طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آیا در قرآن برای دریافت احکام و راه زندگی به بهره گیری از عقل اشاره شده است؟

آیا در قرآن برای دریافت احکام و راه زندگی به بهره گیری از عقل اشاره شده است؟

درک حقانیت قرآن و اسلام با استفاده از تعقل و معیارهاى عقلى قابل اثبات است، قدرت تشخیص عقل نیز در کنار قرآن و حدیث و بعد از آن دو، معیارى قابل اطمینان و راهنمایى روشنگر براى هدایت بشر است . خرد ورزان حکم عقل را همانند حکم شرع داراى ارزش علمى ، عملى و لازم الاجراء دانسته اند. به همین جهت در تمامى امور توسعه و رشد زندگى فردى و اجتماعى مى توان از «عقل» به عنوان یک شاخص گویا و حق مدار بهره مند شد.
گستره فرا بشری وحی موجب شده تا حیطه فعالیت «عقل» در محدوده تجربه و آزمون بشرى و تصور و تصدیق انسانى باشد . در قرآن دارد : کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ همان طور که در میان شما فرستاده اى از خودتان فرستادیم… و آنچه را – که هرگز – نمى دانستید به شما یاد مى دهد، (بقره، آیه 151). از این آیه شریفه به خوبى استفاده مى شود که اگر «وحى» نبود راه رسیدن به بسیارى از معارف به سوى بشر براى همیشه بسته بود و از آغاز و فرجام جهان – که در محدوده مشاهده و تجربه و آزمون بشرى نیست – آدمى بى خبر مى ماند. علاوه بر این که اگر فهم عقلانى بشر با آموزه هاى وحى سازگارى داشته باشد، اطمینان خاطر بیشترى براى بشر به وجود مى آورد. نکته مهم و قابل توجه آن است که هیچ گاه خرد سلیم و وحى اصیل در تضاد و ستیز نمى باشند. بنابراین در صورت مشاهده تضاد میان عقل سلیم و آموزه وحى، باید در برداشت خود از وحى تردید کنیم اما از سوى دیگر همین مقدار که آموزه هاى وحى خرد گریز نباشد اگر چه خردمند پسند نباشد نباید آن را نادیده گرفت، زیرا افق هاى وحى فراتر از عقل حسابگر بشرى است.
توضیح بیشتر:
در آیات و روایات – که دو منبع اصلى و اصیل شناخت اسلام است – به طور صریح از «عقل» تعریفى ارائه نشده و به صورت مرسوم در باب تعریفات، ماهیت آن در قالبى مشخص مطرح نگشته است، امّا با تعابیر و لحن هاى گوناگون به صفات و لوازم عقل و عاقل اشاره کرده که بدین وسیله مى توان تا اندازه اى به برخى از شعاع هاى «عقل» دست یافت. از این رو با استفاده از قرآن و احادیث کوشش مى کنیم در این مجال اندک برخى از این شعاعها را در ذیل چند امر براى شما بیان کنیم:
1- اصل در معناى عقل، بستن و نگه داشتن است و به همین جهت ادراکى که انسان دل به آن مى بندد و چیزى را با آن درک مى کند، عقل نامیده مى شود. هم چنین نیرویى که به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یکدیگر تشخیص مى دهد عقل نام دارد و مقابل آن جنون، سفه و جهل است. در دیدگاه قرآن، عقل موهبتى الهى است، که آدمى را به سوى حق هدایت مى کند و از گمراهى نجات مى دهد. به فرموده علامه طباطبایى: «قرآن شریف عقل را نیرویى مى داند که انسان در امور دینى از آن بهره مند مى شود و او را به معارف حقیقى و اعمال شایسته رهبرى مى کند، و در صورتى که از این مجرا منحرف گردد، دیگر عقل نامیده نمى شود، منظور از عقل در قرآن شریف، ادراکى است که در صورت سلامت فطرت به طور تامّ براى انسان حاصل مى شود»، (تفسیر المیزان، ج 2، ص 250)
2- در قرآن کریم 49 بار از مشتقات ماده «عقل» استفاده شده است و در عین حال واژه هاى دیگرى مترادف با عقل تلقى گشته است همچون حلم (طور/32)، نُهى (طه/54 و 128)، حجر (فجر/5)، قلب (ق/37، حج/46، توبه/87 و 127) و لُبّ (آل عمران/7، رعد/19، زمر/18، غافر/54).
3- در روایات نیز عقل به عنوان ابزارى براى شناخت حقایق تلقى شده است. امام صادق علیه السلام در فرازى از یک روایت بسیار جالب و طولانى مى فرماید: « … عقل است که خدا انسان ها را به آن آراسته، و روشنى بخش آنان قرار داده است. پس بندگان به واسطه عقل آفریدگار خود را شناخته، و خوب را از بد تمییز داده اند، و شناخته اند که تاریکى در نادانى و روشنایى در آگاهى است، این آن چیزى است که عقل آنان را به آن رهنمون شده است…»، (اصول کافى، ج اوّل، کتاب العقل و الجهل، روایت 35).
4- از مجموع روایات در باب خلقت «عقل» چنین استفاده مى شود که عقل داراى دو قوس صعود و نزول است و از آن به اقبال (روى آوردن) و اِدبار (بازگشتن) تعبیر شده است [نگاه کنید به اصول کافى، ج اوّل، صص 10-21 ] با توجه به مضامین احادیث و تفاسیر اندیشمندان بزرگ اسلامى اقبال عقل، اقبال به عالم طبیعت، اجسام، مواد و عالم کثرت است ودر همین عالم است که عقل در نازل ترین مرتبه خود قرار مى گیرد و مردم آن را گاه در امور معاش و گاه در امور معاد خود به کار مى گیرند. عقل نزول کرده همان عقلى است که گاه براى فراگیرى علوم مختلف و بدست آوردن و حفظ تجربه ها از آن استفاده مى شود: العقل حفظ التجارب ؛ [آمدى عبدالواحد، شرح غرر الحکم و دررالکلم، شارح و مترجم جمال الدین محمد خوانسارى، تصحیح میرجلال الدین حسینى، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اوّل، 1366 ش، ج اوّل، ص 177] اما ادبار عقل، یعنى پشت کردن به این عالم و رجوع به سوى جایگاه اصلى آن که همان عقل توحیدى و الهى است [در این باب نک: محمد بن ابراهیم، صدرالدین شیرازى، شرح اصول الکافى، تصحیح محمد خواجوى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى تهران، چاپ اوّل، 1366، ج اوّل، ص 403] از عقل به این سو افتاده به عقل اکتسابى، عقل جزیى، عقل بشرى، عقل دنیایى و از عقل به آن سو نظر کرده به عقل آخرتى، عقل الهى، عقل کلى و عقل خدادادى نیز تعبیر مى کنند.
5- لسان آیات و روایات بیانگر این حقیقت است که از منظر اسلام، عقل جزئى باید به منشأ خود؛ یعنى، عقل کلى متصل شود و عقل بشرى رنگ عقل الهى به خود گرفته و عقل دنیایى عقل آخرتى گردد. عقل اکتسابى باید در راستا و خدمت عقل خداداى باشد. عقل کلى همان عقلى است که موجب هدایت و وصول به مقصد مى شود و عقل الهى همان عقلى است که خود را تحت فرمان الهى قرار داده و تخطى در برابر او را روا نمى دارد از همین رو براى آن که عقل جزئى و نزول یافته با مبدأ خود ارتباط یافته و سیر صعودى خود را به موطن اصلى اش آغاز کند، و در پرتو این سیر و اتصال و توجه بتواند راهنماى انسان باشد، در اسلام تعقل و پرهیزگارى مقارى با یکدیگر مطرح شده است. (به عنوان نمونه نک: غافر/3)
