خانه » همه » مذهبی » اسلام ایرانیان

اسلام ایرانیان


اسلام ایرانیان

۱۳۹۶/۰۴/۰۳


۹۸۱ بازدید

ایا عمرایرانیان را مسلمان کرده است با دلیل واسناد

سلامباتشکر از حسن اعتماد شمابه این مرکزدر فضای مجازی و سایت‌های اینترنتی و بعضی شبکه های معلوم الحال ماهواره‌ای، غالبا پیرامون نحوه ورود اسلام به ایران، و اسلام آوردن ایرانیان سخنانی مطرح می کنند و بر این عقیده اند که در فتح ایران توسّط سپاه اسلام، ایرانیان با زور شمشیر و اجبار مسلمان شدند. این گروه قصد دارند اسلام را یک آئین تحمیلی بر ایرانیان بدانند و از علاقه و اشتیاق ایرانیان چشم پوشی کرده و نسخه طرد آن از جامعه ایران را بپیچند، و بعد از آن که دست ایران و ایرانی از این نسخه هدایت خالی شد، افکار موجود نظام سلطه را وارد کرده و نهایتا ایرانی را برده برده داران مدرن کرده و ایران را ملک طلق آنها نمایند. (آنچنانکه تاریخ معاصر ایران به وضوح گواه صادقی بر این نتیجه است)
آنها فاتحان ایران را محکوم به وحشی گری، تجاوز به نوامیس، غارت و سوزاندن کتابخانه ها کرده. و مغرضانه در پی تخریب آئین اسلام هستند، با اینکه رفتار افراد و فاتحان ـ بر فرض پذیرفتن جنایات ـ ربطی به آئین اسلام که سراسر مهر و محبّت، و عدالت است ندارد. به گفته آنها: «ایران و ایرانی در حمله اعراب، جز کشته شدن دانشمندان و سوختن کتابخانه ها، و از بین رفتن مراکز فرهنگی، چیزی ندید. ایرانی در پذیرش اسلام هیچ اختیاری نداشت، و مسلمان شدن ایرانیان به زور شمشیر و پس از کشتاری فجیع بود، و ما ایرانیان، 1400 سال است که فریب اعراب را خورده ایم و به خرافاتشان چسبیده ایم.»
غافل از اینکه نمی فهمند که همین نسبت، بی احترامی بزرگی به شعور ایرانیان است چرا که بر فرض اسلام به زور تحمیل شده باشد، 1400 سال که زور و تحمیل وجود نداشته، چرا ایرانی (به جز خودتان و هم فکرانتان) را اینقدر احمق تصوّر می کنید که نتوانسته اند در طول این مدّت که اجباری در کار نبوده دست از آن آیین اجباری بر دارند!!؟ ملّتی که 1400 سال است در فریب اعراب باقی مانده و به خرافات آنها بچسبند، همان به که… .
آنها گاهی دم از وطن پرستی و بازگشت به نیاکانی چون کوروش کبیر می زنند. ـ و جالب است که این کار را تحجّر و واپس گرایی نمی دانند! ـ در حالیکه هدفی جز اسلام ستیزی ندارند؛ و الّا نه از حبّ وطن چیزی می دانند و نه منشور کوروش را دوای دردها. آنان قوانین اسلام را که حتّی جزئی ترین مسائل را مشخّص کرده رها و دم از منشوری می زنند که به ذکر کلیّاتی بسنده کرده است. همه می دانند «عدالت خوب است» امّا با این گفته که نمی توان عدالت را در جامعه اجرایی کرد. اگر هم اکنون منشور کوروش کبیر به شما عرضه شود تا با حکومتی را سامان دهید، چگونه امکان پذیر است؟! بله ما هم کوروش کبیر را به عنوان حاکمی صالح پذیرفته ایم و منشور حقوق بشرش را تمجید می کنیم، امّا آنچه اینک گره از مشکلات و نیازهای جامعه ایران باز می کند کدام است؟ قوانین اسلام و قرآن، یا منشور کوروش! چه شده که قرآن را با آن قوانین دقیق که برای تمام زوایای زندگی انسان برنامه و سخن دارد را تازینامه می نامید! امّا این منشور چند سطری را تقدیس می کنید و دم از آن می زنید؟! به توهّم اینکه اسلام به اجبار وارد شده ، چشم ها را بسته شمشیر مخالفت به دست گرفته و بدون تامّل و فکر و شناخت از اسلام، دیوانه وار تر و خشک را از دم تیغ می گذرانید!
اگر مطالعه ای هم داشته باشید، نگاه یک بعدی و مقطعی و ناقص به بخشی از وقایع تاریخی یا احکام اسلامی کرده و با فهم ناقصی که از آن دارید تحلیل کرده و با غروری جاهلانه افکار پوچ تان را علمی تصوّر می کنید.
به هر حال، برای روشن شدن صحّت و سقم این گفته ها، لازم است ابتدا نقش اجبار در اسلام گرایی ایرانیان را مورد مطالعه قرار داده، و سپس کیفیّت و عواملی که در روند اسلام گرایی ایرانیان موثّر بوده اند را بررسی کنیم.
نقش اجبار در اسلام آوردن ایرانیان
این احتمال که ایرانیان با زور و از سر اجبار اسلام را پذیرفته اند سخنی نا معقول است. مگر می توان عقیده ملّتی را برای همیشه دچار تحوّل قلبی کرد، آن هم با زور شمشیر و اجبار؟! شاید بتوان انسان را با اجبار، تا مدّتی وادار بر انجام اعمال یا اظهار عقیده ای کرد، امّا در صورتی که جبر برداشته شود، دیگر معنا ندارد شخص به آن رفتار ادامه دهد. در صورتی که ما می بینیم ایرانیان حتّی پس از پیروزی بر بنی امیه ـ که با قیام ابومسلم خراسانی و جمعی از ایرانیان انجام شد ـ دست از اسلام بر نداشتند، بلکه مبارزه آنها بخاطر این بود که بنی امیّه «اسلام» را به فراموشی سپرده است.
در تاریخ معاصر وضعیّت مسلمانان روسیّه بسیار عبرت انگیز است. آیا پس از انقلاب روسیّه که در سراسر کشور مدارس دینی تعطیل و هزاران مسجد بسته شدند، این اجبار و فشار از سوی کمونیست ها سبب شد مسلمانان از آئین خود دست بردارند؟ خیر. این اجبار سبب نشد تا دست از اعتقادات خود بردارند، و پس از 73 سال که مسلمانان در سال قدرت و آزادی یافتند، مساجد رونق گرفت و مردم آزادانه مراسم مذهبیشان را اجرا می کردند.(1) حال اگر مردم ایران در زمان فتح ایران به زور مسلمان شدند، چرا پس از رفع اجبار به آئین زرتشتی باز نگشتند؟!
علاوه بر این، چگونه اسکندر مقدونی، علی رغم سعی و تلاشش نتوانست پس از حمله به ایران آئین یونانیان و فرهنگ هلنیسم را در این کشور حاکم کند،(2) امّا مسلمانان توانستند ایرانیان را مجبور به پذیرش اسلام کنند؟! یا چگونه می توان باور کرد که ایرانیان در حمله مغولان به ایران تسلیم عقایدشان نشدند،(3) امّا در حمله اعراب به ایرانیان با اجبار اسلام را پذیرفتند و بر این اجبار باقی ماندند!؟
آری، به قول پروفسور «ادوارد براون » مورّخ انگلیسى: «مسلّم است که قسمت اعظم کسانى که (در ایران) تغییر مذهب دادند، به طیب خاطر و به اختیار و اراده خود آنها بود. و پس از شکست ایران در «قادسیه » فى المثل چهار هزار سرباز دیلمى پس از مشاوره، تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند، و به قوم عرب ملحق شوند. این عدّه در تسخیر «جلولاء» به تازیان کمک کردند، و اشخاص دیگر نیز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرویدند».(4)
«اشپولر» نیز درست می گوید که: تقریبا تمام ایرانیان بدون اعمال زور و فشار خارجی قابل توجّهی از طرف فاتحان در مدّت قرون اندکی به اسلام گرویدند.(5) و «دوز» مستشرق معروف هلندی نیز سخن او را تایید کرده می گوید: مهمترین قومی که تغییر مذهب داد ایرانیان اند زیرا آنها بودند که اسلام را نیرومند و استوار نمودند، نه عرب.(6)
آنچه جناب «دوز» در پایان سخنش می گوید بیانگر نکته ای قابل تامّل است. هر چند نقش اعراب مسلمان در شکل گیری تمدّن اسلامی ـ ایرانی را نباید فراموش کرد، امّا نقش برجسته ایرانیان در توسعه تمدّن و علوم اسلامی و تدوین هزاران کتاب در این زمینه، گویای عشق و علاقه مضاعف این قوم به مکتب اسلام است. این عشق و ارادت ایرانیان سبب شد تا این سرزمین مهد اندیشمندان اسلامی شود. ابن خلدون می نویسد: «بیشتر دانشوران اسلام ایرانی اند.»(7) مؤلفین «صحاح ستّة»(8) اهل سنت، و صاحبان «کتب اربعة»(9) شیعه، همگی ایرانی هستند.(10) محمد بن اسماعیل بخاری، مولف «صحیح بخاری» از بخارا؛ مسلم بن حجاج، مولف «صحیح مسلم» از نیشابور؛ سلیمان بن اشعث معروف به ابو داود سجستانی، مولف «سنن ابو داود» از سیستان؛ محمد بن عیسی ترمذی، مولف «جامع ترمذی» از ترمذ خراسان؛ احمد بن علی بن شعیب نسائی، مولف «سنن نسائی» و محمد بن یزید بن ماجه، مولف «سنن ابن ماجه» از قزوین می باشند.(11)
علاه بر این، جای انکار نیست که ابو علی سینا، خوارزمی، ابوریحان بیرونی، محمد بن زکریای رازی، عمر خیام، از اندیشمندان ایرانی اند. برخواستن تعداد زیادی از محقّقان ایرانی مسلمان، نشان از تحوّل درونی، و نه زور و فشار اجتماعی است، زیرا با فشار نمی توان شاهد تحوّل و پیشرفت بود.
در نتیجه می توان گفت ایرانیان مکتب اسلام را با اختیار و با اشتیاق پذیرفتند، و طبق شواهد تاریخی، اکثر ایرانیان پس از گذشت مدّتی از فتح ایران، به اسلام گرویدند. به عبارتی ایرانیان کم کم و در طی چند قرن، پس از آشنایی با مکتب اسلام، به این آئین معتقد شدند. چنانکه سخن «اشپولر» نیز به این نکته اشاره داشت. البته نباید فراموش کرد که اشتیاق ایرانیان به اسلام در طول چند قرن، منافاتی با اجبار در پذیرش بعضی از اصول اسلامی از سوی فاتحان ندارد و آن را نفی نمی کند. و حتّی چه بسا در مواردی، اِعمال خشونت از سوی فاتحین ـ بر خلاف دستورات اسلام ـ سبب می شده عدّه ای اظهار اسلام کنند. امّا سخن ما این است که همین گروه با گذشت زمان و آشنایی با معارف اسلام به این آئین علاقه مند شده و ایمان آوردند. امّا اینکه چگونه و چه عواملی سبب علاقه ایرانیان به مسلمانی شده است ؟ و همچنین چه عواملی سبب شد تا ایرانیان با معارف اسلامی آشنا شده و ایمان حقیقی بیاورند؟ سوال دیگری است که به آن خواهیم پرداخت.
عوامل گرایش ظاهری ایرانیان به اسلام
چنانکه مورّخین گفته اند تا 3، 4 قرن مردم برخی از مناطق ایران هنوز مسلمان نشده بودند. از جمله مردم فارس تا قرن چهارم زرتشتی بودند.(12) مردم گیلان و دیلمستان نیز بر آئین قبلی خویش بودند تا اینکه پس از دو قرن توسّط شخصی به نام ناصر اطروش زیدی مسلمان شدند.(13) البته مناطقی مثل قزوین بود، که اسلام را به سرعت پذیرفتند. (14) با این وجود، آنها به خاطر عدم آشنایی با زبان عربی، بدون اینکه از اسلام چیزی بدانند اظهار مسلمانی می کردند. اغلب موارد نیز مناطقی بودند که با اسلام آوردن کدخدایان و صاحبان اراضی و اشراف، رعایا و دیگر مردم نیز مسلمان می شدند. تمایل اشراف و صاحبان اراضی نیز بخاطر این بود که هر کس مسلمان می شد امتیازاتی داشت. از جمله تملّک او بر اراضی و اموالش باقی می ماند، و از پرداخت جزیه معاف می شد.(15)
این چنین بود که عدّه زیادی بخاطر حفظ اموال و اراضی خود، و عدّه زیادی بخاطر تبعیّت از عمل اشراف و بزرگانشان مسلمان شدند، در حالی که ایمان در دلهایشان رسوخ نکرده بود. عدّه ای نیز از ترس جان یا عدم توانایی پرداخت جزیه، مسلمان شدند. چرا که اگر کسی مسلمان نمی شد، یا باید جزیه پرداخت می کرد و یا باید کشته می شد. گفته شده در زمان حجّاج، از موالی به این عنوان که اسلام آنها واقعی نیست ـ و برای فرار از جزیه اسلام آورده اند ـ جزیه گرفته می شد!(16) بنابراین، ایرانیانی که هم زمان با فتح ایران اظهار مسلمانی کردند پنج دسته بودند:
1- عدّه ای که به سرعت اسلام را پذیرفتند امّا نسبت به معارف اسلامی ـ بخاطر ندانستن زبان عربی ـ معرفتی نداشتند. این گروه اندک بودند.
2- عدّه ای که بخاطر تبعیّت از اشراف و بزرگان منطقه مسلمان شدند.
3- عدّه ای که از ترس جانشان مسلمان شدند.
4- عدّه ای که بخاطر عدم توانایی در پرداخت جزیه های سنگین مسلمان شدند.
بنابراین اکثر تازه مسلمانان ایرانی، اسلام ظاهری داشتند، و در طی چند قرن پس از فتح ایران، با معارف اسلام آشنا شدند و ایمان قلبی آوردند. آنان هم که اسلام را نپذیرفتند، یا مقاومت کردند و کشته شدند و یا مانند اکثر مناطق از جمله مردم آذربایجان، بانقیا، باروسما، حیره، بهقباد اسفل، و اوسط، انبار، ساباط، رومیه، مهرود، اهواز، ایذه، شوش، جندى شاپور، رامهرمز، اصفهان و … با پرداخت جزیه به آئین پیشین خود باقی ماندند.(17)
هر چند موارد ذکر شده نقش بسزایی در تظاهر ایرانیان به مسلمانی داشتند، امّا موارد دیگری نیز بودند که در تظاهر ایرانیان به اسلام و کندی گرایش قلبیشان به اسلام موثّر بودند که با تفصیل بیشتری به تبیین آنها می پردازیم:
1- اوضاع آشفته در عصر ساسانی
زمانی رسیده بود که آئین زرتشتی با نظام طبقاتی ساسانی پیوند خورده بود و به شکل یک آئین اشرافی در آمده بود. آئینی که فقط اشراف را خشنود کرده و تبعیض در آن بیداد می کرد.(18) زمین های کشاورزی، باغ ها و تعلیم و تعلّم در انحصار اشراف و اعیان بود. زنان و دختران، حقّ خواندن و با سواد شدن را نداشتند مگر اینکه از زنان طبقات اشراف باشند.(19) نظام طبقاتی به حدّی بود که حتّی هر طبقه اجتماعی دارای آتشکده ای مجزّا بود.(20)
بخاطر این اوضاع وخیم بود که بعضی از محقّقین معتقدند اگر اسلام هم در آن وقت به ایران نیامده بود، به تدریج مسیحیّت بر ایران تسلّط می یافت.(21)
در چنین شرایطی بود که سپاه اسلام در زمان خلیفه دوّم، به امپراطوری از درون پوسیده ساسانی حمله کرد و به راحتی توانست پیروز شود.
با توجّه به این مقدّمه، شاید بتوان یکی از عوامل پیروزی لشکر سی، چهل هزار نفره اسلام در مقابل لشکر صد و بیست هزار نفره ایران را همان روحیّه همکاری ایرانیان برای بر اندازی حکومت ساسانی دانست.(22) بگونه ای که در آستانه نبرد قادسیّه، چهار هزار نفر ایرانی به سپاه عرب پیوستند. آنان به فرماندهی «زهرة بن حویه» برای شرکت در جنگ آماده شدند. این افراد که «حمراء» یا «موالی» نامیده شدند، برای پیوستن به سپاه عرب شرط کردند که پس از جنگ هر کجا خواستند بتوانند بروند، با هر قبیله ای که خواستند، هم پیمان شوند و از غنائم جنگی نیز سهمی برگیرند. با شرایط آنها موافقت شد و آنها در جنگ شرکت کردند. اینها پس از پیوندشان با برخی از قبایل عرب، اصطلاحاً «موالی» آن قبایل نامیده، و مشهور به «حمراء» شدند.(23) علاوه بر این گروه، شماری از سپاهیانی که از اصفهان به سوی جبهه نبرد برده شده بودند، مسلمان شدند و به اعراب پیوستند.(24) پس از قادسیه نیز یک گروه چهار هزار نفری از ایرانیان به مسلمانان پیوستند.(25) نیروهای دیگری هم از ساسانی در شوشتر به ابو موسی اشعری پیوستند.(26) روحیّه همکاری ایرانیان با اعراب، یا به عبارتی نارضایتی ایرانیان از ساسانی به حدّی بود که حتّی سران نظامی و شهری یزدگرد او را تنها گذاشتند(27) تا جایی که وقتی یزد گرد سوّم از پایتخت گریزان شد، در شهر های ایران آواره شده و مورد حمایت قرار نگرفت و در نهایت به دست یک آسیابان در خراسان به قتل رسید.(28) نفس پناهنده شدن یزد گرد سوّم به یک آسیابان و کشته شدنش توسّط او مورد تأمّل و دقّت نظر است. اینها همه نشان از نارضایتی مردم از حکومت ساسانی و کمک برای براندازی آن دارد که فتح ایران را آسان و سهل می نمود. سرانجام، پس از دو نبرد نهاوند و قادسیّه که در یکی از این دو جنگ نیز باد شدیدی به ضرر ایرانیان می وزید،(29) لشکر مسلمانان پیروز شد. اینگونه بود که ایرانیان برای فرار از بیدادگری ساسانی تسلیم سپاه اسلام شده و همردیف آنها قرار می گرفتند. به عبارتی دیگر ایرانیان نسبت به اسلام معرفتی نداشتند که بخاطر آن با حکومت ساسانی مبارزه کنند بلکه بخاطر فرار از نظام بیدادگر ساسانی در مواردی با مسلمانان همکاری کردند و همکاری آنها به منزله ایمانشان به اسلام نبود.
2- تنگ نظری و اهداف کوتاه فاتحان
ایران به راحتی فتح شد، امّا فاتحان که نیّت و هدفشان از یک سو، فتح و کشورگشایی، و از سوی دیگر پیشگیری از حمله احتمالی امپراطوری ایران بود(30)، برای تربیت اسلامی ایرانیان تلاشی نکردند، و خود نیز به تدریج سیره پیامبر اسلام(صل الله علیه وآله) را ـ در فتوحات ـ به فراموشی سپردند. روش آن حضرت این بود که پس از فتح یک سرزمین، یا پذیرش اسلام توسّط قومی، مربّیانی را به میانشان می فرستاد تا با تربیت اسلامی آشنا شوند. همانطور که امیرالمومنین(علیه السلام) به یمن فرستاده شد تا یمنی ها را با معارف اسلام آشنا کند.(31) امّا در فتح ایران، از این مسئله غفلت شد. علّت غفلت از این امر مهمّ، به هدف فاتحان بر می گردد. نقل شده است هنگامی که عمر بن خطّاب مردم را به جنگ با ایرانیان فراخواند، استقبالی نکرده و بی توجّهی کردند. در این گیر و دار قبیله «ازد» مهیّای جنگ شد، که عمر برای ترغیب بیشتر آنها به جنگ، غنائم کسری را یادآور شد:
«ثمّ انّ عمر ندب الناس الی العراق فجعلوا یتحامونه و یتثاقلون عنه، حتّی همّ ان یغز و بنفسه، و قدم علیه خلق من الازد یریدون غزو الشام فدعاهم الی العراق و رغبهم فی غنائم آل کسری …».(32)
ابو نصر بن مطهّر بن طاهر مقدسی، نیز در مورد دلیل حمله مسلمانان، روایتی از عمر بن خطّاب نقل می کند که قبل از حمله به ایران گفته بود: «خدا شما را به زبان رسول خویش گنج خسروان و قیصران وعده داده ‌است، برخیزید و جنگ با فارس را ساز کنید.»(33)
مثنی بن حارثه، در حیره، مردم را به جهاد علیه ایران تحریک می کرد، و به غارت خزائن ملوک ساسانی تطمیع می نمود. از جمله کسانی که برای غارت آبادی ها و خزائن ایران مامور شد، جریر بن عبدالله بجلی بود که پیروان زیادی داشت. وقتی عمر او را برای جنگ با ایران فرا خواند، جریر با عمر قرار گذاشت به این شرط به جنگ می رود که یک چهارم غنائم را برای خود و اتباعش بر دارد، و عمر این شرط را پذیرفت، و جریر به سوی ایران حرکت کرد. «… و قدم جریر بن عبدالله من السراة فی بجیله فسال ان یاتی العراق علی ان یعطی و قومه ربع ما غلبوا علیه، فاجابه عمر الی ذلک، فسار نحو العراق»(34) علاوه بر این، از رفتارهای نژادپرستانه اعراب ـ که از تعالیم عصر رسول اکرم(صل الله علیه وآله) فاصله گرفته بودند ـ معلوم می شود که آنان اسلام را یک دین عربی می دانستند. نه از اسلام آوردن غیر عرب خشنود می شدند و نه برای اسلام آوردن آنها تلاشی می کردند.(35) به همین سبب در زمان خلیفه دوّم از اختلاط اعراب با ایرانیان، و برابر دانستن آنها با یکدیگر جلوگیری می شد.(36) بنابراین، اگر برخی از مناطق مثل بخارا و فاراب نیز چند بار اظهار مسلمانی کردند و سپس به کفر بازگشتند(37) شاید علّتش بی توجّهی فاتحان به تربیت اسلامی و اکتفا به اسلام زبانی بوده باشد. خلاصه اینکه، عدم دغدغه گسترش فرهنگ اسلامی از سوی فاتحان سببِ کند شدن گرایش ایرانیان به اسلام شده است.
3- جنایات و روش حکومتی حاکمان اهل سنّت
از عوامل دیگری که سبب شد تا ایرانیان در ابتدا تظاهر به اسلام کنند و ایمان قلبی نیاورند، جنایاتی بود که ایرانیان در هنگام فتح ایران نظاره گر آن بودند.
کشتار بی رحمانه
بنابر آنچه نقل شده، در برخی از قسمتها مهاجمین با رفتارهایی ناشایسته و به دور از آداب جهاد اسلامی به فتح سرزمین ساسانی پرداختند، که این خود از عواملی بود که ایرانیان را از اعراب ناراضی می کرد و سبب تاخیر در ایمان حقیقی شان شد. در کتب تاریخ واقدی، تاریخ کامل ابن اثیر، فتوح البلدان بلاذری، تاریخ یعقوبی و تاریخ ابن عساکر و طبری به گوشه ای از این جنایات اشاره شده است. جنایاتی که هیچ سازگاری با دستورات اسلام ندارد و بر خلاف سیره پیامبر گرامی اسلام(صل الله علیه وآله) است. برای مثال کشتن رستم، یکی از فرماندهان ایرانی که تمایل خود را به اسلام نشان داد طبق کدام دستور اسلام بود؟ آیا این دستور اسلام است که اسیران را بکشید آن هم با شمشیر و سلاح خودشان؟! آیا وادار کردن اسیری به کشتن اسیری دیگر، مورد تایید اسلام است؟ آیا رفتار فاتحان بر طبق سیره پیامبر(صل الله علیه وآله) و امیر المومنین(علیه السلام) و هماهنگ با پیام آیه « «و یُطعِمونَ الطّعامَ علی حُبّهِ مِسکیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً»(38) بود؟ چه تفاوت آشکاری است بین رفتار امیر المومنین(علیه السلام) با اسیران، که سبب نزول آیات قرآن می شود و بین رفتار دیگران که سبب دوری از قرآن و اسلام می شود!
به این نقل تاریخی توجه کنید: «عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمَرْزبَانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنْ بَنِی عَبْسٍ، قَالَ: أَصَابَ أَهْلَ فَارِسَ یَوْمَئِذٍ بَعْدَ مَا انْهَزَمُوا مَا أَصَابَ النَّاسَ قَبْلِهِمْ، قُتِلُوا، حَتَّى إِنْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَیَدْعُو الرَّجُلُ مِنْهُمْ، فَیَأْتِیهِ حَتَّى یَقُومَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَضْرِبَ عُنُقَهُ، وَ حَتَّى إِنَّهُ لَیَأْخُذُ سِلَاحَهُ فَیَقْتُلَهُ بِهِ، وَ حَتَّى إِنَّهُ لْیَأْمُرْ الرِّجْلَیْنِ أَحَدِهِمَا بِصَاحِبِهِ»(39)؛ (سعید بن مرزبان از شخصی که از قبیله عبس است نقل می کند که وقایع دردناکی از فتح ایران را بخاطر دارد. او می گوید: بلا و مصیبتی بر ایرانیان وارد شد که تا کنون هیچ قوم و ملّتی به آن مصیبت گرفتار نشده اند. بعد از اینکه لشکر ایران شکست خورد و به دست سپاه عمر گرفتار شدند کارشان به آنجا رسید که یکی از سپاهیان عمر یک ایرانی را به جانب خود می طلبید، وقتی پیش می آمد و جلوی او می ایستاد گردنش را می زد! یا یکی از سپاهیان عمر یک ایرانی را نزد خود می طلبید، وقتی پیش می آمد اسلحه او را می گرفت و با همان اسلحه او را می کشت. بالاتر از این مصیبت اینکه سپاهیان عمر دو نفر را فرا می خواندند و به یکی دستور می دادند رفیقش را بکشد)! هر چند فاتحان ایران، جنایات را در مواردی از حدّ گذرانده بودند، امّا افرادی از مسلمانان هنوز هم سنّت پیامبر اکرم(صل الله علیه وآله) را در میدان نبرد از یاد نبرده بودند و با اخلاص و اهداف الهی پا به میدان جنگ گذاشته و تا حدّ توان از خونریزی اجتناب می کردند و طرف مقابل را دعوت به اسلام و صلح و آشتی می نمودند. گفتگوهایی که بین فرماندهان دو سپاه قبل از نبرد قادسیّه ردّ و بدل شده گویای این مطلب است. چنانکه «زهره» در گفتگویش با رستم فرخّزاد به او گفت:«ای سردار ایرانی، بدان که ما برای جهانگشایی و به منظور دنیاطلبی و زیاده خواهی به سوی شما نیامده ایم. بلکه تنها انگیزه ما برای حرکت و تلاش و جنب و جوش و مبارزه و جهاد، توجّه به آخرت است». و هنگامی که در میان گفتگوها، زهره آئین اسلام و برخی معارفش را برای رستم بیان می کند؛ رستم می گوید:«چه نیکو است این آئین». آری، رستم آنقدر مجذوب آئین اسلام می شود که به میان بزرگان سپاه ایران رفته و به دفاع از موازین آیین اسلام پرداخته و آنها را به پذیرش این آئین فرا می خواند. هر چند سران سپاه که بر کثرت نفرات و تجهیزات خود مغرور شده بودند پیشنهاد رستم را نمی پذیرند.
پس از این نیز گفتگویی دیگر میان رستم و ربعی بن عامر انجام می شود که رستم را بیش از پیش در اندیشه و تامّل فرو می برد. هنگامی که رستم از ربعی فرصتی طلب می کند تا بیشتر بیندیشد، با تقاضایش موافقت شده و سه روز به آنها مهلت داده می شود. رستم بار دیگر با بزرگان لشگرش به خلوت رفته و با آنان سخن می گوید امّا آنها حاضر به پذیرش و تسلیم در برابر اسلام نمی شوند. روز دیگر حذیفه ابن محض از سوی سپاه اسلام فرستاده شده تا مذاکراتی برای سوّمین مرتبه با رستم فرخ زاد داشته باشد.
این آخرین مذاکره نبود. یکبار دیگر مغیرة بن شعبه به سوی ایرانیان می آید تا با آنها مذاکراتی داشته باشد امّا نتیجه ای حاصل نمی شود، و مهلت سه روزه نیز به اتمام می رسد، و سرانجام بین سپاه ساسانی و مسلمانان جنگی دامنه دار آغاز می شود …(40) .
آنچه باید مورد توجّه قرار گیرد عبارتست از: مهلت سه روزه به ایرانیان، و مذاکرات متعدّدی که بین بزرگان و نمایندگان دو لشگر انجام شد؛ که حاکی از وجود روحیّه صلح و آشتی میان برخی از فرماندهان و سپاهیان دو طرف بود و سعی بر این بود تا کار بدون خونریزی و جنگ به پایان پذیرد.
امّا این نحوه رفتار که برگرفته از تعلیمات رسول اکرم(صل الله علیه وآله) بود به تدریج در سپاه اسلام رنگ باخت و با انحرافی که امّت اسلامی از تبعیّت جانشین به حقّ پیامبر(صل الله علیه وآله)، علی(علیه السلام) پیدا کرد دنیاپرستی و توحّش عربی در قالبی جدید نمایان شد و اسلام را همچون پوستین وارونه به تن کردند که شرح آن مفصّل است و این مقاله جای بیان آن نیست. قابل توجّه اینکه برخی از رفتارهای خشن و جنایات لشگریان خلفا، منحصر به فتح ایران نمی شود بلکه در موارد دیگری نیز نقل شده است. در اواخر حکومت عثمان که مردم از او ناراضی شدند، عدّه ای از مصر به عنوان اعتراض به مدینه آمده بودند. عدد آنها بالغ بر دو هزار نفر بود، و به خاطر اطاعت از فرمان امام على(علیه السلام)، و اعلام پشیمانی و توبه عثمان، راه بازگشت به مصر را پیمودند. بعد از سه روز، به مدینه بازگشتند و نامه اى را که از غلام عثمان در بین راه گرفته بودند، ارائه دادند. در آن نامه عثمان به فرماندارش در مصر دستور داده بود که بعضى از سران معترضان را به دار آویزد! و برخى را شدیداً مجازات کند! (41)
تاریخ طبری این ماجرا را اینگونه نقل می کند: «کتب عثمان الى عبد الله بن سعد بن ابى سرح عامله على مصر- حین تراجع الناس عنه، و زعم انه تائب- بکتاب فی الذین شخصوا من مصر، و کانوا أشد اهل الأمصار علیه: اما بعد، فانظر فلانا و فلانا فاضرب أعناقهم إذا قدموا علیک، فانظر فلانا و فلانا فعاقبهم بکذا و کذا- منهم نفر من اصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم، و منهم قوم من التابعین- فکان رسوله فی ذلک ابو الأعور بن سفیان السلمى، حمله عثمان على جمل له، ثم امره ان یقبل حتى یدخل مصر قبل ان یدخلها القوم، فلحقهم ابو الأعور ببعض الطریق، فسألوه: این یرید؟ قال: ارید مصر، و معه رجل من اهل الشام من خولان، فلما راوه على جمل عثمان، قالوا له: هل معک کتاب؟ قال: لا، قالوا: فیم أرسلت؟ قال: لا علم لی، قالوا: لیس معک کتاب و لا علم لک بما أرسلت! ان امرک لمریب! ففتشوه، فوجدوا معه کتابا فی اداوه یابسه، فنظروا فی الکتاب، فإذا فیه قتل بعضهم و عقوبة بعضهم فی انفسهم و أموالهم فلما رأوا ذلک رجعوا الى المدینة»؛(42) (عثمان به عبد الله بن سعد بن ابى سرح که عامل مصر بود نامه نوشت که: «اما بعد وقتى فلان و فلان پیش تو آمدند گردنشان را بزن! و فلان و فلان را چنان و چنان مجازات کن! تنى چند از اینان یاران پیغمبر خدا صلى الله علیه و سلم بودند و جمعى از آنها از تابعان بودند». گوید: فرستاده عثمان که نامه را مى برد ابو الاعور بن سفیان سلمى بود که عثمان وى را بر شتر خویش نشانده بود و گفته بود پیش از آنکه مصریان برسند وارد مصر شود. ابو الاعور در راه به مصریان رسید که از او پرسیدند «کجا مى رود؟» گفت: «آهنگ مصر دارم» یکى از مردم شام از طایفه خولان نیز با وى بود. گفتند: «نامه اى همراه دارى؟» گفت: «نه» گفتند: «ترا بچه کار فرستاده اند؟» گفت: «نمى دانم» گفتند: «نامه همراه ندارى و نمى دانى تو را به چه کار فرستاده اند! کار تو مشکوک است» پس او را بکاویدند و با وى نامه اى یافتند که در قمقمه چرمین خشک بود و چون در نامه نگریستند، دستور کشتن بعضیشان و مجازات بعضى دیگر بود بجان یا مال، و چون چنین دیدند سوى مدینه باز آمدند).(43)
این رفتار خلیفه مسلمین بود! به راستی آیا حاکمان اسلامی باید با مسلمین چنین رفتاری داشته باشند؟ آیا در حکومت اسلامی با معترضان چنین برخورد می شود؟ آن هم معترضانی که خلیفه به آنها وعده حلّ مشکلات را داده است و آنها نیز راهی دیارشان می شوند. حال اگر این حاکم اسلامی با غیر مسلمانان رو برو شود چه خواهد کرد؟!
ایرانیان پس از فتح ایران نیز شاهد اختناق و جنایات هولناکی از سوی خلفای بنی امیّه و بنی عبّاس در سرزمین های اسلامی بوده اند. نمونه بارز این اختناق را می توان در حکومت عبدالملک و جنایات عمّالش مثل حجّاج دانست. حجّاج هنگامی که از طرف عبدالملک به کوفه آمد، همچون حاکمى که از سوى خلیفه آمده باشد رفتار نکرد، بلکه سر و صورت خود را پوشاند و به طور ناشناس به مسجد وارد شد، صف مردم را شکافت و بر فراز منبر نشست و مدّتى دراز خاموش ماند. زمزمه در گرفت که این کیست؟ یکى گفت: او را سنگسار کنیم. گفتند: نه، صبر کن ببینیم چه مى گوید؟ همین که سکوت همه جا را فراگرفت، حجاج روى خود را گشود و چنین آغاز سخن کرد: «مردم کوفه! سرهایى را مى بینم که چون میوه رسیده، موقع چیدن آن ها فرارسیده است و باید از تن جداگردد، و این کار به دست من انجام مى گیرد، و خوانهایى را مى بینم که میان عمّامه ها و ریشها مى درخشد…». آنگاه سخنان تهدیدآمیز خود را ادامه داد و چنان مردم را ترساند که بى اختیار سنگ ریزه از دست مردى که مى خواست او را سنگسار کند، بر زمین ریخت!(44)
ورود حجاج به «بصره» نیز همچون ورود وى به کوفه بود. «ابن قتیبه دینورى» ورود او را به «بصره» چنین توصیف مى کند:
حجاج همراه دو هزار نفر از سپاهیان شام و طرفداران آنان، و چهارهزار نفر از نیروهاى متفرقه، رهسپار بصره شد. هنگام ورود به بصره، دو هزار نفر از آنان را همراه برد و تصمیم گرفت روز جمعه هنگام نماز وارد شهر شود. او به همراهانش دستور داد مسجد را محاصره کنند و در کنار هر یک از درهاى مسجد که بالغ بر هیجده در بود، صد نفر بایستند و شمشیرهایشان را زیر لباس پنهان سازند. آنگاه به آنان گفت: به محض آنکه در داخل مسجد سروصدا بلند شد، هر کس خواست از مسجد بیرون برود، کارى کنید که سر بریده اش جلوتر از تنش بیرون رود!
ماموران در کنار درها مستقر شدند و به انتظار ایستادند. حجاج همراه دویست نفر مسلح که صد نفرشان پیشاپیش وى، و صد نفر دیگر پشت سر او حرکت مى کردند و شمشیرها را زیر لباس مخفى ساخته بود. حجاج به آنان گفت: وقتى وارد مسجد شدیم، من براى مردم سخنرانى خواهم کرد و آنها مرا سنگباران خواهند ساخت، وقتى که دیدید من عمامه را از سرم برداشتم و بر زانو هایم گذاشتم، شمشیر را از نیام بکشید و آنها را از دم تیغ بگذرانید ! با این نقشه، وقتى که موقع نماز رسید، او بر فراز منبر نشست و طى سخنانى گفت: «… امیر المومنین (عبدالملک) مرا به حکمرانى شهر شما و تقسیم بیت المال در میان شما منصوب کرده است، و به من دستور داده است که به داد مظلومان برسم و ظالمان را کیفر دهم، نیکوکاران را تقدیر و بدکاران را مجازات کنم… خلیفه وقتى مرا به این سمت منصوب کرد، دو شمشیر به من داد: یکى شمشیر رحمت، و دیگرى شمشیر عذاب و کیفر. شمشیر رحمت در راه از دستم افتاد، امام شمشیر عذاب اینک در دست من است!…»
مردم حجّاج را از پاى منبر سنگباران کردند. در این هنگام عمّامه را از سرش برداشت و روى زانو گذاشت. ماموران وى بیدرنگ به جان مردم افتادند. مردم که وضع را چنین دیدند، به بیرون مسجد هجوم بردند، اما هر کس گام از در مسجد بیرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد بدین ترتیب فراریها را مجبور به بازگشت به درون مسجد کردند و در آنجا آن ها را کشتند به طورى که جوى خون تا در مسجد و بازار سرازیر گردید!(45) بدین ترتیب حجاج در سراسر عراق حکومت وحشت برقرار ساخت، و بسیارى از بزرگان و مردمان پارسا و بی گناه را کشت. او چنان ترسى در دلها افکند که نه تنها عراق، بلکه سراسر خوزستان و شرق را فراگرفت.
«مسعودى»، مورّخ مشهور مى نویسد: حجّاج بیست سال فرمانروایى کرد و تعداد کسانى که در این مدت با شمشیر دژخیمان وى یا زیر شکنجه جان سپردند، صد و بیست هزار نفر بود و تازه غیر از کسانى بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نیروهاى او کشته شدند.
هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وى (که از شنیدن نام آن لرزه بر اندامها مى افتاد) پنجاه هزار مرد، و سى هزار زن زندانى بودند که شانزده هزار نفر آنها عریان و بى لباس بودند! حجاج زنان و مردان را یک جا زندانى مى کرد و زندانهاى وى بدون سقف بود از اینرو زندانیان از گرما تابستان و سرما و باران زمستان در امان نبودند(46).(47)
این وحشی گری و درندگی بعضی حکّام عرب کجا و احکام و دستورات اسلام کجا؟! بدیهی است که این جنایات هولناک از فرهنگ و دستورات اسلامی به دور است و باید به پای اشخاص و حاکمان جور نوشته شود. در هر صورت، سلسله و تباری که، امام حسین(علیه السلام) یعنی فرزند پیامبرشان را با قساوت تمام و جنایات دردناک به شهادت می رسانند، هیچ بعید نیست با مردم دیگر اینگونه رفتاری داشته باشند. اگر در طول تاریخ نسبت به علویان و سادات ظلم هایی شده است که شنیدن آن غم انگیز است، چگونگی رفتار با مخالفینی که از علویان نبوده اند ـ و از آن بالاتر با ایرانیانی که به اعتقاد آنها انگ عجم بودن را هم بر خود داشتند، ـ روشن است. در هر صورت، حاکمان جور برای رسیدن به اهداف خود از هیچ جنایتی فرو گذار نمی کنند ـ هر چند به نام اسلام حکومت کنند ـ ولی نسلها باید بدانند عمل حاکمان و جنایاتشان نه بر طبق دستورات اسلام بوده و نه به پای اسلام نوشته می شود. ایرانیان نیز این مطلب را به وضوح درک کردند و مسیرشان را از حاکمان جور جدا کرده و روز به روز خود را بیشتر محتاج محبّت و معارف اهل بیت(علیه السلام) می دیدند.
آتش زدن کتابخانه ها
هرچند برخی از جنایات فاتحان ایران قابل انکار نیست امّا آنچه در مورد سوزاندن کتابخانه های ایران گفته شده، قابل تامّل است. نباید این نکته فراموش شود که هر چند حمله اعراب به ایران در برخی موارد بخاطر فاصله گرفتن از فرهنگ اسلام همراه با جنایات و وقایع تلخی بوده است. امّا بعدها کسانی بوده اند که با هدف اسلام ستیزی جنایاتی را بدون هیچ مدرکی ذکر کردند و افزودند. برخی از مورخانِ متاخّر چون حمدالله مستوفی، میر خواند، گردیزی و ابن اسفندیار از مسائلی سخن گفته اند که در منابع دست اوّل مانند تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی، انساب الاشراف بلاذری، الفتوح ابن اعثم کوفی، و فتوح البلدان بلاذری یافت نمی شوند. آنچه آنها گفته اند چیزی جز ساخته و پرداخته ذهن خودشان نیست و قابل قبول نمی باشد. یکی از مسائلی که آنها نقل کرده اند همین مسئله به آتش کشیدن کتابخانه های ایران است که هیچ مدرکی ندارد. آنها از سوزانده شدن کتابخانه های جندی شاپور و ری سخن می گویند با اینکه در منابع تاریخی هیچ نامی از کتابخانه ای برده نشده است.(48) علاوه بر این، پس از ورود اسلام مر کز علمی جندی شاپور رونق بیشتر یافت و بعدها در آغاز دوره عباسیان که به عصر ترجمه مشهور است، نهضت ترجمه کتب به زبان عربی آغاز شد.(49) حال سوال این است: اگر کتابخانه جندی شاپور در آتش سوخته است چه کتبی به زبان عربی ترجمه شدند؟
در مورد کتابخانه ری نیز، باید گفت که تا قبل از حمله اعراب به ایران در آنجا اصلا کتابخانه ای نبوده که سوزانده شود. اولین کتابخانه ری توسط صاحب بن عباد ایجاد شد که بخشی از آن توسط سلطان محمود غزنوی به آتش کشیده شد.(50) بنابراین به آتش کشیدن کتابخانه ها از مسائلی است که واقعیّت ندارد و در جهت اسلام ستیزی ساخته و پرداخته شده است. و اگر این ماجرا واقعیّت داشت، در نهضت های ضد عربی مثل شعوبیه حتما به آن بر علیه اعراب استناد می شد. در حالی که هیچ سخنی از آن به میان نیامده است.(51) و بر فرض هم که صحّت می داشت باز هم ربطی به تعالیم اسلام ندارد، چرا که بعد از پیامبر اسلام(صل الله علیه وآله) کسانی که حاکم شدند دستور دادند که یکی از منابع اصیل معارف اسلامی که همان سنّت مکتوب پیامبر است را در آتش سوزاندند! از این گروه چه توقّعی می توان داشت که برای کتابخانه های عجم ها! احترامی قائل باشند؟!
رفتار نژاد پرستانه عرب، و تحقیر عجم
برخوردهای برتری جویانه اعراب نیز از موارد دیگری بود که اسباب تاخیر در ایمان عجم ها را فراهم کرد. برتری عرب بر عجم از زمان خلیفه دوّم شروع شد، و در دوران بنی امیّه ادامه داشت. عمر بن خطاب دستور داد که عجم ها حق ندارند از عرب ها زن و دختر بگیرند؛ ولی عرب می تواند از عرب و عجم دختر بگیرد.(52)
او حتّی در عصر پیامبر(صل الله علیه وآله) نیز دارای گرایش نژاد پرستانه بود ولی سعی در پنهان کردن آن داشت. با این حال، با ردّ خواستگاری سلمان فارسی از دخترش نتوانست این حسّ درونی را مخفی کند، و فقط بخاطر عجم بودن او خواستگاری را نپذیرفت.(53) این در حالی بود که، عمرو عاص مقام سلمان را در نزد پیامبر(صل الله علیه وآله) و مسلمین به او گوشزد کرده بود و او را از ردّ خواستگاری بر حذر داشت. شاید منسوب کردن سلمان به فرمانروایی مدائن(54) توسط عمر بن خطاب، بخاطر جلب محبوبیّت از دست رفته ای بوده که با ردّ همین خواستگاری حاصل شده بود. شاید هم علّت آن این بود که سلمان نقش اساسی در فتح مدائن و مسلمان شدن اهلش داشت تا جاییکه بدون خونریزی و جنگ فتح شد. یا اینکه او صلاح نمی دانست سلمان در مدینه باشد و از سوی دیگر برای جلب اعتماد ایرانیان بهتر می دانست تا سلمان را که خود ایرانی بود حاکم مدائن کند. با این وجود، چیزی مانع این نمی شد تا عمر بن خطاب دیگر ایرانیان و عجمان را به دید تحقیر ننگرد.
امّا اینکه سلمان فارسی چگونه با عمر بن خطاب همکاری داشته است؟ باید گفت که همکاری سلمان بسان همکاری یوسف با دربار مصر بوده است.
مویّد دیگری که نشان می دهد عمر بن خطاب گرایش نژاد پرستانه داشته ولی آن را مخفی می کرده، اینست که در سخنی؛ سلمان فارسی هدف از طرح خواستگاری را امتحان کردن عمر بن خطّاب به حسّ جاهلانه نژادپرستی بیان می کند. و این بیانگر این مطلب است که در آن هنگام، عمر سعی در مخفی نگه داشتن این حسّ داشته است و سلمان با این امتحان، ماهیّت و طرز فکر او را بر ملا ساخته است.
