اقسام وحى – جزء ۱۴ سوره نحل، آیه ۶۸
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۸۷۸ بازدید
پرسش ۱ . معناى وحى و اقسام آن را توضیح دهید. پرسش ۲ . چرا خداوند با پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مانند حضرت موسى، مستقیما سخن نگفت؟ پرسش ۳ . آیا پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله هنگام وحى، جبرئیل را مى دید؟ پرسش ۴ . آیا بر امامان علیهم السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام نیز وحى مى شد؟ پرسش ۵ . منظور از سه کتاب جفر، جامعه و مصحف فاطمه علیهاالسلام چیست؟
«وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعْرِشُونَ»[ نحل 16، آیه 68.]؛«و پروردگار تو به زنبور عسل وحى کرد که از کوه ها و از برخى درختان و از آن چه داربست [و چفته سازى] مى کنند، خانه هایى براى خود درست کن». اصل وحى، چنان که راغب در مفردات مى گوید، اشاره سریع است؛ خواه با کلام رمزى باشد و یا با صداى خالى از ترکیب کلامى و یا با اشاره به اعضا (با چشم و دست و سر) و یا با نوشتن.از این تعبیرات به خوبى استفاده مى شود که در وحى، اشاره از یک سو و سرعت از سوى دیگر، نهفته شده و به همین دلیل براى ارتباط مرموز و سریع انبیا با عالم غیب و ذات پاک پروردگار، این کلمه، استخدام شده است.
انواع وحى
در قرآن مجید و احادیث، وحى به معانى مختلفى به کار رفته است؛ گاهى در مورد انبیا، گاهى در مورد انسان هاى دیگر، گاهى در مورد ارتباط هاى رمزى میان انسان ها و گاهى در مورد ارتباط مرموز شیاطین و گاهى نیز در مورد حیوان ها.
جامع ترین سخن در این زمینه، سخنى است که از على علیه السلام در پاسخ شخصى که از مسئله وحى سؤال نمود، نقل شده است[ بحارالانوار، ج 18، ص 254 – 255.]. امام ضمن پاسخ، وحى را به هفت قسم تقسیم فرمود:
1. وحى رسالت و نبوت؛ مانند «إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً»[ نساء 4، آیه 163.]؛ «ما به تو وحى فرستادیم؛ همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (انبیاء از طوایف بنى اسراییل) و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان، وحى نمودیم و به داود، زبور دادیم».
2. وحى به معنى الهام؛ مانند آیه «وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ»[ نحل 16، آیه 68.]؛ «پروردگارت به زنبور عسل، الهام کرد».
3. وحى به معنى اشاره؛ مانند «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا»[ مریم 19، آیه 11.]؛ «زکریا از محراب عبادتش، به سوى مردم بیرون آمد و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام خدا را تسبیح گویید».
4. وحى به معنى تقدیر؛ مانند «وَ أَوْحى فِى کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها»[ فصلت 41، آیه 12.]؛ «خداوند در هر آسمانى، تقدیر و تدبیر لازم را فرمود».
5. وحى به معنى امر؛ مانند «وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِى وَ بِرَسُولِى»[ مائده 5، آیه 111.]؛ «به خاطر بیاور هنگامى را که به حواریین امر کردم که به من و فرستاده من ایمان بیاورید».
6. وحى به معنى دروغ پردازى؛ مانند «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الاْءِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»[ انعام 6، آیه 112.]؛ «این چنین در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جن قرار دادیم که سخنان فریبنده و دروغ را به طور سرى به یکدیگر مى گفتند».
7. وحى به معنى خبر؛ مانند «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ»[ انبیا 21، آیه 73.]؛ «و آنها را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى کردند و انجام کارهاى نیک را به آنها خبر دادیم».
البته بعضى از این اقسام هفت گانه مى توانند شاخه هایى داشته باشند که بر حسب آن، موارد استعمال وحى در کتاب و سنت افزایش خواهد یافت؛ از این رو، تفلیسى در کتاب «وجوه القرآن»، وحى را ده وجه شمرده است و بعضى عدد را از این هم بیشتر دانسته اند.
از مجموع موارد استعمال وحى و مشتقات آن مى توان نتیجه گرفت که وحى از سوى پروردگار، به دو گونه است: 1. وحى تشریعى، 2. وحى تکوینى.
وحى تشریعى، همان است که بر پیامبران فرستاده مى شد و رابطه خاصى میان آنها و خدا بود که فرمان هاى الهى و حقایق را از این طریق، دریافت مى کردند.
وحى تکوینى، در حقیقت، همان غرایز و استعدادها و شرایط و قوانین تکوینى خاصى است که خداوند در درون موجودات مختلف جهان قرار داده است.
چرا خداوند با پیامبر اسلام مانند حضرت موسى مستقیما سخن نگفت؟
راه هاى ارتباط پیامبران با خداوند، متفاوت بوده است. در سوره شورى، آیه 51 آمده است: «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ»؛ «شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن بگوید؛ مگر از طریق وحى یا از پشت پرده یا رسولى مى فرستد و به فرمان او، آن چه را بخواهد، وحى مى کند؛ او بلند مقام و حکیم است».
شأن نزول
بعضى از مفسران شأن نزولى براى این آیه ذکر کرده اند که حاصلش چنین است: جمعى از یهودیان خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند و عرض کردند: چرا تو با خداوند سخن نمى گویى و به او نگاه نمى کنى؟ اگر پیامبرى، همان گونه که موسى علیه السلام با او سخن گفت و به او نگاه کرد، تو نیز چنین کن. ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم مگر این که تو همین کار را انجام دهى. پیامبر صلى الله علیه و آلهفرمود: موسى، هرگز خدا را ندید و این جا بود که آیه فوق نازل شد و چگونگى ارتباط پیامبران را با خداوند متعال، تشریح کرد.[ تفسیر قرطبى، ج 8، ص 5873.]تفسیر آیه
خداوند در این آیه، نخست مى فرماید: شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن بگوید (و با او روبه رو شود؛ زیرا او منزه از جسم و جسمانیت است)؛ مگر از طریق وحى و الهام مرموز به قلب او؛ «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً». یا شنیدن سخنان پروردگار از پشت حجاب؛ «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ»؛ آن گونه که موسى بن عمران در کوه طور سخن مى گفت و پاسخ مى شنید که از طریق امواج صوتى بود که خداوند در فضا ایجاد مى کرد؛ بى آن که کسى او را مشاهده کند؛ زیرا او مشاهده کردنى نیست.
در ادامه آیه مى فرماید: یا از طریق فرستادن رسولى که پیام الهى را به او ابلاغ کند؛ «أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً»؛ آن گونه که فرشته وحى و پیک الهى، جبرئیل امین، بر پیامبر اسلام نازل مى شد.
در این هنگام، فرستاده الهى به فرمان پروردگار، آن چه را خدا مى خواهد، به پیامبرش وحى مى کند؛ «فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ).
آرى، راهى براى سخن گفتن خداوند با بندگان، جز این سه راه نیست؛ زیرا او بلند مقام و حکیم است؛ «إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ» و بالاتر از آن است که دیده شود و یا با زبان سخن گوید و تمام افعالش، حکیمانه است و ارتباطش با پیامبران، از روى حساب مى باشد.
این آیه در حقیقت، پاسخى است روشن به افرادى که به خاطر بى خبرى، ممکن است توهم کنند که مسئله وحى، دلیل بر این است که پیامبران، خدا را مى بینند و با او سخن مى گویند. این آیه، روح و حقیقت وحى را به صورت فشرده و دقیقى منعکس کرده است.
از مجموع آیه، چنین بر مى آید که راه ارتباط پیامبران با خدا، منحصر به سه راه زیر بوده است:
1. القاى به قلب؛ این نوع وحى، در مورد بسیارى از انبیا بوده است؛ «فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا»[ مؤمنون 23، آیه 27.]؛ «ما به او [نوح] وحى کردیم که کشتى را در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز».
2. از پشت حجاب؛ آن گونه که خداوند در کوه طور، با موسى سخن مى گفت: «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلِیماً»[ نساء 4، آیه 164.].
بعضى نیز من وراء حجاب را شامل رؤیاى صادقه نیز مى دانند.
3. از طریق ارسال رسول؛ آن گونه که در مورد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آمده؛ «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ»[ بقره 2، آیه 97.]؛ «بگو کسى که دشمن جبرئیل باشد (دشمن خدا است)؛ زیرا او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرد».
البته وحى بر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله منحصر به این طریق نبوده است و از راه هاى دیگر نیز صورت گرفته است.
این نکته نیز قابل توجه است که وحى از طریق القاى به قلب، گاهى در بیدارى صورت مى گرفته، همان گونه که در بالا اشاره شد و گاهى در خواب و رؤیاى صادقه؛ چنان که در مورد ابراهیم و دستور ذبح اسماعیل آمده است (هر چند بعضى آن را مصداق «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» دانسته اند).