در این باب سخن علامه طباطبایى(ره) خواندنى است: «شکى نیست که قرآن مجید و روایات، تقوا را در جانب علم معتبر مى دانند؛ اما این براى آن نیست که در برابر تفکر منطقى – که فطرى است و انسان آن را به ناچار به کار مى برد – تقوا و یا تقوایى که با تفکر باشد، به عنوان راه مستقل و جدایى قرار داده شود؛ و تردیدى نیست که انسان تنها با پدیدآوردن مقتضیات قواى شعورى مى تواند بر افکار خود تسلط یابد و به معارف خود وسعت بخشد. افراط و تفریط انسان در پیروى قوه اى از قواى خود موجب مى شود که در افکار و معارفش انحراف پدید آید. زیرا در اثر افراط، تمام خواسته هاى آن قوه را عملى مى سازد و آن را بر سایر تصدیقات و افکار قواى دیگر مقدم مى دارد واز مقتضیات دیگر قوا غفلت پیدا مى کند. بنابراین، معارف حقّه و علم هاى سودمند، تنها در صورتى فرا چنگ مى آید که بشر اخلاق خود را اصلاح کند و فضایل انسانى و ارزنده خود را کامل نماید که این همان تقوا است. قرآن کریم، به خاطر استقامت فکر و صواب بودن علم و خالى بودنش از خیالات حیوانى و القائات شیطانى تقوا را در تفکر و تعقل شرط دانسته است؛ نه این که در مقابل تفکر منطقى، تقوا را هم -مانند تذکر راه مستقل و جدایى قرار دهد»، (تفسیر المیزان، ج 5، صص 270-267).
6- اسلام عقل را حجت دانسته است. بسیارى از آیات و روایات به صورت هاى گوناگون بر سندیت و حجیّت عقل در معارف صحه گذاشته و بر تعقل و تفکر در نظام آفرینش تشویق و تأکید کرده است. به بیان دیگر دعوت فراوان قرآن مجید به تدبر و تفکر بدون این که عقل و نتیجه استدلال عقلى داراى حجیت باشد، بى معنا و لغو خواهد بود. از سوى دیگر این که خداوند متعال در موارد متعددى از کفار و مشرکان خواستار اقامه برهان شده است، نشانه آن است که استدلال منطقى که توسط قوه عقل صورت مى گیرد، حجّت است و هر دو طرف خصم مى توانند براى اثبات مدعاى خویش بدان استناد کنند. در این باب نک: انفال/22 و یونس/100، بقره/111، انبیاء/22. 7- قرآن و روایات روش چگونگى استفاده از عقل را به صراحت مطرح ننموده و معین نکرده است، بلکه با تعابیر گوناگون به آنچه که مردم بر حسب عقل هاى فطرى و ادراکات مستقر در جان خود مى فهمند، حواله داده است. اکنون این سؤال رخ مى نماید که این راهى که به حسب فطرت بشرى مى شناسیم چیست؟ علامه طباطبایى به این پرسش چنین پاسخ مى دهند: «ما در هر چه شک مى کنیم، در این تردیدى نداریم که یک سلسله حقایق خارجى و واقعى و مستقل و جداى از رفتار ما وجود دارد، مانند: مسائل مبدء و معاد و یا مسایل ریاضى و طبیعى، ما وقتى بخواهیم به طور یقینى به آنها دست یابیم، یک مجموعه قضایاى اوّلى و بدیهى که قابل شک هم نیست، بر مى گزینیم و سلسله قضایاى دیگرى را که لازمه دسته اول است، بدان اضافه مى کنیم، و با یک ترتیب فکرى خاصى مرتّب مى کنیم و در نهایت مطلوب خود را به دست مى آوریم. این اشکال و مواد اولیه، امور بدیهى بوده، به گونه اى که فطرت سلیم و بى شائبه در آنها دچار شکست نمى شود مگر آن که از عقل و فهم سلیمى برخوردار نباشد و در نتیجه این چیزهاى ضرورى را درست تصور نکرده و لذا مفاهیم تصورى و تصدیقى دیگرى را به جاى تصور و تصدیق بدیهى مى گیرد. قرآن کریم، عقول را به استعمال چیزى که در فطرت آن جا دارد و به رفتن راهى که به حسب طبع خود مى شناسد والفت دارد دعوت مى کند و آن همانا، ترتیب مطالب معلوم براى کشف مجهولات است و آنچه که فطرى عقول است این است که براى به دست آوردن معلومات واقعى، مقدماتى حقیقى و یقینى ترتیب دهد که برهان منطقى چیزى جز همین نیست و براى آنچه که مربوط به عمل است، مانند سعادت و شقاوت و خیر و شر و نفع و ضرر و چیزهایى که باید اختیار و عمل شود و آنها که باید ترک شود که همان امور اعتبارى است، مقدمات مشهوره یا مسلمات را ترتیب مى دهد که جدل منطقى نام دارد و در موارد خیر و شر احتمالى که تنها گمان به خوبى و بدى آنها داشته و یقینى نیست براى ارشاد و راهنمایى به یک خیر و شر گمانى مقدمات ظنى و گمانى به کار مى برد و این همان موعظه و پند است که در منطق بدان خطابه گفته مى شود.» [المیزان، ج 5، صص 267 و 256 – 255] متفکران اسلامى بر اساس همین مطالب منطق اسلامى را پى ریخته اند که متد و روش تعقل و چگونگى استفاده از عقل را مطرح و روشن مى سازد. [جهت آشنایى با منطق اسلامى نک: شرح منطق، محمد مظفر، ترجمه و توضیح على شیروانى، انتشارات دارالفکر، قم ‍]

الف) اصل دیانت (خداشناسى و رسالت و گرایش به معاد) با عقل به اثبات مى رسد. ب ) آنچه را عقل به طور قطع به اثبات رسانده، چنان نیست که شارع مقدس آن را طرد نماید؛ مثلاً 4 2*2 این گونه نیست که دین بگوید خیر 2*2 مساوى 5 است یا مثلاً بداهت عقل اصل علیت را ثابت مى کند، آن وقت دین بگوید خیر لزومى ندارد که هر معلولى، علت بخواهد. ج ) آنچه را که عقل به عنوان امر نیک یا زشت صد در صد قضاوت نماید، مطرود شرع نیست؛ مثلاً قبل از هر چیز عقل زشتى دروغ و ظلم و خیانت را اعلام مى کند. حال شارع مقدس این امر مسلم را نپذیرد و بگوید خیر این هر سه از افتخارات یک انسان است. یا عقل به نیکى و زیبایى صداقت و اخلاص پى برده یا عدالت و وفاى به عهد را ارزش و کمال انسان قلمداد کرده است. آن گاه شرع بگوید خیر اینها زیبا نیست و… . هرگز چنین نخواهد بود. در این جا شایسته است قبل از بررسى موارد دیگر، از کاربرد عقل در دین به برخى از متونى که در راستاى ارزش عقل نقل شده اشاره شود. از امام صادق(ع) خطاب به هشام نقل شده که فرمود: یا هشام! انّ اللَّه على الناس حجّتین: حجةً ظاهرةً و حجةً باطنةً: فامّا الظاهرة فالرّسل والانبیاء و الائمّة علیهم السلام و امّا الباطنةُ فالعقول ؛ اى هشام! همانا که خداوند بر مردم دو گونه حجت دارد: حجتى آشکار و حجتى پنهان؛ حجت آشکار او، رسولان، پیامبران و امامان هستند و حجّت پنهان عقول ایشان است »، (ابى جعفر محمد بن یعقوب الکلینى «اصول کافى»، ج 1، ص 16). و هم چنین باز از حضرتش خطاب به هشام چنین آمده که: یا هشام! انّ اللَّه تبارک و تعالى اکمل للنّاس الحجج بالعقول و نصر النبیین بالبیان ؛ اى هشام! همانا خداى متعال حجت ها را براى مردم، به وسیله عقل هاشان کامل کرد و انبیا را به وسیله بیان یارى نمود». باز از امام صادق(ع) در جاى دیگرى نقل شده است که مى فرماید: انّ اوّل