آری، نگاه نژاد پرستانه در عصر خلفا، سبب شد تا محرومیّت ها و تبعیضات فراوانی بر عجم ها تحمیل شود؛ از روابط اجتماعی گرفته تا تقسیم بیت المال، اشتغال، و اجرای برخی از احکام الهی.
نامه معاویه شاهد مکتوبی است از رسمیّت یافتن حسّ نژادپرستی و تبعیضات در عصر معاویه و خلیفه دوّم. او در نامه اش(55) به زیاد بن ابیه، فرمانروای عراق نوشت و تأکید کرد که با ایرانیان بر اساس سنّت عمر بن خطاب رفتار کند تا موجب خواری آنها گردد! در آن نامه چنین آمده است:
1- عرب ها حق دارند از ایرانیان زن بگیرند، ولی آنها حق ندارند از عرب ها زن بگیرند.
2- عرب ها حق دارند که از آنها ارث ببرند، ولی آنها حق ندارند از عرب ها ارث ببرند.
3- حقوق و سهم آنها را کمتر از عرب ها بپرداز.
4- در نماز، هیچگاه آنها را امام جماعت عرب ها نکن.
5- اگر نماز جماعت برقرار شد، عجم حق ندارد در صف اول بایستد، مگر برای تکمیل صف اوّل نماز.
6- مرزبانی مرزها و شهرها را به آنها واگذار نکن.
7- آنها را عهده دار امور قضایی نکن.
8- امور مذهبی مسلمانان را به دست آنها نده و … .
در مورد عثمان هم این روند ادامه داشت بلکه او پا را فراتر نهاد و حتّی حقوق مسلمانان عرب را نیز رعایت نمی کرد. بیت المال و حکومت در زمان حکومت عثمان در انحصار قبیله ای خاصّ از نزدیکان و خویشان او بود. و همین اعمال او سبب شد تا در نهایت مردم بر علیه او شورش کنند.
این در حالی بود که پیامبر اسلام(صل الله علیه وآله) بیت المال را مساوی تقسیم می کرد و بین عرب و عجم، و خویشان با دیگران، فرقی نمی گذاشت(56) و می فرمود: «اِنَّ النَّاسَ مِن عَهدِ آدَم اِلَی یَومِنا هَذَا مِثلُ اسنانِ المشط، لا فَضلَ لِلعَرَبِی عَلَی العَجَمِی و لا للاحمر علی الاسود الا بالتقوی»؛ (مردم از زمان آدم تاکنون همانند دندانهای شانه برابرند و عرب را بر عجم و نژاد سرخ را بر سیاه هیچ برتری و فضیلتی نیست جز به تقوی و پرهیزکاری.)(57) حضرت على(علیه السلام) نیز در عهدنامه مالک اشتر مى فرماید: «اَلنَّاسُ صِنفانٌ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّین أَو نَظِیرٌ لَکَ فِی الخَلق»؛ (مردم دو دسته اند: یا برادر دینى تو هستند و یا انسان اند و از نظر آفرینش با تو یکسان.)(58)
در هر صورت بخاطر ظلم و ستم هایی که به ایرانیان به عنوان عجم می شد، زمانی فرا رسید که ایرانیان در مقابل اعراب به رهبری ابومسلم خراسانی قیام کردند و موجب سرنگونی حکومت بنی امیّه شدند. علاوه بر این، شکل گیری نهضت شعوبیّه نیز از بارزترین اعتراضاتی است که از سوی ایرانیان در مقابل افکار برتری جویانه اعراب و تبعیضات بین عرب و عجم به راه افتاد. اعتراض ایرانیان در مقابل اعراب بخاطر دوری از دستورات اسلامی، انسان را به یاد سخن زیبای امیرالمومنین(علیه السلام) می اندازد که فرمود: «لیضربنکم الاعاجم علی هذا الدین عَوْداً کما ضربتموهم علیه بدوا»؛ ( قسم به خدایی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، از رسول خدا(صل الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: همچنانکه شما ایرانیان را به خاطر ورود به اسلام زدید، ایرانیان شما را بخاطر بازگرداندن به اسلام خواهند زد).(59) پیامبر اکرم(صل الله علیه وآله) نیز چنین فرمود: « مَعَاشِرَ قریش! تَضْرِبُونَ الْعَجَم عَلَى الْإِسْلَامِ هَذَا وَ اللَّهِ لیضربنّکم علیه عَوْداً»؛ (اى گروه قریش! شما عجم را به خاطر اسلام با شمشیر مى زنید. به خدا سوگند آنان در آینده شما را براى بازگرداندن به اسلام با شمشیر مى زنند).(60)
بنابراین، هر چند برخی از ایرانیان بخاطر نارضایتی از حکومت ساسانی از ورود سپاه اسلام استقبال کردند. ولی فاتحین که هدف از آمدنشان به ایران کشورگشایی و رهایی از حمله احتمالی امپراطوری ایران بود، بیشتر به گرفتن مالیات های سنگین مشغول شدند تا ترویج اسلام. علاوه بر این، با رفتار های نژاد پرستانه و برتری جویانه خود سبب کندی اسلام گرایی ایرانیان شدند.
اسلام گرایی قلبی ایرانیان و عوامل آن
هر چند اسلام گرایی قلبی ایرانیان به اسلام، بخاطر عواملی به تأخیر افتاد امّا دیری نپایید که ایرانیان به تدریج(61) از پیشتازان عرصه دینداری گشتند و قلب هایشان را تسلیم اسلام کردند. البته این تغییر و دگرگونی در اعتقاد ایرانیان، مرهون و متاثّر از عواملی بود که عبارتند از:
سیره و روش پیامبر(ص) در برخورد با ایرانیان
یکی از عوامل گرایش ایرانیان به اسلام، اخبار و گزارشاتی بود که از منش و رفتار پیامبر(صل الله علیه وآله) در زمان حیات پر برکت ایشان به آنها می رسید؛ نحوه رفتار پیامبر(صل الله علیه وآله) با ایرانیان، سخنان پیامبر(صل الله علیه وآله) در مورد ایرانیان و جایگاه ممتاز اشخاصی مثل سلمان فارسی در نزد پیامبر؛ خود نقش بسزایی در افزایش علاقه مندی ایرانیان به آئین اسلام داشته است.
تعبیرات پیامبر(صل الله علیه وآله) در مورد سلمان مثل: « سَلمانُ مِنّا اَهلَ البَیتِ » (62) و «إِنَّ سَلْمَانَ مِنِّی، مَنْ جَفَاهُ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ آذَاهُ فَقَدْ آذَانِی» (63) همه دلالت بر مقام ممتاز سلمان فارسی دارد. شخصیّت ممتاز سلمان فارسی عامل موثّری می شود تا اسلام گرایی ایرانیان را تقویت بخشد، به خصوص در دوران بیست ساله فرمانرواییش بر مدائن.
ظاهراً حقیقت جویی ایرانیان سبب شده پیامبر(صل الله علیه وآله) بارها آنان را مورد لطف و تمجید قرار دهد. در جایی حضرت می فرماید: «نام ایرانیان را به زشتی یاد نکنید زیرا آنها از یاران ما هستند و از ما حمایت می کنند.»(64) و در جایی دیگر می فرماید: «اَعْظَمُ النَّاسِ نَصیِباً فِی الْاِسْلاَمِ اَهْلُ فَارِسٍ»؛ (از بین تمام مردم، ایرانیان بیشترین بهره را از اسلام دارند).(65)
در حدیثی آمده است که پیامبر(صل الله علیه وآله) آیه «وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ»؛ و (حضرت محمّد(صل الله علیه وآله)) پیامبر است بر گروه دیگرى که هنوز ملحق نشده اند.»(66) را تلاوت می کرد که حاضران پرسیدند: منظور از این «آخَرِینَ مِنْهُمْ»؛ (گروه دیگر) کیست؟ پیامبر(صل الله علیه وآله) در پاسخ آنها، دست بر شانه ی سلمان گذاشت و فرمود: «اگر ایمان در ستاره ثریّا قرار گیرد، مردانی از این گروه (ایرانیان) به آن دست می‌یابند».(67)
در سوره محمّد(صل الله علیه وآله) نیز می‌خوانیم: «‌وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لایَکُونُوا أَمْثالَکُمْ»؛ (هرگاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را به جاى شما مى آورد، پس آنها مانند شما نخواهند بود). اکثر مفسّران شیعه و اهل سنّت، در ذیل این آیه گفته اند که پس از نزول این آیه، جمعی از اصحاب پرسیدند: «این گروهی که خداوند در این آیه به آنها اشاره می کند، چه کسانی هستند؟». پیامبر(صل الله علیه وآله) به سلمان که در نزدیکش بود، نگاه کرد و دست به زانوی او زد و فرمود: «منظور خداوند، این مرد و قوم اوست. سوگند به آن که جانم در اختیار اوست، اگر ایمان به ثریّا بسته باشد، گروهی از مردان فارس، آن را به چنگ می آورند».(68)
علاوه بر این، در سوره مائده آیه 54 چنین آمده است که: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لَآئِمٍ ذالِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلیمٌ»؛ (اى کسانى که ایمان آورده اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانى نمى رساند) خداوند گروهى را مى آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند، در راه خدا جهاد مى کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. این، فضل خداست که آن را به هر کس بخواهد ( و شایسته ببیند) مى دهد و فضل و احسان خداوند، گسترده و (او به همه چیز) داناست». روایت شده است که شخصی درباره این آیه از پیامبر(صل الله علیه وآله) پرسید. ایشان نیز با اشاره به سلمان فرمود: «منظور از این آیه، این شخص و قوم او هستند». آن گاه فرمود: « اگر دین در ثریّا باشد و در آسمان‌ها قرار گیرد، مردانی از فارس، آن را به دست خواهند آورد).(69)
آری، سخنان لطف آمیز پیامبر اسلام(صل الله علیه وآله) در مورد ایرانیان و بیان شأن و جایگاه ایشان در آینده اسلام را نیز، می توان عامل دیگری دانست که ایرانیان را به اسلام مشتاق کرده است. این گونه بود که برخی از ایرانیان در عصر پیامبر(صل الله علیه وآله) به اسلام علاقه مند شدند و با عشق و علاقه اسلام را پذیرفتند.
آشنایی با سیره و روش حکومت داری ائمه(ع)
ایرانیان برای اوّلین بار همزمان با عصر پیامبر اسلام(صل الله علیه وآله) در یمن که در آن زمان از ممالک ایران بود، با امیرالمومنین(علیه السلام) آشنا شدند(70) و رفتار و سیره پسندیده ایشان را از نزدیک مشاهده کردند.
