طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آموزش و پرورش در دوران‌های باستانی ایران

آموزش و پرورش در دوران‌های باستانی ایران

لیکن با توجه به نوشته‌های مورخان غربی دوران باستان و همچنین اسناد و کتیبه‌های بر جای مانده از آن دوران و با اندکی تعمق و تحلیل تا حدی می­توان از آموزش و پرورش عصرهای باستانی ایران و ویژگی‌های آن‌ها آگاه گردید.
با نگاهی به شواهد بر جای مانده از دوران های باستان می­توان گفت که در ایران باستان عوامل اولیه­ی آموزش و پرورش به قرار زیر بوده اند:
١- طبیعت و وضع جغرافیایی کشور
٢- آرا و عقایدی که آریایی‌ها با خود آورده بودند و زرتشت آن‌ها را پیراسته و اصلاح کرده بود، به عبارتی نقش دین در روند آموزش
٣- دولت و نقش ویژه­ی آن در پرورش دادن دانش آموزان (صدیق، برگ ۵٢)
– طبیعت و وضع جغرافیایی: به سبب این که ایران سرزمینی است تقریبن خشک و بیابانی و کوه‌های آن عمدتن برهنه از رستنی‌ها است، لذا ضرورت حیات آنان در چنین سرزمینی با توجه به کمبود منابع آب و غذا، سخت‌کوشی و مدارا است. بنابراین مردمان ایران باستان مردمانی نیرومند، زحمت‌کش، قانع و سازگار بار آمدند. به واقع، طبیعت آنان را به آموختن چنین خصایصی وادار می­ساخت. از سوی دیگر ایران در همسایگی آسیای مرکزی که محل اسکان طوایف و ایلات و عشایر چادرنشین و بیابان‌گردی که دارای توالد و تناسل زیاد و وسایل معیشتی اندک بودند قرار داشت و ایرانیان پیوسته در حال مبارزه و مقاومت در برابر تهاجمات پیاپی اینان که برای تحصیل قوت و غذا به ایران هجوم می­آوردند بودند و لذا ناگزیر به آموختن چه گونگی مقاومت و فنون جنگی و دلیری گشتند. 
همچنین در نزدیکی ایران‌زمین در سمت مشرق دو کشور چین و هند و در سوی مغرب آسیای صغیر و یونان بودند و راه عمده ارتباطی شرق و غرب از ایران می‌گذشت. لذا ایرانیان آن زمان در طی قرون و اعصار از این موقعیت سود برده و از علم و ادب و تمدن و هنر خاور و باختر استفاده می­کردند و ملل شرق و غرب را نیز از تمدن خویش بهره‌مند می‌ساختند.
– اما در باب نقش دین به عنوان عامل مهم و مؤثر دیگر در روند آموزش و پرورش باید گفت که دین زرتشت، که با وجود حضور ادیان دیگر در محدوده ی این مرز و بوم فراگیرترین ادیان بوده است، نقشی پر رنگ را در این زمینه ایفا نموده است. دین زرتشت برای دانش و خرد اهمیت بسیار قایل شده و مزداپرستان را به تعلیم و تربیت فراخوانده است و حتا فرشته‌ای به نام «چیستا» را بر امر آموزش تعیین نموده بود ( وکیلیان، برگ ٢١). نمونه‌هایی از اهمیت آموزش و تعلیم در دین زرتشت چنین است :
در وندیداد آمده است که : «اگر شخص بیگانه یا هم‌کیش یا برادر یا دوست برای تحصیل هنر نزد شما آمد او را بپذیرید و آن چه خواهد بدو بیاموزید» (صدیق، برگ ۵٦؛ کشاورزی، برگ٢١).
و در دینکرد کتاب دیگر زرتشتیان آمده است : «تربیت را باید مانند زندگانی مهم برشمرد و هرکس باید به وسیله ی پرورش و فراگرفتن و خواندن و نوشتن خود را به پایگاه ارجمند رساند» (کشاورزی، برگ ٨١).
و همچنین در پندنامه­ی زرتشت آمده است : «به فرهنگ خواستاری کوشا باشید، چه فرهنگ تخم دانش و بَرَش خرد، و خرد رهبر هر دو جهان است» (صدیق، برگ ۵۷).
در وندیداد باز هم در این باب آمده است : «از سه راه به بهشت برین می‌توان رسید، اول دست گیری نیازمندان و بی نوایان، دوم یاری کردن در ازدواج بین دو نفر بی نوا و سوم کوشش و کمک به آموزش و پرورش نوع بشر که به نیروی دانش، شر و ستم این دو آثار جهل از جهان رخت بربندد» (حکمت، برگ ٩۵).
با توجه به نمونه‌های بالا و ده‌ها نمونه‌ی دیگر، می‌توان گفت که دین زرتشت مشوق و ترغیب کننده یادگیری و آموختن بوده است.
– و در مورد نقش دولت به عنوان سومین عامل مؤثر در امر آموزش، از زمانی که حکومت مادها در ایران تأسیس گردید و سپس شاهنشاهی ایران بنیاد گرفت و قدرت در یک جا تمرکز یافت، اداره کردن این کشور پهناور نیازمند افرادی گردید که مورد اعتماد بوده و تکالیف خود را نیکو بشناسند و بدان عمل کنند. از این رو دولت به حکم ضرورت از اطفال شاه زادگان و بزرگان و نجبا و طبقات برجسته­ی کشور، عده‌ای را برای رتق و فتق امور تربیت می­نمود، به گونه‌ای که حتا بنا به گفته­ی نگارنده­ی کتاب «تاریخ آموزش و پرورش ایران قبل و بعد از اسلام»، دولت افراد جامعه را به طور مستمر در کنترل داشت و آموزش و پرورش به منزله ی ضرورتی اجتماعی در اختیار صاحبان قدرت بود (درانی، برگ ٢۵).
اهداف آموزش و پرورش در ایران باستان :
با توجه به مدارک و اسناد بر جای مانده از دوران باستان می‌توان هدف کلی آموزش و پرورش در ایران باستان را این دانست که کودک عضو مفیدی برای جامعه گردد ( الماسی، برگ ۷١؛ صدیق، برگ۷۵).
در تایید این نکته به جملاتی از یسنا اشاره می‌گردد که در آن آمده است :
«… ای اهوره‌مزدا به من فرزندی عطا فرما که از عهده­ی انجام وظیفه نسبت به خانه­ی من و شهر من و مملکت من برآمده و پادشاه دادگر مرا یاری کند» (حکمت، برگ ۷٨؛ صدیق، برگ ۷۵).
اهداف مهم آموزش و پرورش ایران پیش از اسلام را می‌توان به صورت زیر فهرست نمود:
١- هدف دینی و اخلاقی که تحت تعالیم زرتشت به اندیشه­ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک جامه­ی عمل پوشاند.
٢- هدف نیرومندی و بهداشتی برای تندرستی و پاک تنی و راستی و جوانمردی، چنان که در دین زرتشت پاکیزگی تن برای هر زرتشتی از وظایف دینی است و ناپاکی تن و بیماری به اهریمن منسوب است.
٣- هدف جنگی و نظامی­ برای نگهداری حدود مرز و بوم و حفظ آرامش و دفاع در برابر دشمنان.
٤- هدف اقتصادی برای تهیه­ی نان و قوت مردم و رفاه و آسایش آنان و حفظ خانواده و توسعه­ی صنعت و هنرها.
۵- هدف سیاسی برای روابط عمومی­ و امنیت و کشورداری و روابط خارجی (الماسی، برگ ۷٢؛ حکمت، برگ ٦٣).
سازمان آموزشی ایران باستان :
سازمان آموزش و پرورش در ایران باستان در طی قرون و اعصار متمادی یکسان نبوده است و محل های آموزشی نیز به فراخور زمان متفاوت بوده‌اند. لیکن در بخش بزرگ تر این دوران، خانواده، آتشکده و آموزشگاه درباری به پرورش کودکان و نوجوانان می‌پرداختند که البته در برخی قرون دبستان و دانشگاه نیز بدان افزوده شده است (صدیق، برگ ۵٩؛ الماسی، برگ ٦۵).
در ادامه، در مورد این محل های آموزشی و به هنگام بحث در مورد دوره‌های گوناگون حکومتی ایران باستان و روند آموزش و پرورش این دوره‌ها بیش‌تر سخن خواهیم گفت.
برنامه ها‌ی آموزشی در ایران باستان :
برنامه ها‌ی آموزش و پرورش در ایران باستان را می‌توان شامل سه بخش عمده دانست:
١- پرورش دینی و اخلاقی.
٢- تربیت بدنی و آموزش نظامی.
٣- آموزش خواندن و نوشتن و حساب برای طبقات ویژه. (ضمیری، ص20؛ صدیق، ص62).
پرورش دینی و اخلاقی : از آن­جا که آموزش‌های اولیه بیش تر جنبه ی دینی داشته است، ادیان را می‌توان نخستین پایگاه آموزش انسانی دانست که در زندگی روزمره آموزش دینی را با قدرت با زندگی فرهنگی مردم می­آمیخته است (کشاورزی، برگ ١٠) و از آن­جا که در اوستا فصل مخصوصی به تربیت کودک ومعلم و روحانی اختصاص یافته بود و در پندنامه­ی بزرگمهر نیز از اهمیت آموزش دینی سخن رفته است و هرکسی را موظف می‌داند که یک سوم از شبانه روز را صرف تربیت دینی نماید، می­توان گفت که در واقع مهم‌ترین و یا یکی از مهم‌ترین بخش ‌های برنامه ی آموزشی ایران باستان، پرورش دینی و اخلاقی بوده است (صدیق، برگ ٦٤؛ وکیلیان، برگ ٢٤) و این نوع آموزش در واقع رایج‌ترین و همگانی‌ترین نوع آموزش به شمار می‌رفت که معمولن در خانه و آتشکده انجام می‌پذیرفت (وکیلیان، برگ ٢٤).
تربیت بدنی و آموزش نظامی : یکی از مهم‌ترین نوع آموزش های نوجوانان و جوانان را تشکیل می‌داده است و هدف آن دفاع از سرحدات و لشکرکشی، پرورش روحیه‌ی سلحشوری و جنگاوری و حفظ وحدت کشور ­بود. برای تربیت بدنی سوارکاری، تیراندازی، شکار، چوگان، ژوبین اندازی و شنا را می‌آموختند ( برای آگاهی بیش تر در این باب به صدیق، برگ های ۷٢ – ٦٦ نگاه کنید).
خواندن و نوشتن و حساب کردن : که معمولن فقط به عده­ی معدودی مانند فرزندان بزرگان و نجبا و موبدان که برای فرمان‌دهی سپاه وحکم‌رانی و دادرسی و نگاه‌داری دفاتر دیوان و حساب و مالیات تربیت می‌شدند، آموخته می‌شد. در واقع می‌توان گفت که این مرحله از آموزش فقط ویژه­ی اشراف بوده است. از سوی دیگر در این مرحله به تربیت ترجمه کنندگان زبان‌های ملل مختلف نیز اقدام می‌شده است. همچنین مطابق نظر فردوسی، که با منابع تاریخ ایران باستان آشنا بوده است، سخنوری آموختن نیز در این مرحله همواره  از تربیت شاهزادگان بوده است.( بیژن، برگ های ١٩۵ -١٩٤) 
                        ز بیداد و از داد و تخت و کلاه      سخن گفتن و رزم و راندن سپاه
محدودیت‌های آموزش و پرورش در ایران باستان:
با وجود ویژگی‌های مثبتی که در  آموزش و پرورش ایران باستان وجود داشته است این نظام آموزشی دارای  محدودیت‌ها و معایبی بوده است. بزرگ‌ترین محدودیت‌ها و معایب سازمان آموزش در ایران باستان را می‌توان به شکل زیر دسته بندی نمود :
١-  آموزش و پرورش در انحصار طبقه­ی اعیان و اشراف و شاهزادگان بود.
٢-  آموزش یافتگان می کوشیدند دانش و معلومات خویش را از مردم عادی پنهان کنند.
٣- در آموزش و پرورش القا عقیده و اندیشه­ حاکم بود که نتیجه‌اش فرمان‌برداری مطلق و اطاعت کورکورانه در برابر افراد صاحب قدرت و منصب بود (وکیلیان، برگ ٤٠).
برای آشنایی با جزییات بیش تر از آموزش و پرورش ایران در عهد باستان، اکنون ضروری است تا به آموزش و پرورش در دوران حکومت های گوناگون ایرانی پیش از اسلام نگاهی بیاندازیم:
• آموزش و پرورش در دوران حکومت مادها:
مدارک موجود درباره­ی تمدن و فرهنگ مادها آن چنان اندک است که امکان اظهار نظر قطعی را درباره­ی اوضاع فرهنگی مادها دشوار می‌سازد. در واقع درباره ی “معارف مادها” اطلاعاتی در دست نیست زیرا که نه سنگ نبشته‌ای از آنان تاکنون کشف شده است تا مدرک قرار داده شود و نه از یونانی‌ها و یا ملل دگر در زمینه ی اوضاع فرهنگی آنان اطلاعات جامعی به دست آمده است (بیژن، برگ١٢٠). حتا تاکنون هیچ مدرک مستقیمی ­که بر آشنایی مادها با خط و کتابت دلالت کند به دست نیامده است (دیاکونوف، برگ ٣٣٩). لیکن تا حدی آموزش و پرورش اجتماعی مادها را می‌توان از کیفیت آموزش و پرورش عصر هخامنشی حدس زد، زیرا که پارس‌ها در بادی امر از نظر  تمدن و معارف در رتبه‌ای پایین­تر از مادها قرار داشتند، لیکن هم‌نژاد و هم‌کیش و هم‌زبان آنان بودند و وقتی که پارسیان بر آنان سلطه یافتند تمدن آنان را نیز گرفتند (با توجه به این نکته که تمدن هخامنشی از تمامی تمدن‌های تابع خود از جمله تمدن ایلامی ­برای رشد خویش استفاده نموده است).
به هر تقدیر مادها مطمئنن دارای خط و کتابت بوده اند و این خط احتمالن مشابه همانی بوده است که امروزه خط باستانی پارسی خوانده می‌شود. زیرا این نکته غیر محتمل است که پادشاهی بزرگ ماد فاقد خط و کتابت بوده باشد و پارسیان دارای خط باشند (دیاکونوف، برگ ٣٤٠).
البته شواهدی نیز بر اثبات این امر دلالت دارد زیرا با توجه به مطالب کتاب دانیال در این که مادها صاحب خط بوده‌اند و نوشته‌هایی به زبان مادی وجود داشته است جای تردید باقی نمی‌ماند (بیژن، برگ ١٢٤). حتا ظاهرن خواندن و نوشتن تا حدی در میان مردمان معمولی نیز مرسوم بوده است و فقط منحصر به مغ‌ها و روحانیان و اشراف نبوده است. زیرا بر طبق آن­چه که از تواریخ بر می‌آید مردم عرایض خود را به شاه می‌نگاشته­اند و شاه عرایض را می‌خواند و هر حکم را نوشته و به آنان باز پس می‌فرستاد. (هرودوت، برگ ٦٠). گذشته از این، نگارنده­ی تاریخ ماد نظریه­ی دیگری نیز ابراز می­دارد :
« … خط میخی پارسی باستانی با خط میخی بابلی و ایلامی ­تفاوت بسیار دارد و با این که احتمالن با دیگر خطوط میخی آسیای مقدم خاستگاه مشترکی دارد، ولی آن را نمی­توان مستقیمن گرفته شده از آن‌ها شمرد. تعبیر کلام آن است که چند حلقه ی فاصل بر ما مجهول است و بیش‌تر گمان می‌رود که خط میخی ماد جزء این حلقه‌های فاصل و مجهول بوده است، به عبارتی پارسیان خط میخی را از مادها گرفتند… »(دیاکونوف، برگ  ٣٤٠).
جالب است که استرابون جغرافیادان دنیای باستان نیز می گوید که روش آموزش و پرورش معروف پارس‌ها از مادها اقتباس گشته بود (بیژن، برگ  ١٢۷). از سوی دگر ذکر وجود کتاب « تاریخ شاهان ماد و پارس» در کتاب های کوناگون مانند کتاب استر، احتمال وجود ادبیات را در میان مادها نشان می­دهد (بیژن، برگ  ١٢۵).
مادها برای امور اداری و لشکری خویش دفاتری مانند پارسیان داشته‌اند لیکن واضح است که تشکیلات آنان بدان اندازه پیشرفته و پیچیده نبود که نیاز به گروهی انبوه از دبیران احساس گردد. بنابراین به احتمال زیاد آموزش این فنون در انحصار مغان بوده است (سلطانزاده، برگ  ١٢) که البته شواهدی نیز مبنی بر وجود سازمان‌ها و دفاتری برای اداره­ی امور مالی و حساب داری با توجه به پیشرفت و رونق اقتصاد مادها به ویژه در زمینه­ی زراعت و دام داری وجود دارد (حکمت، برگ ١٤٩).
افزون بر این، بنا به نظر دیاکونوف آموزش های زرتشتی به وسیله­ی کاهنان و مبلغان قبیله­ی ماد که به “مغان” موسوم بودند گسترش یافت و به عبارتی آموزش های مغان مورد پشتیبانی جدی شاهان ماد قرار داشته است و حتا تعالیم مزبور تا حدی به مردم تحمیل می­شده است. (دیاکونوف، برگ  ٣۷٠). دیاکونوف را حتا اعتقاد بر این است که سرزمین ماد در سده های هفت و هشت پیش از میلاد از کانون‌هایی بوده است که از آن­جا مفهوم های دینی و فلسفی انتشار یافته است (دیاکونوف، برگ  ٣٤۵).
به هرحال آن چه که از کیفیات زندگی مادها و با توجه به کمبود مدارک [ می‌توان ] استنباط نمود این است که آنان مطمئنن دارای ساختار و سازمان‌هایی برای آموزش و پرورش بوده­اند. هرچند مشخص نیست که چنین سازمان‌هایی دارای چه درجه‌ای از پیشرفت و توسعه­ی تمدنی بوده‌اند. لیکن به احتمال قریب به یقین می توان گفت که  نسبت به همسایگان خویش در بین النهرین از نظر دانش و فرهنگ در مرحله­ی پایین ‌تری قرار داشتند.
• آموزش و پرورش در عصر هخامنشیان :
در زمینه ی آموزش و پرورش در عصر هخامنشیان نیز پژوهشگزان با کمبود منابع رو به رو هستند، لیکن مدارک موجود مربوط به این دوران در مقایسه با عصر حکومت مادها بسیار بیش تر است که دست پژوهشگر را در رسیدن به هدف خویش اندکی باز تر می‌ کند. اسناد و مدارکی مانند نوشته‌های مورخان اروپایی آن روزگاران، کتیبه‌ها و الواح بر جای مانده از آن دوران و غیره. همچنین، نگاهی به فهرست تشکیلات و سازمان‌ها در این عصر نشان می دهد که آموزش کشوری مورد توجه و عنایت هخامنشیان بوده است و بی شک اداره‌ی تشکیلاتی بدین عظمت بدون آموزش و پرورش امکان پذیر نبوده است.
آن گونه که برمی‌آید در عصر هخامنشی مکان‌هایی برای آموزش کودکان و نوجوانان دایر بوده است. به عنوان نمونه‌ گزنوفون یونانی در «کوروش‌نامه»ی خویش دراین باب می‌گوید :
«… اطفال به مکتب می‌رفتند تا ادب بیاموزند و رؤسا و مراقبان‌شان اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند و قضاوت و عدالت را میان آن‌ها مجری می‌داشتند …» (گزنوفون، برگ ٦).
جالب آن است که بنا به ادعای گزنوفون، کودکان تا حدود شانزده یا هفده سالگی در این مکان آموزش‌های گوناگون مانند اعتدال مزاج، اطاعت، وظیفه شناسی، تیراندازی و پرتاب نیزه می‌آموختند (گزنوفون، برگ ۷). هردوت نیز می گوید که دوره­ی تربیت کودکان در ایران بین پنج تا بیست وپنج سالگی است و سه کار مهم بدانان آموخته می‌شود : اسب سواری، تیراندازی و راستگویی (هردوت، برگ ۷۵).
گزونوفون همچنین مدعی است که در ایران محلی به نام الوترا (Eleuthera) وجود داشته که در آن کودکان بزرگان تربیت می‌یافتند (گزنوفون، برگ ۵). گزنوفون در ضمن می گوید که اطفال ایرانی پس از این که به سن بلوغ می‌رسیدند، ده سال در اطراف بناهای دولتی به سر می‌بردند تا هم از بناهای دولتی حراست نمایند و هم به اعتدال مزاج عادت یابند (گزنوفون، برگ ۵).
افلاطون نیز درباره­ی آموزش شاه‌زادگان هخامنشی می گوید که شاه‌زادگان به محض تولد به خواجگان و پرورشگران سپرده می‌شدند تا به به ترین شکل پرورده شوند و زمانی که کودک به هفت سالگی پای می‌نهاد سوارکاری و شکار به او آموخته می‌شد و در چهارده سالگی چهار نفر که به مربیان شاهانه موسوم بودند برای تعلیم و تربیت شاه‌زاده انتخاب می‌گشتند که یکی از آنان در دانایی برتر از دیگران بود و مسؤولیت آموزش حکمت زرتشت و آیین کشورداری را عهده‌دار می­شد و دومی­ که در دادورزی و عدالت شهره بود، آیین راست‌گویی و درست کاری را به شاه‌زاده آموزش می‌داد و نفر سوم که پرهیزکارترین بود به کودک آزادگی و پرهیزکاری می‌آموخت و نمی‌گذاشت که وی مغلوب و دستخوش شهوات گردد و بدو می‌آموخت که به راستی آزاده باشد و آموزگار چهارم نیز دلاوری و بی‌باکی را به شاه‌زاده می­آموخت. (سلطان‌زاده، برگ ١۷؛ وکیلیان، برگ ٨٣).
جاب است که گزنوفون مدعی است که تمام افراد ایرانی مجاز به فرستادن فرزندان خویش به مدارس بودند، لیکن شرطی را برای این امر قایل می‌گردد و فرستادن کودکان به مدارس را فقط مختص کسانی می‌داند که محتاج یاری کودکان خویش در امر معیشت نبودند (گزنوفون، برگ١٠).
آموزش عالی و تحصیلات عالی را نیز در ایران باستان و با توجه به کمبود اسناد و مدارک عمدتن با تأسیس دانشگاه گندی شاپور به عهد ساسانیان مرتبط می­پندارند، لیکن با توجه به شواهد بر جای مانده از آن دوران ها می‌توان گفت که تحصیلات عالی در عصر هخامنشی نیز وجود داشته است. به عنوان نمونه، داریوش بزرگ در مصر، که ایالتی از ایالات ایران عهد زمام داری هخامنشیان به شمار می آمد، دستور احیای دانشکده­ی پزشکی شهر ساییس را صادر نمود و طبق فرمان او جوان‌های خانواده‌های برجسته ایرانی برای فراگرفتن فنون پزشکی به ساییس گسیل گشتند (بیژن، برگ ٣٢٦؛ سلطان‌زاده،  برگ ١٩؛ ضمیری، برگ ٦۷).
از سوی دگر، در عصر هخامنشی دانشکده‌های عالی و مهم در شهرهای بورسیپه، میلت، ارخویی، ری، و بلخ برای آموزش دانش پزشکی وجود داشت (حکمت، برگ ٣٨٣؛ ضمیری، برگ ٦١).
همچنین وجود کتاب خانه‌های بزرگ در عصر هخامنشیان در نقاط مختلف قلمرو هخامنشیان نشان دهنده­ی آموزش و پرورش سازمان یافته است. از جمله کتاب خانه‌های این عصر کتاب خانه‌های استخر، کهندژ، شاه اردشیر، و شپیگان را می‌توان نام برد (حکمت، برگ ٦٤).
حمایت شاهان هخامنشی از تحقیقات نجومی ­و علم هیأت نیز جالب توجه است و اهمیت امر دانش آموزی در ایران عصر هخامنشی را نشان می دهد. داریوش منجم معروف کلدانی آن روزگاران «نبوری مننو» را تحت حمایت خویش قرار داد و او در سایه­ی چنین حمایتی به کنجکاوی‌ها و مطالعات نجومی­خویش پرداخت. «کیدین نو» دگر منجم نامدار دیگر کلدانی معاصر هخامنشیان نیز در سایه­ی حمایت دولت شاهنشاهی ایران همان سلسله مطالعات را پی گرفت و ادامه داد (بیژن، برگ های ٣٣٣ – ٣٣٢).
گزارش‌های مورخان یونانی آن دوران مانند «کتزیاس» از وجود روزنامه‌ی رسمی­ در دربار هخامنشی حکایت می‌کند که نشانی دیگر از پیشرفت دانش و اهمیت آموزش و پرورش آن روزگار است. (ضمیری، برگ ٢١).
از سوی دیگر، اشاره های هرودوت در جریان گردآوری تاریخ معروف خویش مبنی بر استفاده از آثار تاریخ نویسان ایرانی و نیز اشاره های کتاب‌های عزرا و استر به کتاب «تاریخ شاهان ماد و پارس» را می‌توان دلیل دیگری بر رواج آموزش و پرورش عصر هخامنشی برشمرد (بیژن، برگ ٣٣٣).
فرستادن هیأت‌های اکتشافی و علمی­ جهت اکتشافات دریایی و جغرافیایی از سوی داریوش بزرگ و خشایارشا را نیز می­توان از نشانه‌های دیگر وجود آموزش و پرورش سازمان یافته در ایران هخامنشی دانست.(هردوت، برگ های ٢٢٢ -٢١٨). شواهد بسیار دیگری نیز به طور غیر مستقیم بر پیشرفته بودن علم و روند آموزش و پرورش در عصر هخامنشیان دلالت دارد. از جمله می‌توان به موردهای زیر اشاره نمود:
–  کندن ترعه‌ی سوئز بین رود نیل و دریای سرخ در روزگار حکومت داریوش (حکمت، برگ ٤٤٣) و کندن کانال توسط دو سرمهندس ایرانی به نام‌های «بوباروش» و «ارتاکائوش» به امر خشایارشا بر دماغه­ی کوه اتوس در لشکرکشی به یونان برای عبور رزم ناوهای ایران (هردوت ، برگ٣٦٣) نشان دهنده وجود مهندسانی کارآزموده و کاربلد است که مطمئنن مهندسان کار آزموده تنها از طریق آموختن و تعلیم به وجود می­آمدند.
–  تاسیس دانشکده‌ای در سائیس مصر به فرمان داریوش برای آموزش فنون کشورداری (بیژن ، برگ ٣٣٨).
–  ایجاد جاده­ی “شاهی” مشهور که از شوش تا سواحل دریای اژه امتداد داشت (هردوت، برگ  ٣١٢).
–  بحث و بررسی‌های هفت سردار بزرگ پارسی پس از بازپس گیری تاج و تخت از مغ غاصب (سمردیس) در باب انواع حکومت و حتا گفت و گوی آنان در باره ی حکومت دموکراسی یا الیگارشی (هردوت، برگ های ٢٢٢ – ٢١٨) یکی دیگر از دلایل آگاهی ایرانیان از علوم سیاسی و فلسفه و طیعن  آموختن و آموزاندن آن است.
–  نحوه­ی انتخاب و انتصاب قضات از میان افراد آموزش دیده ( سلطان‌زاده، برگ ١٨) را نیز می‌توان نشانی از توجه و آشنایی ایرانیان آن روزگاران با علم حقوق و آموزش آن دانست.
–  لوح های گلی کشف شده در خزانه­ی تخت جمشید نیز ثابت کننده­ی آشنایی ایرانیان با فرآیند آموزش و تعلیم است. به عنوان نمونه در میان لوح های گلی تخت جمشید سندی مالیاتی وجود دارد که دارای بقایای مالیاتی بانویی است که بخشی از مالیات خود را پرداخت نموده و به موجب این سند تتمه آن­را داده و تسویه حساب گرفته است (حکمت، برگ ١۵٢). با توجه به این لوح ها به آسانی می‌توان دریافت که هخامنشیان در زمینه ی امور مالی و حساب‌داری، مراکز بایگانی داشته و کسانی که مامور نگهداری و بایگانی این اسناد بوده‌اند در این زمینه آموزش‌های لازم را کسب کرده بودند.
–  وجود صنعت فرش و بافندگی را می‌توان دلیل قاطع دیگری بر وجود دانش‌های گیاه شناسی، رنگ شناسی، نقاشی و حتا کیمیا و دام پروری و دام پزشکی دانست. از نمونه‌های بارز این صنعت می‌توان به قطعه­ی فرش کشف شده در پازیریک که مشتمل بر تصویر ملکه‌ها و بانوان ایران عهد هخامنشی است و هم اکنون در موزه ی ارمیتاژ لنینگراد روسیه نگه‌داری می‌شود اشاره داشت (حکمت، برگ های ٢٦٤ – ٢٦١).
–  وجود آثاری مانند تخت جمشید و مکان‌های باستانی دیگر با آن همه محاسبات دقیق ریاضی و فنی و مهندسی دلیلی بر وجود دانش ‏و آموزش معماری و هنر در عهد هخامنشیان است. با توجه به مطالب ذکر شده و با وجود آن که کیفیت و روند آموزش و پرورش عصر هخامنشی کاملن مشخص نیست، می‌توان به آسانی دریافت که علم و دانش و آموزش و آموزاندن آن از ارزش و اعتبار بالایی در این عصر برخوردار بوده است.
• آموزش و پرورش در عصر سلوکیان و اشکانیان :
با انقراض سلسله­ی هخامنشی توسط اسکندر مقدونی و سپس تاسیس سلسله­ی سلوکی توسط یونانیان (مقدونیان) در ایران، شکوفایی فرهنگی ایران در مقایسه با دوران گذشته در واقع از میان رفت. به عبارتی در این دوره آموزش و پرورش به شیوه­ی سنتی دچار رکود گردید. بنا به مدارک و مستندات تاریخی از سوی سلوکیان بسیاری از آتشکده‌ها و دیگر محل های آموزشی ویران گردید و در یونانی کردن آداب و رسوم اجتماعی و تربیتی کوشش و تلاش شد (درانی، برگ ٢۷). در واقع سلوکی‌ها عامل بزرگی در جهت یونانی کردن مشرق زمین بودند و در شهر سلوکیه علوم  و صنایع یونانی ترویج و تبلیغ می‌گردید. به عنوان مثال «دیوژن بابلی» و جانشین او «اپلدور» به آموزش فلسفه ی رواقی در سلوکیه می‌پرداختند (پیرنیا، برگ ١٨٦٦).
به طور کلی در دوره­ی سلوکیان علم و دانش در ایران رو به ضعف و فتور نهاد و نهادهای آموزشی و مقررات حاکم بر آن تقریبن مختل گردید، اما با روی کار آمدن خاندان پارتی و آغاز زمام داری شاهان اشکانی دگر بار فرهنگ ایرانی زنده شد و با گذشت زمان روز به روز بر غنای فرهنگی ایران آن عصر افزوده گشت. البته از آموزش و تربیت دوران پارت‌ها نیز اطلاعات چندانی در دست نیست. لیکن آن چه مسلم است زبان پارتیان زبانی بوده که پهلوی خوانده می­شد و البته اندک تفاوتی با پهلوی ساسانی نیز داشته است (پیرنیا، برگ  ٢٣۵۵؛ الماسی، برگ ٩٣).  در اوایل عصر اشکانی زبان و خط یونانی رواج بسیار داشته است (الماسی، برگ ٩٣).
خط اشکانیان خط آرامی­بوده است و البته خط یونانی و پهلوی نیز کاربرد داشته است و همچنین نباید تصور کرد که خط میخی به طور کلی متروک شده بود، زیرا در بابل لوحه­هایی که متعلق به اشکانیان است و به خط میخی نگاشته شده، یافته­اند (پیرنیا، برگ  ٢٣۵۵). به طور کلی در این باب می­توان گفت که پارتیان در اوایل زمام داری خویش از زبان یونانی در نگارش کتیبه‌ها و روی سکه‌ها استفاده می­کردند و به تدریج از اواخر سده ی اول میلادی استفاده از زبان یونانی کنار نهاده شد و زبان پارتی جایگزین آن گردید (سلطان‌زاده، برگ ٢٢).
اشکانیان بر روی پوست آهو می­نگاشتند. ازجمله سه نوشته­ی مربوط به دوران زمام داری پارتیان در اورامان کردستان کشف شده است که هرسه بر پوست آهو نگارش یافته است و دو برگ آن به خط یونانی و سومی ­به زبان پهلوی و خط آرامی­ است ، البته اشکانیان از کتان و پاپیروس نیز برای نگارش استفاده می­کردند (سلطان‌زاده، برگ های ٢٢ – ٢١).
پارتیان به دلیل ایرانی بودن و گرایش به سنت‌های کهن، کوشش داشتند تا نهادهای آموزش و پرورش را به سبک پیشین زنده نمایند. به گونه‌ای که در نیمه­ی دوم حکومت اشکانی آتشکده‌ها رونق بسیار یافتند و آموزش و پرورش  توسط مغان استحکام نسبی یافت و حتا برای گروه‌های اشراف و خاندان برگزیده آموزشگاه‌هایی دایر گردید (درانی، برگ  ٢۷).
اشکانیان به جوانان خود، سواری و تیراندازی و شیوه‌های مختلف جنگ را می­آموختند و به طور کلی می­توان گفت تربیت آنان  متناسب با احتیاجات ملی بوده است. اشکانیان خواندن و نوشتن نیز می­آموختند، لیکن این امر مختص طبقات اشراف و ممتاز جامعه بود (وکیلیان، برگ ٩٤).
آن گونه که از تاریخ ها بر می­آید، برنامه­ی سواد آموزی و درسی کودکان طبقات ممتاز اشکانیان، شامل این موارد بوده است : علوم دینی، خواندن و نوشتن، حساب، علم الاشیا و دروس علمی­ مانند کشاورزی، و البته لازم به گفتن است که اشکانیان نیز مانند هخامنشیان در روش تدریس به جنبه‌های عملی آموزش توجه ویژه داشته و آموزگار به هنگام ضرورت شاگرد را تنبیه می­نموده است. (وکیلیان، برگ ٩٤).
نکته بسیار جالب پیرامون دانش عصر اشکانی پیدایش و اختراع نوعی شبه پیل الکتریکی است که در حفاری‌های قریه‌ای در اطراف بغداد، نمونه‌های بسیاری از آن یافته‌اند، اشکانیان از این پیل‌ها به مقدار قابل توجهی نیروی برق به دست می­آوردند و از آن برای آب­کاری مصنوعات خویش توسط طلا و نقره استفاده می­نمودند. به عبارت دیگر همان عملی را انجام می‌دادند که امروزه آب­کاری الکتریکی نامیده می­شود (حکمت، برگ ٢٣٨).
• آموزش و پرورش در عصر ساسانیان :
با شکست اردوان پنجم و مرگ او در نبرد روی داده در سده ی سوم میلادی در جلگه­ی هرمزدگان میان او و اردشیر بابکان، سلسله­ی اشکانی انقراض یافت (پیرنیا، برگ ٢٢١٨) و آفتاب دولت ساسانی پدیدار گردید. آفتاب دولتی که بنا به گفته‌ی کریستنسن مؤلف کتاب «ایران در زمان ساسانیان» عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران باستان در دوران حکومت پادشاهان این سلسله و به ویژه خسرو اول آغاز می­گردد ( کریستنسن، برگ ٢٩۷).
در آن زمان نیز با توجه به اوضاع طبقاتی مانند دوران های پیشین، آموزش و پرورش عالی ویژه­ی خانواده‌های نجبا و اشراف بوده است و مردم عادی بهره‌ای از آن نداشتند، لیکن به دلایل متعدد نیاز بیش تری به دبیران و کارگزاران دولتی و ماموران مالیاتی احساس می­گردد و از این رو آموزش و پرورش نسبت به گذشته تا حدی گسترده‌تر می­گردد و حتا ظاهرن تعداد بسیار معدودی از طبقات غیر اشرافی و متوسط نیز از سواد و آموزش و پرورش اندکی برخوردار بوده‌اند (الماسی، برگ  ٩۵).
در عصر ساسانی به سبب پیدایش مذاهبی نوین نظیر مانوی و مزدکی و همچنین ظهور و گسترش دین مسیح و بودا و مسایل جدید اقتصادی و سیاسی، بحث درباره­ی علوم اجتماعی و حکومتی و غیره بیش از پیش معمول گردید و حتا در تاریخ ها آمده است که پادشاهانی مانند انوشیروان بدین گونه مسایل اظهار علاقه داشته و در مباحث این چنینی شخصن شرکت می­جستند (کشاورزی، برگ ٨٦).
حکومت ساسانی همچنین با توجه به رسمیت دادن به دین زرتشت و تکیه بر آن برای تمرکز قدرت، ضرورت وجود دستگاه‌های آموزشی دینی را احساس نمود و بدین ترتیب آموزشگاه‌های دینی که معمولن در آتشکده ‌ها بودند، افزایش یافت و زیاد شدن این محل ها افزایش موبدان را نیز سبب گردید.
آن گونه که از تاریخ ها بر می­آید، در زمان ساسانیان سازمان‌های تربیتی عبارت بودند از خانواده، مدرسه، و مدارس ویژه‌ی بزرگ‌زادگان که معمولن در نزدیکی قصر شاهی ساخته می­شدند (الماسی، برگ ٩۵). مطابق نظر کریستنسن، جوان پس از گذراندن مراحل مختلف آموزشی ­و تربیتی در سن بیست سالگی مورد آزمون دانشمندان و هیربدان قرار می­گرفت (کریستنسن، برگ ٢٩٨).
غلامی­ از خدمت گزاران دربار خسرو اول، تفصیل تعلیماتی را که خسرو  آموخته است بدین صورت شرح می­دهد:
«… در سن مقرر او را به مدرسه گذاشته‌اند و قسمت‌های مهم اوستا و زند را مانند یک هیربد در آن­جا از بر کرده، سپس در تعلیمات متوسطه‌ی ادبیات، تاریخ، فن بیان، هنر اسب سواری، تیراندازی، نیزه بازی و به کار بردن تبرزین را آموخته و موسیقی و سرود و ستاره شناسی را فرا گرفته و در شطرنج و سایر بازی‌ها به حد کمال رسیده است و …» (کریستنسن، برگ ٢٩٩).
همان گونه که پیش از این گفته شد، عصر ساسانی هم زمان است با شیوع و گسترش دین مسیح و همچنین ظهور مکتب‌های مانوی و مزدکی و از سوی دگر توسعه و پیشرفت باورهای بودایی و عقاید و افکار چینی، که نقشی اساسی در ایجاد سازمان‌های نوین آموزش در ایران ساسانی ایفا نمودند و لذا آموزشگاه‌ها هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت گسترش یافتند. بارزترین نمونه­ی آن دو مدرسه­ی مشهور ایرانی یکی در «رها» و دیگری در «نصیبین» بود که هریک حدود هشت‌صد دانش جو را در خود جای داده بودند (الماسی، برگ  ٩٨).
بنا به سندهای باقی مانده از آن دوران، مدت تحصیل در مدرسه­ ی نصیبین سه سال بود و کلاس های درسی در آن در طی دو دوره­ی تابستانی و زمستانی برگزار می­شد و برای اقامت شاگردان در آن، مجموعه‌ای متشکل از خانه‌های کوچک اختصاص یافته بود که در هر کدام هشت تا ده نفر می­زیستند و بدون اجازه­ی مسؤولان مدرسه حق خروج از محوطه­ی مدرسه را نداشتند و تنها به هنگام تعطیلی کلاس درس، اجازه­ی بیرون رفتن می­یافتند و این کلاس ها معمولن از صبح تا شام برقرار بود (سلطان‌زاده، برگ ٣٣).
با گسترش دین مسیح و زبان سریانی، مسیحیان حوزه‌های علمی­ بسیاری را در شهرهای ایران بنا نهادند که از این مدارس عالمان بزرگی مانند نرسی، فرهاد، رییس دیر مامتی موصل، پولس ایرانی که کتابی مشتمل بر بحث منطق برای انوشیروان نوشته و هم اکنون نیز در دست است، برخاستند (حکمت، برگ  ٣٨٨).
از دیگر مراکز آموزشی عهد ساسانی که می­توان بدان اشاره کرد حوزه­ی علمی­ «ریو اردشیر» به ریاست معانا بیت اردشیری معروف به معانا ایرانی است که در آن به آموزش پزشکی و نجوم و فلسفه پرداخته می‌شد، کلیسای نستوری واقع در حوالی مداین نیز از مهم‌ترین مراکز تدریس منطق و فلسفه و نجوم در عصر ساسانی به شکار می رفت. (ضمیری، برگ ٦١؛ کریستنسن، برگ ٩٩ [٢٩٩]).
اما معتبرترین و مشهورترین مرکز آموزش عالی ایران باستان «دانشگاه گندی شاپور» است که تا اواخر سده ی سوم هجری نیز فعال بوده است (کشاورزی، برگ ٨٦) و معروف است که بر سر در آن نگاشته بودند: «دانش و فضیلت برتر از بازو و شمشیر است» (وکیلیان، برگ ١٠٢).
بنای گندی شاپور را به شاپور اول ساسانی و به سده ی سوم میلادی نسبت می­دهند، لیکن برخی احتمال می‌دهند که اردشیر بابکان سنگ بنای آن را به نام پسر خویش شاپور نهاده باشد و فرزندش شاپور آن را تکمیل کرده و به پایان رسانده باشد (حکمت، برگ ٣٨۵).
در دانشگاه گندی شاپور با وجود آن که فلسفه، ریاضیات، ادبیات و الاهیات تدریس می شد و حتا دانشکده‌ای برای نجوم و رصدخانه‌ای نیز برای رصد ستارگان در آن ساخته شده بود (درانی، برگ  ٤٦)، پزشکی بیش از سایر علوم رونق داشت و برخی از نام‌دارترین استادان پزشکی و داروسازی که از گندی شاپور فارغ التحصیل گشتند نظیر بخت‌یشوع و ماسویه و یوحنا بن ماسویه، تألیفات‌شان پایه‌گذار علم پزشکی در تمدن اسلام شدند (وکیلیان، برگ  ٩٩).
روی هم رفته استادان دانشگاه گندی شاپور از سه دسته تشکیل می­شدند :
–  مسیحیان سریانی که ساکن و تبعه­ی ایران و در حقیقت ایرانی بودند.
–  ایرانیانی که زبان پهلوی و دین زرتشتی داشتند.
–  دانشمندان هندی که نسبت به دو گروه دیگر در اقلیت بودند (درانی، برگ٤٦).
اهمیت و اعتبار دانشگاه گندی شاپور که دارای بیمارستان و همچنین کتاب خانه بزرگی با هزاران جلد کتاب بود (سلطان‌زاده، برگ ٣١) از عهد زمام داری خسرو اول فزونی یافت، زیرا در سال ۵٢٩ میلادی «ژوستینین» امپراتور روم مدارس آتنی را تعطیل ساخت و در نتیجه جمعیت فلاسفه در آن جا پراکنده شد. هفت تن از فیلسوفان تحت تعقیب و فراری عصر تعصبات مذهبی کلیسایی بیزانس به ایران مهاجرت نمودند و در دربار انوشیروان مورد استقبال و احترام قرار گرفتند (گیرشمن، برگ٣٣٢). این هفت دانشمند که به سه گروه استادان گندی شاپور که در بالا معرفی شدند، اضافه گشتند و به تدریس و آموزش پرداختند عبارت بودند از : دمسقیوس سوریایی، سیمبلیتیوس کلیکیایی، یولامیوس فروگی، پریسیکیانوس لودیه‌ای، هرمیاس فینیقی، اپیدوروس غزی، و دیوجانوس فینیقی (کریستنسن، برگ ٣٠٦؛ ضمیری، برگ ٦٢).
البته اقدامات پادشاهان ساسانی در حمایت از دانش، محدود به این اقدامات نبود بلکه در این راه به فعالیت‌های دیگری نیز دست یازیدند. از جمله اردشیر بابکان، موسس این سلسله، متخصصان ویژه‌ای را به هند و بین النهرین و شهرهای بیزانسی نزدیک فرستاد تا آثار مهم را گردآوری نمایند. شاپور فرزند و جانشین او نیز چنین کوششی به خرج داد و پزشکان یونانی را به ایران فراخواند تا به مطالعه­ی پزشکی بپردازند (درانی، برگ ۵٠). از سوی دیگر، خسرو انوشیروان نیز پزشک مخصوص خویش «برزویه» را برای به دست آوردن کتاب های ارزشمند به هندوستان گسیل داشت که او نیز کتاب های بسیاری را از هند به ایران منتقل و به زبان پهلوی ترجمه نمود که از جمله مشهورترین آن‌ها می­توان به کلیله و دمنه اشاره داشت (گیرشمن، برگ ٣٣٢؛ کریستنسن، برگ ٣٠۷).
همان گونه که پیش‌تر آمد، در عهد ساسانی دو مکتب نوین مزدکی و مانوی صفحات نوینی را در تاریخ فلسفه ی ایران گشودند که در جای خود قابل توجه است. مزدکیان و مانویان نیز به تبلیغ و آموزش اصول خویش پرداختند و به خصوص حکمت مانوی از مرزهای ایران خارج گردید و در گستره­ی وسیعی از دنیای آن روز یعنی از چین تا سرزمین گل (فرانسه امروزی) هوادارانی یافت (حکمت، برگ ٤٠٩).
مانی همچنین کتاب های بسیاری را برای ترویج آیین خویش نگاشت. از آن جمله اند کتاب‌های «کفالایا» ( که در واقع مجموعه­ی سخنان مانی است که شاگردان‌اش پس از مرگ وی گردآوری و ترجمه کرده‌اند ) و «شاپورگان».
جالب است که مانی برای آسانی آموزش اصول آیین خویش به مردم عامی­ و بی‌سواد، در کتاب های خود از تصاویر زیبا سود می­جست و به همین سبب او را مانی نقاش نیز لقب داده بودند. یکی از معروف‌ترین کتاب‌های او که تصاویر زیبا در آن جلوه گر بود کتاب «ارژنگ» است (هوار، برگ ١۷۵؛ برای آگاهی بیش‌تر نگاه کنید به کریستنسن، برگ های ١۵٠-١٣١).
مزدک نیز با نشر افکار خویش که به مرام اشتراکی اشتهار دارد و بسیار به فلسفه کمونیستی امروزین شباهت داشت در واقع از نیروهای موثر در فرآیند آموزش و پرورش عصر ساسانی بوده است، او نیز کتابی را برای آکوزش و تبلیغ آیین خود نگاشت که اکنون از میان رفته است، لیکن در منابع عربی سده های اولیه اسلامی­ به دو ترجمه­ی ابن مقفع و ابان لاحقی از آن اشاره شده است (برای آگاهی بیش‌تر نگاه کنید به هوار، برگ های ١۷۷ – ١۷٩ و کریستنسن، برگ های   ٢٦١ -٢٢٨).
در روزگار ساسانیان تحولات اجتماعی، سیاسی و پیشرفت دانش و هنرهای گوناگون و همچنین ارتباط های بین المللی و گسترش اندیشه‌ها و نیز پیوند دیانت با حکومت سبب آن گردید تا آموزش و پرورش و به ویژه آموزش عالی با وجود محدودیت‌های برآمده از تمایزات طبقاتی، در مرتبه­ والایی قرار گیرد و اهمیت فراوان یابد.
۩  ۩  ۩
منابع:
١- تاریخ آموزش و پرورش اسلام و ایران، دانش امروز، ١٣۷٠ – علی محمد الماسی
٢- تاریخ ایران باستان، افسون، جلد سوم، ١٣٨٠ – حسن پیرنیا
٣- آموزش و پرورش در ایران باستان، موسسه تحقیقات و برنامه ریزی علمی­و آموزشی، ١٣۵٠ –  علیرضا حکمت
٤- تاریخ آموزش و پرورش ایران قبل و بعد از اسلام، سمت، ١٣۷٦ – کمال درانی
۵- تاریخ مدارس ایران از عهد باستان تا تاسیس دارالفنون، آگاه، ١٣٦٤ – حسین سلطان‌زاده
٦- تاریخ آموزش و پرورش ایران و اسلام، راهگشا، ١٣۷٣ – محمد علی ضمیری
۷- ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، صدای معاصر، ١٣۷٨ – آرتور کریستنسن
٨- تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه­ی محمود بهفروزی، نیل، ١٣٨٢ – رومان گیرشمن
٩- تاریخ آموزش و پرورش در اسلام و ایران، دانشگاه پیام نور، ١٣۷٨ – منوچهر وکیلیان
١٠- ایران و تمدن ایرانی، ترجمه­ی حسن انوشه، امیرکبیر، ١٣٦٣ – کلمان هوار
١١- سیر تمدن و تربیت در ایران باستان؛ ابن سینا، ١٣۵٠ – اسدالله بیژن
١٢- تاریخ ماد؛ ترجمه­ی کریم کشاورز، انتشارات علمی ­و فرهنگی، ١٣۷٩ – ا.م دیاکونوف
١٣- تواریخ؛ ترجمه‌ی ع. وحید مازندرانی، فرهنگستان ادب و هنر ایران، بی‌تا – هرودوت
١٤- کوروش نامه؛ ترجمه­ی رضا مشایخی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، ١٣٤٢ – گزنوفون
١۵- تاریخ فرهنگ ایران؛ زیبا، چاپ هفتم، ١٣۵٤- عیسی صدیق
١٦- تاریخ آموزش و پرورش در ایران و اسلام؛ روزبهان، ١٣٨٢ – محمدعلی کشاورزی
 
سورنا گیلانی
 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد