عصراسلام: فلسفهورزی، در شکل جدی واصیل خود، کنشی است مستمرّ شامل حداقل سه فعالیت زیر: خواندن متون فلسفی، اندیشیدن، تولید متون فلسفی. پس اندیشیدنِ صرف اگرچه برای فلسفهورزیدن لازم است اما کافی نیست. از سویی، اندیشیدن همراه با تولید متن، بدون مراجعه به اندیشیدههای دیگران، یعنی خواندن متون فلسفی، تنها در مواردی بسیار استثنایی منجر به فلسفهورزی اصیل میشود، چنانکه در مورد برخی نوابغ چنین بوده است.
بنابراین خواندن متون فلسفی بخش بسیار مهمی از فلسفهورزی است. اما خواندن متون فلسفی که بهتر است آن را «مواجهه» و «درگیرشدن» با متون فلسفی بنامیم کاری است بعضاً بسیار دشوار، چراکه این مواجهه و درگیرشدن تنها در صورتی اصیل است که مواجهۀ «مستقیم» باشد. از این منظر همۀ تاریخفلسفهها و متون ثانوی و ترجمهها تنها وسیلههایی هستند در جهت توانا شدن ما برای رسیدن به این غایت نهایی، یعنی مواجهه و درگیر شدن مستقیم با متون فلسفیِ به اصطلاح کلاسیک. فیلسوفانی هستند که زبان متون آنها روشن است.
اما هستند متونی که با زبانی که در آن تکوین و تطور یافتهاند بهشدت درآمیختهاند. این درآمیختگی با زبان گاهی معلول فاصلۀ تاریخی ما از این متون و از مدلولهای مفاهیم زبان این متون است. ایبسا فیلسوف در روزگار خود روشن نوشته باشد، اما با گذشت زمان این متون روشنی خود را برای ما از دست داده باشند. اما گاهی نیز این درآمیختگی با زبان معلول پیچیدگی موضوع و محتوا است، چندانکه محتوا برای به بیان درآمدن به نحوی با زبان درمیآمیزد که جدا کردن این دو از یکدیگر ناممکن میشود.
در هر حال ممکن است که سخن فیلسوفان در مواردی مبهم باشد اما فیلسوفان هیچگاه شلخته سخن نمیگویند و مفاهیم را همیشه با دقت برمیگزینند و در متون خود بکار میبرند. البته گاهی مفاهیم در متون متاخر فیلسوف در مقایسه با متون متقدم او دستخوش تطور و تحول میشوند اما هیچگاه در متنی واحد درهم و برهم بکار نمیروند. بنابراین «مفاهیم» و واژگان دال بر این مفاهیم نقشی بسیار اساسی در متون فلسفی ایفا میکنند.
یکی از خطرات استفاده از ترجمهها دقیقاً منبعث از عدم دقت در همین نکته است. ترجمههای بد، مفاهیم فیلسوف را بهنحوی ناهمریخت به زبانی دیگر منتقل میکنند، آنچنانکه انضباط و ارتباط آنها را برهم میزنند و آشفتگی و شلختگی در آن وارد میکنند. به این ترتیب ارتباطهای ظریف مفاهیم متن از بین میروند و از چشم خواننده پوشیده میمانند. حتی اگر ترجمه خوب باشد نیز باز این مشکل بکلی برطرف نخواهد شد، چرا که هر مترجمی لزوماً معادلهای مترجمان دیگر را بکار نمیبرد. به این ترتیب آن آشفتگی مذکور در سطحی دیگر، یعنی در مواجهه با ترجمههای مختلف از آثار فیلسوف، دوباره سر برمیآورد.
حتی اگر مترجمی پیدا شود و همت کند و همۀ آثار یک فیلسوف را بهنحو همریخت ترجمه کند، باز هم این مشکل در سطحی دیگر سر برخواهد آورد: از آنجایی که فیلسوفان، بسیاری از مفاهیم خود را از یک سنت فلسفی مشتمل بر متون فیلسوفان دیگر برمیگیرند و متون خود را در نسبتی با آن متون قرار میدهند، بنابراین شاید ترجمۀ همریخت آثار یک فیلسوف توسط یک مترجم واحد فهمی شایسته از این متون را نصیب خواننده سازد، اما بااینحال این ترجمهها در نسبت با سنت فلسفی مذکور در وضعی منقطع و بیارتباط قرار خواهند گرفت. بهاینترتیب مسئلۀ آشفتگی مفاهیم دوباره در سطحی دیگر ظاهر میگردد.
پس چاره چیست؟ چارۀ کار آن است که حداقل در سطح مفاهیم همیشه به آثار فیلسوف در زبان اصلی مراجعه کنیم. این سخن به معنای آن نیست که ما باید بر زبان متون اصلی مسلط باشیم. در اینجا به هیچ وجه سخن بر سر زباندانی و تسلط نیست. آنچه یک فلسفهورز بدان نیازمند است، چیزی نیست جز حداقل آشنایی با اصول اولیۀ صرف و نحوِ زبان اصلی متون تخصصیاش به اضافۀ در اختیار داشتن یک فرهنگ لغات و مفاهیم تخصصی.
دقیقاً به همین دلیل است که بهنحو تاریخی، پیشنیاز فلسفه همیشه آشنایی با زبان یونانی باستان و زبان لاتینی -و بهخصوص برای ما ایرانیان زبان عربی- بوده است. اینها زبانهایی هستند که متون مهم کلاسیک فلسفی در آنها نگاشته شدهاند. در روزگار ما نیز زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسه و ایتالیایی، زبانهای اصلی فلسفه محسوب میشوند و سنتهای فلسفی سترگی بر این زبانها استوار شدهاند.
بنابراین، لازم است با در نظر گرفتن حوزهای که میخواهیم در آن کار کنیم، اصول اولیۀ صرف و نحو (و شاید هم تلفظ واژگان) زبانهایی را که متون حوزۀ تخصصی ما در آن زبانها نگاشته شدهاند بیاموزیم و همیشه حین استفاده از ترجمهها نیمنگاهی نیز به مفاهیم اصلی بکار رفته در متن در زبان اصلی داشته باشیم و این مفاهیم را در جایی یادداشت و جمعآوری کنیم. شایسته است هرگاه مفهومی را از فیلسوفی نقل میکنیم، معادل آن را بهخصوص در زبان اصلی نیز ذکر کنیم. این کار به خود ما و به مخاطبان ما این امکان را میدهد که در ذهن خود انضباط و پیوستگی مفاهیم را بازسازی کنیم.
امروزه با وجود اینترنت، هم دسترسی به متون اصلی آسانتر شده است و هم استفاده از واژهنامهها و آموختن زبانها. به یاد داشته باشیم که انگلیسی تنها یکی از زبانهای مورد نیاز برای فلسفهورزی است و ایبسا در مواردی –بسته به حوزهای که در آن کار میکنیم- یکی از بدترین آنها!
حامد صفاریان