وقتی پیامبر اسلام(صل الله علیه وآله) نامه ای به خسرو پرویز(71) مبنی بر دعوت به اسلام فرستاد، او با گستاخی نامه را پاره کرد و به دست نشانده خود در یمن، که شخصی به نام «بازان» بود موضوع را اطّلاع داد. بازان نیز دو تن از ایرانیان را مأمور کرد تا به نزد پیامبر رفته و پیام خسرو پرویز را ابلاغ کنند. هنگامی که نمایندگان ایرانی نزد پیامبر اسلام(صل الله علیه وآله) حاضر می شوند، پیامبر آنان را از قتل خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه با خبر می سازد. این خبر غیبی، سبب می شود تا «بازان» و دیگر بزرگان یمن به اسلام متمایل شده و ضمن گرویدن به مسلمین، از پیامبر(صل الله علیه وآله) در خواست ارسال فرمانروای مسلمانی کنند تا علاوه بر فرمانروایی به تعلیم معارف اسلامی بپردازد. پیامبر(صل الله علیه وآله) نیز امیرالمومنین علی(علیه السلام) را به عنوان مربّی به یمن فرستاد و در حکمی شخص «بازان» را به فرمانروایی یمن ابقا کرد. آشنایی مردم یمن با امیر المومنین(علیه السلام) نیز سبب شد تا آشنایی و عشق و علاقه آنها نسبت به اسلام مضاعف شود. مردم بحرین نیز که آن زمان تحت حاکمیّت امپراطوری ایران بودند با مسلمان شدن فرمانروایشان به اسلام روی آوردند.(72) البته مسلمان شدن ایرانیان قبل از این نیز سابقه دارد. چرا که قبل از این نیز افراد پاک سرشتی چون سلمان فارسی رنج و سختی سفر از دیارشان را به جان خریده و به دیار اسلام سفر کرده بودند. هر چند طبق خیلی از نقل ها خود سلمان توسّط زن ایرانی ای به نام «ام الفارسیه» با پیامبر اسلام(صل الله علیه وآله) آشنا شده است(73) امّا طبق نقل مشهور، سلمان فارسی اوّلین فرد ایرانی است که به اسلام ایمان می آورد. (74)
البته آشنایی ایرانیان بیشتر به دوران خلافت حضرت(علیه السلام) مربوط می شود. انتقال مرکز خلافت از مدینه به کوفه در زمان خلافت امیرالمومنین(علیه السلام)، مهمّ ترین نقش را در آشنایی ایرانیان با آن حضرت داشت. چرا که در آن زمان ایرانیان زیادی در کوفه و بصره حضور داشتند: از آن جمله :
1. افرادی که به دست فاتحان مسلمان اسیر شده و به عنوان برده به کوفه آورده شده بودند که اکثر آنها اسلام آورده و آزاد شدند، ولی هم پیمان و نانخور اعراب باقی ماندند.
2. کسانی که پس از جنگ، کوفه را مناسب ترین شهر برای فرصت های شغلی خویش یافتند و به آنجا هجرت کردند.
3. شماری از زندانیان ایرانی آزاد شده در جنگ نهاوند و زنانی که نصیب فاتحان مسلمان شده بودند و به ازدواج اسیر گیرندگان خود در آمده بودند.
4. همچنین چهار هزار دیالمه ای که در آغاز تأسیس کوفه بدانجا رفته بودند،(75) اینها جمعیّت زیادی از ایرانیانی بودند که در کوفه حضور داشتند.
از سویی حضور ایرانیان در کوفه، و از سوی دیگر رفتار عدالت محور امیرالمومنین(علیه السلام) کم کم موجبات علاقه ایرانیان به اسلام و حضرت را فراهم کرد تا جایی که عدّه زیادی از موالی، امام علی(علیه السلام) را در جنگ صفّین و جمل یاری کردند. طوایفی موسوم به زط و سیابجه که از سواران دوران ساسانیان به حساب می آمدند، در جریان جنگ جمل در اطراف بصره با سپاهیان اصحاب جمل مقابله کردند و کار را بر عایشه، طلحه و زبیر سخت نمودند(76). علاوه بر این، افرادی نیز بودند که در سفرهایشان دیدارهایی با حضرت(علیه السلام) داشته اند مثل یک ایرانی اصفهانی به نام داوود بن سلیمان(77).
از جمله مواردی که در این دوران، سبب علاقه ایرانیان به امیرالمومنین(علیه السلام) شد عبارتند از: 1- مبارزه با عصبیّت عربی و برتری عرب بر عجم. 2- مهرورزی نسبت به ایرانیان. در سفینة البحار آمده است: مغیره همیشه در مقایسه میان على و عمر مى گفت: «على مهربانى و تمایلش نسبت به موالى (ایرانیان) بیشتر بود؛ و عمر بر عکس از آن ها خوشش نمى آمد».(78)
3- اجرای عدالت در تقسیم بیت المال میان عرب و عجم.
4- برخورداری ایرانیان از حقوق و عطایا، مانند دیگر مسلمانان که موجب اعتراض برخی از سران و اشراف کوفه از جمله اشعث بن قیس کندی شد، و به حضرت گفت: از چه روی ما را مغلوب این حمراء (سرخ رویان) ساخته ای؟ «لماذا غلبتنا هذه الحمراء».(79)
5- خونخواهی آن حضرت از هرمزان ایرانی،(80) که در پی مرگ عمر بن خطّاب توسّط عبیدالله بدون هیچ دلیل شرعی و عرفی همراه با ابولوءلوء و همسر و دخترش به قتل رسید. عثمان نیز با اینکه از قتل بی دلیل یک مسلمان ایرانی آگاه بود، به وظیفه خود عمل نکرد. امام علی(علیه السلام) ضمن نکوهش عثمان به عبیدالله بن عمر چنین گفت:«ای فاسق، اگر روزی بر تو دست یابم، تو را به خونخواهی هرمزان خواهم کشت». و عبیدالله بن عمر سرانجام در جنگ صفّین کشته شد.(81) حضور ایرانیان در کوفه از یک سو و عدالت امیرالمومنین(علیه السلام) از سوی دیگر، سبب شد ایرانیانی که تاکنون اظهار مسلمانی می کردند، با اسلام حقیقی آشنا شده و حتّی محبّ اهل بیت(علیهم السلام) گردند. مبارزه امام(علیه السلام) با تبعیضات ناروای خلفا و امویان نسبت به موالی، و دوری از روحیّه عصبیّت عربی، سبب شد تا ایرانیان به اسلام بدبین نشده و حساب اسلام را از حساب خلفای جور جدا کنند و به اسلام حقیقی، ایمان بیاورند.
این مطلب در سروده «ملک الشعراى بهار» به خوبی بیان شده است:
گر چه عرب، زد چو حرامى به ما
داد یکى دین گرامى، به ما
گر چه ز جور خلفا، سوختیم
زآل على(علیه السلام) تربیت آموختیم(82)
ائمه دیگر شیعیان نیز رفتاری چون رفتار امیرالمومنین(علیه السلام) با غیر اعراب به خصوص ایرانیان داشتند. امام صادق(علیه السلام) نیز در مقابل کسی که از پستی عجم و غیر عرب سخن می گفت، موضع گرفت.(83)
ایشان در جهت محکوم کردن تعصّب عربی و افکار نژاد پرستانه می فرمود: «من تعصّب حشره الله یوم القیامه مع اعراب الجاهلیه»؛ ( کسی که تعصّب بورزد، خداوند در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور گرداند.»(84) و نیز می فرمود: «من تعصّب او تعصّب له فقد خلع ربقه الایمان من عنقه: کسی که تعصّب بورزد یا برای او تعصّب ورزیده شود، رشته ایمان را از گردن خود بیرون آورده است.)(85)
رفتار همه ائمه(علیهم السلام) اینگونه بوده است. و سیره و روش و تعلیمات ایشان شاهد بسیار گویایی بر کذب آن سخنی است که بر سر زبان افراد معلوم الحال افتاده و مدام آنرا تکرار می کنند که امام حسین(علیه السلام) گفته: «نحن قریش و شیعتنا العرب و عدوّنا العجم»؛ ( ما از قریشیم و شیعیان ما عرب هستند و دشمنان ما از غیر عرب می باشند).
اوّل اینکه، این سخن در کتاب سفینة البحار از ابا عبدالله(علیه السلام) نقل شده که منظور امام صادق(علیه السلام) است نه امام حسین(علیه السلام).
دوّم اینکه، این حدیث از لحاظ سندی اعتباری ندارد و ضعیف است. چرا که این حدیث مقطّع بوده و علاوه بر این در سند آن شخصی به نام «سلمة بن خطات» می باشد که فردی ضعیف و غیر قابل اعتماد است.(86) همچنین نجّاشی که از متخصصّین فن رجال است، می گوید: او در حدیث ضعیف است. علاوه بر او، شخص دیگری به نام عثمان بن جبلة در سند قرار گرفته که مجهول است.
سوم اینکه، این حدیث چون مخالف قرآن و سنّت است فاقد اعتبار است. چرا که در تعارض آشکار با احادیث دیگری است که از ائمه(علیهم السلام) نقل شده است؛ و همچنین مخالف با آیه 13 سوره حجرات می باشد.
چهارم اینکه، بر فرض که حدیث از نظر سندی مشکل نداشته باشد و آنرا تلقّی به قبول کنیم، برداشت صحیحی از معنای آن می توان داشت، و شاهد آن اینکه مرحوم شیخ عباس قمی این حدیث را در باب فضائل عجم و خدمات آنها آورده نه تقبیح آنها. بنابراین این حدیث به آن معنایی که برداشت کرده اند نیست؛ بلکه الفاظ حدیث را به معنای لغوی آن باید حمل کرد که در این صورت اشکالی وارد نخواهد بود. با توجه به اینکه «عرب» در لغت به معنای «الابانة و الافصاح(87): روشن بودن و فصیح»(88) و عجم در لغت به معنای «عدم الفصاحة و گنگ»(89) می باشد، معنای حدیث اینگونه می شود: «ما از قریشیم و شیعیان ما کسانی هستند که دارای فهم اند، و دشمنان ما کسانی هستند که فهم و شعوری ندارند».
آری، رفتار ائمه(علیهم السلام) چیزی جز عمل به همان اسلام نابی که فطرت هر انسان خداجویی پذیرای آن است، نبوده است. ایرانیان نیز به همین سبب، از طریق ائمه(علیهم السلام) با اسلام حقیقی آشنا شده و آن را پذیرفتند.
آغاز مهاجرت ها و آشنایی با معارف اسلام
یکی از عوامل آشنایی ایرانیان با فرهنگ اسلامی مهاجرت هایی بود که پس از فتح ایران انجام شد. با فتح ایران توسّط مسلمانان بسیاری از ایرانیان به اسارت گرفته شدند و به سرزمین های عربی رفتند. اسیران به عنوان برده به خانه های مسلمانان وارد شده و از نزدیک با زندگی مسلمین و آداب و معارف اسلامی آشنا شده و تعلیمات اسلام را می پذیرفتند.
بسیاری از اعراب هم بصورت فردی و قبیله ای به شهرهای ایران سفر کرده و اقامت گزیدند. اعراب مهاجر در برخی از شهرها به ساخت مساجد پرداختند و در مواردی با تخریب آتشکده ها، مساجد را جایگزین آن می کردند. به عنوان نمونه در نیشابور آتشکده قهندز ـ کهن دژ ـ به مسجد جامع تبدیل شد. در تاریخ نیشابور آمده است که «چون عبدالله عامر، نیشابور را فتح کرد، آتشکده قهندز را خراب و به جای آن جامع ساخت‌«.(90)
از مهاجرت های فردی می توان به سفر سعید بن جبیر،(91) و وثاب نامی که از موالی ابن عباس است و دو سال نزد او بوده و باز به کاشان بازگشته است؛(92) و همچنین سفر نافع بن ابی نعیم مقری‌ء،(93) و حماد بن ابی سلیمان کوفی، و اقامت واقد در اصفهان اشاره کرد، که ابو موسی اشعری او را موذّن خود قرار داد(94) و نسل او تا قرن سوّم هنوز موذّن بودند. آنطور که نقل شده سلمان فارسی نیز پس از فتح اصفهان توسط ابو موسی اشعری، سفری به اصفهان داشته است. احمد بن عبدالله، معروف به «ابو نعیم اصفهانی» نویسنده دو کتابِ «حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء» و «تاریخ اصفهان»، نوشته است: «پس از فتح اصفهان، سلمان به آنجا آمده، مدّتی را در جی مانده، در آنجا مسجدی هم ساخته»، و ابو اسحاق از قول «ابو الحجاج ازدی» بازگو نموده، که با سلمان در اصفهان ملاقاتی هم داشته است.(95) و علاوه بر این موارد، تعداد دیگری از صحابه برای اقامت به ایران سفر کرده اند که نام آنها در تاریخ ثبت شده است.(96)
از مهاجرت های قبیله ای نیز می توان به هجرت قبایل عرب به شهر جرجان(97) اشاره کرد. یکی از نشانه های هجرت قبایل عرب به شهرهای ایران، مساجدی است که به نام های قبایل عرب ساخته شده. مسجد بجیله، محارب، قریش، الحمراء معروف به مسجد ابن ابی رافع و مسجد اسد، العشیره، الموالی، بنی عجل، بنی ضبه و مساجد تیم بن ثعبه و ابن سنان از این مساجدند.(98) یعقوبی نیز در کتاب البلدان از انتشار قبایل عربی گزارشی ارائه کرده است.
