خانه » همه » مذهبی » از مظفرالدین شاه تا کرونا

دانلود کتاب های امتحان شده

از مظفرالدین شاه تا کرونا

مادر مظفرالدین‌شاه،  هیچ وقت حتی تصورش را هم نمی‌کرد که این پسرِ همیشه بیمار، زنده بماند و به شاهی برسد. چون پدرش ناصرالدین شاه از او متنفر بود. اما این انتخاب ناصرالدین شاه برای این بود که مادرش مهد اولیا کمتر غر بزند و نوه قجری اش بر کرسی ولی عهدی بنشیند. از طرفی تا بوده، کار دنیا از قبل مشخص نیست و هر چیزی حکمتی دارد…
مظفرالدین‌شاه با همان حال ضعیف  و مریض به پایتخت (تبریز)  که کاخ ولیعهدی بود، رفت و در این شهر حالش بد و بدتر شد. پزشکان آن زمان، تشخیص دادند که احتمالاً مظفرالدین شاه به سل  ریوی دچار شده و توصیه کردند که شاید هوای سرد تبریز به بدنش نساخته و باید در جایی خوش آب و هوا بماند. 
این شد که علی اصغرخان اتابک اعظم، باغ بزرگی ییلاقی ای را در روستای  دارآباد برای ولیعهد ۹ ساله خرید تا شاه شاهان در روستای دارآبادِ خوش آب و هوا بدنش جان بگیرد و بعدا که بهتر شد به تبریز که پایتخت بود برگردد. آن روزها تهران جایی خوش آب و هوا بود که برایش سرو دست میشکستند و تهران چهره  دودی و شلوغ امروزش را نشان نداده بود. کاخ دارآباد مظفری با مشقت کارگران ایرانی به سرعت ساخته شد و این کاخ تا زمان مرگ مظفرالدین شاه در خدمت پادشاه و زیردستانش بود و علاوه بر کاخ، محل استراحت و درمان مظفرالدین شاه به حساب می آمد. اما با مرگ پادشاه، کاخ شاه‌آبادِ دارآباد برای بیماران مبتلا به سل در اختیار وزارت بهداشت آن زمان (حفظ الصحه) قرار گرفت و به  آسایشگاهی برای بیماران مبتلا به سل تبدیل شد. اما به دلیل فراز و نشیب‌های سیاسی کم کم این کاخ_بیمارستان بی استفاده ماند.
در همین سالها پسری در کاشمر، از خانواده ای حکیم به دنیا آمد و از آنجا که پدر و پدربزرگش هم مردانی اهل دانش بودند و از آنجا که مردم کاشمر به خانواده سادات ارادت ویژه داشتند آنها را خانواده حکیم باشی میدانستند و معتقد بودند دست خانواده حکیم باشی شفاست. مجد الحکما نام پسرش را مسیح گذاشت چرا که عیسی مسیح با دم مسیحایی‌اش مردان و زنان زیادی را شفا داده بود. سید مسیح پسر ارشد خانواده که کم کم همچون پدر و پدربزرگش به طبابت علاقمند شد بعد از گرفتن دیپلم در مدرسه فرانسوی های مشهد، به فرانسه رفت و اولین پزشک متخصص ریه ایرانی شد.
در آن زمان سل از شایع‌ترین بیماری‌های ایران بخصوص در مناطق محروم بود و روزانه ایرانی های زیادی را میکشت.  او با هدف نابود کردن سل در این رشته تحصیل کرد و به ایران بازگشت. ابتدا یک مدرسه پرستاری در کاخ مظفری شاه‌آباد راه‌اندازی کرد. کاخی که روزگاری دارالشفای مظفرالدین شاه بود. اما ایده اصلی او ساخت بیمارستانی برای کمک به ریشه‌کن کردن بیماری سل و درمان بیماران ریوی در ایران بود. برای همین از بسیاری از نهادها و سازمان‌های دولتی همچون وزارت بهداری و  اشخاص خیّر مانند فخرالدوله امینی دختر مظفرالدین‌شاه دعوت کرد که ساختمان‌ این بیمارستان را تکمیل کنند. 
مرکز سل او،  توسط مهندسان آلمانی با معماری خاص طراحی و به شکل بال خمیده برای بیماران سل و بیمارن ریوی ساخته شد و اشک شوق را از چشمانش جاری کرد. نی نی پرارین تلاشهای این پزشک برای تأسیس چند بیمارستان دیگر همچون بیمارستان بوعلی و بیمارستان فیروزآبادی، هر بار دست دعای بیماران عفونت ریه را برای سازنده این بیمارستان ها بالا برد. کودکی که از کاشمر آمد تا ایران را متحول کند و سل را در ایران سرکوب کند. این بیمارستان که در شاه آباد سابق و دارآباد فعلی قرار دارد به یاد تلاش های این پزشک دلسوز به بیمارستان مسیح دانشوری تعییر نام داد. بیمارستانی که اینروزها محل اصلی درمان بیماران کرونایی تهران است.


علا آزاد

حقایق باستان

درباره admin

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد

تازه ترین ها