پاسخ : امام موسی بن جعفر ملقب به کاظم ـ علیه السّلام ـ بعد از شهادت امام صادق ـ علیه السّلام ـ در سال ۱۴۸ هـ رهبری و امامت شیعیان را بر عهده گرفتند و مدت ۳۵ سال عهدهدار این مسئولیت الهی بودهاند.[۱] و این مدت مصادف بود با خلافت چهار تن از خلفای عباسی به نامهای منصور، مهدی، هادی، هارون الرشید[۲] و آن حضرت عمر شریف خود را در مدینه و بغداد و گاهی در زندان بصره سپری کردند.
پاسخ : امام موسی بن جعفر ملقب به کاظم ـ علیه السّلام ـ بعد از شهادت امام صادق ـ علیه السّلام ـ در سال 148 هـ رهبری و امامت شیعیان را بر عهده گرفتند و مدت 35 سال عهدهدار این مسئولیت الهی بودهاند.[1] و این مدت مصادف بود با خلافت چهار تن از خلفای عباسی به نامهای منصور، مهدی، هادی، هارون الرشید[2] و آن حضرت عمر شریف خود را در مدینه و بغداد و گاهی در زندان بصره سپری کردند.
دورانی که امام کاظم ـ علیه السّلام ـ در آن زندگی میکرد، مصادف با نخستین مرحلهی استبداد و ستمگری حکّام عباسی بود. آنها تا چندی پس از آن که زمام حکومت را به نام علویان در دست گرفتند با مردم و به خصوص با علویان برخورد نسبتاً ملایمی داشتند؛ امّا به محض اینکه در حکومت استقرار یافته و پایههای سلطه خود را مستحکم کردند و از طرف دیگر با بروز قیامهای پراکندهای که به طرفداری از علویان پدید آمد، آنها را سخت نگران کرد، بنا را بر ستمگری گذاشته و مخالفان خود را زیر شدیدترین فشارها قرار دادند. امام کاظم ـ علیه السّلام ـ در این دوره در مرکز این فشارها قرار داشت و در عین حال رسالت ایشان آن بود که تا در این رابطه با کمک شاگردانی که از دورهی امام باقر و امام صادق ـ علیهما السّلام ـ تربیت یافته بودند یک نوع تعادل و توازن فکری میان شیعیان برقرار کنند، طبعاً عباسیان هم نمیتوانستند تشکّلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند و این مهمترین عاملی بود که آنها را وادار کرد تا امام را تحت فشار بگذارند.
با توجّه به اینکه ائمه ـ علیهم السّلام ـ بر لزوم رعایت تقیه تأکید میکردند و میکوشیدند تا تشکّل شیعه و رهبری آن را به طور پنهانی اداره نموده و از خطرات حفظ نمایند. طبعاً این وضعیت سبب میشد تا تاریخ نتواند از حرکات سیاسی ائمه ـ علیهم السّلام ـ ارزشیابی دقیقی به عمل آورد.
امّا بیشتر برخورد و موضعگیری امام هفتم با هارون الرشید بوده است هر چند که آن حضرت معاصر با چهار خلیفهی عباسی بوده است و لذا برخوردهایی هم با سایر خلفاء داشتند، امّا در برابر ظلم و ستم و بیتوجّهی خلفای وقت به اصول دین و سنّت نبوی عکس العمل نشان داده و حتّی در این باره تهدید به قتل و به زندان نیز افتادند.
در عصر خلافت منصور عباسی، امام ـ علیه السّلام ـ به درخواست منصور در مجلسی که در روز عید برگزار کرده بود و در آن مجلس هدیهها و اموالی بذل و بخشش میشد، حضور داشتند و در مقابل این عمل فرمودند: که من از اخبار رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ دربارهی این گونه بذل و بخششها چیزی نیافتم که تأکید کنندهی عمل تو باشد ولی امام از طرف منصور مجبور میشوند که در مجلس نشسته و هدایای مردم را بگیرد که در این حال مردی وارد میشود و میگوید: ای پسر دختر رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، من از مال دنیا چیزی ندارم، ولی جدّم سه بیت شعر در رثای جدّ تو حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ سروده است، میخواهم آن را بخوانم و امام اجازه میدهد که شعر خوانده شود و بعد از خواندن شعر اموال زیادی که تحت اختیار امام بود به آن مرد میبخشد.[3]
که این عمل در آن جمع بیانگر این است که امام خواستند نام و هدف امام حسین ـ علیه السّلام ـ که همیشه قرین مبارزه با ظلم و طاغوت بود زنده بماند. حتّی در سختترین شرایط خفقان سیاسی که عباسیان به وجود آورده بودند.
امام کاظم ـ علیه السّلام ـ همچنین با تربیت شاگردانی مورد اعتماد و وثوق و فرستادن آنها میان مردم و آگاه ساختن مردم نسبت به حقّانیت ائمه ـ علیهم السّلام ـ سعی در زنده نگه داشتن تشیّع و گسترش آن میکردند و در برابر شبهاتی که از طرف خلیفه و دیگران ایجاد میشد پاسخ میدادند و با خوشگذرانی خلیفه مخالفت میکردند. در این رابطه جواب امام به مهدی عباسی که میگفت حرمت شراب در قرآن نیامده است جالب است.
امام ـ علیه السّلام ـ فرمودند: که خداوند در قرآن از حرمت خمر یاد کرده است و آن را در سورهی اعراف با عنوان «اثم» آورده است.[4] که اثم حرام است. و در سورهی بقره فرموده: از تو از شراب و قمار میپرسند. بگو در آن (اثم کبیر) (گناهی بزرگ) و سودهایی برای مردم است و گناهش از سودش بزرگتر است.[5]
امام ـ علیه السّلام ـ فرمودند: اثم در سورهی اعراف صریحاً حرام معرفی شده و در سورهی بقره در مورد شراب و قمار به کار رفته است، بنابراین شراب صریحاً در قرآن مجید حرام معرفی شده است. مهدی که این جواب کوبنده را از امام ـ علیه السّلام ـ شنید بیاختیار گفت: به خدا این فتوا، فتوای هاشمی است.[6]
موضعگیری دیگر امام ـ علیه السّلام ـ در برابر مهدی راجع به قضیهی فدک است که امام با مطرح کردن آن عوام فریبی خلیفه را آشکار ساخت که به عنوان ردّ مظالم در ملأ عام نشسته بود هرچند که وقتی از حدود فدک باخبر شد و غصبی بودن خلافت را دانست از ردّ آن ابا کرد.[7]
وقتی مهدی از نفوذ امام هراسان شد دستور زندانی کردن امام ـ علیه السّلام ـ را داد. ولی بعد از اینکه معلوم شد امام ـ علیه السّلام ـ دنبال قیام نبوده از زندان آزاد میشود. و خود حضرت در جواب هادی میفرماید: که به خدا سوگند قیام علیه شما اصلاً در شأن من نیست تا بخواهم با شما مبارزه کنم.[8]
همان طور که قبلاً هم اشاره شد دورهی امام با تقیه بود و یاران و شیعیان خود را نیز به تقیه سفارش مینمودند و مخفیانه به دعوت مردم و حفظ شیعه میپرداختند. امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ در مدّت یک سال خلافت هادی عباسی، که مصادف با بزرگترین و خونینترین قیام از جانب علویان در این دوره صورت گرفت، هر چند مستقیماً وارد قیام نشدند ولی قراین و شواهد نشان میدهد که به فرمانده قیام یعنی حسین بن علی (صاحب فخ) رهنمودهایی دادند و بعد از شهادت وی نیز از او تعریف و تمجید کردند. طوری که قبل از قیام، امام به حسین بن علی میفرمایند: بدان که تو کشته خواهی شد پس خوب حواست را جمع کن و آماده باش و به کسی اعتماد مکن زیرا مردم تظاهر به ایمان میکنند ولی در عمل منافق و فاسق هستند.[9]
و بعد از شهادت صاحب فخ فرمودند: او در حالی که مسلمان صالحی بود و به عبادت پروردگارش قیام میکرد و امر به معروف و نهی از منکر مینمود، عمر خود را به پایان برد، او در خانوادهی خود مانند نداشت.[10] این گونه موضعگیری امام در برابر قیام صاحب فخ موجب خشم خلیفه شد و حضرت را تهدید به قتل کرد ولی تقدیر چنان بود که امام سختیهای زندان هارون را تحمّل کند.
بخش مهم روایات تاریخی دربارهی امام کاظم و مواضع آن حضرت در برابر هارون الرشید و سخت گیری این خلیفهی خون آشام نسبت به حضرت میباشد. امام در برابر اقدامات و سیاستهای هارون دو موضعگیری متفاوت داشت:
1. شیعیان را سفارس میکردند تمام معاملات و رفتار خود را با خلیفه و نیروهای آن قطع کنند، و هیچ گونه تعاملی با آنها نداشته باشند چنانچه به صفوان جمّال که یکی از شیعیان هست و شترهای خود را در سفر حج به هارون کرایه داده بود، امام صفوان را از این اقدام منع و فرمودند: که تکیه بر ستمکار، گرفتار دوزخ میگردد و هر گونه همکاری با ستمکار حرام است و نباید به آن اعتماد کرد.[11] البته این گونه موضعگیری امام ـ علیه السّلام ـ موجب خشم هارون هم میگردید.
2. سیاست و موضعگیری که امام در برابر هارون اتخاذ کردند این است که توسط افراد با ایمان و پرورش یافتهی مکتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به درون دستگاه خلافت نفوذ کنند و به واسطهی این اقدام از تصمیمات درون دستگاه خلافت علیه شیعیان و خود حضرت مطّلع و آگاه شوند. و نمونه بارز این موضع را هم دربارهی علی بن یقطین مشاهده میکنیم.[12] که از دورهی مهدی عباسی در دستگاه خلافت نفوذ داشته و به مقام وزارت هم رسید. و امام این امر را مایه امید شیعیان میدانستند.
با توجّه به اینکه از زمان هارون به دلیلی رشد علم و دانش و اهتمام هارون به این امر امام ـ علیه السّلام ـ نیز از همین راه هم در برابر خلیفه و ظلم و فساد دربار موضع گیری کردند و در این زمان بارها امام و شاگردانش به مجالس علمی و کلامی و فلسفی که در قصر هارون بود؛ دعوت میشدند و از این طریق حقیقت را برای حاضرین بیان میداشتند.[13]
بنابراین میتوان گفت موضعگیری امام کاظم ـ علیه السّلام ـ در برابر خلفای معاصر خود عبارت بود از کوبیدن خلفاء و مبارزه با آنها، ولی نوع مبارزه قیام مسلحانه نبود بلکه با منصرف کردن مردم از خلفاء و علنی کردن باطل بودن خلافت آنها و روشهای دیگر که جامعه را بر ضدّ خلفاء سوق میداد و این روش را امام کاظم ـ علیه السّلام ـ حتی در زندان هم ادامه میدادند که با رفتار و گفتار و عمل خویش زندانبانها را مجذوب خویش میکرد و بعد از مدّتی مرید امام میشدند. با مردم نیز طوری رفتار میکردند که شیفتهی اخلاقش میشدند و لذا خلفای عصر به امام حسادت میورزیدند و احساس خطر نموده؛ امام ـ علیه السّلام ـ را در تنگنا قرار میدادند با اینکه امام در ظاهر هیچ قیام و انقلابی نمیکردند ولی دلهای مردم را تسخیر کرده بودند و نفوذ معنوی فوق العادهای داشتند.
سرانجام هارون حضور و نفوذ معنوی امام ـ علیه السّلام ـ را در بین مردم نتوانست تحمّل کند و آن حضرت را به شهادت رساند.
منابع برای مطالعهی بیشتر:
1. مسند امام کاظم ـ علیه السّلام ـ ، عزیز الله عطاردی.
2. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، جعفریان.
3. منتهی الآمال، قمی.
7. حیات الامام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ ، باقر شریف قریشی.
نکتهی اخلاقی:
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: مَنْ صارَعَ الحَقَّ صَرَعَهُ؛
یعنی هر کس با حق درافتاد نابود شد.
نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتی، حکمت 408، ص 727
——————————————————————————–
[1] . شیخ مفید، الارشاد، ج 2، قم، مؤسسه آل البیت ـ علیه السّلام ـ ، چاپ اول، 1413، ص 215.