۱۳۹۶/۱۲/۲۳
–
۱۰۹ بازدید
ابولولو که بود و چه کرد و چرا مقبره اش در کاشان بسته شد؟
ابتدا مطالبی را در مورد ابولولو بیان می کنیم و سپس توجه شما را به چند مطلب جلب می نماییم:ابولؤلؤ (644م) با اسم اصلی ایرانی فیروز ( پیروز نهاوندی )، کُشنده عمر خلیفه دوم است (دایرةالمعارف بزرگ تشیع، ج 1، ص 436؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 198 – 199). او از مردم شهر نهاوند بود که در جنگ مسلمانان اسیر شد و به غلامی مغیره بن شعبه فرمانروای کوفه درآمد(دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ص 436؛ دایرةالمعارف فارسی، ج 1، ص 34؛ لغت نامه دهخدا، ج 1، ص 682(. دین ابولولو: زرتشتی: وی همچنان زردشتی(که دین غالب ایرانیان آن روز بود) مانده بود.( طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 190، دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ص 436.)مسیحی: از آن جا که وی قبل از اسارت به دست مسلمانان مدتی در اسارت رومیان به سر برده برخی نوشته اند که وی در همان جا آیین ترسایی (مسیحی) اختیار کرده بوده است(دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ص 436. ) اسلام: برخی نیز وی را شیعه و از طرفداران علی بن ابی طالب (ع) دانسته اند و ادله متعددی بر ایمان ابولولو ارائه کرده اند که در اینجا توجه شما را به برخی از آن ها جلب می نمایم:روایات نقل شده از امیرالمومنین علیه السلام مبنی بر استحقاق وی برای بهشت به عنوان نمونه : روایتی که حسین بن حمدان خصیبی (متوفای ۳۳۴ه) درکتاب هدایه الکبری از پدرش احمد بن خصیب از ابومطلب جعفر بن محمد بن مفصل از محمدبن سنان زاهری از عبدالله بن عبدالرحمن اصم از مدیح بن هارون بن سعد روایت میکند که گفت: شنیدم از امیرالمومنین علیه السلام که خطاب به عمر می فرمود: تو را می بینم که به خاطر ظلم هایی که به بدترین وجه به عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله روا داشتی در این دنیا بواسطه ضربتی که از سوی یکی از بندگانی که تو با ظلم و جور با او حکم می رانی کشته خواهی شد و به خدا قسم که او با توفیقی که نصیبش می گردد بر خلاف میل باطنی تو وارد بهشت می گردد.وعمر در پاسخ گفت: آیا از کهانت و پیشگوئی ابائی نداری؟ امیرالمومنین علیه السلام پاسخ دادند: هر آنچه گفتم بر اساس دانسته ها و معلوماتم بود و نه چیز دیگر(خصیبی, الهدایه الکبری ص۱۶۲)روایت فوق از حیث سند روایت – محمد بن سنان را دارد که وی از ثقات بوده است و علماء جلیل القدر به روایات و کتابهای او اعتماد می نموده اند . ازحیث دلالت نیز روایتی صریح بر ایمان ابولولو است.حضور ابولولو در نماز جماعت مسجد مدینه.از جمله دلائل و شواهد بر اسلام و ایمان ابولولواینکه مسلمانان در آن زمان به کفار حتی اجازه ورود به مساجد را نیز نمی دادند. حال اگر ابولولو در نزد مسلمانان آن زمان کافر محسوب می گردید چگونه او را به مسجد مدینه راه داده اند. با توجه به تعصب مسلمانان نسبت به این مسئله باید گفت در صورت کفر, ابولولو هرگز به خود چنین جرأتی نمیتوانست بدهد که به مسجدی که در نزد مسلمانان آن زمان دارای اهمیت ویژه بوده است نزدیک و یاداخل گردد. علی رغم تمام مسانل فوق ما می بینیم که در صحاح سته و کتب تاریخی دیگر اهل سنت این مطلب ذکر شده است که: ابولولو وارد مسجد شد و در صف اول نماز جماعت و آن هم پشت سر عمر بن خطاب قرار گرفت(مسند ابی یعلی ج۵ص۱۱۶. صحیح بن حبان ج۱۵ص۳۳۲- تاریخ دمشق ج۴۴ص۴۱۰ – اسدالغابة ج۴ص۷۴ – موارد الظمان ص۵۳۷)بلکه در بعضی از روایات آنان آمده است که: ابولولو و عمر در مسجد چند جمله ای با یکدیگر نجوی نمودند(طبقات الکبری ج۳ص۳۴۱ -تاریخ المدینه ج۳ص۸۹۴ و ۸۹۶ – نیل الاوطار ج۶ص۱۶۰)وعثمان نیز همواره خطاب به عبیدالله بن عمر (که دختر و هرمزان دوست ابولولو را به بهانه قصاص پدرش کشته بود) می گفت: خداوند تو را بکشد که کسی را کشتی که نماز می خواند و نیز دختر بچه ای را کشتی. (قاتلک الله. قتلت رجلا یصلی و صبیة)( الطبقات الکبری ج۵ص۱۶ – تاریخ دمشق ج۳۸ص۶۴ – الغدیر ج۸ص۱۳۳) این سخن نشان دهنده مسلمان بودن آنان می باشد. ظاهرا از مطالب فوق ایمان ابولولو به دست خواهد آمد. هر چند برخی مورخان اهل سنت سعی در مجوسی( تاریخ الطبرى، ج 3، ص 190)یا مسیحی نشان دادن وی داشته اند.مدت اسارت ابولولو: مدت اسارت ابولولو دقیقا مشخص نیست زیرا وی ابتدا در جنگ میان ایران و روم به اسارت رومیان در آمده بوده است و سپس در جنگ مسلمانان با رومیان این بار اسیر مسلمانان می شود. اما با توجه به نام دختر وی که لولو می باشد و در زمان کشته شدنش توسط عبیدالله بن عمر به سن تکلیف نرسیده بوده , می توان حدس زد که وی بیشتر از چهار سال در اسارت مسلمانان بوده است.آرامگاه ابولولو:در مورد آرامگاه وی اختلاف نظر بسیاری وجود دارد:1- کاشان: برخی می گویند ابولولو پس از کشتن عمر به کوفه فرار کرد و از آن جا راهی ایران شده و در کاشان درگذشت( غیاث الدین بن همام الدین حسینی معروف به «خواند میر»، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، ج 1، ص 167؛ به نقل از لغت نامه دهخدا، واژه ابولؤلؤ) و در مقبره ای که هم اکنون نیز به نام وی منتسب است دفن شد . اما بر اساس تحقیقات مقبره مذکور ، متعلق به یکی از دراویش بوده و نه پیروز نهاوندی.2- اما برخی می گویند ابولولو موفق به فرار نشد. او بعد از سوءقصد فرار کرد. مردی از قبیله بنی تمیم او را گرفت و کشت و در همان مدینه نیز دفن شد(محمد ابن سعد، طبقات الکبری، ج 3، ص 345؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج 3، ص 896 – 899؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک ،ج 4، ص 190 – 191) برخی نوشته اند: او بعد از سوء قصد فرار کرد. مردی از بنی تمیم او را گرفت و کشت و کارد او را آورد و به پسر عمر (عبیدالله) داد. عبیدالله با همان کارد هرمزان را کشت، بدین خیال که او نقشه قتل پدرش را کشیده بود(لغت نامه دهخدا؛ محمد ابن سعد، طبقات الکبری، ج 3، ص 345؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج 3، ص 896 – 899؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک ،ج 4، ص 190 – 191؛ به نقل از دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 199).انگیزه قتل عمر:ابولولو (پیروز نهاوندی) در سحرگاه یکی از روزهای (بیست و سوم یا بیست چهارم) ماه ذی حجه عمر را در حالی که به سمت مسجدی در شهر مدینه در حال حرکت بود (یا بنا بر قول دیگری درون مسجد) با ضربات چاقو مضروب کرد و سرانجام وی در تاریخ بیست و ششم یا بیست و هفتم ماه ذى حجه سال بیست و سوم هجرت بر اثر همان ضربات از دنیا رفت( المعارف، ابن قتیبه، ص 183، و براى اقوال دیگر نک: معرفة الصحابه، ج 1، ص 194 به بعد)مورخان درخصوص انگیزه قتل عمر توسط وی اختلاف دارند. بنابر کهن ترین منابع و روایات مغیرة بن شعبه از کوفه نامه ای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری و درودگری بهره مند شوند. عمر با آن که ورود غیر عرب را به مدینه ممنوع کرده بود، موافقت کرد. پس از چندی، ابولؤلؤ نزد عمر از مولای خود شکایت کرد که خراجی سنگین بر او بسته، ولی خلیفه شکایت او را روا ندانست. ابولؤلؤ که از بی اعتنایی خلیفه در خشم شده بود، کلمات تهدیدآمیزی بر زبان راند. چندی پس از آن گفتگو، ابولؤلؤ در مسجد کمین کرد و هنگام نماز صبح، عمر را از پای درآورد.(دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص198)برخی از مورخان دیگر عقیده دارند که سیاست عمر در برابر ایرانیان – به ویژه خشونت او نسبت به اسیران و کودکان ایرانی- در قتل عمر بوسیله او نقش اصلی را داشته است(دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ص 436)از دیگر نظراتی که درباره انگیزه قتل عمر گفته شده، این است که برخی از بزرگان صحابه که از سختگیریها عمر ناراضی بودند، نقشه قتل خلیفه را کشیدند و ابولؤلؤ وسیله اجرا بوده است (دایره المعارف اسلامی، ج 6، ص198-199) بر این اساس وی قاتل عمر بوده و شهرت او نیز به دلیل قتل عمر است(دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ،ج 6، ص 198)ارتباط او با امیرالمومنین علی علیه السلامدرباره ارتباط او با علی علیه السلام یا احتمال تشیع وی مطالبی گفته شده(ر.ک: ارشاد القلوب دیلمی ج2 ص285، مشارق الانوار ص79، مدینه المعاجز بحرانی چ2 ص44، کامل شیخ بهائی ج2 ص105 و 111) اما به نظر صحیح نمی آید.این مطلب هم که آن حضرت در کنار خانه نشسته بود و ابولؤلؤ را دید و او را با اسب و دلدل فراری داد و با طی الارض به کاشان فرستاد ساخته قرن هفتم به بعد است چون در متون اولیه از آن خبری نیست. به طور کلی می توان گفت: کشته شدن عمرتوسط ابولولو تسویه حساب شخصی بوده است.توجه به دو نکته:1- شیعه در طول تاریخ و مخصوصا عصر حاضر شعار اتحاد بین مسلمین را مطرح کرده و مظهر همبستگی بین مسلمانان بوده و هست و در این راه تلاشهای زیادی را مخصوصا در عصر حضرت آیت الله بروجردی به بعد و نیز پس از انقلاب اسلامی توسط حضرت امام و رهبر معظم انجام گرفته است و خود امیرالمومنین (علیه السلام) به همین خاطر خانه نشین شد و برای احقاق حق خود قیام نکرد و خود حضرت در اهمیت اتحاد بین مسلمین و نفی تفرقه میفرماید «وان الله سبحانه لم یعط احدا بفرقه خیرا ممن مضی، ولا ممن بقی» خداوند به توسط تفرقه خیری را به امتهای گذشته و آینده نداده است (نهجالبلاغه خطبه/175) حال که شیعه شعار اتحاد سر میدهد و این مسئله برای اهل سنت حساسیت برانگیز شده چرا با توجه بیش از حد به این مسائل بهانه به دست دشمن داده تا اتحاد بین مسملین را از این هم که هست ضعیفتر کند؟2- زیارت ابولولو:اظهار ارادت به ابولولو و رفتن بر سر مزار او امری نیست که از شرع به ما رسیده باشد. بنابراین سزاوار نیست برای مسئله ای که ارزش آن معلوم نیست مسئله ای مهمتر به نام اتحاد مسلمین را به خطر انداخت و شعاری داد و در عمل خود ناقض آن بود. و حتی موجبات اذیت و آزار شیعیان در مناطق سنی نشین و هتک حرمت اهل بیت را به بار آورد. توجه به این مطلب بسیار ضروری است که شیعیانی در مناطق مختلف زندگی می کنند که در اقلیت هستند و اهل سنت در آن مناطق به همین سبب بر آنان سخت می گیرند که مسبب آن تنها همین حساسیت اندازی بعضی از متعصبین است.