۱۳۹۶/۰۸/۲۰
–
۲۷۳ بازدید
میشه در مورد جدلی ( از یاران نزدیک مختار که با چوب توانست محمد حنفیه را نجات دهد ) بعد از مرگ مختار توضیح دهید .
یکی از شیفتگان اهل بیت(علیهم السلام) «ابو عبد الله جدلی »است. ابو عبد الله عبد بن عبد جدلی بجلی از یاران نزدیک و باوفاو اصحاب سر امام علی(ع) بود. او کوفی شمرده می شد و چون به خاندان جدیله منسوب بود، جدلی (جدلی) شهرت یافت. از زندگی خصوصی وی گزارشی در دست نیست; ولی رجال شناسان و مورخان درگزارشهای کوتاه خود جدلی را ستوده اند. شیخ طوسی در کتاب رجال خود چنین می نویسد: «ابو عبد الله جدلی، محدثی شیعی، دوستدار و از خواص اصحاب امام علی(ع) بود.» ذهبی در کتاب خود جدلی را پرچمدارسپاه مختار و شیعه ای تند رو معرفی کرده است. رجال نویسان دیگر چون برقی، ابن داود، علامه حلی، ابن حیان ودیگران هر یک در کتابهای رجالی خود جدلی را روایتگری مورداعتماد و از اصحاب سر علی(ع) دانسته اند. در این میان، گروهی از رجال نویسان اهل سنت بر جدلی، بدان سبب که شیعه و از یاران نزدیک امیر مؤمنان علی(ع) به شمار می رفته،خرده گرفته اند و او را از محدثان ضعیف شمرده اند. ابن سعد درباره او می گوید: «حدیثش ضعیف و غیر قابل پذیرش است و تشیع وی قوی و نیرومند بود.» ابن قتیبه نیز او را در شمار به اصطلاح غالیان شیعی چون مختار، زراره بن اعین و جابر جعفی ذکرکرده است. به نظر می رسد بهترین روش برای شناخت وی بررسی روایات گرانبهایی است که او نقل کرده و خوشبختانه اندکی ازآنها تا امروز باقی مانده است. گواه دیگر سعادتمندی جدلی استناد امام رضا(ع) به حدیث اوست. در روایتی می خوانیم: حضرت رضا(ع) سخن خویش را به حدیثی که وی از امیر مؤمنان(ع)شنیده نسبت داده است. به هر حال، جایگاه ارجمند جدلی نزدامامان معصوم (علیهم السلام) و اخلاص و علاقه فراوان او به اهل بیت (علیهم السلام) بر کسی پوشیده نیست.جدلی در مکتب اهل بیت (علیهم السلام)
ابو عبد الله جدلی از معدود افرادی است که در فضای غم انگیزعصر علی(ع) به ریسمان الهی چنگ زد و در محضر پر فیض نخستین امام(ع) به فراگیری معارف دین پرداخت.نزدیکی و دوستی او به امام چنان بود که حضرت جدلی را صاحب اسرار خود می دانست و حقایقی را با او در میان می گذاشت. تفسیرآیاتی که در باره اهل بیت (علیهم السلام) فرو فرستاده شده،سخنانی در مورد حضرت مهدی(عج) و چگونگی ظهور آن حضرت و معرفی زوایایی از شخصیت خود، بخشی از مسایلی است که حضرت با وی درمیان نهاده است.
1- عشق به اهل بیت (علیهم السلام) و ولایت
یکی از صفات برجسته جدلی دلبستگی او به اهل بیت (علیهم السلام)است. او از سر این دلدادگی در وادی بحثهای قرآنی و روایی پیرامون اهل بیت (علیهم السلام) قدم گذارده که هر یک از آنهاگنجینه ای گرانبهاست. جدلی می گوید: روزی نزد امیر مؤمنان علی(ع) رفتم. حضرت فرمود:آیا می خواهی تفسیر آیه ای از آیات خدا را برایت روشن سازم؟عرض کردم: آری فرمود: خداوند می فرماید: (من جاء بالحسنه فله خیر منها و هم من فزع یومئذ آمنون و من جاء بالسیئه فکبت وجوههم فی النار هل تجزون الا ما کنتم تعملون) هر کس نیکی به جای آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ایمنند، و هر که بدی به جای آورد، به رو در آتش (دوزخ)سرنگون شوند. آیا جز آنچه می کردید سزا داده می شوید؟ حسنه یعنی شناخت ولایت و دوستی با ما اهل بیت و سیئه به معنای انکار ولایت و دشمنی با ماست. هر که این حسنه را با خود داشته باشد، به بهشت می رود; و هر که سیئه به همراه آورد، جایگاهش دوزخ خواهد بود و هیچ عملی از او پذیرفته نیست.
اهل بیت و آیه تطهیر
از دیگر موضوعهای مورد توجه جدلی مساله اهل بیت (علیهم السلام)و شان نزول آیه تطهیر است. او می گوید: روزی نزد ام سلمه،همسر گرامی رسول خدا(ص) رفتم و از وی خواستم در باره ماجرای آیه تطهیر برایم سخن بگوید. وی گفت: پیامبر گرامی(ص) روزی به من فرمود:کسی را بفرست تا علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را به اینجا فرا خواند. عرض کردم: جز من کسی در خانه نیست. پس حرکت کردم و آن بزرگواران را از خواست پیامبر آگاه ساختم.هنگامی که وارد منزل شدیم، علی(ع) در برابر آن حضرت نشست.پیامبر(ص) امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را سمت راست وچپ خود نشاند و فاطمه(س) نیز پشت سر آنان جای گرفت. سپس پیامبر(ص) پارچه ای خیبری بر روی خود و آن بزرگواران کشید وگفت: خدایا، خودم و عترتم به سوی توییم نه به سوی آتش; و اهل بیت من از گوشت و خون من است. ام سلمه می گوید: به پیامبر خدا عرضه داشتم: یا رسول الله، مرانیز در جمع آنان جای ده. حضرت فرمود: ام سلمه، تو از همسران نیک منی. سپس از سوی خدای تعالی این آیه نازل گردید: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) خداوند فقطمی خواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه سازد.
معنای (دابه الارض)
ابو عبد الله جدلی می گوید: روزی حضور علی(ع) رفتم. حضرت فرمود:آیا می خواهی پیش از آنکه کسی وارد (خانه) شود، تو را از سه چیز آگاه سازم؟ گفتم: آری فرمود: «انا عبد الله و انادابه الارض صدقها و عدلها و اخو نبیها. الا اخبرک بانف المهدی وعینه قلت: بلی. قال: فضرب بیده الی صدره و قال انا» من بنده خدا و مصداق حقیقی و درست دابه الارض «جنبنده زمین » و برادرپیامبر روی زمین هستم. آیا بینی و چشم مهدی را به تو معرفی کنم؟ عرض کردم: آری پس با دست مبارکش به سینه خود زد و فرمود: من هستم. مضمون روایت آشکارا نشان می دهد که جدلی از یاران نزدیک و گنجینه اسرار امیر مؤمنان علی(ع) بوده است. کلمه انف در لغت به چند معنی آمده که مناسبترین و مشهورترین آن بینی است. و کلمه عین به معنای چشم است. امام(ع) در این روایت خود را بینی و چشم حضرت مهدی(ع) معرفی کرده است. از آنجا که بینی و چشم اصلی ترین عامل شباهت افراد به شمارمی رود، منظور آن حضرت از این تشبیه بیان ویژگی های ظاهری حضرت مهدی(عج) و شباهت چهره خود با سیمای حضرت مهدی(ع) است. افزون بر این، بین بینی و چشم از اعضای بسیار دقیق و حساس و عامل درک و بینایی است; مراد علی(ع) بیان این نکته است که چنانکه من می دانم و می بینم (امور غیبی و آشکار)، حضرت مهدی(ع) نیز به همین میزان در تشخیص و درک امور تواناست.
جدلی، پیام آور قدرت علوی
یکی دیگر از روایتهایی که جدلی به نقل آن همت گمارده، حدیث خیبر است. او می گوید: از امیر مؤمنان علی(ع) شنیدم که فرمود:هنگامی که در خیبر را از جا کندم، از آن به عنوان سپر استفاده کردم و با کفار به نبرد پرداختم، زمانی که خداوند سپاه کفر راشکست داد، آن را بر روی حصار آنها گذاشتم تا سپاهیان اسلام ازآن عبور کنند. پس، برای عبور مسلمانان، آن را بر روی خندقی که کفار برای دفاع از خود کنده بودند، گذاردم. در این هنگام،مردی به حضرت گفت: دری چنین سنگنین را به تنهایی بلند کردید؟ فرمود: سنگینی در خیبر برای من مانند سنگینی سپرم بود که درجنگ های دیگر همراه داشتم. در گزارشی آمده است که، پس ازپیروزی مسلمانان در جنگ خیبر، هفتاد تن به یاری یکدیگر درخیبر را جا به جا کردند.
حدیث وصیت
یکی دیگر از روایتهایی که جدلی نقل کرده، حدیث وصیت علی(ع) به امام حسن(ع) است. پس از آن که سر مبارک علی(ع) با شمشیر زهرآلوددشمنان دین شکافته شد، آن حضرت در بستر بیماری به فرزندبرومندش امام حسن(ع) چنین وصیت کرد:«فرزندم، من در این شب از دنیا خواهم رفت. پس از مرگم،مرا غسل بده و کفن کن و با حنوط جدت رسول خدا(ص) خوشبوی ساز.وقتی مرا تشیع کردید، جلو بایست; بر من نماز بگزار و در نمازت هفت تکبیر بگو; زیرا تنها برای نماز بر من و فرزندم مهدی(ع)هفت تکبیر گفتن جایز است; او که در آخر الزمان ظهور می کند و حق را در زمین می گستراند. پس از آنکه بر من نماز خواندی، قبری برایم آماده ساز. وقتی لحد را شکافتی، تخته ای حکاکی شده، که پدرم، «نوح) برایم بر جای نهاده، خواهی یافت. بدنم را بر آن چوب بگذار، هفت خشت بزرگ بر آن قرار بده و اندکی درنگ کن، سپس نگاه کن، دیگر مرا در لحد نخواهی یافت.
جدلی و نهضت کربلا
دوران زندگی جدلی که از روزگار امامت علی(ع) آغاز و گویا تاسال 67 هجری ادامه یافت، دوران سراسر حماسه و شور و تلاش بود.چنانکه برخی ازروایات بیان می کند، جدلی به دلایلی نتوانست درحماسه عاشورا شرکت کند و فرزندان پیامبر خدا را مورد حمایت قرار دهد. جدلی می گوید: نزد امیر مؤمنان(ع) رفتم; حضرت فرمود:ابو عبد الله، می خواهی پیش از آنکه کسی وارد شود هفت موضوع رابا تو در میان نهم؟ عرض کردم بفرمایید، فدایت شوم. حضرت ضمن سخنانی فرمود: این امام حسین(ع) کشته می شود در حالی که تو زنده ای و او را یاری نمی کنی. سپس با دستان مبارکش به شانه امام حسین زد. من عرض کردم: به خدا سوگند، در این صورت،زندگی پلیدی خواهم داشت. جدلی در روایت دیگری می گوید:علی(ع) با دست به شانه امام حسین(ع) که کنارش نشسته بود، زد وفرمود: این کشته می شود و کسی او را یاری نمی دهد. عرض کردم: ای امیر مؤمنان، به خدا سوگند، آن روزگار زمانه بدی خواهد بود. فرمود: آری، چنین است. مرحوم آیت الله خویی درکتاب «معجم رجال الحدیث » می نویسد: بر خلاف نظر گروهی، این روایت بیان کننده نگرانی و نفرت جدلی از مردمی است که فرزندرسول خدا(ص) را یاری نمی کنند; و نشان می دهد که او از اینکه خود، بر اساس پیش بینی حضرت، نمی تواند در کربلا حضور داشته باشد، ناراحت و غمگین است به همین دلیل، جدلی زندگی در آن روزگار را پست و پلید می داند. هر چند گزارشی مشخص و مطمئنی در باره سبب عدم حضور جدلی در رخداد عاشورا در دست نیست; اماگویا پیش از حادثه کربلا همراه مختار و چند هزار تن از شیعیان کوفه، در زندان عبید الله بن زیاد بوده است.
نقش جدلی در قیام مختار
بر اساس گزارشهای موجود، پس از آنکه جدلی موفق نشد در حماسه عاشورا به دفاع از حریم ولایت بپردازد، تصمیم گرفت در کنارمختار، به خونخواهی شهیدان کربلا، بر ستمگران کینه توز تیغ بکشد و رسالت خویش را در این عرصه به انجام برساند. او، با این هدف، در سمت فرماندهی سپاه مختار برای انتقام ازقاتلان فرزندان پیامبر(ص) نقشی جدی ایفا کرد. اندکی از تلاشهای او در تاریخ ثبت شده که به ذکر یک نمونه ازآن بسنده می کنیم: پس از مرگ یزید، عبد الله بن زبیر مردم را در مکه به بیعت باخود فرا خواند و از بنی هاشم خواست تا با او بیعت کنند. هنگامی که از بیعت بنی هاشم با خود مایوس شد، محمد ابن حنفیه فرزند امیر مؤمنان و خانواده او و هفده تن از شخصیتهای برجسته کوفه را در محل زمزم به بند کشید و تهدید کرد اگر با او بیعت نکنند، آنها را در آتش خواهد سوزاند. محمد بن حنفیه نامه ای به مختار نوشت و برای آزادی خود و یارانش از او کمک خواست. وقتی مختار و سپاهیانش نامه محمد را دریافت کردند، بر آن شدند تاسپاهی روانه مسجد الحرام سازند. به همین منظور، ابو عبد الله جدلی هفتاد تن از سپاهیان کارآمد خود را بسیج کرد و همراه جمعی از سپاهیان عمیر بن طارق و یونس بن عمران رهسپارمسجد الحرام شد.آنها، در حالی که فریاد «یا لثارات الحسین-ع-) سرمی دادندوارد مسجد الحرام و محل زمزم شدند، حلقه محاصره را شکافتند وخود را به محمد بن حنفیه رساندند. جدلی به ابن زبیر گفت: راه آنها را باز کن تا بروند. ابن زبیر گفت: تا با من بیعت نکنند، هرگز آزادشان نمی سازم.جدلی گفت: به خدای رکن و مقام و پروردگار حلال و حرام سوگند،اگر آنها را آزاد نکنی، شمشیرهای خود را بر شما فرود خواهیم آورد. ابن زبیر گفت: به خدا سوگند، اگر به یارانم فرمان دهم، هنوزساعتی نگذشته سرهای شما را قطع خواهند کرد. ابو عبد الله جدلی از محمد بن حنفیه اجازه خواست تا عبد الله بن زبیر را به قتل برساند، اما محمد اجازه نداد. در این هنگام، سپاهیان ابوالمعتمد، هانی بن قیس و ظبیان بن عمار با فریادهای «یا لثارات الحسین-ع-) وارد مسجد الحرام شدند، ابن زبیر، که از هجوم سپاهیان بی شمار مختار به وحشت افتاده بود، محمد بن حنفیه ویارانش را آزاد کرد و آنها همراه سپاه مختار به سوی شعب علی بن ابی طالب(ع) حرکت کردند.
خزان عمر
چنانکه از تاریخ طبری استفاده می شود، وی تا سال 67 هجری زنده بود. بر اساس برخی از منابع، او در این سال در فتنه ابن زبیر کشته شد; ولی به نوشته ذهبی، در کتاب «تاریخ الاسلام »، او ازدرگذشتگان سالهای 100-90 هجری شمرده می شود.
به نقل از پایگاه اطلاعرسانی حوزه
ابو عبد الله جدلی از معدود افرادی است که در فضای غم انگیزعصر علی(ع) به ریسمان الهی چنگ زد و در محضر پر فیض نخستین امام(ع) به فراگیری معارف دین پرداخت.نزدیکی و دوستی او به امام چنان بود که حضرت جدلی را صاحب اسرار خود می دانست و حقایقی را با او در میان می گذاشت. تفسیرآیاتی که در باره اهل بیت (علیهم السلام) فرو فرستاده شده،سخنانی در مورد حضرت مهدی(عج) و چگونگی ظهور آن حضرت و معرفی زوایایی از شخصیت خود، بخشی از مسایلی است که حضرت با وی درمیان نهاده است.
1- عشق به اهل بیت (علیهم السلام) و ولایت
یکی از صفات برجسته جدلی دلبستگی او به اهل بیت (علیهم السلام)است. او از سر این دلدادگی در وادی بحثهای قرآنی و روایی پیرامون اهل بیت (علیهم السلام) قدم گذارده که هر یک از آنهاگنجینه ای گرانبهاست. جدلی می گوید: روزی نزد امیر مؤمنان علی(ع) رفتم. حضرت فرمود:آیا می خواهی تفسیر آیه ای از آیات خدا را برایت روشن سازم؟عرض کردم: آری فرمود: خداوند می فرماید: (من جاء بالحسنه فله خیر منها و هم من فزع یومئذ آمنون و من جاء بالسیئه فکبت وجوههم فی النار هل تجزون الا ما کنتم تعملون) هر کس نیکی به جای آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ایمنند، و هر که بدی به جای آورد، به رو در آتش (دوزخ)سرنگون شوند. آیا جز آنچه می کردید سزا داده می شوید؟ حسنه یعنی شناخت ولایت و دوستی با ما اهل بیت و سیئه به معنای انکار ولایت و دشمنی با ماست. هر که این حسنه را با خود داشته باشد، به بهشت می رود; و هر که سیئه به همراه آورد، جایگاهش دوزخ خواهد بود و هیچ عملی از او پذیرفته نیست.
اهل بیت و آیه تطهیر
از دیگر موضوعهای مورد توجه جدلی مساله اهل بیت (علیهم السلام)و شان نزول آیه تطهیر است. او می گوید: روزی نزد ام سلمه،همسر گرامی رسول خدا(ص) رفتم و از وی خواستم در باره ماجرای آیه تطهیر برایم سخن بگوید. وی گفت: پیامبر گرامی(ص) روزی به من فرمود:کسی را بفرست تا علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را به اینجا فرا خواند. عرض کردم: جز من کسی در خانه نیست. پس حرکت کردم و آن بزرگواران را از خواست پیامبر آگاه ساختم.هنگامی که وارد منزل شدیم، علی(ع) در برابر آن حضرت نشست.پیامبر(ص) امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را سمت راست وچپ خود نشاند و فاطمه(س) نیز پشت سر آنان جای گرفت. سپس پیامبر(ص) پارچه ای خیبری بر روی خود و آن بزرگواران کشید وگفت: خدایا، خودم و عترتم به سوی توییم نه به سوی آتش; و اهل بیت من از گوشت و خون من است. ام سلمه می گوید: به پیامبر خدا عرضه داشتم: یا رسول الله، مرانیز در جمع آنان جای ده. حضرت فرمود: ام سلمه، تو از همسران نیک منی. سپس از سوی خدای تعالی این آیه نازل گردید: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) خداوند فقطمی خواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه سازد.
معنای (دابه الارض)
ابو عبد الله جدلی می گوید: روزی حضور علی(ع) رفتم. حضرت فرمود:آیا می خواهی پیش از آنکه کسی وارد (خانه) شود، تو را از سه چیز آگاه سازم؟ گفتم: آری فرمود: «انا عبد الله و انادابه الارض صدقها و عدلها و اخو نبیها. الا اخبرک بانف المهدی وعینه قلت: بلی. قال: فضرب بیده الی صدره و قال انا» من بنده خدا و مصداق حقیقی و درست دابه الارض «جنبنده زمین » و برادرپیامبر روی زمین هستم. آیا بینی و چشم مهدی را به تو معرفی کنم؟ عرض کردم: آری پس با دست مبارکش به سینه خود زد و فرمود: من هستم. مضمون روایت آشکارا نشان می دهد که جدلی از یاران نزدیک و گنجینه اسرار امیر مؤمنان علی(ع) بوده است. کلمه انف در لغت به چند معنی آمده که مناسبترین و مشهورترین آن بینی است. و کلمه عین به معنای چشم است. امام(ع) در این روایت خود را بینی و چشم حضرت مهدی(ع) معرفی کرده است. از آنجا که بینی و چشم اصلی ترین عامل شباهت افراد به شمارمی رود، منظور آن حضرت از این تشبیه بیان ویژگی های ظاهری حضرت مهدی(عج) و شباهت چهره خود با سیمای حضرت مهدی(ع) است. افزون بر این، بین بینی و چشم از اعضای بسیار دقیق و حساس و عامل درک و بینایی است; مراد علی(ع) بیان این نکته است که چنانکه من می دانم و می بینم (امور غیبی و آشکار)، حضرت مهدی(ع) نیز به همین میزان در تشخیص و درک امور تواناست.
جدلی، پیام آور قدرت علوی
یکی دیگر از روایتهایی که جدلی به نقل آن همت گمارده، حدیث خیبر است. او می گوید: از امیر مؤمنان علی(ع) شنیدم که فرمود:هنگامی که در خیبر را از جا کندم، از آن به عنوان سپر استفاده کردم و با کفار به نبرد پرداختم، زمانی که خداوند سپاه کفر راشکست داد، آن را بر روی حصار آنها گذاشتم تا سپاهیان اسلام ازآن عبور کنند. پس، برای عبور مسلمانان، آن را بر روی خندقی که کفار برای دفاع از خود کنده بودند، گذاردم. در این هنگام،مردی به حضرت گفت: دری چنین سنگنین را به تنهایی بلند کردید؟ فرمود: سنگینی در خیبر برای من مانند سنگینی سپرم بود که درجنگ های دیگر همراه داشتم. در گزارشی آمده است که، پس ازپیروزی مسلمانان در جنگ خیبر، هفتاد تن به یاری یکدیگر درخیبر را جا به جا کردند.
حدیث وصیت
یکی دیگر از روایتهایی که جدلی نقل کرده، حدیث وصیت علی(ع) به امام حسن(ع) است. پس از آن که سر مبارک علی(ع) با شمشیر زهرآلوددشمنان دین شکافته شد، آن حضرت در بستر بیماری به فرزندبرومندش امام حسن(ع) چنین وصیت کرد:«فرزندم، من در این شب از دنیا خواهم رفت. پس از مرگم،مرا غسل بده و کفن کن و با حنوط جدت رسول خدا(ص) خوشبوی ساز.وقتی مرا تشیع کردید، جلو بایست; بر من نماز بگزار و در نمازت هفت تکبیر بگو; زیرا تنها برای نماز بر من و فرزندم مهدی(ع)هفت تکبیر گفتن جایز است; او که در آخر الزمان ظهور می کند و حق را در زمین می گستراند. پس از آنکه بر من نماز خواندی، قبری برایم آماده ساز. وقتی لحد را شکافتی، تخته ای حکاکی شده، که پدرم، «نوح) برایم بر جای نهاده، خواهی یافت. بدنم را بر آن چوب بگذار، هفت خشت بزرگ بر آن قرار بده و اندکی درنگ کن، سپس نگاه کن، دیگر مرا در لحد نخواهی یافت.
جدلی و نهضت کربلا
دوران زندگی جدلی که از روزگار امامت علی(ع) آغاز و گویا تاسال 67 هجری ادامه یافت، دوران سراسر حماسه و شور و تلاش بود.چنانکه برخی ازروایات بیان می کند، جدلی به دلایلی نتوانست درحماسه عاشورا شرکت کند و فرزندان پیامبر خدا را مورد حمایت قرار دهد. جدلی می گوید: نزد امیر مؤمنان(ع) رفتم; حضرت فرمود:ابو عبد الله، می خواهی پیش از آنکه کسی وارد شود هفت موضوع رابا تو در میان نهم؟ عرض کردم بفرمایید، فدایت شوم. حضرت ضمن سخنانی فرمود: این امام حسین(ع) کشته می شود در حالی که تو زنده ای و او را یاری نمی کنی. سپس با دستان مبارکش به شانه امام حسین زد. من عرض کردم: به خدا سوگند، در این صورت،زندگی پلیدی خواهم داشت. جدلی در روایت دیگری می گوید:علی(ع) با دست به شانه امام حسین(ع) که کنارش نشسته بود، زد وفرمود: این کشته می شود و کسی او را یاری نمی دهد. عرض کردم: ای امیر مؤمنان، به خدا سوگند، آن روزگار زمانه بدی خواهد بود. فرمود: آری، چنین است. مرحوم آیت الله خویی درکتاب «معجم رجال الحدیث » می نویسد: بر خلاف نظر گروهی، این روایت بیان کننده نگرانی و نفرت جدلی از مردمی است که فرزندرسول خدا(ص) را یاری نمی کنند; و نشان می دهد که او از اینکه خود، بر اساس پیش بینی حضرت، نمی تواند در کربلا حضور داشته باشد، ناراحت و غمگین است به همین دلیل، جدلی زندگی در آن روزگار را پست و پلید می داند. هر چند گزارشی مشخص و مطمئنی در باره سبب عدم حضور جدلی در رخداد عاشورا در دست نیست; اماگویا پیش از حادثه کربلا همراه مختار و چند هزار تن از شیعیان کوفه، در زندان عبید الله بن زیاد بوده است.
نقش جدلی در قیام مختار
بر اساس گزارشهای موجود، پس از آنکه جدلی موفق نشد در حماسه عاشورا به دفاع از حریم ولایت بپردازد، تصمیم گرفت در کنارمختار، به خونخواهی شهیدان کربلا، بر ستمگران کینه توز تیغ بکشد و رسالت خویش را در این عرصه به انجام برساند. او، با این هدف، در سمت فرماندهی سپاه مختار برای انتقام ازقاتلان فرزندان پیامبر(ص) نقشی جدی ایفا کرد. اندکی از تلاشهای او در تاریخ ثبت شده که به ذکر یک نمونه ازآن بسنده می کنیم: پس از مرگ یزید، عبد الله بن زبیر مردم را در مکه به بیعت باخود فرا خواند و از بنی هاشم خواست تا با او بیعت کنند. هنگامی که از بیعت بنی هاشم با خود مایوس شد، محمد ابن حنفیه فرزند امیر مؤمنان و خانواده او و هفده تن از شخصیتهای برجسته کوفه را در محل زمزم به بند کشید و تهدید کرد اگر با او بیعت نکنند، آنها را در آتش خواهد سوزاند. محمد بن حنفیه نامه ای به مختار نوشت و برای آزادی خود و یارانش از او کمک خواست. وقتی مختار و سپاهیانش نامه محمد را دریافت کردند، بر آن شدند تاسپاهی روانه مسجد الحرام سازند. به همین منظور، ابو عبد الله جدلی هفتاد تن از سپاهیان کارآمد خود را بسیج کرد و همراه جمعی از سپاهیان عمیر بن طارق و یونس بن عمران رهسپارمسجد الحرام شد.آنها، در حالی که فریاد «یا لثارات الحسین-ع-) سرمی دادندوارد مسجد الحرام و محل زمزم شدند، حلقه محاصره را شکافتند وخود را به محمد بن حنفیه رساندند. جدلی به ابن زبیر گفت: راه آنها را باز کن تا بروند. ابن زبیر گفت: تا با من بیعت نکنند، هرگز آزادشان نمی سازم.جدلی گفت: به خدای رکن و مقام و پروردگار حلال و حرام سوگند،اگر آنها را آزاد نکنی، شمشیرهای خود را بر شما فرود خواهیم آورد. ابن زبیر گفت: به خدا سوگند، اگر به یارانم فرمان دهم، هنوزساعتی نگذشته سرهای شما را قطع خواهند کرد. ابو عبد الله جدلی از محمد بن حنفیه اجازه خواست تا عبد الله بن زبیر را به قتل برساند، اما محمد اجازه نداد. در این هنگام، سپاهیان ابوالمعتمد، هانی بن قیس و ظبیان بن عمار با فریادهای «یا لثارات الحسین-ع-) وارد مسجد الحرام شدند، ابن زبیر، که از هجوم سپاهیان بی شمار مختار به وحشت افتاده بود، محمد بن حنفیه ویارانش را آزاد کرد و آنها همراه سپاه مختار به سوی شعب علی بن ابی طالب(ع) حرکت کردند.
خزان عمر
چنانکه از تاریخ طبری استفاده می شود، وی تا سال 67 هجری زنده بود. بر اساس برخی از منابع، او در این سال در فتنه ابن زبیر کشته شد; ولی به نوشته ذهبی، در کتاب «تاریخ الاسلام »، او ازدرگذشتگان سالهای 100-90 هجری شمرده می شود.
به نقل از پایگاه اطلاعرسانی حوزه