدند. نیز حضرت عزیر (ع) پس صد سال زنده شد. روشن است که اینها با بدن مادّی زنده شدند نه با بدن مجرّد و غیر مادّی. جواب: در اینکه خداوند متعال می تواند استخوانها و گوشتهای پوسیده را در همین دنیا دوباره گرد آورده و دوباره همان شخص را زنده نماید و صورت بدن برزخی را بر قامت آن موادّ بپوشاند شکّی نیست ؛ لکن این می شود رجعت مادّی نه معاد جسمانی. طرفداران حکمت متعالیه نیز نه تنها منکر رجعت مادّی نیستند بلکه آن را تأیید می کنند ؛ بلکه فراتر از تأیید ، برخی از اینها از آن جهت که خودشان به مقام مظهریّت اسماء الهی رسیده اند ، موت اختیاری دارند و می توانند بع از خلع بدن دوباره زنده شوند یا می توانند موجودات مرده را به اذن خدا زنده سازند. برای مثال ، آقا سید علی قاضی که طرفدار حکمت متعالیه بود ، منقول است که به اذن الهی قدرت احیاء حیوانات مرده را داشت. در هیچ آیه و روایتی نیست که عالم آخرت همان دنیاست ؛ بلکه در روایات اهل بیت علیهم السلام تصریح شده که عالم آخرت هم اکنون موجود می باشد و رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر معراجی خویش از آن بازدید فرمودند. از طرف دیگر ، روایات تصریح دارند که محلّ بهشت و جهنّم آخرت زمین است. و از سوی سوم قرآن کریم تصریح دارد که در قیامت ، زمین به غیر این زمین کنونی تبدیل می شود. و باز بیان داشت که حضرت ابراهیم علیه السلام ملکوت آسمانها و زمین را مشاهده نمود. از کنار هم گذاشتن این اطّلاعات می توان گفت که آخرت هم اکنون موجود است و محلّ آن هم زمین می باشد ؛ امّا نه زمین دنیایی بلکه زمین مجرّد که باطن همین زمین مادّی می باشد. نیز روایات فراوانی موجود است که مرتبه ی وجودی بهشت فراتر از برخی ملائک مجرّد است ؛ پس بهشتِ برتر از ملائک مجرّد چگونه می تواند مادّی باشد. « سفیان ثورى گوید: از جعفر بن محمّد علیه السّلام پرسیدم درباره ی نون. پاسخ داد: نون نهری است در بهشت، خدای عز و جل فرمود: بسته شو، بسته شد و مداد(مرکّب) شد، سپس خدای عز و جل به مداد فرمود: بنویس، و قلم در لوح محفوظ نگاشت آنچه بود و آنچه خواهد بود تا روز قیامت، مداد از نور بود، و قلم از نور، و لوح لوح نور. سفیان گوید: گفتم: یا ابن رسول اللَّه برایم امر لوح و قلم و مداد را بهتر بیان کن و به من بیاموز از آنچه خدا به تو آموخته. فرمود: یا ابن سعید اگر تو اهل برای پاسخ نبودى پاسخت نمی دادم. نون فرشته ای است که به قلم می رساند و او هم فرشته ای است که به لوح می رساند و او هم باز فرشته ای است که به اسرافیل می رساند، و اسرافیل به میکائیل می رساند، و میکائیل به جبرئیل می رساند، و جبرئیل به انبیاء و رسل می رساند. گوید سپس به من فرمود: اى سفیان برخیز که بر تو ایمن نیستم.»( بحار الأنوار ،ج 54، ص368) حضرت ابراهیم علیه السلام و عزیر نبی علیه السلام از خداوند متعال نخواستند که معاد را نشانشان دهد بلکه خواستند زنده شدن مردگان را ببینند ؛ لذا خداوند متعال نیز همین را نشانشان داد. حضرت عزیر در اصل زنده شدن مردگان دچار بهت و حیرت شد و خواست تا قدرت خدا را مشاهده نماید ؛ لذا آنگاه که آن حقیقت را مشاهده نمود فرمود: « … أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ ــــ مى دانم که همانا خدا بر هر چیزی قادر است»(البقرة:259) اگر عزیر علیه السلام نه به نحو رجعت و بلکه به نحو معادی زنده شد ، پس باید تمام مواقف آخرت را هم پشت سر می گذاشت. در حالی که آن حضرت در مدّت مرگش ـ که صد سال طول کشید ـ حتّی از عالم برزخ نیز خبردار نشد و مراحل برزخ را هم طی نکرد کجا رسد مواقف آخرت را. حضرت ابراهیم علیه السلام نیز کیفیّت احیاء را پرسید نه کیفیّت جسم اخروی یا کیفیّت آخرت را. به تعبیر دیگر ، هر دو بزرگوار در حقیقت از رجعت سوال نمودند نه از آخرت ؛ و البته حضرت عزیر از اصل زنده شدن پرسید امّا حضرت ابراهیم علیه السلام از کیفیّت آن. در موردی هم که خداوند متعال با کفّار منکر معاد محاجّه نمود ، باز خواست قدرت خود را بر احیاء اموات اثبات کند نه اینکه خواست حقیقت معاد را روشن سازد. منکر معاد در امکان آن به نحو رجعت شکّ دارد کجا رسد که بتوان برای او پرده از حقیقت معاد برداشت. اینان در قدرت خدا دچار تردید بودند لذا خداوند با ذکر خلقت اوّلیّه خواست بفهماند که خدا بر احیاء اموات نیز تواناست ؛ و اگر آنها معاد را در همین سطح ابتدایی نیز قبول می کردند باز غنیمت بود. امّا برخلاف حضرت ابراهیم و حضرت عزیر که معاد را نه با حقیقتش بلکه در قالب دنیایی آن مشاهده نمودند ، رسول خدا صلی الله علیه و آله خودِ عالم آخرت و اهل آن را در سفر معراجی خویش مشاهده نمود و عجیبتر آنکه حتّی وضع آیندگان از امّت خود را نیز در آنجا مشاهده فرمودند ؛ که این خود نشان از فرازمانی بودن عالم آخرت دارد. در خاتمه عرض می شود: برخی از حکمای الهی حتّی تصریح نموده اند که بدن اخروی انسانها از همین ذرّات بدن دنیایی آنهاست ؛ لکن نه از ذرّات مادّی آنها ؛ بلکه به حکم آیه « بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ـــــ ملکوت همه چیز به دست اوست؛ و شما را به سوى او بازمى گردانند »(یس:83) ، همین ذرّات دنیایی بدن نیز صورتی مجرّد دارند و بدن برزخی شخص به نحو بساطت دارای آن ذرّات ملکوتی نیز می باشد ؛ کما اینکه ملکوت اعضای بدن را نیز دارد. در آخرت نیز صورت اخروی همین ذرّات و همین اعضاء در بدن مجرّد اخروی حضور خواهند داشت ؛ لکن نه به نحو ترکیب دنیایی بلکه به همان صورت که صور خیالی ما اعضا و ذرّات مجرّد دارند. مؤیّد قرآنی این مطلب این آیه است که می فرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار ــــ در آن روز که این زمین به زمین دیگر، و آسمانها(به آسمانهاى دیگرى) مبدل مى شوند، و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى گردند »(إبراهیم:48) در حالی که از آیات دیگر بر می آید که در روز قیامت تمام عالم مادّه در هم فرو می ریزد. پس آن روز اثری از زمین مادّی نیست بلکه زمین نیز با مرگی مناسب خود به ملکوت و جبروت خود می پیوندد و ابدان مردمان از همان زمین مجرّد بر می آیند همانگونه که امروز از همین زمین مادّی برآمده اند ؛ لکن برآمدن در هر نشئه ای مناسب با خود آن نشئه است. 2ـ روایاتی چند در باب کیفیّت زمین آخرتی رسول خدا (ص) فرمودند: « یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى أَرْضٍ بَیْضَاءَ عَفْرَاءَ کَقُرْصَةِ النَّقِیِّ لَیْسَ فِیهَا مَعْلَمٌ لِأَحَدٍ وَ السَّمَاءُ تَذْهَبُ شَمْسُهَا وَ قَمَرُهَا وَ نُجُومُهَا ـــــ مردم در روز قیامت روى زمینى سفید رنگ و گندمگون چون قرص نان سفید ، محشور شوند، که براى کسى نشانه اى روى آن صفحه زمین وجود ندارد و خورشید، ماه و ستارگان آسمان مى روند » (مجموعة ورام ، ج 1 ،ص293) « عَنْ عَجْلَانَ أَبِی صَالِحٍ قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذِهِ قُبَّةُ آدَمَ ع قَالَ نَعَمْ وَ لِلَّهِ قِبَابٌ کَثِیرَةٌ أَلَا إِنَّ خَلْفَ مَغْرِبِکُمْ هَذَا تِسْعَةٌ وَ ثَلَاثُونَ مَغْرِباً أَرْضاً بَیْضَاءَ مَمْلُوَّةً خَلْقاً یَسْتَضِیئُونَ بِنُورِهِ لَمْ یَعْصُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ طَرْفَةَ عَیْنٍ مَا یَدْرُونَ خُلِقَ آدَمُ أَمْ لَمْ یُخْلَقْ یَبْرَءُونَ مِنْ فُلَانٍ وَ فُلَان ــــ عجلان ابى صالح مى گوید: مردى خدمت امام صادق علیه السّلام رسید و به حضرت عرض کرد: قربانت گردم، این گنبد آدم علیه السّلام است؟ حضرت فرمودند:آرى و خدا را گنبدهاى بسیار است بدان که پشت این مغرب شما 39 مغرب است ، زمینى است سفید (درخشان) پر از خلقى که به نور او نور می گیرند و خداى عزّ و جلّ را یک چشم به هم زدن نافرمانى نکرده اند ؛ ندانند خدا آدم را آفریده یا نه بیزارند از فلان و فلان. » (الکافی ،ج 8 ،ص231) این زمین یقیناً در عوالم مجرّد است چون خلق آن همگی معصومند ؛ و چون از از خلق زمین خبر ندارند معلوم می شود از کرّوبیان می باشند که توجّه به عالم مادون ندارند. و آن زمین سفید است و با نور خدا روشن می شود. تعبیر « أَرْضاً بَیْضَاءَ » در روایت قبل نیز آمد که راجع به زمین محشر بود. همچنین درباره ی زمین اخروی در آیه69 زمر آمده که: « وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ـــ و زمین(در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود » ، که این تعبیر درباره ی این زمین مجرّد نیز آمده است. مراد از « خَلْفَ مَغْرِبِکُمْ ــ پشت مغرب شما » نیز به احتمال زیاد ، باطن افق ماست که افقهای ملکوت و جبروت باشند. خداوند متعال در حقّ جبرئیل امین فرمود: « وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى ــــ در حالى که در اُفق اعلى قرار داشت » (النجم:7) ؛ « وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبینِ ــــ او(جبرئیل) را در اُفق روشن دیده است » (التکویر:23). در اصطلاح عرفا از قوس نزول تعبیر به مشرق و از قوس صعود تعبیر به مغرب می شود ؛ کتاب « سیاحت غرب » آیة الله قوچانی نیز از همینجا بدین نام مزیّن گشته است. امام صادق علیه السّلام فرمودند « إِنَّ مِنْ وَرَاءِ أَرْضِکُمْ هَذِهِ أَرْضاً بَیْضَاءَ ضَوْؤُهَا مِنْهَا فِیهَا خَلْقٌ یَعْبُدُونَ اللَّهَ لَا یُشْرِکُونَ بِهِ شَیْئاً یَتَبَرَّءُونَ مِنْ فُلَانٍ وَ فُلَان ــــــ براستى خدا را در ورای این زمین شما زمین سفید (درخشان ) است که روشنایی این زمین از آن است. در آن زمین خلقى است که خدا را می پرستند و چیزى را با او شریک نسازند و همه از فلان و فلان بیزارى جویند.» ( بحار الأنوار ، ج 54 ،ص329) نافع با امام باقرعلیه السلام گفت: «… قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ أَیَّ أَرْضٍ تُبَدَّلُ؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع خُبْزَةً بَیْضَاءَ یَأْکُلُونَهَا حَتَّى یَفْرُغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ ـــــ مرا خبر ده از این آیه « روزى که زمین به غیر این زمین تبدیل گردد و آسمانها نیز » زمین به چه چیزی دگرگون مى شود؟ امام فرمودند: به نان سفیدى که آن را مى خورند تا خداوند از حساب خلایق فارغ شود. » (الإحتجاج على أهل اللجاج ، ج 2 ،ص325) 3ـ روایاتی چند در باب سبقت خلقت بهشت و جهنّم بر دنیا روایات فراوانی است که خلقت بهشت و جهنّم را مقدّم بر خلقت عالم مادّه می دانند ؛ پس چگونه ممکن است این دو موجودات مادّی باشند حال آنکه آفرینش یافتند آن هنگام که عالم مادّه ای آفریده نشده بود؟ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام : « إِنَّ لِلَّهِ نَهَراً دُونَ عَرْشِهِ وَ دُونَ النَّهَرِ الَّذِی دُونَ عَرْشِهِ نُورٌ نَوَّرَهُ وَ إِنَّ فِی حَافَتَیِ النَّهَرِ رُوحَیْنِ مَخْلُوقَیْنِ- رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحٌ مِنْ أَمْرِهِ وَ إِنَّ لِلَّهِ عَشْرَ طِینَاتٍ خَمْسَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَ خَمْسَةً مِنَ الْأَرْضِ فَفَسَّرَ الْجِنَانَ وَ فَسَّرَ الْأَرْضَ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ نَبِیٍّ وَ لَا مَلَکٍ مِنْ بَعْدِهِ جَبَلَهُ إِلَّا نَفَخَ فِیهِ مِنْ إِحْدَى الرُّوحَیْنِ وَ جَعَلَ النَّبِیَّ ص مِنْ إِحْدَى الطِّینَتَیْنِ ـــــــ براى خدا نهرى است پایینتر از عرش خودش و پایینتر از آن نهری که پایینتر از عرش است نورى است که خدا فروزانش نموده ؛ و در دو کناره ی آن نهر دو روح آفریده یکى روحُ القُدُس و دیگرى روحٌ مِن امره ؛ و همانا براى خدا ده طینت باشد که پنج تای آنها از بهشتند و پنج دیگر از زمین، و دو بخش بهشتى و زمینى را شرح داد و سپس فرمود: هیچ پیمغبر و فرشته اى ـ و در برخی منابع امامى ـ پس از او را خدا نسرشته جز آنکه در او یکى از این دو روح را دمید، و پیغمبر را از یکى از این دو طینت ساخته. » (الکافی، ج 1 ،ص389 ) این روایت حاکی است که جایگاه بهشت زمین مادّی نیست یقیناً ؛ بلکه برای اهل دقّت روشن است که بهشت اخروی فراتر از زمین پنجم است که بطن پنجم زمین مادّی است. « عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ … قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ أَ هُمَا الْیَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ فَقَالَ نَعَمْ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَى النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَإِنَّ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّهُمَا الْیَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَیْرُ مَخْلُوقَتَیْنِ فَقَالَ ع مَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ أَنْکَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ کَذَّبَ النَّبِیَّ ص وَ کَذَّبَنَا وَ لَیْسَ مِنْ وَلَایَتِنَا عَلَى شَیْ ءٍ وَ خُلِّدَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ. یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ وَ قَالَ النَّبِیُّ ص لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَى السَّمَاءِ أَخَذَ بِیَدِی جَبْرَئِیلُ فَأَدْخَلَنِی الْجَنَّةَ فَنَاوَلَنِی مِنْ رُطَبِهَا فَأَکَلْتُهُ فَتَحَوَّلَ ذَلِکَ نُطْفَةً فِی صُلْبِی فَلَمَّا هَبَطْتُ إِلَى الْأَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِیجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ فَفَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ فَکُلَّمَا اشْتَقْتُ إِلَى رَائِحَةِ الْجَنَّةِ شَمِمْتُ رَائِحَةَ ابْنَتِی فَاطِمَة ــــــــ عبد السلام بن صالح هروی گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم یا ابن رسول اللَّه به من خبر ده از بهشت و دوزخ که آیا امروزه خلق شده اند؟ فرمودند: آرى رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام معراجش در بهشت وارد شد و دوزخ را هم دید. به او عرض کردم: جمعى معتقدند که آن دو امروز مقدّرند و مخلوق نیستند. فرمودند:آنها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم ؛ هر که منکر وجود فعلى بهشت و دوزخ است پیغمبر و ما را تکذیب کرده و از اهل ولایت ما نیست و در آتش دوزخ مخلّد است. خدا فرموده:« اینست دوزخى که مجرمان آن را دروغ می شمردند میان آن و حمیم داغ می گردند.» (الرحمن:43- 44) پیغمبر فرمود: چون مرا به آسمان بردند جبرئیل دست مرا گرفت و به بهشت برد و از خرمایش به من داد و خوردم و در صلب من نطفه شد و چون به زمین آمدم با خدیجه مواقعه کردم و به فاطمه آبستن شد و فاطمه حوراء انسیه است ؛ و هر گاه مشتاق بوى بهشت شوم فاطمه دخترم را می بویم .» ( أمالی الصدوق، ص461) این روایت حاکی است که بهشت بر زمین مادّی واقع نیست بلکه هم اکنون در جایگاه خود وجود دارد ؛ و جایگاه او همانجاست که رسول خدا در معراج وارد آن شد و آنجا موطن ملائک است. امام باقر علیه السلام فرمودند: « یَا جَابِرُ کَانَ اللَّهُ وَ لَا شَیْ ءَ غَیْرُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ لَا مَجْهُولَ فَأَوَّلُ مَا ابْتَدَأَ مِنْ خَلْقٍ خَلَقَهُ أَنْ خَلَقَ مُحَمَّداً ص وَ خَلَقَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ مَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ عَظَمَتِهِ فَأَوْقَفَنَا أَظِلَّةً خَضْرَاءَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَیْثُ لَا سَمَاءَ وَ لَا أَرْضَ وَ لَا مَکَانَ وَ لَا لَیْلَ وَ لَا نَهَارَ وَ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ یَفْصِلُ نُورُنَا مِنْ نُورِ رَبِّنَا کَشُعَاعِ الشَّمْسِ مِنَ الشَّمْسِ نُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَى وَ نُقَدِّسُهُ وَ نَحْمَدُهُ وَ نَعْبُدُهُ حَقَّ عِبَادَتِهِ ثُمَّ بَدَا لِلَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَخْلُقَ الْمَکَانَ فَخَلَقَهُ وَ کَتَبَ عَلَى الْمَکَانِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ- عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِیُّهُ بِهِ أَیَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ الْعَرْشَ فَکَتَبَ عَلَى سُرَادِقَاتِ الْعَرْشِ مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ فَکَتَبَ عَلَى أَطْرَافِهَا مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ فَکَتَبَ عَلَیْهَا مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِکَةَ وَ أَسْکَنَهُمُ السَّمَاءَ ـــــــ ای جابر! خدا بود در حالى که هیچ چیز با او نبود نه معلوم و نه مجهول ، اوّلین موجودى که آفرید محمّد مصطفى علیه السّلام بود ؛ ما اهل بیت را نیز با او آفرید از نورش و عظمتش ؛ پس ما را به صورت سایه اى سبز در مقابل خود نگه داشت آن موقع که وجود نداشت آسمان و زمین و شب و روز و خورشید و ماه. نور ما از نور خدا جدا گشت مانند پرتو خورشید از خورشید. ما او را تسبیح و تقدیس و ستایش می کردیم و عبادتى واقعى می نمودیم. بعد خدا اراده نمود که مکان را بیافریند آن را آفرید و بر مکان نوشت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ، علی امیر المؤمنین و وصى او است بهوسیله علی او را تأیید و نصرت دادم.سپس عرش را آفرید و بر سرادق عرش همان جملات را نوشت ؛ آنگاه آسمانها را آفرید و بر اطراف آن همین کلمات را نوشت ؛ بعد بهشت و جهنّم را آفرید و بر آنها نیز همین جملات را نوشت ؛ سپس ملائکه را آفرید و آنها را ساکن آسمان گردانید » (بحار الأنوار ، ج 25 ،ص18 ) این روایت نیز به وضوح نشان می دهد که مرتبه ی بهشت و جهنّم فراتر از مرتبه ملائک می باشد و آنگاه که آن دو خلق گشته اند ، بسیاری از مجرّدات نبوده اند کجا رسد که عالم مادّه بوده باشد. پس چگونه ممکن است این دو مخلوق خدا مادّی باشند. 4 ـ روایاتی چند در باب بدن مجرّد آدمی أبى ولّاد حنّاط گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: « جُعِلْتُ فِدَاکَ یَرْوُونَ أَنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِینَ فِی حَوَاصِلِ طُیُورٍ خُضْرٍ حَوْلَ الْعَرْشِ فَقَالَ لَا الْمُؤْمِنُ أَکْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَنْ یُجْعَلَ رُوحُهُ فِی حَوْصَلَةِ طَیْرٍ لَکِنْ فِی أَبْدَانٍ کَأَبْدَانِهِم ـــــــ قربانت گردم ، روایت کنند که ارواح مؤمنان در چینه دان پرندگانى سبزند گرد عرش. فرمودند: نه، مؤمن گرامی تر است نزد خدا از اینکه روحش را در چینه دان پرنده نهد، بلکه در بدنی باشند همچون بدنهای خودشان.» (بحار الأنوار ، ج 58،ص50 ) امام صادق علیه السلام فرمودند:« فَإِذَا قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَیَّرَ تِلْکَ الرُّوحَ فِی قَالَبٍ کَقَالَبِهِ فِی الدُّنْیَا فَیَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَیْهِمُ الْقَادِمُ عَرَفُوهُ بِتِلْکَ الصُّورَةِ الَّتِی کَانَتْ فِی الدُّنْیَا ــــــ چون خدای عزّ و جلّ جانش (جان مومن) را بگیرد در کالبدى نهد چون کالبد دنیایی اش ؛ پس می خورند و می نوشند، و چون تازه واردى بدانها رسد او را به همان صورتى که در دنیا بوده می شناسند.» ( بحار الأنوار ، ج 58 ،ص50 ) « بِسَنَدٍ مُوَثَّقٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نَتَحَدَّثُ عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّهَا فِی حَوَاصِلِ طُیُورٍ خُضْرٍ تَرْعَى فِی الْجَنَّةِ وَ تَأْوِی إِلَى قَنَادِیلَ تَحْتَ الْعَرْشِ فَقَالَ لَا إِذاً مَا هِیَ فِی حَوَاصِلِ طَیْرٍ قُلْتُ فَأَیْنَ هِیَ قَالَ فِی رَوْضَةٍ کَهَیْئَةِ الْأَجْسَادِ فِی الْجَنَّة ـــــــ به سند موثق از أبى بصیر روایت شده که گفت: به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: به ما گویند از ارواح مؤمنان که در چینه دان پرندگان سبزى باشند که در بهشت بچرند و در قندیلهاى زیر عرش آشیانه دارند. امام فرمودند: چنین نیست، در چینه پرنده نباشند. گفتم: کجا باشند؟ فرمودند: در باغی در بهشت باشند همانند اجساد. » (بحار الأنوار ،ج 58 ،ص50) « عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ فِی الْجَنَّةِ عَلَى صُوَرِ أَبْدَانِهِمْ لَوْ رَأَیْتَهُ لَقُلْتَ فُلَانٌ ــــ ابو بصیر گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ی ارواح مومنان پرسیدم. فرمودند: آنها در بهشت به صورت بدنهایشان هستند ؛ به نحوی که اگر ایشان را ببینی می گویی: این فلانی است » (تهذیب الأحکام،ج1 ،ص466) همه این روایات وجود بدن مجرّد را تصدیق می کنند که دقیقاً شبیه بدنهای دنیایی هستند امّا در دنیا نیستند بلکه در بهشت می باشند. واقعاً عجب است از کسانی که این همه روایات را می بینند و در مضامین آنها دقّت نمی کنند. و عجیبتر گفتار کسانی است که باور دارند زندگی مجرّد انسان را در عالم برزخ و آنگاه ادّعا می کنند که زندگی اخروی او با بدن مادّی خواهد بود. یعنی بعد از رها گشتن از بند مادّه ی مزاحم و به دور از مقام قرب الهی ، دوباره در بند مادّه در می آید. عجبا که اینها خدا را چون کودکان اهل بازی پنداشته اند که می سازد و خراب می کند و دوباره می سازد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد