خانه » همه » مذهبی » اثبات برترى اسلام

اثبات برترى اسلام


اثبات برترى اسلام

۱۳۹۵/۰۵/۳۱


۴۴۴۰ بازدید

برترى اسلام نسبت به سایر ادیان چگونه قابل اثبات است؟

دین مبین اسلام از جهات مختلفى بر شریعت هاى پیامبران پیشین و آنچه امروزه به نام ادیان مختلف خوانده مى شود، امتیاز دارد. بسیارى از این امتیازات از سوى اندیشمندان و متفکران غیرمسلمان، مورد تأکید قرار گرفته است.بررسى جامع و تفصیلى این مسئله، کاوشى ژرف مى طلبد و از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به اختصار نکاتى چند بیان مى شود: یک. خردپذیرى و خردپرورى از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت و خردپذیرى آموزه هاى آن است. این مسئله در امور مختلفى نمودار است؛ از جمله:
1-1. نظام فکرى و عقیدتى اسلام: (مانند خداشناسى، هستى شناسى، انسان شناسى، راهنماشناسى و فرجام شناسى)؛
1-2. نظام اخلاقى اسلام؛
1-3. نظام رفتارى و قوانین و دستورات عملى؛
1-4. دعوت به تحقیق و پرسش گرى در انتخاب دین.
خردپذیرى آموزه هاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهى مى کند:
«فَبَشِّرْ عِبادِ. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[1]؛ «پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [ مختلف] گوش فراداده و برترین را بر مى گزینند»
و «لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»[2]؛ «هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست [؛زیرا ]به خوبى راه هدایت از ضلالت روشن شد».
اما مسیحیت کنونى به علت قرار گرفتن در تنگناهاى شدید معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خدا انگارى مسیح، به جداسازى و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است![3]پروفسور لگنهاوزن59 مى گوید: «چیزى که در اسلام بیش از همه، براى من جاذبهداشت، این بود که چقدر این دین از پرسش هاى انسان استقبال مى کند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین مى کند».[5]همو مى گوید: «وقتى از کشیش ها مى پرسیدم که من نمى فهمم چه طور خدا یکى است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب مى گفتند که ما نمى توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا مى داند که حقیقت این امر چیست. این رمزى است که فقط خدا آن را مى داند و عقل در اینجا به بن بست مى رسد! از جمله چیزهایى که براى بنده خیلى جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلى بیشتر است»[6].
خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه مى نویسد: «پس از آنکه عقاید همه کیش هاى بزرگ را مورد بررسى قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلى مذهب هاى بزرگ یکى بودند؛ ولى به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستى، فکر تناسخ و اصول طبقه بندى در کیش هندویى سرایت کرد. صلح جویى مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایى شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید کنفسیوسى، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایى مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایى عیسى بر روى دار در مسیحیت، انحصار طلبى ملت برگزیده یهود و… نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشه هایى که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمى شد؛ بلکه به صورت روزافزونى احساس مى کردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلى است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهب ها فقط و فقط بعضى اجزاى آن، مقرون با حقیقت است؛ ولى فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است»[7].
دو. اسلام و علم
به رغم آنچه در تعارض و ناسازگارى مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و معرفت پیوندى نزدیک و ناگسستنى دارد. وفاق و آشتى دین و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است:
5-1. تشویق به فراگیرى دانش
در این عرصه اسلام گوى سبقت از هر مکتب و آئینى ربوده است و از این هم فراتر رفته و کسب دانش هاى لازم در جهت تأمین نیازمندى هاى دنیوى و اخروى را فرض و لازم دانسته است.
چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)  فرمودند: «ان طلب العلم فریضة على کل مسلم»[8]؛ «همانا علم آموزى بر هر مسلمانى واجب است».
و نیز آمده است: «عالمى که از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است»[9].
در کتاب هاى روایى و نصوص دینى ابواب مفصلى در این زمینه وجود دارد.[10]5-2. تقویت روحیه علمى
اسلام روحیه پژوهشگرى را ارج مى نهد و در مسیر حقیقت یابى و معرفت اندوزى هیچ مانعى نمى نهد.
قرآن مجید آواى تحقیق و جست و جوى آزاد و گزینش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگانى را که به سخنان گوش فرا داده و برترین آن ها را برمى گزینند»[11].
5-3. دارا بودن مضامین علمى
نصوص دینى اسلام آکنده از مضامین و مطالب علمى است. در این عرصه اسلام هم در بردارنده مبانى و پیش فرض هاى عام و متافیزیکى علوم است و هم دارنده بسیارى از گزاره هاى علمى، به گونه اى که یکى از وجوه اعجاز کتاب آسمانى اسلام اعجاز علمى آن شناخته شده تا آن جا که در این زمینه دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان صدها کتاب در باب رهاوردهاى علمى قرآن به نگارش درآورده اند.
از جهت سازگارى با علم و دانش بشرى نیز اسلام کارنامه درخشانى دارد. موریس بوکاى[12] دانشمند فرانسوى به دو امتیاز اساسى در این رابطه اشاره مى کند:
2-1. غناى فراوان قرآن در حوزه مسائل علمى؛ در حالى که عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیارى از آنها ساکت و فاقد اطلاعات و داده هاى مشخصى هستند.[13]2-2. استوارى و توافق داده هاى قرآن با دستاوردهاى متقن و معتبر علوم روز؛ در حالى که عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتى ناپذیرى در این زمینه مبتلا هستند.
بوکاى مى نویسد: «من بدون سبق ذهن و با عینیت کامل، ابتدا به قرآن توجه کردم و خواستم درجه سازگارى این متن را با معلومات علمى امروز بسنجم… در پایان کار بر من مسلّم شد که قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبى نمى پردازد که در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمى محل انتقاد و تردید قرار داد. براساس همین روش عینى، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه کردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازى نبود که پا را از کتاب نخست آن؛ یعنى، سفر تکوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأکیداتى آشتى ناپذیر، با معلومات متقن علمى این روزگار برخورد کنم! در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسى (علیه السلام)  ما را دچار اشکال مى کند؛ زیرا در این باب متن انجیل متى با متن انجیل لوقا آشکارا در تناقض است. درباره تاریخ ظهور بشر بر روى زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزى کاملاً ناسازگار است».[14]5-4. پیوند علم، ایمان و رستگارى
اسلام در این باره، امتیاز اساسى دیگرى بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام به گسست ناپذیرى علم و عقل و ایمان و معرفت و رستگارى فتوا مى دهد.[15] اما به اعتقاد رسمى مسیحیت، شجره ممنوعه – که آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان ها مورد خشم الهى قرار گرفته و گنهکار شدند – چیزى جز خوردن از شجره معرفت و دانش نیک و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت: آنچه از درختان خواهى بخور؛ اما مبادا که از درخت معرفت نیک و بد بخورى که هر گاه از آن بخورى خواهى مرد».[16]در باب سوم مى گوید: خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت:
«اکنون انسان مانند یکى از ما شده که نیک و بد را تمیز مى دهد و اکنون است که دست دراز کند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون کرد…».[17]بر اساس این آموزه، جست و جوى دانش و معرفت در تعارض با رستگارى و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر چنین وانمود مى کند که یا باید رستگارى در بهشت را برگزید و یا در جست و جوى دانش و معرفت برآمد. پس آنکه بهشت و رستگارى مى خواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنکه دانش و معرفت مى جوید، باید بهاى سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را تحمل کند!
استاد مطهرى در این باره مى نویسد: «بر اساس این برداشت همه وسوسه ها، وسوسه آگهى است؛ پس شیطان وسوسه گر همان عقل است»[18].
سه. کتاب معصوم الهى
یکى از مهم ترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، «کتاب آسمانى» آن است. قرآن مجید، از چند جهت بر کتاب هاى آنان امتیاز دارد. برخى از این جهات عبارت است از:
3-1. کلام الهى؛ قرآن مجید کتابى است که تماماً از سوى خداوند، بر پیامبر (صلی الله علیه و آله)  نازل شده و تمام الفاظ و کلمات به کار رفته در آن، عیناً کلام الهى است.
به عبارت دیگر اسلام تنها دینى است که مستقیماً کلام خدا را در دسترس بشر قرار مى دهد و انسان را با سخن او آشنا مى سازد؛ در حالى که دیگر ادیان موجود، از چنین امر مهمى تهى بوده و حتى ادعاى آن را ندارند.
دکتر موریس بوکاى مى نویسد: «فرق اساسى دیگر میان مسیحیت و اسلام – در مورد کتاب هاى مقدس – این است که مسیحیت متنى ندارد که از طریق وحى نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد که با ضابطه بالا مى خواند.
قرآن بیان و گزاره وحیانى است که از طریق جبرئیل به محمد (صلی الله علیه و آله)  رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبى مبتنى بر وحى در مسیحیت، بر پایه گواهى هاى متعدد و غیر مستقیم افراد انسانى استوار است و بر خلاف تصور بسیارى از مسیحیان، هیچ گونه قولى در دست نیست که واسطه نقل آن، یک شاهد عینى زندگانى عیسى (علیه السلام)  باشد»[19].
توماس میشل – استاد الهیات و کشیش مسیحى – مى نویسد: بر خلاف قرآن، کتاب مقدس مجموعه اى بین 66 تا 73 کتاب است که در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگى از مؤلفان – که تاریخ نام بسیارى از آنها را فراموش کرده – براى تهیه آن به عملیات پیچیده اى پرداخته اند.
او همچنین مى گوید: «اصولاً مسیحیان نمى گویند خدا کتاب هاى مقدس را بر مؤلفان بشرى املا کرده است؛ بلکه معتقدند او به ایشان براى بیان پیام الهى به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگى ویژه هر یک، توفیق داده است».[20]میشل اشاره مى کند که نویسندگان کتاب هاى مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیت هاى علمى و تنگناهاى زبانى بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایى نیز در کتاب مقدس به یادگار نهاده اند: «گاهى این نویسنده بشرى، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباه آمیزى دارد که اثر آن در متن کتاب باقى مى ماند»[21].
رابرت ا. هیوم نیز مى نویسد: «اسلام، از این جهت که متن مقدس آن صریحا وحى خداوندى به یک فرد خاص – بنیانگذار این دین – است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوى اصلى خدا است…»[22].
3-2. تحریف ناپذیرى؛ قرآن کتابى است تحریف ناپذیر که همواره اصالت و عصمت خود را در طى قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف کوتاه کرده است؛ در حالى که هیچ یک از ادیان موجود، از این ویژگى برخوردار نیست. «عصمت» امرى افزون بر اصل الهى بودن پیام قرآن است و براى آن مى توان مراحل زیر را ذکر کرد:
3-2-1. عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)[23]؛
3-2-2. عصمت از ناحیه حاملان وحى و فرشتگان رساننده به پیامبر (صلی الله علیه و آله) [24]؛
3-2-3. عصمت در دریافت وحى از سوى پیامبر (صلی الله علیه و آله) [25]؛
3-2-4. عصمت در ابلاغ وحى به مردم از سوى پیامبر (صلی الله علیه و آله) [26]؛
3-2-5. عصمت در بقا و استمرار تاریخى وحى در میان بشر تا پایان تاریخ.[27]به اعتقاد مسلمانان، کتاب هاى آسمانى نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتا و همپاى اند [28]؛ لیکن مرحله پنجم عصمت (تحریف ناپذیرى ابدى در میان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3-3. معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران براى اثبات رسالت خود، معجزه آورده اند؛ لیکن کتاب آسمانى آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنى، هم کتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این کتاب معجزه اى جاودان و باقى و سندى زنده بر رسالت است که قرن ها و عصرها را در مى نوردد و همگان را به تحدّى مى طلبد. در حالى که معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثرى از آن باقى نیست و جوامع بشرى از مشاهده آن محروم اند.
افزون بر آن کتاب آسمانى اسلام، امتیازات بیشمارى از جهت محتوایى دارد که بررسى آنها مجالى فراخ تر مى طلبد.
چهار. جامع بودن
از دیگر ویژگى هاى اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تکاملى بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است.
جان دیون پورت مى نویسد: «… قرآن مطابق تحقیقات کومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل داراى مکتب و روش فقاهتى نیست؛ بلکه به طور کلى محتویات آن مرکب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالى و فداکارى و… ولى هیچ نوع عامل و رابطه منطقى جالب و جاذبى که این معانى را با یکدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصى درباره عقاید دینى و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلکه داراى مکتب و روش سیاسى نیز هست؛ زیرا تخت و تاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسى، روى این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونى براى اداره امور کشور، از این منبع گرفته مى شود. و بالاخره کلیه مسائل حیاتى و مالى با اجازه همین منبع و مصدر قانون گذارى، حل مى شود[29].[30] پنج. نظام حقوقى اسلام
از جمله امتیازات انحصارى اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقى اصیل آن است. این مسئله بسیارى از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتارى و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسى است؛ لیکن به جهت اهمیت ویژه اى که دارد به طور مستقل مورد بررسى قرار مى گیرد. اولین نکته قابل توجه، نقش بى بدیل اسلام در بنیان گذارى و توسعه حقوق بین الملل است.
مارسل بوازار [31] پژوهشگر انستیتوى تحقیقات عالى حقوق بین الملل در ژنو،مى نویسد: «در قرون وسطى هر وقت رکودى در قوانین مسیحیت روى مى داد صاحب نظران از حقوق اسلامى استفاده مى کردند. در قرن سیزده میلادى در چند دانشگاه اروپا، مبانى فقه اسلامى مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بین الملل را دگرگونى در روابط ملت ها و جلوگیرى از تجاوز زورمندان و توانگران و برابرى و برادرى انسان ها بدانیم؛ باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله)  بنیانگذار حقوق بین الملل بوده است».[32]اصول حقوق بشر در اسلام:
حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامى داراى اصولى چند است؛ از جمله:
1. اصل حرمت و کرامت انسان؛
2. اصل عدالت، برابرى و نفى تبعیض؛
3. اصل صلح و همزیستى مسالمت آمیز؛
4. اصل وفاى به عهد؛
5. اصل تفاهم و روادارى؛
6. اصل مشارکت و همکارى هاى بین المللى؛
7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و…[33].
اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربى، مورد توجه قرار گرفته است.
مارسل بوازار در مورد اصول همزیستى مسالمت آمیز و تفاهم مى نویسد: «در مورد پیروان ادیان الهى باید گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملى در جامعه اسلامى دارند. آنان مى توانند طبق دستورات دینى خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینى در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضه هاى بسیار سخت و توان فرسا بوده اند»[34].
همو مى نویسد: «در دیانت یهود برترى نژادى وجود دارد و در برادرى مسیحیت، رابطه الهى بر جنبه هاى عملى آن در زندگى اجتماعى غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمى خورد… این تفکر که از قرآن نشأت مى یابد، به دیانت اسلام سوداى جهان شمولى مى بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانى است که همه مردم – حتى آنان که به دین سابق خویش وفادار مانده اند – با تفاهم، همکارى، برادرى و برابرى کامل زندگى کنند».[35] شش. خاتمیت
اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، ارکان و لوازمى دارد؛ از جمله:
6-1. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبرى که شریعتى به ارمغان آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ کرد و اسلام – به عنوان آخرین شریعت و برنامه کامل سعادت بشر از سوى خداوند – ناسخ همه شریعت هاى پیشین است.
6-2. نسخ ناپذیرى؛ دین و شریعت اسلامى به لحاظ خاتم بودنش، از پایایى و ماندگارى برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگرى جایگزین آن نمى شود.
5-3. همگانى بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایى اسلام، آن است که این دین، بدیل ناپذیر، همگانى و یگانه پرچمدار دعوت به سوى توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لواى توحید و یگانه شریعت و قانون سعادت آفرینِ خداوند باشد.
ویژگى هاى دیگرى نیز در باب جاذبه هاى اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خوددارى مى شود.
هفت. نفى نیست انگارى [36]
یکى از امتیازات اساسى اسلام، در برابر برخى از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگى آن از درون مایه هاى نیست انگارانه و نفى زمینه گرایش به نیهیلیسم[37](نیست انگارى) است. به تعبیر پروفسور فلاطورى، در اسلام عنصرى یافت نمى شود که بهانه به دست نیست انگارى چون نیچه [38] دهد تا در این حوزه فرهنگى،حکم به نیست انگارى کند.
توضیح اینکه نیچه؛ نیهیلیسم را مفهومى دو پهلو مى داند که یکى از وجوه آن نیست انگارى به معناى قدرت روح و به تعبیر وى «نیهیلیسم فعال» است و دیگرى نیست انگارى به معناى سقوط و زوال قدرت روح (نیهیلیسم منفعل)[39].
نیست انگارى منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بى هدفى و آنچه معناى حیات و ارزش هاى واقعى را تشکیل مى دهد، ناشى مى شود [40].
نیهیلیسم فعال، برملا کننده بیهودگى مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگارى منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیکى افلاطونى و باور دینى مسیحیت است.
عمده ترین عنصر مسیحى – افلاطونى مورد توجه وى، نگاه منفى به جهانى است که ما در آن زندگى مى کنیم. باور افلاطونى و ایمان مسیحى، این جهان را که ما در آن زندگى مى کنیم، جهانى خیالى و ساختگى، غیر واقعى و دروغین و بد و زشت مى پندارد[41]. او مسیحیت را مذهبى نیست انگارانه مى خواند [42] و مى گوید: آرى، نیست انگارى و مسیحیت هم قافیه اند و نه تنها هم قافیه که برازنده هم هستند.[43]در مقابل، دو عنصر اساسى در تعالیم اسلامى وجود دارد که راه را بر بسیارى از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت – از جمله این نگرش نیچه – مى بندد. آن دو عنصر عبارت است از:
1. یکتا پرستى مطلق که مضمون و محتواى اصلى ایمان دینى اسلام را تشکیل مى دهد.
2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناى حیات.
در این نگرش، پیامبر، داراى ذات و قلمروى الهى – به معناى قلمروى حقیقى و واقعى که در برابر جهان غیر واقعى و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است99 – نمى باشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعى است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست کسى نمى دهد تا بر آن انگ نیست انگارى زند و همین مسئله باعث مى شود که نیچه نیز در ضمن نفى مسیحیت – به عنوان مذهبى نیست انگارانه که حیات را نابود مى سازد و علم و فرهنگ را به تباهى مى کشاند – از اسلام تعریف و تمجید کند.
او مى نویسد: «مسیحیت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاى تمدن اسلامى محروم کرد. فرهنگ و تمدن اسلامى در دوران حکمرانان مسلمان اندلس – که در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است -، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ براى آنکه اصالت داشت… براى آنکه به زندگى آرى مى گفت…»[45].
هشت. عدم حاجت به عصرى کردن دین
نبود نص الهى در ادیان دیگر و تعارض آموزه هاى کتب مقدس، با ره آوردهاى علمى و حاجات عصرى، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت که به عصرى کردن دین، روى آورند؛ زیرا نه چشم پوشى از دستاوردهاى نوین علمى و نیازهاى عصرى امکان پذیر مى نمود و نه با تعارض مى توان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایه اى برخوردار بود که بر علم پیشى گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظى کرد و یا براى جمع بین دیندارى و زیستن در زمان حال، دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربى شد.
منظور از عصرى کردن دین، جایگزین ساختن دین یا کتاب هاى آسمانى جدید و تغییر پیاپى آنها، همگام با تحولات عصرى نیست؛ بلکه تغییر فهم و ارائه قرائت هاى گوناگون از دین به تناسب تحولات فکرى، فرهنگى و تاریخى است.
به عبارت دیگر، اگر کتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهى را نگاشته باشند، – برداشتى که تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته هاى آن زمان بوده و عارى از خطا و اشتباه نمى باشد – هیچ دلیل منطقى بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر کس مى تواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاکم بر زمان خود – بدون داورى و سنجش کتاب مقدس – فهم و تفسیر کند؛ زیرا آنچه در کتاب مقدس است، کلام مستقیم الهى نیست؛ بلکه فهمى از آن است، بدون آنکه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزى باشد.
چنین چیزى در نهایت به آنارشیسم معرفتى [46] خواهد انجامید و راه هرگونهارزش داورى [47] در باب بسیارى از برداشت هاى گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛زیرا در اینجا نه مى توان «نص محور» [48] بود و نه «مؤلف محور» [49]، زیرا نصى الهىوجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربه هاى مؤلفان بشرى است، و چون نص الهى در میان نیست، راهى به سوى فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یک راه مى ماند و آن «مفسّر محورى» [50] است. بنابراین دین، امرى کاملاً شخصى وعصرى مى شود؛ زیرا چنین دینى، چیزى جز معرفت دینى و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایى وجود ندارد که بتوان معرفت دینى را با آن موزون کرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام مسئله کاملاً برعکس است. در دسترس بودن متن وحى، جامعیت دین، هماهنگى اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگى دین با فطرت ثابت بشرى، وجود قوانین ثابت براى نیازهاى ثابت و قوانین متغیر براى نیازهاى متغیر و بسیارى از عوامل دیگر، حاجت به عصرى شدن و لجام گسیختگى در تفسیر دین را مسدود مى سازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهاى نوشونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینى و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژى فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشت هاى متفاوتى رخ مى نماید؛ اما چند تفاوت اساسى در اینجا وجود دارد؛ از جمله:
1. وجود برداشت هاى متفاوت، تنها در پاره اى از آموزه هاى دینى؛ یعنى، برخى از امور ظنى و نه همه آنها است و شامل امور یقینى و ضرورى نمى شود [51].
2. نص معتبر و خدشه ناپذیرى وجود دارد که ملاک و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیسم معرفتى نمى انجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگرى براى اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبیاى پیشین بودن و اعتبار پذیرى ادیان الهى و پیامبران پیشین از اسلام و… که به جهت اختصار از بررسى آنها خوددارى مى شود [52].
پی نوشت ها:
[1]. زمر 39، آیه 17و18.
[2]. بقره2، آیه 256.
[3]. جهت آگاهى بیشتر نگا :
الف. محمد تقى، فعالى، ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، تهران : مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378؛
ب. حمیدرضا، شاکرین، پرسمان سکولاریسم، (مشکلات کلامى مسیحیت)، (تهران : مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1384).
[4]. M.(G) Legenhausen.
[5]. محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زنده ام»، پرسمان ماهنامه، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
[6]. همان، ص 6.
[7]. مارگریت، مارکوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدى، تهران : شرکت سهامى انتشار، 1348، ص 9.
[8]. الشیخ المفید : الامالى، ص 292.
[9]. بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6.
[10]. به عنوان نمونه ر.ک : اصول کافى، ج 1، کتاب فضل العلم.
[11]. «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»، زمر (18 :(39.
[12]. Mourice Bucallie.
[13]. موریس، بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، تهران : حسینیه ارشاد بى تا، ص 12.
[14]. همان، صص 13-12.
[15]. جهت آگاهى بیشتر نگا : اصول کافى، ج 1، کتاب «نفس العلم» و کتاب «العقل و الجهل».
[16]. تورات، سفر پیدایش 2، 17-15.
[17]. تورات، سفر پیدایش 3، 22.
[18]. مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، قم : صدرا، چاپ هفتم، 1377، ج 2، ص 30.
[19]. نگا : توماس، میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم : مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول 1377، صص 23 و 24.
[20]. همان، ص 26.
[21]. همان، ص 27.
[22]. رابرت، ا. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه عبدالرحیم گواهى، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1377، ص 309.
[23]. نگا : بقره2، آیه 176؛ نساء(4)، آیه 122 و….
[24]. نگا : شعراء 26 آیه 193.
[25]. نجم 53، آیه 3 و 4؛ تکویر (81)، آیه 23-19، بینه (98)، آیه 2.
[26]. همان.
[27]. فصلت41، آیه 42؛ حجر(15)، آیه 9، واقعه(56) آیه 77.
[28]. این مسئله نشان مى دهد که اعتبار کتب آسمانى و ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است که مدعیان پیروى از آن ادیان ادعا مى کنند. بهترین گواه این مطلب سخنانى است که از توماس میشل درباره عهدین بیان شد.
[29]. جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد (صلی الله علیه و آله)  و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، قم : دارالتبلیغ اسلامى، بى تا، ص 99.
[30]. مترجم کتاب در پاورقى آورده است : «مردم بى خبرى که حتى در همین کشور اسلامى تصورمى کنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند که دستگاه تبلیغات اسلامى غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است که یک نفر محقق خارجى این معنى را کاملاً درک کرده و توضیح دهد؛ ولى کسانى که خود را مسلمان معرفى مى کنند به تقلید کورکورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سرایى هایى مى کنند». همان، صص 99 – 100.
[31]. Boizard, Marcell A.
[32]. مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361، ص 270.
[33]. براى آگاهى بیشتر نگا :
الف. عبدالکریم، سلیمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382؛
ب. زین العابدین، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛
ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوى، (تهران : توس، 1362).
[34]. همان، ص 107.
[35]. مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه محسن مؤیدى، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358، ص 106.
[36]. این قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى – اسلامى و نیست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است که توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گردیده و در روزنامه شرق فرهنگى، شماره 3 – 262 به تاریخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است.
نام اصل مقاله عبارت است از :
konnte die islamisch- morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer?
[37]. Nihilismus (Nihilism).
[38]. Nietzche.
[39]. ارجاعات این قسمت به «مجموعه آثار» نیچه به زبان آلمانى از سوى نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذکر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نیچه عبارت است از :
(Neitzche’ werke. Leipziq 1901)
[40]. همان، ج 15، صص 651 و 851.
[41]. همان، ج 16، صص 7، 47، 563 و نیز : ج 5، ص 572.
[42]. همان، ج 15، ص 852.
[43]. کنایه نیچه به هم قافیه بودن واژه هاى آلمانى christوnihilist است.
[44]. این جمله ناظر به تفکیک قلمرو مسیح از حکومت این جهان در آیات انجیل است که نخستین بذر سکولاریسم و جدا انگارى دین از دنیا را در جهان مسیحى افشانده است. نگا : انجیل متى، باب 22، آیه 21 ؛ لوقا، باب 20، آیه 25، یوحنا، باب 19، آیه 36.
[45]. همان، ج 8، ص 703.
[46]. Epistemic Anarchism.
[47]. Evaluation.
[48]. Text Oriented.
[49]. Author Oriented.
[50]. Interpreter Orientation.
[51]. جهت آگاهى بیشتر نگا :
الف. محمد، حسین زاده، مبانى معرفت دینى، قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ دوم 1380، صص 87 – 120؛
ب. احمد، واعظى، تحول فهم دین، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر).
[52]. جهت آگاهى بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع کنید :
الف. میرمصطفى، تامر، بشارت هاى کتب مقدس، ترجمه بزرگ کیا، قم : دلیل، چاپ اول 1379؛
ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجیل ؛ نیز : منشور جاوید، ج 6 (تفسیر موضوعى)، (قم : توحید، چاپ اول، 1375)، صص 13 – 22؛
پ. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش (سردار کابلى)، (بى جا، بى چا، دفتر نشر الکتاب، 1362)؛
ت. داود، عبدالاحد، محمد فى کتاب المقدس، (قطر : دارالضیاء، للنشر و التوبیع، 1985م)؛
ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، تهران : مرتضوى، 1351؛
ج. موریس، بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى : (تهران : حسینیه ارشاد، بى چا، بى تا)، صص 145 – 151؛
د. عبدالرحیم، سلیمانى اردستانى، درآمدى برالهیات تطبیقى اسلام و مسیحیت، (قم : طه، 1382، چاپ اول).

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد