هر انسانى با فطرت حق جو و حق طلب و با گرایش به خوبى ها و پاکى ها متولد مى شود. اما فطرت سرمایه اولیه و شرط لازم گرایش به خوبى ها و نیکى هاست و نیاز به تقویت و شکوفایى دارد که آن شرط دوم براى این است که انسان درست کردار و سعادتمند شود. قرآن اشاره دارد که مردم دو گروه عمده هستند، گروهى فطرت خود راپاک مى کنند و رشد مى دهند: «قد افلح من زکیها؛ آن کس که نفس خود را پاک گردانید، رستگار شد»، (شمس، آیه 9) . و گروهى فطرت خود را زنده به گور مى کنند: « و قد خاب من دسیها ؛ آن کس که نفس خود را آلوده کرد، نابود گشت» (شمس، آیه 10). «زکى» به معناى پاک کردن و رشد و نمو دادن است و «دسى» به معناى پنهان کردن است. اگر فطرت که سرمایه اولیه است با تزکیه و در سایه تعالیم الهى و تربیت هاى اولیاى الهى شکوفا شد و پرورش یافت ، موجب رستگارى است و اگر به دلیل هواپرستى و نفس مدارى از شیطان پیروى کرد ، زیر بار نفسانیت و شهوات زنده به گور مى شود و انسان این چنین به گناه آلوده مى گردد و زیان کار مى شود. آنچه موجب زدودن موانع فطرت می شود, بعد از آگاهی و بیداری, عبارت است از: توبه, زهد, ریاضت, مراقبه, محاسبه, تقوای الهی و … . پیامبران الهی که برای شکوفایی فطرت مبعوث می شوند, نخست با تلاوت آیات الهی, انسان ها را بیدار می کنند سپس با زدودن موانع, زمینه رشد و تکامل آنها را فراهم می کنند, پس از آن، به انسان ها کتاب و حکمت می آموزند: «یَتلوا عَلیهم ایاته و یُزکیهِم و یُعلمهم الکِتاب والحِکمة» آل عمران/164. انسان با آگاهی متوجه می شود خطر انحراف از فطرت چیست وقتی متوجه خطر شد در مرحله اول توبه می کند و سعی می کند توبه او خالص و نصوح باشد و با این توبه هم آثار فکر بد و اعمال آلوده گذشته را از بین ببرد و هم با تلاش و کوشش راه رشد را فراهم نماید. پس از آن که انسان سالک توبه کرد و با توجه تام به سوی خدا بازگشت باید تلاش کند تا با حالت زهد و بی رغبتی به دنیا و با اعراض از شیطان که موجبات فریفته شدن انسان را فراهم می کند ، دل را غبار روبی نموده وآن را حرم خاص و خلوت سرای خدا قرار داده و صاحب قلب سلیم می گردد ؛ زیرا در عالم قیامت کسانی بهره مند می شوند که از قلب سلیم برخوردار باشند چنان که قرآن فرمود: «یَوم لایَنفع مالٌ و لابَنون إِلا مَن أَتی الله بِقَلب سلیم؛ (شعراء/88 و 89 ) ؛ روز قیامت نه مال و نه فرزندان, هیچ کدام سودی ندارند, فقط کسانی که دارای قلب سلیم هستند, طرفی می بندند». رسیدن به مقام زهد و بی رغبتی به دنیا و بریدن از هر محبتی غیر محبت خدا نیازمند ریاضت و ورزش است, تا جان سالک ورزیده شود و جان ورزیده به بارگاه شهود حق بار می یابد. چنان که حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمود : «إِنَما هِی نَفسی أَروضها بالتقوی(نهج البلاغه, نامه 45) من نفس خود را با تقوا ریاضت می دهم. انسانی که با تقوا خود را ریاضت داده, نفس سرکش او رام شده و راه فرشته منشی را طی می کند, قوای مادون او مطیع عقل عملی می شود و فضایل را در زندگی فردی و جمعی پیاده می کند. بعد از ریاضت و تمرین برای رسیدن به مقام شهود باید پیوسته مراقب خویشتن بود تا مبادا بیگانه به حریم دل راه یابد و زمینه های انحراف وی را فراهم نماید. در کنار آن، لازم است از خود محاسبه به عمل آورد و ملاحظه کندآیا تمام کارهای او در مسیر حق است یا نه؟ قرآن کریم افزون بر دستور مراقبت و محاسبت, رعایت تقوا را لازم می داند. چنان که فرمود: «یا أَیها الَّذِین امَنوا اتَّقوا الله ولِتنظر نفس ما قَدَّمت لِغد واتقوا الله» حشر/18. در این آیه کوتاه، قبل و بعد از محاسبه کلمه تقوا را مطرح کرده است. یعنی انسان قبل از محاسبه که مرحله مراقبه باشد باید تقوا را رعایت کند تا بتواند حسنات و سیئاتش را ملاحظه کند و حب نفس او را وادار به داوری به سود خود نکند. حاصل آن که : سالک، نخست باید پرهیزکارانه مراقب باشد تا کار خلاف نکند. ثانیا: پرهیزکارانه تمام افعال و اعمال جوارحی و جوانحی را ضبط نماید و مراقب باشد تا چیزی از یاد او نرود. ثالثا: پرهیزکارانه تمام آنها را جمع بندی کرده در داوری هرگز به سود نفس و زیان عقل حکم نکند. رابعا: اگر در محاسبه خود را کامیاب یافت شاکر باشد. خامسا: طبق قضای صحیح و داوری عادلانه اگر حسنات او بر سیئات او افزون بود توفیق چنین نعمتی را از خدا بداند و راه افزایش حسنه را ادامه دهد. سادسا: اگر نتیجه قضای عادلانه افزایش سیئات بود، فورا با توبه و انابه ترمیم کند و مدام در طی چنین منازلی باشد . انسان فطرتا خداجو و حق جوست و اکثریت مردم نیز به این ندا پاسخ میدهند. علما اسلام به تبع قرآن و روایات تصریح دارند که مردم در نهاد خود به دنبال حقند اما در مواردی خطا در تطبیق دارند. اگر روزی هجوم تبلیغات مسموم علیه ارزش ها برداشته شود و چهره حق همان گونه که هست جلوه گر شود روشن می شود که اکثریت به آن روی می آورند. بنابراین اکثریت به بدی تمایل ندارند بلکه یا در مقام علم و شناخت فریب می خورند و بدی را جای خوبی می پندارند یا در مقام عمل فریب نفس و شیطان را می خورند به سمت بدی روی می آورند. اگر انسان به پشت بام آفرینش برود ملاحظه می کنید که اکثریت مردم به بهشت می روند و تنها تعداد قلیلی در جهنم جاودانه هستند; یعنی , اکثریت مردم براساس فطرت عمل می کنند اگر چه خطای در تطبیق دارند و بدین دلیل اشتباهات و لغزش هایی هم دارند و تنها معدودی فطرت خود را دفن می کنند .
اگر به آیاتی که خداشناسی فطری را مطرح می کنند دقت نماییم ، به راحتی می توانیم دلیل این که برخی در همه حال به فکر خدا نیستند و بعضی دیگر به کلی منکر خدا می شوند را دریافت . به صورت اجمال می توان موارد ذیل را براساس آیات قرآن موانع بی توجهی به معرفت فطری قلمداد کرد: 1- نسیان ( ( ولا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم ؛ و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا خودشان را فراموششان ساخت ) ) ، (حشر، آیه 19 – توبه ، آیه 67). از این آیه و آیات مشابه آن مستفاد می گردد که کافران پیشینه معرفت نسبت به خداوند دارند ولی در حال کفر، خدا را فراموش کرده و از یاد برده اند و میل نسیان بستر انکار خدا یا فکر او نبودن می شود. 2- توجه به علل و اسباب مادی ( ( فاذا رکبوا فی الفلک دعوالله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذاهم یشرکون ؛ پس هرگاه در کشتی سوار شوند، خدای را با اخلاص و پاک دینی [ یکتاگریی ] بخوانند و چون به سوی خشکی برهاندشان ، آن گاه شرک می ورزند ) ) ، (عنکبوت ، آیه 65) . این آیه با لحن خاصی می گوید در واقع قطع امید از سایر علل و اسباب موجب می شود انسان متوجه مسبب الاسباب گردد و آن معرفت فطری که در عمق جانش خفته است بیدار گردد .از این آیه و آیات مشابه به خوبی استفاده می شود که توجه به آنچه اطراف انسان را احاطه کرده و آدمی را به خود مشغول داشته است ، عامل عمده بی توجهی به معرفت فطری او نسبت به خداوند است. 3- رفاه و آسایش ( قل ارایتکم ان اتیکم عذاب الله او اتتکم الساعة اغیرالله تدعون ان کنتم صادقین ؛ بگو به نظر شما، اگر عذاب خدا شما را در رسد، یا رستاخیز شما را دریابد، اگر راستگویید کسی غیر از خدا را می خوانید؟ ) (انعام ، آیه 40 و همینطور آیات 41 و43) . این آیه نشانگر آن است که فطرت انسان در تنگناها و شداید همچون قیامت یا زمان مرگ بیدار و آشکار می گردد،ازاین رو می توان استفاده کرد که رفاه و آسایش ، زمینه پوشیدگی فطرت را فراهم می آورد. 4- دوستی با شیطان ( ( ولاضلنهم ولامنینهم ولامرنهم فلیبتکن اذان الانعام و لامرنهم فلیغیرن خلق الله و من یتخذ الشیطان ولیاًمن دون الله فقد خسر خسراناً مبیناً؛ ( شیطان گفت … ) و آنان را سخت گمراه و دچار اندوه های دور و دراز خواهم کرد و وادارشان می کنم تاگوش های دام ها را شکاف دهند و وادارشان می کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و هر کس به جای خدا، شیطان را دوست گیرد، قطعاًدستخوش زیان آشکاری شده است ) ) ، (نسا، آیه 119) . تغییر در آفریده خدا خروج از حکم فطرت و خداشناسی فطری است (المیزان ، ج 5، ص 85، علامه طباطبایی) و این در سایه دوستی با شیطان است ، اگر کسی با شیطان دوست بود این خلق الله ( خداشناسی فطری ) در او تغییر کرده و به عدم توجه به خدا و یا انکار او منجر خواهد شد .به هر حال خداوند به ما نزدیک است و این ما هستیم که با کردار خود او را در دوردست ها می جوییم : آن چه حق است اقرب از حبل الورید تو فکنده تیرفکرت را بعید ای کمان و تیرها برساخته صید نزدیک و تو دورانداخته هر که دوراندازتر او دورتر وزچنین گنج است او مهجورتر ( مثنوی، دفتر ششم، ابیات 2353 – 2355 )
ر. ک : 1- آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 12 (فطرت در قرآن) .
2- فطرت ، شهید مطهری
3- تعلیم و تربیت در اسلام
اگر به آیاتی که خداشناسی فطری را مطرح می کنند دقت نماییم ، به راحتی می توانیم دلیل این که برخی در همه حال به فکر خدا نیستند و بعضی دیگر به کلی منکر خدا می شوند را دریافت . به صورت اجمال می توان موارد ذیل را براساس آیات قرآن موانع بی توجهی به معرفت فطری قلمداد کرد: 1- نسیان ( ( ولا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم ؛ و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا خودشان را فراموششان ساخت ) ) ، (حشر، آیه 19 – توبه ، آیه 67). از این آیه و آیات مشابه آن مستفاد می گردد که کافران پیشینه معرفت نسبت به خداوند دارند ولی در حال کفر، خدا را فراموش کرده و از یاد برده اند و میل نسیان بستر انکار خدا یا فکر او نبودن می شود. 2- توجه به علل و اسباب مادی ( ( فاذا رکبوا فی الفلک دعوالله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذاهم یشرکون ؛ پس هرگاه در کشتی سوار شوند، خدای را با اخلاص و پاک دینی [ یکتاگریی ] بخوانند و چون به سوی خشکی برهاندشان ، آن گاه شرک می ورزند ) ) ، (عنکبوت ، آیه 65) . این آیه با لحن خاصی می گوید در واقع قطع امید از سایر علل و اسباب موجب می شود انسان متوجه مسبب الاسباب گردد و آن معرفت فطری که در عمق جانش خفته است بیدار گردد .از این آیه و آیات مشابه به خوبی استفاده می شود که توجه به آنچه اطراف انسان را احاطه کرده و آدمی را به خود مشغول داشته است ، عامل عمده بی توجهی به معرفت فطری او نسبت به خداوند است. 3- رفاه و آسایش ( قل ارایتکم ان اتیکم عذاب الله او اتتکم الساعة اغیرالله تدعون ان کنتم صادقین ؛ بگو به نظر شما، اگر عذاب خدا شما را در رسد، یا رستاخیز شما را دریابد، اگر راستگویید کسی غیر از خدا را می خوانید؟ ) (انعام ، آیه 40 و همینطور آیات 41 و43) . این آیه نشانگر آن است که فطرت انسان در تنگناها و شداید همچون قیامت یا زمان مرگ بیدار و آشکار می گردد،ازاین رو می توان استفاده کرد که رفاه و آسایش ، زمینه پوشیدگی فطرت را فراهم می آورد. 4- دوستی با شیطان ( ( ولاضلنهم ولامنینهم ولامرنهم فلیبتکن اذان الانعام و لامرنهم فلیغیرن خلق الله و من یتخذ الشیطان ولیاًمن دون الله فقد خسر خسراناً مبیناً؛ ( شیطان گفت … ) و آنان را سخت گمراه و دچار اندوه های دور و دراز خواهم کرد و وادارشان می کنم تاگوش های دام ها را شکاف دهند و وادارشان می کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و هر کس به جای خدا، شیطان را دوست گیرد، قطعاًدستخوش زیان آشکاری شده است ) ) ، (نسا، آیه 119) . تغییر در آفریده خدا خروج از حکم فطرت و خداشناسی فطری است (المیزان ، ج 5، ص 85، علامه طباطبایی) و این در سایه دوستی با شیطان است ، اگر کسی با شیطان دوست بود این خلق الله ( خداشناسی فطری ) در او تغییر کرده و به عدم توجه به خدا و یا انکار او منجر خواهد شد .به هر حال خداوند به ما نزدیک است و این ما هستیم که با کردار خود او را در دوردست ها می جوییم : آن چه حق است اقرب از حبل الورید تو فکنده تیرفکرت را بعید ای کمان و تیرها برساخته صید نزدیک و تو دورانداخته هر که دوراندازتر او دورتر وزچنین گنج است او مهجورتر ( مثنوی، دفتر ششم، ابیات 2353 – 2355 )
ر. ک : 1- آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 12 (فطرت در قرآن) .
2- فطرت ، شهید مطهری
3- تعلیم و تربیت در اسلام