الامور مبدأَها… العقل الّذى جعله اللَّه زینةً لخلقه و نوراً لهم. فبالعقل عَرَفَ العباد خالقهم و انّهم مخلوقون… و عرفوا الحسن من القبیح ؛ همانا، آغاز و مبدأ امور، عقل است که خداى متعال آن را زینتى براى خلق و نورى براى آفریدگان خویش قرار داده است. پس به وسیله عقل است که بندگان خدا آفریدگار خویش را مى شناسند و به مخلوق بودن خویش پى مى برند… و نیز به وسیله آن، خوب را از بد تشخیص مى دهند». از روایات مذکور چنین برداشت خواهد شد که: 1- اعتبار عقل عملى در کنار عقل نظرى است؛ یعنى، همان طورى که با عقل نظرى به خداشناسى، راهنماشناسى و معادشناسى نائل مى شویم و چنین شناختى تکلیف ما را تعیین مى کند. هم چنین شناخت نیکى ها و نکوهیده ها، زیبایى ها و زشتى هاى عقل از دیدگاه شرع تکلیف ما را روشن مى سازد. 2- با همه ارزشى که عقل انسان دارد؛ ولى به گونه اى نیست که همه قوانین و وظایفى را که براى کمال و سعادت انسان ضرورى است بتواند درک کند و نیاز به پشتوانه نیرومند دیگرى هم چون سفراى الهى و کتاب هاى آسمانى نداشته باشد. 3- و از سوى دیگر استفاده مى شود که ارسال پیامبران و فرستادن کتاب هاى آسمانى بدان معنا نیست که حتى ادراکات یقینى و بدیهى عقل نیز حجت نباشد. 4- و در نهایت مى یابیم که از دیدگاه شارع، ارزش وجودى افراد به میزان سرمایه عقل و برد فکرى آنهاست. د ) مورد دیگرى که پاى عقل به میان مى آید، در ملازمات است. فرض بفرمایید که شارع چیزى را واجب فرموده است. طبیعى است که هر امرى مقدمات و شرایطى مى خواهد تا به وقوع بپیوندد. اگر فرمود وضو و غسل واجب است، بنابر این تهیه آب و مقدمات آن نیز به داورى عقل سلیم انسان واجب خواهد بود. این جاست که حکم شرع بر حکم عقل بار مى شود. هم چنین در مورد نهى و حرمت اگر چیزى از نظر شارع مقدس حرام و ممنوع شد، بدیهى است که مقدمات و شرایط آن نیز ممنوع مى گردد. ه) هر کجا که عقل به درک مسائل نائل آید، از ناحیه شرع نیز مهر تأیید خواهد خورد. ولى همه مى دانیم که شعاع عقل در فهم بسیارى از حقایق نارساست و در این جاست که حجت ظاهر و پیامبران الهى باید به کمک انسان بشتابند. {/Bیُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ {w17-21w}2:151*/}؛ خداى سبحان به شما یاد داد آنچه را که شما نمى توانستید بفهمید و فرا بگیرید»، (بقره، آیه 239). و) نکته حائز اهمیت این که دین تضمین کننده احکام و دستورات عقلى است؛ بدین معنا که وقتى عقل عملى ما فضایل اخلاقى را به عنوان وظایف انسانى از ما درخواست مى کند، چه ضمانت اجرایى براى انجام چنین دستوراتى وجود دارد؟ گر چه در شرایط عادى وجدان اخلاقى مؤثر است ولى در نهایت و به ویژه در شرایط خاص این دیانت است که ما را وادار به انجام وظایف شرعى و از جمله وظایف عقل عملى خواهد ساخت. (پیرامون این سؤال ر.ک: اصول الفقه «مظفر» جلد 2، ص 109 ؛ «دروس فى علم الاصول» شهید صدر، ص 289 و «درآمدى بر حقوق اسلامى» دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ص 327).

قرآن کریم از مردم ایمان مبتنی بر اندیشه را طلب می کند و همواره انسان را به تأمل، تفکر، تعقل، تدبر ترغیب و از تقلید کورکورانه به شدت نهی می نماید. در مورد رابطه عقل و دین در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود: 1. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابّ ِ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ؛ بدترین جنبنده ها کسانی هستند که کر و گنگ اند و تعقل نمی کنند.»انفال، آیه 22 2. «وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ؛ خداوند بر آنان که تعقل نمی کنند پلیدی قرار می دهد.»یونس، آیه 100 3. گاهی قرآن کریم از حریف خود استدلال عقلی می طلبد: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ؛ دلیل و برهانی بیاورید.»سوره بقره، آیه 111 4. در جای دیگر قرآن کریم اعتراف دوزخیان را چنین بیان می کند: «وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ؛ دوزخیان گفتند: اگر ا گوش خود را باز کرده بودیم – و فرامین انبیاء(ع) را می شنیدیم- و عقل و اندیشه خود را به کار می گرفتیم، امروز در دوزخ بسر نمی بردیم.»سوره ملک، آیه 10 برای آشنایی بیشتر از دیدگاه قرآن پیرامون حجیت و اعتبار عقل ر.ک: – استاد مطهری، آشنایی با قرآن (شناخت قرآن)، ج 1، انتشارات صدرا، قم. و درباره کارکرد عقل توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم: نخست باید دانست که عقل دو کارکرد مهم دارد: 1. ابزار شناخت 2. منبع شناخت. در کارکرد اول برای آگاهی بر حقایق هستی و استفاده از دیگر منابع شناخت، لازم است از عقل به طور کامل بهره گرفت و راهی غیر از آن نیست زیرا نیروی درک انسان است. اما اکتفا به عقل به عنوان تنها منبع شناخت به معنای محرومیت از دیگر منابع شناخت است چنان که اکتفا به قرآن تنها و یا روایات تنها هر کدام محرومیت از دیگر منابع است علاوه بر این که تجربه های مشهور بشری نیز نشان داده اکتفا به هر کدام و دوری از دیگر موجب ضایعات جبران ناپذیر و گاهی انحرافات آشکار شده است. جهت توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم: در ابتدا توجه شود به این نکات: 1- این شبهه پیشینه تاریخی دارد از جمله گروهی به نام «براهم» این شبهه را مطرح کرده که عقل ما را کفایت می کند و نیازی به انبیاء نیست، چون اگر انبیاء همان چیزی را می آورند که عقل ما درک می کند نیازی به انبیاء نیست و اگر مطالبی می آورد که معقول نیست و عقل ما درک نمی کند مقبول و پذیرفته نیست چون چیزی که معقول نیست پذیرفتنی نیست.(1) 2- منابع استخراجی احکام از نظر شیعه و سنت چهار چیز است: الف. قرآن ب. سنت پیامبر (منتهی شیعیان سنت ائمه-ع- را نیز حجت می دانند) ج. عقل د. اجماع و اتفاق مسلمین که مجموع قرآن وسنت و اتفاق را می توان گفت حجت ظاهری است و عقل حجت درونی لذا در روایات آمده(2) که «خداوند دوگونه حجت بر انسان قرار داده است. یکی حجت ظاهر و دیگری حجت باطن، حجت آشکار همان رسول و انبیاء و ائمه(ع) هستند و حجت نهان عقول.» 3- عقل انسانی آن چه درک می کند کلیات مطالب است مانند لزوم شناخت خالق، ضرورت وجود انبیاء، ضرورت وجود هدایت، و همین طور قبح و زشتی ظلم یا خوبی عدالت، ولی جزئیات را نمی تواند به طور کامل درک کند. با توجه به نکات پیش گفته اولا باید گفت که هرگز عقل نمی تواند انسان را از دین بی نیاز کند چرا که انسان در بخش عقائد و احکام (عبادت، معاملات، حدود، سیاسات و … ) و اخلاق نیاز به هزاران مسئله دارد که هرگز عقل جزئیات آن را مطابق با واقع و موافق باسعادت دنیا و آخرت نمی تواند درک کند، مثلا در باب نماز فوقش عقل اصل ضرورت وجود عبادت را درک می کند و اما هزاران مسئله که در باب حج و معاملات و سیاسات و همین طور در باب اخلاق اصل ضرورت آن را درک می کند ولی خیلی از مصداق های آن را باید شرع بیان کند. هر چند همین عقل در مواردی برخی احکام را درک می کند، و یا کلیات عقائد باید توسط عقل درک شود. یکی از فلسفه های اساسی بعثت پیامبران دین است که نارسایی های عقل ار جبران کند و آن جا که شاهباز اندیشه قدرت پرواز ندارد از طریق وحی انسان ها را هدایت کنند و آن چه را برای عقل درک پذیر نیست به بشر بنمایانند و او را از ضلالت و گمراهی نجات دهند. لذا آن چه شرع می آورد اگر مطابق عقل باشد، حکم او را تأکید می کند و اگر مسائلی باشد که عقل قبل از شرع و دین آن را درک نکرده است باعث ارشاد و هدایت عقل می شود و با این توضیح شبهه براهم هم رفع می شود. ثانیا: اگر عقل بشری برتر یا مکفی از هدایت های وحیانی و حاملان آن بود و با وجود آن انسان حاجت به چیز دیگری نداشت فرستادن این همه رسولان (124000 پیامبر) و انزال کتاب های آسمانی لغو می نمود و انجام آن بر خداوند حکیم، قبیح و محال شمرده می شد. و در جهان امروز هب خوبی می توان این حقیقت را درک کرد که قدرت های شیطانی وقتی دین را کنار گذاشته چگونه با عقل منحرف شده خود قوانین را برای بشر وضع می کند که جز تأمین کننده منافع ابرقدرت نیست، و فساد و تباهی آن قدر دامن بشریت را گرفته که مجبور شدند اعتراف کنند که تنها دین است که می تواند بشریت را هدایت و کنترل نماید.(3) ثالثا: از ذیل پاسخ دوم به دست آمد که آن چه که عقل بشری درک می کند بروز آن با موانع جدی چون هواپرستی، خودخواهی، دنیا پرستی و … مقام خواهی روبروست. رابعا: خود عقل این حکم را درک می کند که خدای حکیم که انسان را آفریده تا به سعادت دنیا و آخرت برسد، باید برای طی این راه قانون و مجری قانون بفرستد، پس اگر ما عقل را قبول داشته باشیم خود می گوید، انسان از دین و قوانین آسمانی بی نیاز نیست. افزون بر آن دین کارکردهای مختلفی دارد که رعایت اختصار، ما را از بررسی تفصیلی آن معاف می دارد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: – آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، سازمان تبلیغات. – وحی و نبوت، مرتضی مطهری.

برای استنباط احکام اسلامی ما چهار منبع در اختیار داریم که عبارتند از : 1- کتاب 2- سنت 3- اجماع 4-عقل . ما به کمک این چهار منبع است که می توانیم احکام و فرامین الهی را بدست آوریم. در این میان عقل از جایگاه ویژه ای برخوردار است بطوری که اگر روایتی را به عقل عرضه داشتید و با اصولی از اصول عقل در تضاد بود باید آن روایت را به کنار بگذارید و در بسیاری از ایات قرآن نیز بر عقل تاکید شده است و انسان را با خطاب «‌ ای صاحبان عقل و خرد » مورد خطاب قرار گرفته است ، و به حکم همین عقل داشتن است که انسان اشرف مخلوقات است.
عقل در در عرض کتاب و سنت و به عنوان دلیلی مستقل مطرح است. در واقع ، هر آنچه عقل بدان حکم می کند شرع و دین نیز بدان بدان حکم می کند و نیز هر آنچه شرح بران حکم کند عقل نیز از آن دم می زند. البته حکم عقل به معنای هرچیزی که هر کسی ذهنش می رسد خوب است نیست و عقلی که حکمش مورد تایید شرع است و شرع نیز همان حکم را می دهد ، احکامی است که همه عقلاء در هر زمان و مکانی و با هر ویژگی و خصوصیتی ، بدان باور دارند. مثلا « حق دفاع »‌ یکی از احکامی است که هم عقل و هم شرع بدان حکم می کنند.
در واقع باید گفت که یکی از عوامل جاودانگی دین اسلام ، گره خوردن آن با عقل و احکام عقلی است احکامی که ثابت و استوار اند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد