۱۳۹۸/۰۴/۲۷
–
۱۰۳۷ بازدید
سلام.مگر خدا نمیداند که فلان بنده اش در اینده ادم بدی میشود؟ پس چرا او را می افریند که بعدا عذابش اند؟
خداوند انسان را موجودی مختار آفرید و به او امکان و توانایی پیمودن راه و مسیر را داد و به او این اختیار را نیز داد که این توانایی را در مسیر رسیدن به خیر و یا رسیدن به شر و نابودی اعمال کند. و در واقع انسان را موجودی منحصر به فرد آفرید، موجودی که نه چون فرشتگان است که دائما در حال ستایش باشد و نه چون حیوانات است که همواره در پی ارضای غرایز حیوانی خود باشد، امکانات وجودی اش بر تمام وجود وی حاکم گردد به طوری که اگر به جنبه حیوانی خود اهمیت داد و آن را تقویت کرد به جایی پایین از حیوانات خواهد رسید و اگر جنبه فرشته خویی و الهی خویش را تقویت نمود به جایگاهی بالاتر از ملائکه دست می یابد.مقدمه دیگر این که آنچه از فرد کریم و بخشنده صادر می گردد تنها بخشش و لطف است و چون زمانی این بخشش خود را دریغ کند او دیگر بخشنده و مهربان نخواهد بود. همان طور که بسیار شنیده ایم که فردی نابینا چندین بار در یک روز نزد حاتم طائی می آمد و از او غذا طلب می کرد و او نیز هر بار به نیاز او جواب مثبت می داد و لطفش را از او دریغ نمی کرد. آنگاه که حاتم طائی از این جهان رخت بر بست برادرش تصمیم گرفت به جایی او بنشیند و کار حاتم را انجام دهد، با وجود این که مادرش به او گفته بود تو نمی توانی چون حاتم باشی. به هر حال او این مسئولیت را قبول نمود. همین فرد نابینا دوباره چندبار دریک روز برای طلب غذا به او مراجعه کرد اما برادر حاتم در دفعات بعدی به او خرده گرفت و اعتراض کرد که من به تو قبلا غذا دادم حال دیگر چه می خواهی و آن فرد نابینا به او گفت تو حاتم طائی نیستی. برادر حاتم تعجب کرد و از او پرسید تو که نابینا هستی از کجا فهمیدی، که فرد گفت: من در روز چندین بار به سراغ حاتم می آمدم ولی او هیچ گاه مرا از خود نمی راند اما تو چنین کردی. که پس از آن برادر حاتم فهمید که به جایگاهی سخت و مشکل تکیه زده است و توان حاتم بودن را ندارد.
البته این فقط یک مثال است. و همان طور که ویژگی مثال اقتضاء می کند از جهتی ما را به مطلب نزدیک می کند و از جهتی نیز ما را به سوی دیگری می کشاند، به هر حال در مثال مناقشه و دعوایی نیست. و ما آن را به برای این منظور طرح کردیم تا بگوییم خداوند که سراسر، وجود و هستی بخش است چرا باید وجود و هستی بخشی اش را از موجودات خود دریغ نماید و در واقع جهانی پر از ادم های خوب و پاک بیافریند. و از طرفی ما که از فلسفه وجودی، خلقت وجودی، خلقت تمام مخلوقات الهی تک تک آگاه نیستیم پس به چه دلیل باید او را متهم کنیم و از او بپرسیم چرا فلان موجود را آفریدی. آیا اگر حیوان درنده ای و یا موجودی زهرآگین مانند مار یا عقرب به کس یا کسانی آسیب رساند ما باید بگوییم که اینها سراسر شر و بدی اند و خداوند نباید آنها را خلق می کرد در حلی که اینک می دانیم از زهر این گونه حیوانات داروهای شفابخشی می سازند!!
بنابراین باید گفت که وجود و هستی همه اش خیر و خوبی است و آنچه شر و بدی است به کارگیری و استفاده از این مخلوقات و آفریده های الهی است. چرا که همه خوب می دانیم، چاقو، ذاتا چیزی بدی نیست چرا که اگر فردی آگاه و متخصص آن را به دست گیرد همین چاقو می تواند باعث نجات بیماران بسیاری گردد اما اگر آن را فردی قاتل در دست گیرد البته باعث قتل و مرگ انسان ها نیز می شود پس چاقو ذاتا شر نیست بلکه به کار گیری آن بد و ناپسند است و فردی که آن را در راه ناصواب به کار می برد مستحق عتاب و بازخواست است و این هم به خاطر مختار بودن انسان است.
پیامبران و امامان علیهم السلام خود با اختیار خویش آگاه که خدای خود را شناختند و در مقام هدایت بندگان او برآمدند هر خطری را به جان خریدند تا جایی که اگر اتمام مأموریت شان جز با کشته شدن محقق نمی شد بدان با آغوش باز تن می دادند چون خوب می دانند که مرگ نابودی و پوچ شدن نیست بلکه مرگ پدیده است برای عبور از سرایی بی ثبات و در حال تغییر به سرایی آرام و پایدار ابدی، آنان نیز انسان هایی مختار بودند و می توانستند این مسیر و حرکت را انتخاب نکنند اما آنان چون مقصد و هدف این راه را خوب می شناختند با شادابی در آن قدم می گذارند. همانند انسانی که چون پایان کار و تلاش خود را در راهی می بیند بی خوبی ها و زحمت ها را با خوشحالی به جان می خرد. مطمئنا او در این راه مجبور نیست چرا که هر آن می تواند تصمیم بگیرد و اراده کند و باز گردد و دست از حرکت بشوید.
و در مقابل افراد شر و افرادی چون ابن ملجم و شمر و یزید نیز انسان هایی مختار بودند آنان دنیا و زندگی زود گذر خاکی را بر زندگی جاودان و ابدی اخروی ترجیح دادند و جنبه حیوانی وجودشان بر تمام روح شان تسلط یافت و جنبه الهی آن به گوشه ای رانده شد و این باعث گردید دست به چنین اعمال ناپاکی بزنند پیامد چنین اعمالی، ساختن آخرت و جهنم سوزان به دست خودشان است.
از طرفی علم و آگاهی خداوند به اعمال این دو گروه نیز باعث جبر و مجبور بودن آنان نمی شود. زیرا علم خداوند از آن رو بی کران است که در بند مکان و زمان نیست و در واقع علم الهی فاعل و قادر نیست. مثلا فرض کنید در اتاقی نشسته اید و این اتاق نیز فقط یک پنجره رو به خارج دارد و در مقابل این پنجره نیز کاروانی از شتران درحال حرکت اند. شما چون در اتاق در بسته قرار دارید تنها شترهایی را می ببینید که در مقابل پنجره هستند و لذا شترانی که نیامده اند و یا رفته اند را نمی ببینید و از این رو برای او حال و گذشته و آینده معنا دارد. حال اگر فردی دیگر نیز باشد و از پشت بام این اتاق به این کاروان شترها نگاه کند او این کاروان را یک باره و تماما می بیند و برای او دیگر حال و آینده و گذشته معنا ندارد و آنچه هست فقط حال است. اما این علم او نیز باعث عبور این کاروان شترها از مقابل پنجره نمی شود.
حال باید گفت که خداوند نیز چون در بند ماده و زمان نیست بلکه اصلا او خالق این دو است دیگر حال و آینده و گذشته برای او معنا ندارد و از طرفی نیز علم او باعث تحقیق این حوادث می گردد بلکه آنچه باعث تحقق حادثه ای می شود آفرینش و قدرت اوست، آفرینشی که دست به خلقت انسانی مختار زده است. و لذا علم هیچ گاه کسی یا چیزی را مجبور نمی کند.
در پایان باید گفت که علم و آگاهی هیچ گاه باعث جبر و سلب اختیار نمی شود همان طور که شما خوب می دانید اگر درس نخوانید در امتحان قبول نمی شوید اما ممکن است درس نخوانید اما این علم شما نه شما را وادار به درس خواندن کرد و نه در صورتی که درس بخوانید و موفق شوید توان جلوگیری از تلاش شما را دارد.
نکته دیگر اینکه خلقت و آفرینش الهی براساس مصلحت و حکیمانه بوده است و ما چون از تمام فلسفه وجودی خلقت موجودی از موجودات الهی خبر نداریم، آنچه که ممکن است در مورد خلقت موجودی بر زبان برانیم تنها بیان جنبه ای از فلسفه اصلی آفرینش آن موجود است. چرا که خوب می دانیم خدای که حکیم و مهربان است و دارای تمام کمالات و صفات کمالی می باشد چیز شر و بیهوده نمی آفریند.
در واقع باید گفت که خداوند انسانی نیافرید که پایانش جنایتکاری و تبهکاری و تباهی خود و دیگران باشد بلکه او موجودی آفرید که توان ساختن آینده و سرانجام خود را دارد و چون موجودی آینده خود را تباه سازد این دیگر منسوب به خود اوست نه خداوند، چرا که خداوند موجودی مختار را آفرید و او با سوء استفاده از این نیرو به بیراهه رفت و در گرداب تباهی سقوط نمود. آیا اگر دینامیت باعث کشته شدن گروهی شد باید مخترع آن را به دار مجازات آویخت او که تنها برای استخراج معادن زیرزمینی و ایجاد آرامش و راحتی در زندگی دیگر انسان ها چنین کرد؟!
البته این فقط یک مثال است. و همان طور که ویژگی مثال اقتضاء می کند از جهتی ما را به مطلب نزدیک می کند و از جهتی نیز ما را به سوی دیگری می کشاند، به هر حال در مثال مناقشه و دعوایی نیست. و ما آن را به برای این منظور طرح کردیم تا بگوییم خداوند که سراسر، وجود و هستی بخش است چرا باید وجود و هستی بخشی اش را از موجودات خود دریغ نماید و در واقع جهانی پر از ادم های خوب و پاک بیافریند. و از طرفی ما که از فلسفه وجودی، خلقت وجودی، خلقت تمام مخلوقات الهی تک تک آگاه نیستیم پس به چه دلیل باید او را متهم کنیم و از او بپرسیم چرا فلان موجود را آفریدی. آیا اگر حیوان درنده ای و یا موجودی زهرآگین مانند مار یا عقرب به کس یا کسانی آسیب رساند ما باید بگوییم که اینها سراسر شر و بدی اند و خداوند نباید آنها را خلق می کرد در حلی که اینک می دانیم از زهر این گونه حیوانات داروهای شفابخشی می سازند!!
بنابراین باید گفت که وجود و هستی همه اش خیر و خوبی است و آنچه شر و بدی است به کارگیری و استفاده از این مخلوقات و آفریده های الهی است. چرا که همه خوب می دانیم، چاقو، ذاتا چیزی بدی نیست چرا که اگر فردی آگاه و متخصص آن را به دست گیرد همین چاقو می تواند باعث نجات بیماران بسیاری گردد اما اگر آن را فردی قاتل در دست گیرد البته باعث قتل و مرگ انسان ها نیز می شود پس چاقو ذاتا شر نیست بلکه به کار گیری آن بد و ناپسند است و فردی که آن را در راه ناصواب به کار می برد مستحق عتاب و بازخواست است و این هم به خاطر مختار بودن انسان است.
پیامبران و امامان علیهم السلام خود با اختیار خویش آگاه که خدای خود را شناختند و در مقام هدایت بندگان او برآمدند هر خطری را به جان خریدند تا جایی که اگر اتمام مأموریت شان جز با کشته شدن محقق نمی شد بدان با آغوش باز تن می دادند چون خوب می دانند که مرگ نابودی و پوچ شدن نیست بلکه مرگ پدیده است برای عبور از سرایی بی ثبات و در حال تغییر به سرایی آرام و پایدار ابدی، آنان نیز انسان هایی مختار بودند و می توانستند این مسیر و حرکت را انتخاب نکنند اما آنان چون مقصد و هدف این راه را خوب می شناختند با شادابی در آن قدم می گذارند. همانند انسانی که چون پایان کار و تلاش خود را در راهی می بیند بی خوبی ها و زحمت ها را با خوشحالی به جان می خرد. مطمئنا او در این راه مجبور نیست چرا که هر آن می تواند تصمیم بگیرد و اراده کند و باز گردد و دست از حرکت بشوید.
و در مقابل افراد شر و افرادی چون ابن ملجم و شمر و یزید نیز انسان هایی مختار بودند آنان دنیا و زندگی زود گذر خاکی را بر زندگی جاودان و ابدی اخروی ترجیح دادند و جنبه حیوانی وجودشان بر تمام روح شان تسلط یافت و جنبه الهی آن به گوشه ای رانده شد و این باعث گردید دست به چنین اعمال ناپاکی بزنند پیامد چنین اعمالی، ساختن آخرت و جهنم سوزان به دست خودشان است.
از طرفی علم و آگاهی خداوند به اعمال این دو گروه نیز باعث جبر و مجبور بودن آنان نمی شود. زیرا علم خداوند از آن رو بی کران است که در بند مکان و زمان نیست و در واقع علم الهی فاعل و قادر نیست. مثلا فرض کنید در اتاقی نشسته اید و این اتاق نیز فقط یک پنجره رو به خارج دارد و در مقابل این پنجره نیز کاروانی از شتران درحال حرکت اند. شما چون در اتاق در بسته قرار دارید تنها شترهایی را می ببینید که در مقابل پنجره هستند و لذا شترانی که نیامده اند و یا رفته اند را نمی ببینید و از این رو برای او حال و گذشته و آینده معنا دارد. حال اگر فردی دیگر نیز باشد و از پشت بام این اتاق به این کاروان شترها نگاه کند او این کاروان را یک باره و تماما می بیند و برای او دیگر حال و آینده و گذشته معنا ندارد و آنچه هست فقط حال است. اما این علم او نیز باعث عبور این کاروان شترها از مقابل پنجره نمی شود.
حال باید گفت که خداوند نیز چون در بند ماده و زمان نیست بلکه اصلا او خالق این دو است دیگر حال و آینده و گذشته برای او معنا ندارد و از طرفی نیز علم او باعث تحقیق این حوادث می گردد بلکه آنچه باعث تحقق حادثه ای می شود آفرینش و قدرت اوست، آفرینشی که دست به خلقت انسانی مختار زده است. و لذا علم هیچ گاه کسی یا چیزی را مجبور نمی کند.
در پایان باید گفت که علم و آگاهی هیچ گاه باعث جبر و سلب اختیار نمی شود همان طور که شما خوب می دانید اگر درس نخوانید در امتحان قبول نمی شوید اما ممکن است درس نخوانید اما این علم شما نه شما را وادار به درس خواندن کرد و نه در صورتی که درس بخوانید و موفق شوید توان جلوگیری از تلاش شما را دارد.
نکته دیگر اینکه خلقت و آفرینش الهی براساس مصلحت و حکیمانه بوده است و ما چون از تمام فلسفه وجودی خلقت موجودی از موجودات الهی خبر نداریم، آنچه که ممکن است در مورد خلقت موجودی بر زبان برانیم تنها بیان جنبه ای از فلسفه اصلی آفرینش آن موجود است. چرا که خوب می دانیم خدای که حکیم و مهربان است و دارای تمام کمالات و صفات کمالی می باشد چیز شر و بیهوده نمی آفریند.
در واقع باید گفت که خداوند انسانی نیافرید که پایانش جنایتکاری و تبهکاری و تباهی خود و دیگران باشد بلکه او موجودی آفرید که توان ساختن آینده و سرانجام خود را دارد و چون موجودی آینده خود را تباه سازد این دیگر منسوب به خود اوست نه خداوند، چرا که خداوند موجودی مختار را آفرید و او با سوء استفاده از این نیرو به بیراهه رفت و در گرداب تباهی سقوط نمود. آیا اگر دینامیت باعث کشته شدن گروهی شد باید مخترع آن را به دار مجازات آویخت او که تنها برای استخراج معادن زیرزمینی و ایجاد آرامش و راحتی در زندگی دیگر انسان ها چنین کرد؟!