۱۳۹۶/۰۵/۰۳
–
۳۶۳ بازدید
منظور از ۱۰۱مائده چیست که فرموده سوال نکنید؟
پرسشگر گرامی ! کلید فهم حقائق در پرسش و تحقیق است، کسانى که کمتر مى پرسند کمتر مى دانند، و در آیات و روایات اسلامى نیز به مسلمانان دستور اکید داده شده است که هر چه را نمى دانند بپرسند. در اصطلاح امروزی این اصل اساسى تعلیم و تربیت ، آیین نامه ای برای اجرا دارد. گاهى پاره اى از مسائل پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تامین مصالح افراد بهتر است در اینگونه موارد جستجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن، از روى واقعیت، نه تنها فضیلتى نیست بلکه مذموم و ناپسند نیز مى باشد، مثلا غالب پزشکان صلاح این مى دانند که بیماریهاى سخت و وحشتناک یک بیمار را مکتوم دارند، گاهى تنها اطرافیان را با شرایطی خاص در جریان مى گذارند. حفظ آبرو ، تسریع بهبودی … از دلایل این مخفی نمودن و ممنوع بودن پرسش عمومی است . حتیدر اینگونه موارد بیمار هرگز نباید در برابر طبیب دلسوز خود به سؤال و اصرار بپردازد. زیرا اصرارهاى مکرر او گاهى چنان میدان را بر طبیب تنگ مى کند که براى آسودگى خود و رسیدگى به سایر بیماران جز این نمى بیند که حقیقت را براى این بیمار لجوج آشکار سازد اگر چه او از این رهگذر زیانهایى ببیند.
همچنین مردم در همکاریهاى خود نیاز به خوش بینى دارند و براى حفظ این سرمایه بزرگ صلاح این است که از تمام جزئیات حال یکدیگر با خبر نباشند، زیرا بالآخره هر کس نقطه ضعفى دارد، و فاش شدن تمام نقطه هاى ضعف، همکارى هاى افراد را مواجه با اشکال مى کند، مثلا ممکن است یک فرد با شخصیت و مؤثر تصادفا در یک خانواده پست و پائین متولد شده باشد، اکنون اگر سابقه او فاش شود، ممکن است آثار وجودى او در جامعه متزلزل گردد در این گونه موارد به هیچوجه نباید افراد، اصرارى داشته باشند و به جستجو برخیزند.
و یا اینکه بسیارى از نقشه ها و طرحهاى مبارزات اجتماعى باید تا هنگام عمل مکتوم باشد و اصرار در افشاى آنها ضربه اى بر موفقیت و پیروزى اجتماع است.
اینها و امثال آن مواردى است که سؤال کردن در آن صحیح نیست و رهبران تا در فشار زیاد قرار نگیرند، نباید آنها را پاسخ گویند.
قرآن در آیه فوق به این موضوع اشاره کرده، صریحا مى گوید: اى کسانى که ایمان آورده اید از امورى که افشاى آنها باعث ناراحتى و درد سر شما مى شود پرسش نکنید (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ).
ولى از آنجا که سؤالات پى در پى از ناحیه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممکن است موجب شک و تردید براى دیگران گردد و مفاسد بیشترى به بار آورد اضافه مى کند اگر در اینگونه موارد زیاد اصرار کنید بوسیله آیات قرآن بر شما افشاء مى شود و به زحمت خواهید افتاد (وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ).
و اینکه افشا کردن اینها را به زمان نزول قرآن اختصاص مى دهد به خاطر آن است که سؤالات مربوط به مسائلى بوده که مى بایست از طریق وحى روشن گردد.
سپس اضافه مى کند: تصور نکنید اگر خداوند از بیان پاره اى از مسائل سکوت کرده است از آن غفلت داشته بلکه مى خواسته است شما را در توسعه قرار دهد و آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حلیم است (عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ).
در حدیثى از حضرت على علیه السلام مى خوانیم:
ان اللَّه افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها و حد لکم حدودا فلا تعتدوها و نهى عن اشیاء فلا تنتهکوها و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها
خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضایع مى کنید، و حدود و مرزهایى تعیین کرده از آنها تجاوز ننمائید و از امورى نهى کرده در برابر آنها پرده درى نکنید، و از امورى ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان از روى نسیان نبوده، در برابر اینگونه امور، اصرارى در افشاء نداشته باشید «1».
سؤال:
ممکن است گفته شود اگر افشاى این امور بر خلاف مصلحت مردم است چرا با اصرار افشا مى شود؟
پاسخ:
دلیل آن همان است که در بالا اشاره کردیم که گاهى اگر رهبر در مقابل سؤالات پى در پى و مصرانه سکوت کند، مفاسد دیگرى ببار مى آورد، سوءظن هایى بر مى انگیزد و باعث مشوب شدن اذهان مردم مى شود، همانطور که اگر طبیب در برابر سؤالات پى در پى مریض، سکوت اختیار کند گاهى ممکن است بیمار را، در اصل تشخیص بیمارى بوسیله طبیب، به تردید اندازد، و تصور کند که اصولا بیمارى او ناشناخته مانده و دستورات او را به کار نبندد، در اینجا طبیب چاره اى جز از افشاى بیمارى ندارد، اگر چه بیمار از این رهگذر دردسرهایى پیدا کند.
در آیه بعد براى تاکید این مطلب مى گوید: بعضى از اقوام پیشین، این گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آنها به مخالفت و عصیان برخاستند (قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ).
در اینکه این اشاره کلى درباره اقوام پیشین مربوط به کدامیک از آنها است میان مفسران بحث است:
بعضى احتمال داده اند مربوط به درخواست مائده آسمانى از مسیح علیه السلام وسیله شاگردان بوده که بعد از تحقق یافتن آن بعضى به مخالفت برخاستند، و بعضى احتمال داده اند مربوط به تقاضاى معجزه از حضرت صالح علیه السلام بوده است، ولى ظاهرا تمام این احتمالات اشتباه است، زیرا آیه درباره سؤال به معنى پرسش و کشف مجهول سخن مى گوید، نه سؤال به معنى تقاضا و درخواست چیزى گویا استعمال کلمه سؤال در هر دو معنى باعث چنین اشتباهى شده است.
ولى ممکن است مراد، جمعیت بنى اسرائیل بوده باشد که چون مامور به ذبح گاوى براى تحقیق درباره جنایتى شدند (که شرح آن در جلد اول صفحه 209 آمده است) موسى علیه السلام را سؤال پیچ کرده و از جزئیات گاو که هرگز دستور خاصى در مورد آن نداشتند پى در پى پرسش کردند، به همین جهت کار را بر خود آن چنان سخت کردند که بدست آوردن چنان گاوى آن قدر مشکل و پر هزینه شد که نزدیک بود از آن صرفنظر کنند.
در معنى جمله أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ دو احتمال وجود دارد نخست اینکه مراد از کفر، عصیان و مخالفت بوده باشد همانطور که در بالا اشاره کردیم، و دیگر اینکه کفر به معنى معروف آن بوده باشد، زیرا گاهى شنیدن پاسخهاى ناراحت کننده که بر ذهن شنونده سنگین آید، سبب مى شود که به انکار اصل موضوع و صلاحیت گوینده بپاخیزد مثل اینکه گاهى شنیدن یک پاسخ ناراحت کننده از ناحیه طبیب، سبب مى شود که بیمار عکس العمل از خود نشان دهد و صلاحیت او را انکار کند و این تشخیص را فى المثل ناشى از پیرى و خرفت شدن پزشک معرفى کند! در پایان این بحث تکرار نکته اى را که در آغاز گفتیم لازم مى دانیم که آیه هاى فوق به هیچوجه راه سؤالات منطقى و آموزنده و سازنده را به روى مردم نمى بندد، بلکه منحصرا مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از امورى است که نه تنها مورد نیاز نیست بلکه مکتوم ماندن آن بهتر و حتى گاهى لازم است.
تفسیر نمونه، ج 5، ص 97- 102 .
همچنین مردم در همکاریهاى خود نیاز به خوش بینى دارند و براى حفظ این سرمایه بزرگ صلاح این است که از تمام جزئیات حال یکدیگر با خبر نباشند، زیرا بالآخره هر کس نقطه ضعفى دارد، و فاش شدن تمام نقطه هاى ضعف، همکارى هاى افراد را مواجه با اشکال مى کند، مثلا ممکن است یک فرد با شخصیت و مؤثر تصادفا در یک خانواده پست و پائین متولد شده باشد، اکنون اگر سابقه او فاش شود، ممکن است آثار وجودى او در جامعه متزلزل گردد در این گونه موارد به هیچوجه نباید افراد، اصرارى داشته باشند و به جستجو برخیزند.
و یا اینکه بسیارى از نقشه ها و طرحهاى مبارزات اجتماعى باید تا هنگام عمل مکتوم باشد و اصرار در افشاى آنها ضربه اى بر موفقیت و پیروزى اجتماع است.
اینها و امثال آن مواردى است که سؤال کردن در آن صحیح نیست و رهبران تا در فشار زیاد قرار نگیرند، نباید آنها را پاسخ گویند.
قرآن در آیه فوق به این موضوع اشاره کرده، صریحا مى گوید: اى کسانى که ایمان آورده اید از امورى که افشاى آنها باعث ناراحتى و درد سر شما مى شود پرسش نکنید (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ).
ولى از آنجا که سؤالات پى در پى از ناحیه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممکن است موجب شک و تردید براى دیگران گردد و مفاسد بیشترى به بار آورد اضافه مى کند اگر در اینگونه موارد زیاد اصرار کنید بوسیله آیات قرآن بر شما افشاء مى شود و به زحمت خواهید افتاد (وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ).
و اینکه افشا کردن اینها را به زمان نزول قرآن اختصاص مى دهد به خاطر آن است که سؤالات مربوط به مسائلى بوده که مى بایست از طریق وحى روشن گردد.
سپس اضافه مى کند: تصور نکنید اگر خداوند از بیان پاره اى از مسائل سکوت کرده است از آن غفلت داشته بلکه مى خواسته است شما را در توسعه قرار دهد و آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حلیم است (عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ).
در حدیثى از حضرت على علیه السلام مى خوانیم:
ان اللَّه افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها و حد لکم حدودا فلا تعتدوها و نهى عن اشیاء فلا تنتهکوها و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها
خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضایع مى کنید، و حدود و مرزهایى تعیین کرده از آنها تجاوز ننمائید و از امورى نهى کرده در برابر آنها پرده درى نکنید، و از امورى ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان از روى نسیان نبوده، در برابر اینگونه امور، اصرارى در افشاء نداشته باشید «1».
سؤال:
ممکن است گفته شود اگر افشاى این امور بر خلاف مصلحت مردم است چرا با اصرار افشا مى شود؟
پاسخ:
دلیل آن همان است که در بالا اشاره کردیم که گاهى اگر رهبر در مقابل سؤالات پى در پى و مصرانه سکوت کند، مفاسد دیگرى ببار مى آورد، سوءظن هایى بر مى انگیزد و باعث مشوب شدن اذهان مردم مى شود، همانطور که اگر طبیب در برابر سؤالات پى در پى مریض، سکوت اختیار کند گاهى ممکن است بیمار را، در اصل تشخیص بیمارى بوسیله طبیب، به تردید اندازد، و تصور کند که اصولا بیمارى او ناشناخته مانده و دستورات او را به کار نبندد، در اینجا طبیب چاره اى جز از افشاى بیمارى ندارد، اگر چه بیمار از این رهگذر دردسرهایى پیدا کند.
در آیه بعد براى تاکید این مطلب مى گوید: بعضى از اقوام پیشین، این گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آنها به مخالفت و عصیان برخاستند (قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ).
در اینکه این اشاره کلى درباره اقوام پیشین مربوط به کدامیک از آنها است میان مفسران بحث است:
بعضى احتمال داده اند مربوط به درخواست مائده آسمانى از مسیح علیه السلام وسیله شاگردان بوده که بعد از تحقق یافتن آن بعضى به مخالفت برخاستند، و بعضى احتمال داده اند مربوط به تقاضاى معجزه از حضرت صالح علیه السلام بوده است، ولى ظاهرا تمام این احتمالات اشتباه است، زیرا آیه درباره سؤال به معنى پرسش و کشف مجهول سخن مى گوید، نه سؤال به معنى تقاضا و درخواست چیزى گویا استعمال کلمه سؤال در هر دو معنى باعث چنین اشتباهى شده است.
ولى ممکن است مراد، جمعیت بنى اسرائیل بوده باشد که چون مامور به ذبح گاوى براى تحقیق درباره جنایتى شدند (که شرح آن در جلد اول صفحه 209 آمده است) موسى علیه السلام را سؤال پیچ کرده و از جزئیات گاو که هرگز دستور خاصى در مورد آن نداشتند پى در پى پرسش کردند، به همین جهت کار را بر خود آن چنان سخت کردند که بدست آوردن چنان گاوى آن قدر مشکل و پر هزینه شد که نزدیک بود از آن صرفنظر کنند.
در معنى جمله أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ دو احتمال وجود دارد نخست اینکه مراد از کفر، عصیان و مخالفت بوده باشد همانطور که در بالا اشاره کردیم، و دیگر اینکه کفر به معنى معروف آن بوده باشد، زیرا گاهى شنیدن پاسخهاى ناراحت کننده که بر ذهن شنونده سنگین آید، سبب مى شود که به انکار اصل موضوع و صلاحیت گوینده بپاخیزد مثل اینکه گاهى شنیدن یک پاسخ ناراحت کننده از ناحیه طبیب، سبب مى شود که بیمار عکس العمل از خود نشان دهد و صلاحیت او را انکار کند و این تشخیص را فى المثل ناشى از پیرى و خرفت شدن پزشک معرفى کند! در پایان این بحث تکرار نکته اى را که در آغاز گفتیم لازم مى دانیم که آیه هاى فوق به هیچوجه راه سؤالات منطقى و آموزنده و سازنده را به روى مردم نمى بندد، بلکه منحصرا مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از امورى است که نه تنها مورد نیاز نیست بلکه مکتوم ماندن آن بهتر و حتى گاهى لازم است.
تفسیر نمونه، ج 5، ص 97- 102 .