نتیجه این که خداوند مستقیما با هیچ پیامبرى سخن نگفت و این امر، محال مى باشد و آن چه درباره حضرت موسى اتفاق افتاد، ایجاد صوت در فضا بود و این گونه وحى، نسبت به کلامى که جبرئیل واسطه آوردن آن باشد، هیچ گونه برترى ندارد؛ گرچه به نظر مى رسد که نوع وحى بر پیامبر صلى الله علیه و آله، داراى اهمیت بیشترى نیز باشد.
آیا پیامبر به هنگام وحى، جبرئیل را مى دید؟
گرچه شاخه هاى اصلى وحى، همان سه شاخه مذکور در آیه فوق است، ولى بعضى از این شاخه ها خود نیز شاخه هاى فرعى دیگرى دارند؛ چنان که بعضى معتقدند: نزول وحى از طریق فرستادن فرشته وحى، خود به چهار صورت زیر بوده است:
1. آن جا که فرشته بى آن که بر پیامبر ظاهر شود، در روح او القا مى کرده است؛ چنان که در حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله مى خوانیم: «ان روح القدس نفث فى روعى انه لن تموت نفس حتى تستکمل رزقها فاتقوا اللَّه و اجملوا فى الطلب؛ روح القدس در قلب من، این معنى را دمیده که هیچ کس نمى میرد؛ تا روزى خود را به طور کامل بگیرد. بنابراین، از خدا بپرهیزید و در طلب روزى، حریص نباشید».
2. گاهى فرشته به صورت انسانى در مى آمد و پیامبر را مخاطب مى ساخت و مطالب را به او مى گفت (چنان که ظهور جبرئیل به صورت دحیه کلبى در احادیث آمده است).
3. گاهى وحى به صورتى بود که همچون زنگ در گوشش صدا مى کرد و این، سخت ترین نوع وحى بر پیامبر بود؛ به گونه اى که حتى در روزهاى بسیار سرد، صورت مبارکش غرق عرق مى شد و اگر بر مرکب سوار بود، آن چنان فشار سنگینى بر مرکب وارد مى شد که بى اختیار به زمین مى نشست.
4. گاهى جبرئیل به صورت واقعى، یعنى به صورتى که خدا او را بر آن صورت آفریده بود، بر پیامبر ظاهر مى شد و این در طول عمر پیغمبر صلى الله علیه و آله، تنها دو بار صورت گرفت.
آیا بر امامان و حضرت زهرا نیز وحى مى شد؟
آن چه بعد از پیامبر منقطع شد، وحى قرآنى و رسالتى بود؛ یعنى بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهدیگر هیچ کسى مبعوث به رسالت نمى گردد و به عنوان قرآن، بر کسى وحى نمى شود و آیه اى بر آیات قرآن اضافه نمى شود؛ ولى انواع دیگر وحى، حتى سخن گفتن جبرئیل با اولیاى الهى منقطع نشد؛ چه رسد به وحى به معناى الهام یا رؤیاى صادقه.
این گونه ارتباط بین غیب و عالم ماده، همان گونه که قبل از بعثت رسول خدا صلى الله علیه و آله وجود داشت، بعد از آن نیز وجود داشته است و حتى در زمان حیات رسول خدا صلى الله علیه و آلهدو نوع وحى به وى القا مى شد؛ یکى وحى قرآنى و دیگرى وحى غیرقرآنى که از نوع دوم به حدیث قدسى تعبیر مى شود؛ این گونه که جبرئیل بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل مى شد و از طرف خداوند، سخنانى را براى حضرت بیان مى کرد؛ ولى این سخنان جزء آیات قرآن نمى باشند.
سایر معصومین علیهم السلام نیز به روش هاى مختلف با عالم غیب ارتباط داشتند؛ ولى ارتباط آنها ارتباط رسالتى نبود.
پاسخ سؤال پنجم نیز این است:
طبق روایات، جبرئیل با حضرت زهرا علیهاالسلام سخن مى گفت و او را از حوادث گذشته و آینده و ریز و درشت احکام الهى و وقایع، آگاه مى ساخت. حضرت زهرا علیهاالسلام نیز آن جملات را املا مى کرد و حضرت على علیه السلام نیز آنها را مى نوشت و از مجموعه آن املاءها سه کتاب تشکیل شد؛ یکى به نام مصحف که حاوى حوادث و آگاهى از آینده بود و دیگرى جفر که حاوى علوم و وقایع گذشته بود و سوم کتاب جامعه که علم به احکام الهى بود.
به احادیث ذیل توجه کنید:
1. «سأل ابا عبداللّه بعض اصحابنا عن الجفر فقال: هو جلد ثور مملوء علما قال له: فالجامعة: قال: تلک صحیفة طولها سبعون ذراعا فى عرض الادیم مثل فخذ الفالج فیها کل ما یحتاج الناس الیه و لیس من قضیة الا وهى فیها حتى ارش الخدش، قال فمصحف فاطمة؟ قال: فسکت طویلاً ثم قال: انکم لتبحثون عمّا تریدون و عما لا تریدون، انّ فاطمة مکث بعد رسول اللّه صلى الله علیه و آله خمسة و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید على ابیها و کان جبرئیل یأتیها فیحسن عزاءها على ابیها و یطیّب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فى ذرّیتها و کان على یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمة»[ بحارالانوار، ج 43، ص 195؛ کافى، ج 1، ص 241.]؛ از امام صادق علیه السلام درباره جفر سؤال شد. حضرت فرمود: آن طومارى است از پوست گاو که پر از علوم مکتوب است. سؤال شد: پس کتاب جامعه چیست؟ حضرت فرمود: طومارى است به طول هفتاد ذراع و عرض یک پوست؛ مانند پوست ران شتر فربه که تمام احتیاجات مردم در آن نوشته شده است و در آن، تمام علومى که مردم به آن نیاز دارند، وجود دارد. هیچ قضیه و مسئله اى نیست؛ مگر این که در آن هست؛ حتى دیه یک خراش کوچک بر بدن. سؤال شد: پس مصحف فاطمه چیست؟ حضرت مدت طولانى سکوت کرده، سپس فرمود: شما از هر آن چه دلتان مى خواهد، بحث مى کنید![ ظاهرا تأثر حضرت صادق علیه السلام به این دلیل بود که این کتاب در زمان مجروحیت حضرت زهرا علیهاالسلامبعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آلهنوشته شده است و آن حضرت به یاد آن مصیبت ها افتاد.] به درستى که فاطمه بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله هفتاد و پنج روز زندگى کرد؛ در حالى که حزن فراوانى از فراق پدرش بر او وارد شده بود. در این هنگام جبرئیل به حضور وى مى رسید و او را دل دارى مى داد و دل فاطمه را آرام مى نمود و از رسول خدا صلى الله علیه و آله و مکانش، حضرت فاطمه علیهاالسلامرا خبر مى داد و او را از حوادثى که در آینده درباره ذریه اش رخ خواهد داد، مطلع مى ساخت و على علیه السلام این مطالب را مى نوشت و آن، مصحف فاطمه نام گرفت».
2. حضرت صادق فرمود: «اما انّه (مصحف) لیس من الحلال و الحرام ولکن فیه علم ما یکون[ بحارالانوار، ج 43، ص 80.]؛ به درستى که در مصحف، احکام حلال و حرام وجود ندارد؛ بلکه علوم آینده در آن موجود است».
3. جابر بن عبداللّه انصارى مى گوید: وارد منزل امام على علیه السلام شدم؛ صحیفه اى در دستان فاطمه علیهاالسلام دیدم که رنگ سبز زیباى آن، مرا به یاد زمرّد انداخت و در آن کتابى قرار داشت؛ به سفیدى و روشنى نور خورشید. گفتم: پدر و مادرم فداى شما اى دختر رسول خدا! آن چیست که در دستان شماست؟ قالت: هذا لوحٌ اهداه اللّه الى ابى رسول اللّه صلى الله علیه و آلهفیه اسم ابى و اسم بعلى و اسمُ ابنىّ و اسماء الاوصیاء مِن وُلدى فأَعطانیه لیُبَشِّرنى بذلک[ همان.]؛ این لوحى است که خداوند به پدرم رسول خدا صلى الله علیه و آله هدیه داده است؛ در آن، اسم پدرم و شوهرم و دو پسرم [حسن و حسین] و اسامى جانشینان پسرم وجود دارد. پیامبر، این لوح را براى بشارت به من داده است».
جابر گفت: آیا اجازه مى دهید این کتاب را از نزدیک مشاهده و مطالعه کنم؟ فرمود: نه، ممکن نیست، مطالب موجود در این کتاب را فقط پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و امام على و امامان [معصوم] علیهم السلام و منصوب از طرف خدا، مى توانند مطالعه کنند[ نهج الحیاة، ص 212؛ اصول کافى، ج 1، ص 527؛ اختصاص، ص 205؛ وسائل الشیعه، ج 11، ص 491.].
4. عمار یاسر، چنین نقل مى کند: روزى فاطمه علیهاالسلام به حضرت امیر فرمود: «اُدْنُ لِأحَدّثَکَ بما کان و بما هو کائن و بما لم یکن الى یوم القیمة حین تقوم الساعة…[ بحارالانوار، ج 43، ص 8.]؛ نزدیک شو تا از وقایع گذشته و حوادث آینده تا روز قیامت و علوم موجود، با تو سخن بگویم».
5. امام صادق علیه السلام فرمود: «ان عندنا الجامعه… و ان عندنا الجفر و انّ عندنا مصحف فاطمه[ همان.]؛ به درستى که کتاب هاى جامعه و جفر و مصحف فاطمه، نزد ما امامان مى باشند».
طبق برخى روایات، حضرت زهرا علیهاالسلام بخشى از این کتاب ها را به مطالب دریافتى از پدر بزرگوار خود و بخشى دیگر را به مطالب دریافتى از جبرئیل، اختصاص داده بود.
انواع وحى
در قرآن مجید و احادیث، وحى به معانى مختلفى به کار رفته است؛ گاهى در مورد انبیا، گاهى در مورد انسان هاى دیگر، گاهى در مورد ارتباط هاى رمزى میان انسان ها و گاهى در مورد ارتباط مرموز شیاطین و گاهى نیز در مورد حیوان ها.
جامع ترین سخن در این زمینه، سخنى است که از على علیه السلام در پاسخ شخصى که از مسئله وحى سؤال نمود، نقل شده است[ بحارالانوار، ج 18، ص 254 – 255.]. امام ضمن پاسخ، وحى را به هفت قسم تقسیم فرمود:
1. وحى رسالت و نبوت؛ مانند «إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً»[ نساء 4، آیه 163.]؛ «ما به تو وحى فرستادیم؛ همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (انبیاء از طوایف بنى اسراییل) و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان، وحى نمودیم و به داود، زبور دادیم».
2. وحى به معنى الهام؛ مانند آیه «وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ»[ نحل 16، آیه 68.]؛ «پروردگارت به زنبور عسل، الهام کرد».
3. وحى به معنى اشاره؛ مانند «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا»[ مریم 19، آیه 11.]؛ «زکریا از محراب عبادتش، به سوى مردم بیرون آمد و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام خدا را تسبیح گویید».
4. وحى به معنى تقدیر؛ مانند «وَ أَوْحى فِى کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها»[ فصلت 41، آیه 12.]؛ «خداوند در هر آسمانى، تقدیر و تدبیر لازم را فرمود».
5. وحى به معنى امر؛ مانند «وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِى وَ بِرَسُولِى»[ مائده 5، آیه 111.]؛ «به خاطر بیاور هنگامى را که به حواریین امر کردم که به من و فرستاده من ایمان بیاورید».
6. وحى به معنى دروغ پردازى؛ مانند «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الاْءِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»[ انعام 6، آیه 112.]؛ «این چنین در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جن قرار دادیم که سخنان فریبنده و دروغ را به طور سرى به یکدیگر مى گفتند».
7. وحى به معنى خبر؛ مانند «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ»[ انبیا 21، آیه 73.]؛ «و آنها را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى کردند و انجام کارهاى نیک را به آنها خبر دادیم».
البته بعضى از این اقسام هفت گانه مى توانند شاخه هایى داشته باشند که بر حسب آن، موارد استعمال وحى در کتاب و سنت افزایش خواهد یافت؛ از این رو، تفلیسى در کتاب «وجوه القرآن»، وحى را ده وجه شمرده است و بعضى عدد را از این هم بیشتر دانسته اند.
از مجموع موارد استعمال وحى و مشتقات آن مى توان نتیجه گرفت که وحى از سوى پروردگار، به دو گونه است: 1. وحى تشریعى، 2. وحى تکوینى.
وحى تشریعى، همان است که بر پیامبران فرستاده مى شد و رابطه خاصى میان آنها و خدا بود که فرمان هاى الهى و حقایق را از این طریق، دریافت مى کردند.
وحى تکوینى، در حقیقت، همان غرایز و استعدادها و شرایط و قوانین تکوینى خاصى است که خداوند در درون موجودات مختلف جهان قرار داده است.
چرا خداوند با پیامبر اسلام مانند حضرت موسى مستقیما سخن نگفت؟
راه هاى ارتباط پیامبران با خداوند، متفاوت بوده است. در سوره شورى، آیه 51 آمده است: «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ»؛ «شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن بگوید؛ مگر از طریق وحى یا از پشت پرده یا رسولى مى فرستد و به فرمان او، آن چه را بخواهد، وحى مى کند؛ او بلند مقام و حکیم است».
شأن نزول
بعضى از مفسران شأن نزولى براى این آیه ذکر کرده اند که حاصلش چنین است: جمعى از یهودیان خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند و عرض کردند: چرا تو با خداوند سخن نمى گویى و به او نگاه نمى کنى؟ اگر پیامبرى، همان گونه که موسى علیه السلام با او سخن گفت و به او نگاه کرد، تو نیز چنین کن. ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم مگر این که تو همین کار را انجام دهى. پیامبر صلى الله علیه و آلهفرمود: موسى، هرگز خدا را ندید و این جا بود که آیه فوق نازل شد و چگونگى ارتباط پیامبران را با خداوند متعال، تشریح کرد.[ تفسیر قرطبى، ج 8، ص 5873.]تفسیر آیه
خداوند در این آیه، نخست مى فرماید: شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن بگوید (و با او روبه رو شود؛ زیرا او منزه از جسم و جسمانیت است)؛ مگر از طریق وحى و الهام مرموز به قلب او؛ «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً». یا شنیدن سخنان پروردگار از پشت حجاب؛ «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ»؛ آن گونه که موسى بن عمران در کوه طور سخن مى گفت و پاسخ مى شنید که از طریق امواج صوتى بود که خداوند در فضا ایجاد مى کرد؛ بى آن که کسى او را مشاهده کند؛ زیرا او مشاهده کردنى نیست.
در ادامه آیه مى فرماید: یا از طریق فرستادن رسولى که پیام الهى را به او ابلاغ کند؛ «أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً»؛ آن گونه که فرشته وحى و پیک الهى، جبرئیل امین، بر پیامبر اسلام نازل مى شد.
در این هنگام، فرستاده الهى به فرمان پروردگار، آن چه را خدا مى خواهد، به پیامبرش وحى مى کند؛ «فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ).
آرى، راهى براى سخن گفتن خداوند با بندگان، جز این سه راه نیست؛ زیرا او بلند مقام و حکیم است؛ «إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ» و بالاتر از آن است که دیده شود و یا با زبان سخن گوید و تمام افعالش، حکیمانه است و ارتباطش با پیامبران، از روى حساب مى باشد.
این آیه در حقیقت، پاسخى است روشن به افرادى که به خاطر بى خبرى، ممکن است توهم کنند که مسئله وحى، دلیل بر این است که پیامبران، خدا را مى بینند و با او سخن مى گویند. این آیه، روح و حقیقت وحى را به صورت فشرده و دقیقى منعکس کرده است.
از مجموع آیه، چنین بر مى آید که راه ارتباط پیامبران با خدا، منحصر به سه راه زیر بوده است:
1. القاى به قلب؛ این نوع وحى، در مورد بسیارى از انبیا بوده است؛ «فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا»[ مؤمنون 23، آیه 27.]؛ «ما به او [نوح] وحى کردیم که کشتى را در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز».
2. از پشت حجاب؛ آن گونه که خداوند در کوه طور، با موسى سخن مى گفت: «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلِیماً»[ نساء 4، آیه 164.].
بعضى نیز من وراء حجاب را شامل رؤیاى صادقه نیز مى دانند.
3. از طریق ارسال رسول؛ آن گونه که در مورد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آمده؛ «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ»[ بقره 2، آیه 97.]؛ «بگو کسى که دشمن جبرئیل باشد (دشمن خدا است)؛ زیرا او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرد».
البته وحى بر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله منحصر به این طریق نبوده است و از راه هاى دیگر نیز صورت گرفته است.
این نکته نیز قابل توجه است که وحى از طریق القاى به قلب، گاهى در بیدارى صورت مى گرفته، همان گونه که در بالا اشاره شد و گاهى در خواب و رؤیاى صادقه؛ چنان که در مورد ابراهیم و دستور ذبح اسماعیل آمده است (هر چند بعضى آن را مصداق «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» دانسته اند).
نتیجه این که خداوند مستقیما با هیچ پیامبرى سخن نگفت و این امر، محال مى باشد و آن چه درباره حضرت موسى اتفاق افتاد، ایجاد صوت در فضا بود و این گونه وحى، نسبت به کلامى که جبرئیل واسطه آوردن آن باشد، هیچ گونه برترى ندارد؛ گرچه به نظر مى رسد که نوع وحى بر پیامبر صلى الله علیه و آله، داراى اهمیت بیشترى نیز باشد.
آیا پیامبر به هنگام وحى، جبرئیل را مى دید؟
گرچه شاخه هاى اصلى وحى، همان سه شاخه مذکور در آیه فوق است، ولى بعضى از این شاخه ها خود نیز شاخه هاى فرعى دیگرى دارند؛ چنان که بعضى معتقدند: نزول وحى از طریق فرستادن فرشته وحى، خود به چهار صورت زیر بوده است:
1. آن جا که فرشته بى آن که بر پیامبر ظاهر شود، در روح او القا مى کرده است؛ چنان که در حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله مى خوانیم: «ان روح القدس نفث فى روعى انه لن تموت نفس حتى تستکمل رزقها فاتقوا اللَّه و اجملوا فى الطلب؛ روح القدس در قلب من، این معنى را دمیده که هیچ کس نمى میرد؛ تا روزى خود را به طور کامل بگیرد. بنابراین، از خدا بپرهیزید و در طلب روزى، حریص نباشید».
2. گاهى فرشته به صورت انسانى در مى آمد و پیامبر را مخاطب مى ساخت و مطالب را به او مى گفت (چنان که ظهور جبرئیل به صورت دحیه کلبى در احادیث آمده است).
3. گاهى وحى به صورتى بود که همچون زنگ در گوشش صدا مى کرد و این، سخت ترین نوع وحى بر پیامبر بود؛ به گونه اى که حتى در روزهاى بسیار سرد، صورت مبارکش غرق عرق مى شد و اگر بر مرکب سوار بود، آن چنان فشار سنگینى بر مرکب وارد مى شد که بى اختیار به زمین مى نشست.
4. گاهى جبرئیل به صورت واقعى، یعنى به صورتى که خدا او را بر آن صورت آفریده بود، بر پیامبر ظاهر مى شد و این در طول عمر پیغمبر صلى الله علیه و آله، تنها دو بار صورت گرفت.
آیا بر امامان و حضرت زهرا نیز وحى مى شد؟
آن چه بعد از پیامبر منقطع شد، وحى قرآنى و رسالتى بود؛ یعنى بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهدیگر هیچ کسى مبعوث به رسالت نمى گردد و به عنوان قرآن، بر کسى وحى نمى شود و آیه اى بر آیات قرآن اضافه نمى شود؛ ولى انواع دیگر وحى، حتى سخن گفتن جبرئیل با اولیاى الهى منقطع نشد؛ چه رسد به وحى به معناى الهام یا رؤیاى صادقه.
این گونه ارتباط بین غیب و عالم ماده، همان گونه که قبل از بعثت رسول خدا صلى الله علیه و آله وجود داشت، بعد از آن نیز وجود داشته است و حتى در زمان حیات رسول خدا صلى الله علیه و آلهدو نوع وحى به وى القا مى شد؛ یکى وحى قرآنى و دیگرى وحى غیرقرآنى که از نوع دوم به حدیث قدسى تعبیر مى شود؛ این گونه که جبرئیل بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل مى شد و از طرف خداوند، سخنانى را براى حضرت بیان مى کرد؛ ولى این سخنان جزء آیات قرآن نمى باشند.
سایر معصومین علیهم السلام نیز به روش هاى مختلف با عالم غیب ارتباط داشتند؛ ولى ارتباط آنها ارتباط رسالتى نبود.
پاسخ سؤال پنجم نیز این است:
طبق روایات، جبرئیل با حضرت زهرا علیهاالسلام سخن مى گفت و او را از حوادث گذشته و آینده و ریز و درشت احکام الهى و وقایع، آگاه مى ساخت. حضرت زهرا علیهاالسلام نیز آن جملات را املا مى کرد و حضرت على علیه السلام نیز آنها را مى نوشت و از مجموعه آن املاءها سه کتاب تشکیل شد؛ یکى به نام مصحف که حاوى حوادث و آگاهى از آینده بود و دیگرى جفر که حاوى علوم و وقایع گذشته بود و سوم کتاب جامعه که علم به احکام الهى بود.
به احادیث ذیل توجه کنید:
1. «سأل ابا عبداللّه بعض اصحابنا عن الجفر فقال: هو جلد ثور مملوء علما قال له: فالجامعة: قال: تلک صحیفة طولها سبعون ذراعا فى عرض الادیم مثل فخذ الفالج فیها کل ما یحتاج الناس الیه و لیس من قضیة الا وهى فیها حتى ارش الخدش، قال فمصحف فاطمة؟ قال: فسکت طویلاً ثم قال: انکم لتبحثون عمّا تریدون و عما لا تریدون، انّ فاطمة مکث بعد رسول اللّه صلى الله علیه و آله خمسة و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید على ابیها و کان جبرئیل یأتیها فیحسن عزاءها على ابیها و یطیّب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فى ذرّیتها و کان على یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمة»[ بحارالانوار، ج 43، ص 195؛ کافى، ج 1، ص 241.]؛ از امام صادق علیه السلام درباره جفر سؤال شد. حضرت فرمود: آن طومارى است از پوست گاو که پر از علوم مکتوب است. سؤال شد: پس کتاب جامعه چیست؟ حضرت فرمود: طومارى است به طول هفتاد ذراع و عرض یک پوست؛ مانند پوست ران شتر فربه که تمام احتیاجات مردم در آن نوشته شده است و در آن، تمام علومى که مردم به آن نیاز دارند، وجود دارد. هیچ قضیه و مسئله اى نیست؛ مگر این که در آن هست؛ حتى دیه یک خراش کوچک بر بدن. سؤال شد: پس مصحف فاطمه چیست؟ حضرت مدت طولانى سکوت کرده، سپس فرمود: شما از هر آن چه دلتان مى خواهد، بحث مى کنید![ ظاهرا تأثر حضرت صادق علیه السلام به این دلیل بود که این کتاب در زمان مجروحیت حضرت زهرا علیهاالسلامبعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آلهنوشته شده است و آن حضرت به یاد آن مصیبت ها افتاد.] به درستى که فاطمه بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله هفتاد و پنج روز زندگى کرد؛ در حالى که حزن فراوانى از فراق پدرش بر او وارد شده بود. در این هنگام جبرئیل به حضور وى مى رسید و او را دل دارى مى داد و دل فاطمه را آرام مى نمود و از رسول خدا صلى الله علیه و آله و مکانش، حضرت فاطمه علیهاالسلامرا خبر مى داد و او را از حوادثى که در آینده درباره ذریه اش رخ خواهد داد، مطلع مى ساخت و على علیه السلام این مطالب را مى نوشت و آن، مصحف فاطمه نام گرفت».
2. حضرت صادق فرمود: «اما انّه (مصحف) لیس من الحلال و الحرام ولکن فیه علم ما یکون[ بحارالانوار، ج 43، ص 80.]؛ به درستى که در مصحف، احکام حلال و حرام وجود ندارد؛ بلکه علوم آینده در آن موجود است».
3. جابر بن عبداللّه انصارى مى گوید: وارد منزل امام على علیه السلام شدم؛ صحیفه اى در دستان فاطمه علیهاالسلام دیدم که رنگ سبز زیباى آن، مرا به یاد زمرّد انداخت و در آن کتابى قرار داشت؛ به سفیدى و روشنى نور خورشید. گفتم: پدر و مادرم فداى شما اى دختر رسول خدا! آن چیست که در دستان شماست؟ قالت: هذا لوحٌ اهداه اللّه الى ابى رسول اللّه صلى الله علیه و آلهفیه اسم ابى و اسم بعلى و اسمُ ابنىّ و اسماء الاوصیاء مِن وُلدى فأَعطانیه لیُبَشِّرنى بذلک[ همان.]؛ این لوحى است که خداوند به پدرم رسول خدا صلى الله علیه و آله هدیه داده است؛ در آن، اسم پدرم و شوهرم و دو پسرم [حسن و حسین] و اسامى جانشینان پسرم وجود دارد. پیامبر، این لوح را براى بشارت به من داده است».
جابر گفت: آیا اجازه مى دهید این کتاب را از نزدیک مشاهده و مطالعه کنم؟ فرمود: نه، ممکن نیست، مطالب موجود در این کتاب را فقط پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و امام على و امامان [معصوم] علیهم السلام و منصوب از طرف خدا، مى توانند مطالعه کنند[ نهج الحیاة، ص 212؛ اصول کافى، ج 1، ص 527؛ اختصاص، ص 205؛ وسائل الشیعه، ج 11، ص 491.].
4. عمار یاسر، چنین نقل مى کند: روزى فاطمه علیهاالسلام به حضرت امیر فرمود: «اُدْنُ لِأحَدّثَکَ بما کان و بما هو کائن و بما لم یکن الى یوم القیمة حین تقوم الساعة…[ بحارالانوار، ج 43، ص 8.]؛ نزدیک شو تا از وقایع گذشته و حوادث آینده تا روز قیامت و علوم موجود، با تو سخن بگویم».
5. امام صادق علیه السلام فرمود: «ان عندنا الجامعه… و ان عندنا الجفر و انّ عندنا مصحف فاطمه[ همان.]؛ به درستى که کتاب هاى جامعه و جفر و مصحف فاطمه، نزد ما امامان مى باشند».
طبق برخى روایات، حضرت زهرا علیهاالسلام بخشى از این کتاب ها را به مطالب دریافتى از پدر بزرگوار خود و بخشى دیگر را به مطالب دریافتى از جبرئیل، اختصاص داده بود.