علاوه بر این، بسیاری از ایرانیان نیز پس از آشنایی با اسلام به مکّه و مدینه سفر می کردند و از روی ارادت و اخلاص به خدمت در مناصبی همچون ریاست علمی حرمین، قضاوت در حرمین، استادی قرائت، تدریس و امامت در مسجد الحرام، اذان در مسجد الحرام و کمک در تعمیر و بازسازی مسجد الحرام می پرداختند. به عنوان نمونه می توان از موذّنان کازرونی نام برد که در سال های متمادی، منصب اذان در مسجدالحرام را بر عهده داشتند.(99)
گذشته از مهاجرت های ایرانیان و اعراب، برخی از فرمانروایان اسلامی نیز که در شهرهای مهاجرنشین فرمانروایی می کردند، در آشنایی ایرانیان با اسلام نقش موثّری داشتند. فرمانروایی عمّار یاسر در کوفه، که زمینه ساز انتقال خلافت از مدینه به کوفه در زمان امیرالمومنین(علیه السلام) شد و حکومت خود حضرت(علیه السلام) نیز نقش موثّری ایفا کرد. سلمان فارسی نیز در زمان فرمانرواییش بر مدائن نقش خوبی در آشنا کردن ایرانیان با فرهنگ اسلامی داشت. او حتّی در همان اوایل جنگ سبب مسلمان شدن عدّه زیادی از ایرانیان شد. او سبب شد تا دو شهر از شهرهای مدائن و ایوان و کاخ مدائن، از جمله تیسفون که سالها پایتخت ساسانیان بود، بدون درگیری به دعوت وی تسلیم لشکر اسلام شود، و حدود چهار هزار نفر از لشکر ایران که تحت فرماندهی «رستم فرخ زاد» بودند، از سپاه او جدا شده، به سپاه مسلمانان بپیوندند.(100)
هر یک موارد گفته شده، سبب شد تا ایرانیان با معارف اسلام بیشتر آشنا شده و آماده پذیرش قلبی اسلام گردند.

پی نوشت:
(1). دانشنامه آزاد ویکی پدیا.
(2). فروپاشی دولت ساسانی و گروش ایرانیان به اسلام، علوی مجتبی، نشریه هفت آسمان، بهار80.
(3). با اینکه جنایات و وحشیگری و خونریزی مغولان بر کسی پوشیده نیست بلکه پس از مدّتی ایرانیان، این قوم را با اسلام آشنا کردند.
(4). مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، مطهرى، مرتضی ، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 14، ص97، ناراضى بودن مردم.
(5). همان.
(6). همان، ص119، مذهب تشیع .
(7). دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، عبد الرحمن بن محمد بن خلدون ، تحقیق: خلیل شحادة، ج 1، ص747، الفصل الثالث و الأربعون فی أن حملة العلم فی الإسلام أکثرهم العجم .
(8). صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن ابن ماجه، سنن نسائی، سنن ابی داوود.
(9). اصول کافی، من لا یحضره الفقیه، استبصار، تهذیب.
(10). مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، مطهرى، مرتضی ، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 14، ص342، فعالیتهاى اسلامى ایرانیان .
(11). مراجعه کنید به: صحاح ستّه، سیّد محمد شفیعی مازندرانی، پیام حوزه، تابستان 1377، شماره 18.؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، مطهرى، مرتضی ، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 14، ص342، فعالیتهاى اسلامى ایرانیان .
(12). أحسن التقاسیم فى معرفة الأقالیم، أبو عبد الله محمد بن أحمد مقدسى، ص420، إقلیم فارس .
(13). الملل والنحل، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد الشهرستانی، تحقیق : محمد سید کیلانی، ج 1، ص 156 ؛ الکامل فی التاریخ ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر، ج 8، ص81، ذکر ظهور الحسن بن علی الأطروش .
(14). تاریخ گزیده، حمد الله بن ابى بکر بن احمد مستوفى قزوینى، تحقیق عبد الحسین نوایى، ص777، فصل چهارم از باب ششم … .
(15) . تاریخ ایران اسلامی (از پیدایش اسلام تا ایران اسلامی)، جعفریان، رسول، ج1، ص 244.
(16) . تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم هجری، جعفریان، رسول، ص 114.
(17) . بستان السیاحة، شیروانى، زین العابدین بن اسکندر، ص325، ذکر شیروان و
(18) . مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، مطهرى، مرتضی ، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 14، 95، ناراضى بودن مردم .
(19) . همان.
(20) . همان.
(21) . همان.
(22) . چندین هزار نفر از ایرانیان در جنگ علیه ساسانیان همراه اعراب بودند. (خطط الکوفة وشرح خریطتها، ماسینیون، لویى ، ص20، تمصیر الکوفة تحویل تکتل معسکرات الأجناد إلى محلات بلدیة)
(23) . فتوح البلدان ، بلاذرى، احمد بن یحیى ، ص275، ذکر تمصیر الکوفة .
(24) . تاریخ ایران اسلامی (از پیدایش اسلام تا ایران اسلامی)، جعفریان، رسول، ص 145.
(25) . همان.
(26) . همان.
(27) . یزد گرد از سوء نیّت ماهوی مرزبان مرو نسبت به خود مطّلع شده و فرار نمود و در نزدیکی مرو به آسیابانی پناه برد.
(28) . تاریخ ایران از زمان بسیار قدیم، پیرنیا، حسن، ص 164؛ شاهنشاهی ساسانی، تورج دریایی، صفحه 56 و 57.
(29) . همان، ص 192،
(30) . چون پیش از این، سپاه اسلام با لشگر ایران در مرزها درگیر شده و گاهی شکست خورده بودند و احتمال بود برای جبران این شکست ها حمله کنند.
(31) . علی(ع) و ایرانیان، دکتر محسن حیدرنیا، مجلّه صحیفه مبین، شماره 25.
(32) . فتوح البلدان ، بلاذرى، احمد بن یحیى ، ص249، یوم مهران و هو یوم النخیلة
(33) . البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر المقدسى، بور سعید، ج 5، ص169، وقعة الجسر .
(34) . اسلام ایرانیان و عمر بن خطاب، محمدعباس، عطائی اصفهانی، ص 122، به نقل از: فتوح البلدان ، بلاذرى، احمد بن یحیى ، ص249، یوم مهران و هو یوم النخیلة.
(35) . برای آگاهی بیشتر در این باره رجوع کنید به: عصر زرین فرهنگ ایران، ریچارد ن فرای، مترجم: مسعود رجب نیا، ص 78.
(36) . الایضاح ، فضل بن شاذان نیشابوری ، تحقیق : سید جلال الدین ارموی ، ص 153- 155 ؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج 3، ص588، ذکر احوال اهل السواد .
(37) . تاریخ بخارى، نرشخى / تعریب امین عبد المجید بدوى- نصرالله مبشر طرازى ، نرشخى، محمد بن جعفر، ص75، ذکر ولایة قتیبة بن مسلم و فتح بخارى و قسمة ما وراء النهر بین العرب و العجم؛ تاریخ الیعقوبى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسى المعروف بالیعقوبى ج 2، ص272، أیام عبد الملک بن مروان ؛ فتوح البلدان ، بلاذرى، احمد بن یحیى ، ص 298، فتح نهاوند؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج 6، ص445، غدر نیزک.
(38) . سوره انسان، آیه 8.
(39) . تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج 3، ص569، لیله القادسیة .
(40). جهاد، آیت الله حسین نوری، صفحات 213 تا 230. تفصیل ماجرا (که با استفاده از مطالب یکی از معتبرترین متون تاریخی، الکامل، ج 2، ص450 ذکر ابتداء أمر القادسیة تنظیم و نگاشته شده)
(41) . پیام امام امیر المومنین علیه السلام ، ناصر مکارم شیرازى، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، ج 2، ص240، نکته عصر طوفانى عثمان! ؛ دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، عبد الرحمن بن محمد بن خلدون ، تحقیق: خلیل شحادة، ج 2، ص588، بدء الانتقاض على عثمان رضی الله عنه؛ تاریخ المدینه عمر بن شبّه نمیری، ج 4، ص 1205.
(42) . تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج 4، ص367، ذکر الخبر عن قتل عثمان رضى الله عنه .
(43) . تاریخ طبرى ، محمد بن جریر طبرى ، ترجمه: ابو القاسم، پاینده، ج 6، ص2251، سخن از کشته شدن عثمان و اینکه چگونه بود .
(44) . الکامل فی اللغة و الأدب، مبرد، أبو عباس محمد بن یزید المبرد، محقق / مصحح: تغارید بیضون و نعیم زرزور، ج 1، ص311، 31 – باب فی الخطابة ؛ الکامل فی التاریخ ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر، ج 4، ص375، ذکر ولایة الحجاج بن یوسف العراق؛ مروج الذهب و معادن الجوهر ، أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی ، تحقیق: سعد داغر، ج 3، ص127، خطبة الحجاج عند مقدمه العراق؛ تاریخ الیعقوبى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسى المعروف بالیعقوبى، ج 2، ص273، أیام عبد الملک بن مروان ؛ کتاب الفتوح، أبو محمد أحمد بن اعثم الکوفى، تحقیق على شیرى، ج 7، ص7، ذکر قدوم الحجاج إلى الکوفة و کلامه على المنبر .
(45) . الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة الدینوری، تحقیق علی شیری، ج 2، ص39، ولایة الحجاج على العراقیین .
(46) . مروج الذهب و معادن الجوهر ، أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی ، تحقیق: سعد داغر، ج 3، ص166، موت الحجاج.
(47) . سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 244 به بعد.
(48) . مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، مطهرى، مرتضی ، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 14، ص279، کتابسوزى ایران و مصر.
(49) . همان، ص 145، اظهارنظرها .
(50) . الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسین امینى، ج 4، ص 72، الشاعر .
(51) . مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، مطهرى، مرتضی ، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 14، ص 307، کتابسوزى ایران و مصر.
(52) . کتاب سلیم بن قیس الهلالی ، هلالى، سلیم بن قیس ، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئینى، محمد، ج 2، ص740، ح 23؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، محقق / مصحح جمعى از محققان ، ج 31، ص 35، و منها .
(53). در روایت می خوانیم: عمر، در حالی که جلو درب خانه خود با گروهی ایستاده بود، از سلمان خواست، اگر حاجتی دارد برای او برآورده سازد. سلمان، از این موقعیت استفاده نمود و گفت: ای ابوحفص! من مایلم با دختر تو، خواهر «حفصه» یعنی، خواهر همسر رسول خدا (صل الله علیه وآله) ازدواج کنم، اما عمر که از این خواستگاری سخت ناراحت شده بود، به اطرافیان خود خطاب کرد و گفت: می بینید این عجمی که درست نمی تواند سخن بگوید، چه ادعایی دارد؟ راستی، چگونه محمد(صل الله علیه وآله) این مرد را این قدر میدان داده و عظمت بخشیده، که وی از حدّ خود تجاوز می کند، و خود را در حدّی قرار می دهد، که می خواهد باافراد بلند نسب هم طراز گردد؟ ! آن گاه، عمر حرکت کرد، و در حالی که خشمناک بود، به حضور رسول خدا (صل الله علیه وآله) رسید و به عرض رسانید: ای رسول خدا (صل الله علیه وآله) ! موقعیت افراد بی ارزش را، این قدربالا نبر، که بتوانند با اشراف اصحاب تو، همسنگ شوند و افتخار و منزلت بدست آورند! رسول خدا (صل الله علیه وآله) فرمود: چه مشکلی برای تو پیش آمده؟ عمر، داستان خواستگاری سلمان را بیان کرد، اما رسول خدا (صل الله علیه وآله) فرمود: وای به حال تو! اگر سلمان به این ازدواج مایل بود، تو چرا به وصلت با او را رضایت ندادی، تا بدین وسیله به او نزدیک شوی؟ در حالی که بهشت مشتاق ملاقات سلمان است. آن گاه رسول خدا (صل الله علیه وآله) آیات قرآنی را که در مورد فضیلت سلمان و یاران وی وارد شده بود(سوره انعام، آیه 89) بیان فرمود، و عمر در برابر آن حضرت ساکت ماند، اما «حذیفة بن یمان» منظور آیه قرآن و رسول خدا (صل الله علیه وآله) را سؤال کرد، آن حضرت فرمود: منظورآیه: «و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم…»(سوره محمد(ص)، آیه 38) سلمان و قوم او هستند. بعد رسول خدا (صل الله علیه وآله) ادامه داد: معاشر قریش! «تضربون العجم علی الاسلام هذا، و الله لیضربنکم علیه غدا» . (مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى فضل بن حسن، ج 9، ص 164، المعنى).
(54) . سیر أعلام النبلاء، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد الذَهَبی، ج 1، ص 547.
(55). ناسخ التواریخ زندگانى پیامبر، محمد تقى لسان الملک سپهر، ج 6، ص 86 تا 96 .
(56) . بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، محقق / مصحح جمعى از محققان ، ج 22، ص 348، باب 10 (فضائل سلمان و أبی ذر و مقداد و عمار رضی الله عنهم أجمعین و فیه فضائل بعض أکابر الصحابة). شرح تجرید الاعتقاد، ابو الحسن شعرانی ، ص 535.
(57) . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، نورى، حسین بن محمد تقى ، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، ج 12، ص 89، 75 باب (کراهة الافتخار)
(58) . همان، ج 13، ص 161، 42 باب (ما ینبغی للوالی العمل به فی نفسه و مع أصحابه و مع رعیته ).
(59). شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله ، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل ، ج 19، ص 124، نبذ من غریب کلام الإمام علی و شرحه لأبی عبید؛ مستدرک سفینه البحار، ج 10، ص 465، ولى…؛ کنزالعمّال،ج 4، ص 613، ح 11772.
(60) . مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى فضل بن حسن، ج 9، ص 164، المعنى
(61). شهید مطهری معتقد است ایرانیان به تدریج در طی قرون پس از فتح ایران مسلمان شدند. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، مطهرى، مرتضی ، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 14، ص 99، نفوذ آرام و تدریجى .
(62) . مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى فضل بن حسن، ج 8، ص 534، قصة غزوة الخندق؛ أعیان الشیعة، محسن الأمین، ج 1، ص 56، کلامه فی فجر الإسلام فی علی.
(63) . بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، محقق / مصحح جمعى از محققان ، ج 22، ص 347، باب 10 (فضائل سلمان و أبی ذر و مقداد و عمار رضی الله عنهم أجمعین و فیه فضائل بعض أکابر الصحابة).
(64) . صحیح البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، تحقیق : مصطفى دیب البغا، ج 4، ص 1858؛ الجامع الصحیح المسمى صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی، ج 4، ص 1972؛ الجامع الصحیح سنن الترمذی، محمد بن عیسى أبو عیسى الترمذی السلمی، تحقیق : أحمد محمد شاکر وآخرون ج 3، 150؛ جامع الأصول فی أحادیث الرسول، مجد الدین أبو السعادات المبارک بن محمد الجزری ابن الأثیر ، تحقیق : عبد القادر الأرنؤوط، ،ج 9، ص 78.
(65) . کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، علاء الدین علی بن حسام الدین المتقی الهندی البرهان فوری، المحقق : بکری حیانی – صفوة السقا، ج 12، ص 90، ح 34126.
(66) . سوره جمعه، آیه 3 .
(67) . مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى فضل بن حسن، ج 10، ص 428، سورة جمعة، آیات 1 الى 5؛ المیزان فى تفسیر القرآن، طباطبایى سید محمد حسین، ج 19، ص 268، (بحث روائی)؛ الدر المنثور فى تفسیر المأثور، سیوطى جلال الدین، ج 6، ص 215، قوله تعالى هو الذی بعث فی الأمیین رسولا منهم الآیة؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، زمخشرى محمود، ج 4، ص 529، سورة جمعة، آیات 1 الى 4؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبى محمد بن احمد، ج 19، ص 93، سورة جمعة، آیة 3؛ تفسیر المراغى، مراغى احمد بن مصطفى، ج 28، ص 96؛ فى ظلال القرآن، سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی، ج 6، ص 3566، سورة جمعة، آیات 1 الى 11.
(68) . تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، شمس الدین محمد بن احمد الذهبى ، تحقیق: عمر عبد السلام تدمرى، ج 3 ، ص 515، سلمان الفارسی.
(69) . بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، محقق / مصحح جمعى از محققان ، ج 16، ص 310، باب 11 (فضائله و خصائصه ص و ما امتن الله به على عباده ).
(70) – که قبل از این به آن اشاره شد.
(71) . مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ، مطهرى، مرتضی ، – خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 14، ص 82، خدمات ایرانیان به اسلام از کى شروع شد؟ .
(72) . مکاتیب الرسول صلّى الله علیه و آله و سلّم ، احمدى میانجى ، ج 2، ص 326، بحث تأریخی.
(73) . أسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدین بن الأثیر أبو الحسن على بن محمد الجزرى، ج 6، ص 25، 6726 – أمة ابنة الفارسیة .
(74). پیامبر(ص) در تعبیر بالاتری فرمود: من پیشگام همه فرزندان آدم هستم، و سلمان پیشگام مردم ایران است . دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة، أبو بکر أحمد بن الحسین البیهقی، المحقق : عبد المعطی قلعجی، ج 2، ص 82، ذکر سبب إسلام سلمان الفارسی، رضی الله عنه .
(75) . علل شکل گیری خوارج، شکرالله خاکرند، ص 88.
(76). تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى، ج 3، ص 211، زط و سیابجه؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج 4، ص 461، دخولهم البصره و الحرب بینهم و بین عثمان بن حنیف .
(77) . طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها، ابو الشیخ، عبد الله بن محمد، محقق / مصحح: بلوشى، عبدالغفور عبدالحق حسین ، ج 1، ص 370، 44 3/ 4 سلیمان الأصبهانی.
(78) . الغارات، ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ، محقق / مصحح: محدث، جلال الدین ، ج 2، ص 499، غارة سفیان بن عوف الغامدی على الأنبار و لقیه أشرس بن حسان البکری و سعید بن قیس؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، محقق / مصحح جمعى از محققان ، ج 34، ص319، الباب الرابع و الثلاثون باب( فیه ذکر أصحاب النبی صلى الله علیه و آله و أمیر المؤمنین علیه السلام الذین کانوا على الحق و لم یفارقوا أمیر المؤمنین علیه السلام و ذکر بعض المخالفین و المنافقین زائدا على ما أوردنا[ه ] فی کتاب أحوال النبی صلى الله علیه)؛ مستدرک سفینه البحار، نمازى شاهرودى، على ، ج 10، ص 465، ولى .
(79). درباره سواران زط، سیابجه، و موالی رجوع کنید به: تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی ، ملایری، ج 3، ص 211 نیز، لسان العرب، ابن منظور محمد بن مکرم، ج 4، ص 112، ذیل واژه ی حمراء و الموالی .
(80) . علی (علیه السلام) و ایرانیان، دکتر محسن حیدرنیا، مجله صحیفه مبین، شماره 25.
(81). تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، محمدی ملایری، دکتر محمد، ج3، ص242 .
(82) . رساله صراط مستقیم فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی ، کمره ای، خلیل، ص 310.
(83) . مستدرک سفینه البحار، نمازى شاهرودى، على ، ج 10، ص 462، ولى .
(84) . وسائل الشیعة، شیخ حر عاملى، محمد بن حسن ، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، ج 15، ص 373، 57 باب( تحریم التعصب على غیر الحق).
(85) . الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق ، محقق / مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ج 8، ص 166، حدیث الناس یوم القیامة .
(86) . معجم الرجال الحدیث، موسوی الخویی، سیدابوالقاسم، تالیف: حسینی بغدادی، محمد جواد ، ج 8، ص 441، سلمة بن الخطاب .
(87) . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مصطفوى حسن، ج 8، ص 73 ، واژه عرب.
(88) . همان .
(89) . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مصطفوى حسن، ج 8، ص 46، عجم و لسان العرب، ابن منظور محمد بن مکرم، ج 12، ص385، واژه عجم.
(90). صورة الأرض، ابن حوقل، محمد بن حوقل ، ج 2، ص 431، خراسان.
(91) . طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها، ابو الشیخ، عبد الله بن محمد، محقق / مصحح: بلوشى، عبدالغفور عبدالحق حسین ، ج 1، ص 315، 22 2/ 7 أبو محمد سعید بن جبیر.
(92) . همان، ص 355، 37 2/ 22 وثاب أبو یحیى بن وثاب.
(93). که اهل مدینه بود و می گفت که اصل من از اصفهان است. چنانکه ابن ابی ‌الزناد فقیه می گفت اصل من از همدان است. همان، ص 382، 47 3/ 7 فق نافع بن أبی نعیم القاری.
(94) . همان، ص 456 ، 79 5/ 26 د ت س إسماعیل بن حماد بن أبی سلیمان الفقیه.
(95) . تاریخ أصبهان ، ابو نعیم، احمد بن عبد الله ، محقق / مصحح: حسن، سید کسروى ، ج 1، ص 75، سلمان الفارسی؛ معجم البلدان، شهاب الدین ابو عبد الله یاقوت بن عبد الله الحموى ، ج 2، ص 270.
(96). حماد بن ابی سلیمان کوفی (م 120) از سبایای منطقه برخوار اصفهان بوده است‌ که بعدها به عالمی بزرگ تبدیل شده است. طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها، ابو الشیخ، عبد الله بن محمد، محقق / مصحح: بلوشى، عبدالغفور عبدالحق حسین ، ج 1، ص 456 ، 79 5/ 26 د ت س إسماعیل بن حماد بن أبی سلیمان الفقیه.
(97) . تاریخ جرجان ، سهمى، حمزه بن یوسف ، ص 19، تاریخ جرجان و ترتیبه و رواته و النقل عنه .
(98) . همان.
(99) . نقش ایرانیان در حرمین شریفین، محمدجواد طبسی نژاد.
(100) . تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج 2، ص 192، ذکر الخبر عن الأسباب التی حدثت عند اراده الله ازاله ملک فارس عن اهل فارس.
برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله‌العظمی مکارم‌شیرازی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد