۱۳۹۹/۰۱/۱۱
–
۳۷۵ بازدید
سلام البته راه دیگری برای خارج شدن از سختی ها وجود داره که در اشخاص دیگه کاملا جواب داده دست زدن به انواع و اقسام جنایات وگناهانه تا خدا دست از سر ما برداره و صدرصد کافر شدنه و جسارت وتوهین به مقدساته . حتی اشخاصی بوده که فورا با این کار با موفقیتو اسایش روبرو شدن .البته من هنوز در حال صبر کردن هستم ولی معلوم چقد بتونم دوام بیارم و به این طریق این ازمون لعنتی و زندگی دوزخی تمام بشه
پرسشگر گرامی؛ خداوند مصیبت ها را برای این جهت استخدام کرده است که به وسیله آن انسان را از دنیا قطع و به خود وصل کند، دست انسان را از توی دست دنیا دربیاورد تا بتواند در دست خود قرار بدهد.
شما تا دستت در دست دوستت قرار دارد آیا می توانید با دوست دیگرتان دست بدهید؟ هرگز شما مگر نمی گویید با یک دست نمی شود دو هندوانه برداشت، پس با یک دست هم نمی شود با دو کس دست داد. پس انسان تا دست خود را از دست دنیا بیرون نکشد نمی تواند با آخرت دست بدهد، از بیعت ظالم باید خارج بشود تا بتواند با امام بیعت کند، از وادی کفر می باید خارج شود تا بتواند به وادی ایمان وارد شود. همانطورکه تا آخرین ثانیه های شب پایان نیابد وارد اولین ثانیه های روز نخواهد شد.
پس مصیبت ها این هنر را به همراه دارند که دست انسان را برای همیشه از دست دنیا خارج کنند، شما فرض کن دستت را به دوستت داده ای، او هم دستت را فشار می دهد، آیا برای بار دیگر به او دست می دهی؟ هرگز. چون می گوئی من با او یک بار دست دادم، دستم را فشار داد.خدا برای اینکه بخواهد انسان را نسبت به دنیا و دنیائی ها بی میل و رغبت کند او را تحت فشار قرار می دهد و انواع مصیبت ها را بر او فرود می آورد.
انسانی که بی هوش شده است به جهت به هوش آمدن گاه او را سیلی می زنند تا به هوش بیاید. مصیبت ها سیلی خداوندند که بر صورت بی هوشان و سرمستان وادی دنیا نواخته می شود آنکه مرده است هیچ گاه به او سیلی نخواهند زد. پس آنکه به مصیبتی گرفتار نیست باور کند که مرده است، البته در صورتی که آثار به هوش بودن را در خویش نمی بیند. یکی از تاثیرات مصیبت آن است که انسان حالتی پیدا می کند که دنیا را در شان و حیثیت خویش نمی بیند یا کم می بیند. شما اگر از بچه هایتان چیزی که داده اید پس بگیرید، قطعا یک حالت زدگی در آنان ایجاد می شود، دیگر وقتی چیزی را به آنهامی دهید از شما قبول نمی کنند، چون احساس می کنند که هیچ اعتمادی به این چیزهائی که شما می دهید، نیست.
خداوند متعال وقتی بخواهد مومنی را متوجه کند که به این دنیا هیچ اعتمادی نیست با یک بده و بستانی با او برخورد می کند.
انسان در ابتداء وقتی چیزی را به چنگ آورد آرام و قرار ندارد. اما کمی که خدا با او بده و بستان کرد متین و با وقار می شود، هم در گرفتن و هم در پس دادن، نه وقتی که به او می دهند فرحی از خود نشان می دهد و نه آن وقتی که از او می گیرند جزعی می زند. وقتی انسان نسبت به خدا تخلف می کند. آثار آن خلاف در زندگیش ظاهر می شود. به جای آنکه خودش را محکوم کند که من متخلف بودم. از خدا گله می کند، که چرا با من اینچنین کردی یعنی گله انسان از خدا به تخلف انسان برمی گردد.
اعتراضی که انسان نسبت به خدا دارد بر می گردد، به انحرافی که نسبت به او داشته است. یعنی عیب و نقص خودش را به اونسبت می دهد و بعد شاکی می شود، یعنی انسان شکایت از خدا، در کار خدا می کند. یک سوء رفتار نسبت به خدا دارد و یک حسن ظن و تعلق نسبت به خودش دارد. این دو وقتی در هم ضرب شد نتیجه اش اعتراض نسبت به خدا می شود.
انسان اگر در حال رقابت مومن بود مومن است. پیش از رقابت 99 درصد مردم مومنند اما بعد از رقابت 99 درصد آنان مومن نخواهند بود. شیطان تا رقیبی همچون آدم در کنار خویش نمی دید موجودی پاک و سالم به نظر می رسید. اما تا پای آدم به میان آمد همان شد که شد.
قابیل تا مسئله رقابت با هابیل برایش مطرح نبود .از صلحا بود اما در رقابت از اشقیاء شد.
**مراتب بلایا:
هر کسی کاسه ای از ابتلائات دارد که مطابق وجود و استعداد او است. و کاسه های اشخاص، از بلایا پر شده است؛ ولی خدا همه را دوست دارد.
**بلایا نشانه عنایت الهی :
امام صادق علیه السلام فرمود : شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله سلم را برای طعامی دعوت کرد ، آن حضرت به خانه میزبان رفت ، و در آنجا مرغی را دید که روی دیوار تخم گذاشت ، سپس آن تخم مرغ غلطید وروی میخی که در دیوار بود قرار گرفت ، نه به زمین افتاد و نه شکست ، پیامبر صلی الله علیه و آله سلم از این منظره ، تعجب کرد . میزبان به پیامبر صلی الله علیه و اله سلم گفت : ” آیا از این تخم مرغ که نه شکست و نه به زمین افتاد ، تعجب می کنی ؟ سوگند به خداوندی که تو را به پیامبری مبعوث نمود ،هرگز بلایی ندیده ام .” رسول خدا صلی الله علیه و اله سلم (احساس خطر نزدیک کرد) هماندم برخاست و از غذای میزبان چیزی نخورد وهنگام خروج فرمود : ” مَن لَم یُرزَا فَما اللهُ فِیهِ مِن حاجَتٍ ؛ کسی که بلایی نبیند ، خداوند به او نیازی ندارد .” (یعنی لطف وتوجهی به او ندارد و چنین شخصی هر لحظه در خطر بلاست.)
**آثار بلایا:
حضرت آیت الله بهجت ره: ما چه می دانیم؛ خدا می داند که بعضی ابتلائات، شرط بعضی اِفاضات است. شخصی می گفت: به فلان مشکل مبتلا شدم، خیلی بر معلوماتم افزوده شد.
براساس آنچه از احادیث استفاده مى شود، خداوند گاهى مؤمنان را در دنیا به بلاها و رنج ها مبتلا مى کند تا این گرفتارى ها کفاره گناهان آنان شود و در روز قیامت دیگر چیزى که به خاطر آن عقوبت و کیفر شوند در کار نباشد و آنان را از نعمت خود برخوردار سازد، ولى افرادى که کافر و مشرک هستند چنانچه برخى کارهاى نیک داشته باشند، پاداش آنان را در همین جهان به آنان مى دهد; در نتیجه، در آن جهان با دست خالى حاضر خواهند شد.
جهان بینى دینى، دنیا و رنج هایش را بد نمى داند، بلکه به عکس رنج ها را عاملى براى تحّرک بشمار مى آورد; زیرا رنج ها وابستگى انسان را به دنیا کم مى کنند و او را به راه مى اندازند. این ذات دنیاست که با تغییر احوال و فصول و مرگ حتمى، به انسان آگاهى مى دهد که اینجا جاى ماندن و قرار نیست. بنابراین برخوردارى ها و بلاها، معیار سعادت نیستند و از همین جاست که نقش بلاها در سیر و سلوک معنوى و شکوفایى قابلیت هاى درونى مؤمن آنقدر اهمیت پیدا مى کند که در حدیث آمده است: «البلاء للولاء؛کسانى که ایمان بیشترى دارند، رنجشان بیشتر است».( اصول کافى، باب بلا و امتحان.)
دوست عزیز؛ بلا برای مؤمنین واقعی، نعمت است. چرا که آنها را نسبت به دنیایی که فانی و زودگذر است، بی میل می کند. و آنها را متوجه خداوند و آخرت می نماید. به این خاطر بیشتر مواظب اعمال خود هستند و برای آخرت خود کار می کنند. و در نتیجه اهل بهشت می شوند. همچنین چون بر این مصائب صبر می کنند و در هر صورت شکرگذارند این صبر بر بلایا، موجب ارتقاء درجه ی آنان می شود. با این دید، این مصائب و بلایا؛ خیر محض و نعمت بزرگ خداوند بر بندگانش می باشد. پس نباید اسم این ابتلائات را بدبختی گذاشت. بدبخت کسی است که از چشم خدا افتاده باشد. و وقتی از چشم خدا افتاد ، او را در این دنیا متنعم می سازد و مال و منال و دارایی های زیادی به او می دهد و او نیز، مشغول آن نعمتهای مادیِ ظاهری می شود و از یادخدا و آخرت غافل می گردد. چنین انسانی به خاطر غفلت و غوطه ور شدن در گناهان ،اهل آتش می شود. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى*أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى * حقّاً که انسان سرکشى مى کند، همین که خود را بى نیاز پندارد.»
نباید تصور کرد که این بلایا بندگان مؤمن خدا را اذیت می کند و از این سختی ها در عذابند بلکه آنها به قضای الهی راضی هستند. و از بندگی و صبر در راه خداوند لذت روحی می برند. خداوند لذاتی را به این بندگانش می چشاند که قابل وصف نمی باشد، و قابل مقایسه با لذات دنیوی نمی باشد. از عارف بزرگ ،آیت الله بهجت (ره)، نقل کرده اند که ایشان بعد از نماز خطاب به اطرافیانشان کرده و گفته بودند:« اگر سلاطین عالم می دانستند که نماز این قدر لذت دارد دنبال لذات دیگر نمی رفتند.» پس دنیا برای مؤمنین در هر حالت ،چه در سختی باشد و چه در راحتی، جای رنج نیست و احساس درد و رنج نمی کنند و هر چند بدنهایشان در رنج باشد؛ روح و روانشان در آسایش و نشاط است. مؤمن واقعی چون تسلیم رضای الهی است هنگام گرفتاری هم شاد است چون آن را هدیه الهی می داند و مؤمنان واقعی آرامش روحی و روانی واقعی دارند. اگر کسی وظایف خود را انجام داد. این نوع بلا از برای ارتقای درجه و از لطف های خداست.
اما اگر به جهت سستی و بی احتیاطی بود مقصر خود اوست و مکافات عمل اوست. امّا اینکه اکثر مردم بلایای الهی را بد می دانند ، ناشی از جهل آنهاست. همانگونه که کودکان آمپول را بد و پزشک را موجودی ترسناک فرض می کنند. در حالی که بزرگترها عالمند که آمپول خیر است و پزشک فردی است دوستدار انسانها. خداوند متعال فرمود: «… عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛ چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است ؛ و چه بسا چیزى را دوست داشته باشید، در حالی که شرِّ شما در آن است ؛ و خدا مى داند ، و شما نمى دانید.» (البقرة:216). پس جایی که انسان می بیند خبری از مشکلات دنیا نیست باید به شدّت بر خود و عاقبت خویش بترسد ؛ چرا که بعید نیست از چشم خدا افتاده باشد ؛ همانند شاگرد تنبل کلاس که معلّم کاری با او ندارد.
آری این ما کودکان خردسال بزرگ پیکریم که ناملایمات زندگی را چون آمپول شفا بخش ، شرّ و نامهربانی می انگاریم امّا شیفتگان محبّت پروردگار به عمق حوادث نظر کرده ، پشت زلف سیاه و آشفته ی بلایا صورت زیبای یار دیده ، می گویند: « اگر با من نبودش هیچ میلی ، چرا ظرف مرا بشکست لیلی. »
هر مؤمنی آزمایش می شود تا صداقت او معلوم شود ولی آزمایش لزوما همراه با گرفتاری و بلا و بدبختی نیست، بلکه با خیر و شر آزمایش می شود. گاهی با مقام و موقعیت و مال و منال آزمایش می شود. گاهی با گرفتن مال. تصور نشود هر که مؤمن شد بیچاره و بدبخت و گرفتار می شود بلکه اگر مؤمن گرفتار شد، نباید تعجب کند، زیرا مؤمن با گرفتاری آزمایش می شود. خلاصه سخن آنکه تصور نشود مؤمن همیشه در آسایش است بلکه گاهی هم گرفتار می شود،ودر گرفتاری هم رضایت درونی دارد وهمواره شاد است.اینطور نیست که همیشه گرفتار باشد .
طبق منطق قرآن کریم ، دنیا فقط جای تکلیف و امتحان می باشد ؛ و جز تکلیف و امتحان در آن چیزی نیست هر انسانی که در آن وارد شود فقط و فقط برای امتحان می باشد ؛ و هر منظور دیگری نیز در میان باشد همگی در زیر چتر تکلیف و امتحان قرار می گیرد. حضرت على (علیه السّلام) فرمودند: « إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة ؛ بلا و گرفتارى براى ستمگر ادب است ، و براى مؤمن امتحان ، و براى پیامبران درجه و براى اولیاء کرامت می باشد.» (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص235) یعنی خداوند متعال با مصائب و بلایا ستمگران را مجازات می کند تا شاید ادب شوند و از ظلم خود باز گردند. مؤمنان را گرفتار بلایا می کند تا به معنای خاصّ کلمه امتحانشان نماید ؛ و امتحان نیز برای شکوفا ساختن استعدادهای الهی است. امّا انبیاء که ظلمی ندارند و استعدادات الهی آنها نیز شکوفاست ، به سبب بلایا ، اوصاف کمال موجودشان قویتر و شدیدتر می گردد ؛ لذا بلا برای آن بزرگواران موجب ارتقاء درجه است.
رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و اله) فرمودند:« لَا یَزَالُ الْبَلَاءُ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَةِ فِی جَسَدِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ حَتَّى یَلْقَى اللَّهَ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ خَطِیئَة ؛ مصیبت و گرفتارى همواره گریبان مرد و زن مؤمن را مى گیرد و آنها در مال و یا بدن خود نقصان مشاهده مى کنند و یا فرزندان خود را از دست مى دهند و اینها براى این است که هر گاه در محضر پروردگار حاضر شدند گناهى نداشته باشند.» (بحارالأنوار ، ج 64 ،ص236 ) و فرمودند: «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَمَنْزِلَةً لَا یَبْلُغُهَا الْعَبْدُ إِلَّا بِبَلَاءٍ فِی جَسَدِه ؛ در بهشت مقامى هست که هیچ کس به آن جایگاه نمى رسد مگر اینکه در بدن خود ناراحتى و گرفتارى داشته باشد.» ( بحار الأنوار ، ج 64، ص 237)
این روایت، بسیار تکان دهنده است: عبد اللَّه بن ابى یعفور ـ که همیشه بیمار بود ـ گوید: از دردهایی که به من می رسید به امام صادق (علیه السّلام) شکایت کردم، حضرت به من فرمود: اى عبد اللَّه اگر مؤمن پاداشى را که براى مصیبتها دارد بداند، آرزو می کند که او را با قیچی تکه تکه کنند.»
امام صادق (علیه السّلام) می فرمود: « اهل حق همیشه در سختى بوده اند، بدان که سختى مدت کوتاهى دارد و عاقبتش با آسایش طولانى است.»
امام صادق (علیه السّلام) فرمود:« در کتاب على (علیه السّلام) است که: سخت ترین مردم از لحاظ بلا کشیدن پیغمبرانند، سپس اوصیاء آنها، و سپس هر که از مردم نمونه آنهاست به ترتیب، و مؤمن فقط به اندازه اعمال نیکش مبتلا شود، پس هر که دینش درست و عملش نیکو باشد بلایش سخت است، و این براى آن است که خداى عز و جل دنیا را پاداش مؤمن و کیفر کافر قرار نداده است، و هر که دینش نادرست و عملش ضعیف باشد، بلایش اندک است. بلا به مؤمن پرهیزگار از باران به زمین شب زودتر می رسد.»
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: « اجر بزرگ با بلاى بزرگ است و خدا هیچ قومى را دوست نداشته جز آنکه گرفتارشان ساخته.» این گرفتاری ها سبب ارتقای کمالات انسانی می شود.
*دوست گرامی اشاره به این مطلب بسیار ضروری است که: خداوند را سنتهایی است که منطبق بر آنها با عالم انسانی رفتار میکند ، این سنتها عین عدالت و ثابت و لایتغیر هستند و هر اقوم و یا فردی بنا به آنچه میکند و میاندیشد، ذیل یکی از این سنتها قرار میگیرد. برخورد قهری و تجلی جلالی خداوند برای مؤمن، عین رحمت و جمال است و برخورد لطفی و تجلی جمالی خداوند برای کافر، عین غضب و جلال است. برخورد قهری با مؤمن برای تربیت و ندامت و منع و هدایت او است و برخورد لطفی با کافر برای غافل کردن بیش از پیش او و اضلال و گمراهی او است؛ هرچه برخورد با کافر به ظاهر لطیفتر باشد، در باطن شدیدتر است.
ازجمله آن سنتهای الهی در برخورد با مخالفان، سنت املاء و استدراج است.
*سنت املاء:
سنّت املاء یا امهال یعنی جلوی کسی را باز گذاشتن و تنبیه نکردن او، تا گناه بر گناه بیفزاید و مستحقّ عذاب بزرگتری شود.
خداوند متعال مؤمنین را به حال خود رها نمی کند ؛ بلکه مدام حوادثی برای آنها پیش می آورد که خود را در بند خدا بیابند و احساس کنند که خدایی وجود دارد و کنترل امور به دست اوست؛ لذا از او غفلت نمی کنند. امّا وقتی کسی به این هشدارها پاسخ مناسب نداد و هشدارها را جدّی نگرفت ، خدا نیز او را به حال خود رها می کند و هر چه کرد ، پیامد آن را به نحو آشکار نمی بیند. لذا خدا را به کلّی فراموش نموده و خیال می کند که کنترل تمام امور به دست خود اوست ؛ تا آنجا که به یکباره خداوند متعال او را گرفتار مرگ می کند و می بیند که هیچ چیزی در دست او نیست ؛ امّا دیگر راه بازگشت هم ندارد.
آنکه راه گمراهی پیش گرفت و لجاجت کرد، خداوند به او مهلت و امکانات مخالفت بیشتر را اعطا میکند تا او تا آنجا که میتواند، مخالفت ورزد و مضل گردد. خداوند زود جلوی او را نمیگیرد و مانع او نمیگردد. خداوند قادر است تا به محض مخالفت، مخالف را طرد و حذف کند، اما او مخالفان را خوب تحمل میکند و البته این «تحمل شدن» برای مخالفان «شر» است، ثمره کار عاقبت آشکار میگردد.
*سنت استدراج:
استدراج از جهت لغوی یعنی به تدریج و پله پله کسی را پائین آوردن یا بالا بردن، و در اصطلاح به معنای این است که رتبه کسی را به تدریج پایین بیاورند تا جائی که شقاوت و بدبختیاش به نهایت برسد و به ورطه هلاکت بیافتد، این کار با تجدید نعمتی بعد از نعمت دیگر صورت میگیرد تا به وسیله التذاذ از نعمات، غفلت تشدید شود و شخص سزاوار عذاب شدید گردد. در سنت استدراج، نکته اصلی تجدید نعمت پس از نعمت دیگر میباشد،
از مجموع آیات چنین بدست می آید که خداوند گناهکاران و طغیانگران را طبق یک سنت الهی فورا گرفتار مجازات نمی کند. بلکه درهای نعمت را به روی آنان می گشاید و هر چه طغیان بیشتر شد ،نعمت هم افزونی می یابد که در این صورت از دو حال خارج نیست:
الف :یا متنبه می شوند ،که این مصداق هدایت الهی است.
ب : یا بر غرور و معاصی آنان افزوده می شود که مضمون استدراج و حرکت تدریجی بسوی عذاب و مجازات دردناکتری است (رجوع شود به تفسیر نمونه ج 7 ص 33 و 34 ج 5 ص 238ـ239.)
آیات:
ا ـ « وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ (اعراف: 182) و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جائی که نمی دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.
وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیدی مَتینٌ » (اعراف: 183)ترجمه :و به آنها مهلت می دهم (تا مجازاتشان دردناکتر باشد)؛ زیرا طرح و نقشه من، قوی (و حساب شده) است.
2 ـ « وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ »(آل عمران: 178) ترجمه : آنان که به راه کفر رفتند گمان نکنند که مهلتى که ما به آنها مى دهیم به حال آنان بهتر خواهد بود، بلکه آنها را (براى امتحان) مهلت مى دهیم تا بر گناه و سرکشى خود بیفزایند، و آنان را عذابى خوارکننده است.
3 ـ « وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ »(الرعد: 32) ترجمه : و مردم به رسولان پیش از تو هم استهزاء بسیار کردند من هم به کافران فرصت دادم آن گاه ایشان را به عقوبت گرفته و با چه عقاب سخت به کیفر رسانیدم.
4 ـ « وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ» (الحج: 44) ترجمه : و نیز (قوم شعیب) اصحاب مدین (همه رسولان خود را تکذیب نمودند) و موسى نیز تکذیب شد و من هم کافران را (براى امتحان) مهلت دادم سپس آنها را (به عقوبت) گرفتم، و چقدر مؤاخذه و عقاب من (بر کافران) سخت است.
5 ـ « وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ » (الحج: 48) ترجمه : چه بسیار قریه هایى را که ستم پیشه بودند و من مهلتشان دادم، آن گاه آنها را فروگرفتم. و بازگشت همه نزد من است.
6 ـ « فَذَرْنی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ » (القلم: 44) ترجمه : پس مرا با آنها که این سخن را تکذیب مى کنند واگذار تا اندک اندک، چنان که درنیابند، فروگیریمشان. وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ (القلم: 45) – و به آنها مهلت دهم. هر آینه مکر من مکرى استوار است.
شما تا دستت در دست دوستت قرار دارد آیا می توانید با دوست دیگرتان دست بدهید؟ هرگز شما مگر نمی گویید با یک دست نمی شود دو هندوانه برداشت، پس با یک دست هم نمی شود با دو کس دست داد. پس انسان تا دست خود را از دست دنیا بیرون نکشد نمی تواند با آخرت دست بدهد، از بیعت ظالم باید خارج بشود تا بتواند با امام بیعت کند، از وادی کفر می باید خارج شود تا بتواند به وادی ایمان وارد شود. همانطورکه تا آخرین ثانیه های شب پایان نیابد وارد اولین ثانیه های روز نخواهد شد.
پس مصیبت ها این هنر را به همراه دارند که دست انسان را برای همیشه از دست دنیا خارج کنند، شما فرض کن دستت را به دوستت داده ای، او هم دستت را فشار می دهد، آیا برای بار دیگر به او دست می دهی؟ هرگز. چون می گوئی من با او یک بار دست دادم، دستم را فشار داد.خدا برای اینکه بخواهد انسان را نسبت به دنیا و دنیائی ها بی میل و رغبت کند او را تحت فشار قرار می دهد و انواع مصیبت ها را بر او فرود می آورد.
انسانی که بی هوش شده است به جهت به هوش آمدن گاه او را سیلی می زنند تا به هوش بیاید. مصیبت ها سیلی خداوندند که بر صورت بی هوشان و سرمستان وادی دنیا نواخته می شود آنکه مرده است هیچ گاه به او سیلی نخواهند زد. پس آنکه به مصیبتی گرفتار نیست باور کند که مرده است، البته در صورتی که آثار به هوش بودن را در خویش نمی بیند. یکی از تاثیرات مصیبت آن است که انسان حالتی پیدا می کند که دنیا را در شان و حیثیت خویش نمی بیند یا کم می بیند. شما اگر از بچه هایتان چیزی که داده اید پس بگیرید، قطعا یک حالت زدگی در آنان ایجاد می شود، دیگر وقتی چیزی را به آنهامی دهید از شما قبول نمی کنند، چون احساس می کنند که هیچ اعتمادی به این چیزهائی که شما می دهید، نیست.
خداوند متعال وقتی بخواهد مومنی را متوجه کند که به این دنیا هیچ اعتمادی نیست با یک بده و بستانی با او برخورد می کند.
انسان در ابتداء وقتی چیزی را به چنگ آورد آرام و قرار ندارد. اما کمی که خدا با او بده و بستان کرد متین و با وقار می شود، هم در گرفتن و هم در پس دادن، نه وقتی که به او می دهند فرحی از خود نشان می دهد و نه آن وقتی که از او می گیرند جزعی می زند. وقتی انسان نسبت به خدا تخلف می کند. آثار آن خلاف در زندگیش ظاهر می شود. به جای آنکه خودش را محکوم کند که من متخلف بودم. از خدا گله می کند، که چرا با من اینچنین کردی یعنی گله انسان از خدا به تخلف انسان برمی گردد.
اعتراضی که انسان نسبت به خدا دارد بر می گردد، به انحرافی که نسبت به او داشته است. یعنی عیب و نقص خودش را به اونسبت می دهد و بعد شاکی می شود، یعنی انسان شکایت از خدا، در کار خدا می کند. یک سوء رفتار نسبت به خدا دارد و یک حسن ظن و تعلق نسبت به خودش دارد. این دو وقتی در هم ضرب شد نتیجه اش اعتراض نسبت به خدا می شود.
انسان اگر در حال رقابت مومن بود مومن است. پیش از رقابت 99 درصد مردم مومنند اما بعد از رقابت 99 درصد آنان مومن نخواهند بود. شیطان تا رقیبی همچون آدم در کنار خویش نمی دید موجودی پاک و سالم به نظر می رسید. اما تا پای آدم به میان آمد همان شد که شد.
قابیل تا مسئله رقابت با هابیل برایش مطرح نبود .از صلحا بود اما در رقابت از اشقیاء شد.
**مراتب بلایا:
هر کسی کاسه ای از ابتلائات دارد که مطابق وجود و استعداد او است. و کاسه های اشخاص، از بلایا پر شده است؛ ولی خدا همه را دوست دارد.
**بلایا نشانه عنایت الهی :
امام صادق علیه السلام فرمود : شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله سلم را برای طعامی دعوت کرد ، آن حضرت به خانه میزبان رفت ، و در آنجا مرغی را دید که روی دیوار تخم گذاشت ، سپس آن تخم مرغ غلطید وروی میخی که در دیوار بود قرار گرفت ، نه به زمین افتاد و نه شکست ، پیامبر صلی الله علیه و آله سلم از این منظره ، تعجب کرد . میزبان به پیامبر صلی الله علیه و اله سلم گفت : ” آیا از این تخم مرغ که نه شکست و نه به زمین افتاد ، تعجب می کنی ؟ سوگند به خداوندی که تو را به پیامبری مبعوث نمود ،هرگز بلایی ندیده ام .” رسول خدا صلی الله علیه و اله سلم (احساس خطر نزدیک کرد) هماندم برخاست و از غذای میزبان چیزی نخورد وهنگام خروج فرمود : ” مَن لَم یُرزَا فَما اللهُ فِیهِ مِن حاجَتٍ ؛ کسی که بلایی نبیند ، خداوند به او نیازی ندارد .” (یعنی لطف وتوجهی به او ندارد و چنین شخصی هر لحظه در خطر بلاست.)
**آثار بلایا:
حضرت آیت الله بهجت ره: ما چه می دانیم؛ خدا می داند که بعضی ابتلائات، شرط بعضی اِفاضات است. شخصی می گفت: به فلان مشکل مبتلا شدم، خیلی بر معلوماتم افزوده شد.
براساس آنچه از احادیث استفاده مى شود، خداوند گاهى مؤمنان را در دنیا به بلاها و رنج ها مبتلا مى کند تا این گرفتارى ها کفاره گناهان آنان شود و در روز قیامت دیگر چیزى که به خاطر آن عقوبت و کیفر شوند در کار نباشد و آنان را از نعمت خود برخوردار سازد، ولى افرادى که کافر و مشرک هستند چنانچه برخى کارهاى نیک داشته باشند، پاداش آنان را در همین جهان به آنان مى دهد; در نتیجه، در آن جهان با دست خالى حاضر خواهند شد.
جهان بینى دینى، دنیا و رنج هایش را بد نمى داند، بلکه به عکس رنج ها را عاملى براى تحّرک بشمار مى آورد; زیرا رنج ها وابستگى انسان را به دنیا کم مى کنند و او را به راه مى اندازند. این ذات دنیاست که با تغییر احوال و فصول و مرگ حتمى، به انسان آگاهى مى دهد که اینجا جاى ماندن و قرار نیست. بنابراین برخوردارى ها و بلاها، معیار سعادت نیستند و از همین جاست که نقش بلاها در سیر و سلوک معنوى و شکوفایى قابلیت هاى درونى مؤمن آنقدر اهمیت پیدا مى کند که در حدیث آمده است: «البلاء للولاء؛کسانى که ایمان بیشترى دارند، رنجشان بیشتر است».( اصول کافى، باب بلا و امتحان.)
دوست عزیز؛ بلا برای مؤمنین واقعی، نعمت است. چرا که آنها را نسبت به دنیایی که فانی و زودگذر است، بی میل می کند. و آنها را متوجه خداوند و آخرت می نماید. به این خاطر بیشتر مواظب اعمال خود هستند و برای آخرت خود کار می کنند. و در نتیجه اهل بهشت می شوند. همچنین چون بر این مصائب صبر می کنند و در هر صورت شکرگذارند این صبر بر بلایا، موجب ارتقاء درجه ی آنان می شود. با این دید، این مصائب و بلایا؛ خیر محض و نعمت بزرگ خداوند بر بندگانش می باشد. پس نباید اسم این ابتلائات را بدبختی گذاشت. بدبخت کسی است که از چشم خدا افتاده باشد. و وقتی از چشم خدا افتاد ، او را در این دنیا متنعم می سازد و مال و منال و دارایی های زیادی به او می دهد و او نیز، مشغول آن نعمتهای مادیِ ظاهری می شود و از یادخدا و آخرت غافل می گردد. چنین انسانی به خاطر غفلت و غوطه ور شدن در گناهان ،اهل آتش می شود. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى*أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى * حقّاً که انسان سرکشى مى کند، همین که خود را بى نیاز پندارد.»
نباید تصور کرد که این بلایا بندگان مؤمن خدا را اذیت می کند و از این سختی ها در عذابند بلکه آنها به قضای الهی راضی هستند. و از بندگی و صبر در راه خداوند لذت روحی می برند. خداوند لذاتی را به این بندگانش می چشاند که قابل وصف نمی باشد، و قابل مقایسه با لذات دنیوی نمی باشد. از عارف بزرگ ،آیت الله بهجت (ره)، نقل کرده اند که ایشان بعد از نماز خطاب به اطرافیانشان کرده و گفته بودند:« اگر سلاطین عالم می دانستند که نماز این قدر لذت دارد دنبال لذات دیگر نمی رفتند.» پس دنیا برای مؤمنین در هر حالت ،چه در سختی باشد و چه در راحتی، جای رنج نیست و احساس درد و رنج نمی کنند و هر چند بدنهایشان در رنج باشد؛ روح و روانشان در آسایش و نشاط است. مؤمن واقعی چون تسلیم رضای الهی است هنگام گرفتاری هم شاد است چون آن را هدیه الهی می داند و مؤمنان واقعی آرامش روحی و روانی واقعی دارند. اگر کسی وظایف خود را انجام داد. این نوع بلا از برای ارتقای درجه و از لطف های خداست.
اما اگر به جهت سستی و بی احتیاطی بود مقصر خود اوست و مکافات عمل اوست. امّا اینکه اکثر مردم بلایای الهی را بد می دانند ، ناشی از جهل آنهاست. همانگونه که کودکان آمپول را بد و پزشک را موجودی ترسناک فرض می کنند. در حالی که بزرگترها عالمند که آمپول خیر است و پزشک فردی است دوستدار انسانها. خداوند متعال فرمود: «… عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛ چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است ؛ و چه بسا چیزى را دوست داشته باشید، در حالی که شرِّ شما در آن است ؛ و خدا مى داند ، و شما نمى دانید.» (البقرة:216). پس جایی که انسان می بیند خبری از مشکلات دنیا نیست باید به شدّت بر خود و عاقبت خویش بترسد ؛ چرا که بعید نیست از چشم خدا افتاده باشد ؛ همانند شاگرد تنبل کلاس که معلّم کاری با او ندارد.
آری این ما کودکان خردسال بزرگ پیکریم که ناملایمات زندگی را چون آمپول شفا بخش ، شرّ و نامهربانی می انگاریم امّا شیفتگان محبّت پروردگار به عمق حوادث نظر کرده ، پشت زلف سیاه و آشفته ی بلایا صورت زیبای یار دیده ، می گویند: « اگر با من نبودش هیچ میلی ، چرا ظرف مرا بشکست لیلی. »
هر مؤمنی آزمایش می شود تا صداقت او معلوم شود ولی آزمایش لزوما همراه با گرفتاری و بلا و بدبختی نیست، بلکه با خیر و شر آزمایش می شود. گاهی با مقام و موقعیت و مال و منال آزمایش می شود. گاهی با گرفتن مال. تصور نشود هر که مؤمن شد بیچاره و بدبخت و گرفتار می شود بلکه اگر مؤمن گرفتار شد، نباید تعجب کند، زیرا مؤمن با گرفتاری آزمایش می شود. خلاصه سخن آنکه تصور نشود مؤمن همیشه در آسایش است بلکه گاهی هم گرفتار می شود،ودر گرفتاری هم رضایت درونی دارد وهمواره شاد است.اینطور نیست که همیشه گرفتار باشد .
طبق منطق قرآن کریم ، دنیا فقط جای تکلیف و امتحان می باشد ؛ و جز تکلیف و امتحان در آن چیزی نیست هر انسانی که در آن وارد شود فقط و فقط برای امتحان می باشد ؛ و هر منظور دیگری نیز در میان باشد همگی در زیر چتر تکلیف و امتحان قرار می گیرد. حضرت على (علیه السّلام) فرمودند: « إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة ؛ بلا و گرفتارى براى ستمگر ادب است ، و براى مؤمن امتحان ، و براى پیامبران درجه و براى اولیاء کرامت می باشد.» (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص235) یعنی خداوند متعال با مصائب و بلایا ستمگران را مجازات می کند تا شاید ادب شوند و از ظلم خود باز گردند. مؤمنان را گرفتار بلایا می کند تا به معنای خاصّ کلمه امتحانشان نماید ؛ و امتحان نیز برای شکوفا ساختن استعدادهای الهی است. امّا انبیاء که ظلمی ندارند و استعدادات الهی آنها نیز شکوفاست ، به سبب بلایا ، اوصاف کمال موجودشان قویتر و شدیدتر می گردد ؛ لذا بلا برای آن بزرگواران موجب ارتقاء درجه است.
رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و اله) فرمودند:« لَا یَزَالُ الْبَلَاءُ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَةِ فِی جَسَدِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ حَتَّى یَلْقَى اللَّهَ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ خَطِیئَة ؛ مصیبت و گرفتارى همواره گریبان مرد و زن مؤمن را مى گیرد و آنها در مال و یا بدن خود نقصان مشاهده مى کنند و یا فرزندان خود را از دست مى دهند و اینها براى این است که هر گاه در محضر پروردگار حاضر شدند گناهى نداشته باشند.» (بحارالأنوار ، ج 64 ،ص236 ) و فرمودند: «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَمَنْزِلَةً لَا یَبْلُغُهَا الْعَبْدُ إِلَّا بِبَلَاءٍ فِی جَسَدِه ؛ در بهشت مقامى هست که هیچ کس به آن جایگاه نمى رسد مگر اینکه در بدن خود ناراحتى و گرفتارى داشته باشد.» ( بحار الأنوار ، ج 64، ص 237)
این روایت، بسیار تکان دهنده است: عبد اللَّه بن ابى یعفور ـ که همیشه بیمار بود ـ گوید: از دردهایی که به من می رسید به امام صادق (علیه السّلام) شکایت کردم، حضرت به من فرمود: اى عبد اللَّه اگر مؤمن پاداشى را که براى مصیبتها دارد بداند، آرزو می کند که او را با قیچی تکه تکه کنند.»
امام صادق (علیه السّلام) می فرمود: « اهل حق همیشه در سختى بوده اند، بدان که سختى مدت کوتاهى دارد و عاقبتش با آسایش طولانى است.»
امام صادق (علیه السّلام) فرمود:« در کتاب على (علیه السّلام) است که: سخت ترین مردم از لحاظ بلا کشیدن پیغمبرانند، سپس اوصیاء آنها، و سپس هر که از مردم نمونه آنهاست به ترتیب، و مؤمن فقط به اندازه اعمال نیکش مبتلا شود، پس هر که دینش درست و عملش نیکو باشد بلایش سخت است، و این براى آن است که خداى عز و جل دنیا را پاداش مؤمن و کیفر کافر قرار نداده است، و هر که دینش نادرست و عملش ضعیف باشد، بلایش اندک است. بلا به مؤمن پرهیزگار از باران به زمین شب زودتر می رسد.»
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: « اجر بزرگ با بلاى بزرگ است و خدا هیچ قومى را دوست نداشته جز آنکه گرفتارشان ساخته.» این گرفتاری ها سبب ارتقای کمالات انسانی می شود.
*دوست گرامی اشاره به این مطلب بسیار ضروری است که: خداوند را سنتهایی است که منطبق بر آنها با عالم انسانی رفتار میکند ، این سنتها عین عدالت و ثابت و لایتغیر هستند و هر اقوم و یا فردی بنا به آنچه میکند و میاندیشد، ذیل یکی از این سنتها قرار میگیرد. برخورد قهری و تجلی جلالی خداوند برای مؤمن، عین رحمت و جمال است و برخورد لطفی و تجلی جمالی خداوند برای کافر، عین غضب و جلال است. برخورد قهری با مؤمن برای تربیت و ندامت و منع و هدایت او است و برخورد لطفی با کافر برای غافل کردن بیش از پیش او و اضلال و گمراهی او است؛ هرچه برخورد با کافر به ظاهر لطیفتر باشد، در باطن شدیدتر است.
ازجمله آن سنتهای الهی در برخورد با مخالفان، سنت املاء و استدراج است.
*سنت املاء:
سنّت املاء یا امهال یعنی جلوی کسی را باز گذاشتن و تنبیه نکردن او، تا گناه بر گناه بیفزاید و مستحقّ عذاب بزرگتری شود.
خداوند متعال مؤمنین را به حال خود رها نمی کند ؛ بلکه مدام حوادثی برای آنها پیش می آورد که خود را در بند خدا بیابند و احساس کنند که خدایی وجود دارد و کنترل امور به دست اوست؛ لذا از او غفلت نمی کنند. امّا وقتی کسی به این هشدارها پاسخ مناسب نداد و هشدارها را جدّی نگرفت ، خدا نیز او را به حال خود رها می کند و هر چه کرد ، پیامد آن را به نحو آشکار نمی بیند. لذا خدا را به کلّی فراموش نموده و خیال می کند که کنترل تمام امور به دست خود اوست ؛ تا آنجا که به یکباره خداوند متعال او را گرفتار مرگ می کند و می بیند که هیچ چیزی در دست او نیست ؛ امّا دیگر راه بازگشت هم ندارد.
آنکه راه گمراهی پیش گرفت و لجاجت کرد، خداوند به او مهلت و امکانات مخالفت بیشتر را اعطا میکند تا او تا آنجا که میتواند، مخالفت ورزد و مضل گردد. خداوند زود جلوی او را نمیگیرد و مانع او نمیگردد. خداوند قادر است تا به محض مخالفت، مخالف را طرد و حذف کند، اما او مخالفان را خوب تحمل میکند و البته این «تحمل شدن» برای مخالفان «شر» است، ثمره کار عاقبت آشکار میگردد.
*سنت استدراج:
استدراج از جهت لغوی یعنی به تدریج و پله پله کسی را پائین آوردن یا بالا بردن، و در اصطلاح به معنای این است که رتبه کسی را به تدریج پایین بیاورند تا جائی که شقاوت و بدبختیاش به نهایت برسد و به ورطه هلاکت بیافتد، این کار با تجدید نعمتی بعد از نعمت دیگر صورت میگیرد تا به وسیله التذاذ از نعمات، غفلت تشدید شود و شخص سزاوار عذاب شدید گردد. در سنت استدراج، نکته اصلی تجدید نعمت پس از نعمت دیگر میباشد،
از مجموع آیات چنین بدست می آید که خداوند گناهکاران و طغیانگران را طبق یک سنت الهی فورا گرفتار مجازات نمی کند. بلکه درهای نعمت را به روی آنان می گشاید و هر چه طغیان بیشتر شد ،نعمت هم افزونی می یابد که در این صورت از دو حال خارج نیست:
الف :یا متنبه می شوند ،که این مصداق هدایت الهی است.
ب : یا بر غرور و معاصی آنان افزوده می شود که مضمون استدراج و حرکت تدریجی بسوی عذاب و مجازات دردناکتری است (رجوع شود به تفسیر نمونه ج 7 ص 33 و 34 ج 5 ص 238ـ239.)
آیات:
ا ـ « وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ (اعراف: 182) و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جائی که نمی دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.
وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیدی مَتینٌ » (اعراف: 183)ترجمه :و به آنها مهلت می دهم (تا مجازاتشان دردناکتر باشد)؛ زیرا طرح و نقشه من، قوی (و حساب شده) است.
2 ـ « وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ »(آل عمران: 178) ترجمه : آنان که به راه کفر رفتند گمان نکنند که مهلتى که ما به آنها مى دهیم به حال آنان بهتر خواهد بود، بلکه آنها را (براى امتحان) مهلت مى دهیم تا بر گناه و سرکشى خود بیفزایند، و آنان را عذابى خوارکننده است.
3 ـ « وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ »(الرعد: 32) ترجمه : و مردم به رسولان پیش از تو هم استهزاء بسیار کردند من هم به کافران فرصت دادم آن گاه ایشان را به عقوبت گرفته و با چه عقاب سخت به کیفر رسانیدم.
4 ـ « وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ» (الحج: 44) ترجمه : و نیز (قوم شعیب) اصحاب مدین (همه رسولان خود را تکذیب نمودند) و موسى نیز تکذیب شد و من هم کافران را (براى امتحان) مهلت دادم سپس آنها را (به عقوبت) گرفتم، و چقدر مؤاخذه و عقاب من (بر کافران) سخت است.
5 ـ « وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ » (الحج: 48) ترجمه : چه بسیار قریه هایى را که ستم پیشه بودند و من مهلتشان دادم، آن گاه آنها را فروگرفتم. و بازگشت همه نزد من است.
6 ـ « فَذَرْنی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ » (القلم: 44) ترجمه : پس مرا با آنها که این سخن را تکذیب مى کنند واگذار تا اندک اندک، چنان که درنیابند، فروگیریمشان. وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ (القلم: 45) – و به آنها مهلت دهم. هر آینه مکر من مکرى استوار است.